تجربه عقل گرایی و نقل گرایی در مناظره ابوحاتم رازی با زکریای رازی
یکی از طولانی ترین کنکاشهای نظری در حوزه دین، مباحثات چند جانبه در تفسیر و تحلیل و اثبات قضایای دینی و روشهایی است که در این باره بکار میرود. نخستین نوع آن مجادله میان ملحدین و متدینین است که در حوزه اصول دین بویژه اثبات خدا، و در مرحله بعد در اثبات نبوت و شریعت مطرح میشود. تاریخ این گفتگوها به خود قرآن باز میگردد، اما بعدها در مسیرهای مختلف ادامه مییابد. نمونه مباحثات با زرتشتیان و مسیحیان از همان قرن اول و به خصوص دوم آشکار و موجود است، اما به صورت نوعی الحاد فلسفی که میراث یونان است پدید میآید که به خصوص در انکار اصل نبوت، یعنی بطلان شرایع آسمانی اصرار میورزد.
بنابراین بخشی از مباحث مربوط به کنکاش در حوزه های نظری دین، به مباحثه میان متدینین و ملحدین باز میگردد که میراث علمی آن هم برجای مانده است.
نوع دیگری از این مباحثات، میان خود افراد متدین از جناحهای مختلف است. در اینجا، یکی از کهن ترین منازعات میان نقلگرایان با عقل گرایان است که بارها، و هر کدام در صورتهای مختلف ظاهر میشدند و به بحث در باره مقولات دینی میپرداختند. در اینجا نیز بحث های نظری مطرح بود، جز آن که نقلگرایان اساسا به روشهای عقلی باور نداشتند و هر نوع ورود به آنها را ضایع کننده اساس دین میدانستند، این در حالی بود که عقلگرایان دیندار بر این باور بودند که باید از ابزار عقل برای فهم دین استفاده کرد و به علاوه برای دفاع از آن برابر ملحدین، از همین ابزار بهره برد.
این مباحثات، سبب میشد تا گفتگوهایی در باره «کاربرد عقل در دین» مطرح شده و در باره سطح توانایی عقل، راه های پی بردن به حقائق، مفهوم درست و نادرست، حوزه خرافات و معقولات و بسیاری از مسائل دیگر، مباحثی مطرح شود. کاربرد کلماتی مانند «نظر» «تقلید» «معرفت» و مانند اینها در این قبیل گفتگوها بسیار فراوان است، جز آن که اغلب بحثها، جز در برخی از موارد، انتظام روشنی ندارد.
از سوی دیگر، بحث «ایمان» و «عقل» و این که چگونه این دو با یکدیگر تعامل داشته باشند، همواره یکی از دشوارترین بحثهای حوزه دین بوده است. بخش عمدهای از مفاهیم دینی، جنبه ایمانی دارد، و درک «عقلی» آنها یا دشوار است و یا بظاهر ناممکن. بنابرین عقل گرایان دیندار به زحمت می توانستند این مفاهیم را توجیه عقلانی کنند و معمولا با این اتهام روبرو بودند که پای استدلالیان چوبین بود.
گفتگوی فلسفی در باره دین، هم از این حیث که دین بخش مهمی از «دانایی» جامعه مسلمانی را در اختیار خود دارد، و هم منهای دین، به دلیل طرح مبانی عقل گرایی و تقلید (یا سنت گرایی) میتواند روی نگاه معرفتی جامعه مسلمانی تأثیر بگذارد. آنچه در این بحث برای ما مهم است، همین تجربه در باره قدرت نظر و بحث و معرفت است که از دل این گفتگوها بدست می آید و نشان می دهد جامعه ایمانی تا چه اندازه درگیر مجادلات فکری و عقلی برای اثبات عمومی ترین قضایای دینی بوده است.
نمونهای از این مباحثات، گفتگویی است که ابوحاتم رازی با یک فیلسوف ملحد در باره دین و معارف دینی دارد و ما در اینجا بر آن مرور می کنیم تا اهمیت عقل و نظر را از منظر یک عقل گرای ملحد با یک عقل گرای متدین دریابیم. ابوحاتم دانشمند برجسته اسماعیلی و متوفای 322 در کتاب اعلام النبوه به نبرد با ابوبکر محمد بن زکریای رازی ( م313) رفته است و با نقل و نقد آرای وی که جانبدار عقل خودبنیاد و مستقل و مطلق است، تلاش کرده است تا نگرشی که تلفیق میان دین و ایمان باشد را اثبات کند. در مقدمه این اثر و در وصف محتوای آن آمده است: كتاب اعلام النبوة يكى از آن كتب استثنائى، نادر و بىنظيرى است كه در آن دو فيلسوف، از دو نحله فكرى بسيار متفاوت، بلكه متضاد، با دو جهان بينى كاملا مختلف با هم روبرو مىشوند، درباره مسائل و مباحث مختلف ما بعد الطبيعى، دينى، فلسفى و غيره گفتگو مىكنند، ادله يك ديگر را نقض مىكنند، براى اثبات مدعاى خود و ابطال دعاوى طرف ديگر ادله و براهين عقلى مىآورند و آنگاه خواننده منصف را به قضاوت و داورى فرا مىخوانند. [اعلام النبوه، مقدمه، تصحیح غلامرضا اعوانی، تهران، 1381 ص 9].
