۵۹۶۸
۰
۱۳۹۳/۱۰/۲۵

تاریخچه دبستان دولتی ایرانیان کربلا

پدیدآور: احمد مشکوة کرمانی مصحح: علی اکبر صفری

خلاصه

این متن مقاله ایست که استاد مشکوة در سال 1331 برای سالنامه ویژه وزارت معارف قلم زده و پس از شصت سال به طبع می رسد و از این رو که دربردارنده فصلی از تاریخ مدارس ایرانیان در عراق است و به قلم یکی از مدیران فرهیخته و دانشمند این مدارس نوشته شده در خور اهمیت است.

مدرسه حسینی ایرانیان کربلا در تاریخ آموزش و پرورش این سرزمین جایگاه ویژه ای دارد؛ از نخستین تلاشهای ایرانیان برای گسترش معارف ایرانی در کشور عراق بشمار می آید و  تاریخ پیوند ناگسستنی فرهنگی دو کشور را بازمی شناساند. از سویی پرورش شماری از بزرگان عرصه علم و سیاست  در این مدرسه اهمیت تاریخی  این مرکز علمی دوچندان کرده است. این متن مقاله ایست که  استاد مشکوة  در سال 1331 برای سالنامه ویژه  وزارت معارف قلم زده و پس از شصت سال  به طبع می رسد و از این رو که دربردارنده فصلی از تاریخ مدارس ایرانیان در عراق است و به قلم یکی از  مدیران  فرهیخته و دانشمند این مدارس  نوشته شده در خور اهمیت است. یاد و خاطره چهره های فرهنگی نسل  در این مقاله  به اهمیت این متن افزوده است.

استاد سید سلمان آل طعمة ـ  در  کتاب التربیة و التعلیم فی کربلاّ[1]  فصلی را به این تاریخ این مدرسه اختصاص داده و حضور مرحوم مشکوة در سالهای آغازین 1335 ـ  1337ش  را ثبت کرده است:

 تاسیس مدرسه حسینی ایرانیان در کربلا و شرایط آن؛ دانش آموزان پس از تحصیل در مدرسه ابتدایی در کربلا به سه گروه تقسیم می شدند؛ گروهی در مدارس متوسطه عراق به تحصیل می پرداختند و گروهی رهسپار بغداد می شدند تا در مدرسه متوسطه ایرانی ها درس بخوانند. گروه سوم که امکان تحصیل در این دو مدرسه را نداشتند از تحصیل بازمی ماندند. چرا که امکان رفتن به بغداد را نداشتند و در مدارس عراق نیز شرایط تحصیل ایرانی ها فراهم نبود، از این رو استاد عبدالله رهنما میرمدارس ایرانیان در عراق با سعی و پیگیری به افتتاح این مدرسه پرداخت و توانست تایید وزارت معارف عراق را در سال 1956 برابر 1335ش بگیرد. این مدرسه در آغاز با کمترین امکانات در غرب محله عبّاسیه  کربلا تاسیس شد. کادرآموزشی و اداری این مدرسه چنین بود:

احمد مشکوة کرمانی مدیر و نماینده و مدیر مدارس ابتدایی

علی محمد رهنما مدرس

سید محمد علی امام مدرس

عبدالمهدی سمنیة مدرس

احمد تاجریان آل علی اکبر یزدی مدرس

رضا سرور مدرس

سید نجم الدین بلادی معلم

محمد علی فرزند محمد سعید فریپور معلم

سید محمد رضا یگانه فرزند سید احمد استرآبادی معلم

محمد کاظم اقبال  نویسنده [دفتر دار]

شمار دانش آموزان در کلاس اول 15 نفر بود.

در سال 1337 قمری این افراد در مدرسه وظایف تعلیم و تربیت دانش آموزان را به عهده داشتند:

 احمد مشکوة کرمانی مدیر و نماینده و مدیر مدارس ابتدایی

سید علی جواد خیاط محاضر عراقی

سید محمد احمد حسینی

محمد علی فرزند محمد سعید فریپور معلم

سید محمد رضا یگانه فرزند سید احمد استرآبادی معلم

محمد علی صلواتی معلم

محمد کاظم اقبال  نویسنده [دفتر دار]

تعداد دانش آموزان این مدرسه در کلاسهای اول تا سوم به 41 نفر رسید.

و در سال 1338 شمسی برابر 1377 قمری مسئولان  این مدرسه به این شرح بودند:

احمد مشکوة کرمانی مدیر و نماینده و مدیر مدارس ابتدایی

علی محمد رهنما مدرس

سید محمد علی امام مدرس

احمد تاجریان آل علی اکبر یزدی مدرس

سید نجم الدین بلادی معلم

محمد علی فرزند محمد سعید فریپور معلم

سید محمد رضا یگانه فرزند سید احمد استرآبادی معلم

محمد علی صلواتی معلم

سید امین شریف زاده معلم

محمد کاظم اقبال  نویسنده [دفتر دار]

تعداد دانش آموزان کلاس اول و دوم28 نفر بود

استاد آل طعمه در کتاب تراث کربلا[2] نیز شرحی از این مدرسه بازگفته و خاطره ای را نیز در نامه به نویسنده سطور نگاشته، که ترجمه آن چنین است : «مدرسه حسینی کربلا در 1327 ق برابر 1908 تأسیس شد و مدیر آن مرحوم میرزا هادی شهرستانی بود و در خاطرم مانده روزی به دیدن این مدرسه رفتم، محل آن در منطقه میدان، روبروی بازار نجّارها بود. مدرسه ای بود وسیع و مدیرآن  آقای احمد مشکوة کرمانی بود، برایم شرح داد که کتابی به فارسی درتاریخ کربلا می نویسد. وی سالها پس از آن نیز به نگارش آن کتاب مشغول بود و تا کنون چاپ نشده است. من با ایشان و دیگر معلمان آن مدرسه از جمله عبدالامیر پسر شیخ عبدالحسین شیرازی و سید نجم الدین بلادی و محمد علی فریپور و سید محمد رضا یگانه و دیگران ارتباط داشتم. مرحوم مشکوة از قوانین و روشهای آموزشی و کتابهای درسی و دانش آموزان دائمی و موقّتی این مدرسه سخن می گفت....

آشنایی با نویسنده

استاد احمد مشکوة در سی ام شهریور 1277شمسی در کرمان متولد شد. پس از پایات تحصیلات در سال 1296 در دارالمعلّمین آن شهر به تدریس پرداخت.وی در مدارس کرمانمانند مدرسه دولتی انوشیروان به تدریس پرداخت و مدیریت دبیرستان سعادت کرمان را به عهده گرفت.وی همزمان با تحصیل به فراگیری علوم دینی و ادبی از بزرگان علم و ادب این شهرپرداخت.وی در سال  1308از سوی وزارت فرهنگ  به عراق عزیمت کرد و سالیانی در مدرسه پهلوی بصره و مدرسه شرافت بغداد به تدریس پرداخت و یپس به  مدیریت مدرسه حسینی ایرانیان کربلا منصوب شد. وی بیش از سی سال در این شهر به تدریس پرداخت و دبستان و دبیرستان حسینی را اداره کرد.وی در آبان سال 1337  بازنشسته شد. وی در طول سالیان اقامت در کربلا از محضر علمای این شهر علوم حوزوی را فراگرفت. وی سالها در عرصه تحقیق کوشید و آثار ارزشمندی قلم زد. استاد مشکوة در  بیست و ششم فروردین سال 1357  در سن هشتاد سالگی در تهران درگذشت. پیکر مطهر ایشان به رسم امانت در صحن امامزاده عبدالله شهرری دفن شد و در فروردین  سال 1386 طبق وصیت ایشان به کربلای معلی انتقال داده شد و در وادی قدیمی کربلا در مقبره  خانوادگی به خاک سپرده شد.

زندگی نامه خودنوشت استاد مشکوة

«مختصری از تاریخچه حیات احمد مشکوة: «احمد مشکوة، فرزند مرحوم محمد کریم در سال 1317 هجری مطابق سال 1277 شمسی در کرمان متولد شد. از سن شش سالگی به مدرسه ملّی کرمان که امروز به اسم دبیرستان شهاب است و به ریاست دانایان دانشمندان عالی قدری مثل مرحوم آقای سید جواد و برادرش مرحوم آمیرزا شهاب اداره میشد، رفته و چند سال هم به مدرسه سعادت کرمان که به ریاست دانشمند معروف مرحوم آقامحمد جواد و مدتی به ریاست مرحوم استاد احمد بهمنیار اداره می شد، رفت و تحصیلات ابتدائی را که در آن وقت مطابق دوره اول دبیرستان امروزه بود، کرد و پس از گرفتن گواهی نامه شش ساله‏ی ابتدائی، داخل در کلاسهایی در مدرسه ملی کرمان که در آن وقت به اسم کلاسهای منضمه نامیده می شد، داخل شد و دروسی که در کلاس سوم خوانده می شد، مطابقت با کلاس پنجم دبیرستان امروزه می کرد و پس از آن از طرف دولت کلاس های دارالمعلمین شبانه در کرمان تأسیس شد و به ریاست مرحوم آسید حسن طبسی بود و پس از فراغت از آن کلاس ها چون در مدرسه ملی احتیاجی به معلم داشتند او را برای معلمی در آن مدرسه در سال 1296 شمسی معین کردند.

در صورتی که خودش می خواست ادامه تحصیل در مدارس دولتی چه در کرمان و یا آن که به تهران بود، بکند ولی رؤسای مدرسه قرار گذاردند که به معلمی پردازد و در غیر ساعات مدرسه به تحصیلات پردازد و چون بسیار اطاعت استادان خود را داشت، تخلف نکرد و نارضایتی آنها را نپسندید و در خارج به تحصیل مشغول شد و چون مختصری زبان انگلیسی می دانست و در آن وقت در کرمان مدرسه ای  بود که از طرف انجمن تبلیغ مذهبی انگلستان به رسایت یکی از دانایان مشهور انگلیستان به اسم مستر بیُ لَند اداره می شد، و کلاس های چندی شبانه داشت برای مبتدی و متوسط و منتهی، لذا برای تکمیل زبان انگلیسی به آن مدرسه در شبها میرفت و چند سال ادامه داد و چنان رئیس آن مدرسه از انگلیسی او رضایت داشت که او را برای معلمی روزانه در آن مدرسه خواست که انگلیسی و فارسی و عربی تدریس کند و قریب دو سال هم در آن مدرسه به تدریس پرداخت. پس از آن مرحوم مؤسس دبیرستان سعادت کرمان او را برای کفالت مدیری و نظامت آن مدرسه خواست و از آقای انصاری که رئیس فرهنگ کرمان بود، خواهش کرد لذا آقای انصاری حکمی برای مشکوة صادر کرد که با آن مدرسه برود و مدرسه را اداره کند و به موجب آن حکم به دبیرستان سعادت رفت و چند سال در آن مدرسه اشتغال داشت تا آن که آقای جودت رئیس فرهنگ کرمان شد و مشکوة را برای معلمی مدرسه دولتی انوشیروان معین کرد.  لذا از سال 1307 داخل در خدمت مدارس دولتی شد و در سالهایی که در این مدارس در کرمان اشتغال داشت ، در خارج به تحصیلات ادبیات عالی فارسی پرداخت و کتب مرزبان نامه و تاریخ  وصّاف و درّه نادری در نزد استادان ماهر می خواند و هم چنین قواعد و ادبیات عربی را تحصیل می کرد. از قبیل صرف، نحو، منطق، معانی، بیان، بدیع و تمام مقامات حریری تحصیل کرد و تقریباً نصف آن را حفظ کرده بود و هم چنین هزار شعر الفیه ابن مالک را؛ که پانصد شعر آن را ازاوّل تا آخر به سرعت می خواند و در ضمن این تحصیلات، بسیار شوق به تحصیل فلسفه و حکمت اسلامی و فقه و اصول داشت و از آن فنون تحصیلاتی می کرد و مقدمات آنها را به خوبی تحصیل کرد.

