نسخ خطي به مثابه منبعي براي تاريخ
خلاصه
کاوش در باره نسخ خطي چه کمکي به علم تاريخ مي کند ؟ اين مقاله ضمن پرداختن به اين موضوع بخشي از يک نسخه خطي را در باره شهر عشق آباد عرضه مي کند. اين مقاله براي همايش نسخ خطي و مطالعات فرهنگي و تاريخي ملل که در 23 اسفند 91 در عشق آباد برگزار شد ارائه شده است.نسخ خطی به مثابه منبعی برای تاریخ
رسول جعفریان
[دانشگاه تهران]
Manuscripts are the first source for studying the national heritage
عشق آباد 13 ـ 14 March 2013
مقدمه
متون تاریخی قدیمی ما ـ و طبعا پژوهشهایی که ما بر اساس آنها در باره تاریخ انجام میدهیم ـ حفرههایی دارد که مانع از دستیابی پژوهشگر ما به یک تاریخ فراگیر و دقیق میشود. این حفرهها ناشی از ضعفهایی است که متون قدیمی، از حیت کمیت و کیفیت، جهت ارائه یک تصویر تمام عیار از «گذشته» ما دارد. روشن است که همه ضعف مورخان و پژوهشهای تاریخی ما، به دلیل اشکالات «متنی» نیست، بلکه بسیاری مربوط به «متد» تحقیق ماست که بحث از آن خارج از مقاله حاضر است. این بحث شامل دو قسمت است.
نخست مروری بر نقاط ضعف ما در «متون تاریخی» ما خواهیم داشت
دوم چگونگی استفاده از «نسخ خطی» جهت رفع این نقیصه مورد توجه قرار خواهد گرفت.
1
در اینجا به اجمال سه نکته مورد توجه قرار خواهد گرفت:
الف: تواریخ رسمی ما فراگیر نیست
اولین فرض ما در این بحث این است که تواریخ رسمی ما برای نگارش تاریخ کافی نیست. این عدم کفایت، در درجه اول به خاطر مفهومی است که از تاریخ در ذهن مورخان قدیم بوده است. تاریخ در معنای سنتی آن، ناظر به تحولات سیاسی است، آن هم تحولاتی که در مرکزیت، و در اطراف خاندان حکومتگر اتفاق میافتد. در این نگاه که «سیاست و قدرت» محور اصلی است، به کسانی پرداخته میشود که قدرتمندتر هستند. سایر افراد، هر اندازه به مرکز قدرت نزدیک باشند، تاریخیتر به حساب میآیند. در این تواریخ، آنچه «رویداد» به شمار میآید، رخدادی است که در حوزه حاکمیت صورت گرفته است، آن هم با این قید که «تغییري» در آن رخ داده باشد. عزل و نصبها، مرگ و میرها، جشن و سرورها، فرمانها و دستورها و مانند اینها، محور اصلی اطلاعات موجود در آثار تاریخی است. چنین نگرشی، تصویر ناقصی از گذشته در اختیار میگذارد که بر اساس آن نمیتوانیم «گذشته» خود را به طور کامل و هماهنگ بشناسیم. علاوه بر این، ما هموار تاریخ «پایتختها» را مینویسم نه تاریخ «روستاها» و «مرزها» را. تواریخ ما «پایتخت محور» هستند و به تاریخ محلی و منطقهای به ویژه مناطقی که به ظاهر بیاهمیت هستند، نمیپردازند.
توضیح آن که ما با تکیه به منابع رسمی، در عمل، از داشتن تاریخ فرهنگی، تاریخ علم، تاریخ تمدن، رجال شناسی دقیق، و تاریخ مردم محروم هستیم و تاریخ گذشتهمان را چون قلهای درمیان یک دشت میشناسیم که اطراف آن با وجود حضور میلیونها انسان مبهم و تاریک، و تنها در قسمت بالای قله، عدهای به نام سلطان و خلیفه و حاکم و شاه همراه با شمار اندکی درباری زندگی میکنند.
ب: منابع رسمی ما به اندازه کافی قابل اعتماد نیست
نکته دیگر این است که منابع رسمی ما چندان قابل اعتماد نیستند. این عدم اعتماد از یک زاویه، مربوط به دخالت انگیزههای خاص در نگارش رویدادها به صورت رسمی در متون تاریخی است. انگیزههایی که یا تحمیلی حکومتهاست، یا خودساخته مورخان که به خاطر ملاحظاتی، تن به ثبت وقایع از گونهای میدهند که خروجی آن نوعی بی اعتمادی را به همراه دارد. اما اشکال کار فقط انگیزه های خاص نیست، روش نگارش، استفاده از منابع نامعتبر، ادبیات تألیف و مسائلی است که سبب می شود قوت و استحکام نقلهای تاریخی در حد مطلوب نباشد. برای مثال، خطاهای لغوی و عبارتی، استفاده از منابع متأخر، عدم استفاده از تاریخ شفاهی، عدم استفاده از اسناد رسمی از جمله مشکلاتی است که در تاریخ نویسی های رسمی ما وجود داشته است. طبیعی است که از این زاویه، همه منابع در یک سطح قرار ندارند. برخی از آنها قابل اعتمادتر و به عبارتی دقیقترند، اما برخی ضعیف و در انعکاس درست آنچه در «گذشته» روی داده، ناتوانند.
ج: غالب منابع تاریخی ما تکراری و مشکل محدودیت زاویه دید دارند
وقتی از تکراری بودن منابع رسمی تاریخی سخن می گوییم مقصودمان این است که غالب این منابع، نکته تازه کم دارند. این مسأله از یک جهت طبیعی است، زیرا به هر حال منبعی که قصد دارد تاریخ دورهای را بنویسد که زمان آن به قبل از حیات مؤلف و مورخ بر میگردد مجبور است از روی آثار دیگر بنویسد. اما در مجموع، باید گفت، مورخان ما، به هر دلیل، به رونویسی آثار قبلی بدون تحقیق و تتبع، عادت دارند. گاهی به تلخیص میپردازند و گهگاه نکتهای تازه بیان میکنند. از بیرون به این منابع مینگرییم، احساس میکنیم این منابع مطالب تکراری بیان میکنند و کمتر میتوان نکته تازهای در میان آنها یافت. البته آثار استثنایی هم وجود دارد، به ویژه اگر نویسنده به دورهای پرداخته باشد که مورخ دیگری در آنجا حضوری نداشته باشد. سر جمع آثار اینچنینی، آثاری محدود هستند. همین محدودیت سبب میشود تا ما با یک ضعف عمده در درک «گذشته» مان رو برو باشیم. ما دورهای را میتوانیم پر منبع بدانیم، که از یک مقطع تاریخی، روایتهای مختلف داشته باشیم. یعنی چندین زاویه دید وجود داشته باشد. روایتی که از یک دوره میشود منحصر به فرد نباشد. مثلا اگر احزاب و گروههای مختلف هستند، چه بر سریر قدرت باشند چه زیر تخت حکومت، روایت تاریخی آنها از روند تحولات سیاسی و جاری در اختیار ما باشد. مع الاسف در تاریخنگاری ما چنین چیزی نیست. تنوع کتابها، لزوما دلیلی بر تفاوت دیدگاه ها نیست.
