۳۸۳۳
۰
۱۳۹۳/۱۰/۱۰

چرا از کاروان تمدن عقب افتادیم؟

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

گفتگویی است در باره مجموعه مقالاتی از این بنده خدا که تحت عنوان «مقالاتی در باره مفهوم علم در تمدن اسلامی» منتشر شده است.

مدتی قبل با مجله سرآمد در باره کتاب «مقالات در باره مفهوم علم در تمدن اسلامی» مصاحبه کردم. این گفتگو در شماره ششم این نشریه (آذر 1393) منتشر شده است. خوشبختانه متن کامل همان شماره مجله را می توان روی سایت نخبگان مشاهده کرد. البته گویا جای پرسشها و پاسخ قدری عوض شده و آنچه در اینجا می آید، همان است که من نوشته ام.

14-12-30-133610001.jpg

1 - منظورتان از تمدن اسلامی در عنوان کتاب چیست؟ به عبارت دیگر این مسئله خیلی کلی است و به هرحال ما با یک تاریخ 1400 ساله و گستردگی مرزهای اسلامی روبروییم. موضوع مقالات شما را چه مواردی محدود می کند که بر این گستردگی فائق شوید؟
در این قبیل موارد، من خیلی روی تعریف از یک مفهوم تکیه ندارم، بلکه بیشتر به آنچه عموم افراد اهل مطالعه و دانشجویان از تمدن اسلامی به ذهنشان تداعی می شود کار دارم. این را می دانم که می شود روی همین مفهوم و تاریخ آن، بحث کرد. این که چه کسی برای اولین بار تعبیر «تمدن اسلامی» را بکار برد؟ به چه دلیل؟‌ در چه فضایی و چه تطوری پیدا کرده یا با چه فلسفه ای از تاریخ گذشته، این تعبیر بکار رفته و مباحثی از این قبیل. اما آنچه در ذهن بنده بوده همین است که در میراث علمی ما در قرن های سوم به بعد که درخششی در آثار تألیفی بوده، و یا حتی اندکی پیش آن، علم چه معنا و مفهومی داشته است.

2- با اینکه عنوان کتاب بسیار کلی است. مقالات شما بسیار جزئی نگر است آیا واقعا با انتخاب چند کتاب و بررسی آنها می توان یک تمدن 14 قرنی را تعریف و تفسیر کرد؟
به طور کلی باید عرض کنم هدف من روشن کردن یک مفهوم در یک تمدن آن هم، نه همه ابعاد آن تمدن و حوزه جغرافیایی آن از نظر طول و عرض، بلکه به صورت انتخابی برای نشان دادن چگونگی این مفهوم در متون خاصی بوده است. البته این مفهوم، از نظر من، در حکم کلید است و برای همین اهمیت دارد. کلید بودن آن هم به این دلیل است که آنچه در تمدن اسلامی در این زمینه بطور نسبی از آن غفلت شده، توجه داشتن به بحث های معرفت شناسی و اساسا خود مفهوم علم است. علم، دریچه نگاه ما به جهان و درگاه ورود اطلاعات و داده ها به ذهن ماست. فیلتری است که ما با آن، معلومات خود را ازبیرون، به ذهن وارد کرده و پس از سبک و سنگین کردن آن، به انتخاب دست می زنیم و بر اساس آن انتخاب، و تصوری که می سازیم، به جهان می نگریم و این می شود جهانشناسی ما. نگاه های بعدی ما هم باز این همین فیلتر و ساخته های ذهنی عبور می کند و برای همین در حکم کلید است.

