۵۴۸۵
۰
۱۳۸۷/۰۹/۲۶

حکومت داري به شيوه شاه سلطان حسين صفوي (مصاحبه)

پدیدآور: رسول جعفريان

خلاصه

چو دشمن به ملکش زدی ترکتاز
نمی کرد کاری به غیر از نماز

 

متن زیر مصاحبه ای است که با سایت آینده نیوز (ayandehnews.com) انجام شده است.<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

پس از حضور رهبر انقلاب در دانشگاه علم و صنعت و ایراد سخنرانی در جمع دانشجویان در این دانشگاه، بسیاری از رسانه ها و از جمله صداوسیما بر جمله ایشان که با یادآوری شکست دولت صفوی از لشگر محمود افغان همراه بود، تمرکز کردند.

آیت الله خامنه ای در این سخنان اظهار داشتند:«اگر روزی در میان مسئولان کشور مسئولان بی جرئت و ضعیفی همچون شاه سلطان حسین پیدا شوند، حتی اگر در میان مردم نیز شجاعت و آمادگی وجود داشته باشد، کار مملکت و جمهوری اسلامی تمام است؛ چرا که مسئولان ترسو و مقهور، ملتهای شجاع را نیز به ملتهای ضعیف تبدیل می کنند».

مصاحبه زیر در ارتباط با این سخن رهبری تهیه شده است.

  
 
آینده: اصولا طرح این مسأله به لحاظ تاریخی چه اندازه اهمیت دارد؟


برای بنده توجه رهبری به این مسأله توجه جالبی است. ایشان در سخنرانی اخیر خویش روی نقاط قوت یک نظام و این که در چه شرایطی می تواند بماند تکیه و تأکید کردند. باید عرض کنم که ما متأسفانه نگاه ابن خلدونی به نظام و دولت خودمان نداریم. این نگاه، نشان می دهد که یک نظام حکومتی بر چه اساسی تأسیس می شود و از کجا آسیب می بیند و چه زمانی رو به زوال می رود. اگر یک نگاه بنیادی به این مسأله داشته باشیم می توانیم خطر را به موقع درک کنیم، یک نظام را آسیب شناسی کنیم و پیش از آن که مشکلات و آسیبها سبب سقوط نظام شود، به رفع و دفع آنها بپردازیم. به طور خاص طرح این بحث که دولت صفوی در این مقطع یعنی زمان شاه سلطان حسین صفوی در سال 1135 از بین رفت و این که عدم شجاعت این سلطان چه اندازه در این سقوط نقش داشت، بحث جالبی است و می تواند مدخل خوبی برای بحث های اساسی ما در زمینه حفظ نظام برای آینده باشد. این بحث در سی سالگی جمهوری اسلامی بحث خوبی است و می تواند موضوع یک کنفرانس و همایش باشد. نظام ما پایه هایش بر چیست؟ عصبیت ابن خلدونی اش کدام است و اگر آسیب به کجای آن وارد شد، ما باید سقوط آن را پیش بینی کنیم و با رعایت اصولی خاص جلوی آن را بگیریم؟ اینها و پرسشهایی از این قبیل می تواند کمک خوبی به شناخت درست و منطقی نظام به ما داشته باشد. 
 
آینده: شاه سلطان حسین چه جور آدمی بود که چنین شهرتی در تاریخ ما پیدا کرده است؟
در تاریخ ما شاه سلطان حسین به عنوان مظهر بی عرضگی شناخته شده است. این چیزی است که شهرت دارد و در منابع گفته شده است. اصولا خصلت بی عرضگی و رفتار غیر جدی چیزی است که با حکومت و ریاست به خصوص در بحرانها چندان سازگاری ندارد. این مسأله که روحیات شاه سلطان حسین متناسب با حکومت داری نبوده، مسأله ای است که منابع قدیمی هم آن را تأیید می کند. بنده منظومه ای از روزهای بعد از سقوط صفویه چاپ کردم که شاعر آن در باره ویژگی های شاه سلطان حسین می گوید:

چو او شاه در عرصه اقتدار

ندیده است شطرنجی روزگار

 

زبس بود راحم به هر نیک و بد

به نامرد هم حرف تندی نزد

 

عدو را نمی خواست غمگین کند

مبادا که بیچاره نفرین کند

 

نمودی اگر خصم ملکش خراب

همی کرد از غصه چشمی پر آب

 

چو دشمن به ملکش زدی ترکتاز

نمی کرد کاری به غیر از نماز

 

چو زهاد رغبت به دنیا نداشت

از آن بر خرابیش همت گماشت

 