باید توجه داشته باشیم که یک طرف ماجرا یک اسماعیلی فیلسوف قرار دارد که شرایط یک بحث فلسفی را می داند و بنا دارد با ابزار عقل، به دفاع از دین یعنی آیینی که بخش مهمی از آن معارف ایمانی است بپردازد. در طرف دیگر، یک فیلسوف ملحد است که عقلگرای صرف است و به هیچ روی با مفاهیم ایمانی و آنچه آن را تقلید میداند، میانه ای ندارد. در این قبیل مباحثات، دست فیلسوف برای ادعای عقلگرایی باز و مدعی آزاداندیشی نامحدود است؛ و در مقابل، ابوحاتم باید تلاش کند تا محدودیت های موجود بر سر راه او را هم نشان دهد.
بحث های این کتاب جذاب و در بخش های مختلف آن به دلیل این که فاصله میان دو طرف بحث بسیار زیاد اما هر دو معتقد به روشهای عقلی در بحث هستند جالب است، اما آنچه را ما در اینجا ارائه کردهایم بخش کوتاهی از آن است که بتواند حوزه و توانایی و جسارت بحث در حوزه مباحث عقلی را در قرن چهارم هجری نشان دهد.
ابوحاتم در فصل دوم بخش اول کتاب اعلام النبوه، حکایت گفتگوی خود را با یک فیلسوف ملحد با این پرسش آغاز میکند که به او گفته است:
باور تو در باره قدیم های پنج گانه، با آنچه از فیلسوفان قدیم رسیده، چه نسبتی دارد؟ آیا با آنها توافق دارد یا تخالف. فیلسوف ملحد میگوید که فلاسفه گذشته، در این باره آرای مختلفی دارند، اما من حق را به صورتی که مو لای درز آن نمیرود، بدست آوردهام.
ابوحاتم گوید: چطور آنها با آنان فطانت، و اجتهاد نتوانستهاند به حق برسند، و تو تصور می کنی که آنچه آنها بدان دست نیافتهاند، درک کردهای، در حالی که آنان امامان تو هستند و تو پیرو آنان هستی. چگونه ممکن است مأموم از امام خود پیش افتد؟
فیلسوف ملحد گوید: وقتی فیلسوف جدیدی تمام همت خود را صرف «نظر» و تأمل در فلسفه کرد، نه تنها از آنچه قدما گفتهاند آگاه خواهد شد، بلکه چیزهای تازه ای نیز درخواهد یافت که آنان به آن نرسیدهاند. به گفته وی «بحث» و «نظر» و «اجتهاد» سبب میشود تا معرفت فزونی یابد. [اعلام النبوه، ص 11]
ابوحاتم گوید، به وی گفتم: این که تو آرایی مخالف با آنان داشته باشید، چیزی جز شر و گمراهی و تقویت باطل نیست. این گونه نظر و اجتهاد که به طور مداوم بر اختلاف و تناقض با آراء گذشته بینجامد، چه فایدهای دارد؟ این که هر روز رأی تازهای بیاید و رأی پیشین را نقض کند، چه ثمری دارد؟ چنین رویهای نتیجهای جز رواج فساد و از بین رفتن حق و انتظام باطل ندارد. همان طور که تو امروز به مخالفت با پیشینیان بر میخیزی، فردای امروز هم، دیگری به مخالفت با تو بر میخیزد.
فیلسوف ملحد پاسخ میدهد، چنین رویهای باطل و یا ضلال نیست، برای این که همه این افراد که نظر و اجتهاد نو دارند، مجتهد هستند. کسی که اجتهاد میورزد و به تأمل مینشیند، در حال طی کردن راه حق است. هر نوع تأمل فلسفی، سبب از بین رفتن کدورت این جهان و خلوص در آن میشود. هر کسی که «نظر فلسفی» داشت، و لو اندک، این کدورت را از نفس خویش کنار میزند. اگر عوام مردم که خود را نابود کردهاند، اندکی به بحث و نظر مینشستند، حتی به مقدار اندک، این کدورت را از نفس خویش زایل میکردند.