 در مدرسه دولتی انو شیروان بیش از یک سال نبود. یعنی در تابستان سال 1308 برای گردش به تهران رفت و در آنجا آقای محمود جم که در آن وقت وزیر فوائد عامّه بود و قبلاً استاندار در کرمان بود و نزد مشکوة انگلیسی تحصیل می کرد، او را معرفی به آقای میرزا یحیی خان اعتماد الدوله که معروف به قراگوزلو بود، کرد و مرحوم اعتماد الدوله در مجلسی که هم صحبت با مشکوة شد و از مراتب تحصیلی او آگاهی یافت، مصمّم شد که پست دیگری برای او معیّن کند و او را از فرهنگ کرمان انتقال به آنجا دهد و او را برای مدرسه ای در بادکوبه معیّن کرد و با وجود این که در آن وقت حقوقش خیلی خوب بود، خود مشکوة قبول نکرد؛ لذا او را برای تدریس زبان انگلیسی به مدارس ایران در عراق تعیین کردند و حکم وزارتی اش صادر گردید و از طرف وزارت فرهنگ در آبان ماه سال 1308 به طرف عراق اعزام گردید و سی سال تمام اشتغال به خدمت در دبیرستان شرافت بغداد و دبستان پهلوی بصره و دبیرستان حسینی کربلا داشت و عهده دار مدارس مذکور بود و در هر مدرسه ای خدمات شایانی کرد، من جمله در هر کدام از مدارس مذکور تأسیس کتابخانه ای نمود و مورد تقدیر اداره سرپرستی مدارس ایران در عراق و دو، سه مرتبه هر مورد تقدیر سفارت کبری شاهنشاهی در بغداد و سرکنسولگری کربلا واقع گردید و چندین مرتبه  هم وزارت فرهنگ از او تقدیر کرد و یک مرتبه مدال و یک مرتبه هم  نشان برای او ارسال داشت و بیست سال اخیر از خدماتش عهده داری دبستان و دبیرستان  حسینی کربلا بود تا در سال 1337 مشمول قانون بازنشستگی که اخیراً به تصویب رسیده بود، شد و در اواخر آبان ماه سال 1337 از طرف وزارت فرهنگ جزء بازنشستگان محسوب گردید.

از وقتی که به عراق آمد، تحصیلات خود را ترک نکرد و مخصوصاً در کربلا در نزد چند نفر از علماء معروف و مدرّسین مشهور ادامه تحصیل، مخصوصاً در فقه و اصول و حکمت اسلامی میداد و از قبل تألیفاتی هم کرده؛ که من جمله کشکول مشکوة است که متجاوز از هزار صفحه است و محتوی بر بسی نوادر می باشد و از وقت بازنشسته شدنش هم پیوسته به مطالعه می پردازد و مشغول تألیفاتی می باشد و کتبی که فعلاً در دست تألیف است یکی در خصوص قرآن است که بیان عظمت آن را می کند و این که به چه  منوال، قرآن بین الدفّتین به ما رسیده و در آن کتاب مباحث بسیار دقیق و عالی می باشد که کمتر به این قسم نوشته شده است و دیگری، کتابی به اسم سیّد الکونین که در آن به مقام بیان شخصیت ظاهری حضرت سید الشهداء علیه اسلام و این که آن بزرگوار چه منزلتی داشته و در هر دوره ای چه ناگواری ها دیده، بر آمده است.

این بود مختصر تاریخچه حیات مشکوة و شرح تفصیلی زندگانیش به قلم خودش نوشته شده است»

 زندگینامه مختصری به قلم فرزند یزرگوارشان سرکار خانم زهرا مشکوة نوشته شده به این شرح است:

بنام خداوند بخشنده مهربان

مرحوم مبرور ، شادروان استاد احمد مشکوه کرمانی فرزند مرحوم آقا محمد کریم مشکوه می باشند. در سال 1277 هـ ش در کرمان متولد شده و از اوان طفولیت علاقه شدید به تحصیل و کسب علوم مختلف نزد اساتید گوناگون داشته اند. زبان عربی را که کلام خدا و رسول و امامان علیهم السلام است بخوبی شناخت داشتند و بر زبان انگلیسی مسلط بودند.

عشق به ائمه اطهار ایشان را به دامان علما بزرگوار می کشاند و علوم دینی را بخوبی آموختند و به خدمت «معارف » در آمده و وظیفه بندگی را در نقش معلم ایفا نمودند. در این میان همای سعادت بر تارک وجودشان سایه افکند و اخلاص فراوان به پیشوایان دین ایشان را به عتبات عالیات و سرزمین عراق پرواز داد . مدتی در مدرسه ایرانیان در بصره و بعد در مدرسه شرافت بغداد و بعد مدبریت دبستان و دبیرستان حسینی ایرانیان در کربلای معلی را به مدت بیست سال بعهده گرفتند و چون پدری بسیار دلسوز و مهربان نوجوانان ایرانی دور از وطن را رهبری می فرمودند. در این میان خود از کسب علم و معرفت عقب نمانده و از علمای کربلا و نجف بهره وری فراوان و تلمذ می نمودند و در سفر های زیارتی به سوریه و لبنان  رفته و به حجازمشرف می شوند و علما بزرگ چون سید شرف الدین و غیره را زیارت می نمودند. از مطالعه و تالیف غفلت نکرده و کتابهای متعددی به رشته تحریر در آوردند که کتاب «تاریخ تشیع» و کتاب «شخصیت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها» به چاپ رسیده و نام بقیه تالیفاتشان در پایان آن دو کتاب ذکر شده که متاسفانه به چاپ نرسیده است.

سال 1337 هـ ش ایشان بازنشسته شده اما ادامه اقامت در کربلا را بر بازگشت به وطن ترجیح می دهند و عشق و علاقه به مولایشان ابا عبدالله الحسین سید الکونین بود و سر بر آستانه آن بزرگوار می ساییدند و تدریس و تحقیق و مطالعه را ادامه می دادند تا اینکه در سال 1350 هـ ش بعد از  حدود چهل سال اقامت در آن دیار مقدس گرفتار بی مهری روزگار شده و رژیم بعث { به دنبال اختلاف  با دولت ایران } ایرانیان را به وطن باز گرداند . ایشان با کمال اندوه و غصه از فراق ارض مقدس کربلا و جوار حضرت سید الشهداء در تهران اقامت گزیدند. تالیف و تدریس و مذاکره با علما و زیارت بزرگان را افتخار خود می دانستند. بالاخره در بیست شش فروردین 1357 هـ ش در تهران دار فانی را وداع گفتند و طبق وصیتشان جنازه به امانت گذاشته شد و در فروردین 1386 به کربلای معلی منتقل گردید و در وادی قدیمی در قبری که خودشان تهیه کرده بودند مدفون گردیدند. رحمت و مغفرت الهی نثارشان باد. والسلام علیکم و رحمته الله و برکاته. زهرا فرزند احمد مشکوه کرمانی»

 ایشان شرح دیگری نیز  از زندگی پدرشان در مقدمه کتاب معجزات باهرات[3] قلم زده که چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم

و صلّی الله علی محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین و اللّعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن الی قیام یوم الدّین.

مرحوم مغفور استاد أحمد مشکوة  ـ  رحمة الله علیه و حشره مع موالیه ـ  یک عمر در عشق و محبت و ارادت به خاندان آل اطهار (علیهم السلام) سوختند و ساختند و کوشش و مجاهدت نمودند تا اینکه نظر خاصه‏ی حضرت سیّد الکونین و مولی النشأتین أبا عبدالله الحسین (علیه السلام) شامل حالشان شد و فیض سکونت و خاکساری در جوار آن بزرگوار نصیبشان گردید.

 سالهای سال؛ بیش از چهل سال دربان و ریزه خوار و سپاس گذار بودند، از آنجا که فراق و هجران و اشک و آه و ناله شأن عشّاق است بالاجبار از کر بلای معلّی دور شدند و در هم و غمّ دوری ذوب گردیدند و در فروردین سال 1357 هـ.ش فوت نمودند و در قبر آرمیدند و به انتظار بازگشت بأرض محبوب بودند، تا بعد از 36 سال استخوان و پودر وجودش مجدّد به نینوی بازگشت و با  تربت کربلا آمیخته گردید و آرامش گرفت و در کنار یاران و دوستانشان که در سالهای پیش قبر آماده کرده بودند، قرار گرفتند.

آن بزرگوار تمام عمر پربرکت خود را در تحصیل و تدریس و حضور درمحضر علماء و بزرگان از کرمان و تهران و قم و مشهد و بصره و کربلا و نجف و کاظمین و بغداد و سوریا و لبنان گذراندند و دائم در کتابخانه های همه جا غور و غوص داشتند و مطالعه و کسب علم را واقعاً ز گهواره تا گور پیمودند، خودم شاهد بودم تا ساعاتی قبل از فوت با وجود کسالت و کهولت و رنجوری کتاب در دستشان بود و مطالعه می نمودند و بر معرفت می افزودند.

إنشالله در عالم برزخ ادامه فراگیری دهند و نا آموخته ها را بیاموزند. آن مرحوم وقتی در کربلا سکونت داشتند، یک شب در عالم رؤیا مشاهده می کنند؛ یک منطقه وسیعی مثل بیابان جمعیتی بسیار زیاد و فشرده ایستاده اند، ایشان در محلّی مرتفع تر از دیگران بودند، مثلاً بالای تلّی و یا روی صخره ای و خیلی ها را میدیدند. سؤال نموده بودند: چه خبر است؟ پاسخ شنیدند: درس امام زمان است، عجّل الله تعالی فرجه. می گفتند هرچه دقت کردم آیا کسی را می شناسم فقط مرحوم آیة الله میرزا محمد حسین نائینی رفع الله درجته را دیدم، در هرحال عالم برزخ برای اینان مسیر تکاملی است بحول الهی ونظره‌ی أولیائی شان.

