۳۸۸۴
۰
۱۳۹۲/۱۲/۲۶

اشعار ترکی در ستایش اقدام شاه عباس در فتح بغداد به سال 1033

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

مقاله ای است بر اساس چند یادداشت که در پشت یک نسخه خطی با همان تاریخ آمده و شاعر ترک زبان در ستایش جنگ شاه عباس اول [سلطنت 996 ـ 1038] با عوامل عثمانی اشعاری را سروده و در پشت این نسخه یادداشت کرده است.

این نوشته شامل دو بخش خواهد بود. نخست مروری تاریخی بر فتح بغداد توسط شاه عباس [ سلطنت 996 ـ 1038]، رویدادی که در سال 1032 اتفاق افتاد و ادامه آن تلاشی که برای لایروبی مسیر آب نجف  در نهر شاهی صورت گرفت. دوم یادداشت های پشت نسخه خطی ارشاد الاذهان که اشعاری به ترکی در باره فتح بغداد توسط شاه عباس و آب نجف دارد. در واقع، بخش دوم است که سبب شده تا بخش اول این گزارش تنظیم شود.

 

1.   فتح بغداد توسط شاه عباس

اسکندر بیک ذیل رویدادهای سال 1032 از اراده شاه عباس برای فتح بغداد سخن می‌گوید و این که آرزوی تسلط بر عراق عرب که در حقیقت تسلط بر عتبات عالیات بوده، خواست درونی و فطری شاه عباس بوده است؛ از این رو او که «همیشه خود را کلب آستان سعادت آشیان عز و شرف اعنى سلطان خطه نجف می‌شمارد و پیوسته آرزوى خاکروبى آن روضه مقدس و مرقد مطهر اقدس و زیارات مراقد متبرکه ائمه کرام ـ سلام اللّه علیهم اجمعین ـ در ضمیر منیر اخلاص گزین»ش بوده، تا این زمان نتوانسته بود آن را محقق کند، اما «درین وقت که رومیه به پادشاه خود عصیان ورزیده، بقتل سلطان عثمان ... دلیرى کردند، و در هر سرى سودایى پدید آمده، حکام و پاشایان رومى در سرحدها به امور مغایر صلح اقدام نموده، هیچیک مقید به امر و نهى دیگرى نبود، به تخصیص مردم بغداد که نه مطیع رومى بودند و نه منقاد قزلباش، و اختلال احوال سکنه آن ملک و مجاورین عتبات عالیات بر ضمیر منیر اشرف پرتو ظهور انداخت» پس از استخاره که با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز شد، مصمم به رفتن این سفر شد. [عالم آرا: 3/ 998 [تهران، امیرکبیر، 1382].

گفتنی است که از مدتها قبل دشواری‌هایی به خصوص به دلیل قحط و غلا برای بغداد پیش آمده بود و بکر صوباشی که حاکم آن ایالت بود، به دلیل آن که هیچ کمکی از ناحیه عثمانی ها ندید، در مشورت با بزرگان بغداد، مصمم شد تسلیم ایرانی‌ها شود. وی نامه‌ای به شاه عباس نوشت و گفت: بغداد را به تو می‌سپارم، مشروط بر آن که تنها خطبه و سکه به نام شما باشد [تاریخ العراق بین احتلالین، [عباس العزاوی، بیروت، 1425] 4/ 212]

شاه عباس، سپاه خویش را جلوتر فرستاد و مقرر شد تا بکر سوباشی [صوباشی] که در بغداد حکمرانی داشت، حاکم ایالت بماند. اما بکر سوباشی، به رغم آن که در آغاز با سپاه قزلباش رفت و شدی داشت، گویا از کرده خود پشیمان شده، باب رفت و آمد را بست و بنای مقاومت برابر قزلباش گذاشت. به واقع، احمد حافظ پاشا از دولت‌مردان متنفذ عثمانی که پیش از آن قصد برانداختن بکر را داشت، با شنیدن خبر آمدن ایرانیان، دوباره بکر صوباشی را به عنوان حاکم بغداد تعیین کرده و گفت که از تقصیرات سابق او درگذشته است. همین امر بود که بکر را برای تسلیم بغداد به ایرانیان، به تردید انداخت. [تاریخ العراق: 4/ 213]

شاه عباس با دیدن وضع جدید تأکید کرد که این سفر به قصد زیارت عتبات آمده و مایل نیست جنگی صورت گیرد؛ بنابراین بار دیگر فرمانی به نام بکرسوباشی صادر کرد و گفت که «هر گاه بر جاده اخلاص و یک جهتى چنانچه مکرر عرض نموده ثابت قدم و راسخ دم بوده باشد، حکومت بغداد بدستور به او متعلق است و ما را بجز ادراک سعادت زیارت مطلب دیگر نیست».  