2
برای رفع مشکل چه می توان کرد؟
محدودیتهایی که گذشت، در مجموع، تصویری ناقص از گذشته ما به دست میدهد. این محدودیتها هم در بعد کمی است و هم کیفی. هم دایره معلومات ما باید توسعه یابد و هم عمق آنها به لحاظ دقت و اعتماد. در واقع ما برای داشتن یک «تاریخ همه جانبه» و «فراگیر» باید از همه امکانات موجود بهره بگیریم. در واقع باید «دایره منابع را توسعه داد» و از هر آنچه میتوان به عنوان یک «متن» یا «سند» بهره برد، آن را بکار گرفت. این رویهای است که در حال حاضر در روشهای تاریخی دنبال میشود، اما آنچنان که باید و بویژه در استفاده از برخی از منابع و مدارک، در نظام درسی و پژوهشی تاریخ قرار نگرفته است.
در تاریخ نویسی نوین، راههای چندی برای رفع این محدودیت ها تدارک دیده شده است. برخی از راههای گذشته هم رسمیتر شده و رواج بیشتری یافته است. یکی از این نمونهها، استفاده از «اسناد رسمی» و «مردمی» در پژوهشهای تاریخی است. امروزه مراکز اسنادی، تلاش زیادی دارند تا با حفظ اسناد، فهرست کردن آنها و نشرشان، از نقش آنها در روشنگری نسبت به «گذشته» بیفزایند.
در بخشهایی نیز که تاریخ مکتوب اندک بوده، یا اگر بوده، برای افزایش معلومات تاریخی، باستانشناسی به میدان آمده و کمک شایستهای به «گذشته شناسی» ما کرده است.
استفاده از «تاریخ شفاهی» در چند دهه گذشته به عنوان یک روش برای تقویت منابع تاریخی، بویژه در حوزههایی که اساسا تواریخ رسمی به آنها نمیپردازند، باب شده است. این بخش یکی از بهترین و مردمیترین ابزارها ومنابعی است که میتواند در بهبود پژوهشهای تاریخی مؤثر باشد.
اما آنچه به این بحث ما مربوط میشود، نکته مهم دیگری است و آن »استفاده از نسخ خطی برای تقویت دانش تاریخ» است.
وقتی سخن از نسخههای خطی و تاریخ به میان میآوریم، فقط یک بعد آن، استفاده از نسخههای تاریخی است که به صراحت به کار پژوهشهای تاریخی میخورد. در حالی که استفاده از نسخ خطی، به صور مختلف میتواند به پژوهشهای تاریخی ما در حوزه تاریخ سیاسی، فرهنگ، اجتماع و مردم شناسی کمک کند. در این جا به اختصار چند مسأله را یادآور میشویم.
الف: یافتن نسخ تاریخی جهت تصحیح و انتشار
با کمال قاطعیت میتوان گفت که همچنان آثار فراوانی به صورت مخطوط در حوزههای تاریخی وجود دارد که منتشر نشده است. انتشار این آثار میتواند بخشهای مهمی از تاریخ گذشته ما را آشکار سازد. در این زمینه، معلمان و استادان حوزه تاریخ باید فعال شوند، نه دیگران. دلیل آن این است که آنها، به دلیل تسلط بر تاریخ، و البته پس از فراگیری علم تصحیح متن، میتوانند این آثار را منتشر کنند. جالب است بدانیم که این آثار، گرچه ممکن است در قیاس با متون رسمی تاریخی، کمارزش باشند، اما میتواند در روشن کردن ابعادی از تاریخ به ما کمک کند. . وقتی صحبت از «تاریخ» و نسخه های خطی حوزه تاریخ میشود، طبیعی است که مقصود از نسخه های مورد نظر، صرفا آثاری نیست که مستقیم به حوزه تاریخ پرداخته است. آثاری که در علم رجال و شرح حال، جغرافی، سفرنامه، منشآت و بسیاری از زمینههای دیگر نوشته شده، میتواند کمک بسیار مؤثری به پژوهشهای تاریخی بکند.