آن بزرگوار علاوه بر فعالیت های شخصی، عبادی، اجتماعی که از جمله آنها ریاست دبیرستان های ایرانیان در شهرهای بصره بغداد و کربلا بود در حدّ توان در موضوعات جداگانه پژوهش و تحقیق وافی نموده و مطالب مختلفی را به صورت کتاب در اختیار شاگردان و دوستان قرار می دادند از جمله کتاب معجزات باهرات که تصمیم داشتند 100 معجزه از کتابهای معتبر گرد آورند و موفق شدند 74 معجزه در دفتری منعکس نمایند، و چون بازگشت ایشان به ایران در سال 1350 هـ.ش به جور و ظلم صدام در بیرون نمودن ایرانیان صورت پذیرفت، نتوانستند هیچگونه کتاب یا نوشته و لوازم زندگی با خود بیاورند و آنها در کربلا ماند، بعدها، مرحوم مغفور خلد آشیان جناب آقای حاجی محمد حسین ادیب که از فرهنگیان و نویسنده و دانشمند ایرانی الأصل عراقی بودند و غیره را سر و سامان دادند و به خواهش ایشان تمام کتابها و یادداشتها و اوراق را با دقت و زحمت فراوان به ایران انتقال دادند.

آسان ترین و نزدیکترین راه برای معرفت و محبّت و مودّت و بالتّبع اطاعت و پیروی اهل بیت نبوّت آشنائی و مطالعه‏ی سیره و معجزاتشان می باشد تا ذرّه‏ی أحببت که اوّل فعل صادر است در قلب دوستان شعله ور شود، بنابر این توفیق رفیق گشت کتاب معجزات باهرات را با خط مرحوم پدر تکثیر نموده تا موجب شادی روح آن عزیز گردد، و چون بعض آن معجزات تکراری بوده و ایشان با قلم خود آنها را خط زده و در حاشیه متذکر شده بودند. چند معجزه از کتب معتبر استنساخ نموده و در آن فراغ جای دادم؛ رزقنا الله و ایّاکم موالات أولیاء آل محمّد علیهم ا لسلام و معادات أعدائهم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.     زهراء بنت احمد مشکوة

آثار قلمی

استاد مشکوة در ایام تدریس در کربلا آثاری در موضوع تاریخ و فرهنگ شیعه قلم زده است که مشهور ترین آنها کتاب تاریخ تشیع در ایران است. این اثرمفصل نویسنده به بیان پیدایش و باورهای شیعی دوازده امامی می پردازد و جریان اسلام آوردن ایرانیان و گرایش ایشان به مذهب حقّه‏ی جعفری امامی را در درازای تاریخ شرح می دهد و خدمات گرانبهایی را که ایرانیان به فرهنگ و معارف تمدن اسلام ارزانی د اشته، بازگو می کند. فهرست برخی از مطالب کتاب چنین است:

1) پیدایش اسلام بعثت پیامبر (ص) و ظهور مذهب تشیع در زمان او؛

2) واقعه‏ی غدیر خم و نصب شدن امیرالمؤمنین علی (ع) به امامت و جانشینی پیامبر و رهبری مسلمانان؛

3) دلایل حقانیت علی (ع) و شرح رویدادها پس از درگذشت پیامبر؛

4) روی کار آمدن خلفای سه گانه و آغاز فتوحات اسلامی در ایران؛

5) روی کار آمدن امیرالمؤمنین امام علی (ع) و حوادث دوران خلافت وی؛

6) روی کار آمدن امویان و شهادت امام حسین (ع) و دنباله‏ی وقایع تا انقراض امویان؛

7) روی کار آمدن عباسیان و ستمکاریهای ایشان بر عرب و ایرانی و دیگر اقوام اسلامی؛

8) انشعهابهای تشیع و پیدایش زیدیان و اسماعیلیان؛

9) تشیع در ایران در قرن اول ت ا سوم هجری؛

10) ظهور سلسله های شیعی مذهب در ایران در قرن سوم و چهارم؛

11) ایلخانیان و تشیع؛

12) صفویان و رسمی شدن مذهب تشیع در ایران[4].

این اثر در سال 1358 به کوشش برادر زاده نویسنده،  استاد هادی مشکوة در تهران در 1030صفحه وزیری به چاپ رسیده است.  در آغاز این کتاب دو مقدمه به قلم  استاد باستانی پاریزی و فریدون بهمنیار و زندگینامه مولف به قلم ع. رهنما  آمده است.

 ـ  عظمت شأن حضرت رسول اکرم(ص) وآل او و شخصیت حضرت فاطمه(ع)

این کتابچه مختصر محتوی بر دو پرسش و پاسخ است در خصوصعلوّ مقام و علم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و و عظمت شأن حضرت فاطمه سلام الله علیها. این کتاب در سال 1340 از سوی انتشارات کتابفروشی خیام تهران در 120 صفحه به طبع رسیده است.نویسنده در فصلی از این کتاب نوشته است:«... نکته دیگری که باید حتما برایت بنویسم و تاکید درباره آن بکنم، این است که در توسل به آن بزرگوار[حضرت فاطمه سلام الله علیها] و شفیع قراردادن آن ذات مقدسه را به بارگاه پروردگار متعال، اثراتی است، که قابل بیان نیست و خود را بسی عاجز از بیان آنها می بینم و علاوه از آنچه که در کتب دیده ام و آنچه شنیده ام که اشخاصی که در هر قسم از حوائج شرعیّه و واقعات و پیشامدهای خود خالصا و مخلصا متوسل به آن ذات مقدّسه شده اند، مقضی المرام گردیده اند. خود اینجانب هر وقت در هر سختی و هر واقعه ناگواری متوسل به حضرت فاطمه سلام الله علیها شده ام، نا امید و مأیوس نشده و خداوند متعال بواسطه آن بزرگوار و قرب و منزلتی که نزدش دارد، سختی را برطرف فرموده و به روزگار کامیابی و کامروایی نایل ساخته[است] و بسی از دوستان که حاجت بزرگی داشتند و احتمال وصول به آن نمی دادند و یا مرض و کسالت بسیار سختی داشتند، وادار به توسل به آن بزرگوار کردم و از توسل به آن حضرت به مقصود خود نایل و مرض و کسالتشان برطرف گردیده و اگر بخواهم آن حکایات  و واقعاتی که از توسل به آن حضرت شنیده یا دیده ام، بنویسم سخن بسیار به طول خواهد انجامید.»...(ص 118)    

آثار چاپ نشده استاد مشکوة

        ـ  عظمت قرآن و موجز تاریخ جمع آوری آن

سید الکونین؛در بیان شخصیت و مقام و منزلت و تاریخ زندگی حضرست سید الشهدا علیه السلام

معجزات باهرات؛ دربردارنده صد معجزه از معصومین صلوات اله علیهم اجمعین که هفتاد و چهار معجزه به قلم استاد مشکوة نوشته شده و ادامه آن به قلم فرزند بزرگوارشان سرکارخانم زهرا مشکوة است. 

آت ذالقربی حقّه یا داستان فدک

کشکول مشکوة در شش جلد

کتاب مقالات

پرسش و پاسخ

آموزش و پرورش

تاریخ حالات برخی علماء متأخرین

آثار تاریخی و مذهبی ایرانیان در کربلا[5]

 این اثر که همرا با زندگینامه خود نوشت استاد از دستنویس های کتابخانه آیت الله گلپایگانی بوده و تا کنون فهرست نشده است و به لطف استاد بزرگوار حاج ابو الفضل عربزاده – مدیر محترم این کتابخانه عامره ـ   در اختیار بنده قرار گرفت. گفتنی ست تصاویر اشاره شده در متن که نویسنده تاکید خاصی برای چاپ آنها دارد، همراه این اثر نبوده است و همچنین زندگی نامه خودنوشت  مرحوم مشکوة پیوست این مقاله بود که در مقدمه آمده است. این زندگی نامه در سال 1340 ـ  در سن شصت و سه سالگی مولف ـ  نوشته شده است.

یادآوری می شود؛ نگارنده در چاپ این متن و تصحیح آن رهین منّت اساتید بزرگوارجناب حاج ابوالفضل عربزاده وجناب حجت الاسلام صدرائی خویی و دکتر سلمان هادی آل طعمه و جناب استاد هادی مشکوة  و استاد عباس افضلی ننیز است و عاجز از تشکر و قدردانی ،  سلامتی و سربلندی آنان را از خداوند تبارک و تعالی آرزومند است.

 

بسمه تعالی

تاریخچه دبستان دولتی حسینی ایرانیان کربلا

قبل از شروع به مقصود، لازم می دانم که به عرض برسانم از این که گذشتگان و موسّسین این دبستان تاریخچه آن را از همان زمان تاسیس ننوشتند که امروزه برای ما آسان و مورد استفاده بوده باشد،همچنان که بسیار واقعات و موسسات تاریخی را در زمان خود ننوشتند، امروزه شرح تفصیلی آنها بر اکثر از ما مجهول [است] و نویسندگانی که به فکر نوشتن آن واقعات می پردازند، دچار بسی زحمات می گردند تا چیزی که می توان به آن یقین و اعتماد کرد، به دست بیاورند ودردسترس خوانندگان بگذارند ومن جمله تاریخچه دبستان دولتی حسینی ایرانیان کربلا است، که تا آن اندازه این جانب احمد مشکوة که افتخار عهده داری آن را فعلا دارا هستم و از راه جستجو وپرسش ازاشخاص معتمد به دست آورده ام، ذیلا برای مزید اطلاع خوانندگان محترم به عرض میرسانم .

نظر به این که مدرسه درتحت اوامر اداره سرپرستی است، لذا شاید درضمن بیان تاریخچه  اشاره ای هم به اداره سرپرستی بشود وچنین دیدم که اگر این ملاحظه هم به کار رود، تاریخچه مشروح و کاملی برای این دبستان خواهد بود وامید است که تمام شرح مبسوط در ذیل، در سالنامه چاپ گردد تا به یادگاربماند وخوانندگان محترم استحضارکامل حاصل نمایند.

دروقتی که انقلاب مشروطیت درایران شد، به ایرانیان ساکن کربلا ونجف منعکس شده وعده زیادی ازآنها خواهان مشروطه شدن ایران شدند وطرفدار مشروطه خواهان داخل کشور بودند و چون مقصود بیان تاریخچه دبستان حسینی است ازشرح اختلاف آنها خودداری میشود که به اطاله کلام پرداخته نگردد.

