یک سند مهریه
خلاصه
آشنایی با آداب و رسوم فرهنگ گذشته برای نسل ما سودمند است، این که بدانیم دورانی داشته ایم، با فرهنگی متفاوت، و حالا تغییر کرده ایم، پس امکان تغییر هست، نباید در بند آنچه در گذشته بوده باشیم. با این هدف، گهگاه از نسخه ای خطی، سندی یا متنی را انتخاب می کنم و در این وبلاگ می گذارم. افراد آزاد هستند بخوانند یا زود صفحه را ببندند.تصویری که می بینید مربوط به سندی است از سال 1240 ق مطابق 1203 شمسی و 1824 میلادی.
این سند ازدواج برای تعیین مهریه با خط بسیار زیبا نوشته شده و به عنوان یک نمونه خط در یک مجموعه که صفحات آن شامل اوراقی با متن های مختلف و خطاطی های نسبتا خوب، با یکدیگر در یک مجلد صحافی است.
سند مزبور، به طور عمده شامل تعیین مهریه است و مهریه ای که در این سند معین شده، عبارت است از:
1. هفت من مسینه آلات
2. هفت مثقال طلای قرمز صیرفی پسند [صراف پسند یعنی با عیار شناخته شده]
3. یک کنیز حبشی که مبلغش 20 تومان باشد و مرد باید به همسرش بدهد
آن زمان و تا اواخر قاجار استفاده از کنیزکان حبشی و حضورشان در خانه و حتی همراه کردن یکی از آنها با دختر به خانه بخت یا خرید آنها توسط داماد و نگهداری در خانه، برای خانواده های اشراف امری عادی بود. شاید هنوز برخی از افراد مسن این قبیل خاندانها چهره های این قبیل زنان را که در خانه و عمدتا در مطبخ کار می کردند [کنیز مطبخی!] یا بچه داری بر عهده شان بود به یاد داشته باشند. خود بنده از برخی شنیده ام.
اما این که در این سند، قیمت کنیز حبشی هم معین شده و گفته شده که باید قیمت کنیز بیست تومان باشد، نشان می دهد که نرخ کنیزها که غالبا از افریقا به نواحی دیگر (و قرنها البته توسط اروپایی ها به امریکا و اروپا] تجارت می شد، کاملا متفاوت بوده و برای این که نزاعی پیش نیاید، این مبلغ معین شده است.
همان طور که از سطور اول آن معلوم می شود، گفته شده است که اگر خداوند «وسعتی شفقت فرماید» این بدهی پرداخت خواهد شد، اما به هر حال عند المطالبه باید داده شود. جمله ای که اول سند آمده این است که: این مهری است که هر وقت زن خواست می تواند مطالبه کند.
جمله اول این است: لمهر متی شاءت طلبه. این جمله را از نظر عربی می توان درست خواند، اما معمول این عبارت بوده: علیه اداء المهر متی طلبته. اگر به شکلی که هست بخوانیم، یعنی: این مهری است که هرگاه زن بخواهد می تواند آن را طلب کند.
تعبیر «غبّ ذلک» یعنی بعد از این. پیرو این. دنباله این. این اصطلاح در متون قدیمی هم آمده و در عصر صفوی هم بکار می رفت، چنان که بارها در کتاب «دستور شهریاران» این تعبیر به کار رفته است. در آغاز اسناد شرعی هم گویا به جای «اما بعد» بکار می رود: برای نمونه آمده است: «غِبّ الحمد و الثناء، باعث بر تحریر و ترقیم این کلمات شرعیّة الدّلالات واضحة المبادی و النّهایات آنکه حاضر شد». گاهی هم به صورت «غب تلک» آمده، مانند این مورد: و غبّ تلک المراتب زوج مشار الیه بر خود لازم و متحتم ساخت که عند القدرة و الاستطاعة و الاطاعة و المطالبه فلان و فلان از عین المال خود خریداری نموده، و تسلیم حلیله جلیله خود به رسم تملیک نموده، مطالبه عوض ننماید، و صیغه شرعیه جاری و واقع گردیده...
کلمه بعد از «غب ذلک» در این متن، بر بنده معلوم نشد؛ [یکی از دوستان در کامنتی نوشتند که «زوج مزبور» است. بسیار سپاسگزارم].
سند در سلخ شهر ربیع الاولی [کذا] تنظیم شده که روز آخر ماه ربیع الاول می شود. سال 124 آمده که می تواند 1240 باشد که ما فرض را بر همین گذاشتیم. اما اگر 1204 باشد چه خواهد شد؟ در هر حال صفر معلوم نیست.
لمهر متی شاءت طلبه [طلبته؟] : و غبّ ذلک زوج مزبور شرط شرعی نمود که عند القدرة و الاستطاعة که خُداوند عالم، وُسعتی شفقت فرماید، موازی هفت من مسینه آلات ساخته و پرداخته، و هفت مثقال طلای احمر صیرفی پسند، و یک نفر جاریه حبشیه که قیمت آن مبلغ بیست تومان بِبوده باشد، مبیع نموده، تسلیم حلیله جلیله خود نماید؛ و صیغه شرعیه بالعربیة و الفارسیة جاری شد؛ و کان ذلک فی سلخ شهر ربیع الاولی من شهور سنة 1240
اما دو تصویر دیگر از همین مجموعه را انتخاب کرده در اینجا می گذارم.
پربازدید ها بیشتر ...
آثار و مقالهشناسی دکتر حسین مدرسی طباطبایی
محمدرضا رهبریانسیدحسین مدرسی طباطبایی (متولد 1320 ش در قم) استاد و پژوهشگر علوم اسلامی، پس از تحصیلات جدید به حوزۀ
تاثیر افکار ابوالحسن ندوی در ایران
رسول جعفریانافکار دو تن از اندیشمندان شبه قاره در حوزه بررسی تمدن اسلامی و مواجهه آن با غرب، در ایران موثر بود.
دیگر آثار نویسنده بیشتر ...
گزارشی از ترجمه الدعوة الی الاسلام / علل گسترش اسلام، از حبیب الله آشوری
رسول جعفریانکتاب The Preaching of Islam توسط مستشرق انگلیسی سر توماس آرنولد، در سال 1913 منتشر شد. این کتاب، با
شیخ محمد خالصی و افکار انقلابی او در سال 1301 ش
رسول جعفریانزمانی که علمای عراق از جمله محمد مهدی خالصی ـ پدر شیخ محمد ـ به ایران تبعید شدند، مرحوم خالصی با پدر
نظری یافت نشد.