ب: بهرهگیری از یادداشتهای پشت نسخهای
استفاده از یادداشتها و نوشتههایی در آغاز و پایان نسخ خطی و یا حتی در لابلای نسخ، روی برگ های سفید یا حتی حاشیه مطالب آمده، میتواند در روشن کردن بخشهایی از تاریخ مؤثر باشد. این یادداشتها اغلب به کار تاریخ فرهنگ به ویژه «تاریخ کتاب» آمده و میتواند از هر جهت مفید باشد. برخی از این کتابها، یادداشتهای متنوعی دارد و تطور یک مسأله مشخص را از دیر زمان با روزگاران بعد نشان میدهد. یافتن بسیاری از سالهای تولد و یا حتی مرگ، تاریخ انتقال کتاب از شخصی به شخص دیگر، یادداشتهایی در باره جنگها یا بلایای طبیعی و غیره با بررسی همین معلومات پشت نسخهای بدست میآید. این در حالی است که تاکنون کمتر از یک درصد این آگاهیها در حوزه نسخههای فارسی، عربی و ترکی مورد استفاده قرار گرفته است. به نظر میرسد یکی از کارهای لازم در امر فهرست نویسی نسخ خطی، الزام فهرست نویسان به ثبت درست این قبیل یادداشتهاست. اما اکنون که بسیاری از کتابها فهرست شده و اشاره به این قبیل یادداشت ها نشده، مراکزی که نسخ خطی دارند، میتوانند طرحهای پژوهشی با عنوان ثبت یادداشت های پشت نسخه داشته و همه آنچه را که ارزشمند است در مجلداتی تدوین و منتشر کنند تا پژوهشگران حوزه های مختلف تاریخ، بتوانند از آنها استفاده کنند. برای نمونه گزارشی از پشت نسخهای از کتاب النهایه در فقه شیعی از قرن ششم که در کتابخانه مرعشی به شماره 3126 موجود است، ارائه می شود:
از دهه اول جمادي الاولی 595 . روي برگ اول تملك عبدالكريم تبريزي و مهر دائري «العبد الكريم بن سلطان محمد» ديده ميشود. اين تملك و مهر در برگهاي ديگر نيز مشهود است، پشت برگ اول صورت آنچه در نسخه ابن ادريس بود نقل شده : «اينكه ابن ادريس مقابله نسخه را در نجف اشرف از روي نسخه مؤلف بتاريخ رجب 573 بپايان برده و در مجالس مقابله علي بن يحيي بن علي و ورام بن نصر حاضر بوده ، و حسن بن ابي الفضل بن الحسين ابن الدربي بتاريخ 570 و ابن شهريار الخازن و محمد بن علي بن شعره نيز مقابله كردهاند)، روي برگ دوم نام كتاب و مؤلف و اينكه با نسخه ابن ادريس كه بخط علي بن محمد بن السكون بوده ، مقابله شده است». در همين صفحه مهر بيضوي «الفقير عبدالكريم» و «علي الله في كل الامور توكلي عبده طاهر» نيز ديده ميشود. روي برگ نهم بيوگرافي شيخ طوسي است كه محمد مهدي بن حاج محمد اسماعيل بتاريخ دوشنبه 29 ذي الحجه 1256 نوشته است. پشت اين برگ شيخ بهاء الدين عاملي خط و امضاي محقق حلي را كه در صفحه مقابل آمده تصديق مي كند. روي برگ دهم كه برگ اول كتاب است اجازه ايست كه محقق حلي براي سديدالدين ابوالحسن بن احمد بتاريخ 654 نوشته است. در پايان نسخه نيز انهائي است كه محقق حلي بتاريخ سيزدهم شوال 645 نوشته است.
این قبیل یادداشتها که میتواند منبع مهمی برای تاریخ علم و فرهنگ در میان مسلمانان باشد فراوان روی نسخ خطی آمده است. آقای حسین متقی مقاله ای با عنوان «چند یادداشت پراکنده پشت نسخهای» نوشته اند (چاپ شده در جشن نامه استاد محمدعلی مهدوی راد، (قم، 1391)، صص 467 ـ 483) که ضمن آن میتوان با نمونههایی از این قبیل یادداشتها آشنا شد. نویسنده همین سطور در شرح یک یادداشت پشت نسخهای در باره قحطی بزرگ سال 1288 در ایران، مقالهای نوشته که در مجله اسناد بهارستان شماره 5 منتشر شده است.
جالب است بدانیم که بسیاری از یادداشتهای پشت نسخهای، توضیحات یا مهرهایی است که برای وقف کتاب آمده است. این یادداشتهای ارزش زیادی برای شناخت خانوادههای متمکن، کتابخانههای مهم در طول تاریخ، چگونگی وقف و شرایط آن، وضعیت اقتصادی در ادوار مختلف و دیدگاهها و نگاههای دیگر این واقفان در توجه به موضوعات کتابهای وقفی و مسائل فراوان دیگر دارد، مسائلی که تا این لحظه، جز به صورت محدود به آنها نپرداختهایم.
ج: بهره گیری از آغاز نامهها و انجامه های نسخ خطی
یک منبع برای پژوهشهی تاریخی، مطالب با ارزشی است که در آغازنامهها و انجامههای نسخ خطی آمده است، چیزی که اصطلاحا آن را ترقیمه و به لاتین colophon میخوانند و در تعریف آن گفتهاند: «ترقيمه در عرف نسخهشناسي و اصطلاح نسخهنويسان، مجموعه كلمات و عبارات كوتاه و بلندي است كه كاتب پس از كتابت متن اصلي كتاب ميآورد و در ضمنِ دعا و تسبيح و بيان كلمات استثنا ـ چون ان شاءالله ـ از نام و نشان خود، مكان و زمان كتابت، و گاه سفارشدهنده كتاب ياد ميكند» این مطالب به علاوه آن چه در مقدمه میآید، شرحی است در باره علت تألیف کتاب، دلیل نام گذاری، ضرورت تألیف یا ترجمه، نام کسی که از امرا و شاهان کتاب به آنان اهداء شده، و بسیاری از نکات دیگر که نهایت اهمیت را برای شاخت تاریخ فرهنگی یک دوره تاریخی دارد. در انجامهها تاریخ تألیف، تاریخ کتابت، کاتب، و نکات دیگری درج می شود که آنها نیز برای شناخت تاریخ فرهنگ ما اهمیت دارد. استاد پورجوادی مقالهای با عنوان «اهمیت انجامهها در تاریخ فرهنگی شهرها» [نامه بهارستان، سال سوم، شماره اول، بهار 1381] دارند که ضمن آن نمونههایی از این انجامهها و دادههای آنها در باره تاریخ شهرها بدست دادهاند. به نظر میرسید یکی از مهم ترین منابع برای «تاریخ محلی» نسخ خطی موجود در همان شهر و منطقه است. یکی از نکات جالب در انجامهها تعیین محل کتابت نسخه است. در این مورد، نامه بسیاری از مدارس مهم جهان اسلام در قرون گذشته آمده که بر اساس آن میتوان تاریخ این مدارس را بدست آورد. مقاله مزبور با تأکید بر مجموعهها و کتب عرفانی و فلسفی از قرن های ششم تا دهم، نشان میدهد که این نوع از دانش در کدام یک از شهرهای ایران مورد عنایت و توجه بوده است. مقاله دیگری با عنوان «انجامههای ارمنی سده های سیزدهم و چهاردهم میلادی (هفتم و هشتم هجری)» به عنوان منبعی برای تاریخ ارمنیان و همسایگان آن در مجله پیمان (شماره 39 بهار 1386) از رابرت بدروسیان (ترجمه محسن جعفری مذهب) منتشر شده است. نمونه دیگر مقالهای است با عنوان «بررسی ترقیمه در چند نسخه از مثنوی مولانای روم» که توسط دکتر ریحانه خاتون نوشته و در مجله زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سیستان و بلوچستان سال دوم، بهار و تابستان 1383 منتشر شده است. یک ترقیمه نمونه هم از کتاب سراج اللغه که اطلاعات ذی قیمتی دارد در مجله نامه بهارستان، شماره 5، سال 1381 توسط کتابشناس برجسته عارف نوشاهی نوشته شده است.