پس ازغلبه مشروطه خواهان درایران ومشروطه شدن ایران درسال 1324 هجری به حکم مظفرالدین شاه قاجار انعکاس روح افزایی به ایرانیان مقیم کربلا بخشید و به فکر این افتادند که باهم اجتماعی داشته باشند وبه علاوه از استحضار حال همدیگر، از اوضاع داخل کشورهم، همدیگررا مطلع سازند، لذا انجمنی تشکیل دادند به اسم انجمن مساوات به ریاست مرحوم شیخ علی مازندرانی معروف به شیخ العراقین ـ   که ازخاندان علم و از اشراف و منتفّذین کربلا بود ـ   واجزاء مهم آن انجمن که به ترویج آن میپرداختند وسعی وافی درپیشرفت آن مبذول میداشتند،عبارت بودند: از شیخ احمد ومرحوم سیدحسین قزوینی وشیخ صادق ومرحوم میرزاهادی شهرستانی ومشهدی آقای سراج ومحمدعلی غفوری صرّاف وشیخ عبداله اندرمانی وغیره .

انجمن مساوات برای تحکیم روابط واحساسات ایرانی خود به فکراین افتادند که مدرسه ای تاسیس کنند تا نونهالان ایرانی خود، درآن به آموزش وپرورش بپردازند و از بین خود و سایر ایرانیان و فرهنگ دوستان مبلغی پول جمع آوری کردند ومدرسه ای به نام مدرسه حسینی ایرانیان درسال 1327هجری (مطابق 1287 شمسی) وبقولی1325هجری تاسیس کردند ویکی ازخانه های حاج عبدصرّاف که درآخربازارعلوه کربلا بود به مبلغ27لیره  درسال اجاره کردند و لوازم مدرسه ای را فراهم کرده و مدرسه حسینی بریاست مرحوم آقا میرزاهادی شهرستانی و نظامت مرحوم شیخ احمد و چندنفرآموزگارافتتاح یافت.

عکس مرحوم آقا میرزاهادی شهرستانی که اول مدیراین مدرسه بوده مدتی آن را اداره کرد و بسیارخدمات وجانفشانی دررونق و آبرومندی آن به خرج داد ازفرزندشان آقا سیداحمد شهرستانی ـ  که متخرّج ازهمین مدرسه است وامروزه ازواعظین خوب ومبلّغین عالم اسلامی است ـ  به دست آورده ودرپیوست ارسال میگردد. درخواست دارم که او را با سایر عکسهایی که ارسال می شود درسالنامه گراوربشود.

تمام افراد انجمن مساوات که دارای اولاد بودند و هم چنین سایر ایرانیان مقیم کربلا اولاد خود را به آن مدرسه بردند و مرحوم شیخ احمد که نظامت مدرسه را داشت، بسیارکوشش درپیشرفت آن میکرد و به طورحقیقت خدمت وجانفشانی می نمود.

مرحوم آقامیرزاهادی حسینی شهرستانی قریب ده سال مدیرمدرسه بود و مدرسه را اداره میکرد، پس ازآن از کار کناره جست ومدیری مدرسه به عهده شخصی که معروف به ادیب بود واگذارشد وچندان وقتی نگذشت که اوهم استعفا داد و مدیرمدرسه مرحوم سیدمحمد[اعتماد موسوی] پسرسیدعیسی شد.

در زمان مدیریت مرحوم سید محمد مدرسه صورت خوشی وانتظام صحیحی نداشت وسیرقهقرایی کرده ودرشرف انحلال بود، مسبّب عمده اش هم نداشتن بودجه صحیح ومرتّب بوده که به آموزگاران وسایر مصارف مدرسه برسد وچون خبروضع مدرسه وتنگدستی اوبه انجمن مساوات وبه گوش ایرانیان غیور و با همّت کربلا رسید فورا انجمن خاصی که عبارت ازیک نفررییس  و یک نفر رییس صندوق وهشت نفرعضوباشد، برای مدرسه تشکیل دادند وریاست آن انجمن رابه عهده آقای آقا سید جواد طباطبائی  ـ  که درقیدحیات وازسادات جلیل القدروازاشراف کربلامی باشد ـ  گذاردند و مرحوم سیدعبدالحسین لغوی یزدی رئیس صندوق شد وهشت نفرعضوهم عبارت بودند از:

آقای آقاسید باقرشیرازی  ـ  درقیدحیات ونقدا به شغل دندانسازی مشغول است وازمحترمین واشراف کربلا می باشد وعکس ایشان را درهمان سنّی که عضویت انجمن راداشت، گرفته وبرای گراور درسالنامه درپیوست ارسال میگردد ـ   وآقا محمدعلی نوبخت بروجردی – درقید حیات [است] وعکس ایشان را برای گراور درسالنامه درپیوست ارسال میگردد ـ  ومرحوم محمدعلی غفوری یزدی ومرحوم آقا میرزا هادی شهرستانی وسید آقاحسین جعفرقلی ومیرزا آقای سراج وحاج میرزا علی بزّازبهبهانی وشیخ حسین کفشدار.

شایان ذکراست که به عرض برسانم ازاین که یک نفراجزاء انجمن مساوات وعضو انجمن مدرسه چنان که مذکورشد آقا محمدعلی غفوری پسرحاج عبدالغفوریزدی بود که تولد اودرسال 1248 شمسی است ودردوسال ونیم قبل ازاین یعنی درسال 1329 شمسی درکربلا درسن 81 سالگی فوت نمود.

 خوداینجانب ازسال 1308 که ازطرف وزارت فرهنگ اعزام برای خدمتگزاری به مدارس ایران درعراق شدم با مشارالیه بسیارمحشوربودم وازاحساسات ومیهن دوستی وافکاراواستفاده میکردم. این شخص درتمام ادوارمدرسه حسینی مخصوصا در بدو امرش که مشکلات زیادی داشت، بسیارخدمات وجانفشانی می نمود و هروقت به مدرسه می آمد، بسیارمسروروفرحناک میگردید ومی گفت:« بهترین ساعات من است که مدرسه را به این آبرومندی می بینم وثمرتخمی را که کشتیم، درختی کهن و پرازگل ومیوه شده» و به این اندازه علاقه مند به مدرسه بود که دروقتی که عمارت فعلی مدرسه را پسران دختری آن مرحوم بنای جدیدمیکردند، بسیارسعی وسفارش درآبرومندی آن میکرد و هرروزخودش با کبرسن درهوای گرم تابستان می آمد ودرجایی می نشست وتماشامیکرد. یکروز اینجانب به اوگفتم که شما از دنیا چه میخواهید؟جواب داد: دلم میخواهد که این عمارت به همین آبرومندی به اتمام رسد ومدرسه منتقل شود وجشنی باشکوه درآن گرفته شود ومن درآن جشن حاضرشوم وببینم ودیگرچیزی نمیخواهم.

افسوس وهزارافسوس که آن پیرمرد فرهنگ دوست حسّاس گویا به دلش گذشته بود که به چنین آرزویی نائل نخواهد شد و دو، سه هفته غفلتا فوت نمود وبه سکته قلبی دارفانی راوداع کرد وصبح زود پس از اداء فریضه برای استراحت به تخت خوابش رفته بود ودرهمان جا فوت کرد. عکس آن مرحوم درپیوست است ونهایت لزوم گراورشدن را دارد.

انجمن مدرسه که درفوق مذکورگردید با جهد فتورناپذیری مشغول به جمع آوری اعانه ازاشراف کربلا اشخاص نامی و معروفی که ازایران به کربلا برای زیارت مشرّف می شدند، شدند ومبلغی جمع آوری کرده ومجدد مدرسه را احیاء نمودند وآن وقت مدیرمدرسه آقای آقا سیدمحمد طباطبایی ـ  که ازدانشمندان ومحترمین این شهر مقدس است ـ  شد و پس ازمدّتی اوهم استعفا داد و بازمدیرمدرسه، همان مرحوم سید محمد اعتماد موسوی پسرسیدعیسی شد وبازچون وضع مدرسه رضایت بخش نبود،لذا موسسین وهئیت مدرسه با نظروهمراهی مرحوم محمدحسن خان بدیع که درآن اوقات کنسول شاهنشاهی ایران درکربلابود، مدیریت مدرسه را به عهده آقای سیدمحمدصادق نشأت گذاردند.

 مخفی نماناد که موسّسین وهیئت مدرسه ومدیرها وآموزگاران میهن دوست دوره ملی بودن این مدرسه، نهایت علاقه مندی ودلسوزی و خدمات به خرج دادند وهماره با همّت خود نگذاردند که مدرسه دچار تزلزلی شود ویا رشته آن گسیخته گردد وبه مبلغی جزئی حقوق قناعت کرده ومدرسه را اداره می نمودند. بدیهی است که این احساسات آنها ناشی ازمیهن دوستی ودانش پروری وفرهنگ خواهی بوده وبدین مجاهدت خود نام نیک ابدی درتاریخچه این دبستان ودراذهان هرفرهنگ دوستی باقی گذاردند و بزرگترین شرف ابدی دردنیا وعقبی برای خوداتّخاذنمودند.

بای ددانست درآن سالهایی که مدرسه به حالت ضعف افتاده بود و آموزش کاملا مرتب نبود،مدرسه ملّی دیگری درکربلا ازطرف آقا شیخ مهدی رئیس ـ  که امروزازکتابفروشهای عمده ی کربلا بشمار است ـ  تاسیس شد و بعد ازمدتی به مناسبت تشرّف احمدشاه قاجارشاهنشاه ایران به کربلا آن بنگاه، به اسم مدرسه احمدی شد و رونق پیشرفت خوبی هم حاصل کرده ورقیب مدرسه حسینی بود.

مرحوم شیخ احمد که ازموسّسین ومدتی ازکارمندان مدرسه حسینی بود پس ازآنکه خدمات زیادی برای پیشرفت موسسه کرد،مسافرتی به خرمشهرکرده ودرمدرسه خزعلیّه مشغول خدمت شده بود و آن مدرسه احتیاج به معلمی داشت، لذا مرحوم شیخ احمد به کربلا آمده وآقا شیخ مهدی رئیس مدرسه احمدی را با خود به خرمشهربرد  و آقا شیخ بدون اینکه احدی بفهمد وشاگردان و یا اولیاء آنها بفهمند، مرحوم شیخ محمد فارسی را که کارمند درمدرسه حسینی بود، درخفا دیده ومدرسه خود راموقتا به اوسپرد که درهرروزچند ساعتی به مدرسه احمدی هم برود و با مرحوم شیخ احمد مسافرتی به خرمشهرکرد.

بیان جزئیات وشرح قراردادهای آن موقع بین دومدرسه مذکورموجب تطویل کلام میشود وچندان مفید فایده هم نیست وخلاصه اش این است که مدرسه احمدی ازبین رفت ودروقتی که آقای سیدمحمدصادق نشأت مدیر مدرسه بود، ملحق به مدرسه حسینی شد. بدیهی است که شهرت وآبرومندی وتعدادشاگردان مدرسه حسینی بیش ازپیش شد.

آقای سیدمحمدصادق نشأت پس ازچند سال مدیرمدرسه حسینی بودن، عازم برمسافرت به ایران شد لذا مدرسه را تحت نظارت هیئتی به مرحوم شیخ محمدفارسی سپرد و مرحوم فارسی ابتدا کفیل وبعد بر حسب تصویب هیئت مدرسه و کنسولگری شاهنشاهی درکربلا مدیرشد.

دراثراقدامات ومکاتبات هیئت مدرسه با وزارت فرهنگ ومراجعت مرحوم داور ازاروپا ومشرّف شدنش به کربلا ومستحضرشدن ودیدن اوضاع مدرسه قول داد، که درتهران تعقیب درخواست هیئت مدرسه که مساعدتی ازوزارت فرهنگ خواسته بودند،بکند لذا پس ازرسیدن مرحوم داوربه تهران چیزی نگذشت که مقرّرشد ماهی هزارریال مرتبا به این مدرسه اعانه بدهند و ازچند سال قبل ازسال 1307 که مدرسه دولتی شد مبلغ مذکورهرماه به مدرسه داده میشد و نسبتا گشایشی درامورمدرسه حاصل شده بود.

دیگرآنکه درسال1301 شمسی اعلی حضرت شاه فقید که درآن وقت نخست وزیرووزیر جنگ بودند، بعد ازخاتمه دادن قضایای خوزستان به عراق برای زیارت اعتاب مقدسه مشرّف شدند، ایرانیان ساکن عراق ومن جمله ایرانیان کربلا وضع تحصیلی اولاد خود ومدارس را به عرض ایشان رساندند و درخواست نمودند که دولت مخارج و بودجه ماهیانه آنها را تأمین کند وایشان هم پذیرفته وپس ازمراجعت شان به طهران دستوربه وزارت فرهنگ دادند، که بودجه مدارس ایران درعراق را تأمین کند. وزارت مشغول به اقدام نظم وترتیب وتهیه لوازم وتنظیم برنامه درسی آنها گردید تا درسال 1307شمسی رسما مدارس ایران درعراق ومن جمله این دبستان دولتی گردید و ازآن تاریخ، دولت شاهنشاهی تمام مخارج و بودجه آنها را به وجه احسن وآبرومندی پرداخته ومیپردازد.

ازمندرجات فوق معلوم گردید که درسال 1307 شمسی درزمان مدیریت مرحوم شیخ محمدفارسی امر دولتی و رسمی شدن مدرسه ازطرف وزارت فرهنگ رسید و سفارت شاهنشاهی ایران درعراق که آن وقت مرحوم سمیعی (مدبرالدوله) زمامدار آن بودند،نظرواسعی به مدارس ایران درعراق داشت و بدو امرتمام مکاتبات وزارت فرهنگ نسبت به این مدارس به سفارت بود و چون سفارت مجال رسیدگی به جزئیات امورمدارس نداشت، لذامقرّرشد که نماینده ای ازطرف وزارت فرهنگ دربغداد به اسم سرپرست مدارس باشد تا مدارس نیازمندیهای خودرا به اورجوع کنند و اوهم کلیات امور را به نظروتصویب سفارت برساند، لذاوزارت فرهنگ بهترکس را آقای احمد امین ـ  که یک نفرازدانشمندان و ایرانیان درعراق که دارای تحصیلات عالی بود وسابقه زیادی درفرهنگ داشت ـ   دانست و او در وقت دولتی شدن این مدارس درتهران مشغول به خدمت درفرهنگ بود، لذا مشارالیه راکه کاملا آشنایی به فرهنگ ومحیط ومقتضیات آن داشت، برای سرپرستی تعیین کرد واعزام داشت و ایشان مدیر و آموزگاران هرکدام ازمدارس را تعیین کرده واحکام آنها را صادرنموده وبرای آنها ارسال داشت وبه سایرامور مدارس و ترتیب کارها وتنظیم برنامه ها پرداخت و مدارس را ازحال ملّی بودن درآورده وبه صورت رسمی ودولتی شدن برآورد و آن سالها پیشاهنگی رواج کاملی در مدارس داشت وآقای احمد امین که پیشاهنگی را بسیاردوست میداشت، دراین مدارس رواج کاملی داد، حتی درتهران بنگاه پیشاهنگی تاسیس کرد و زحمات زیادی دراین خصوص کشید که دراین تاریخچه مجال ذکرتفصیلی آنها نیست.

وقتی  که خبردولتی شدن مدرسه حسینی رسید، هیئت مدرسه ایرانیان کربلا جشن باشکوهی به این مناسبت درمدرسه گرفتند وغرق سروروشادمانی شدند وشیرینی زیادی بین مدعوّین وغیرمدعوّین توزیع کردند و دولتی شدن مدرسه را به همدیگرتبریک می گفتند.

کسانی که مدیر و عهده دار این مدرسه از سال تاسیس تا سال 1307 بودند، به عرض رسید و چون خود اینجانب درآبان ماه  1308ازطرف وزارت فرهنگ اعزام برای خدمتگزاری درمدارس ایران درعراق شدم ومخصوصا آشنایی کاملی به این مدرسه دارم، ذیلا اسماء آقایانی که  در هر وقت مدیر و مسئول این مدرسه بودند، به عرض میرسانم:

1 ـ  درسال 1307 مرحوم شیخ محمد فارسی مدیراین مدرسه بود.

2 ـ  پس از چند ماه از دولتی شدن مدرسه آقای محمد غلام مدیراین مدرسه شد وتا اواخرفروردین سال 1309مدیر این مدرسه بود وبعد سرپرستی صلاح براین دید که او را منتقل به مدرسه پهلوی بصره بنماید، آخرسال تحصیلی را به عهده داری آن مدرسه بپردازد.

3 ـ  پس ازآن که آقای محمدغلام منتقل به مدرسه پهلوی بصره شد، مرحوم شیخ محمدفارسی که کفیل دبستان پهلوی بصره بود،منتقل به این دبستان شد وتا آخرشهریورسال 1309کفیل مدیراین مدرسه بود .

4 ـ  ازمهرماه سال1309تا آخرشهریورسال  1311آقای محمدعلی صبری که ازجوانان تحصیل کرده دردانشسرای بغداد بود، به مدیری این مدرسه معین شد. مشارالیه ازاول مهر سال1311به مدیری دبستان اخوّت کاظمین و پس ازآن به مدیری دبستان شرافت بغداد تعیین شد و پس ازآن استعفا داد وازکارمندان کنسولگری شاهنشاهی درقدس گردید. دراین دوسال که آقای صبری مدیراین مدرسه بود، اینجانب هم درهمین مدرسه سمت آموزگار دروس دیانت وادبیات فارسی وتاریخ وجغرافی ایران را داشتم . درسال اول مدیری آقای صبری دراین دبستان تغییری دراداره سرپرستی این مدارس روی داد؛ یعنی مرحوم سمیعی که زمامدار سفارت شاهنشاهی دربغداد بود و وزارت فرهنگ، چنین صلاح دانست که آقای احمدامین را برای این که ازمعلومات وکاردانی ایشان بیشتراستفاده شود،به خود طهران انتقال دهند وآقای سیدمحمدصادق نشأت ـ  که سال قبلش مدیردبستان شرافت بغداد بود و درتعطیل تابستان آن سال بطهران رفته بود ـ  اعزام برای سرپرستی این مدارس دارد، لذا دراوایل آن سال تحصیلی مشارالیه ازطرف وزارت فرهنگ سرپرست این مدارس شد و وارد گردید و مشغول  به کارشد و از طرف سفارت به تمام مدارس، معرفی ایشان برای سرپرستی صادرگردید و ابلاغ شد و آقای نشأت اداره سرپرستی را که آقای احمد امین در کاظمین که مسقط الرأس ایشان بود قرارداده بود، انتقال بغداد که مرکزبود وبه علاوه نزدیک به سفارت و کنسولگری واداره صندوق باشد،داد که تا به حال هم درهمان بغداد است.

5 ـ  ازاول مهرماه سال 1311تا آخرمهرماه 1315آقا سیدعبدالحسین خلخالی مدیراین دبستان شد. واقعه مهم قابل ذکری که درسال سوم مدیری آقای خلخالی برای این مدرسه رخ داد، این بود که ذیلا اشاره ای درنهایت ایجاز به آن می شود. برای روشن شدن مطلب برخوانندگان محترم ازمقدمه آن به عرض میرسانم .

 دربهمن ماه سال1313مدیردبستان شرافت بغداد، آقای محمدعلی صبری بود وبه این فکرافتاد که دانش آموزان دوکلاس پنجم وششم را در تعطیل نوروز به ایران درقسمت آبادان برای گردش ببرد و آقای نشأت سرپرست وقت موافقت خود را موکول برموافقت سفارت شاهنشاهی کرد،لذا آقا ی صبری با اینجانب ـ   که درآن سال آموزگاردبستان شرافت بغدادبودم – به سفارت نزد مرحوم سمیعی رفتییم و قضیه را اینجانب شفاها به عرض سفارت شاهنشاهی رساندم. مرحوم سمیعی فرمود: که خوب فکری است اما اگربه طهران ببرید،بهتراست، چرا که دانش آموزان بهترکشورعزیزخود ایران را می بینند و به عظمت آن پی میبرند و بهترآن است که اختصاص به دانش آموزان شرافت نداشته باشد و مدارس دیگرهم شرکت بکنند. بنده عرض کردم که: مسافرت به طهران بدیهی است که بسیارخوب است اما مشکلات وزحمات زیادی دارد. مرحوم سمیعی فرمود که: من دراین خصوص اقدام میکنم وتا قبل ازتعطیل بهاری به شمااطلاع میدهم. خلاصه آن مرحوم اقدام موثر فوری فرمود و با وزارت فرهنگ وروسای دولت، مخابرات چندی کرد و مسافرت دانش آموزان را ضروری دانست؛ لذا تصویب شد و به سفارت مخابره گردید که در حدود 80 نفر دانش آموز و 10 نفر از مدیران و آموزگاران برای تعطیل بهاری به خرج دولت به طهران آیند.

مرحوم سمیعی امر به احضار آقای نشأت و آقای صبری و اینجانب فرمود و دستور فرمود که آقای نشأت به مدارس ابلاغ کند و آقای صبری و این جانب هم به تهیه مقدمات سفر بردن شاگردان بکوشیم.

شرح آن مسافرت مفصّل است و خود اینجانب بر حسب دستور مرحوم سمیعی شرح تفصیلی آن را نوشتم و تمام قضایا و مشاهدات و پذیرائی ها و دیدن آثار تاریخی و جواهرات و آثار تاریخی قصر گلستان و کارخانجات و نطق ها ی هر کسی، در هر جا و پذیرائی ها و خدمات مأمورین دولت در راه ها و خود مرکز و تشرّف به حضور اعلیحضرت فقید در راه قصر سعد آباد و پرسش هائی که ایشان از هر کسی؛ چه از آقای نشأت و یا از آموزگاران و یا از دانش آموزان کردند و نصایحی که نمودند و تقریباً 45 دقیقه ملاقات ا یشان طول کشید و آن وقت به هر کدام عیدی مرحمت نمودند. و نیز تمثیلی که دانش آموزان در حضور مرحوم فروغی که نخست وزیر وقت بود با چند نفر دیگر از وزراء من جمله آقای محمود جم  که در آن وقت وزیر کشور بود و سایر رؤساء وزارت خانه ها دادند، شرح دادم و کتابی شد در حدود 300 صفحه که به مرحوم سمیعی تقدیم کردم و از قراری که خود آن مرحوم فرمود آن کتاب را به وزارت فرهنگ فرستاند و در همان سفر بود که وزارت فرهنگ به واسطه لیاقت آقایان آموزگاران به بعضی آنها یک قطعه مدال علمی از درجه اول و به بعضی، از درجه دوم با احکام آنها اعطا نمود.

وقتی که ابلاغ این مسافرت به دبستان کربلا رسید، در حدود 34 نفر از دانش آموزان بزرگ مدرسه شرکت در این مسافرت کردند و با آقای خلخالی مدیر مدرسه و مرحوم فارسی و آقای صالح ورزنده که آموزگار ورزش مدرسه بود، حرکت به بغداد نمودند و ملحق به آن کاروان شدند. و تمام ایام مسافرت را که چهارده روز طول کشید، مجتمعا برگزار نمودند و در بغداد هم، در وقت حرکت چنین مقرر شد که آقای ورزنده آموزگار ورزش این مدرسه، سمت آموزگاری تمام کاروان را در ورزش و سرود موسیقی داشته باشد و او هم به خوبی وظیفه خود را انجام داد که موجب آبرومندی مدارس گردید.

6 ـ  از اول آبان 1351 تا آخر شهریور 1318 مرحوم شیخ محمد فارسی مدیر این دبستان بود. چنان که به عرض رسید این شخص در سالهایی که مدرسه ملّی بود از آموزگاران این مدرسه بوده و خدمات زیادی برای این مدرسه کرد و شخصی ادیب و دانشمند بود و اشعار خوبی هم می گفت و بسیار در لغات و قواعد زبان  فارسی تبحّر داشت و بسیار قانع و بردبار و شائق به خدمت در فرهنگ بود و تا سال 1326 ادامه خدمت در مدارس ایران در عراق داد و در آبان ماه آن سال مریض و بستری شد و کسالت او روز به روز اشتداد یافت و در ساعت ده شب پنجشنبه پنجم آذر ماه آن سال فوت نمود. در صبح، جنازه او را با تجلیل و احترام و حضور جماعت زیادی من جمله آقای یوسف صدیق ـ  کنسول شاهنشاهی ایران در کربلا ـ  و آقای سید محمد کاظم سجادی  ـ  رییس اداره صندوق گذرنامه ـ  و جماعت زیادی از علماء و کسبه کربلا و فرهنگیان ایران و عراق که در تشییع جنازه حاضر شده بودند، برداشته شد و قریب به ظهر در یکی از حجرات صحن مقدس حضرت سید الشهداء (علیه السلام) که متعلق به خانواده آن مرحوم بود، دفن شد و یک قطعه عکس از آن مرحوم برای گراور در پیوست تقدیم می گردد.

چون آن مرحوم سابقه خدمات دولتی اش به حد مقرّر در قانون نرسیده بود، لذا ممکن نبود که حقوق باز نشستگی برای اولاد صغیر آن مرحوم مقرّر گردد و به آنها داده بشود و در اثر اقدامات زیاد اینجانب و تعقیب کردن آقای مصطفی زمانی ـ  که سرپرست مدارس بود ـ  و آقای سجادی ـ  رئیس صندوق گذرنامه ـ  و آمدن آقای دکتر مهران ـ  معاون وزارت فرهنگ ـ  برای بازررسی اوضاع مدارس ایرن در عراق و تأیید نمودن ایشان چنین مقرر شد که وزارت فرهنگ ماهی هزار ریال به ارز دولتی برای اولاد آن مرحوم مادامی که به تحصیل اشتغال دارند، بپردازند و تا به حال مرتّبا پرداخته شده و می شود.

7 ـ  از اول مهر ماه 1318 تا آخر شهریور 1319 آقای مرتضی علائی مدیر بود.

8 ـ  از اول مهر ماه 1319 اداره سر پرستی چنین صلاح دید که این جانب احمد مشکوة را که سالهای قبل عهده دار دبستان و دبیرستان شرافت بغداد بودم و آن آموزشگاه را به خوبی و آبرومندی اداره کرده بودم و بر حسب اصرار و تعقیب مرحوم غلام حسین رسته کنسول شاهنشاهی در کربلا به دبستان حسینی انتقال دهد و از آن تاریخ تا به حال که تقریبا دوازده سال است، خدمت گزاری و مسؤلیت این مدرسه به عهده این جانب بوده است.

در این دوازده سال خدمات و پیشآمدهایی که به دبستان حسینی کربلا شده است، ذیلا به عرض می رساند:

1 ـ  پس از چند ماه از آمدن این جانب به دبستان حسینی و  اصلاح امور داخلی آن چنین دیده شد که در کربلا کتابخانه عمومی نیست تا مورد استفاده همه ساکنین و زائرین گردد. لذا در صدد تأسیس کتابخانه ای افتادم که ملحق به مدرسه بوده باشد و بدو امر از خود و از همکاران چند جلد کتابی اهداء شد و پس از آن آگهی ها داده شد و مقدار زیادی کتاب جمع آوری گردید و کتابخانه ای تأسیس شد و اگر چه چند سالی است که به سبب حسد حاسدین کتاب جمع آوری نشده اما مدرسه دارای کتابخانه ای شده که تقریبا در حدود 1500 جلد از کتب بسیار نفیس خوب که اکثر دوره می باشند از مرحمتی وزارت فرهنگ و سایر فرهنگیان که اهداء شده است، دارا می باشد و حجره وسیع خاصی با قفسه های آبرومند و میز و صندلی های خوب داراست و موجب اعجاب زائرین مدرسه می باشد. چنان که دفتر خاص زائرین مدرسه حاکی و مبیّن آن است و در ضمن یاد بودهای آن دفتر که آقایان اشراف ایرانی نوشته اند، شرحی است که آقای مکی جمیل استاندار کربلا که به همراهی آقای جلیل مردهی کنسول شاهنشاهی در کربلا با چند نفر از رؤساء مهم دوائر دولتی عراق که در سال 1329 برای زیارت مدرسه تشریف آوردند، نوشته است و کتابخانه مدرسه چنان ایشان را به خود جلب کرد که بعد از تشریف بردن از مدرسه، 40 جلد کتاب از طرف آقای مکی جمیل به مدرسه فرستاده شد که به کتاب خانه مدرسه اهداء نموده بودند.

2 ـ  ملاحظه شد که با وجود بودن ایرانیان زیاد ساکن در کربلا معذلک آمار دانش آموزان مدرسه از 110 نفر تجاوز نکرده، لذا به دعوت کردن وجوه از ایرانیان در مدرسه و ملاقات بعضی از آنها در خارج و گرفتن چند جشن عمومی آبرومند و دادن نمایشهای ورزشی پرداخته شد و از سال 1323 تأسیس کودکستانی هم در مدرسه شد، لذا این اقدامات تأثیری کرد و بر تعداد دانش آموزان افزوده شد و رغبت و شوق ایرانیان به مدرسه زیاد گردید و مجبورا کلاسهای پایین تر دو شعبه گردید، چنان که آخرین برگ آمار ماهیانه این مدرسه حاکی بر این بود که متجاوز از 400 نفر دانش آموز در مدرسه می باشد.

3 ـ  در فروردین ماه سال 1325 کاروان نیرو و راستی که خودشان تقریبا چهل نفر به ریاست مرحوم مهران بودند و در حدود بیست نفر از همراهانشان که از بغداد آمده بودند به کربلا آمده و در این مدرسه که از قبل تهیه پذیرائی و خواب از آنها شده بود، وارد شدند. در وقت ورود آنها به کربلا، هیئت مدرسه با شاگردان و فرقه موزیک مدرسه و عده‏ی بسیار زیادی از اهالی به استقبال آنها رفتند و با نهایت آبرومندی، آن کاروان به مدرسه وارد شدند و دو سه روزی که در کربلا بودند از طرف مدرسه و اهالی پذیرائی هایی خوب از آنها شد که موجب تعجب همه واقع گردیده بود و مخصوصاً مدرسه یک روز برای صرف ناهار، آقای یوسف صدیق کنسول شاهنشاهی با اجزاء کنسولگری و آقای استاندار و سایر رؤساء دوائر دولتی عراق را دعوت کرد و با آن کاروان صرف ناهار در سر یک سفره شد و تماماً از نظم و ترتیب آن سفره و تهیه لوازم در حیرت و شگفت بودند.

4 ـ  چیز دیگری که عطا شد و بر ابهت مدرسه افزود، این بود که نظر به این که عمارت مدرسه همه وقت از خانه های دار السکنی کربلا بود و آن عمارت هم قدیمی و کهنه ساز و به علاوه عمارتی که گنجایش مدرسه را داشته باشد و رفع نیازمندی های او را بنماید، نبود؛ لذا در اثر اقدامات زیاد و دادن گزارش های چندی منجر به این شد که محلی که در حدود دو هزار متر مربع مساحت دارد و در بهترین اماکن شهر مقدس کربلاست از طرف مالک زمین به وضع عمارت مدرسه ای تعمیر گردد تا اداره سرپرستی آن را برای عمارت مدرسه حسینی اجاره بنماید و طرز ریخت ساختمان عمارت به نظر کمیسیونی که مرکّب از آقای مصطی زمانی ـ   سرپرست مدارس ـ  و آقای احمد آرام ـ  بازرس فنی مدارس ـ   و آقای سید محمد کاظم سجادی ـ  رئیس صندوق ـ   و صاحبان زمین و چند نفر دیگر بودند، شد. توجهات و عطوفت وزارت فرهنگ است که اداره سرپرستی آن محل را برای مدرسه حسینی که در سال، 700 دینار عراقی است، اجاره بنماید و امروز عمارت مدرسه حسینی در کربلا اولین عمارت نوساز مدرسه ای است که نظیر ندارد و قرار داد ساختن این عمارت در سال 1329 در زمان سرپرستی آقای مصطفی زمانی شد و ایشان سعی و کوشش زیاد در ساختمان و انتقال مدرسه به آن و ساختن اثاثیه جدید آبرومند برای آن نمود و قرار داد ختم اجاره آن در زمان سرپرستی آقای عبد الله رهنما سرپرست فعلی مدارس شد.

