نسخه نفیس عهدنامه مالک اشتر موجود در کتابخانه مدرسه آیت الله گلپایگانی (رحمه الله)
خلاصه
اين اثر از نمونههاي نادري است كه از دوره قاجاريه كامل و سالم به يادگار باقي مانده و صاحبان فن و نسخه شناسان را به تمجيد وا داشته است
ها علي بشر كيف بشر |
|
ربه فيه تجلي و ظهر |
اشاره به نسخه عهدنامه مالك اشتر
نگاهي ز عبرت گرفتم به وام |
|
سرا پاي اين نسخه ديدم تمام |
عيان گشت در ديده اعتبار |
|
محيطي پر از گوهر شاهوار |
به ملك سخن در جهان خيال |
|
به آن باغبان باغباني حلال |
كه زين باغ و اين شاخ ميوه به چيد |
|
بفكر بلند از سر شاخ چيد |
چنان خط و معنيش خوانا فتاد |
|
كه هر كور فهم است روشن سواد |
عروسي چنين چشم ليل و نهار |
|
نديده است در جمله روزگار |
خوشا رونق بخت آن جوهري |
|
كه دريا دُرش را بود مشتري |
بسم الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُللّهِِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلىِّ الْعَظيمِ وَصَلَّى اللّهُ عَلى خَيْرِ خَلْقِهِ الرَّسُولِ الْأَمينِ وَ عَلى عِتْرَتِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ سِيَّما سَيّدُ الْوَصِيّينَ عَلِىُّبنَُُ اَبيطالِب اَميرِالْمُؤْمِنينَ وَالْأَئِمَّةَ الْمَعْصُومينَ وَاللَّعْنَةِ الدّآئِمة عَلى اَعْدآئِهِمْ وَ مُبْغِضيهم و منكري فضائلهم وغاصبي حقوقهم من الآن الي ابدالآبدين.
خداي را شاكر و سپاسگزارم كه با عدم بضاعت علمي به لطف و عنايت الهي، توفيق نصيب فرمود تا نسخه خطي بسيار عالي و نفيس شرح (عهدنامه مالكاشتر) فرمان اميرالمؤمنين(ع) را كه جامع محاسن رياست و سياست و آداب مملكتداري و رموز رعيتپروري، حاوی پند و اندرز و نصايح است و در كوتاهترين عبارت رساترين برنامه كشورداري را براي استانداران و فرمانداران بيان نموده، به نظر اهل تحقيق برسانم، اين عهدنامه را امام المتقين اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(ع) به مالك اشتر نخعي عليهالرحمه ضمن مأموريت حكومت مصر به او تفويض فرموده است. و از نظر شماره و نظم، خطبه پنجاه و سوم کتاب نهجالبلاغه، فرمايش گهربار اميرالمؤمنين علي(ع) است.
اميرالمؤمنين علي(ع)
امام علي(ع) شخصيتي است كه پيغمبر مكرم اسلام دربارهي او میفرمايد:«يا علي لولاك لما عرف المؤمنون بعدي»[1]
اي علي! اگر تو نبودي مؤمنين بعد از من شناخته نميشدند.
ونيز محبت علي(ع) و عمل به دستورات او، در سايه محبتش، موجب رستگاري است و كينه داشتن به او موجب گناه است كه در اين باره پيغمبر اعظم(ص) ميفرمايد:
«حب علي ابن ابي طالب حسنة لا تضر معها سيئة و بغضه سيئة لا تنفع معها حسنة»[2]
محبت به علي ابن ابيطالب(ع) ثوابي است كه هيچ گناهي آن را از بين نميبرد و داشتن بغض و كينه به او گناهي است كه هيچ ثوابي آن را از بين نميبرد.
و همچنين فرموده است: «لواجتمعت علي حب علي ابن ابي طالب اهل الدنيا ما خلق الله النار».[3]
اگر همه مردم دنيا علي ابن ابي طالب(ع) را دوست داشتند، خداوند جهنم را خلق نميكرد.
شايان ذكر است كه مراد پيامبر(ص) از حب در اين روايت، محبتي است كه توأم با متابعت از علي(ع) و اعتقاد به امامت و ولايت او باشد. آري! خداوند متعال، ولايت امام علي(ع) را بر همگان فرض و واجب دانسته است و از اخبار متعدد و موجود استفاده ميشود كه ولايت، برترين واجبات و موجب سعادت ابدي است.
آري «علي» وليد كعبه بود و چشم نگشود جز بروي حضرت «محمد»(ص) او اولين لبيك گوي به نداي پيامبر اسلام بود، و سخن نگفت مگر براستي و درستي، و كاري نكرد جز بحق و عدالت، «علي» همسر حضرت زهرا دخت عاليمقام پيامبر است كه پدرش او را بانوي بانوان جهان ناميد و بقاي نام و دودمان پيغمبر و بلكه اساس قرآن و اسلام كه بوسيله امام حسن وامام حسين و فرزندان آنها که در جهان پايدار است به وجود « علي(ع) » بستگي دارد؛ و به عبارت ديگر «علي» پدر فرزندان پيغمبر و حافظ و نگهبان كتاب و سنت آنحضرت است؟
در كدام جنگ سراغ داريد كه علي پشت به جنگ كرد و روي از دشمن برتافته باشد؟ در چه واقعهاي ديدهايد كه «علي» بوده است و بزرگترين مسئوليتها را به عهده نگرفته است؟
سخن گفتن در خصوص زندگاني نخستين امام بسيار مشكل است؛ زيرا او شخصيتي است جهاني و داراي ابعاد و صفاتي متضاد كه وي را از همگان برتر نموده است. از نظر اعتقادي تنها شيعه معتقد است امام علي(ع)، خليفه و جانشين بلافصل رسول الله(ص) است، ولي در مجموع علي(ع)، اختصاص به شيعه يا سني و مسلم يا كافر ندارد و هر كس از هر ملت و نژاد و اهل هر زمان و مكان و داراي هر زباني و موقعيتي كه باشد، سر تعظيم بر درگاه علوي فرود ميآورد. انديشمندان و عالمان، اديبان و سخنوران، فصحا و بلغا، عابدان و زاهدان، مسكينان و توانمندان، ورزشكاران و همه و همه هر يك در جهتي علي(ع) را مقتداي خود ميدانند و در قالب نظم يا نثر، به عربي يا فارسي و زبانهاي ديگر مقام او را ستودهاند.[4]
يكي از انديشمندان غير مسلمان ميگويد: در حقانيت دين اسلام همين بس كه شخصيتي مانند علي بن ابيطالب به او ايمان آورده است.
مرحوم سيدهاشم حسيني موسوي بحراني در كتاب تفسير برهان مجموع آياتي كه تفسير و تأويل به اميرالمؤمنين علي(ع) برشمرده بالغ بر 1124 آيه و مجموع روايات ذيل آنها حدود 3000 روايت است. مرحوم بحراني آيات و روايات مذكور در تفسير برهان را در كتاب (اللوامع النورانيه في اسماء علي(ع) و اهلبيته القرآنيه)[5] جمعآوري كرده و حدود 1154 اسم براي اميرالمؤمنين(ع) و ائمه بعد از او در قرآن مينماياند.
فضائل آنحضرت ميان دوست و دشمن مشهور است و سخنان آنحضرت دريائي است بيپايان كه با لحن هيچ كس قابل قياس نيست و غير او نمیتواند چنين سخن بگويد.
