۳۷۷۸
۰
۱۳۹۲/۰۸/۱۵

سرگذشت شگفت یک ایرانی مروج تشیع امامی در یمن از دوره صفوی

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

یک دانشمند ایرانی در سال 1160 ایران را به قصد یمن ترک کرد و در شهر صنعا به تدریس علوم معقول و نهج البلاغه پرداخت و سبب واکنش های فراوانی در این شهر برای مدت شش سال شد.

سرگذشت یک ایرانی مروج تشیع امامی در یمن

مهاجرت و به طور کلی رفت و آمد ایرانیان به یمن، عمدتا منحصر به رفت و آمد زیدی‌ها طبرستان و خراسان از قرن پنجم به بعد بود که اخبار آن به صورت پراکنده در منابع کهن زیدی و شماری از منابع رجالی آمده است. در این باره بیش از همه دوست ما آقای حسن انصاری مقالات نوشتند و قول داده‌اند که در این باره کتابی از مجموعه نوشته هایشان فراهم آورند.

اما داستان مهاجرت یک عالم ایرانی امامی از عصر صفوی به یمن با نام سید یوسف عجمی که خبرساز هم شده، مطلبی است که تا آنجا که بنده اطلاع دارم در باره آن تحقیقی صورت نگرفته است. عجالتا اطلاعاتی در باره وی از طریق منابع ایرانی نداریم، اما در منابع زیدی در یمن، از همان قرن دوازدهم و بعد از آن، در باره وی هست.

این اخبار نشان می‌دهد که وی به شهر صنعا رفت و به آموزش فلسفه و کلام مشغول بوده و روی بسیاری از چهره‌های علمی شهر تأثیر گذاشته است. از اخباری که در باره وی نقل شده حساسیت شیعی وی به عنوان یک شیعی امامی کاملا مشخص بوده و در جریان بالا گرفتن یک اختلاف نظر میان زیدی‌های جارودی ـ‌ هادوی با کسانی که تمایلات سنی گرایانه بیشتر داشته اند، تلاش کرده است تا مذهب امامی را در یمن گسترش دهد.

 

در باره وی در سه منبع اطلاعات قابل توجهی هست.

1. نخست در البدر الطالع از محمد شوکانی  که در سال 1213 تألیف شده است. وی در سه مورد از سید یوسف عجمی یاد کرده است:

الف: در شرح حال قاضی احمد بن صالح صنعانی گوید: وی در سال 1140 بدنیا آمد، در صنعا رشد کرد و نزد برخی از بزرگان آنجا از جمله قاضی علامه احمد بن زید هبل، سید محمد اسماعیل امیر، سید علامه محسن بن اسماعیل شامی .... و سید یوسف العجمی تحصیل کرد. (البدرالطالع: 1/92)

ب: در شرح حال سید اسماعیل بن علی بن حسن بن احمد می‌نویسد: وی در سال 1133 در صنعا بدنیا آمد و همان جا بالید و نزد برخی از شخصیت‌های آن تحصیل کرد که از آن جمله‌اند: سید علامه محمد بن اسماعیل امیر، سید یوسف عجمی و گروهی دیگر. (البدرالطالع، 1/182).

این دو مورد نشان می دهد که سید یوسف مجلس درس داشته و برخی از عالمان صنعا نزد وی درس خوانده‌اند. اما مورد سوم:

ج: همچنین در شرح حال سید محمد بن اسماعیل بن صلاح بن محمد...  [بن حسن بن حسن بن علی مشهور به ابن امیر صنعانی] صنعانی گوید: وی معروف به امیر و امام کبیر مجتهد مطلق بود و صاحب تألیفات. وی در سال شب جمعه نیمه ماه جمادی الثانیه سال 1099 به دنیا آمد. ابتدا در کحلان بود و سپس با پدرش به صنعا آمد و از علمای آن دیار مانند سید علامه زید بن محمد بن حس، سید علامه صلاح بن حسین اخفش و... استفاده کرد. سپس به مکه رفت و از علمای مکه و مدینه بهره برد. وی از طرف امام منصور، منصب خطابه صنعا را داشت و تا زمان فرزندش امام مهدی آن را حفظ کرد. وی در برخی از جمعه ها، یادی از ائمه ای که به صورت عادت از آنها یاد می شد نمی کرد. بنابرین گروهی از آل امام که انسی با علم نداشتند، علیه وی شوریدند. گروهی از عوام هم آنها را یاری کردند و حتی یک بار تصمیم گرفتند او را روی منبر به قتل برسانند. بیشتر این تحریکات از سوی سید یوسف عجمی امامی بود که زمان امام منصور بالله [خلافت: 1139 ـ 1161] به یمن آمد و در حضور او درس می داد. مهدی ـ فرزند منصور ـ [خلافت: 1161 ـ 1189] از این مسأله آگاه شد و دستور دارد شماری از آل امام را دستگیر کردند. همین طور سید محمد بن اسماعیل خطیب را هم زندانی کرد. همچنین کسی را فرستاد تا سید یوسف عجمی را از دیار یمن بیرون کردند و فتنه آرام گرفت. پس از دو ماه، دوباره خطیب (محمد بن اسماعیل) را از زندان درآورد و مسند خطابت را به وی سپرد. این زمان، عامه مردم او را متهم به ناصبی گری می کردند، به خصوص وقتی دست ها را در نماز بالا می برد و روی هم می گذاشت. این در حالی است که این زمان عامه این جماعت مذهب زید بن علی را داشتند که بالا بردن دست و روی هم گذاشتن آن را قبول دارد. با این حال از این خطیب متنفر بودند و با وی دشمنی می کردند و ارجی برای او قائل نبودند. (البدر الطالع: 2/688).

2. منبع دیگری که در با وی سخن گفته و مدخلی را به وی اختصاص داده، نویسنده نشر العرف لنبلاء الیمن بعد الألف از محمد بن محمد بن یحیی ... بن احمد زباره حسنی صنعانی است که رجال یمن را از پس از سال 1000 تا 1375 ق فهرست کرده است. (چاپ 1377ق در المطبعة السلفیة). وی در شرح حال شماره 602 با طرح مدخل «یوسف العجمی الامامی» می‌نویسد: وی در سال 1160 [احتمالا دو سال پیش از درگذشت منصور]  به یمن آمد و امام منصور حسین استقبال زیادی از او کرد. پس می گوید: قاضی احمد بن محمد قاطن در شرح حال سید امام محمد بن اسماعیل امیر در کتاب دمیة القصر خود گوید:

در اواخر زمان منصور، سید یوسف عجمی که در علوم معقول تبحر داشت، اما اثناعشری بود و به امامان اثنا عشر از ذریه حسین (ع) اعتقاد داشت به یمن آمد. او بر باور خود جمود داشت. اینها [امامیه] احادیث دیگری دارند و رجال خاص خود را دارند و بقیه را عامه می‌نامند و آراء آنان را نادرست می‌شمرند. من این مطالب را از کسانی که با آنها رفت و آمد داشته‌اند و آنها را می شناسند نقل می کنم. آنها زیدیه را هم گمراه می دانند. کسانی که شناخت دقیقی از او نداشتند، او را به امام منصور معرفی کردند، از جمله یحیی بن صالح سحولی. منصور نیز او را سخت بزرگ داشت و گفت تا در جامع صنعا مردم را وعظ کند. او یکسره از مذهب خویش برای عامه می گفت و مردم را به تشیع و حب اهل بیت می خواند. مردم هم از او پیروی کردند و کار بالا گرفت. او این حرفها را که برای عوام می گفت، برای خواص هم می گفت تا آن که برخی از آنها شنیدند او به اکابر صحابه هم بد می گوید. من آن زمان در ثلا بودم. شیخ من احمد بن عبدالرحمن شامی از غرائب و عجایب احوال وی برای من نوشت و این که جهال با او چه کردند و علمای صنعا چه دشمنی با او نمودند. مسائل دیگری را هم نوشت. منصور از این مسائل آگاه شد، اما فکرش این بود که تنها حسادت عامل بیان این مطالب علیه سید یوسف است و هرچه آنها اصرار می کردند او احترام بیشتری به وی می گذاشت. این مدت زیاد طول نکشید، چون منصور مرد و فرزندش مهدی آمد و مردم از یوسف عجمی کناره گرفتند. وقتی من به صنعا رفتم، او دیگر وعظ و قراءت نداشت. او را نزد قاضی یحیی بن صالح سحولی دیدم و شناختم. مطالبی را که از او شنیده بودم به او گفتم اما او انکار کرد. قاضی یحیی هم به من گفت که مردم دروغ می گویند، اما عجم ها از سلاح تقیه استفاده می کنند.