3- نگاه جزئی نگر در بررسی آثار گذشته چه ضرورتی دارد و چقدر می تواند به پیشرفت فرهنگ و علم ما کمک کند؟
من فکر می کنم دو مشکل برای شناخت دقیق تر گذشته به لحاظ مفاهیم تمدنی داریم. یکی نگاه های کلی، آن هم بر اساس برخی از آثار مشهور و ارزیابی های آنها؛ و دیگر، پیش داوری های فراوان که ناشی از شرایط خاص فکری خودمان در مقطع کنونی است و سعی می کنیم با آنها آن نگاه کلی به گذشته را خط بدهیم. این گرفتاری عموما در بررسی های تاریخی هست، اما باید تلاش کرد تا با شناخت دقیق تر، از دام آن رست و به واقع نزدیک تر شد. هر مقدار که ما نگاه جزئی داشته باشیم، طبعا به سمت حل این مشکل رفته ایم. درگذشته و حال، غالبا آنچه در باره تمدن، اعم از روش های معرفتی یا محتوای علمی آن گفته ایم، به دلیل شرایطی که در آن هستیم، همراه با نوعی ستایش و در چارچوب یک نگاه نوستالژیک است. آدمی شکست خورده که تلاش می کند با یاد جوانی زندگی کند، تازه اگر فرض کنیم در جوانی چیزی بوده است. ما باید این رویه را کنار بگذاریم و به صورت جزئی به تمدن گذشته بنگریم. البته این نگاه جزئی، می تواند نگاه های کلی تر ما را به واقع نزدیک کند تا اگر اظهار نظر می کنیم درست این کار را انجام بدهیم. در این زمینه، هنوز کار جدی نشده و نیاز است تا هزاران کتاب و نسخه با دقت مورد پژوهش قرار گیرد تا معلوم شود ما در روند «علم اندوزی» چه مراحلی را با چه ملاکها و شاخصهایی پشت سر گذاشته ایم.

4- در بررسی تمدن اسلامی چقدر باید به فرهنگ ها و تمدنهای دیگر توجه داشت و تا چه اندازه باید آنرا مستقل نگاه کرد. شما در این کتاب چطور عمل کرده اید؟
زاویه نگاه من در این کتاب یا به عبارتی مجموعه مقالات، توجه به روش شناسی علم در میان مسلمانان و در واقع، نوع شناخت و نگاه علمی یا غیر علمی به مقولات مختلف است. چنین امری نیازمند آن است تا شما در جریان شکل گیری یک تمدن، به سهم متون و فرهنگی که در یک منطقه از قبل بوده یا از جایی به دنیای اسلام سرازیر شده، از زاویه «علم» و روش شناسی علمی همراه آن باشید. وقتی فرهنگ یونانی یا هندی یا ایرانی وارد جهان اسلام می شود، یا زمانی که خرده فرهنگها و تمدن ها از عرب جاهلی گرفته تا اقوام مختلف از نقاط دیگر، در این مجموعه جدید وارد می شود، هر کدام بنیادهای خاصی از نظر علمی و ارزیابی معلومات دارند. من در این اثر سعی کرده ام نشان دهم که برای مثال، جاحظ در کتاب «الحیوان» خود، تا چه حد به لحاظ علمی و روشی، تحت تأثیر آموزه های یونانی یا ایرانی یا متون و مقولاتی است که به عنوان معلومات اما شکل گرفته با یک روش علمی خاص، در اطراف او در بصره یا بغداد وجود دارد. فرهنگ ها، چه بزرگ و چه کوچک، در زمینه مفهوم علم، چهارچوب های خاص خود را دارند. یا به عبارتی در درون آنها، آنچه به عنوان علم و معلومات شناخته می شود، روی استوانه هایی قرار گرفته که خود را به عنوان پارادایم استوار کرده و کسی خارج از آن چهارچوب نمی تواند حرکت کند. زمانی که نظام های مختلف معرفتی وارد یک تمدن جدید می شود، همزمان در ایجاد فرهنگ جدید تأثیر گذار است و در عین حال، تا اندازه ای آسیب می بیند. توانایی فرهنگ جدید این است که بتواند از اینها عبور کند و علمی تر بیندیشد. این را ما از بررسی های جزئی و موردی، از میان نوشته های نویسندگان مختلف، از پیگیری روند رشد یک علم در مراحل مختلف در می یابیم. البته این همه کار نیست، اما به هر حال، فیلتر علم و علمی فکر کردن، در تعریف هر کدام از این فرهنگها، نقش مهمی در کلیت آن فرهنگ و تمدن دارد. این که ما نتوانستیم از بسیاری از داده های یونانی عبور کنیم، به دلیل تسلط پاردایم هایی است که در آن فرهنگ و معلومات ارائه شده در آن وجود داشته است. ما نتوانستیم یک انقلاب پارادیمی گسترده داشته باشیم و یکی از دلایل اصلی رکورد در تمدن اسلامی هم همین است. این را باید در روند رشد علم یا به عبارتی تاریخ علم و البته در قالب بررسی های موردی دنبال کرد.

