راستي آزمايي در تصحيح نسخ خطي
خلاصه
يكي از پرسشهايي كه درباره كتب خاطرات و سفرنامهها طرح ميشود اين است كه آيا نويسنده مطالب را در زمان اندك پس از واقعه ثبت كرده، يا يادداشتهايي برداشته و سپس آنها را تدوين نموده، يا خاطرات خود را براي ديگري تعريف كرده و ديگري هرچه از خاطرات و گفتههاي خاطرهگو فهميده و نوشته سرهم كرده به نام خاطرات و سفرنامه تدوين و منتشر كرده است.«و گويند اين كرسى سليمان بوده است و گفتند كه سليمان، عليهالسّلام، بر آنجا نشستى بدان وقت كه عمارت مسجد همى كردند. اين معنى در جامع بيت المقدس ديده بودم و تصوير كرده و همانجا بر روزنامهاى كه داشتم تعليق زده.... پس از بيتالمقدس زيارت ابراهيم خليل الرّحمن،7، عزم كردم چهارشنبه غرّه ذىالقعده سنه ثمان و ثلاثين و أربعمائة...» (سفرنامه ناصرخسرو ص 56)
يكي از پرسشهايي كه درباره كتب خاطرات و سفرنامهها طرح ميشود اين است كه آيا نويسنده مطالب را در زمان اندك پس از واقعه ثبت كرده، يا يادداشتهايي برداشته و سپس آنها را تدوين نموده، يا خاطرات خود را براي ديگري تعريف كرده و ديگري هرچه از خاطرات و گفتههاي خاطرهگو فهميده و نوشته سرهم كرده به نام خاطرات و سفرنامه تدوين و منتشر كرده است. نمونه سفرنامه ماركوپولو كه توسط روستيچلوي پيزايي در زندان جنوا تدوين شده[1] و سفرنامه ابن بطوطه كه توسط محمدبن محمدبن جزي در تونس گردآمده[2] از انواع اخير است.
سفرنامه ارزشمند و پرمايه هزارساله ناصرخسرو كه اهميت آن پيشتر نمايانده شد[3] از جمله آثاري است كه اين پرسش درباره آن مطرح شده، به ويژه آنكه خود ناصرخسرو به واژه «روزنامه» اشاره دارد كه يكي از نخستين اشارات به «روزنامه» و «روزنامهنويسي» در تاريخ ادبيات فارسي است. استاد فرزانه دکتر محمد دبير سياقي در مقدمه تصحيح[4] فاضلانه خود از سفرنامه ناصرخسرو به آن پاسخ داده است:
«حاصل اين سفر هفت ساله حدود سه هزار فرسنگى يادداشتهايى است نفيس و ارزنده كه روزانه از ديدهها و شنيدهها برداشته است، روشن و دقيق و خالى از ابهام، با احتياط و دورانديشى و دور از گزافه و عبارت پردازى و پس از بازگشت به خانه آنها را منظم ساخته و كتابى پرداخته است كه خوانندگان عزيز هم اكنون پيش چشم دارند».
" ظاهراً پس از اتمام سفر مدتى مقيم بلخ شده و يادداشتهاى سفر را تنظيم كرده است".
"نكته دوم كيفيت تأليف سفرنامه است ـ ناصر خسرو از آغاز سفر از ديدهها و گاه از شنيدههاى خود روزانه يادداشت بر مىداشته است و به گفته خودش بر روزنامهاى كه داشته تعليق مىزده. زمينه اين يادداشتها بسيار وسيع و موضوعات آنها بسى متنوع و ارزنده است: مسافتها، موقع جغرافيايى شهرها و دهها، جمعيت نواحى، صنايع محلى و صنعت غالب، فرمانروايان و حكام محلى، مردم سرشناس و مشهور محل، خاصه اهل علم، كيفيت كشاورزى و انواع محصول نواحى و محصول ممتاز محل و مقدار هر يك و وضع نگهدارى آنها، استحكامات شهر، انواع بناهاى عمومى از بيمارستان و جامع و كاروانسرا و بازار و دكان، طرز ساختمانها و كيفيت استفاده از ساختمانهاى زايد بر احتياج مالك آن، نوع آبيارى مزارع و باغات، وسيله زراعت، وسيله آبيارى اعم از دولاب يا چرخ، يا با حفر مجارى و كندن كاريزها و يا ساختن طاقها براى عبور دادن آب از روى نقاط پست و مشروب ساختن زمينهاى بلند، ذكر منبع آبها از رود و چشمه و قنات و يا چاه، كيفيت كسب و نوع داد و ستد، وسيله معاملات، روابط مردم با يكديگر، قدرت مالى و استعداد بدنى، معتقدات مذهبى و سياسى و عادات و رسوم آنان و تشريفات اجتماعى و طرز اداره خانه، حوادث تاريخى و وقايع نجومى و فلكى، امنيت و آبادى يا ناايمنى و خطر راهزنى و هجوم، باج و حق خفارتستانى، مهماننوازى و دستگيرى از مسافران و بسيارى مسائل ديگر كه شرح آنها سخن را به درازا مىكشاند.
اين يادداشتهاى روزانه در نهايت دقت بىحشو و زوايد و بر محور مسائلى كه به كار همه كس بيايد، نه از جنبه فردى يا اختصاص و انحصار به اعمال و افعال گروهى خاص حتى خود نويسنده، يعنى ناصرخسرو، تحرير شده است و پس از پايانگرفتن سفر هفت ساله و در ايام فراغت و شايد با حذف موارد و اختصار برخى مطالب به صورت كتاب در آمده است. اين مطلب غير از قرائن و شواهد خارجى از خود سفرنامه نيز دلايل روشنى دارد بدين شرح:
ناصرخسرو مردى ديوانى است و آشنا به كار ديوان رسالت يا دارالانشاء سلطانى و گذشته از آن به دانشهاى روزگار خود واقف است، دربار غزنويان را ديده است و به خوبى مىداند كه گروهى از دبيران و منشيان ديوانى كه موى با خامه به دو نيم مىشكافند قلم را تنها در خدمت مراسلات ديوانى به كار نداشتهاند، بلكه از هنر نويسندگى و تيزبينى و اطلاعات مكتسب خود غالباً براى تصنيف و تنظيم كتابها استفاده كردهاند و آينهاى برابر اجتماع داشته، نمونه اينگونه مردان را در ادب فارسى كم نداريم و از آن جمله يكى ابوالفضل بيهقى است كه از همين رهگذر و بر مبناى يادداشتهاى انبوهى كه طى ساليان دراز خدمت در دربار و ديدهها و شنيدهها و در اختيار داشتن بسيارى اسناد و مراسلات از دواتخانه ديوانى، كتابى با ارج چون تاريخ مسعودى پديد آورده است و در حقيقت پايه تاريخ او همان تعليقههاست كه روزانه ضبط و ثبت كرده بوده است.
كار ناصرخسرو، اين دبير پيشه متصرف در اعمال ديوانى آشنا به دقايق كتابت و متكى بر هوش فطرى و بينایى و معلومات مكتسب نيز چنين بوده است. يك جا صريح مىگويد: «اين معنى در جامع بيت المقدس ديده بودم و تصوير كرده و همانجا بر روزنامهاى كه داشتم تعليق زده» به چند مورد ديگر غير از اين تصريح به تحرير روزانه يادداشتها، براى اثبات تنظيم آنها پس از مراجعت از سفر اشاره مىكنيم. مورد اول:
در ورود به نيشابور مىگويد: «حاكم زمان طغرلبيك بود... و بناى مدرسهاى فرموده بود... و او خود به ولايتگيرى به اصفهان رفته بود، بار اول».
سفرنامه اگر در طول راه تحرير و تنظيم شده بود، قيد «بار اول» در اين جمله امكان نداشت زيرا ورود ناصر خسرو به نيشابور در 437 هجرى بوده و طغرل از سال 434 به سوى عراق رفته بوده است و بر قزوين و ابهر و زنجان دست يافته و امراى ديلم و طارم را تحت اطاعت در آورده و بعد در 438 عازم تسخير اصفهان شده و شهر را در محاصره گرفته ولى به گشودن قادر نشده و با گرفتن خراج از سر فتح آنجا در گذشته است و سپس در سال 441 است كه از خراسان به قصد ايران مركزى و غربى حركت كرده و پس از دفع فتنه برادر خود ابراهيم ينال متوجه اصفهان گشته و در محرم 443 آنجا را مسخّر ساخته است، پس زمان بعد از اين فتح و لشكركشى دوم به اصفهان (كه شش سال با لشكركشى اول فاصله داشته) بوده است كه براى نويسنده سفرنامه امكان تحرير قيد «بار اول» را ممكن مىساخته است، يعنى در برابر اين لشكركشى «بار دوم».
مورد دوم: در حج دوم مىگويد: «در اين نوبت شرح حج و وصف مكه نمىگويم تا ديگر نوبت كه اينجا رسم، كه نوبت ديگر شش ماه مجاور بودم و آنچه ديدم به شرح بگويم» كه تحرير اين جمله نيز حين اتمام مراسم حج دوم ممكن نبوده است.
اما مورد سوم: ناصر در بازگشت از مكه و گذشتن از طائف و چند محل ديگر به فلج مىرسد و چهار ماه به غير دلخواه آنجا، كه دويست فرسنگ از هر سو تا آبادانى فاصله داشته، مىماند تا سرانجام كاروانى بدانجا مىآيد و عربى از مردم كاروان با او قرار مىگذارد كه اگر سى دينار بدهد او را به بصره ببرد. ناصر خسرو مىگويد «از ضرورت قبول كردم و هرگز بصره نديده بودم» اما در همين حال و زمان، كسى كه صريحاً مىگويد، هرگز بصره نديده بودم، در وصف فلج مىنويسد «آنجا خرمايى ديدم به از آنچه در بصره و غيره» و تحرير اين جمله هم بايد پس از ديدن بصره صورت گرفته باشد نه در فلج. از ذكر قرائن ديگر نظير «اكنون شرح بازگشتن خويش به جانب خانه به راه مكه... از مصر باز گويم» كه عنوان مانند در موقع تصنيف و تنظيم كتاب تحرير شده است و نيز از مقدمه كتاب و رفتن بار اول از مرو با شغل ديوانى و شرح خواب و بازگشتن به مرو و طلب عفو از كار ديوانى و آماده شدن براى سفر، مىگذريم، چه بر اهل فن روشن است كه اين همه هنگام تنظيم يادداشتها افزوده شده است.
اينكه يكى دو جاى مطالبى از سفرنامه خاصه نام برخى نواحى جا به جا شده است از قبيل تغيير جاى دو نام خرزويل و خندان (خرزان) و اخميم و قوص و غيره كه در تعليقات به آنها اشاره كردهايم، نيز امرى است كه در صورت تحرير كتاب در محل ممكن نبوده است اتفاق بيفتد.
نكته ديگر كه در مورد سفرنامه بايد گفت اين است كه ناصر خسرو در مواردى به مشاهدات خود در نواحى شرقى ايران اشاره كرده است، در حالي كه در پايان كتاب صريحاً مىگويد «... چون سفر طرف مشرق كرده شود، آنچه مشاهده افتد با اين ضم كرده شود» و بر وقوع سفر مشرق دليل و سند قطعى على العجاله در دست نداريم و به همين جهت گروهى تضادى ميان دو بيان ناصر استشمام كردهاند، كه با قبول همين نكته مذكور در فوق، يعنى تنظيم كتاب پس از ختم سفر تأويلپذير است، به اين توضيح كه ناصر خسرو پس از سفر قبله به سوى مشرق نيز سفر كرده است و سپس هنگام تنظيم يادداشتهاى سفر اول و به مناسبت يكى دو جاى از مشاهدات اين سفر اخير خود مطالبى در خلال عبارات مربوط به سفر اول يعنى كتاب حاضر نقل كرده است. با اين حال مناسبتر آن است كه گفته شود آن مطالب منقول از مشاهدات نويسنده، در مولتان و لهاوور، ظاهراً مربوط به دوران دبيرى و اشتغال ديوانى وى بوده است، نه سفر مشرق او.
دو نكته ديگر در بحث كيفيت تنظيم سفرنامه و زمان آن قابل ذكر است: يكى ذكر جمله دعائيه «رحمة اللّه عليه» است به دنبال نام طغرل سلجوقى هنگام ورود ناصر به خان لنجان در 443 هجرى كه با توجه به وفات طغرل در 455، تنظيم سفرنامه را به بعد از سال 455 مىكشاند در حالي كه مىدانيم كه ناصر خسرو پيش از اين سال يعنى در 453 كه زادالمسافرين را تأليف كرده بوده است از تبعيد خود ياد مىكند و تنظيم سفرنامه نمىتواند مربوط به دوران تبعيد و اقامت اجبارى ناصر در يمگان و داشتن مقام حجّتى باشد و در آن حال از المستنصر بالله امام فاطمى چنان ساده و بىهيچ عنوانى نام برد، بنابراين ظاهر است كه جمله مذكور بعدها به نام طغرل سلجوقى توسط كاتبان سفرنامه الحاق شده است."
استاد دبير سياقي حق مطلب را ادا كرده است.
اشارات زيادي در سفرنامه هست كه تاريخ دقيق را در واقعه ذكر ميكند:
روز پنجشنبه ششم جمادىالآخره سنه سبع و ثلاثين و اربعمائه ـ نيمه دى ماه پارسيان، سال بر چهار صد و [چهار] ده يزدجردی ـ سر و تن بشستم و به مسجد جامع شدم و نماز كردم.
بيست و سيوم شعبان به عزم نيشابور بيرون شدم.
روز شنبه يازدهم شوّال در نيشابور شدم، پنج شنبه آخر اين ماه كسوف بود.
دويم ذىالقعده از نيشابور بيرون رفتم.
روز آدينه هشتم ذىالقعده از آنجا به دامغان رفتم.
غرّه ذىالحجه سنه سبع و ثلاثين و اربعمائه.
پنجم محرّم سنه ثمان و ثلاثين و اربعمائه، دهم مردادماه سنه خمس عشر و اربعمائه از تاريخ فرس، به جانب قزوين روانه شدم.
دوازدهم محرّم سنه ثمان و ثلاثين و اربعمائه از قزوين برفتم.
بيست و ششم محرّم از شميران برفتم.
چهاردهم صفر را به شهر سراب شدم.
شانزدهم صفر از شهر سراب برفتم.
بيستم صفر سنه ثمان و ثلاثين و اربعمائه به شهر تبريز رسيدم.
مرا حكايت كردند كه بدين شهر زلزله افتاد شب پنجشنبه هفدهم ربيع الاول [9] سنه اربع و ثلاثين و اربعمائه و در ايام مسترقه بود، پس از نماز خفتن، بعضى از شهر خراب شده بود.
چهاردهم ربيع الاول از تبريز روانه شديم.
به راه مرند و با لشكرى از آن امير وهسودان تا خوى بشديم و از آنجا با رسولى برفتيم تا بركرى ـ و از خوى تا بركرى سى فرسنگ است ـ و در روز دوازدهم جمادى الاولى آنجا [برکری] رسيديم.
از آنجا به شهر اخلاط رسيديم هيژدهم جمادىالاولى بود.
بيستم جمادىالاولى از آنجا [اخلاط] برفتيم.
و روز آدينه بيست و ششم جمادىالاولى سنه ثمان و ثلاثين و اربعمائه بود و در آن وقت برگ درختها هنوز سبز بود.
ششم روز از دى ماه قديم به شهر آمد رسيديم.
روز آدينه بيست و پنجم جمادىالاخره سنه ثمان و ثلاثين و اربعمائه به حرّان رسيديم. بيست و دوم دى ماه هواى آنجا در آن وقت چنان بود كه هواى خراسان در نوروز.
شنبه سوم رجب سنه ثمان و ثلاثين و اربعمائه به سروج آمديم.
يازدهم رجب از شهر حلب بيرون شديم.
پانزدهم رجب سنه ثمان و ثلاثين و اربعمائه از آنجا به كويمات شديم.
روز [سه] شنبه پنجم شعبان آنجا رسيديم.
كودكى را ديدم گلى سرخ و يكى سپيد تازه در دست داشت و آن روز پنجم اسفندار مذ ماه قديم بود، سال بر چهارصد و پانزده از تاريخ عجم.
روز شنبه بيست و سوم شعبان سنه ثمان و ثلاثين و أربعمائه، اوّل روز زيارت قبر عكّ كردم.
روز شنبه سلخ شعبان از آنجا برفتيم.