در شأن علي آيه بسيار آمد |
|
يا رب كه شنيد و كه خبر دار آمد |
آن كس كه شنيد و ديد مقدار علي |
|
چون حرف مقطّعات ستار آمد[6] |
هيچ گونه جاي ترديد نيست كه ما نميتوانيم شخصيت عليبن ابي طالب(ع) را، مانند شخصيتهاي يك بعدي تاريخ نشان بدهيم و كتابش (نهجالبلاغه) را هم به عنوان كتابي كه يك شخصيت يك بعدي از خود به يادگار گذاشته است، تلقي نماييم. ما با انساني سر و كار داريم كه هدف اعلايي براي زندگي دارد، زمامداري كه عادل مطلق است، داراي معرفتي در حدّ اعلي دربارهي نفس و جهان، وابستگي به مبادي عالي هستي، خود را جزئي از انسان ديدن، وابستگي مستقيم به خدا، تقوي و فضيلت در حدّ اعلي، پاكي گفتار و كردار و انديشه و نيّت پاك... و دهها امتيازات از اين قبيل كه در عليبن ابيطالب به اتفاق تمام تواريخ ثبت شده است، قابل توضيح و تفسير با مفاهيم و ارزشهاي معمولي نميباشد، زيرا براي آن جامعه و يا افرادي كه زندگي جز تورّم خود طبيعي چيز ديگري نيست، عناصر شخصيت و امتيازات علي(ع) و كتابش، خيالاتي بيش نيست.[7]
علي(ع) از آن بسيار افرادي نبود كه در سخن، از حق دم ميزنند، ولي در عمل از آن سرميپيچند؛[8] زيرا حق، در مقام سخن گستردهترين پهنا را داراست ولي در مقام اجرا و عمل بدان، در تنگنايي بيمانند است؛[9] يعني در مقام سخن، به آساني ميتوان حق و عدل را ستود و از آن دم زد، ولي عمل كردن بدان، بسيار دشوار و مشكل است. «اما علي(ع) در برابر ستمكاران چونان تندري ميغرّد و براي مظلومان پناهي استوار و اميدبخش است. علي(ع) حريم مقدّس عدالت است و با انسانيتي والا و شمشير و قلم، حريم آن را پاس ميدارد. سرزمينهايي را كه ستم بر آنها غلبه يافته و مكانهايي كه كابوس فقر بر آنها چيره شده است، چه كسي ميتواند نجات دهد جز نهجالبلاغه كه برنامهي حاكميتي عادل است كه بنياد ستم را در هر مكان و زمان، از ريشه برميآورد.»[10]
علي(ع) به پاسدارانش توصيه ميكرد: «بر توباد كه عدالت را دربارهي دوست و دشمن اجرا كني».[11]
علي(ع) اين رويكرد را از قرآن آموخت كه: «مبادا دشمني با گروهي سبب شود، عدالت را ترك كنيد»[12]
«هماره ميبايد عدالت را به پا داريد، گرچه به زيان خودتان يا پدر و مادرتان و يا نزديكانتان باشد»؛[13] «چون سخن ميگوييد، عدالت را به پا داريد، هرچند دربارهي نزديكانتان باشد».[14]
جلوههاي عدالت علوي عبارت است از برابري در بهرهبرداري از بيتالمال و امتيازهاي عمومي، مراقبت و بازرسي مداوم از اجراي عدالت توسط كارگزارانش، تساوي همگان در برابر قانون.[15] من چه بگويم دربارهي مردي كه فضائل او را دشمنانش از راه كينهجويي و حسد انكار كردند، و دوستانش از ترس و بيم پنهان داشتند. باز از اين ميان آنقدر فضليتهاي وي انتشار يافت كه خاور و باختر را فرا گرفت...[16]
علي(ع) و نهجالبلاغه
نهجالبلاغه به جهت اهميت محتوايي و زباني مورد استقبال فراوان عالمان شيعه و سني قرار گرفت و بدان شرحها، حاشيهها و تعليقها زدهاند.
نهجالبلاغه، پرتوي درخشان از هدايت قرآن است كه به ابعاد گوناگون سعادت آدمي پرداخته است.
به طور كلي محتواي نهج البلاغه، مشتمل بر تفسير قرآن و احاديث نبوي و بيان معارف اسلامي است، در يكصدوبيستودو مورد به آيات قرآن و در سي وهشت مورد به احاديث نبوي استناد شده و در يازده مورد آيات، تفسير و در نودوشش مورد كتاب خدا وصف شده است.
نهجالبلاغه كلام خالق نيست اما برتر از كلام مخلوق است، و مطالب آن اگر درست و كامل روشن شود سراسر حقيقت و درستي است و در آن هيچ اشتباه راه ندارد و به همين جهت است كه در ميان شيعيان به (اخالقرآن) برادر قرآن ناميده شده است. با اين تفاوت كه قرآن مجيد كلامالله صامت و حضرت علي(ع) كلامالله ناطق است و انسانها را بسوي نيكبختي و سعادت و عروج به كمالات انسانيت تا به سر منزل مقصود ميرساند.
بسياري از فصول اين كتاب داخل در معجزات محمديّه است و مشتمل بر اخبار به غيب ميباشد و از قوهي بشريّه خارج است كه اين گونه حقايق را در قالب الفاظ درآورد.
«نهجالبلاغه» كتابي است كه پس از كتاب آسماني بهترين و عاليترين و مشهورترين كتاب دنيا و آفتاب عالمتابي است كه در آسمان وسيع علم پرتو افكن است و كتابي است كه مورد اعجاب دوست و دشمن حتي بيگانگان اسلام قرار گرفته است.
ابن ابيالحديد، شارح نهجالبلاغه در وصف يكي از خطبههاي نهجالبلاغه[17] مينويسد: «سوگند به كسي كه همهي امتها به او سوگند ميخورند، من اين خطبه را در مدت پنجاه سال تاكنون بيش از هزاربار خواندهام. هيچ بار در آن تأمل نكردم، مگر آن كه در من خشيت و خوف و پندي ايجاد كرد و در دلم تأثير نهاد و مرا به لرزه آورد. هيچ بار در آن تأمل نكردم، مگر آن كه به ياد مردگان از خويشاوندان و نزديكان و دوستانم افتادم و چنين تصور كردم كه آن را كه حضرت به توصيف حالش پرداخته، خود من هستم. در اين زمينه بسياري از خطبا و فصحا داد سخن دادهاند و من آنها را مكرر خواندهام، ولي هيچ كدام تأثير كلام اميرالمؤمنين را بر من نداشته است.»[18]
آري كتاب با عظمت نهجالبلاغه، سند افتخار هر مسلمان و مايهي اعتبار جهان انسانيت است. براي يكفرد مسلمان چه افتخاري از اين بزرگتر كه گويندهي اين سخنان نغز و هيجانانگيز، پيشواي عاليمقام اوست، و براي هر انساني چه اعتباري از اين مهمتر كه علي(ع) صاحب «نهجالبلاغه» با تمام مزاياي علمي و عملي كه دارد مانند او يكفرد «انسان» بوده است. انساني كه معني انسانيت وراه و رسم انساني را فقط بايد از او پرسيد؛ و در وجود شخص بيمانند او جستجتو كرد.[19]
نويسندهي معروف و مؤرخ متفكر مسيحي (جرجي زيدان) در كتاب خود (تاريخ تمدن اسلام) سخن پر ارزشي دارد كه بسيار مناسب است در اينجا بياوريم، وي مينويسد:
ما كه عليبن ابيطالب و معاويةبن ابيسفيان را نديدهايم چگونه ميتوانيم آنها را از هم تفكيك كنيم و پي به ميزان ارزش وجود آنها ببريم؟ سپس ميگويد ما از روي سخنان و نامه و كلماتي كه از علي و معاويه مانده است پس از چهارده قرن بخوبي ميتوانيم دربارهي آنها قضاوت كنيم.