د: نسخه خطی به مثابه یک «شیء تاریخی»
جدای استفاده از محتوای علمی نسخ خطی برای پژوهشهایی در زمینه تاریخ، خود نسخه خطی یک شیء تاریخی است. به این معنا که وقتی قرار باشد ما آثار برجای مانده از قرون گذشته، مانند پلها، دیوارها، قصرها، مساجد و معابد، و هر نوع بنای تاریخی کهن را یک شیء تاریخی بدانیم، قطعا باید یک نسخه خطی را هم به عنوان شیء تاریخی تلقی کنیم. کاوش در زمینه بناها و آثار معماری امری است که در قرون جدید مورد توجه قرار گرفته و جایگاه آن در روشن کردن ابعادی از تاریخ که هیچ گاه بر ما روشن نبود، آشکار شده است. اما چه کاری روی یک نسخه خطی میتوانیم انجام دهیم تا حق آن را به عنوان شیء تاریخی ادا کرده باشیم؟ زمانی که ما یک نسخه از قرن ششم داریم، چندین نوع پژوهش روی آن می توانیم انجام دهیم. در درجه نخست، کاغذ آن به عنوان یک پدیده مهم تمدنی برای ما قابل بررسی است. این که کاغذ بخارایی است، یا اصفهانی یا جز آن. در درجه بعد مرکب آن برای ما نهایت اهمیت را دارد تا دریابیم ابزار نوشتن آن مردم چگونه بوده است. افزون بر اینها تذهیبها، چگونگی خط، چینش سطور و صفحات، صحافی و جلد سازی و مسائل دیگری که از زاویه دید تاریخ تمدن بسیار جالب و قابل توجه است. در این زمینه، هنوز دنیای اسلام فقیر و فاقد لابراتوارهای مجهز برای بررسی و سنجش این همه نسخه خطی است که در کشورهای مختلف اسلامی وجود دارد. در این زمینه، میتوان صدها پژوهش داشت و آثار متنوع از قرون مختلف را مورد بررسی و تحقیق قرار داد.
هـ : پژوهش روی کلیت نسخ خطی به لحاظ طبقه بندی موضوعی برای شناخت تاریخ فرهنگ
مجموعه بزرگی از نسخ خطی اسلامی به زبانهای مختلف عربی، فارسی و ترکی و حتی اردو و غیره در کشورهای مختلف و در کتابخانههای بزرگ و کوچک وجود دارد که شاید رقم آنها نزدیک به یک میلیون برسد. این نسخ میراثی است که از گذشته برجای مانده و هنوز بیست درصد آن هم شناسایی دقیق نشده است. طبعا وظیفه شناسایی آنها بر عهده کتابشناسان و نسخه پژوهان است، اما مورخان، جدای از تصحیح موردی آنها، در باره این مجموعه چه باید بکنند؟ از این زاویه، یعنی نگاه به یک مجموعه بزرگ، کاری که در درجه اول میتوان کرد، دسته بندی این آثار به لحاظ علمی و تمدنی است. این کار باید در چند سطح انجام گیرد:
نخست آن که از هر قرنی چه نسخی برای ما برجای مانده است. این که بدانیم از قرن ششم تا چهاردهم هجری، از هر قرنی چه آثاری داریم بسیار مهم خواهد بود.
دوم آن که آثار برجای مانده در چه علومی است؟ علوم دینی، نجوم، پزشکی، ریاضیات، ادبیات یا .... این تقسیم بندی میتواند بنیاد تاریخ ادبیات ما را بسازد و از آنچه میدانیم، ما را بالاتر ببرد.
سوم منطقه بندی این آثار است. در هر کشوری، در هر منطقهای چه نوع آثاری مورد توجه بوده و به چه علمی و پژوهشی توجه بیشتری وجود داشته است. به عبارت دیگر، در هر یک از حوزههای تمدنی ما، از خراسان تا عراق و شام و مصر و مغرب، در کدام یک از دانشها، تولید علم و دانش به صورت آثار مکتوب وجود داشته است.
در بخش اخیر ما به خوبی میتوانیم آثار فقه حنفی را در ماوراءالنهر دنبال کنیم. بسیاری از آثار ادبی پارسی را در حوزه خراسان، بیشترین آثار رجالی را در عراق و شام و متون زیدی و معتزلی را در یمن. به همین ترتیب میتوان حوزههای محدودتری را هم تعریف کرد و آثار خطی آنها را بر شمرد.
ما با بررسی این مجموعه بزرگ میتوانیم آشنایی بیشتری با روند رشد علم و دانش، شناخت عوامل رشد و ترقی از یک سو و نقاط ضعف خود از سوی دیگر داشته باشیم.
فصلی در باره عشق آباد
برگرفته از یک نسخه خطی از شوال سال 1315 ق / مارس 1897 م
اکنون که در شهر عشق آباد هستم، علاقهمندم نسخهای را که در یک مجموعه خانوادگی در اصفهان یافتهام و در آن آگاهیهایی در باره شهر عشق آباد هست، تقدیم میهمانان کنم.
این نسخه سفرنامه یک روحانی ایرانی با نام میرزا حسن اصفهانی است که در شوال سال 1315 / مارس 1898 از طریق اصفهان به مشهد، از آنجا به باجگیران در مرز ایران و ترکمنستان، و سپس به سمت عشق آباد و از آنجا به سوی شهر نو آمده، سپس با کشتی عازم باکو شده و از آنجا از راه استانبول به حج رفته است.
این مسیر که تا عشق آباد با وسائل عادی سفر بوده، از آنجا با قطار و کشتی دنبال شده است. روشن است که یک مسافر، نمیتواند با دقت همه چیز را بشناسد و بنگارد، اما در عوض، گزارش روزهای حضور را بر اساس آنچه دیده، ثبت میکند و ارزش این اطلاعات از دید یک پژوهشگر میتواند مهم باشد. در این زمینه، هر چه قدر ما تاریخ بدانیم یا اسناد در اختیار داشته باشیم، باز هم یک گزارش روز در قالب سفرنامه، برای ما ارزشمند خواهد بود، حتی اگر برخی از اطلاعات آن ناقص و نادرست باشد. [عناوین انتخاب شده از بنده است].