5- برخی از منتقدان شما معتقدند که شما در مقالات و سخنرانی هایتان نکات مثبت و افتخار آفرین علمی ایرانی - اسلامی را نادیده گرفته اید. آیا واقعا اینطور است؟
به نظرم باید واقع بین باشیم، نه این که از این طرف بام یا از آن طرف، سقوط کنیم. داستان گذشته درخشان، خود یک داستان ویژه است که در ادبیات سه چهار دهه پیش از مشروطه و در دوره مشروطه مطرح شد. زمانی که ما دریافتیم افول کرده ایم، نویسندگان تحلیل گر ما تلاش کردند بگویند که ما در گذشته وضع بسیار خوبی داشته ایم و حالا بد شده ایم. این شاه بیت نوشته های سیاسی و اجتماعی دوره مشروطه است و رساله های فراوانی در این زمینه نوشته شده که اکنون جای بحث آن نیست. حسی که ایجاد شد البته بخشی از آن، این بود که ما عقب افتاده ایم و باید عقب افتادگی را جبران کنیم. این مساله، به نظرم از این زاویه خوب بود. اما در سطح شناخت گذشته، عموما ما استدلالی و دقیق صحبت نکرده و معمولا تبلیغاتی برخورد کردیم. مثلا همین که بارها و بارها گفته ایم که غربی ها هرچه دارند از ما گرفته اند. شما ببینید با قبول تأثیر کلی تمدن ما در غرب از طریق نوشته ها و ترجمه ها، چه اندازه این اظهار نظر دقیق است. حتی الان هم مرتب این نکته گفته می شود. این که ما مثلا آمار و ارقام هم می دهیم که در فلان حوزه چه اندازه نوشته ایم، این هم اگر از زاویه دید ستایشی بدون بررسی محتوایی و کیفی باشد، از مصادیق همان نگاه تبلیغاتیت است. ما اینجا گرفتار کمیت هستیم و نه کیفیت. آنچه من عرض کرده ایم این است که ما باید محتوای فرهنگی خود را (البته در نگاه این کتاب یعنی از دریچه مفهوم علم) با دقت بشناسیم. وقتی می گوییم ده هزار کتاب طبی داریم، نباید به این عدد فکر کنیم. باید به محتوای این آثار بنگریم. اگر نکات علمی و دقیق هست بیان کنیم، اگر مطالب نادرستی هم هست به درستی مطرح کنیم. در حوزه طب، حجم قابل توجهی از آنچه به عنوان رسائل طبی هست، در باره مسائل قوه باه و امور جنسی است. به قدری این متون فراوان و به اندازه ای معلومات ارائه شده در آثار طبی و گیاهی در این زمینه زیاد است که آدم شگفت زده می شود، غالب آنها هم مطالب بی پایه، خرافی و حدسی و بر اساس نوعی نگاه های غیر علمی است که بر تفسیرهای طبی ما از امور حاکم بوده است. بیشتر آنچه در این زمینه گفته می شده، هم به لحاظ بنیادی و تفسیری در این علم مشکل دارد و طبعا داده و معلومات و راه حل ها از مرحله پرت است. طبعا اینجا جای ارائه این مطالب نیست، اما کسانی که فرصت و حوصله دارند می توانند از این نگاه به آنچه از آن به عنوان میراث طبی یاد می شود، نگاهی بیفکنند و بی طرفانه مبانی، راه حلها و مسائل اطراف آن را مورد بررسی قرار دهند. در طالع بینی و نجوم و این موارد هم همین طور است. من منکر آن نیستیم که پیشرفت های نجومی در آن ادوار داشته ایم، در این باره، آن هم غالبا نه ما بلکه باز متخصصان غربی مثل کینگ و دیگران فراوان نوشته اند، اما آن حجم از نوشته ها در حدی نیست که ما بتوانیم از آن به عنوان یک میراث درخشان یاد کنیم. مسلما از نظر زمانی، آنها توانایی کسب معلومات بیش از این نداشته اند و ما باید به خاطر همین مقدار پیشرفت از آنها متشکر و سپاسگزار باشیم، اما بی دلیل نباید خودمان را با ستایش های غیر واقعی دلخوش کنیم. ما نیازمند شناخت نقاط آسیب پذیر خود در زمینه داشتن تفکر علمی هستیم تا ستایش کردن های بی مورد.