معاويه در نامههائي كه به عمّال و حكّام خود نوشته بيشتر هدفش اينست كه خوب بر مردم مسلط شوند و زر و سيم بدست آورند سهمي را خود بردارند، و بقيه را براي او بفرستند، زيرا او از زر و سيم معجزات زيادي ديده است! ولي عليبن ابي طالب در تمام نامههاي خود به فرمانداران و استانداران خود قبل از هر چيز اكيداً سفارش ميكند كه پرهيزكار باشند؛ و از خدا بترسند، نماز را مرتب و در اوقات خود بخوانند؛ و روزه بدارند، امر بمعروف و نهي از منكر كنند و نسبت به زيردستان رحم و مروت داشته باشند و از فقيران و يتيمان و قرضداران و حاجتمندان غفلت نورزند... و بدانند كه در هر حال خداوند ناظر اعمال آنان ميباشد و پايان اين زندگي گذاشتن و گذشتن از اين دنياست.[20]
علامه فقيد مرحوم شهرستاني در كتاب «تنزيه التنزيه» در بخش دوم آنجا كه از سخنان دانشمندان مغرب زمين براي عظمت و مقام بلند قرآن مجيد گواه ميآورد مينويسد:
«و از سخنان بديع مستر كرنيكوي انگليسي استاد ادبيات در دانشكده (عليكره) هندوستان در محضر استادان سخن و ادبائي كه در مجلس حاضر بودند، از اعجاز قرآن از او پرسيدند در پاسخ گفت: قرآن را برادري كوچكي است كه نهجالبلاغه نام دارد آيا براي كسي امكان دارد كه مانند اين برادر كوچك بياورد، تا ما را مجال بحث از برادر بزرگ (يعني قرآن) و امكان آوردن نظيرآن باشد؟...»[21]
سخن يك دانشمند مسيحي
نويسنده شهير استاد «امين نخله» دانشمند مسيحي خطاب به شخصي كه از وي خواسته است، چند كلمه از سخنان علي(ع) را برگزيند تا وي در كتابي گرد آورد و منتشر سازد، ميگويد: « از من خواستهاي كه صد كلمه از گفتار بليغترين نژاد عرب«ابوالحسن» را انتخاب كنم، تا تو آن را در كتابي منتشر سازي.
من اكنون دسترسي به كتابهائي كه چنين منظوري را تأمين كند ندارم، مگر كتابهائي چند كه از جمله انجيل بلاغت «نهجالبلاغه» است. با مسرت اين كتاب با عظمت را ورق زدم، بخدا نميدانم چگونه از ميان صدها كلمات علي(ع) فقط صد كلمه را انتخاب كنم بلكه بالاتر بگويم نميدانم چگونه كلمهاي را از كلمه ديگر جدا سازم، اين كار درست به اين ميماند كه دانه ياقوتي را از كنار دانه ديگر بردارم.[22]
سرانجام من اين كار را كردم در حاليكه دستم ياقوتهاي درخشنده را پس و پيش ميكرد و ديدگانم از تابش نور آنها خيره ميگشت. باور كردني نيست كه بگويم بواسطه تحيّر و سرگرداني با چه سختي كلمهاي را از اين معدن بلاغت بيرون آوردم!
بنابراين تو اين «صد كلمه» را از من بگير، و به ياد داشته باش كه اين صد كلمه پرتوهائي از نور بلاغت و غنچههائي از شكوفه فصاحت است. آري نعمتهائي كه خداوند متعال از راه سخنان علي(ع) بر ادبيات عرب و جامعه عرب ارزاني داشته؛ خيلي بيش از اين صد كلمه است.[23]
گواه يك دانشمند مسيحي ديگر
علامه شهرستاني؛ مينويسد: در سال 1328 هجري «نرسي سيان» رئيس منشيان قنسولگري انگليس در بغداد، كه مردي فاضل بود؛ در ضمن گفتگوي با من، از «نهجالبلاغه» سخن به ميان آورد و اظهار عقيده كرد و گفت: «نهجالبلاغه» بر هر سخن عربي برتري دارد. زيرا سخنان سهل و ممتنع آن، و سجعهاي مشكلي كه بدون تكلف ادا شده و در آن فراوان ديده ميشود، در هيچ كتابي جز آن نميبينم.
وي براي تأييد نظريهي خود سطور زير را از سخنان نغز آن حضرت در چگونگي آفرينش انسان از «نهجالبلاغه» شاهد آورد: «أَمْ هذَا الانسان الَّذِي أَنْشَأَهُ فِي ظُلُمَاتِ الاَْرْحَامِ، وَشُغُفِ الاَْسْتَارِ، نُطْفَةً دِفاقاً، وَعَلَقَةً مِحَاقاً، وَجَنِيناً وَرَاضِعاً، وَوَلِيداً وَيَافِعاً ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حَافِظاً، وَلِساناً لاَفِظاً، وَبَصَراً لاَحِظاًً...[24]
يعني: آيا (چگونگي خلقت) اين انسان (را براي شما شرح ندهم كه چگونه) خداوند او را در تاريكهاي رحمها و اندرون پردهها، از نطفه ريخته، و لخته خوني بيارزش بيافريد، آنگاه جنين گشت، و سپس كودك شيرخوار گرديد و از آن پس از شير گرفته شد تا بحد بلوغ رسيد. سپس دلي نگاه دارنده، و زباني گويا، و چشمي بينا بوي عطا كرد؟ نامبرده اين جمله را ميخواند و از حسن «سجع» و آوردن «روي» كه در زبان امام(ع) مانند آب روان جريان داشته است، در شگفت بود.
وي سپس گفت: اگر اين گوينده با عظمت امروز بر منبر كوفه قرار ميگرفت، شما مسلمانان ميديديد كه «مسجد كوفه» با همه وسعت خود، از اجتماع مردم مغرب زمين براي استفاده از درياي خروشان دانش علي(ع) موج ميزد.
گواهي استاد حسين نائل مرصفي
استاد فن بلاغت حسينبن احمد مرصفي[25] استاد علم بيان در دانشكدهي «دارالعلوم» مصر در مقدمه شرح خود بر «نهجالبلاغه» با نيكوترين وجه اين كتاب ارجدار را ستوده و با بياني موجز و پر مغز، در پيرامون شخصيت بزرگ اميرالمؤمنين(ع) و امتيازات عالي آنحضرت؛ و شرح ماهيت سخنان امام(ع) در «نهجالبلاغه» بدينگونه سخن گفته است.
آنچه علي(ع) در اين كتاب آورده است، از قبيل نشانههاي حكمت عالي، قوانين زنده صحيح سياسي وهر گونه پند نافذ و دليل متقن كه هم اكنون گواه عظمت و بهترين دليل شخصيت بيمانند اوست؛ نصيب حكماي بزرگ و فلاسفه سترگ و نوابغ عاليمقام جهان نشده است.[26]
علي(ع) در اين كتاب از درياي علم و سياست و ديانت سربدر آورده، و از اين رو در تمام اين مسائل نابغه برازنده است.
تعجب ادباء تنها به ملاحظه انجام الفاظ نهجالبلاغه نيست، و دهشت و تحيّر دانشمندان منحصر به اين نيست كه تفوّق معاني بليغ آن بسرحد اعجاز رسيده است بلكه تمام شگفتي و تحيّر انسان همه و همه درتنوع مقاصدي است كه در اين خطبهها و كلام است، و هدف و منظورهاي گوناگوني در تمام شئون علمي، ادبي، سياسي و اجتماعي خداشناسي، توحيد ذاتي، صفاتي، افعالي و عبادي و بيان صفات ذاتي و فعلي الهي از جمله علم و قدرت و حيات و عدالت، بعثت پيامبران، فلسفهي بعثت، هدف بعثت، هدفداري در خلقت، حركت مخلوقات، آفرينش جهان و طبيعت و انسان و ويژگيهاي آنها، موعظه و حكمت، زهد، تقوي، ايثار، دنيا، رذايل اخلاقي و فضايل اخلاقي، تاريخ، حوادث تاريخي، مردم شناسي، فتنهها و بلاهاي جوامع گذشته جهت شناساندن حقايق اين جهان، احكام و عبادات، بيان بايدها و نبايدهاي شرعي و فلسفه و آثار عملي آنها، مرگ، برزخ، حشر، حساب، بهشت، دوزخ و زندگي اخروي، دعا و مناجات، تضرع، استغفار و غيره برنامه دارد.