اما بخشی که مربوط به ورود به ترکمنستان تا خروج از آن است، بدین شرح است:
روز پنجشنبه هشتم [ین روز] حركت و دهم ماه [شوال] قريب دو ساعت از روز برآمده حركت كرديم. براي باجگيران كه آخر خاك ايران است، و بعد از آن باجگيران اُرس [روسیه] است كه اول خاك ارس است، از درآباد تا آنجا چهار فرسخ است. همهاش را از مابين دو كوه آمديم الاّ آنكه بعضي جاها اين دو كوه خيلي نزديك به هم ميشود كه مثل دالاني ميشود و بعضي جاهاش از هم فاصله پيدا ميكند، آن رودخانه ديگر اينجاها نبود. خيلي كوههاي بلند عظيمي است. درخت ارس [سرو کوهی] در اين كوهها زياد است. سرتاپاي كوهها را گرفته. بعضي بسيار كهن و بزرگ است. بعضي كوچك است. در زمستان سبز است. مثل سرو و كاج، و آتشش بسيار كم دوام است. تا سوخت، سياه ميشود. روي سر غليان ميگذاري، دفعتاً سياه ميشود. براي زرگرها و آهنگرها خوب است. ميگويند در زمين نميپوسد. براي چوب تلگراف خوب است. چوب اين سمتها تا عشقآباد غالب از اين چوب است. و نيز ميگويند در اين كوهها ريباس [ریواس] خوب پيدا ميشود، به كلفتي بنددست، در نهايت تُردي. ثقل ابداً ندارد.
اين منزل سرحد ايران است. راههاي بسيار سخت عجيبي دارد. همهاش در كوه است. از كوه راه درآوردهاند. پيچ و خم مثل مارپيچ راه از پائين كوه ميرود. كم كم به وسط و از وسط ميرود به بالاتر و بالاتر تا بعضي جاهاي روي كوه واقع ميشود. بعد كم كم ميآيد به وسط و پائين. باز ميرود به وسط و بالا، و همچنين تا آنكه بسا چندين مرتبه بايد رفت سر کوه بلندی و چندین دفعه باید آمد پائین، و بسا از آن راهی که رفتهای، چندين مرتبه به مقابل آن راه، دو مرتبه يا سه مرتبه بلكه چهار مرتبه و پنج مرتبه برگردي تا آنكه توي راه بيفتي.
بالاي كوه كه بوديم، آنها كه در راه پايين ميرفتند، مثل كلاغي مينمودند. خيلي وحشت و ترس عارض ميشد. من كه از شدت ترس چند مرتبه پياده شدم. قريب يك فرسخ بلكه متجاوز پياده آمدم. دو سه گاري از گاريهایي كه با ما بود، در جایی كه سرازيري از كوه پایين ميآيي، افتاد، و اسبها افتادند. يك گاري هم يك ميدان به منزل مانده با اينكه كوه نبود و راه صافي بود، افتاد و شكست. مدتي معطل شديم تا گاريچي ما كمك كرد و آن گاري شكسته را كه سرپوش نداشت و شكسته بود، بار كردند. من ملتفت شدم كه خدا به ما غافلان ميرساند كه حفظ و واگذار به دست من است؛ آنجا كه خوف افتادن و شكستن داشتيد، نگاهتان داشتم؛ آنجا كه مطمئن شديد واتان گذاشتم تا بدانيد كه حافظي جز من نيست.
ميگويند اين راه پيچ و خم را اول ارس [روسیه] از عشقآباد تا باجگيران ایران در آورده، بعد حاجي ملك در آورده تا آنجا، و به روایتی به عکس ـ والعلم عندالله. علی ایّ حال، خيلي راه غریب و عجيبي است. تا آدم نبیند نميداند چه حكايتي دارد. به همين نَحو هست و همهاش در كوه و دره و ماهور بايد آمد تا يك فرسخي عشقآباد كه وارد جلگه ميشوي. از آنجا ديگر بيابان لرد صاف خوبي است. سرازير هم است. گاري خوب تند ميرود. حُسن گاري را در بيابان صافي كه برف و گل زياد نباشد فهميدم و الاّ در غير اين جور راه، هيچ تعريف ندارد، بلكه بسيار مذمّت دارد و مايه معطلي است.
کنترل تذکرهها و بار مسافرین
خلاصه قريب دو ساعت به غروب مانده رسيديم به باجگيران. منزل خوبي بود. الحمدلله خوش گذشت، اما چه فايده؟ آنجا گوشت ميش به ما دادند. تا سه ساعت از شب گذشته آتش زير او بود و ميجوشيد و پخته نشد. نصفش مانده كه آخر دور افتاده ميشود. صبح كه خواستيم سوار شويم، آدم رئيس گمرك آمد كه تذكرهها را بدهيد، قل بكشم. ميرزا رضا را فرستادم. پس كه آمد تعريف زيادي از ادب و معقوليت و مهرباني او كرد. از هر نفري يك قران گرفت، و از من و او را بخشيد. يك ساعت از روز برآمده سوار شديم براي منزل ديگر.
روز جمعه، نهم حركت و يازدهم ماه [شوال] از باجگيران ايران حركت كرديم براي عشق آباد. تا آنجا شش فرسخ است؛ اما ما چون در باجگيران روس معطل شديم، نرفتيم به آنجا تا سه فرسخي در كاروانسرايي كه تازه ساخته بودند، شب را بیتوته كرديم. به قدر نيم فرسخ كه از منزل دور شديم، وارد خاك روس شديم. اول رسيديم به بعضي عمارتهاي روسي كه گويا سابقاً اينجا محل باج گرفتن روس بود، اما حالا خالي است. از آنجا گذشتيم. سر يك فرسخي رسيديم به باجگيران روس. پياده شديم و همه مردم پياده شدند و خرجين و اسباب خود را از بقچه و غيره هرچه داشتند باز كرده بودند روي زمين و منتظر بودند كه رئيس گمرك روس بيايد و ببیند. ما هم اسباب خود را تماماً وا كرديم و منتظر بوديم، تا آمد. او بود و يك نفر ايراني هم ملبس به لباس او با او بود. آدمهايش رسيدگي ميكردند و خودشان ميديدند. هرچه گمركي بود كنار ميگذاشتند. الحمدلله ما که چيز گمركي نداشتيم. بعد تذكرهها را خواستند كه قل بكشند. تخميناً سه ساعت به ظهر مانده رسيديم و اينقدر ما را معطل كردند كه ظهر شد. من و ميرزا رضا رفتيم بيرون در صحرا نماز كرديم. بعد از مراجعت باز به قدر دو ساعتي معطل شديم تا تذكرهها را دادند.