6- در کتابهای علمی ، ادبی و حتی مذهبی ما در طی سده های گذشته نوعی آمیختگی مفاهیم و حیطه های علمی وجود دارد و مرزگذاری های علمی به شکل امروزی در آنها دیده نمی شود. این مسئله چه تاثیری در کار تحقیقاتی روی می گذارد و با این حساب آیا واقعا جدا کردن خرافات از مضامین علمی عملی است؟
همیشه در اطراف یک علم، یک مسأله مهم علمی که مردم با آن درگیر هستند، و یا در اطراف یک معضل و مشکلی که برای مردم پیش می آید، نوعی تبیین و راه حل ارائه می شود. این تبیین و راه حل می تواند عالمانه باشد چنان که می تواند عوامانه باشد. در باره همین بیماری ابولا در ماه های اخیر، در اخبار آمده بود که چه اندازه کار رمال ها و ساحران افریقایی گرفته و سکه شده است. این در کنار کارهای علمی زیادی است که در دنیا در حال رخ دادن است. وقتی یک دزدی می شود، یک طرف دنبال تحقیقات دقیق پلیسی است یک طرف هم کار رمال ها که با ابزار خود دنبال می کنند. این دو نوع تبیین مختلف و راه حل متفاوت از مساله است. گاهی در پزشکی هم همین طور است. این یک مسأله است نشان می دهد روش های علمی و غیر علمی همیشه تنیده در هم هستند. اما یک بحث دیگر از این خلط، روش های علمی مربوط به حوزه های دانشی مختلف است که با یکدیگر خلط می شود. این نوع خلط هم اهمیت دارد. مانند این که روش های معرفتی که در دین شناسی معمول است، به علم نجوم یا طب هم سرایت کند. یا با روش نگاه فلسفی و عقلی، بخواهیم وارد علوم تجربی شویم چنان که این مسأله اشکال عمده فلسفه قدیم ماست که ما را رها نکرده است. در واقع، انواع و اقسام خلط ها در روش شناسی علوم وجود دارد و البته دنیای جدید هم در این زمینه دشواری های خاص خود را دارد و تجربه های جدیدی را دنبال می کند. از نوآوری همیشه باید شادمان بود، اما از این که معلوماتی جا خشک کند و بعدها اجازه نوآوری ندهد، باید نگران بود. من همیشه از کتابهایی که به صورت درسی در می آید، ترس دارم که اینها نگاه هایی را ثابت عرضه کنند و ذهن دانش آموز را بخشکانند. نویسندگان بزرگی که در فرهنگ و تمدن ما آثارشان درسی شده، شاید خودشان هم نمی خواستند، اما آثارشان سهم مهمی در جمود علمی ما داشته است، ضمن این که به خاطر درسی بودن آثارشان، از زاویه دیگر، چراغ علم را روشن نگاه داشته اند.

7- معیار شما در انتخاب کتابهای مورد بررسی چه بود؟( توضیح: به هر حال ما با تعداد زیادی منابع روبروییم که برای عنوان کلی تحقیق شما مناسب به نظر می رسند.)
در واقع من دو هدف را دنبال می کردم. نخست این که با بررسی جزئی و موردی، زمینه را برای دریافت نوع درک علمی نویسندگان مهم دنیای اسلام به بخشی از آنچه در این زمینه وجود داشته فراهم کنم. دیگر این که روی خود این روش، یعنی جزئی نگری تکیه کنم و به کسانی که علاقه مند هستند با استناد به یکسری جملات کلی، آمارهای کتابی و نوشته ای، و تعریف و تمجیدها، به دیدگاهایی که می تواند خوشبینانه یا بدبینانه باشد در این زمینه برسند، نشان دهم که راهی که ما می رویم، باید قدری اصلاح شود. باید ریزتر به آنچه به عنوان مطالب علمی در دورن تمدن اسلامی بوده نگاه کنیم. مقصودم از نگاه های کلی، فقط هم بسنده کردن به برخی از موارد برجسته در تمدن برای ایجاد فضای دلنشین از آنها نیست که این هم هست، بلکه مقصود نگاه های کلی هم هست که در علوم اجتماعی و همین طور فلسفی باب شده است، نگاه هایی که در حکم پیش فرض در آمده و ما بیش از آن که جزئی نگر باشیم و موردی ببینیم، دوست داریم با کمک آنها، سروته قضیه را جمع کنیم. من قبول دارم که برخی از آنها هم گاه نگاه های جزئی دارند، اما کارشان را به سرعت سروسامان داده به یک نگاه کلی می رسند. بسیاری از انتخاب ها هم در آن تحلیل ها، نادرست است. البته این شامل نگاه های خوشبینانه فقط نیست، گاه نگاه های بدبینانه نیز همین طور است و هر دو نگاه باید از استناد به موارد اندک، گزینش های نادرست، و اظهار نظرهای مقطعی بپرهیزند. از حاکم کردن نگاه های فلسفی ـ تحلیلی خود بر هرآنچه به عنوان علم تولید شده، بر حذر باشند. به طور کلی، این مقالات، خیلی ساده بر آن است تا بگوید باید روش علمی را از دل نمونه های جزئی باید استخراج کرد و این کاری است که ما در این زمینه بسیار بسیار اندک انجام داده ایم و هنوز در آغاز راه هستیم. مقایسه این اثر با کاری که باید انجام شود، بسیار ناچیز است.