ميبينيد ضمن اينكه از وعظ و پند و اندرز و زهد و تقوي، ايثار و زجر سخن ميگويد، به امور جنگي و بسيج عمومي براي جهاد ميپردازد، سپس رشته سخن را به آموزش عملي آنها و درسهاي عالي از چگونگي آسمانها و بحثهاي نجومي و اسراري از موجودات زميني، و خلقت مخلوقات، فلسفه آفرينش جهان و طبيعت انسان و حوادث تاريخي، مردم شناسي، فتنهها و بلاهاي جوامع گذشته جهت شناساندن حقايق اين جهان و آنچه در آسمان نهفته است، ميكشاند، و از آنجا به فلسفه بعثت پيامبران و هدف بعثت و اثبات وجود آفريدگار جهان و تفنن در معارف الهي و بحث خدا شناسي، توحيد ذاتي، صفاتي، افعالي و عبادي و... و كيفيت مبدأ و معاد، مرگ، برزخ، ، حشر، حساب، بهشت و دوزخ پرداخته و توجه خود را به امور مملكتداري و سياست كشوري و زندگي ملتها معطوف ميدارد، و به دنبال آن از آشنا ساختن مردم به فضائل اخلاقي و قوانين اجتماعي و آداب معاشرت و مكارم اخلاق و ظواهر زندگي دنيا و غير اينها از مقاصد گوناگوني كه با متجليترين مظاهر خود در «نهجالبلاغه» ميدرخشد، سخن ميگويد.
ميبينيم امام در برابر هر يك از اين اقسام كه برشمرديم پيشواي همه است، و شخصيت بيمانند آنحضرت بر همگان بخوبي آشكار است، در حالي كه مردان بزرگ جهان در بهترين سخنان خود فقط در يك صفت از خصوصيات خود ديده ميشوند.
گفتار جالب شيخ محمد عبده
علامه نامي شيخ محمد عبده مرجع تقليد مصر و مصلح ديني آن كشور در مقدمه شرح خود بر نهجالبلاغه[27] بعد از تفكر و تدبر و بررسي درباره اين كتاب با عظمت، اعجاب خود را نسبت به مقصد عالي «نهجالبلاغه» اين چنين بيان ميكند: بر حسب تقدير و بطور تصادف با كتاب «نهجالبلاغه» آشنا شدم اين برخورد و تصادف در وقتي بود كه دچار دگرگوني و تشويش خاطر و افسردگي شده و از كارهايم بازمانده بودم.[28]
از اين رو كتاب مستطاب «نهجالبلاغه» را وسيلهاي براي تسليت روح و چارهاي براي برطرف ساختن اندوههاي خويش يافتم – بدينگونه بعضي از صفحات آن را تصفح نمودم و جملههائي چند از عبارات آن را از قسمتهاي مختلف و موارد پراكنده، مورد دقت و تأمل قرار دادم.
در طي مطالعه آن خيال ميكردم جنگهائي اتفاق افتاده، و تاراجهائي بوقوع پيوسته، و اين فكر برايم پديد آمد كه بلاغت را دولت و نيروئي، و فصاحت را صولت و سطوتي است. و اوهام (كسانيكه دربارهي نهجالبلاغه ترديد كردهاند) مشوب، و ترديد آنها چيزي جز فسق و پليدي نيست. انديشيدم كه انبوه سپاه خطابهها با شمشيرهاي برنده، در صفهاي منظم خود با نظم و ترتيب خاصي به حالت دفاع ايستادهاند، و هرگونه شك و شبههاي را برطرف ميسازند، ودلهاي آشفته را آرام ميكنند، و بدينگونه وسوسههاي پليد شكست خورده و خاطرههاي سوء نابود ميگردد. آري هميشه پيروزي با حق و شكست و نابودي از آن باطل است، و شك و ترديد خمود و خاموش ميشود.
از اين مطالعات به يقين دانستم كه مدبر اين دولت و قهرمان اين صولت (فصاحت و بلاغت) پرچمدار پيروزمند آن: اميرالمؤمنين عليبن ابي طالب(ع) است.
بلكه هر وقت از مطالعه قسمتي صرفنظر ميكردم و به قسمت ديگر ميپرداختم؛ كاملاً تغيير موضوع و مطلب تازهاي را احساس ميكردم. گاهي خود را در عالمي بسيار بزرگ از معاني بلند و موضوعات عالي ميديدم؛ كه با زينتهاي عبارات زيبا آراسته شده و بگرد نفوس پاكيزه دور زده، و بطرف دلهاي روشن روي آورده است، تا راه راست را به آنها بنماياند، و بخواستههايش رهبري كند، و با مركب فضل و كمال از لغزشگاهها باز دارد.
در جاي ديگر مشاهده ميكردم كه عقلي نوراني كه شباهت به مخلوق جسماني نداشت، از اين موكب الهي جدا شده، و خود را به روح انسان ميچسباند، سپس او را از پردههاي طبيعت جدا ساخته و به سوي ملكوت اعلا بالا ميبرد، و به جايگاهي پر نور راهنمائي ميكند، و از آن پس شوائب اوهام ماده را رها كرده، در كاخهاي مقدسي ساكن ميگرداند.
بسيار اتفاق ميافتاد كه گويا ميشنيدم خطيبي بزرگ با سخنان حكيمانه خود، زمامداران امور مردم را مخاطب ساخته و با صدائي رسا، كارهائي شايسته و نيك را به آنها نشان ميدهد، و به موارد آلودهي شك و ترديد آشنا ميسازد، و از لغزشگاهها بر حذر ميدارد، و به جزئيات سياست، ارشاد ميكند، و به راههاي صحيح زندگي هدايت مينمايد.
تا آنجا كه آنان را به مقام عالي رياست نشانده، و با ارائه طريق و حسن و تدبير، و رمز ممكلتداري، به مقام عالي دنيوي بالا ميبرد.
اين كتاب با عظمت (نهجالبلاغه) همان است كه سيد شريف رضي؛ از سخنان پيشواي بزرگ مسلمانان و مولاي ما اميرالمؤمنين عليبنابيطالب«كرّمالله وجهه»[29] از ميان بيانات پراكنده آنحضرت گرد آورده و با اين اسم (نهجالبلاغه) موسوم گردانيده است.
به حقيقت ميگويم من اسمي راكه به بهترين وجه دلالت بر مسمي وهدف اين كتاب گرانقدر كند، از «نهجالبلاغه» بهتر سراغ ندارم. من قادر نيستم اين كتاب پر ارج را بيشتر از آنچه از نامش برميآيد، تعريف و توصيف كنم؛ و در ميان مزاياي آن بالاتر از آنچه سيد رضي مؤلف اين كتاب در مقدمهي آن آورده است، چيزي بياورم.
اگر قضاوت وجدان و حكم فطرت انساني ملزم نميساخت كه از شخص نيكوكار نسبت به كار نيكش قدرداني و سپاسگزاري شود، هرگز احتياجي به تمهيد اين مقدمه، و آوردن اين بيّنه نداشتم.
زيرا آنچه «نهجالبلاغه» در بر دارد از فنون فصاحت و قوانين بلاغت كه مخصوص به آنست؛ بهترين معرف است. مخصوصاً كه «نهجالبلاغه» از آوردن هيچ موضوعي از مقاصد سخن فرو گذار نكرده، و از هر گذرگاه فكر و انديشه گذشته است...».[30]
سيد رضي و نهجالبلاغه
كلمات و سخنان امام علي(ع) از صدر اسلام مورد توجه شيفتگان معرفت قرار گرفته است. بر اين اساس، نسبت به جمعآوري فرمايشات آن حضرت اهتمام فراوان ورزيده شد. كساني كه درگردآوري بيانات امام تلاش نمودند به ترتيب تاريخي عبارتند از:
1. حارثبن عبدالله همدانيبن كعببن اسد... (متوفاي 65 ق).[31]
2. ابوسليمان، زيدبن وهب جهني كوفي (متوفاي 96 ق)[32].
3. اصبغبن نباته مجاشمي تميمي حنظلي متوفاي بعد سده اول هجري.[33]
4. ابواسحاق، نزاري ابراهيمبن حكم (از علماي قرن دوم ق).[34]
5. ابومنذر، هشامبن محمد سائب كلبي كوفي (متوفاي 204 ق).[35] و بسياری از بزرگان و اصحاب ائمه معصومين: سخنان نغز و پر مايه و هيجان انگيز اميرالمؤمنين 7 را به خاطر خدمت به عالم انساني و دنياي علم و تاريخ ترويج نمودهاند.