رفتار زشت بکر سوباشی با یکی از فرستادگان و تسلیم نشدن او سبب شد تا «امواج بحر غضب شاهانه در تلاطم آمده» و بحث فتح و تسخیر آن ولایت پیش آید. [عالم آرا: 3/ 999] سپاه پیشرو قزلباش ابتدا قلعه محمد لک را گرفتند و سپس در برخورد با نیروهای بکرسوباشی که در آن سوی دجله بودند، پیروزی مقدماتی بدست آورد و راه برای فتح بغداد گشوده شد. تفصیل این مطالب را اسکندر بیک آورده است. [همان، 1000 ـ 1002]. اطلاعات جزئی تر از مصادر مختلف در «تاریخ العراق بین احتلالین: 4/ 215 ـ 219] آمده است.

در این وقت شاه عباس مصمم شد تا این سفر، تنها سفر زیارتی نباشد، و عراق عرب در شرایطی که وضع عثمانی ها در هم ریخته، تحت سلطه قزلباش درآید. بنابرین «چون اراده ازلى بآن تعلق گرفته بود که مملکت عراق عرب که از تسلط خودسران اوباش از استقامت افتاده محل فتن و فتور گشته بود به زیور معدلت و انصاف آراسته مهبط امن و امان» آراسته شود، خود وارد میدان شد. در این زمان، باز هم برای جلوگیری از جنگ، کسی را به سراغ بکرسوباشی فرستاد، اما وی حاضر به آنچه تعهد کرده بود نشد. بنابرین قزلباش به محاصره بغداد پرداخت. در این میانه، نیروی کمکی برای بکرسوباشی از موصل رسید که راه به جایی نبرد. قزلباشان با سختکوشی توانستند نارین قلعه را تصرف کرده روی به شهر بغداد بگذارند. به دنبال آن شهر بغداد که تا این زمان «کمند همت هیچیک از پادشاهان سلسله صفویه بر کنگره آن حصن حصین نرسیده بود بقوت قاهره یزدانى و نیروى دولت و اقبال حضرت اعلى خاقانى مسخر اولیاى دولت روز افزون بتصرف درآمد».

اسکندر بیک با شوق تمام این خبر را نوشته و آروز کرده است که «تا ظهور قائم آل محمد صلى اللّه علیه و آله توفیق خدمت روضات مطهرات آن ارض مقدس معلى کرامت کناد».

شاه عباس پس از نبرد از اسرای شیعه گذشت، حتی اگر در این درگیریها حضور داشتند: «هر کدام شیعه مذهب بودند با آنکه خلاف و عناد بظهور آورده با جنود قاهره جنگ و جدال مینمودند و حجت بر ایشان تمام شده به جهات مختلفه مستحق انواع عقوبات‏ شده بودند به یُمن تشیع و ولاى اهل بیت طیبین و طاهرین بجان و مال امان یافته بقیه ظلمه و اهل عدوان بجزاى اعمال ناصواب رسیدند». [عالم آراء:‌ 3 / 1003 ـ 1004]. ورود شاه عباس به بغداد در یکشنبه 23 ربیع الاول سال 1032 بود و این بعد از آنی بود که محمد بن بکر صوباشی که از رسیدن کمک از ناحیه عثمانی ها ناامید شده بود، شهر را کاملا تسلیم ایرانیان کرد. در این ماجرا بکرصوباشی و عده‌ای دیگر دستگیر و سپس کشته شدند. [تفصیل این وقایع را عباس العزاوی از منابع ترکی و عربی و فارسی آورده و منابع دیگری را هم معرفی کرده است: تاریخ العراق: 4/ 219].

نکته مهم این که به نوشته اسکندر بیک «در روز جمعه بیست و هشتم ماه مذکور در مسجد جامع قدیم که در زمان مستنصر باللّه خلیفه عباسى تعمیر یافته بوده و اسم او در کتابه درگاه مرقوم و منقوش است خطبه دوازده امام علیه السلام بنام نامى فرخنده فرجام همایون خوانده شده، فراز منابر که چندین سال ازین میمنت عارى و عاطل بود بعد حمد الهى و درود رسالت پناهى بذکر مناقب و مفاخر اثنى عشر علیهم صلوات الله الملک الاکبر زیب و آرایش یافت». [4/1004].

ماجرای فتح بغداد تبعاتی هم در ارتباط با بحث های شیعه و سنی داشت که عزاوی به بخشی اشاره کرده [تاریخ العراق: 4/ 223] اما باید مورد بررسی مجدد قرار گیرد.

 