کسی گر ز امرش تخلف نمود

به رویش ز فرط غضب تف نمود

 

این اشعار از هر جهت گویاست و البته مطالب آن منظومه در باره روحیات شاه بیش از این است. به هر حال شاه سلطان حسین آدمی با روحیه آرام و مهربان و بسیار رؤوف بود و جرأت و شجاعت کافی برای برخورد با افراد متخلف را نداشت. این وضعیت در شرایط عادی مشکلی ایجاد نمی کند اما هنگامی که مشکلات زیاد باشد، افراد متخلف و جاسوس زیاد باشند، دشمن خارجی نیرومند و قوی باشد، مشکل ایجاد می کند. بدشانسی شاه سلطان حسین این بود که در دوره ای حکومت سی ساله خود را طی کرد که دشمن خارجی زیاد شده بود و دستگاه اداری صفوی هم سالها بود که از درون پوسیده شده بود. اگر یک سیستم حکومتی قوی و قانونمند بوده و هرچیزی سرجایش باشد، حتی اگر پادشاه هم تا اندازه ای ضعیف باشد آن سیستم می تواند به حفظ نظام کمک کند. بارها در تاریخ ایران شاهد بوده ایم که یک وزیر نیرومند یک شاه را حتی اگر کودک بوده اداره کرده و کشور را به سلامت از پرتگاهها عبور داده است. همین که یک بچه چهارده ساله دولت صفوی را تأسیس کرد، به خاطر این بود که تشکیلات قزلباش قوی و نیرومند بود. همان طور که در اشعار بالا آمده باید عرض کنم که شاه سلطان حسین آدمی متدین و حتی فرهنگی بود، اما به دلیل تربیت خاص خود که شاهزادگان صفوی معمولا همان تربیت خانگی و درباری به دور از برخورد با دشواری را داشتند، از همان ابتدا جرأت برخورد با مسائل دشوار را نداشت. شاه سلطان حسین به لحاظ شخصی فردی معتقد بود و در عمل نیز با علما روابط خوبی داشت.

 

آینده:آیا واقعا مصداق و دلیلی برای این ویژگیهای شاه سلطان حسین دارید؟

 

وی حامی علوم دینی و رایج زمان بود، اما به هر حال به لحاظ سیاسی از توانایی لازم برخوردار نبود. این ها دو مسأله جدا از یکدیگر است. شما ممکن است یک آدم فرهنگی فکور و حتی مخترع و طراح هم  باشید اما از توانایی سیاسی و قدرت لازم برای یک رهبر برخوردار نباشید. در دوره همین پادشاه یعنی شاه سلطان حسین است که مدرسه چهارباغ ساخته می شود. این بزرگترین مدرسه دینی در این دوره بلکه یکی از زیباترین مدارس باقی مانده از آن روزگار است. مدارس زیادی در این دوره تأسیس شد. نباید ما از خدمات فرهنگی دولت صفوی حتی در این مقطع و با حمایت این پادشاه چشم پوشی کنیم. اما آن چیزی که درباره اداره مملکت روی آن تکیه می شود همین است که شاه سلطان حسین روحیه آرامی داشت. من البته کلمه ترسو را به کار نمی برم. آنچه در منابع هست همان حالت رؤوفیت بیش از حد و عدم جرأت درونی و روحی در برخورد با افراد متخلف است. 


آینده:در میان سلاطین صفویه شجاع ترین آنها کیست؟

به نظرم در بیان مصادیق شاهان شجاع در صفوی باید دو نمونه را یاد کرد. یک مورد پادشاه شجاعی که فقط شجاعت داشت، اما در مجموع از درایت کافی در همه ابعاد برخوردار نبود. این شخص شاه اسماعیل است که با شجاعت و با استفاده از سیستم خانقاهی، دولت صفوی را در سال 907 پایه گذاری کرد و تا سال 930 که درگذشت،  آن را رهبری کرد. می دانیم که خانقاه اردبیل بعد از دویست سال به قدرت رسید و شاه اسماعیل چهره واقعا شجاعی بود. او توانست به کمک تشکیلات قزلباش و سران قبایل و طوایف دولت صفوی را تأسیس کند. اما این که عرض کردم این شاه از درایت کافی و همه جانبه برخوردار نبود به این جهت است که در جنگ با دولت عثمانی جانب احتیاط را پیش نگرفت. او فکر می کرد مثل جنگهای داخلی که بر دشمنانش غلبه کرد، در این نبرد هم پیروز می شود اما نشد. چرا؟ برای این که او چند کار اشتباه کرد. یکی این بود که وقتی شیبک خان رئیس ازبکان را کشت، سر او را برای سلیم عثمانی فرستاد. این سبب تحریک سلطان سلیم شد که خود را مدافع تسنن می دید . این بی احتیاطی است نه شجاعت. این مثل دشنام دادن به دشمن است که خشم او را بیشتر می کند و قدرتش را چند برابر. همین خشم بود که سبب حمله سلیم به ایران در سال 920 شد.