روز يكشنبه غرّه رمضان به رمله رسيديم.
بر پيش صفّه نوشته بودند كه: «پانزدهم محرّم سنه خمس و عشرين و اربعمائه اينجا زلزلهاى بود قوى و بسيار عمارات خراب كرد، امّا كس را از مردم خللى نرسيد.
سيوم رمضان از رمله برفتيم.
خامس رمضان سنه ثمان و ثلثين و اربعمائه در بيت المقدس شديم.
يك سال شمسى بود كه از خانه بيرون آمده بودم و مادام در سفر بوده، كه به هيچ جاى مقامى و آسايشى تمام نيافته بوديم.
پس از بيت المقدس زيارت ابراهيم خليلالرحمن، عليهالسّلام، عزم كردم چهارشنبه غرّه ذىالقعده سنه ثمان و ثلاثين و أربعمائه.
نيمه ذىالقعده سنه ثمان و ثلاثين و أربعمائه از بيت المقدس برفتم.
روز دوشنبه به عرفات بوديم.
پنجم محرّم سنه تسع و ثلاثين و اربعمائه هلاليّه به قدس رسيديم.
روز يكشنبه هفتم صفر سنه تسع و ثلاثين و اربعمائه كه روز اورمزد بود از شهريور ماه قديم، در قاهره بوديم.
و در تاريخ سنه احدى و اربعين و اربعمائه بود كه راوى اين حكايت آنجا [مصر] رسيد.
روز سيوم دى ماه قديم از سال چهار صد و شانزده عجم اين ميوهها و سپر غمها به يك روز ديدم كه ذكر مىرود و هى هذه:....
سلخ رمضان سنه اربعين و اربعمائه كه مجلس آراسته بودند.
غرّه شهر ذىالقعده از مصر بيرون شدم و هشتم ماه به قلزم رسيديم.
و از آنجا كشتى براندند به پانزده روز به شهرى رسيديم كه آن را جار مىگفتند و بيست و دويم ماه بود.
يكشنبه ششم ذىالحجّه به مكه رسيديم.
و در رجب سنه اربعين و اربعمائه ديگر بار مثال سلطان بر خلق خواندند كه: «به حجاز قحطى است و رفتن حجّاج مصلحت نيست، بر خويشتن ببخشايند و آنچه، خداى تعالى، فرموده است بكنند».
هشتم ذىالحجّه به مكه رسيديم.
در سنه إحدى و اربعين و اربعمائه كه به مصر بودم.
سهشنبه چهاردهم ذىالحجه، سنه احدى و اربعين و اربعمائه از مصر در كشتى نشستم و به راه صعيد الاعلى روانه شدم.
بيستم ربيعالاوّل سنه اثنين و اربعين و اربعمائه به شهر عيذاب رسيديم.
يكشنبه سلخ جمادىالاخره به در شهر مكه رسيديم.
و اين نوبت چهارم كه به مكه رسيدم، غرّه رجب سنه اثنى و اربعين و اربعمائه تا بيستم ذىالحجّه، به مكه مجاور بودم. پانزدهم فروردين قديم انگور رسيده بود.
و من در اين سال از اول رجب به مكه مجاور بودم.
نهم ذىالحجّه سنه اثنى و اربعين و اربعمائه حجّ چهارم به بارى خداى تعالى، بگزاردم.
روز آدينه نوزدهم ذىالحجّه سنه اثنتين و اربعين و اربعمائه، كه اوّل خرداد ماه قديم بود، هفت فرسنگ از مكه برفتيم.
فى الجمله منتصف شهر شوّال سنه ثلاث و اربعين و اربعمائه از بصره بيرون آمديم.
هشتم صفر سنه اربع و اربعين و اربعمائه بود كه به شهر اصفهان رسيديم.
و بيست و سوم شهر ربيعالآخر به شهر قاين رسيديم.
دوازدهم جمادىالآخره به شهر مرو الرّود رسيديم.
نوزدهم ماه به بارياب رسيديم.
و آن روز [سه]شنبه بيست و ششم ماه جمادىالاخره سنه اربع و اربعين و اربعمائه بود
ارزش نسخه بيمانندي چون سفرنامه ناصرخسرو، ما را از راستي آزمايي آگاهيهاي دقيقي مانند تاريخ وقايع باز نميدارد. برخي آگاهيها قابل راستي آزمايي نيستند يا كمتر هستند. مانند مسافت بين دو مكان كه ممكن است در زمان سفرنامهنويس راه (يا راههاي) ديگر هم وجود داشته يا جزييات ميوههاي يك شهر كه ممكن است اكنون موجود نباشد يا وجود بنايي يا چشمهاي كه اكنون نابود شدهاند. يا درباره آب و هوا مطلبي گفته شده كه بدلايل تغييرات اقليمي در آن سال يا سده قابل توجيه باشد. اما روزانهنويسي و گاهشمارنويسي بهترين امكان براي راستي آزمايي را به پژوهشگر ميدهد. متأسفانه راستي آزمايي در تصحيح نسخ خطي با آنكه بسيار فني است بکار نمیرود. اگر همه نسخههاي يك كتاب واقعهاي را در روز شنبه 15 جمادیالاول سال فلان بدانند مصحح قانع ميشود و نگاهي به تقويم سال فلان نمياندازد. اگر همه نسخهها بگويند كه در بيستم ماه فلان هجري خسوف اتفاق افتاده هيچكس ترديد نميكند كه خسوف نميتواند در بيستم ماه هجري اتفاق بيافتد. از سويي براساس اصل برائت، اصل بر درستي روايت است مگر اينكه دليلي بر خلاف آن باشد. نتيجه عكس اين اصل آن است كه اگر دليلي بر خلاف گفتهاي موجود نبود نميتوان در آن ترديد كرد.
البته با توجه به اختلاف افقهاي شهرهاي اسلامي در دورههاي قديم (بويژه در هزار سال پيش) برخي از گاهنويسيها ميتواند تا يك روز اختلاف داشته باشد. مردم هر شهر تاريخ هر ماه هجري را با رويت هلال ماه آغاز ميكردند. از آنجا كه انتشار تقويم يكسان و استاندارد از ابداعات سدههاي اخير است، بايد تا يك روز اختلاف را ناديده گرفت. اما بيش از آن ميتواند وسيله خوبي براي پژوهشگر وسواسي و راستي آزما باشد.
در سفرنامه ناصرخسرو تاريخهايي دقيقي هست كه ترديد در روزانهنويسي يا يادداشتنويسي ناصرخسرو در خلال سفر را بر طرف ميسازد. مصحح متون خطی به روشهای مألوف، زمانی که به اختلافهایی در نسخههای گوناگون بر میخورد، واژه صحيحتر را بنا بر روشي كه دارد اختيار ميكند و مثلاً اگر تاريخ واقعهاي در نسخهاي بيستم آمده و در ديگري هژدهم، مصحح بنا بر روش قدما روايت نسخه اصح (صحيحتر) يا اقدم (قديميتر) را انتخاب ميكند يا اگر در نسخه اصح بيستم آمده و در نسخه اقدم بيست و سوم، مصحح واژه سوم را در گوشه گذاشته و مينويسد "بيست و [سوم]" و در زيرنويس بدان اشاره ميكند. به نظر میرسد استاد دبیر سیاقی برخلاف این روش، ابتدا تقویمی از زمان مسافرت تهیه کرده و اختلاف روزهای هفته و ماه و سال را براساس آن درست کرده که البته درستتر مینماید. اما بررسی تواریخ مذکور در سفرنامه ناصر خسرو، به روشهای دیگری نیز برای راستی آزمایی ممکن است (که در مجال این نوشته نیست).
[1]. محسن جعفري مذهب: "آيا سفرنامه ماركوپولو واقعاً جعلي است؟"، تاريخ معاصر ايران، س 1، شماره 3، پاييز 1376.
[2]. محسن جعفري مذهب: "ابن بطوطه و سربداران" آفرين نامه دكتر محمد امين رياحي، بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، 1389.
[3]. محسن جعفري مذهب: " طرحی درباره یک سفرنامه" انشا و نویسندگی، ش 18، فروردين 91.
[4]. سفرنامه ناصرخسرو به کوشش محمد دبیرسیاقی.تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۵۴.
پربازدید ها بیشتر ...
مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»
رسول جعفریاننوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل
مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن
آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ
نظری یافت نشد.