ورود شاه عباس به نجف و تعمیر مسیر آب نجف

کم آبی در نجف یکی از مشکلات همیشگی این شهر بوده و زمانی که شاه اسماعیل به عراق عرب آمد، در این باره اقدام کرده، دستور داد نهری را حفر کردند که آب را تا چهار فرسنگی نجف می رساند و به همین مناسبت به نهر شاهی شهرت یافت. در خلاصة التواریخ در باره قاضی جهان که از سادات قزوین بوده و در خدمت شاه اسماعیل آمده است: قاضى در بدو حال در دار السلطنه قزوین به امر قضا اشتغال داشته‏اند ... به اردوى همایون پادشاه جلیل ابو البقاء سلطان شاه اسمعیل تشریف برده‏اند و اول به خدمتى که مأمور گشته‏اند بیرون آوردن نهر شاهى است که از آب‏ فرات‏ جدا کرده به چهار فرسخى نجف اشرف آورده‏اند و مبلغ دو هزار تومان خرج آن نهر کثیر الفایده شد و محصولات کلى از آن بهم رسید و وى به نوعى از روى اخلاص و اعتقاد آن خدمت را سر کرد که از صحیح القولى استماع افتاد که عربان بادیه که به فعلگى آن نهر شریف اقدام مى‏نمودند و دستهاى ایشان مجروح مى‏شد وى از روى محبت دستهاى آن جماعت را بوسه مى‏کرد و اجرت ایشان مى‏افزود». [خلاصة التواریخ: 1/363 ـ 364، به کوشش احسان اشراقی، تهران، دانشگاه تهران].

در مرحله بعد شاه طهماسب، وقفنامه ای برای آن نوشت که متن آن را برجای مانده است [فرهنگ ایران زمین، به کوشش ایراج افشار: 14/313].

نوبت بعدی رسیدگی به آب نجف در دوره شاه عباس اول و در همین زمان فتح بغداد است. زمانی که بغداد فتح شد، صفی قلی خان حاکم همدان، با حفظ سمت، به عنوان حاکم ایالت بغداد تعیین شد. شاه عباس هم یک ماهی در بغداد مانده و مرتب به زیارت کاظمین (ع) می‌رفت. در این مدت به مفروش کردن حرم نیز پرداخت و کمکهای مالی فراوانی به اهالی شد، پس «از انجام ضروریه بغداد روى توجه به خاکپاى نجف اشرف آورده در یک منزلى آستان ملایک آشیان سلطان سریر ولایت شاهنشاه کشور خلافت و امامت امام المشارق و المغارب اسد الله الغالب امیر المؤمنین على بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ با جهان جهان شوق و عالم عالم اخلاص پیاده قدم در راه نهاده در کمال ذوق و وفور شوق طى مسافت نموده، به شرف خاکبوسى آن عتبه علیه مشرّف گشتند و تا ده روز در آن سده سنیّه بمراسم دعا و زیارت اقدام نموده، به خدمت جاروب کشى آن روضه بهشت آسا مشغولى داشتند».

از اقدات شاه عباس برای نجف، که در اشعار ترکی و فارسی پشت نسخه خطی مورد بحث هم آمده، بحث تعمیر راه آب نجف بود. اسکندر بیک می گوید که شاه عباس طی روزهایی که در نجف بود «به نظم و نسق آن سرکار فیض آثار قیام نموده، نهر آبى که پادشاه غفران پناه جد اعلى همایون ابو البقا شاه اسماعیل ـ نور الله مرقده ـ حفر نموده از شط فرات آب بخطه نجف برده بودند و به تصاریف زمان و استیلاى مخالفان انباشته گشته بود احیاء فرموده، کل عساکر ظفر نشان بدان خدمت مأمور شدند و آب را تا مسجد کوفه که بروى زمین جریان می‌یافت جارى ساختند». علاوه بر این طرحی در کار بوده تا آب از کوفه به نجف انتقال داده شود: «چون از زمین کوفه تا ارض مقدس نجف زمین ارتفاع کلى دارد قرارداد خاطر انور آن است که ان شاء الله تعالى از کوفه بطریق قنات چاه‏ها حفر نموده، آب را از روضه مقدس گذرانیده به دریاى نجف سر دهند و در آن خطه شریفه برکه‏ها و پایاب‌ها بجهت آب برداشتن ترتیب دهنه که بزینه پایه رفته آب بردارند و من بعد سکنه و مجاورین آنجا که بآب تلخ و شور چاه قناعت می‌کردند از تلخکامى خلاصى یابند». [عالم آرا: 3 / 1005].