8- برخی از کتابهایی که انتخاب کرده اید و یا نمونه هایی از آنها ذکر کرده اید امروزه بیشتر جنبه ادبی و یا مردم شناسی دارند و چندان از لحاظ علمی مورد استناد نیستند بررسی علمی آنها و نقد آنها چه تاثیری بر علم امروز ما دارند ( با توجه به اینکه بسیاری از محتویات آنها یا خرافه هستند یا جنبه اسطوره ای دارند و این مسئله مورد تایید همه هست.)
بیشتر کتابهای مورد بررسی و مرور من، آثار بسیار مهمی هستند، کار قاضی صاعد اندلسی با عنوان التعریف بطبقات الامم، یا ابوالحسن عامری با عنوان الاعلام بمناقب الاسلام، یا کتاب الحیوان جاحظ یا ابن حزم.... اینها چهره های بسیار برجسته ای در تمدن اسلامی هستند. توجهی که قاضی صاعد به مفهوم علم، انتقال آن از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر دارد، یا حتی تنوع علم در میان اقوام مختلف و تلقی هر کدام از آن، بی نظیر است. اینها اتفاقا چهره های شناخته شده ای هستند. من باید از این هم جزئی تر نگاه می کردم و سراغ نوشته هایی می رفتم که کسی به آنها توجهی نکرده است. باید درمی یافتم برای آنها «علم» چه معنایی دارد. یک جلد از کتاب قاضی عبدالجبار، که نامش المغنی است، در باره مفهوم علم است که من روی آن مرور نکردم. در گذشته، در قرن های سوم تا پنجم، بسیار جدی تر به مفهوم علم توجه می شد. بعدها این توجه کم شد، و غرب در فلسفه جدید خود از قرن پانزدهم به این طرف، دوباره بحث در باره مفهوم علم را اساس قرار داد. ما می بایست دریابیم که حتی فردوسی به خرد و علم چطور توجه دارد، تلقی شاعرانه از عالم، چه اندازه ما را از واقع بینی دور کرده است. درک صوفیانه نوعی درک خاصی علمی است که بیش از آن که ما را با دنیا و ما فیها آشنا کند، به آرزوها و آمال ما توجه دارد. ما باید این معنا را از دل قوت القلوب بدست آوریم. البته اگر اشاره خاص شما در این سوال به عجایب المخلوقات طوسی است، باید عرض کنم، این اثر و آثار مشابه آن مانند کتاب قزوینی یا آثار چند دانشی دیگر، یک وجه مهمی دارند و آن مرور روی دانسته های عمومی و حاکم در میان طبقه متوسط عالم جامعه است. من از این حیث این اثر را انتخاب کردم. اینها آثاری است که نشان می دهد این طیف، در باره مفهوم علم چطور می اندیشیده اند و این که معلومات خود را در باب شناخت جهان، چگونه ارزیابی علمی می کرده اند.