جمعآوري خطب به عنوان نهجالبلاغه توسط ابوالحسن محمدبن حسين ملقب به شريف رضي و معروف به سيد رضي است، كه نسب او با هفت واسطه به امام موسيبن جعفر(ع) ميرسد. وي در سال 359 متولد و در سال 406 هـ. درگذشته است. در صفحه اول نسخه عتيق كتابخانه آيتالله العظمي گلپايگاني1 كد که قبل از سال 614 هجري قمري کتابت و در سال 614 تصحيح و مقابله شده، نام ونسب شريف رضي را چنين بيان نموده است: هو المختار من كلام مولانا اميرالمؤمنين عليبن ابي طالب في جميع الانواع جمع الشريف الرضي ذي الحسبين ابي الحسن محمدبن الطاهر الاوحد ذي المناقب ابي احمد الحسينبن موسيبن محمدبن موسيبن ابراهيمبن موسيبن جعفربن محمدبن عليبن الحسينبن عليبن ابيطالب: واجمعين. شرح زندگي سيد رضي در كتابهاي: اعيان الشيعه 261:9، امل الامل 108:2، شماره 303، «الشريف الرضي»؛ شيخ محمد هادي اميني، «شريف رضي»؛ كاشف الغطاء، «شريف رضي»؛ حسينعلي محفوظ، «عبقرية الشريف الرضي»؛ محمد زكي مبارك، «سيد رضي»؛ علي دواني، «ما هو نهجالبلاغه»؛ سيد هبةالدين حسيني شهرستاني و «كاخ دلاويز» و ديگر كتب تراجم و رجال مفصل بيان گرديده، طالبين به آنها مراجعه فرمايند.
عهدنامه مالك اشتر
از جمله مسائلي كه در نهجالبلاغه فراوان از آن بحث شده، مسائل مربوط به حكومت و سياست و عدالت است. حضرت، در مقابله با خوارج و ساير گروههاي معاند، از ضرورت حكومت مقتدر، حقوق متقابل حكومت و مردم، ارزش عدالت، امانتداري حكومت (نه مالكيت آن) سخن گفته است در خطبهي 40 از ضرورت فرمانرواي نيك يا بد، و در خطبهي 207 از حقوق متقابل حكومت و مردم، در حكمت 429 از اشرفيت و افضليت عدالت، و در خطبهي 126 از تقدم عدالت بر مصلحت و در نامهي 5 از امانتداري حكومت تأكيد شده است. از جمله ابي سليمان زيدبن وهب حجني كوفي متوفاي سنه 80 يا 96 هـ. كه از اصحاب آنحضرت است و در بسياري از مجامع همراه وي بوده است او نامهها و خطبههاي اميرالمؤمنين 7 را در منابر و جمعهها و اعياد و... بيان مينمود وجمعآوري كرده است. و ديگر اصبغبن نباته ابوالقاسم اصبغبن نباته مجاشمي تميمي حنظلي متوفاي بعد از سده اول هجري است. وی يكي از اصحاب ويژه و مخصوص اميرالمؤمنين7 است كه عهدنامهي مالك اشتر و وصيت امام علي 7 به محمد حنفيه را نقل كرده است.
عهدنامهي مالك اشتر كه در كوتاهترين عبارت؛ رساترين برنامهها و تدابير كشورداري پيريزي شده است، هنگامي كه از وظائف وحقوق اجتماعي سخن به ميان ميآيد، سخن با آرامش خاص پيش ميرود اما همين كه به قشرهاي محروم و ستمديده ميرسد گفتار امام چنان اوج ميگيرد كه گويا از پرده دل فرياد ميكشد: الله الله في الطبقة السفلي من الذين لا حيلة لهم من المساكين و المحتاجين و اهل البؤسي والزمني: «زنهار زنهار خدا را خدا را، اي مالك اشتر در طبقه پائين محروم نيازمندان؛ رنجديدگان، از كارافتادگان... سپس به او دستور ميدهد كه شخصاً و بدون وساطت ديگران وضع آنها را در سراسر كشور اسلام زير نظر بگيرد و اجازه دخالت دربارهي آنها را به كس ديگر ندهد، بطور مداوم از آنها سركشي كند تا مشكلات همگي با سر پنجهي عدالت گشوده شود.[36]
بر عهدنامه مالك اشتر ترجمه و شروحي نگاشته شده من جمله كتاب:
هدیّات الحسام فی عجائب الهدايات للحکام
يكي از پربرگترین و پربارترين آثاري كه در شرح عهدنامه مالك اشتر قلمي شده است، كتاب (هديّات الحسام في عجائب الهدايات للحكام)، تاليف ميرزا محمد حسينبن علينقي همداني است، كه بسال 1308قمري تأليف شده است. نگارنده كه در كرمانشاهان و در عهد حکومت زين العابدين خان حسام الملك میزيسته، انگيزه خود را از تأليف اين كتاب به مناسبت خوابي است كه ميبيند و چنين مينويسد: (... اين داعي را كه در انحاء و اعلام كه نه اضغاث احلام بود رؤيايي صادق و رجائي واثق دست داد. به اين تفصيل كه در اواخر شب جمعه از ماه رجب الاصب سنه يكهزار و سيصد و هشت هجري در عالم رؤيا ديدم كه به ارض اقدس رضوي عليه الاف التحيه و الثّنا مشرف شدم: منزلي ترتيب داده مهياي تشرف به آستانه مباركه بودم، در آن حين ديدم جناب معزّي اليه [زين العابدين خان حسام الملك] وارد شدند و در دست قلمي دارند كه در طرف راست آن قلم مخزني است بیحاجت بمداد، علي الدوام مدد به آن قلم میدهد، و اين داعي خيلي خوش وقت و متعجب بودم از حسن و تازه گي اين قلم، در آن اثنا جناب معظّم مزبور ملتفت شدند كه مهرهاي ثبتشان مفقود شده، اظهار پريشاني خاطر و اضطراب نمودند، اين داعي عرض كردم مشوش نباشيد من مهرهاي شما را پيدا میكنم؛ در مقام تفحص برآمدم، ديدم در موضعي افتاده، خواستم بردارم، ديدم صفحه اي از طلا نزديك اوست، كه هر دو روي او سطور ع ديده از طلسمات عجيبه است، و بين سطور موشح به ميناست، هر دو را برداشته، آمده و تسليم ايشان نموده از خواب بيدار شدم.
اولاً قلم به آن وصف را دليل وجوهي از اقبال و ترقيات بالمال و نفاد امر و نهي في غايه الكمال گرفتم، و چون مهرها مفقود شد دانستم كه عمّا قريب در ولايت ايالتشان اغتشاشي بهم خواهد رسيد؛ چنانچه طولي نكشيد كه به واسطه بعضي مفسدين في الجمله آشوبي در كرمانشاهان و سائر توابع حاصل گرديد؛ و چون بزودي پيدا و رد شد معلوم گرديد كه در اصل حكومت نقصي به هم نخواهد رسيد، و تسكين فتنه به احسن وجوه خواهد شد، و آن صفحه طلسمات را همچون استنباط نمودم كه بايد كتابي در آداب حكومت مشتمل بر قواعد متقنه و قوانين محكمه نوشته، انفاد حضور موفور السرورش بدارم، كه به توفيق الله سرمشق ولات اعصار و حكام امصار باشد؛ چون اطلاع به جنابش دادم امر مطاع به نوشتن همچو[ن] كتابي صادر شد؛ از عوائق دهر و بوائق عصر چندي به تاخير افتاد... امر مجدد و تاكيد مؤكد نمودند، توفيق رميده آرميده آمد، عذرم مقطوع و شكرم مسموع شد؛ طبع فاتر و فكر قاصر را اطلاعي تازه و بزوعي بیاندازه رخ داده شروع به مقصود نموده و چون در اين باب بهتر از رساله عهدنامه مباركه كه حضرت سلطان السلاطين و امام العالمين اميرالمؤمنين سلام الله عليه و علي آله الطيبين الطاهرين كه براي مالك اشتر عليه الرحمه در ايالت مصر مرقوم فرمود. و مروي در نهج البلاغه است نديدم، همان عهدنامه مباركه را كه جامعترين كتب است از براي محاسن و آداب رياست و سياست به زبان فارسي ترجمه نمود. با پاره اي ضمائم و اضافات از حكايات و بيانات كه بعضي نفع عمومي دارد و بعضي اختصاص به خواص و همه كس را بهره از او نيست، خالي از اطناب ممل و ايجاز مخل و نامش از حضرت غيب به تفال لا ريب (هديّات الحسام في عجائب الهدايات للحكام)[37] آمد... كه مجموع اين اسم موافق با تاريخ كتاب است والله المستعان.