سه به غروب مانده بود كه از آنجا حركت كرديم. خيلي ظلم است به زوّار و حاج كه اسباب بسته آنها را بدين نحو باز ميكنند، و مدت زماني آنها را خاكنشين و معطل ميگذارند. ميگويند عمده مقصودشان ترياك و فيروزه است، و اگر ترياك در بار كسي يافتند، او را به سیبری میفرستند. و ميگويند زاکانشان اين است كه يك مدت معيني باید مردم را معطل بگذارند. يك زني هم از آنها ديدم كه سرداري پوشيده بود و چكمه به پا داشت و آن هم مواظب ديدن اسبابهای مردم و گنجکاوي زنان بود. اين باجگيران گويا تازه عمارت شده و الان هم نجار و عمله ديديم كه مشغول بودند. عجالتاً معدودي عمارت دارد و آب باريكي از آن ميگذرد. و اول به چهار ديواري كه ديوارش كوتاه است و دوري است، و دري پهن و كوتاه دارد، ميرسي؛ بعد از آن ميروي به همچو جایي كه آن هم مدوّر است و دري پهن و كوتاه دارد كه داخل ميشوي، و همچو دري دارد كه از اين خارجي ميشوي، و در هر دري قراول ايستاده با شمشير و معدودي سرباز دارد كه روزها مشق ميكنند و هر كدام اسبي دارند كه از علفهاي همان بيابان روي هم ريختهاند و خشك شده، به آنها ميدهند. و كبوتر همه جوري و مرغ و خروس ايراني و مرغ و خروس هندي يا شامي و اردك بسيار در آنجا ديديم.
خلاصه سه به غروب مانده از آنجا بيرون آمديم. توي راه به فاصله چند قدمي سنگي كه وسطش را زرد كرده بودند و دورش را سیاه و به خط فرانسهای چيزي نوشته بودند، كنار راه نصب كرده بودند. گفتند: اينها نشان ربع فرسخ و نيم فرسخ و يك فرسخ است. چوبهاي تلگراف هم همه بلند و صاف و يك قد بود و بر هر كدامي از آن خط چيزي نوشته بودند. ندانستم چه نوشتهاند. بعضي گفتند شماره تيرهاست. در اين راه هم بيشتر در كوه آمديم و باز از آن راههاي پيچ و خم داشتيم؛ و علاوه برآن كوه دست راست و چپ، كوه بزرگ بسيار بلند عظيمي تا مدت زماني در جلو داشتيم كه مثل باروي بسيار بلند عريض پرقطري در جلو كشيده بود، و کأنّه نشاني برج هم در هر چند قدمي داشت. در بالای اين كوه را ابر و بخار گرفته بود و ما اينقدر سر بالا رفتيم كه وارد اين ابرها شديم و از آنجا پائين ميآمديم، و باز بالا ميرفتيم. اين كوهها و زمینهايي كه در ميان بود، همه سبز ميزد.
هرچه رو به عشقآباد ميروي، سبزيها زياد ميشود. ميگويند چند روز از عيد گذشته اين كوهها و بيابانها تمامش سبز و خرم ميشود كه علف تا کمر آدم را ميگيرد و از همه جور گلي هم پيدا ميشود. در ايران سبزهزاري به این خوبي ميگويند نیست. همین علفها را در تابستان، تَرَش را به مالها ميدهند، و در زمستان خشكش را. و چون زراعت چنداني اينجاها نميكنند، كاه كم دارند.
در اثناي راه كه ميآمديم گاري سَروازي [سر باز] را ديديم كه يك ارسی در جلوش نشسته بود و شتري را در خود گاري نشانده بود، و ميبرد. خيلي خنده داشت. قدري به غروب مانده رسيديم به منزل. ميگفتند اين منزل به فارسی اسمش آب گرمدار است. كاروانسراي نيمه تمامي داشت. از كاروانسرا كه بيرون ميروي طرف كوه، زير كوه سوراخي و درآن گودال آبي ميجوشيد از زمين، اما بسيار كم است، و فيالجمله تلخي دارد. آب خوراكيش را از چاه ميكشند. شب را در اطاقي با دو نفر از تركهاي تبريزي به سر برديم. هر سری دهشاهي كرايه گرفتند. از آنجا پول ايراني را برنميدارند يا بد بر ميدارند. خانه ارس و گورخانه ارس [روسی] هم در آن آبادی بود.
روز شنبه، نهم [دهمین! روز] حركت، و دوازدهم ماه [شوال]، اول آفتاب حركت كرديم براي شهر عشقآباد. تا آنجا سه فرسخ است. نصف بيشتر راه هم كوه و سرابالایي و سرازيري است، مثل آن راههاي پيش، اما كوهها و صحراها سبزتر بود. يك فرسخ به عشقآباد مانده، در جلگه و بيابان صاف يكدست و اقع شديم، با آنكه هوا سرد بود، خوب سبز و خرّم بود. سر نيم فرسخي رسيديم به سرباز و سوارهاي روسی كه در بيابان مينواختند و مشق ميكردند. خيلي تماشا داشت. چهار پنج فوج سرباز بود. همه به يك لباس و يك جور، هر كدام بقچه بسته سفيدي با يك بطري عرق در پشت داشتند و بالاپوش تا كرده يك رنگي بر روي دوش، و چكمههاي بلندي در پا و سوارها بسيار بودند. چندين دسته بودند از آن جمله يك دسته سوار تركمن داشتند. همه به لباس خودشان و كلاههاي خودشان بودند. تركمن با آنكه الحال رعيت ارساند، تغيير لباس ندادهاند، اما خيلي ذليل و خوار هستند. هر ده نفري يك صاحب منصب از روس دارند...
عشق آباد
به عمارتهاي شهر كه رسيديم، اول به اطاقهاي سربازي رسيديم. قدري گذشته به چاه سرپوشيدهای رسيديم كه مثل مناره بر روي او ساخته بودند. گفتند: اين چاهي است كه مدت زماني مشغول كندن او هستند با ماشين كه به منبع آب برسند كه هرگز تمام شدن نداشته باشد، و آن وقت، آب مثل فواره میجهد، و تا حال هشتاد هزار مناط بلکه زیادتر خرج آن كردهاند و نرسيدهاند، و چهل هزار ديگر نيز تخمين كردهاند كه خرج كنند تا برسد.