چهارمین نکته در باره آب نجف، تلاش شاه صفی [1038 ـ 1052] است. گذشت که اقدام شاه عباس، لایروبی، مسیر آبی موسوم به نهر شاهی بود که از زمان شاه اسماعیل باقی مانده بود. بعدها در دوره شاه صفی بار دیگر در این زمینه تلاشهایی صورت گرفت. واله اصفهانی در این باره به تفصیل سخن گفته پس از بیان اقدامات شاه صفی برای تعمیر گنبد امام علی (ع) می‌نویسد: «خدام کرام آن آستان آسمان‏شأن و سایر سکنه و متوطّنین‏ نجف‏ اشرف نیز از کمى آب‏ مانند حباب بر روى آب سرگردان و خانه خرابند، چه مردم آن خطّه خلدنشان آب از حوالى مسجد متبرکه کوفه و جوار قلعه مشهوره به قلعه برگزیده کردگار جلیل ابو المؤید شاه‏ اسماعیل‏- سقى اللّه ثراه- که قرب یک فرسنگ راه است آورده به تعب و مشقّت بسیار مدار مى‏گذرانیدند و قیمت آب خانه عجزه و تهیدستان را به آب رسانیده از این رهگذر بیشتر خراب و ویران داشت، لا جرم در اواخر این سال فرخ‏فال، راى آفتاب اشراق شهریار آفاق و خاقان به استحقاق به تجدید قبه و رواق آن روضه سدره مرتبه پرتو ظهور افکنده... فرمان واجب الاذعان به عزّ نفاذ پیوست که معماران صائب اندیشه و بنایان سنمار پیشه و سایر عمله و فعله از اطراف و اکناف ممالک محروسه به آن خطه خلدنشان نقل مکان‏ و به صلاح و صوابدید سرکار مشار الیه در پذیراى امور متعلّقه به انجام و مهام مذکور سعى و اهتمام تمام نمایند...». شاه دستور داده بود که برای تعمیر حرم، سنگهای مناسب از بقایای طاق کسری و جز آن به آنجا انتقال یابد که دشوار بوده است. در همین اثنا، در جریان کندن زمین برای آب، سنگهای تراشیده منظمی یافت شد که بکار تعمیر بنای حضرت امیر آمد و به گفته واله دلیل «ظهور کرامات و خوارق عادات» بود. به نوشته واله «در حوالى ارض مقدّس‏ نجف اشرف کان سنگى معدن آب‏ورنگ که مگر گفتى که قطعات آن را سنگ تراشان چابک‏دست به اندازه بریده از براى همین کار به انبار آن‏ مکان کشیده‏اند به هم رسید و هریک از قطعات آن که به طول و عرض مناسب هر کار چهره مى‏گشود در دیده ارباب دید، لوحى بود کرامت شاه ولایت و خرق عادت مستمره آن حضرت بر آن مسطور». با همین سنگها بود که حرم امام علی (ع) تعمیر گردید و ضمنا آبی از سمت حله به نجف انتقال یافت: «و چون رشحى از دریاى بى‏کران نفاذ فرمان، آوردن آب به آن خاک پاک بود نهرى عریض عمیق از حوالى حلّه فروبرده از جوار مسجد کوفه و عمارت خورنق که از بناهاى نعمان بن منذر در زمان بهرام گور است گذرانیده آب فرات را به دریاى نجف رسانیدند و به جهت جمع آمدن آب دریاچه‏ در میان دریا بنا نهاده قرار به آن دادند که در سال دیگر چون وقت کار دررسد از آن دریاچه آب را به نقب و کاریز به درون حصار نجف اشرف روان و از آنجا به چرخ و دولاب بر روى زمین جارى سازند». وی ادامه می دهد: «چون از جویبار فرمان لازم الاذعان خاقان روزگار اجراى آب فرات به آن کعبه حاجات شده بود و چنانچه گذشت آب آن چشمه سار به دریاى نجف جارى گشت، شعراى بلاغت پیشه‏ در بحر اندیشه فرورفته گوهرهاى آبدار از براى ضبط تاریخ به کنار آوردند، از آن جمله گوهر تاریخى است که میرزا صالح منشى برادرزاده مؤلف تاریخ عالم‏آرا به غوص‏ آن پرداخته به زبان حال ساکنان آن خطّه خلد مثال‏ تاریخ اجراى آن ساخته و هو هذا: قطعه: شاه اقبال قرین خسرو دین شاه صفی / آن که خاک قدمش زیور افسر آمد / یافت توفیق که آرد به نجف آب فرات / این بشارت شه از ساقی کوثر آمد / ساکنان نجف از تشنگی آزاد شدند / رحمت حق همه را شامل و یاور آمد / سال تاریخ چو پرسیدم از ایشان گفتند / آب ما از مدد ساقی کوثر آمد  (ایران در زمان شاه‏صفى و شاه‏عباس دوم [خلد برین] [به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، 1382، صص، 110 ـ 113 )

به بحث فتح بغداد باز گردیم.
شاه عباس، پس از اقامت ده روزه در نجف، عازم کربلا شده و چند روزی هم در آن شهر اقامت گزیده و به زیارت حرم امام حسین (ع) مشرف می شد. کسی که در این سفر از علما، همراه شاه عباس بود و در مسجد جامع بغداد خطبه بنام دوازده امام خواند میر جمال الدین کاشى‏ بود که به نوشته اسکندر بیک «از جمله فضلاء دهر و متقیان روزگار بود» که سال پیش از آن «پیشنمازى مسجد مبارک جامع جدید عباسى اصفهان باو مفوض گردیده بود». وی در همین سفر به کربلا که رسید بیمار شده و همان جا درگذشت. [عالم آرا: ‏3/  1010].

شاه عباس بار دیگر به نجف برگشت ومجددا به کربلا رفت و در این فاصله، توجه خاصی به آباد کردن حرم‌ها داشت. به علاوه، سلطان بیگدلی را به عنوان متولی عتبات تعیین کرد و همان شخص را به عنوان حاکم حله هم تعیین نمود. [همان، 3/ 1012]. شاه عباس بار دیگر به بغداد آمده به زیارت کاظمین رفت و از آنجا عازم سامرا شده «در کمال مکنت و نیاز بسعادت زیارت آستانه رفیعه عسکریین و مقام حضرت صاحب الزمان و خلیفة الرحمن قائم آل محمد ـ صلى الله علیه و آله ـ که بلا شبهه و ریب مهبط فیض و رحمت یزدان و محل اجابت و استجابت دعاء مستمندان و نیازمندان است فایز گردیده، کل سکنه آن مکان متبرّک را از مذکر و مؤنث حتى اطفال و کودکان شیرخواره بشماره درآورده و هر یک را نصیبى و قسمتى دادند».