ابوحاتم که انگشت روی اختلافنظرهای پیاپی ناشی از اجتهاد و نظر افراطی گذاشته و آن را نقطه ضعف مهم میداند، به فیلسوف ملحد گوید: آیا چنان که گفتی بر این باور نبودی که نظر کردن در فلسفه، رسیدن به حق و خروج از باطل است؟ او تأیید میکند که آری، و ابوحاتم ادامه میدهد: اما از سوی دیگر گفتی که «نظر در فلسفه» به اختلاف نظرهای پیاپی منجر میشود، چرا که فلاسفه، آرای مختلفی دارند و هر کسی از آنان، رأیش خلاف رأی قبلی است. بدین ترتیب، نظر در فلسفه، جز تقویت هلاکت به صورت روزانه و افزون بر باطل نتیجهای ندارد.
فیلسوف ملحد گوید: من این تغییر رأی را، باطل و گمراهی نمیدانم، زیرا کسی که به نظر و اجتهاد میپردازد، محق است، حتی اگر به نهایت آنچه باید برسد، نرسد، چرا که نفس، صفای خویش را جز با بحث و نظر بدست نمیآورد. [اعلام النبوه، ص 12].
توجه داشته باشیم که حتی برای یک فیلسوف متدین، به رغم باورش به عقل و بحث و نظر، این طبیعی نیست که مسیر فلسفه، همراه با تغییرات فراوان در معرفت هستی و مقولات مهم فلسفی باشد. چنین تغییر مداومی، در ذهنی که عقل و ایمان را همراه دارد، قابل قبول نیست. با این حال جالب بدانیم که معتزله هم حتی با وجود آن که متدین بودند، اما چنان و چندان گرفتار اختلاف آراء شدند که گردآوری همه آنچه آنان در حوزههای مختلف عقلی گفتهاند، بسیار دشوار است. این رویه، شاید بتواند یک جمع نخبه عقلی و فکری را راضی نگاه دارد، برای یک جامعه ایمانی ویژگی قابل قبولی نیست. حتی ممکن است همان جامعه نخبه را هم گرفتار ناباوری و تردید کند.
ابوحاتم از فیلسوف ملحد میپرسد: در باره کسی که هم «نظر در فلسفه» دارد و هم «معتقد به شریعت انبیاء» است چه میگویی؟ آیا با این نگاه، او نیز به نفس خویش، صفا و جلا میبخشد؟
این فیلسوف ملحد در اینجا بر میآشوبد و میگوید، چگونه کسی به این خرافات باور دارد، و بر جهل تقلید اصرار میورزد، میتواند مدعی نظر در فلسفه باشد؟
ابوحاتم به او میگوید: تو که مدعی بود هر کسی در فلسفه نظر کند، حتی اگر در آن تبحری نداشته باشد و به مقدار اندک بنگرید، صفای نفس مییابد؟
ملحد گوید: بله گفتم و ابوحاتم گوید: در جمع شماها، کسی که اندکی نظر در فلسفه کند، و در باقی مسائل بلکه عمده آنها تقلید از سلف شما کند، آیا نام این تقلید نیست؟ کدام خرافه بالاتر از این است، چه تقلیدی از این بیشتر است، کدام جهل از این بزرگتر است؟ این چه تصفیه نفسی است؟ این چیزی است که در سایه انکار شریعت و ورود به الحاد پدید آمده، و مصداق روشن جهالت و خرافه باوری و تقلید و اختلاف میان مردمان است.
در اینجا ملحد گوید، بحث که به اینجا رسید باید ساکت شد. [اعلام النبوه، 13]
ابوحاتم موقتا بحثهای دیگری در باره زمان و مکان با این ملحد دارد، اما باز در ص 31 به بحث از «بحث و نظر» باز میگردد.
فیلسوف ملحد میگوید: مردمان اهل شریعت انبیاء، دین خود را از روی تقلید از رؤسای خود گرفته و نظر و بحث را از اصول کنار گذاشته و از آن نهی کردهاند. اینها از رؤسای خود اخباری نقل کرده اند که توصیه به ترک «نظر» در دیانت کرده و گفته شده است، هر کس مخالف اخبار باشد، کافر خواهد بود. اینها از اسلاف خویش روایت کردهاند که جدل و مراء در دین، کفر است، هر کسی دینش را بر قیاس عرضه کند، روزگار همیشه در اشتباه خواهد بود. تفکر در خدا نکنید، و در خلق خدا تفکر کنید. بر شما باد پرهیز از تعمق، هر کس از پیشینیان که تعمق کرد، هلاکت یافت و مانند این روایات.