مؤلف
مؤلف، مترجم و شارح نسخه دستنوشت عهدنامهي مالك اشتر، مرحوم مغفور ميرزا محمدحسين پسر ميرزاعلينقي همداني است، از تولد و وفات دقيق او نشاني نيافتم. وي تا سال 1308 هـ.ق زنده بوده و در كرمانشاه ميزيسته است. شرح حال مختصر ايشان در كتاب طبقات أعلامالشيعه، نقباء البشر قسم دوم از جلد اول ص 624 ـ 625 و الذريعه ج 25 ص 373 و بعضي كتابهاي تراجم و فهارس آمده است. وي حكيم، فيلسوف، اديب، طبيب و بارع و در بيشتر علوم عصر خود تبحر داشته و يكي از بزرگان و علماي زمان خود در طب و حكمت و ادبيات عربي و فارسي بوده است كه از ترجمه و شرح عهدنامه مقام علمي او به وضوح روشن ميشود.
مترجم و شارح، عهدنامه را كه مشتمل بر دستور حكمفرمائي و فرمانروائيست با نهجي خوب و اسلوبي متين ترجمه و شرح نموده و در ضمن به اشعار عربي و فارسي و حكايات مناسب تمثّل جسته و پيش از شروع به ترجمه عهدنامه ديباچهاي مشتمل بر حمد و ثنا و علّت ترجمهي اين عهدنامه و شرح مختصري از حالات و مقامات مالكاشتر و معني لغوي اشتر و لزوم تعيين حاكم و امام براي راهنمائی مردمان، انشاء و پس از آن شروع به ترجمه و شرح نموده كه به جملاتي از آن اشاره خواهد شد، مؤلف عنوان اين كتاب را (هديات الحسام في عجائب الهدايات للحكام) نهاده است. با مراجعه به كتاب، غني عن البيان است كه مؤلّف كاملاً به شرح و بسط و بيان مراد حضرت پرداخته و قناعت به ترجمهي عبارات ننموده است.
چنانكه در مقدمه مفصل و عارفانه علمي، عرفاني، فلسفي كتاب آمده، وي عهدنامه را به پارهها و جرعههاي كوچك تقسيم كرده، و يكان ـ يكان آن را، با ظرافت تمام به بسط و شرح مینشاند. هرگاه در كلام مبارك علوي، و يا آيات و روايات ديگري كه به عنوان مستندات شرح خود مدد گرفته است، نكته ادبي يا لغوي بايستة ياد كرد میبيند، آن را از كف نمیدهد. مثلاً آنجا كه در شرح كلام حضرت دربارة انصاف و داد كه فرموده بود «انصف الله» سخن میراند، و به كريمه (شهِدَ اللهُ انهُ لاً له الّا هُوَ وَالمَلائكه و اولوالعلم قائماً بالقِسْطِ)[38] استشهاد میكند، پس از بحثي مینگارد: (اگر لفظ قائماً بالقِسْطِ) حال از همه باشد به تاويل كلّ واحد؛ و اگر حال باشد از لفظ مبارك الله، معني آن است كه در حالتي كه خداوند قائم به عدل و قسط است؛ چنانكه مفسران هر دو احتمال را دادهاند.
داستانهاي دلنشين و علم افزاري متناسب با مطالب عهدنامه، و نيز گفتههاي حكيمانه بسان افلاطون، ارسطو، خواجه نصير، فضل ذوالرياستين و ديگران، و همچنين شعرهايي از پارسي گويان بنام، در جاي جاي كتاب نمايان است. سجع گوييهاي نگارنده هم كه به يكبار، تغيير سبكش تغيير ذائقه است، و خواننده را يكدم به داغ میكشد و يكدم به باغ و سرانجام پيش چراغ مینشاند، مولف در بيان اصناف عالمان، به تفكيك و تمييز عالم نمايان دروغين از عالمان راستين میپردازد، انگيزه اش را از اين بازنمايي چنين میگويد:
(تا متميز شود خضر راهبَر از خرس راه بُر، شعله نيمسوز از شمع شب افروز، سليمان بیتلبيس از ديوان پر تنديس، سيرت سلماني از صورت سلماني، سيرت بوذر از بُت آذر، لعل بدخشان از نعل درخشان، ...)
در ابتدا حمد و ثناي پروردگار و درود و سلام بر نبي مكرم اسلام و ائمه الطاهرين: سپس بحث را در خلقت عالم از لوح، ن و قلم، كروبيين، ملائكه، تدوين، تسطير آنچه را كه خالق الخلق اراده فرموده و خواسته است جاري فرمايد تا روز قيامت از فلك الافلاك و لوح محفوظ و سير سيارات، شمس و قمر، نجوم و كواكب و ادوار و حفظ و نظم آنها و موكلين هر موجودي از موجودات از روز و شب و موكلين تصوير و ارزاق و كارگزاران مملكت از صافات و زاجرات و تاليات و مقسمات و ناشرات و نازعات وناشطات و سابقات و سابحات و ملقيات و مدبرات كه همگي تحت سلطنت و اراده حقتعالي ميباشند تا تدبير عالم نمايند داد سخن ميدهد.
در آغاز كتاب ميخوانيم: «بسمالله الرحمن الرحيم الحمدلله الذي ليس لاوليته افتتاح كما لسائر الاوّليات الذي له الاسماء الحسني والصفات العلي الازليات الكائن و لا عقل و لا نفس و لا بسائط و لا مركّبات و لا ارض و لا سماوات العالم في العماء بجميع المعلومات القادر الذي لا بعجز عن الجائزات المريد الذي يقصد فلا تعجزه المعجزات المتكلم و لا حروف ولا اصوات السميع الذي يسمع و لا كلام مسموع الا بالحروف و الاصوات و الالات و النغمات البصير الذي راي ذاته و لا مرئيّات مطبوعة الذوات الحي الذي وجبت له صفات الدّوام الاحدي و المقام الصمدّي فتعالي بهذه السمات الذي جعل الانسان الكامل اشرف الموجودات و اتمّ الكمالات المحدّثات والصلوة والسلام علي اشرف الكائنات محمد خير البريّات وسيد الجسمانيات والروحانيات وعلي اله الطيبين الهداة والذادة الحماة والقادة الولاة عليهم وعلي شيعتهم وتابعي منهجهم وشريعتهم افضل الصلوات واكمل التحيات وبعد بر الواح ضمائر اولوالبصائر مينگارد اقلّ عباد عملا واكثرهم زللا محمدحسين ابن علينقي طاب ثراه كه چون خداوند تبارك و تعالي الخ...».
پس از چند صفحه راجع به خلقت لوح و قلم و كتابت مينگارد: سيصد و شصت علم اجمالي كه اين سيصد و شصت علم اجمالي ضرب را در سيصد و شصت نمائيم مقدار علومي است كه قلم كتابت فرموده درلوح از علم حق كه در خلق است، و مينويسد: «از جملهي آنهاست عقل اوّل و هو القلم، بعد نفس است وهي اللوّح المحفوظ، بعد جسم است بعد عرش و مقرّ او كه ماء جامد است وهوا و ظلمت بعد ملائكه و بعد كرسي بعد ملائكه او، بعد اطلس بعد ملائكه او، بعد فلك منازل بعد جنان بما فيها بعد آنچه اختصاص بجنان و باين فلك از كواكب دارد بعد زمين بعد آب بعد هواي عنصري بعد آتش بعد دخان، وكشود در او هفت آسمانرا، آسمان قمر و آسمان كاتب و آسمان زهره و آسمان شمس و آسمان احمر و آسمان مشتري و آسمان مقاتل بعد ملائكه آنها كه مخلوقند از آنها بعد ملائكه ناروماء و هوا و ارض بعد موّلدات معدن و نبات و حيوان بعد نشاهي جسد انسان بعد آنچه ظاهر شده از اشخاص هر نوع از حيوان و نبات و معدن بعد صور مخلوقات از اعمال مكلّفين و اين آخر نوع است. ]فصل[ و بايد دانست كه خداوند عالم جلّ اسمه قرار داد در عالم عنصري خلقي از جنس آنعالم كه بعضي از ايشانست رسل و خلفاء ايشان عليهمالسّلام و سلاطين و ملوك و ولات امور عالم و قرار داد مابين ارواح آنكساني كه ايشانرا ولات در ارض قرار داد از اهل ارض و مابين ان ولاتي كه در افلاك هستند مناسباتي و رقائقي كه ممتّد ميشود به سوي ايشان...»