و از آنجا به خانهها و خيابانها رسيديم. عجب عمارتهاي منقّح باشكوهي دارد. از طرف يمين و يسار راه به قدر ربع فرسخ باغها و درختها بود كه در همان باغها خانهها و اطاقهاشان بود. شهر قلعه ندارد. به قدر نيم فرسخ عجالتاً از قرار مذكور از ابتدا تا انتهايش ميباشد. ميدان وسيعي در وسط شهر دارد كه اطرافش همه دكاكين منقح پاكيزهاي است و خيابانهای بسيار طويل عريضی دارد. به هرچند قدمي، باز خياباني ديگر در طرف دست راست و چپ دارد و در تمامش دکانهای بسیار منقّح در طرف راست و چپ هست. دکانها تماماً درِ بزرگ پهن شیشه کرده تا نصف دارد، و نهايت مواظبت را در جاروب كردن جلو آنها دارند، و اغلب آنها چوب بست خوبی به نحو مرغوبی در جلو دارد.
و هر خياباني، جوی آب كوچك سنگي در راست و چپ دارد و خانههايشان اغلب اطاقهايي است كه پنجرهاي شيشه به بيرون به خيابانها دارد. دو سه تا كليسا دارد و يكي ديگر تازه بنا كردهاند و مسجد بسیار خوبي به وضع مرغوب مطلوبي بسيار بزرگ و تازه بنا كردهاند، ميسازند و نيمه تمام است. تركهايي كه در آنجا ساكنند توصید كردهاند و اتفاقاً ميسازند، و امام جماعتي دارند كه آن هم ترك است. حمامهاي خوبي دارد. از آن جمله حمام بابیهاست. بسيار خوش پستا و خوشوضع. محض تماشا عصر با مشهدي جواد اصفهاني كه حال آنجا بقالي ميكند، رفتيم ديديم. خيلي پاكيزه بود و تعريف زياد داشت. منزل ما در آنجا در سراي حاجي محمدتقي ميلاني كه ميگويند شيخي [مذهب] بوده، بود. در يكي از حجرات فوقاني او كه درش رو به خيابان و بازار وا ميشد، منزل داشتيم. اين كاروانسرا در وسط ميدان واقع است. ميگويند كاروانسرایي از اين بهتر ندارد. حمام و آب آنبار هم در اين كاروانسرا هست. ميگويند هيجده سال است كه ابتداي به اين شهر كردهاند. سابقاً ابدا عمارتي نداشته، بيابان علف زاري بود. تركمنها در آنجا چادر و خانهها از ني داشتهاند و یونجه ميکِشتهاند، و از سر دو فرسخي آب آنها ميآمده. ارس [روسها] كه از آنها گرفت و آنها را رعيت كرد، آنجا شهر بنا كرد. حالا چهار رشته قنات دارد، و بعد از اين هم بناي حفر قنوات دارند و باز بناي عمارات ميكنند.
کفرستان غریبی است
اما اهلش همه جوري هستند. سُنّي دارد، بابی زياد دارد. اثنيعشري دارد. روسي كه جاي خود، همه هم مخلوط به هم هستند. ابداً پرهیز و اجتنابي از هم ندارند. زنهاي روس بيحفاظ و بيپرهيز، مثل مردها با مردها، مخلوطاند. مقدم بر شوهرهاي خود غالباً راه ميروند، و حاكم و مطاع آنها هستند. بیع و شراء بيشتر با آنهاست. هر كدام كه بيرون ميآيند، سگي هم همراه دارند. با سگها دست در بغلند. اگر زني طالب مردي شد، او را با خود ميبرند، و شوهر نميتواند حرفي بزند، بلكه اگر در اطاق، پهلوي زنش خوابيده باشد، تو نميرود و متعرّض نميتواند بشود. زاكانشان اين است. ابداً منعي و قبحي ندارد. مرد با زن با هم به حمام ميروند. كفرستان غریبی است.
نعمت هم از هر جهت بر آنها تمام است. همه اسباب راحت و آسايش از هر جهت براي آنها فراهم است. مثلا نانشان آرد هشترخان است كه در عالم آرد از اين بهتر نميشود، اما همه چيزشان گران است و پول هم فراوان است. گاري و درشكه متصل لاينقطع از صبح تا شام و از شام تا صبح، در همه خيابانها در رفت و آمد است. از صداي درشكه نميشود خواب كرد. اسبهاي آهني و چوبي هم بسيار است. ديدم يكي را كه سوار بود، بر يكي از آنها گويا از آهن يا فولاد بود، پاش را حركت تندي داد، دفعتاً از نظر غايب شد. تفاصيلش زياد است. ثمری در ذكرش نيست جز تضییع كاغذ.
روي هم رفته باز بلاد خودمان از هر جهت به نظر من از تمام اين بلاد كفر با اين منقحي كه دارد، بهتر است. هرجا ايمان انسان و عبادت و طهارت انسان محفوظ باشد يك روزش ميآرزد به صد هزار روز كه در اين جور جاها باشد.
روز يكشنبه سيزدهم [شوال] را در عشقآباد لنگ كرديم. شب دوشنبه نزديك به صبح خورده خورده بنا كرد برف آمدن. صبح دو ساعت از روز برآمده حركت كرديم.
حرکت از عشق آباد با ماشین [قطار]
روز دوشنبه، چهاردهم [شوال] دو، بلكه متجاوز، از روز بر آمده، بنه و اسبابمان را بردند پایین پاي ماشين. خودمان هم سوار درشكه شده رفتيم پاي ماشین. اول در اطاق بزرگي همه حاجيها را جا دادند. خودشان هم در آن اطاق اسباب مأكول و شربشان حاضر بود. مشغول بودند. بعد هر نفري را بليت دادند براي رفتن، و قدري هم پاي ماشين معطل شديم. برف هم خورده ميآمد تا ساعت چهار در يكي از اطاقهاي ماشين كه ظاهراً از همه اطاقهايش پستتر بود، اما حُسنی كه داشت ارس و خارج مذهب توش نبود، قرار گرفتيم. سه سوت ميزنند. اول براي آماده شدن، دويم براي قرار گرفتن، سيوم براي راه افتادن، و سيومي را كه زد ديگر ابداً توقف نميكند. اگر كسي نرسيده ميماند، و اگر بخواهد بيايد، بايد بلیتش را بدهد به ماشين ديگري و با او بيايد.