5 ـ  یکی از جشن های قابل ذکر این مدرسه جشنی بود که در روز دوم اسفند ماه سال 1329 بنا به دستور آقای عبد الله رهنما سرپرست محترم فعلی مدارس گرفته شد و مزیّت آن جشن این بود که اداره سرپرستی دستور فرمود که این مدرسه مجلس جشن با شکوهی فراهم آورد و دانش آموزان ورزشی سایر مدارس ایران در عراق، دو روز قبل جشن در کربلا حاضر برای مسابقه دادن بشوند، لذا دانش آموزان ورزشی سه مدرسه دیگری که مدارس شرافت بغداد و اخوّت کاظمین وعلوی نجف باشند، حاضر شدند و ملحق به دانش آموزان ورزشی خود این مدرسه گردیدند و آموزگار ورزش تمام دانش آموزان مدارس آقای فتح الله ابرپوش بود و روز قبل از جشن در حضور هیئت حاکمه ای که قبلاً از آقایان آموزگاران ورزش معین شده بود مسابقه خود را دادند و روز بعد هم شرکت در جشن باشکوهی که این مدرسه گرفته بود کردند و پس از نطق ها و سخنرانی هایی که در حضور جناب آقای قدس نخعی ـ   سفیر کبیر دولت شاهنشاهی در عراق ـ   و آقایان کنسول های شاهنشاهی که از اطراف تشریف آورده بودند و سایر آقایان و رؤساء ایرانی و عراقی و سایر مدعوین که بالغ بر هزار نفر می شدند، به اخذ مدالها و جوایز خود از دست جناب آقای سفیر کبیر موفق شدند.

6 ـ  در سال 1318 تصمیم اداره سرپرستی که به عهده آقای زمانی بود، چنین شد که از هر مدرسه ای سه نفر دانش آموز با یکی از آقایان آموزگاران خود برای تعطیل بهاری، مسافرتی به ایران به خرج دولت بنمایند و از این مدرسه سه نفر دانش آموز که عبارت از عبدالحمید مازندرانی زاده و رشید کاظمی و جمال لبّاف با آقای سید نجم الدین بلادی  ـ  آموزگار انگلیسی و تاریخ و جغرافی عمومی ـ   در تاریخ 20/12/28 با تشریفاتی از کربلا حرکت نموده و به بغداد رفتند و ملحق به کاروان شدند و مسافرتشان تقریبا یک ماه طول کشید و در وقت مراجعتشان از طرف مدرسه و عده ای از اهالی که تقریبا دوازده عدد ماشین می شد تا چند فرسخی کربلا از آنها استقبال کردند و پس از چند روز از مراجعتشان جشنی در مدرسه گرفته شد و آقای بلادی شرح مسافرت را برای مدعوّین بیان نمود.

چنانکه قبلاً عرض شد این مدرسه و سایر مدارس ایران در عراق در تحت اوامر و دستورات اداره سرپرستی است و در این دوازده سال عهده داری این جانب در این مدرسه تغییراتی در آن اداره بر حسب صوابدید وزارت فرهنگ شده است و اگر چه ارتباط تام هم به این مدرسه دارد، اما ا ولا؛ دستوری داده نشده که این جانب به شرح آن بپردازم و ثانیاً؛ شرح و بیانش تا اندازه ای از موضوع تاریخچه این دبستان خارج است و ثالثاً؛ شکی نیست که خود اداره سرپرستی تاریخچه آن اداره را مشروحاً خواهد نوشت که در سالنامه به طبع برسد.

دبستان حسینی کربلا از زمان تأسیسش تا به حال که متجاوز از 45 سال است در نهایت آبرومندی و شهرت در این شهر مقدّس بوده و در حقیقت ام المدارس کربلا می باشد و در آموزش و پرورش جوانان و تعلیم دیانت و تهذیب اخلاق و آداب و مجاهدت در انجام مواد برنامه درسی دروس فارسی و عربی جهد بلیغ مبذول داشته و می دارد و می توانم عرض کنم از این که بلکه شاگردانش در همه وقت بوده و هست که باید پیروی از حسنات واجبات از سیئات بنمایند. این نوع پرورش که منتهای آرزوی هر پدری و هر فردی است، بیشتر سبب اعتماد ساکنین کربلا از مدرسه می باشد و تماماً مایلند که ا طفال خود را به این مدرسه سپارند و اگر اجازه داده می شد که این مدرسه غیر از شاگرد ایرانی هم قبول کند، آمار شاگردان این مدرسه خیلی بیشتر از چهار صد نفر دانش آموزی که قبلاً داراست، می شد.

آن جوانانی که دوره تحصیلات ابتدایی خود را در ا ین مدرسه کرده اند و امروزه از مردان نامی بشمارند و به شغلهای مختلف اشتغال دارند، چنان که دسته ای از علماء روحانی و جماعتی از مأمورین دولت ایران و یا عراق و بعضی از اشراف و محترمین و تجّار درجه اول و عده ای از واعظین و مبلغین اسلام می باشند،  تماماً مرهون تعلیم و تربیت این مدرسه هستند و بکرّات از آنها شنیدم که با نهایت امتنان و قدردانی از این مدرسه و مسرّت خاطر اظهار می داشتند، که عمده سبب پیشرفت موفقیّت ما، در کار پس از فضل پروردگار  تعالیم و تربیت مدرسه حسینی بوده که شالوده حیات کامیاب ما را در جوانی چنان ریخت و چنان پرورش داد که ما را روز به روز بیشتر و بهتر به معارف ربانی و فرهنگ زمان و آداب معیشت موفق می دارد و کامیاب می سازد و آن تعالیم اولیّه در دوره جوانی چنان محکم و استوار و به منزله اساسی بسیار قوی بوده، که ما  در این سن رشد و بزرگی می توانیم بر روی آن اساس دستگاه های عمارت با شکوه و آبرومند قوی بنیان بسازیم که به هیچ نوع حادثه ای تزلزل و فتوری در آنها حاصل نشود.

از بیان ذکر نام اشخاص مشهوری که مرهون خدمات این مدرسه و پرورش یافته آن هستند خود داری می شود چرا که در آن صورت این تاریخچه بسیار مفصل می گردد.

تمام دانش آموزان این مدرسه در هر سال در دروس و امتحانات خود که بسیار پر زحمت است و باید دو برنامه ایران و عراق را انجام دهند، موفقیت و نجاح خوبی حاصل می کنند؛ من جمله دانش آموزان کلاس ششم نهائی است، هر سال باید شرکت در امتحانات نهایی فرهنگ ایران و عراق بنمایند تماماً ایران قبول می گردند و موفّق به دریافت گواهینامه رسمی وزارت فرهنگ ایران وعراق شوند و کمتر سالی اتفاق می افتد که شاگرد ضعیفی باشد که در امتحانات نهائی مردود گردد و به عکس بعضی سالها، علاوه بر این که این مدرسه مردود ندارد در بین سایر مدارس دوم می شوند و همه وقت مورد تقدیر بازرسان محترمی که از طرف وزارت فرهنگ برای بازرسی این مدارس آمده اند، شده و چون اشاره به آقایان بازرس شد نام آنان را از بدو آمدن برای بازرسی ذکر می گردد.

1. اول بازرسی که از طرف وزارت فرهنگ آمد، تقریباً  در سال 1316 بود که آقای فیوضات که در آن وقت در وزارت اوقاف بودند، با آقای تقوی  ـ  رئیس اداره صندوق محاسبات وزارت فرهنگ ـ   تشریف آوردند و علاوه از بازرسی مدارس، مقداری کتاب از قبیل دوره تفسیر ابوالفتوح رازی و غیره با خود آورده بودند و بین آقایان علماء و دانشمندان از طرف وزارت فرهنگ توزیع نمودند و نیز برای هر کدام از مدارس یک قاب عکس اعلی حضرت همایون شاهنشاهی که در آن وقت مقام ولایت عهد را دارا بودند، با خود آوردند و به هر یک از مدارس مرحمت نمودند و روز اهداء عکس جناب آقای مظفّراعلم  که در آن وقت وزیر مختار دولت شاهنشاهی در بغداد بودند در هر یک از مدارس حاضر شده و تماماً با هیئت مدرسه و دانش آموزان در حالی که قاب عکس مرحمتی را در میان گرفته اند، عکس بر داشته شد و از نتایج بازرسی آقای فیوضات بود که بعد از تشریف بردن ایشان، دبیرستان شرافت بغداد تأسیس گردید.

2. در تاریخ نهم اسفند ماه سال 1320 آقای هادی حائری که مدیر  کل و رئیس بازرس سیّار وزارت فرهنگ بود؛ برای بازرسی این مدرسه آمد و در وقت بازرسی ایشان مدرسه دارای 109 نفر شاگرد بوده و پیشرفت مدرسه از آن سال که دوم عهده داری اینجانب بود تا به حال از مندرجات مذکور ظاهر می گردد.

3. در تاریخ آبان ماه سال 1323 آقای احمد آرام برای بازرسی تشریف آورد و ایشان بازرسی دقیقی از مدرسه نموده و دستورات بسیاری برای اصلاح نواقص این مدرسه دادند و در دفتر بازرسی نوشتند و نیز دستورات لازمه برای تهیه نمودن مقدمات رسمی شدن آقایان کارمندان مدارس در این سفر بازرسی خود دادند و در آنجایی دادن دستورات ایشان و تعقیب خود مشار الیه، تقریبا دو سال بعدش همه کارمندان پیمانی رسمی شده و به فراخور سابقه و حقوقشان، پایه دار شدند.

مخفی نماناد که به دستور آقای آرام و اداره سرپرستی مرتب کردن سوابق آقایان کارمندان برای رسمی شدن به عهده آقای محمد کاظم اقبال که فعلا دفتردار و آموزگار این دبستان می باشد، گذارده شد و ایشان با جدّیت زیاد این وظیفه را به خوبی انجام داد.

4. در تاریخ اسفند ماه سال 1325 آقای مدرّسی  ـ  رئیس اداره کل اوقاف ـ   برای بازرسی این مدرسه آمد و تعداد شاگردان در آن سال به 176 نفر رسیده بود و ایشان هم مقداری از کتب جدید الطبع از طرف وزارت فرهنگ با خود آورده بود و به چند نفر از رؤساء دوائر دولتی عراق و محترمین شهر اهداء نمود.

5. در تاریخ اردی بهشت ماه سال 1326 آقای حسن ذوقی برای بازرسی این مدرسه آمدند و علاقه زیاد ایشان به فرهنگ و سابقه و خدمات در وزارت فرهنگ ایجاب کرد که چند روز به مدرسه تشریف آورده و سیر مدرسه و روش کار را به دقت بنگرند و همچنین به سایر مدارس هم تشریف بردند و با مشاهدات و نظر صائب و ثاقب خود، گزارشی ارایه مدارس به طور تفصیل در بغداد تهیه کرده و متعرّض نواقص و نوع رفع آنها شده و یک نسخه از آن گزارش را به وزارت فرهنگ و یک نسخه هم به سفارت شاهنشاهی در بغداد تقدیم داشتند و این گزارش ایشان تأثیرات بسیار خوبی برای این مدارس کرد؛ چنانکه وزارت می خواست به هر قسم که ممکن باشد ایشان را برای سرپرستی این مدارس بفرستد و ابلاغ این مأموریت ایشان هم صادر شد و خود ایشان هم بی میل نبودند که تشریف بیاورند و در کارتی که به خود این جانب در آن موقع مرقوم فرمودند، نوشته بودند؛ که این مأموریت را قبول کردم و خواستم که در آخر عمری این خدمت را هم که اصلاح مدارس ایران در عراق باشد، به فرهنگ کرده باشم؛ امّا تقدیر نشد و تشریف نیاوردند.

6. در سال 1327 آقای باخد از این مدرسه بازرسی نمود و گزارش بازرسی خود را به مقام وزارت تقدیم داشت.

7. در تاریخ اسفند ماه سال 1327 آقای جلال مجدپور برای بازرسی این مدرسه آمد و چون در ماه قبلش یعنی در پانزدهم بهمن 1327 یکی از آموزگاران این مدرسه موسوم به علی فیضی پور فوت کرده بود و هنوز کسی به جایش تعیین نشده بود، لذا آقای مجدپور، ترتیب درس او را دادند که کلاس ها در ساعات درسی آن مرحوم تعطیل نمانده، ایشان در درس ریاضیات کلاس ششم آن مرحوم در ایامی که در کربلا بودند، رفتند وبا اداره سرپرستی مذاکرات زیاد در خصوص اصلاح میز و نیمکت های مدارس و ساختن میز و نیمکتهای جدید بود کردند و شروع به ساختن شد.

8. در تاریخ اردی بهشت ماه سال 1328 آقای مهدی دیبا برای بازرسی این مدرسه آمد.

9. در تاریخ خرداد ماه سال 1329 آقای سید مهدی بهبهانی از این مدرسه بازرسی نمود.

10 . در تاریخ قروردین ماه سال 1330آقای مهدی دیبا برای بازرسی این مدرسه آمد.

11. در تاریخ فروردین ماه سال 1330 آقای عباس مهراد از این مدرسه بازرسی نمود.

12. در تاریخ دیماه سال 1330 آقای عبد العلی هورمزدی ـ   کارمند دانشگاه طهران  ـ  از این مدرسه بازرسی مختصری نمود.

به همین قدر این تاریچه خاتمه داده می شود تا موجب ملالت و خستگی خوانندگان محترم نگردد.

                                   احمد مشکوة – مدیر دبستان حسینی ایران، کربلا

محل امضاء احمد مشکوة / 10/10/ 1331

باسمه تعالی

آموزشگاه های پنج گانه ایران در عراق، یعنی:

1 ـ  دبستان و دبیرستان شرافت بغداد

2 ـ  دبستان اخوّت در کاظمین

3 ـ  دبستان و دبیرستان علوی در نجف

4 ـ  دبستان و دبیرستان حسینی در کربلا

5 ـ  دبستان پهلوی در بصره

همان مؤسسات ملی است که به همّت آزادیخواهان و پیشوایان ایرانی در 45سال پیش به وجود آمده و قدیمی ترین آن ها دبستان اخوّت کاظمین است که در سال 1326 قمری تأسیس گردیده و تازه ترین آنها، دبستان پهلوی بصره است که در سال 1340 قمری در آغاز به نام مدرسه‏ی احمدیه و سپس به نام دبستان پهلوی تشکیل یافته است.

مردم عراق، مخصوصاً عتبات ( که در آن هنگام از حیث تابعیت و نژاد تفاوتی بین ایرانی و عرب نبوده) از مدارس ایرانی حسن استقبال نموده، اطفال خود را به پیروی از علماء و مجتهدین وارد مدارس ایرانی نموده و در آن موقع که هنوز در تهران و تبریز خواندن فرانسه و انگلیسی و تدریس تاریخ و جغرافیا کفر بود، در مدرسه علوی نجف – حسینی ـ  اخوت کاظمین تمام این مواد با کمال صراحت و آزادی به تشویق علمای اعلام  آن دوره تدریس می شد و حتی ورزش و پیشاهنگی و سرود ملی هم در منتهای دقت و شایستگی تعلیم می گردید.

دبستانهای نامبرده به هر زحمتی بود، تا سال 1300 شمسی به دست ایرانیان مقیم عراق یا کمک های مختصری که از مسافرین ایرانی می شد و اعانه ای که از علمای اعلام و مرحوم آیت الله اصفهانی درباره آن ها مبذول می شد و مقرّری ماهیانه ای که فرهنگ عراق به هر یک از آن ها می داد، گردش می نمود ولی از آن به بعد، چون از طرفی تشکیلات فرهنگی عراق وسعت یافت و اعانه را به مؤسسات ملی خود اختصاص دادند و  از سوی دیگر اقبال مردم بر اثر ترقیات فوق العاده‏ی مدارس دولت محلی به مدارس ایرانی ضعیف شد و اعانات متفرقه و خارجی کمتر گردید، از آن رو اداره‏ی مدارس ایرانی با وضع سابق یعنی با جنبه ملّی و خصوصی دشوار گردید و علاقمندان با راهنمایی مأمورین و کنسولهای دولت ایران در عراق کوشیدند که وزارت فرهنگ ایران آن مؤسسات را در اختیار خود بگیرند  ـ   اتفاقاً در همان ایام پادشاه فقید مرحوم رضا شاه از خوزستان به عراق آمد که عتبات را زیارت و از آنجا به ایران مراجعت نماید – ایرانیان به ایشان ملتجی شدند و دولتی شدن مدارس خودشان را در خواست نمودند ـ  آن مرد بزرگ که علاقه اوبه شؤون و حیثیّات ایرانی خاصّه در انظار دیگران مورد خلاف نبود ـ  پس از وصول به پایتخت   برای هر مدرسه ای یک هزار روپیه که پول رایج عراق در آن زمان بود، شخصاً عطا نمود و این مبلغ علاوه بر مقرّری ماهیانه ای بود که به دستور ایشان وزارت فرهنگ به هر مدرسه ای ماهی یک صد تومان اعانه می داد – ولی چون این اعانه هم با وجود عوایدی که از محصلین تحصیل می شد، کافی نبود و این مدارس نمی توانست بدین ترتیب در مقابل مدارس خوب و متجدّد و مترقّی عراق که با تمام مزایا مجانی هم بود، همسری نماید، لذا کارکنان آنها باز هم به شاهنشاه فقید متوسل شدند و در نتیجه‏ی مکاتبات و اقدامات مأمورین وزارتخانه مقرّر گردید، مدارس پنجگانه ایرانیان عراق رسماً دولتی بشود و برای انجام این منظور ابتدا جناب آقای احمد سعیدی که در آن موقع سمت بازرسی کل وزارت فرهنگ را داشت، به عراق اعزام گردید که بنگاه های مزبور را از نزدیک بازرسی و نیازمندی های ضروری و بودجه ماهانه تمام آن را برآورد نماید؛ معزی الیه چند هفته ای در عراق گردش نمود و نتیجه اش مطالعات ایشان بدین قرار بود.

******

نتیجه‏ی مطالعات آقای احمدی سعیدی را نتوانستم به دست بیاورم و گویا گزارش ایشان خیلی جامع و مفصل بوده[است]

 ******

گویا پس از انجام کارهای مربوط به رسمی شدن آنها آقای احمد امین مأمور شدند که به عراق آمده، امور آنها را مرتب و روبراه نمایند و سال بعد هم خود ایشان به سمت سرپرستی گماشته شدند.

دو سال بعد بنا به پیشنهاد سفارت شاهنشاهی در بغداد آقای احمد امین به تهران احضار و جناب آقای صادق نشأت به جای اشان اعزام شدند. آقای صادق نشأت از مهر 1309 تا دیماه 1325 یعنی مدت 17 سال عهده دار سرپرستی مدارس مزبور بوده و ترقّیات مادی و معنوی قابل توجّهی در آن مدت جهت مدارس فراهم گردید. از دی ماه 1325تا فروردین یا اردیبهشت 1326برای مدت چهار پنج ماهی، آقای مبرهن به سمت سرپرستی مدارس تعیین شدند و سپس تا اوائل سال تحصیلی 1326 ـ 1327 آقای سید عبدالحسین خلخالی کفالت سرپرستی را عهده دار بودند تا اینکه جناب آقای زمانی به سرپرستی این مدارس برای مرتبه اوّل تعیین گردیدند.

 

 

[1].  التربیة و التعلیم فی کربلاّ ازآثار قلمی استاد سید سلمان هادی آل طعمة، این کتاب تا کنون به طبع نرسیده و استاد آل طعمه با بزرگواری فصلهایی از این کتاب را برای نگارنده ارسال نموده اند.  

[2]. تراث کربلا، سیّدسلمان هادی آل طعمه، ص 17  

[3] . این کتاب نیز در شمار آثار چاپ نشده مرحوم مشکاة است.

[4] . دایرة المعارف تشیع ج 4 ص 32

[5].  تاریخ تشیع در ایران ص 1031

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

منابع مشابه بیشتر ...

سفرنامه حج

عباس میرزا بیگدلی جرینی (در گذشته 1338ق)

این سفرنامه به قلم حاج عباس میرزا فرزند حاج حسن که کشاورز ساده‌ ساکن روستای جرین شهرستان خدابنده زن

فهرست خود نوشت ملا محمدکاظم هزار جریبی

علی اکبر صفری

یکی از منابع اصلی پژوهش فهرستهای¬ دانشمندان برای آثار قلمی خود است که در آن تالیفات خود را معرفی کر