فیلسوف ملحد که نقل گرایان را هدف قرار داده است، گوید: اگر از این افراد، دلیلی بر صحت دعوای خود طلب کنید، بر میآشوبند و خون او را هدر میدانند و به هر روی، حق را دفن کرده و به بدترین صورت کتمان می کنند. [اعلام النبوه، ص 31].
فیلسوف ملحد ادامه میدهد که این رفتار ناشی از انسی است که اینها به مرور ایام به مذهب خویش دارند، به ریشهای بلندی که صدرنشینان مجالس ایشان دارند دلخوش کرده اند، اکاذیب و خرافات به عنوان حدثنا فلان و بهمان گویند و اخبار متناقض روایت می کنند، و روایاتی که یکی در جبر است و دیگری در اختیار و برخی در تشبیه، عرضه میکنند.
ابوحاتم گوید که اینها مطالبی است که این ملحد گوید و ما نباید کتاب را با نقل آنها طولانی کنیم و سپس با آوردن بند بند مطالب آن فیلسوف ملحد به پاسخ گویی میپردازد.
از جمله در باره این که مردمان شریعت دار، دین را به تقلید از رؤسای خود گرفتهاند، میگوید: خود این مدعیان فلسفه، نیز به تقلید برای پیروانشان باور دارند و به آنان اجازه میدهند در آنچه عقولشان به عمق آن نمیرسد، تقلید از رؤسایشان کنند. آیا همین مقدار تقلید به معنای رخصت دادن در اصل تقلید نیست؟ در این صورت، چطور برای پیروان آنان تقلید رواست، اما برای شریعت مداران روا نیست؟
این جواب نقضی است، و اما به نظر ابوحاتم، پاسخ حلی و اصلی این است که «اهل حق و عدل» که مقصودش عقل گرایان متدین است، تقلید در اصول را اجازه نمیدهند و مقصودشان از اصول، توحید و نبوت و امامت است که تقلید در آنها روا نیست. اما پس از اثبات اینها، تقلید از «امام عالم عادل» جایز است. ابوحاتم، بر محدودیت دانش بشر تأکید دارد و این که هیچ بشری نمیتواند به نهایت دانایی و علم برسد، بنابرین اگر تقلید نباشد، و مردم موظف باشند که در هر چیزی خودشان تا نهایت بروند، این نوعی تکلیف مالایطاق است. [اعلام النبوه، ص 33]
ابوحاتم می گوید این ادعا که همه شریعت مداران مخالف با «بحث و نظر» هستند، درست نیست، گرچه برخی از ضعفای از اهل ملل، به دلیل ضعف خود، منکر بحث و نظر هستند و به درستی آن باور ندارند، اما این ملحد نمی تواند این را به همه اهالی دین نسبت دهد. این را با مراجعه به قرآن میتوان دریافت، آنجا که مردم را به شنیدن اقوال مختلف و انتخاب احسن آن دعوت میکند، یا یهودیان را به «نظر» دعوت کرده میگوید که به کلمهای بیندیشید که میان ما و شما به تساوی هست.
ابوحاتم نمونههای دیگری از آیاتی که امر به «نظر و بحث» دارد را آورده تا نشان دهد، مرام، عقل گرایان از اهل شریعت، همان روش درست است، بنابرین این ملحد، نباید روش ضعفای قوم را مبنای استدلال خود قرار دهد. [اعلام النبوه، 35 ـ 36].
ابوحاتم، آنچه را این ملحد فیلسوف آورده بود که اهل شرایع، حدیث دارند که جدال در دین کفر است، با شرح معنای جدل، و تقسیم آن به جدل احسن و غیر احسن، حمل بر مواردی میداند که کسانی در بحث به مخاصمه و منازعه بر میخیزند، نه آن که مقصود از جدل، بحث و نظر از روی انصاف و عدل باشد. قرآن تصریح دارد که با اهل کتاب مجادله نکنید مگر به آنچه که احسن و بهترین است، چنان که قرآن از «موعظه حسنه» و «مجادله احسن» دفاع کرده است. [اعلام النبوه، ص 37].