سپس متنی را از امام محمد بن اسماعیل امیر ـ همان خطیب شهر که یوسف عجمی او را متهم به ناصبی گری می کرده و عوام را بر ضد وی شوراند ـ آورده که سخت به یوسف عجمی حمله کرده و حاوی اطلاعات دست اولی در باره سید یوسف هم هست. نویسنده گوید که این متن را به خط خود امام محمد بن اسماعیل دیده است. ابتدای این نامه نیست اما از همان آغاز سید یوسف را اساس بی دینی معرفی می کند با این جملات:  «فاقرة فی الدین، قاصمة لظهور المتقین، و مصیبة فی الاسلام... و مکیدة فی الاسلام، أسست بآراء جماعة من الأفدام، و هی ظهور الرفض و سب العشرة المشهود لهم بالجنة».

نکته ای که در این نامه آمده این است که او از دست طهماسب به ایران گریخته است. «فارّا علی زعمه من طهماسب» که باید مقصود طهماسب دوم باشد که پس از سقوط اصفهان توسط افاغنه در سال 1136 به سلطنت رسید. [اشاره شد که حوالی سال 1160 به یمن وارد شده است و ممکن است وی از دست نادر شاه به یمن گریخته باشد] سپس تصریح می کند که نامش سید یوسف بود و در اوائل سال شصت، بعد از گذشت چهار ماه از این سال، وارد صنعا شد. «و له معرفة فی علم المیزان»‌که مقصود علم منطق است. «و ادعی أن له فی علم الهیئة معرفة». «و له فی النحو و البیان، مثل أدنی من له فی هذین الفنین معرفة من الأعیان، فاتفق له القبول». سپس می گوید که کسانی او را به عنوان یک عالم به امام منصور معرفی کردند و گفتند که او از علماء معقول و مأثور است، این در حالی است که این سید یوسف خودش هیچ ادعای معرفت سنت و کتاب را نداشت، اما کسی که او را به منصور معرفی کرد، آدمی بود که دانشی نداشت. سپس می افزاید: منصور به او گفت تا نهج البلاغه را در جامع صنعا تدریس کند. برای او شمع ها را روشن کردند و منصور دستور داد که بزرگان دولت در مجلس او حاضر شوند. از عامه مردم نیز شمار زیادی آمدند. تمام همت او القای مذهب رافضه در اذهان مردم بود و گاهی از کفریات فلاسفه را هم اضافه می کرد. دروغ هایی هم در باره صحابه می گفت که از اکاذیب روافض در باره مسائلی بود که بر فاطمه (س) و اهل بیت گذشته بود. هر شب این وضع ادامه داشت. یک بار هم گفت که صحابه قرآن را تحریف کرده اند و مردم هم به صحابه بد گفتند. همین طور گفت که جبرئیل اشتباه کرده و باید رسالت را به علی بن ابی طالب می داد!! [و از اینجا پیداست که این نویسنده تا چه به این یوسف عجمی دروغ بسته است و همان دشنامه های رایج در متون فرق و مذاهب قدیمی را بیان کرده است.

وی ادامه می دهد: به هر حال چیزی از مذهب عجم نمانده بود جز این که در این مطالبش وارد کرد. علمای زیدیه او را انکار کردند و به خلیفه خبر دادند و حقیقت مذهب رافضه را برای او باز گو کردند و گفتند که اینها منکر آن هستند که حسن بن علی ذریه ای داشته باشد [و این همه عجیب است که برای تحریک امام حسنی زیدیه چه دروغهایی سر هم کرده‌‌اند در حالی که امام منصور اصلا این حرفها را قبول نکرده است]. امام منصور گفت تا در حضور او نهج البلاغه را بخواند و علما هم حاضر باشند. این باعث عظمت بیشتر روافض نزد عامه مردم شد. او نزد خلیفه منصور نهج البلاغه را می خواند، اما در برخی از موارد تقیه می کرد. همچنین می گفت: حضرت آدم، عصیان پروردگار را نکرده است و معنای آیه فعصی آدم ربه، یعنی برخی از فرزندان آدم عصیان کردند و حرفهای دیگر که شرح آن زیاد است. اینها در روز پنجم ماه رمضان بود و او همچنان بر کرسی، املاء می کرد. البته خواندن نهج البلاغه در ماه رمضان، در حضور خلیفه تعطیل شده بود.

تا اینجا مطالبی است که همان امام محمد بن اسماعیل خطیب که سید یوسف عجمی مردم را علیه او به عنوان یک ناصبی شورانده بود نوشته شده و پیداست که برخی از نسبت‌ها آشکارا از همان دروغ‌های رایج علیه شیعه امامیه است. بعد از آن هم خوابی نقل می کند که گویی پیغمبر (ص) هم این وضع را انکار کرده و آیه انا لله و انا الیه راجعون را خوانده است! این هم از همان نوشته امام محمد بن اسماعیل است که برای احمد بن محمد قاطن صاحب دمیة القصر نوشته و مأخذ ابن زباره در نوشتن این شرح حال برای سید یوسف عجمی بوده است. در واقع، مطالب یاد شده از زبان دشمن درجه اول سید یوسف عجمی نوشته شده است.

نویسنده نبلاء الیمن به نقل از همان منبع می نویسد: این بود تا امام مهدی به جای پدرش منصور نشست [1161] و قَطَع دابر المبتدعین و این بدعت تمام شد و کرسی را برداشتند. اما این مبتدع همچنان ماند و برای عامه تدریس می کرد.

مدتی بعد مهدی از این عجمی خواست تا به بلاد خود باز گردد، اما این در حالی بود که قلب بسیاری را از دشمنی با صحابه پر کرده بود. این سید محمد بن اسماعیل هم یکسره عجم را تقبیح می کرد و در باره بغض عجم ها نسبت به زیدیه سخن می گفت.

ابن زباره به نقل از سید ابراهیم بن عبدالله حوثی نقل کرده که در شرح حال این سید محمد بن اسماعیل در کتاب نفحات العنبر نوشته است: مهدی در سال 1166 سید یوسف عجمی را از یمن بیرون [تسفیر] کرد، او رافضی مذهب بود و تظاهر به این مذهب داشت و به سبب وجود او مصیب‌های زیادی پدید آمد. ورود او به یمن ایام منصور بود و در جامع [صنعا] درس می داد و مذهب امامیه را در قلوب شماری از عامه وارد کرد. [نشر العرف بنبلاء الیمن، 2/ 935 ـ 939].

3. سومین منبعی که اطلاعاتی در باره یوسف عجمی آورده است کتاب چهار جلدی هِجَر العلم و معاقله فی الیمن از قاضی اسماعیل بن علی الاکوع از معاصرین است. وی ذیل شرح حال محمد بن اسماعیل و ستایش او به عنوان مجتهد مطلق [هجر العلم: 4/1815]  از جمله اشاره به سید یوسف عجمی که بر اساس گفته های پیشین نقش مهمی در تحریک مردم علیه او داشت، کرده است.

از این مطالب چنین معلوم می شود که این شخص، یعنی محمد بن اسماعیل ـ متهم بوده که ـ تلاش داشته است تا مذهب شیعه زیدی هادوی را از بین برده و مذهب اهل سنت را جایگزین کند. به همین دلیل نام برخی از ائمه‌ای که قبلا مرسوم بوده که در خطبه نماز جمعه آورده شود را حذف کرده و همین سبب برآشفتن اوضاع علیه او و فرصت یافت سید یوسف عجمی برای نشر تشیع شده است.

همان زمان یکی از علما متنی نوشته و گفته است که سید محمد بن اسماعیل مذهب اهل بیت را در صنعا عوض کرده است [4/1835].  در این منبع متن این نامه در باره تلاش محمد بن اسماعیل در باره تغییر مذهب شیعه به مذهب سنی در صنعا آمده است که بسیار مهم است. کسان دیگری به این نامه پاسخ داده و گفته اند که وضعیت چنین نیست. در این نامه به مباحثی از فقه و کلام پرداخته شده و اختلاف نظرهای میان زیدیه متمایل به شیعه یا سنی در آن درج شده است، مسائلی که اختلافی بوده و گفته شده است که سید محمد بن اسماعیل آراءش به سنی ها نزدیک است، اما در این نامه گفته شده که این مطالب در میان فتاوی علمای اهل بیت هم بوده است. نامه بعدی باز پاسخ نامه قبلی و تأکید بر این است که شخص مزبور، در صدد نابود کردن مذهب اهل بیت است. [4/1840] در این نامه به برخی از مطالب نهج البلاغه استناد شده است. در ادامه واکنش سید محمد بن اسماعیل به این نامه آمده و این که افتخار کرده است که «انا هاشمی فاطمی و نسبتی / الی حسن سبط الرسول محمد». [4/1843]. آنگاه شرحی از فضائل و مناقب خود بدست داده و این که قصایدی در ستایش علی بن ابی طالب سروده است.

در اینجا آمده است که این زمان، عقاید جارودیه که عقاید جناح تندرو زیدیه در تمسک به تشیع است، رواجی یافته و این سید محمد تلاش برای مقابله با انتشار افکار جارودی داشته است. نویسنده در اینجا، همان نامه ای که سید محمد بن شاگردش احمد بن محمد قاطن نوشته بود، و ما خلاصه آن را در بخش قبلی آوردیم، نقل کرده و تا همان بحث مربوط به آیه «فعصی آدم ربه»‌ را آورده است [4/1845 ـ 1847].

به دنبال آن اشاره دیگری دارد که جالب است [و در نشر العرف نیامده و گویا نامه ای دیگر است] به طور مبهم اشاره می کند که شهری که او از آنجا آمده و آن را رها کرده جایی از اصفهان یا دهی از خراسان است [کأنها حافة من حافات اصبهان او کورة من کور خراسان] که به قول او همه مادح علی و ذام اصحاب بدری یا راوی اخبار سقیفه هستند [لاتسمع فیها الا مادحا علیا و ذاما صحابیا بدریا او ذاکرا أخبار السقیفة]. [4/1847].

در ادامه در یک متن ادبی، نسبت های دیگری هم به این طرز فکر می دهد که شامل داستان آتش زدن خانه علی (ع) هم هست. [و قادوا علیا فی حمائل سیفه / و عمار دقوا ضلعه و تهجموا /علی بیت بنت المصطفی و وصیه / ینادی ألا فی بیتها النار فأضرموا] و نکات دیگر از جمله بحث تحریف قرآن و بیان نمونه هایی از آنچه اینها به عنوان آیاتی که در باره وصی نازل شده نقل می کنند [4/1849]. سپس در باره این که همه آنچه به مذهب هادوی و حتی زید نسبت داده می شود درست نیست، به انتقاد از مخالفین خود پرداخته است. مطالبی هم از اجتهاد او در باره حی علی خیر العمل در اذان آورده است. [4/1853]. این امیر محمد بن اسماعیل در سال 1099 به دنیا آمده و در سال 1182 درگذشته است.

گفتنی است بر اساس برخی از مطالب مذکوره در منابع بالا، شرح حال چند سطری در باره وی در طبقات قرن دوازدهم ص 834، اعیان الشیعه: 10/322 و تراجم الرجال 4/59 آمده است.

شاید مطالب دیگری در منابع زیدی پیدا شود که بتوان با شخصیت فکری این ایرانی بیشتر آشنا شد.

بیفزایم که این امیر محمد بن اسماعیل صنعانی که استاد شوکانی معروف ترین زیدی سنی زده و مروج مذهب سلفی است، حکایات عدیده ای دارد که در منابع مختلف آمده است. عجالتا بنگرید به شرح حال وی در الموسوعة الحرة (ویکی عربی) ذیل مدخل محمد بن اسماعیل الصنعانی.
(از آقای عصام عماد یمنی که برای اولین بار بنده را با نام این سید یوسف عجمی آشنا کرد سپاسگزارم)

 

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

دو رساله اعتقادی صریح السنه و التبصیر فی معالم الدین از محمد بن جریر طبری مورخ و مفسر (224 ـ 310)

رسول جعفریان

طبری بیش از همه به تاریخ و تفسیرش شهرت دارد. چندین اثر حدیثی هم دارد که یکی تهذیب الاثار است. در دهه

مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب

رسول جعفریان

کتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در