پس از چند سطر مينويسد: «پس مدبرات ملكوتيه بعقد اباء علوّيه و امّهات سفليّة تاليف تضاد عناصر كرده مواليد ثلاثه پديد آوردند تا باغبان ازل گلستان كيهان بياراست نخل امكان ببار آمد و جوهر انسان پديدار قامت قابليتش بخلعت آراسته تارك مباركش بتاج كرمّنا مزين داشته تعليم اسماء و هدايت سبل مر ملكوتيانرا مسّلمش فرمودند تا جلوه نخستين از عالم اوليّت تمكين روي همّت بسير ابديّت تلوين نهاده...»
سپس مينويسد: «چنانچه صريح فرمايش سلطان ولايتمآب است در وقت غسل حضرت خاتم انبياء(ص) و سلم پس چون ذات پاكش مظهر اسم معظّم بلكه خود نفس اسم اعظم بود بحكم تركيب امكاني از تربيع اجزاء جزيي مكنون مخزون آمده اجزاء ثلثه كه مابه الافتياق قاطبهي امكان بوده اتخاذ اركان اربعه نموده شمس حقيقت در بروج اثنيعشر سيّار و دوّار گرديد و از اينجا مجالي سرّ حقيقت را كه صاحبان تاج شريعت بودهاند اوصياي طاهرين كه قوام دين و متمكنين آئين ايشانند منحصر در عدد مذكور شدند تا چون ختم ولايتي حضرت حجّت و بقيةالله عترت شد باسرار استتار چندي براي تكميل دين مانند بينالمغربين عالم شريعت بانوار كواكب زاهرهي نواب خاص و وكلاي با اختصاص استناره نمود و چون چهرهي بيضاء ضياء بغيبت تامّه و سترهي عامه مختفي گشت مدار فلك دين و محور شرع و آيين به لطف عالم وجود علماي ابرار و فقهاي كبار و عرفاي عاليمقدار مقدّر كرديد. سلاطين و رؤساي باذين كه خطّي از تبعيّت آيين داشتهاند پيوسته چشم همت برترويج شرع قويم گماشته و گوش قبول موعظت هميشه با اهلشريعت داشته سلوك طريقت نموده واقف حقيقت گشتند...» الخ.
تقسيم بنديهاي خرد و كلان بسياري در كار شرح نگاري همداني ديده میشود. گاهي يك باب، به مقدمه، و فصول و فايده و آن به قسمتهاي ديگري تقسيم میشود. در مجموع كتاب در چهارده باب و يک خاتمه نگارش شده است.
در حاشيه لغات مشكله و توضيحات را با استناد به آيات و روايت تبيين ميكند. آنگاه با القاب مخصوص و معروف آن زمان نام زينالعابدين خان حسام الملك حاكم و والي كرمانشاه را كه كتاب را به نام ايشان تأليف كرده است بيان ميداردكه هجده صفحه مقدمه کتاب است.
كاتب و توصيف نسخه
اين اثر از نمونههاي نادري است كه از دوره قاجاريه كامل و سالم به يادرگار باقي مانده و صاحبان فن و نسخه شناسان را به تمجيد وا داشته است[39] همچنين فراستنامه (قيافهشناسي) كه ضميمه كتاب است، هر دو نسخه به خط نسخ استادانه و قلم تواناي سيد يوسف حسيني پسر سيد نورالدين حسيني نيريزي كه از خوشنويسان صاحبنام زمان قاجاريه به شمار ميرود نوشته شده، كاتب، اين كتاب ارزشمند را در شيراز در 3 شنبه ماه رمضان سال 1311 هجري قمري به سفارش و حمايت عبدالله خان ساعدالسلطنه امير تومان و سردار قشون مملكت فارس كتابت نموده و فراستنامه را نيز به دستور شاهزاده عبدالصمد ميرزا به عهدنامه ضميمه نموده وبه عنوان هديه كم نظير براي نسل امروز باقي مانده است. هر دو كتاب به خط نسخ زيبا و پخته در هر صفحه 15 سطر وهر سطر هفت سانتيمتر كتابت شده، اندازه كرسي سطرها يك سانت و اندازه قلم كمتر از نيم ميليمتر در نظر گرفته، اندازه كتاب 21*31 س.م است و داراي 296 صفحه است، تمام صفحات مجدول داراي دو کمند و جدول زرين اندازه کمند دو صفحه 19*29 س.م است وحواشي كتاب در اين كمند به خط نسخ نزديك به غبار با تركيببنديهاي بسيار زيبا توسط همان كاتب كتابت شده، اندازه جدول دروني 8*15 س.م است. صفحه اول داراي يك سر لوح مزدوج مذهب به طلاي زرد، سبز با زمينه لاجوردي و نقش برگ انگوري است. عناوين و نشانيها به شنگرف با حواشي صفحات مزين شده، اصل عهدنامه علاوه در متن كتاب، در بالاي صفحه به خط زيبا با شنگرف درج شده است. جلد مقوا با تيماج عاجدار به رنگ سوختهاي عطف مبشن قهوه زركوب داخلي جلد به رنگ قرمز و كاغذ ابر و باد، اين نسخه بسيار زيبا به امر حضرت آيتالله العظمي گلپايگاني1 در تاريخ 21/6/1370 خريداري و وقف كتابخانه گرديده است.
فهرست و فهرستنگاران
فهرستنگاري و معرفي ميراث مكتوب پيشينيان و آشنا نمودن همگان به آثار گرانسنگ علمي، معنوي امت اسلام يكي از معيارهاي توسعهي فرهنگي جامعه پيشرفته به شمار ميرود، به ويژه در عصر فنآوري اطلاعات كه در كمترين زمان ميتوان به موضوع مورد نظر و پديدآورنده آن دست يافت. همه ميدانيم، ادامه حيات و فعاليت كتابخانهها بدون فهرست امكان پذير نيست. آگاهي پژوهشگران و محققين از نسخهاي خطي حاصل تلاش و محصول كوششهاي پيگير فهرستنگاران است كه در عرصههاي علمي، تحقيقي محققين سرعت ميبخشد. فهرستنگاران اين دانش پروران و مروجان فرهنگ اسلامي، ايراني با توجه به دشواريهائي كه در اين زمينه وجود دارد و معمولاً در اثر تلاش فراوان به ضعف بينائي مبتلا ميشوند. آنان با تلاش صادقانه دستآوردهاي علمي، هنري، فرهنگي فرهيختگان اعصار گذشته و دستنوشتههاي به جاي مانده از دوران شكوفائي علم و فرهنگ را به جامعه بشريت معرفي ميكنند، نبوغ فكري و انديشههاي متفكران ايران اسلامي و مسلمانان نقاط ديگر جهان و آثار علمي انديشمندان روزگاران گذشته را از كنج گنجخانه كتابخانهها به اطلاع پژوهشگران و مشتاقان عرصه علم و ادب ميرسانند تا پژوهشگران با تحقيقي بيشتر نسل كنوني و آينده و مردم جهان را با آثار غني تمدن و فرهنگ اسلام و ايران اسلامي آشنا سازند.