پس از آن بود که «عنان فیروزى عیان بصوب مراجعت انعطاف داده چند روز در طاق و سطان رحل اقامت انداخته بسان عساکر ظفر نشان پرداختند و غازیان را رخصت انصراف بمساکن و اوطان دادند و موکب نصرت نشان بجانب دار السلطنه اصفهان در حرکت آمده به تاریخ روز پنجشنبه هفدهم شهر رمضان در مقر سلطنت و مستقر خلافت نزول اجلال فرمودند». [همان، 1012] . البته ماجراهای بغداد ادامه یافت و مدتی بعد بار دیگر شاه عباس عزیمت این شهر کرد که شرح آن را اسکندر بیک آورده است [همان، 1032].

 

2.  یادداشت پشت نسخه ای در باره فتح بغداد توسط شاه عباس

نسخه‌ای از کتاب فقهی ارشاد الاذهان الی احکام الایمان از علامه حلی (م 726) با تاریخ کتابت 973 در کتابخانه ابن مسکویه اصفهان موجود است که به دلیل حواشی فراوان و نیز برخی از یادداشت نسخه قابل توجهی است. این نسخه توسط عبدالکاظم بن سلام الله موغاری در سال 973 کتابت شده و تحریر آن در 20 محرم آن سال خاتمه یافته است.

موغار روستایی که در سی کیلومتری اردستان در میان مهاباد و بادرود است و به احتمال زیاد کاتب از اهالی آنجا بوده است.

 شمار صفحات متن اصلی کتاب 326 است و البته چند صفحه‌ای در ابتدا و انتها نیز وجود دارد که یادداشتهایی روی آن‌ها نوشته شده است.

در صفحه نخست، تعدادی یادداشت و تملک هست که اسامی افراد از روی آن محو شده است. یکی از کهن‌ترین آنها که از سال 992 است بدین شرح است: انتقل من عواری الزمان الی اضعف العباد المحتاج الی رحمة الله امللک السبحانی روح الله بن محمد الهمدانی عفی عنهما فی دارالمسلمین [؟] الاصفهان حمی عن الحدثان سنة 992. در این بخش برخی از کلمات محو شده که از آن جمله همین همدانی است که کم رنگ مشخص و از روی یادداشت های دیگر قابل تأیید است.

خواهیم دید که این روح الله تا 1006 قطعا و به احتمال تا 1026 و حتی شب نوروز 1034 زنده بوده است.

در جریان محو برخی از مهرها و اسامی، چند جا اسم پدر وی و لقب شهری او که همدانی است محو شده، اما در مواردی برجای مانده است. برای مثال، در روی آخرین صفحه کتاب، شعری آمده و در آغاز آن گفته شده: لروحنا الهمدانی صاحب الکتاب:

ما توشه ای از کفر حقیقی بستیم

وز وحشت اسلام مجازی جستیم

در نفی وجود ما سوا دست زدیم

وز پرتو نیستی ز هستی رستیم

در همان صفحه، شعری هم از «محمد باقر داماد سلمه الله» آمده است:

گفتم شب هجرت ز چه تب می زاید

آخر شب غم روز طرب می زاید

آبستن روز است شب، اما شب من

هر صبح به جای روز شب می زاید

در این صفحه، یعنی صفحه پایانی کتاب، چندین یادداشت دیگر بوده که همه به عمد محو شده است.

این که این روح الله همدانی کیست، مع الاسف اطلاعی نداریم. ذیل مدخل «روح الله» در الروضة النضره [فهرست رجال شیعه قرن یازدهم از طبقات اعلام الشیعه) یک روح الامین آمده که از اواخر قرن یازدهم است و نمی تواند شخص مورد نظر ما باشد. همانجا از «روح الله» یاد شده که افندی از او به عنوان عالمی از اواسط دوره صفوی که کتابی با نام خرد الامالی [شاید: خرد نامه و شاید حرز الامانی] در اصول دین به فارسی دارد، یاد کرده است [طبقات اعلام الشیعه: 8/ 230]. احتمال دارد مقصود همین شخص باشد، اما هیچ اطمینانی در این باره نداریم و این فقط یک احتمال است.

در نخستین صفحه کتاب، پیش از شروع اصل کتاب، چندین یادداشت در این صفحه بوده که کاملا محو شده است.