ماشين، بسيار خوب مركبي است. ديگر از اين مركب بهتر نميشود. آدم در اطاق گرم روشنی نشسته. در وسطش بخاري دارد ميسوزد و درهايش بسته و بر ديوارش شيشه نصب است كه بيرون تا هرجا بخواهد نمايان است، و به نهايت سرعت ميرود. هر ساعتي پنج يا شش فرسخ ميرود. يك منزل حسابي طي ميكنند و حركت چنداني هم نميدهد، و از باد و سرما و برف و بارش و گل هم محفوظ است. همه كار ميتوان كرد. چايي ميشود خورد. غليان ميتوان كشيد. خواب ميشود كرد. مطالعه ميشود كرد.
اول وقت وضو داشتم. همينكه سرمنزل قرار گرفت، قبله را معين كرده نماز كردم. بعد سماور را آتش كرده، طبخ چاي كردند. چاي خورديم وغليان متعدد كشيديم و یک جزو قرآن خواندم و شب هم به راحت تا سحر خوابيديم. ما با حملهدارها و حاجيهاي سبزواري در يك اطاق بوديم. بسيار خوش گذشت.
در هر منزلي، آبادي معتبري بود. ده دقيقه بعضي جاها بيشتر واميداشتند. آبگیري ميكردند يا نفطگیری ميكردند و راه ميافتادند. به جايي رسيديم خيلي عمارتهاي خوبي داشت. گفتند اينجا موصل است. به جايي رسيديم به مراتب عمارتها و آباديش بهتر و بيشتر بود. گفتند اينجا غزل ارباط [کذا] است. اينجا ماشين خيلي توقف كرد. يك ساعتي توقف كرد. نميدانم چه كار داشتند. اين آباديها تمامش منزل روسیها بود و خانههاي روسي داشت و بسيار پاك و پاكيزه و باسليقه ساخته بودند. غالباً طرف دست چپ راه وقت رفتن بود و در شب به هر عمارتي كه ميرسيديم چراغ درش ميسوخت و در راهش چراغ بود و آدم ايستاده بود. اين بيابانها را گفتند منازل تركمن بود. حالا هم منزل دارند. بيشتر در خانههاي پیزری و چادرها منزل دارند، و بيشتر خانهها و چادرهاشان در طرف دست راست ديده ميشد. و در طرف دست چپ وقت آمدن كوه بود و در طرف دست راست كوهي ديده نميشد. گفتند اين كوه استرآباد است. آن طرف استرآباد و شاهرود است و با ايراني است؛ و اين طرف سابقاً با تركمن بوده و حالا با روس است.
در حقيقت از آن راهي كه آمده بوديم روي به مشهد مقدس برميگشتيم. صبح يك منزل به شهر نو [= کراسنودسک یا ترکمن باشی] مانده رسيديم به درياي قلزم [مازندران] در طرف دست چپ ديده شد و در طرف دست راست كوه بود، و چند فرسخي از دامنه اين كوه و پای اين دريا آمديم تا رسيديم به شهر نو. گفتند از عشقآباد چهل و پنج منزل راهست و ما يك شبانه روز كمتر آمديم.
شهر نو در کنار دریای مازندران و سوار شدن بر کشتی
روز سهشنبه پانزدهم ماه [شوال] دو ساعت تخميناً از روز برآمده رسيديم به شهر نو. اين شهر اول اذن ده بوده و حال خراب شده، و دو سالي است كه ارس، شهر جديدي آنجا بر پا كرده. اين شهر در دامنه كوه و لب درياي قلزم واقع است. مثل عشقآباد خيابانها و عمارتهاي خوب دارد، اما نه به آن زيادتي و مفصلي، نزديك به آن است. هوا خيلي سرد بود و باد جزئي هم ميآمد و هوا هم ابر بود. تا پائين آمديم و بارها را پائين آورديم، رفتيم به قهوهخانه كه چاي خورده قليان كشيدیم، من تجديد وضو در همانجا كردم.
بعد آمديم پاي كشتي. قدري به ظهر مانده سوار شديم در كشتی. بد كشتي بود. بار بنه زياد بار داشت و يك اطاق داشت، آن هم منزل روسيها بود. خن كشتي هم پر بود از كیسههاي پنبه. سبزواريها تماماً در جلو كشتي پاي آن اطاق منزل گرفتند. ما هم رفتيم در عقب كشتي [122] منزل كرديم، روي كيسههاي پنبه. باز اينجا بالنسبه به صدر كشتي بهتر بود! ارسها [روسها] كمتر آمد و رفت ميكردند. حركت كشتي هم در آنجا كمتر بود. هركس گرفتار حملهدارها شود، بايد به همين جور چيزها گرفتار شود، و حال آنكه وجهي كه از ما گرفتند و مكفي كردند وجه جاهاي مرغوب خوب بود.
خلاصه اول ظهر، قبله را در كشتي معين كرده، ايستاده نماز كرديم، و بعد يك جزو قرآن هم خواندم. هوا بد نبود. آفتاب شده بود. باد هم نميآمد. دريا ساكن بود. كشتي به نرمی ميرفت. ميرزا رضا قوري را برد در قهوهخانه روسيها چاي دم كرد و آورد. چاي بسيار خوبي بود. صرف شد..
پربازدید ها بیشتر ...
مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن
آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ
کتابشناسی متنبی در ایران
فاطمه اشراقی - سیدمحمدرضا ابنالرسولبه منظور سهولت کار پژوهشگران، کتابشناسیای از تألیفاتی که درباره متنبی این شاعر نامی عرب انجام گرف
منابع مشابه بیشتر ...
ریاض الجنه زنوزی اثری دایرة المعارفی در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی
رسول جعفریاندر زمستان سال 1402 موفق شدیم یک چاپ عکسی از کتاب ریاض الجنه زنوزی که اثری دایره المعرافی در حوزه فره
مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»
رسول جعفریاننوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل
دیگر آثار نویسنده بیشتر ...
اندر تعریف صحیفه پنجم از کتاب صحائف العالم
رسول جعفريانگزارش و معرفی کوتاهی است از بخشی از کتاب صحائف العالم، اثری که تاکنون منتشر نشده است. در این فصل، اط
يک گزارش و سه سند در باره حجاج ايراني در راه جبل
رسول جعفريانیش از یک هزار و سیصد سال، ایرانیانی که عازم حج بودند از راه جبل، به مکه می رفتند. این راه، حد فاصل ک
نظری یافت نشد.