يكي از چهرههاي مشهور و پر تلاش معاصر كه عمر با بركت خويش را در مسير معارف اسلام و حفظ و پاسداري و احياء و انتشار ميراث مكتوب بازمانده از انديشمندان گذرانده است حضرت آيتالله حاج سيداحمد حسيني اشكوري دامت بركاته است كه امروز از برجستگان و نامآوران عرصه ترويج معارف اسلام و تشيع به شمار ميرود. علاوه ازتربيت فرزنداني شايسته، اديب، عالم و اثر گذار در جامعه علمي كشور خود نيز در چنين سن بالائي بطور خستگي ناپذير در تلاش و تكاپوي علمي است.
ذكر جانان با دل و جان خوشتر است |
|
صحبت دلدار پنهان خوشتر است |
تنها بخشي از فعاليتها و تلاش و كوشش خارج از حدّ معمول معظمله ايجاد و اداره و رياست (مركز احياي تراث اسلامي) قم است. اين مركز كه وديعههاي علمي گذشتگان و ميراث معنوي نياكان را پاسداري ميكند و تسهيلاتي در بهرهبرداري از آنها فراهم نموده، به امر مبارك حضرت آيتالله العظمي سيستاني مدظلهالعالي وحمايت همه جانبه نماينده تامالاختيار معظمله حضرت حجتالاسلام والمسلمين جناب آقاي شهرستاني حفظهالله تعالي پشتيباني ميشود. كتابخانه بزرگ مركز احياي تراث اسلامي با استفاده از تجارب حضرت آقاي حسيني اشكوري، مجهز به تجهيزات مدرن روز و ابزارهاي پيشرفته گوناگون و ايجاد موزه اشياء نفيس و عتيقه در رابطه با كتاب و علوم ديگر، جهت آگاهي رساني و ارائه ابتكارات علمي، هنري، صنعتي و... انديشمندان مسلمان و عكسبرداري ديجيتالي تصاوير مكرر مخطوطات به منظور حفاظت آنها در مقابل حوادث و خطرات و محفوظ بودن اصل نسخه از ديگر اقدامات ايشان است. شرح فعاليتهاي مركز احياي تراث اسلامي خود كتابي جداگانه ميطلبد.
اينجانب بيش از چهل و سه سال، رشته كتابداري و كتاب شناسي را در دستور كار خود دارم، ارادت و رفاقت بنده با حضرت آقای حسيني اشكوري به سي و پنج سال قبل برميگردد، كه هر گاه در كتابخانه دارالتبليغ اسلامي در مورد فهرستنگاري نسخ خطي و كتابخانهسازي مشكلي پيش ميآمد از راهنمائيهاي جناب ايشان استفاده ميكرديم. لذا به پاس قدرداني و احترام و ستايش از مقام علمي ايشان و به پيشنهاد حضرت حجتالاسلام و المسلمين جناب آقاي دكتر رسول جعفريان حفظهالله تعالي تحقيق ومعرفي اين تحفه نفيس (عهدنامه مالكاشتر) كه لازم است در هر زمان مورد توجه و دستورالعمل زمامداران كشورهاي جهان بخصوص سردمداران مسلمان بويژه شيعيان قرار گيرد، با كمال تواضع تقديم حضورشان مينمايد اميد است مورد قبول حق قرار گيرد.
و آخر دعوانا عن الحمدلله رب العالمين و صليالله علي محمد و آله الطاهرين.
ساعتي شد صرف اين دُر و عقيق |
|
تا چه باشد ميل آن يار صديق |
قم ـ ابوالفضل عرب زاده 16 / 12/1391 مطابق با 23 ربيع الثاني 1434
تصاوير نسخه نفيس عهدنامه مالك اشتر به سرلوح مزدوج، مذهب و مرصع با خط زيباي سيد يوسف حسيني نيريزي
[1]. بحارالانوار، ج 40، ص 26.
[2]. همان، ج 39، ص 266.
[3]. همان، ص 267.
[4]. مقدمه نخستين امام در بهترين كلام، ص و.
[5]. رجوع شود به اللوامع النورانية في اسماء علي و اهلبيته القرآنية از منشورات حسينيه عمادزاده اصفهان، طبع 1404هـ.
[6]. جلالالدين محقق دواني، متوفاي 908ق.
[7]. مقدمه ترجمه و تفسير نهجالبلاغه علامه جعفري.
[8]. شرح غرر الحكم، ج 6، ص 62.
[9]. نهج البلاغه، خطبهي 216.
[10]. فؤاد جرداق لبناني، صوت العدالة الانسانية، ج 5، ص 1185، به نقل از الحياة، چاپ اول 1367 ش، ج 5، ص 258.
[11]. غررالحكم، ترجمهي محدث ارموي، ج 4، ص 294.
[12]. سورهي مائده، آيهي 8.
[13]. سورهي نساء، آيهي 135.
[14]. سورهي انعام، آيهي 152.
[15]. نهج البلاغه، خطبهي 126 و 27 و 215.
[16]. حساسترين فراز تاريخ يا داستان غدير، ترجمه و نگارش جمعي از دبيران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامي، ص 284.
[17]. نهجالبلاغه، تحقيق صبحي صالح، خطبهي 221 و شرح ابن ابيالحديد، خطبهي 216.
[18]. شرح نهجالبلاغه، ابن ابيالحديد، ج 11، ص 153.
[19]. كتاب ماهو نهجالبلاغه، ص 1.
[20]. كتاب ماهو نهجالبلاغه، ص 2-3.
[21]. كتاب ماهو نهجالبلاغه، ص 5 .
[22]. يعني همه نغز و دلكش است.
[23]. ماهو نهجالبلاغه، ص 26.
[24]. خطبه 82 فيضالاسلام صفحه 186.
[25]. حسين مرصفي متوفي بسال هجري 1307 از دانشمندان و ادبا و مدرسين الازهر مصر بود. سپس زبان فرانسه را آموخت و در دارالعلوم قاهره استاد ادبيات عرب وتاريخ شد يكي از تأليفات مشهور او كتاب (الوسيلة الادبية في العلوم العربية) است.
[26]. ماهو نهجالبلاغه، ص 34.
[27]. شرح نهجالبلاغه محمد عبده در يك جلد، مكرر در مصر چاپ شده است. شيخ محمد عبده در اين كتاب ذيل خطبهها و سخنان حضرت امير7 لغات مشكل و نكات حساس آن را شرح داده و از نظر ادبي خدمت بسزائي به «نهجالبلاغه» نموده است. وي كه دانشمندي روشن فكر و اصلاح طلب بود سالها به معيت استاد مشهور خود سيد جمالالدين اسدآبادي در مصر و اروپا بر ضد استعمار انگليس در ممالك اسلامي مبارزه كرد، و در پاريس با همكاري سيد روزنامهي «العروة الوثقي» براي نشر افكار و اهداف خود نشر نمود. وي به سال 1320 هـ در مصر چشم از جهان فرو بست.
[28]. در آن موقع شيخ محمد عبده در «بيروت» تبعيد بوده است.
[29]. كرّمالله وجهه (يعني گرامي دارد خدا روي او را) اين لقب نزد اهل سنت خاص حضرت علي7 است. اگر از اهلسنت بپرسند چرا براي خلفاي ديگر كرمالله وجهه نميگوئيد، ميگويند: تنها علي است كه هيچگاه در مقابل بت نايستاد و سجده نكرد و بت نپرستيد (دهخدا واژه كرم).
[30]. با استفاده از ترجمه ماهو نهج البلاغه سيد عباس ميرزاده اهری. برگرفته از مقدمه شرح نهجالبلاغه عبده چاپ سفارت جمهوري اسلامي ايران (دمشق).
[31]. الطبقات الكبري، ج 6، ص 168.
[32]. الذريعه، ج 7، ص 189.
[33]. معجم رجال الحديث، ج 4، ص 132؛ الذريعه، ج 7 ،ص 183 و 186.
[34]. رجال النجاشي، ص 15 و الذريعه، ج 7 ص 183.
[35]. الذريعه، ج 7 ص 186.
[36]. ترجمه گويا و فشرده نهجالبلاغه ص 2.
[38]. آل عمران، 18.
[39]. فهرست سپهسالار ج 2، ص 141.
پربازدید ها بیشتر ...
رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)
به کوشش رسول جعفریانیکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در
مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن
آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ
نظری یافت نشد.