اما خود اثر بیش از همه به دلیل حاشیه‌های بسیار فراوانی که در کنار متن آمده ارزش دارد. حواشی مزبور در حکم شرح و حاشیه بر این کتاب است و ضمن آن‌ها، تلاش شده است تا برخی از نکات ابهام متن توضیح داده شده یا نظرات دیگران دربارة آنچه در متن آمده بیان شود. این یادداشت ها باید از همان روح الله باشد که نامش را در یادداشت بالا دیدیم. وی نوشته است:‌ قرأت من اولی الی منتخب الحج فی هذا البلد عند من هو اولی من العز [؟] و قیّدت المسموعات و بادرتُ بحل العبارات بتوفیق من هو فیاض الخیرات. روح.

یادداشت تملک دیگری هم روی صفحه اول هست که «صاحبه ... حرر هذا فی سلخ شهر رمضان المبارک فی حول 1029» آن معلوم است.

در میانه این صفحه ایضا آمده است: مولانا جمال الدین الهزارجریبی رحمه الله، بدون این که معلوم شود برای چه این نام آمده است.

در جایی روی این صفحه آمده است: قد اشتریت هذا الکتاب فی ذلک البلد الذی یسمی بالشیراز .... الموسوی الاصفهانی فی سنه 1261 [؟]. در باره تاریخ مطمئن نیستیم که همین عدد باشد.

بدین ترتیب معلوم می شود این نسخه به شیراز رفته و دوباره به اصفهان برگشت داده شده است.

یکی دو بار هم نام کتاب به عنوان «کتاب ارشاد مرحوم علامه آمده است.

به هر روی تعمدی بوده است که نام و نشان افراد مالک نسخه محو شود و این در بسیاری از نسخه ها دیده می شود.

در ص 244 در گوشه سمت چپ بالا نوشته شده است: شرعت فی مطالعة کتاب القضاء فی الشیراز 1006 فی شهر جمادی الاول و انا روح الله الهمدانی [؟] بدین ترتیب شیراز رفتن نسخه توسط همین جناب روح الله بوده و از سال 992 تا 1006 همچنان حواشی بر این نسخه می نوشته که به احتمال زیاد بعد از آن هم ادامه یافته است.

در میان این حواشی، گهگاه ترجمه فارسی برخی از کلمات هم دیده می‌شود که از قضا در همان صفحه اول یک جا المجازاة به معنای «پاداش دادن» و در جای دیگر المتفرد به معنای «یگانه شدن» و التطول به معنای «فضل کردن» آمده است. اسمل به معنای چشم برکنده. این قبیل ترجمه فارسی برای لغات مشکل در صفحات بعد گهگاه آمده است.

حواشی موجود در کنار صفحات و حتی بین سطور گاه به قدری زیاد است که صفحه را به طور کامل پوشانده است. بسیاری از این عبارات از آثار دیگر مثلا دروس یا رساله جعفریه و غیر اینها بر متن افزوده شده است.

علاوه بر آنچه در کنار کتاب نوشته شده، مطالبی نیز در برگه های مستقل و لابلای کتاب گذاشته شده است. از فریم چهلم به بعد، هر چند نه در همه صفحات، از تراکم حواشی به تدریج کم می شود.

در یک مورد (فریم 40) چند بیت رباعی در کنار کتاب نبشته شده که ربطی به متن ندارد با تعبیر «و له» [که باید همین روح الله باشد] آمده است: یا رب تو مرا بری ز ایمان نکنی / خوار دونان زار کریمان نکنی / هر چیز که خواهی بکن مختاری / خواهم که مرا ز مستحقان نکنی». [کذا] و دیگری: «نه نشان من از جهانیان شد عالی / نه کیسه خالیم ازیشان مالی / چون غنچه شاداب که بالد بر خود / در پوست نمی گنجم ازین خوشحالی» و دیگر: آن زاده سفلی که جگر خوار افتد / در راه ارادتم ازو خار افتد / خصمیش درین توده نجویم زیرا / در علم علوی بمنش کار افتد» . گویا یک رباعی دیگر هم بود که عمدا پاک شده است. باید این اشعار هم از همین «روح»‌ باشد. این یک حدس است، اما می دانیم که این نسخه در اختیار او بوده و شعرهای پایانی هم از خود اوست.

در آخر صفحه کتاب، تملکی هست با این عبارت: هو المالک بالاستحقاق:‌ قد انتقل هذا الکتاب المستطاب بالبیع الصحیحة الشرعی الی و قد کان لغیری سیکون کما کان و انا اقل طلاب المعانی محمد امین ابن حسینعلی غفر لهما. [بدون تاریخ]. نام اصلی پاک شده بوده و نام محمد امین بن حسینعلی با خط دیگری نوشته شده است. مهر نامی که پیش از آن بوده هنوز هست، هرچند نیمی از آن به عمد پاک شده است. کلمه یا امام محمد... در آن معلوم است. از همین مهر، یک بار هم بالای صفحه آخر نسخه خورده که آنجا هم همان نیمه دومش که نام شخص بوده، محو شده است. محمد امین هم مهر خود را کنار آن زده است که محمد امین در آن خواناست.

در سمت دیگر آن نوشته هست چون به تاریخ 1142 کمترین .... [؟]

روی همین صفحه، نوشته دیگری هم بوده که می تواند یک تملک دیگر بوده باشد که به کلی محو شده است.