9- موضوعی که برای این کتاب انتخاب کرده اید چقدر تا به حال مورد توجه و یا غفلت بوده و چقدر جای کار دارد؟
این بحث همیشه مهم بوده و فراوان و بیشتر پراکنده و البته گاه در باره یک شخصیت به صورت منظم به آن پرداخته شده است. برای مثال کار آقای دکتر دینانی با عنوان منطق و معرفت از نظر غزالی کار جدی روی دیدگاه های غزالی است که البته بیشتر فلسفی است نه تمدنی. همین طور کارهای مختلف دکتر داوری در باره علم بخصوص آثاری که اخیرا به چاپ رسیده، کارهای جالبی هستند. اما به نظرم این کار باید جدی تر دنبال شود. همان طور که نمونه های ارائه شده در کتاب مختصر بنده آمده، گاه می توان به صورت رشته ای به آن پرداخت، یعنی دنبال کرد که طب قدیم، چه نوع نظام معرفتی داشته و روش شناسی علمی آن چه اندازه بوده و تولیدات و محصول آن چه قدر خرافه و چه قدر جدی و علمی بوده است. در باره نجوم هم همین طور است. گاهی باید روی شخصیت های خاصی تکیه کرد. همین طور می توان روی کتابهای خاصی انگشت نهاد و آنها را مورد بازبینی قرار داد. من به خصوص یک مورد را در این کتاب نشان داده ام و زمانی هم این نکته را با دکتر داوری در میان گذاشتم. برخی از این آثار مفهومی از تجربه را در علم بدست می دهند که با آنچه در دنیای جدید، کمترین تفاوتی ندارد. حتی گاهی روش های آماری را در متون کهن ملاحظه می کنیم که بسیار به آنچه در دنیای امروز است نزدیک است. یا تفسیری از عقل تجربی در گذشته می بینیم که عینا مانند نگاه امروز دنیاست. این نمونه ها بسیار به ما کمک می کند که توجه داشته باشیم رگه هایی از اندیشه های علمی در گذشته هم بوده و چنین نیست که مفهوم عقل تجربی به کلی از فرهنگ و تمدن اسلامی دور باشد، اظهار نظری که گاه به این می انجامد که گویی این مفهوم متعلق به تمدن غربی است و برای برخی به معنای مبارزه با آن به مثابه یک نگاه غربی و برای برخی تکیه روی آن در مقابل تفکر دینی و متهم کردن آن است.

10- درباره روند کار خود در تهیه این کتاب توضیح دهید: مقالات این کتاب چقدر وقت شما را گرفت؟ آیا از ابتدا برای گنجانده شده در این مجموعه نوشته شدند یا مقالات پراکنده بوده اند؟
بیشتر آنچه در این کتاب است، مقالات یا مطالبی است که بنده برای کلاس درس فرهنگ و تمدن اسلامی نوشتم. بعد از چاپ آن هم، باز نوشته های دیگر به صورت درس نامه فراهم شد که در وبلاگم گذاشته ام. هم در باره نجوم و هم طب. اما برخی از مقالات قدیمی تر است و باید عرض کنم آنچه در باره البدء و التاریخ در کتاب من است، منهای چند صفحه توضیح من، از مقدمه استاد شفیعی کدکنی است که دقیقا همان طور که من دلم می خواست، در باره این کتاب و روش شناسی علمی آن بحث کرده بودند. البدء و التاریخ، اثر شگرفی است که استاد پیش از انقلاب آن را ترجمه کرد و یک مقدمه تحلیلی در باره نوع نگاه مقدسی به هستی و جهان از همان زاویه دیدی که من دوست داشتم و درست می دانستم ارائه داده بنابرین عینا آن بخش را با اجازه ایشان در این کتاب گذاشتم تا دانشجویانم از آن استفاده کنند. اما همان طور که گفتم، اینها مقالاتی است که نه با یک طرح مشخص اما بیشتر برای درس فراهم شد. درس من که برای دانشجویان گروه تاریخ ارائه می شود، عمدتا روی محور تاریخ علم به همین معنا بوده و هست، چنان که این ترم، حتی دایره بحث را از این هم محدودتر کرده و به نوشته های حوزه علم نجوم از همین زاویه دید پرداخته ام.

مجله سرآمد، شماره 6 آذر 1393 (با اندکی جابجایی در پرسشها)

14-12-30-134050002.jpg

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

منابع مشابه بیشتر ...

مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب

رسول جعفریان

کتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در

برهان المسلمین در توحید و فلسفه احکام و قوانین اسلام

رسول جعفریان

نویسنده کتاب برهان المسلمین که در سال 1307 خورشیدی نوشته و منتشر شده است، می کوشد تصویری از اسلام ار

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب

رسول جعفریان

کتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در

برهان المسلمین در توحید و فلسفه احکام و قوانین اسلام

رسول جعفریان

نویسنده کتاب برهان المسلمین که در سال 1307 خورشیدی نوشته و منتشر شده است، می کوشد تصویری از اسلام ار