اشتباه دیگر شاه اسماعیل که باز هم ناشی از شجاعت از نوع بی پروایی اما بی پشتوانه او و کنار نهادن درایت بود، همین بود که دولت عثمانی را به هیچ گرفت و با شمشیر به جنگ توپخانه عثمانی رفت. او فکر می کرد که در هر حال پیروز میدان است. این اطمینان پشتوانه می خواهد که نداشت و برای همین بود که متأسفانه شکست خورد و حتی همسرش هم در این جنگ به اسارت رفت. این جور آدمها وقتی شکست های فاحش می خورند، برای همیشه میدان را ترک می کنند. وقتی شاه اسماعیل در جنگ چالدران شکست خورد، برای ده سال بعد از آن که زنده بود (سال 930) گوشه گیری کرد و دیگر به میدان نرفت و حتی می گویند به شرابخواری پناه برد.

 

آینده: شاه عباس چطور؟

اما در دولت صفوی یک نمونه دیگر هم هست که او هم آدم شجاعی است، اما شجاع عاقل است. مقصودم شاه عباس صفوی است که از 996 تا 1038 شاهی کرد. شاه عباس نیرومندترین پادشاه صفوی است که می تواند الگوی خوبی برای یک دولت محکم و استوار در کشور ما باشد. شجاعت او بود که سبب شد دشمنان شرقی و غربی ایران عقب رانده شده و نه تنها سرزمین های اشغال شده بازپس گرفته شود بلکه دولت ایران چندان بزرگ شود که از هرات تا عمق آذربایجان بلکه بخش های زیادی از قفقاز زیر سایه این دولت درآید. همین شجاعت او و یارانش مانند امام قلی خان بود که سبب شکست پرتغالی ها شد. اما همزمان شاه عباس یک شجاع عاقل بود. این عقل را هم در سیاست های داخلی و هم خارجی اش دنبال می کرد. تقویت یک اقتصاد درست، برقراری رابطه تجاری گسترده در داخل و خارج و باز کردن فضای فکری داخل ایران نشان از روش عقلانی درست او در برخورد با مسائل دنیای جدید داشت. او که می دانست در آن شرایط نمی تواند مسلمان ایرانی را برای تجارت به اروپا بفرستد از ارمنی ها کمک گرفت و آنان را تقویت کرد و به کار تجارت واداشت.

به نظر من در میان شاهان صفوی تنها کسی که اهمیت مناسبات را در دنیای جدید که مسیر تازه ای را آغاز کرده بود دریافت، شاه عباس بود. او اصلا آدم تنگ نظری نبود و اصفهان را به عنوان یک پایگاه و پایتخت برای جهان آن روز درآورد. اصفهان آن موقع مثل لندن حالیه بود. شاه عباس قدرت خود را داشت، حتی خارجی ها را به اصفهان راه می داد تا از مشاورت آنها استفاده کند اما این را از موضع قدرت دنبال می کرد. او همزمان بهترین عالمان را در دولت خود مشارکت داد، میرداماد و شیخ بهایی و شیخ لطف الله بهترین عالمان این دوره هستند که اطراف شاه عباس بودند. خودش آدم متدینی بود و ما صورت مسائل فقهی که از علما پرسیده بعضا در اختیار داریم. مدارس فراوانی ساخت که یکی از آنها همین مدرسه ملاعبدالله در حاشیه میدان نقش جهان است. شاه عباس تمام میدان نقش جهان را وقف کرد و خودش هم از تجارت شخصی خودش ارتزاق می کرد و عنوان حلالیات را برای آن گذاشته بود. شاه عباس با تمام سران جهان معاصر خود  مراوده داشت و نامه نگاری می کرد و با آنان لحن محبت آمیز داشت. حتی با نمایندگان ادیان و مذاهب مختلف می نشست و گفتگو می کرد. شاه عباس اولین پادشاهی است که فرق پروتستان و کاتولیک را دریافت و علمایی از این دو  فرقه را نزد خود آورد و به مناظره با یکدیگر واداشت. شما اگر در سیره و منش او جستجو کنید، احساس خواهید کرد که در میان پادشاهان ایرانی بی نظیر است. شاه عباس به همزیستی مسالمت آمیز پیروان ادیان اعتقاد داشت نه به گفتگوی ادیان به این معنا که بخواهد تأثیری بپذیرد. او اصفهان را محلی برای زندگی مسالمت آمیز ارمنی و مسلمان درآورده بود. اما خودش به شدت شیعه بود و کمترین تجاوز از آن را به صلاح نمی دانست. به جز اینها با شجاعت و قدرت، به حفظ امنیت کشورش می پرداخت و اجازه نمی داد کسی این امنیت را خدشه دار کند.


 
آینده: نمونه دیگری از پادشاهان شجاع سراغ  ندارید؟

چرا ، حالا که این را عرض کردم بهتر است او را نادرشاه هم که یک پادشاه شجاع است مقایسه کنم. این پادشاه هم نقاط قوت و ضعف دارد که البته در مقایسه با شاه عباس هم شرایطش متفاوت است و هم خودش. با این حال یک نکته مهم هست. اگر شاه فردی قوی و شجاع و دارای درایت کافی باشد، می تواند از کشور شکست خورده، یک کشور نیرومند بسازد. نادر این کار را کرد. البته او هم به اطرافیانش شک داشت و درست همان عیب شاه عباس را داشت و پسرش رضا قلی را کور کرد و آینده خودش را از بین برد. نادرشاه بیش از حد جسور و گستاخ بود.  این دیگر شجاعت نیست یا اگر هم هست کافی نیست. همین گستاخی سبب شد تا جانش را بر سر آن بگذارد که همه از آن آگاهند. 

 

آینده: سقوط دولت صفوی از کجا آغاز شد؟  نقش عدم شجاعت شاه سلطان حسین در این شکست چه بود؟

 

از نظر داخلی تربیت بد شاهزادگان در دربار صفوی مهم ترین مشکل را درست کرد. این اشتباه را خود شاه عباس شروع کرد. او نسبت به فرزندانش بدبین بود و ولی عهد خود صفی میرزا را نیز کشت. چون نسبت به او مشکوک بود. شاه عباس همه افراد نزدیک به خود را حذف کرد تا فقط خودش بماند. اما تصور نمی کرد که باید برای بعد از خود او هم کسی بماند. بالاخره او نوه اش را جانشین خودش کرد که همان شاه صفی است. از آن به بعد برای تردیدی که نسبت به شاهزادگان داشتند آنها را در داخل دربار و پنهان نگاه می داشتند تا قزلباشان از آنها سوء استفاده نکنند. این وضعیت ادامه یافت تا این که افرادی مانند شاه سلیمان و پسرش شاه سلطان حسین به قدرت رسیدند که تربیت سیاسی کافی نداشتند و چون در بچگی زندگی آرامی داشتند روحیاتشان هم آرام بود، همان طور که گفتم در وقت بالا گرفتن مشکلات کاری از دستشان بر نمی آمد. البته دولت صفوی مشکلات دیگری هم داشت. تحریک اقلیت های مذهبی یکی از مشکلات دولت صفوی بود که راه حلی برای آن نداشت و از قضا از همین نقطه هم آسیب دید. ارتش صفوی مشکل داشت و این مشکل هم از وقتی بود که قزلباشان کنار گذاشته شدند و یک ارتش جدیدی درست شد که انسجام کافی نداشت. البته قزلباشان هم مشکلاتی داشتند و از بس در قدرت مانده بودند و امتیازات را برای خود گرفته بودند، آن قدر قدرت داشتند که وقتی می خواستند، می توانستند مشکل برای دولت درست کنند.

 

 

 

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

کتاب‌شناسی متنبی در ایران

فاطمه اشراقی - سیدمحمدرضا ابن‌الرسول

به منظور سهولت کار پژوهشگران، کتاب‌شناسی‌ای از تألیفاتی که درباره‌ متنبی این شاعر نامی عرب انجام گرف

منابع مشابه بیشتر ...

ریاض الجنه زنوزی اثری دایرة المعارفی در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی

رسول جعفریان

در زمستان سال 1402 موفق شدیم یک چاپ عکسی از کتاب ریاض الجنه زنوزی که اثری دایره المعرافی در حوزه فره

مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»

رسول جعفریان

نوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

اندر تعریف صحیفه پنجم از کتاب صحائف العالم

رسول جعفريان

گزارش و معرفی کوتاهی است از بخشی از کتاب صحائف العالم، اثری که تاکنون منتشر نشده است. در این فصل، اط

يک گزارش و سه سند در باره حجاج ايراني در راه جبل

رسول جعفريان

یش از یک هزار و سیصد سال، ایرانیانی که عازم حج بودند از راه جبل، به مکه می رفتند. این راه، حد فاصل ک