در دو صفحه پایانی چند یادداشت قابل توجه دیده می شود. نخست متنی است به عربی در باره زیارت امام حسین (ع) در نیمه رجب که از مصباح المتهجد نقل شده است.

پس از آن اشعاری به فارسی و ترکی درباره شاه عباس و فتح بغداد دارد که در باره فتح بغداد سخن گفتیم. این اشعار هم می تواند از «روح» کسی که حواشی را بر این نسخه گرفته باشد. اما آیا او تا سال 1034 زنده بوده است؟ یک شاهد بر این مطلب وجود دارد و آن این که در یک مورد ابتدای اشعار فارسی آمده است: ایضا للشاه روح. اگر این حدس درست باشد، این روح باید یک نفر ترک باشد که مقیم اصفهان بوده، بعد به  شیراز رفته، و به فارسی و ترکی شعر می سروده است.

در حاشیه این اشعار نوشته شده است: وقع هذه .... [ شاید: الترکیبات] لیلة نیروز 1034. بنابرین این که شعرها در شب نوروز سال 1034 سروده شده باشد، بسیار محتمل است.

اما آنچه سبب نگارش این نوشته شد، اشعاری است که در یک صفحه مانده به پایان کتاب در باره جریان فتح بغداد و ستایش شاه عباس و آب نجف آمده است. چند بیت فارسی و بیشتر آنها به ترکی است. با سپاس از آقایان بیک بابا پور و نیکبخت که در خواندن اشعار و ترجمه آنها همراهیم کردند. طبعا بنده توانایی خواندن و ترجمه آنها را نداشتم. دقت در این اشعار می‌تواند تصوری را که میان عامه مردم از شاه عباس بوده است نشان دهد. به جز ستایش بابت سیادت، عدالت، عظمت و تلاش شاه برای مرکزیت بخشیدن به اصفهان، دو نکته مهم در این اشعار هست. یکی این که اگر روش تبرائی کنار گذاشته شود، شاه جهان می شود. دیگر توجه شاعر به رقص مولویه است که پدیده ای شگفت در اصفهان این دوره است.

 

الف) اشعار فارسی:

تواریخ که قبل از فتح بغداد گفته شد:

شاه عباس که از پرتو عدل و احسان / بهر او فتح و ظفر گشته مهیا امروز

ملک بغداد مسخر شدش و شد مفتوح / بر رخ او دری از عرش معلا امروز

می تاریخ چو در جام فشردم گفتم / «باطن شاه نجف کرد مددها امروز»

***

دو چیز از تن من برون کرد پوست / شماتت ز دشمن، کرامت ز دوست

***

تاریخ آب نجف:

شاه عباس آن عطای اله / که وِرا شاهی است و سروری‌ست

شد چو مفتوح از او عراق عرب / شکر کآن ملک از ستم بَری‌ست

آب بر کف گرفتم و گفتم / جوی آبی ز نهر کوثری‌ست

 

ب) اشعار ترکی:

ایضاً للشاه روح

خسرو ایران که بو اقبال و بو توفیق‌ایله / هر بیرر سلطانی، هر خانی بیرر جمجاه اولور

[خسرو ایران که با این اقبال و توفیق  که دارد، هر سلطان و هر خانی را مورد عنایت قرار دهد، صاحب جاه جم می‌کند].

بو عدالت، بو مروّت بو کرم کیم اونده وار / ذات مهدی تک خلیفه حضرت الله اولور

[با این عدالت و با این کرم که در وی وجود دارد، همچون ذات حضرت مهدی خلیفة حضرت الله  می‌شود] [یا شده است].

اتدی ایران اُلکه‌سینی رشک گلزار جنان / اویله‌کیم رضوان اگر گؤرسه انکا دلخواه اولور

[کشور ایران را باعث رشک گلزار جنان کرده، به گونه‌ای که اگر باغ رضوان به ایران نظر کند، دلخواهش می‌شود]

اصفهانه عرش اعظمدن ملایک خیلیدین / کفر و ایمان گؤرمک‌ایچون کهکشاندی راه اولور

[خیل ملایک از عرش اعظم برای دیدن کفر و ایمان (تجلّی صفات جلالیه وجمالیة الهی) از کهکشان به سمت شهر اصفهان به راه می‌افتند]

بیر طرف آتسه تبرّائی اگر اول شاه دین / جامع ادیان نه، پس کلّ جهانه شاه اولور

[اگر تبرایش را آن شاه دین به یک سو نهد نه تنها جامع ادیان بلکه برکل جهان شاه می‌شود].

حق تجلّیسی مظاهرده جلال‌ایله جمال / عارف کامل یاننده کفر ایله ایمان اولور

[تجلی مظاهر صفات جلالیه وجمالیة خدا در نزد عارف کامل کفر و ایمان می‌شود].

یِتمشن‌ایکی ملّتنک طورینه حق اتدی ظهور / هامّو یوللر دوستنک اطوارنه یکسان اولور

[بر طور هفتاد و دوملت حق ظهور کرد، همه راه‌ها و طریقت‌ها به خاطر اطوار و کردار دوست یکی می‌شود].