ابوحاتم از حدیث «تفکر در باره خدا نکنید، تفکر در باره مخلوقات او کنید» دفاع میکند، اما بر این باور است که این حدیث اصل «نظر» را رد نکرده، بلکه بر این پایه است که حواس، محیط به خدا نیست، برای همین نهی از تفکر در باره خدا شده است، اما به عکس، توصیه به تفکر در باره مخلوقات خداوند شده است. وی چندین آیه را که توصیه به تفکر در آسمان و زمین دارد، به عنوان موید خود نقل می کند. [اعلام النبوه، ص 38 ـ 39]. بدین ترتیب، آنچه از آن نهی شده، تفکر در ذات الهی است نه آنچنان که این ملحد برداشت کرده، اصل بحث و نظر و تفکر و استدلال.
فیلسوف ملحد، به اختلاف روایات اهالی دین در باره جبر و اختیار استناد کرده و این که آنچه این جماعت دارند، پر از اختلاف و تناقض است. ابوحاتم میکوشد نشان دهد که آنچه اهل حق و عدل باور دارند، و آن عقیده به اختیار است، همان درست است. وی میپذیرد احادیثی در اثبات قدر و احادیثی در نفی آن هست و هر هم درست است و این تعارض به خاطر زاویه بحث در هر یک از دو طرف این رأی است.
به هر روی، به نظر وی «اهل حق و عدل» با پیروی از «صادقین از آل رسول» راه درست را که نفی قدر و جبر است را انتخاب کردهاند. سپس روایتی هم از امام صادق (ع) آورده است. [اعلام النبوه، ص 42].
به نظر ابوحاتم، روایتی که قدر را سرّ الهی میخواند و از اهالی دین میخواهد که کسی در باره آن تفکر نکند، به دلیل این میداند که بحث از قدر بسیار دشوار است و بسیاری با ورود به آن گمراه میشوند. در واقع، نجات از این معرکه، تنها به پیروی از سخن امام یا هما صادقین از آل رسول (ص) است.
سخن دیگر این ملحد فیلسوف این بود که اهالی دین نهی از تعمق در دین میکنند و این روایت شده که پیشینیان شما به خاطر تعمق هلاک شدند. ابوحاتم بر این باور است که تعمق در اینجا به معنا «نظر» نیست بلکه نهی از تعمق، به معنای نهی از غلو و افراط و پیروی از قصد و اعتدال است. کسی که زیاد در دین تعمق میکند، همان مجتهدی است که بیش از خداوند برای مردم تکلیف میدهد، درست آن گونه که خوارج می کنند. [اعلام النبوه، ص 43].
مستند وی روایتی است از امام علی (ع) که غلو چهار گونه است و یکی از آنها همان تعمق است. چنان که از سید حمیری هم نقل شده است که به شیعیان گفت: «أنتم قليل من كثير، فاقصدوا و ذروا التّعمق و احذروا ان تمرقوا.» شما اقلیتی در میان اکثریت هستید، میانه روی کنید و از تعمق دوری کنید از این که از دین خارج شوید، پرهیز نمایید.
نمونهای دیگر از تعمق یا به عبارتی کاربرد تعمق در روایات ، همان رفتار نصارا است که به افراط روی به رهبانیت آوردهاند. این نوعی از همان تعمق نهی شده در دین است. به نظر ابوحاتم، این فیلسوف ملحد، معنای تعمق را درنیافته و لذا آن خبر را هم که فرمود «پیشینیان به خاطر تعمق هلاک شدند» درنیافته است. [اعلام النبوه، ص 45 ـ 46].
ابوحاتم در پایان این بحث میگوید، شاید کسانی به ما اشکال کنند که با استناد به آیات قرآن، پاسخ یک ملحد را دادهایم و چنین چیزی از نقطه نظر استدلال نادرست است. ابوحاتم در پاسخ میگوید هدف این بود تا به این محلد نشان دهیم که معنای درست این اخبار چیست نه آن که خواستیم از قرآن به عنوان یک دلیل استفاده کنیم.
[متن نوشته شده برای درس فرهنگ و تمدن در 16 آذر 1392]
پربازدید ها بیشتر ...
مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن
آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ
کتابشناسی متنبی در ایران
فاطمه اشراقی - سیدمحمدرضا ابنالرسولبه منظور سهولت کار پژوهشگران، کتابشناسیای از تألیفاتی که درباره متنبی این شاعر نامی عرب انجام گرف
دیگر آثار نویسنده بیشتر ...
ریاض الجنه زنوزی اثری دایرة المعارفی در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی
رسول جعفریاندر زمستان سال 1402 موفق شدیم یک چاپ عکسی از کتاب ریاض الجنه زنوزی که اثری دایره المعرافی در حوزه فره
مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»
رسول جعفریاننوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل
نظری یافت نشد.