حق اگر ایستر برابایی [کذا] بیرر امّت ایدر / کیم او تک درمانی درد و دردی‌دا درمان اولور

[اگر خدا بخواهد کسی را سرور امتی قرار دهد، [می‌دهد]، چه کسی مانند او درمان را درد و درد را درمان می‌کند].

حاصلاً بو شاه دین بو نسل خیرالمرسلین / کیم او تک القابی حقدن سید شاهان اولور

[خلاصه و حاصل اینکه این شاه دین از نسل خیر المرسلین است، چه کسی مانند او القابش را سوی حق [گرفته و به] سید و آقای شاهان ملقب شده است].

خیره‌سرنی کسدره، عدل ایلیوب، ظلمی قروب / ملک ایرانک محقر کلبه‌سی رضوان اولور

[اوخیره‌سری را ریشه کن کرده و با عدل رشتة ظلم را پاره کرده است، کلبة محقّر ایران را بهشت رضوان کرده است].

اختلاف دینیده منع اتمسه هر کسلینی / بو قوتی‌تک شوره‌گانی‌دا نگارستان اولور؟

[اگر در اختلاف دین هر کسی را منع نمی‌کرد؟ آیا در این فضای بستة شوره‌زار می‌شد نگارستانی به وجود آید؟].

***

و له

اول شاه‌ کانگا چرخچی مریخدور / اعدایه او تک شوکتنی توبیخدور

[آن پادشاه که چرخچی او مریخ است، شوکت او بر اعدایش توبیخ است]. 

بغداد آلندی و او تک فیضیدن / «توفیقات آله» [1033] تاریخدور

[بغداد فتح شد و از فیضی این چنین، «توفیقات اله» تاریخ آن است].

 

***

وله

ایشتمزم محیل فلکندن بهانه‌لر / جسرنک قِراقین ایسترم و قهوه‌خانه‌لر

[از فلک محیل بهانه‌ها را نمی‌شنوم، کنار جسر و قهوه‌خانه‌ها را می‌خواهم].

رقص و سماع مولوینی حقدن ایسترم  / کیم علم قال وسوسه‌سی‌در فسانه‌لر

[رقص و سماع مولویه را از حق می‌خواهم، چرا که وسوسة علم قال و قیل افسانه‌ای بیش نیست].

***

ایضاً فی تاریخ الفتح (معنی ترکی)

آلدی عراق عزلی شاهنک ترانه‌لری / بو فتحه تاریخ الودی «اییی قهوه‌خانه‌لری»

[همچنین به حساب ابجدی مصادف با تاریخ 1033ق. است: (ا ی ی ی ق ه و ه‌ خ ا ن ه ‌ل ر ی: 1 +10 + 10+ 10+ 100+ 5+ 6+ 5+ 600+ 1+ 50+ 5+ 20+ 200+ 10 = 1033).]

[گرفت عراق عرب را ترانه‌های شاهی (اراده و خواسته)، تاریخ این فتح شد «اییی قهوه‌خانه‌لری»: قهوه‌خانه‌های زیبا].

***

ایضاً له

حقدن همیشه عارفه فیض و صفا یتر / بغداد فتح‌نامه‌سی بیزلار نه‌ها یتر

[همیشه از جانب حق به عارف فیض و صفا می‌رسد، فتح‌نامة بغداد ببین که به ما چه نویدهایی می‌دهد].

ملک عراق مکّیه‌دک شاهه پیشکش / عارفه اولانه حلّه‌ایله کربلا یتر

[ملک عراق تا به مکه پیشکش شاه، بر کسی که عارف و آگاه باشد حلّه و کربلا می‌رسد].

***

وله

گاه کربلاده ساکن اولم، گاه نجفده کیم / شهبازِ روحه هانی بیله آشیانه‌لر؟

[گاه ساکن کربلا باشم و گاه نجف، برای شاهباز روح کی و کجا چنین آشیانه‌هایی خواهد بود؟]

***

وله

آلندی خسرو ایران‌‌ایچون عراق عرب / که صرف ایده نجف و کربلاده نقد طرب

[برای خسرو ایران عراق عرب مسخّر گردید (گرفته شد) که نقد طرب را در نجف و کربلا صرف کند


tork.1.jpg

tork.2.jpg

tork.3.jpg

tork.4.jpg

tork.5.jpg

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

شیخ محمد خالصی و افکار انقلابی او در سال 1301 ش

رسول جعفریان

زمانی که علمای عراق از جمله محمد مهدی خالصی ـ پدر شیخ محمد ـ به ایران تبعید شدند، مرحوم خالصی با پدر

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

ریاض الجنه زنوزی اثری دایرة المعارفی در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی

رسول جعفریان

در زمستان سال 1402 موفق شدیم یک چاپ عکسی از کتاب ریاض الجنه زنوزی که اثری دایره المعرافی در حوزه فره

مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»

رسول جعفریان

نوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل