پیشنِهادی در خوانِشِ بی۟تی از أَبوالطَّیِبِ مُص۟عَبیٖ
خلاصه
عمدهترین شعرِ فارسیِ أبوالطَّیِّب مُص۟عَبیٖ، همان چکامۀ «جهانا همانا فُسوسیّ و بازی / که بر کس نپاییّ و با کس نسازی» است که در تاریخِ بیهقی آمده و در بَعضِ کتابهایِ درسیِ دانشجویانِ أَدَب هم نَقل گردیده و به واسطۀ دِلآویزیاش آوازهای به هم رَسانیده است.1. شُمارِ مَج۟موعِ أَبیاتِ فارسیِ بازمانده از أبوالطَّیِّب محمَّد بنِ حاتِمِ مُص۟عَبیٖ، دَبیر و وَزیر و شاعِرِ عَهدِ سامانی (که گویا گرایشهایِ شیعی هم داشته، و به هر روی۟، در نیمۀ نخستِ سَدۀ چهارمِ هِجری به قَتل آمده است)، با آنکه در نَثر و نَظم بسیار توانا بوده و هم به پارسی و هم به تازی شِعر میسُروده،[1] مَعَ ال۟أَسَف، بسیار اَندَک است و به بیست نمیرَسَد. وانگهی، در همین مَعدود۟ بیتهایِ بازمانده از او نیز چَندان تَص۟حیف و تَح۟ریف راه یافته که فَهمِ بعضِ آنها را سخت دُشوار گردانیده و باعثِ اِختِلافِ أَن۟ظار و أَقوال در ضَبط و شَرحِ أَشعارِ این فرزانۀ دیرینه روز شُده است.
عمدهترین شعرِ فارسیِ أبوالطَّیِّب مُص۟عَبیٖ، همان چکامۀ «جهانا همانا فُسوسیّ و بازی / که بر کس نپاییّ و با کس نسازی» است که در تاریخِ بیهقی آمده و در بَعضِ کتابهایِ درسیِ دانشجویانِ أَدَب هم نَقل گردیده و به واسطۀ دِلآویزیاش آوازهای به هم رَسانیده است.
دَرونمایۀ أَصلیِ این سُروده،[2] همانا «سپَنجی بودنِ جهان و ناهمواری و کژرفتاریِ آن است که با خطاب به جهان آغاز میشود و در طولِ شِعر آن را به فُسوس و بازی و واژگونهکاری و دشمنکامی متّهم میکند و در پایان با خطابِ مجدَّد به جهان، گناهِ همه ناهمواریهایِ برشمرده را مُتَوَجِّهِ خودِ آدمی میسازد. از این رو متضمّنِ نوعی تقابُلِ فلسفی است که از نکوهشِ چرخِ نیلوفری آغاز و به پذیرشِ فاعِلیّت و اختیارِ إِنسان منتهی میشود».[3]
هرچند «اینگونه مضامین در بسیاری از أشعارِ حِکمیِ سدههایِ 4 و 5 تکرار شده است»،[4] و «برخی از این أشعار، از لحاظِ ساخت و بافت با این قصیده مشابهت دارند»،[5] در سُرودۀ مُصعَبی، نمودی از قوّتِ طَبع و سُخَندانی هست که آن را از بیشینۀ أَقرانِ خود ممتاز میکُنَد و سَرآمدی میبَخشَد؛ چندان که اگر نگوییم منوچهریِ دامغانی در آن چکامۀ اَرج آورِ «جهانا چه بَدمِهر و بدخو جهانی / چو آشفته بازارِ بازارگانی»، از أَبوالطَّیِّبِ مُص۟عَبی پیروی کرده است، دستِ کم میتوانیم گفت که در پردازشِ آن چکامه «از شعرِ مُصعَبی متأثِّر است».[6]
افسوس که أَیادیِ تَح۟ریف و تَص۟حیف با این یادگارِ دیرسالِ نیاکان بسیار بازی کرده است؛ آنسان که علیٰ رغمِ إِم۟عانِ نَظَرِ تَنی چَند از دانِشمندان و أَدیبانِ قَرنِ أخیر در مقامِ تَصحیح و توضیحِ آن، هنوز غُبارِ إِبهام و ناروشنی از سیمایِ این سُروده زُدوده نیامده و همچُنان جایِ جُستوجوی و گُفتوگوی۟ در بعضِ بی۟تهایِ آن باقی است.
عَلَی الظّاهر تنها منبعِ کهنِ این چکامه، تاریخِ بیهقی است؛ و شادروان دکتر عَلی أَکبَرِ فَیّاض در دُوُمین کوششی که باِن۟فِراد در تَصحیحِ تاریخِ بیهقی کرد، ذیلِ این چکامۀ مُص۟عَبیٖ نوشت:
«حلِّ مشکلاتِ این قصیده و به عبارتِ بهتر تصحیحِ غلطهایی که در آن راه یافته و آن را بدین صورت درآورده است با نسخههای موجود مَقدور نَشُد. فقط در چند مورد از مقابله و مقایسۀ نسخه بدلها کمی روشنی پیدا شده است چنان که در پاصفحهها ملاحظه میکنید».[7]
دیگر کسانی هم که این چکامه را در ضمنِ تاریخِ بیهقی و یا به طورِ مُستَقِل به پِژوهش و گُزارش گرفتهاند، بیش و کم، یا - همین گونه - به صُعوبَتِ دستیابی به صورتِ أَص۟لی و أَصیلِ آن خَستو گردیدهاند، و یا پایهای از توضیحات که چاشنیِ آن ساختهاند خود فرا نموده است که بناگُزیر باید - به همین گونهها - خود را از حَلِّ همۀ مشکلاتِ آن قاصِر دیده باشند.
2. از بی۟تهایِ تأمُّل۟ خواهِ چکامۀ مُص۟عَبیٖ، بیتِ دُوُمِ آن است که «جهان» را (همان جهانی که فُسوس است و بازی و بر کَس نَپایَد و با کَس نَسازَد)، اینگونه وصف میکُنَد:
چو ماه از نمودن، چو خار از پسودن
به گاهِ رُبودن چو شاهین و بازی
این ضبطِ مشهورِ بی۟ت، یا به تعبیرِ دُرُست۟تر، ضَبطی است که از راهِ مُتَداوَل۟ترین تَصحیحِ تاریخ بیهقی (یعنی تَصحیحِ شادروان دکتر فَیّاض) به شُهرَت رسیده است؛ ولی تنها ضَبطِ این بی۟ت نیست. ضَبطهایِ دیگری هم هست که در ویراستهایِ دیگرِ تاریخِ بیهقی یا جایهائی که به هرنَحو آن را از تاریخِ بیهقی برگرفتهاند،[8] اختیار گردیده است.
ما در اینجا بناگُزیر این دِگَرسانیها را از پیشِ چشم میگُذَرانیم:
در نخستین ویراستِ عِلمی و جِدّیِ تاریخِ بیهقی، یعنی تصحیحِ شادروان عَلّامه سَیِّد أَحمَدِ أَدیبِ پیشاوُری - تَغَمَّدَهُ اللهُ بِغُف۟رَانِهِ - ، در ضَبطِ بی۟تِ مَزبور، به جایِ «چو خار از پسودن»، «چو خور از شنودن» آمده بوده است؛ ولی این ضبط از همان أَوان، موردِ تأمُّل و چون و چرایِ بَعضِ دانشمندان واقع گردیده.
زنده یاد اُستاد عَبّاس إِقبالِ آشتیانی، در مقالهای که به سالِ 1307هـ.ش. دربارۀ أَبوالطَّیِّب مُص۟عَبیٖ نوشته، و در آن، این چکامۀ أَبوالطَّیِّب را از «تاریخ بیهقی ص 384 چاپ طهران [تصحیح مرحوم أدیب]» نقل کرده است، بیتِ موردِ گُفتوگویِ ما را به ضَبطِ «چو ماه از نمودن چو خور از شنودن / به گاهِ ربودن چو شاهین و بازی» ضبط کرده و آنگاه در حاشیه چُنین نوشته است:
«در متنِ چاپی به همین شکل است و ظاهراً ستودن صحیح باشد و آفتاب ستودن در قدیم، کنایه از توضیحِ واضحات بوده».[9]
پَسان۟تر زندهیاد اُستاد سَعیدِ نَفیسی در تَصحیحی که از تاریخِ بیهقی به دست داده است،[10] بی۟تِ محّلِ بَحث را همانگونه ضَبط کرده: «چو ماه از نمودن، چو خور از شنودن / بگاه ربودن چو شاهین و بازی» و هیچ نسخه بَدَلی هم یاد نکرده است.[11]
دکتر قاسمِ غَنی و دکتر عَلیأَکبَرِ فَیّاض هم که باِشتِراک تاریخِ بیهقی را تَصحیح کردند،[12] از همان ضَبطِ «چو ماه از نمودن چو خور از شنودن / بگاه ربودن چو شاهین و بازی» پیروی نمودند و نُسخه بَدَلی هم ندادند.[13]
شادروان دکتر عَلیأَکبَرِ فَیّاض سالها بَعد در دُوُمین اِهتِمامی که به تَصحیحِ تاریخِ بیهقی کرد - و همین است که امروز به نامِ «تصحیحِ فیّاض» دَس۟ت۟گَرد و زَبان۟زَد است - ، بی۟تِ موردِ گُفتوگوی۟ را اینگونه ضَبط نمود: «چو ماه از نمودن چو خار از پسودن / بگاهِ ربودن چو شاهین و بازی»،[14] و در هامِش، اِختِلافِ نُسخهها را اینگونه گُزارش کرد: «چو خار از پسودن، K: چو خار از ستودن. N: چو خر از ستودن. بقیه: چو خور از شنودن».[15]
چُنان که میدانید، این تَصحیحِ مَرحومِ فَیّاض به واسِطۀ دَرگُذَشتِ آن استادِ بسیاردان از پیشگُفتارِ وی بینَصیب مانده و لِذا چون و چندِ این نُسخهها هم که آن مَرحوم دِگَرسانیهاشان را گزارش کرده است، چَندان روشن نیست - مگر آنچه به واسِطۀ پِژوهشِ أَخیرِ آقایان دکتر محمَّدجعفرِ یاحَقّی و مَهدیِ سَیِّدی روشن شده است؛ که عَن۟ قَریب مَذکور خواهیم داشت.
پروفسور ژیل۟بِرلٰازٰار، در أَشعار پراکندۀ قدیمترین شعرایِ فارسی زبان، این بی۟تِ مُص۟عَبیٖ را به ریختِ «چو ماه از نموذن چو خور از شنوذن / بگاه ربوذن چو شاهین و بازی» آورده است[16] (بیهیچ نُسخه بَدَلی).[17]
آقایِ دکتر سَیِّدمحمَّدِ دَبیرسیاقی در پیشاهنگانِ شعرِ پارسی همین ضَبطِ «چو ماه از نمودن چو خور از شنودن» را اختیار کرده[18] و در توضیحات نوشتهاند: «از نمودن: به جلوه، به رؤیت، به دیدار» و «از شنودن: به وصف».[19]
در چاپِ دُوُمِ گنج بازیافتهیِ ایشان،[20] بی۟تِ موردِ گُفتوگوی۟، «چو ماه از نمودن چو خار از پسودن / بگاه ربودن چو شاهین و بازی» ضَبط گردیده[21] و هَرچَند این چاپ «به طریقِ افست» صورت گرفته است، در این فِق۟ره نشانِ دَس۟ت۟کاری و تَجدیدِ نَظَر در حُروف پیداست.
آقایِ دکتر محمودِ مُدَبِّری در شرحِ أَحوال و أَشعارِ شاعرانِ بی دیوان در قرنهای 3 / 4 / 5 هجری، چکامۀ مُص۟عَبیٖ را بر بنیادِ تاریخِ بیهقییِ ویراستۀِ شادروان فَیّاض آورده، و مصراعِ موردِ گُفتوگوی۟ را نیز - بِالتَّبَع - ، «چو ماه از نمودن چو خار از پسودن» ضبط کردهاند.[22]
با تَوَجُّه۟ به سَی۟طَره و رَواجی که این ویراستِ دکتر فَیّاض در دَهههایِ أَخیر داشته است، جای۟هایِ دیگری را نیز میتوان نشان داد که به پیروی از آن مَرحوم، بی۟تِ أَبوالطَّیِّب را به همین ریخت ضَبط کرده، و گُذَشته باشند.[23]
آقایانِ دکتر محمَّدجعفر یاحَقّی و مَهدیِ سَیّدی در چاپِ یکمِ تَصحیحِ تازهای که از تاریخِ بیهقی به دَست دادهاند، بی۟تِ موردِ گُفتوگوی۟ را بدین ریخت ضَبط کردهاند:
«چو ماه از نمودن، چو خر از پسودن
به گاهِ ربودن چو شاهین و بازی».[24]
از برای واژۀ «خر» در گزارشِ نُسخه بَدَل ها نوشتهاند: «خر، کذا در WN (با اعراب[25] خَر۟)، RK: خار، S: خوار، بقیّه: خور»،[26] و از برای «پسودن»: «پسودن، کذا WN، K: ستودن، بقیّه: شنودن».[27]
در تَعلیقاتِ این چاپ هم، در بابِ این بی۟ت به همین بَسَنده کردهاند که بنویسند:
«پسودن، عبّاسِ إِقبال (مجموعۀ مقالات، ص 321) با توجّه به چاپِ أدیب (ص 384) که به صورتِ... چو خور از شنودن بوده، احتمال داده است که ستودن صحیح باشد و افزوده است که آفتاب ستودن در قدیم کنایه از توضیحِ واضحات بوده است».[28]
در واژهنامۀ این چاپ نیز، آنجا که باید،[29] «خرِ» مَضبوط در متنشان را - که خوانشَش هم فی الجُمله مُبهَم مینماید - ، ضَبط نکردهاند، و از این میتوان مُستَفاد کرد که آن را واژهای عادی و بینیاز از ثَبت در «فهرستِ لغات و ترکیبات» قَلَم داده (و احتمالاً همان «خَرِ» مَنقول از بَعضِ نُسَخ میخوانده)[30] اند.
از دو دستنوشت W و N که بِنا بر خوانِشِ طابعانِ تاریخِ بیهقی، ضبطِ «خَر۟» و «پسودن» را پیشنِهاد کردهاند، دستنوشتِ نخست (W) «متعلّق به کتابخانۀ موزۀ بریتانیا» و - به تعبیرِ آقایانِ یاحَقّی و سَیِّدی - «بدیع ترین و تُحفه ترینِ نسخه هائی است که تاکنون از تاریخِ بیهقی شناخته شده»،[31] و دستنوشتِ دوم (N) دستنوشتی است که «در سال 1344 [هجریِ] خورشیدی از سعید نفیسی برای کتابخانۀ مرکزیِ دانشگاهِ تهران خریداری شده» و گویا چون زمانی در گجرات موردِ خرید و فروش واقع شده بوده است «بعدها در چاپِ فیّاض نسخۀ گجرات خوانده شده»[32] و به قولِ آقایانِ یاحَقّی و سَیِّدی «این نسخه سوگلیِ فیّاض بوده»![33]
دیدیم که دو دستنوشتِ K و R ضبطِ «خار» و دستنوشتِ S ضبطِ «خوار» را - که به همان «خار» نزدیک است و دِگَرگَشتۀ آن توانَد بود - إرائه میکُنَند.
آقایانِ یاحَقّی و سَیِّدی دربارۀ دستنوشتِ K نوشتهاند: «از نسخههایِ متوسّطِ فیّاض بوده که در حیّزِ شناسائیِ ما قرار نگرفته است»[34] و لِذا بناگُزیر به واسِطۀ چاپِ مَرحومِ دکتر فَیّاض از آن استفاده شده است.
R و S نیز هر دو از آنِ «کتابخانۀ مجلس شورای ملّی» بوده است و گویا از نُسخه هایِ متوسّطِ تاریخِ بیهقی بشُمار باشد.[35]
آقایانِ یاحَقّی و سَیِّدی در متنِ تَک۟ جِل۟دیِ دانشجوییِ تاریخِ بیهقی که پس از نَشرِ تَفصیلِ تَصحیحِ خود و زیرِ نامِ دیبایِ دیداری به چاپ رَسانیدند، تَجدیدِ نَظَری نموده و بی۟ت را به ریختِ «چو ماه از نمودن، چو خُر از پسودن / به گاهِ ربودن چو شاهین و بازی» ضبط کرده و بر رویِ خاءِ «خر» پیش (ضَمّه) نِهاده[36] و آنگاه در حاشیه نوشتهاند:
«چو... پسودن: جلوه ات مانند ماه است و لمس کردن تو مثل خورشید گرمابخش است».[37]
گویا مُصَحِّحانِ محترم، از این راه که واژۀ «خورشید» را در بَعضِ نُسخههایِ خطّیِ قدیم به ریختِ «خُرشید» نیز مینوشتهاند، احتمال داده باشند که «خَر۟» که در بَعضِ نُسخهها آمده - و به خوانِشِ ایشان: «خُر» - ، ریختی از همان «خور» است و آنگاه توجیهی را که مُلاحَظَه فرمودید، از برایِ پسودنِ خور (/ لمس کردنِ خورشید) پیش نِهاده باشند که لَختی غَریب مینماید. اینکه جهان از حیثِ پسودن مانَندِ خورشید باشد، مستلزمِ تَکَلُّفی است بَس بیش از آنچه در «شنودن» یا «ستودنِ» پیشگُفته به نَظَر میرَسید.
دو دستنوشتِ خوبِ تاریخِ بیهقی - بِنا بر گُزارشِ نُسخه بَدَل ها - ضبط «خَر۟» داشتهاند و مُصَحِّحان که - بدُرُست - در پسودنِ خَر۟ نُکتۀ قابلِ اعتنائی نمییافتهاند، خُر را جانشین خَر۟ کردهاند، ولی باز گِرِه۟ ناگُشوده مانده است، حال آنکه - به گُمانِ من - اگر بخواهیم ضَبطی نزدیک به «خَر۟» بیابیم که مُناسبِ مَقام افتد (و احتمالاً آن أَدیبی که «خَر۟» نوشته بوده است نیز هَمین ضَبط را در نظر داشته)، ضبطِ «خَز۟» است.[38]
«خَز»، در زبان و أَدَبِ پیشینیان، به نَرمی زَبان۟زَد بوده است و آن را مِثالِ چیزی که در پَسودن بَس نَرم باشد قَلَمداد میکردهاند.[39]
مُصَحِّحانِ تاریخِ بیهقی را شایسته تر آن بود که «خَر۟» را به همین «خَز۟» بَدَل کنند، نه «خُر». چه، همان گونه که ماه تابان است و نمایان و جلوه گر، خَز۟ پسودنی است، و جذّابیّتِ جهان را میتوان به «ماه» از حیثِ نمودن، و به «خَز۟» از حیثِ پسودن، مانَند کرد.
البتّه، این۟ همه، بر آن بنیاد است که مَفروض بداریم خوانِشِ أَص۟لی و أَصیلِ بی۟تِ مُص۟عَبیٖ را از دَس۟ت۟کاریِ ضَبطِ «خَر۟» که در بَعضِ نُسَخ آمده است، میتوان تَحصیل کرد. نگارندۀ این سَطرها را چُنین گمانی نیست؛ و خَیال میکُنَم صورتِ أَصیلِ شِعرِ مُص۟عَبیٖ، به خوانِشِ مَضبوط در ویراستِ أَخیرِ مرحومِ دکتر فَیّاض، یعنی: «خار» - که در دو دستنوشتِ دیگر آمده است - ، نزدیک۟ تر باشد، و این ریخت، ما را به ضبطِ بهتر و مُناسِب۟ تری رَه۟نُمون گَردَد.
3. پیشنِهادِ من در قِرائَتِ بی۟تِ مُص۟عَبی، این است:
چو ماه از نمودن، چو مار از پسودن
به گاهِ رُبودن چو شاهین و بازی
بر این بنیاد، واژۀ «مار» - که با «ماه» آرایۀ لَفظی درخوری نیز إیجاد کرده - ، به «خار» تَصحیف گردیده بوده است.
مُص۟عَبیٖ، در لَتِ نخستِ بی۟ت، از جَذّابیَّتها و فریبَندگیهایِ جهان سخن میدارد: جهانی که از حیثِ نمودن به «ماه» میمانَد و از حیثِ پسودن به «مار».
«خار» و آزارَندگیاش، مُناسِبِ این لَت نیست؛ و کسانی که از این اختیارِ مرحومِ فیّاض روی۟گَردان شُدهاند، در این روی۟گَردانی مُصیٖباند؛ أمّا همان «خارِ» دُرُش۟ت۟ناک میتوانَد ما را به ریختِ «مار» برسانَد که از سویی، بآسانی قابلِ تَصحیف به «خار» بوده است، و از دیگر سوی۟، در بافتِ این بی۟ت بسیار خوش مینشینَد.
نرمی و فریبندگیِ «مار» به هنگامِ پسودن و آنگاه تشبیهِ «دنیا» و فریبَندگیاش به آن، از «بُن۟ مایه»هایِ بسیار آشنا و بسیار مُتَداوَل در دنیایِ کهن بوده است و - چُنان که خواهید دید - مَردِ فاضلِ ذولِسٰانَی۟نی چون أَبوالطَّیِّب مُص۟عَبیٖ بیشُبهَه آن را به کار میتوانسته است بُرد.
به این کاربُردها نیک بنگرید:
□ در نَهج البَلاغَهیِ شَریف، در بخشِ حِکمَتها و کَلِماتِ قِصار، از أَمیرِمؤمنان عَلیّ بنِ أَبی طالب - عَلَی۟هِمَا السَّلام - ، مَرویّ است که فرموده:
«مَثَلُ الدُّن۟یَا کَمَثَلِ ال۟حَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا، وَ السُّمُّ النَّاقِعُ فِی جَو۟فِهَا، یَه۟وِی إِلَی۟هَا ال۟غِرُّ ال۟جَاهِلُ، وَ یَح۟ذَرُهَا ذُواللُّبِّ ال۟عَاقِلُ».[40]
همچُنین در همان کتابِ شَریف، نامهای از آن حضرت خِطاب به سَلمانِ فارسی - عَلَی۟هِ رِض۟وانُ الله - آمده است که در آن میخوانیم:
«... فَإِنَّمَا مَثَلُ الدُّن۟یَا مَثَلُ ال۟حَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا، قَاتِلٌ سُمُّهَا ...».[41]
ال۟غَرَض، این تَشبیه، در نَهج البَلاغَه و غیرِ نَهج البَلاغَه (از متونِ کهنِ حَدیثی و أَدَبی و... - مانندِ کتابِ شَریفِ کافییِ کُلینی و إِرشادِ شَی۟خِ مُفید و جاویدان خِرَدِ أبوعلیِ مسکویه رازی و دُستور مَعالِمِ الحِکَمِ قاضیِ قُضاعی و البَصائِر و الذَّخائرِ أَبوحَیّانِ توحیدی و التَّذکِرَة الحَم۟دونِیَّهیِ ابنِ حَم۟دون -)، از قولِ أَمیرِمؤمنان عَلی - عَلَی۟هِ السَّلام - آمده است،[42] و شُهرَتی داشته.
□ ابنِ أَبی الحَدیدِ مُع۟تَزِلی در شرح نَهج البَلاغَه اش، ذی۟لِ همان کَلامِ مَرویّ از إِمام - عَلَی۟هِ السَّلام - در بخشِ حِکمَتها، نوشته است:
«... و قَد أَخَذَ أَبوالعَتاهِیَة هٰذا المعنیٰ فقال:
إِنَّمَا الدَّه۟رُ أَر۟قَم لَیِّنُ المَسسِ وَ فِی نابِهِ السَّقامُ ال۟عَقامُ».[43]
□ ثَعالِبیِ نیشابوری (فـ : 429هـ.ق.) در یَتیمَة الدَّه۟ر از قولِ «أَبومحمَّد طاهر بن الحُسَین بن یَحیَی المَخ۟زومیّ البَصریّ» (که زادۀ بصره و باشَندۀ ری بوده است)، آورده:
«إِذَا تَبَرَّجَتِ الدُّن۟یا فعَاهِرَةٌ
خِضَابُهـا دَمُ مَن تص۟بی فتغ۟تَالُ
کَأَنَّهَا حَیَّةٌ رَاقَـت۟ مُنَقَّشة
وَ لَانَ مَل۟مَسُهَا وَ السّمُّ قَتَّالُ».[44]
و سپس نوشته است:
«أَخَذَهُ مِن۟ قَو۟لِ أَمِیرِالمُؤمِنینَ عَلِیِّ ب۟نِ أَبِی طَالِبٍ - رَضِیَ اللهُ تَعَالیٰ عَن۟ه - : الدُّن۟یا کال۟حَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا، قاتِلٌ سمُّها، یَح۟ذَرُها ال۟عَاقِل و یَه۟وِی إِلَی۟هَا ال۟جَاهِل».[45]
□ در المُن۟تَظَمِ ابنِ جَوزی (فـ: 597هـ.ق.) در زُم۟رۀ مَواعِظی که از حضرتِ عیسیٰ - عَلَی۟هِ السّلام - نَقل گردیده است، میخوانیم:
«یا مَع۟شَرَالحَواریّین!... أَصبَحَتِ الدُّن۟یا عِندَکُم بِمَن۟زِلَةِ ال۟عَرُوسِ ال۟مجلیَّةِ یَع۟شقُهَا کُلُّ مَن یَرَاها، و هِیَ بِمَن۟زِلَةِ ال۟حَیَّةِ، لَیِّنٌ لَم۟سُها، یَقتُلُ سمُّهَا».[46]
□ در شاهنامه، آنجا که یزدگردِ شَهریار میگُریزد و به آسیائی پَناه میبَرَد، أَبیاتِ اَنَدرزی و پندآموزِ چَندی هست و از جُمله در بعضِ نُسَخ، این دو بیت آمده است:
اگر بِخ۟ردی در جهـان دِل مَبَند
که نایَد به فرجام ازو جُز گَزَند
به گاهِ بسودن چو مارست نَرم
و لیکِن گَهِ زَهردادن۟ش گرم[47]
شاهِد، عَلَیالخُصوص بیتِ دُوُم است که لَتِ نخست آنچه اندازه نزدیک است به پیشنِهادِ ما در خوانِشِ سخنِ مُص۟عَبیٖ!
□ در حدیقة الحقیقهیِ سنائی نیز در ضمنِ آنچه «در نکوهشِ این جهان» سُروده است، میخوانیم:
هست چون مارِ گَرزه سیرتِ دَهر
از بِرون نَرم و از دَرون پُر زَهر[48]
٭٭٭
این نمونه ها و مانندِ این نمونهها که رَواج و آشنائیِ یک «بُن۟ مایه»ی أَدَبیِ اَندَرزی را در دنیایِ کُهَن و بویژه در فضائی که چکامۀ مُص۟عَبیٖ در همان فضا سُروده شده است، فرا مینماید، بروشنی مُسَلَّم میدارد که خوانِشِ «چو مار از پسودن»، به جایِ «چو خار از پسودن» و دیگر بَدیل۟هائی که گذشت، بغایت۟ با سخنِ مُص۟عَبیٖ سازگار است؛ وَاللهُ أَع۟لَمُ بِحَقائقِ الأُمُور.
اصفهان / بُح۟بوحَۀ سَرمایِ 1390 هـ.ش.[49]
کتابنامه
أَشعارِ پراکندۀ قدیمترین شُعَرایِ فارسیٖ زبان (از حنظلۀ بادغیسی تا دَقیقی، بغیرِ رودکی)، به کوششِ ژیل۟بِر لٰازٰار، تهران: انجمنِ ایرانشناسیِ فرانسه در تهران، 1361هـ.ش.
البَصائِر و الذَّخائِر، أَبوحَیّان التَّوحیدیّ (علیّ بن محمّد بن العبّاس / فـ: 414 هـ.ق.)، تحقیق: الدّکتورَة وَداد القاضی، 10 ج، بَی۟روت: دار صادر، 1408هـ.ق.
التَّذ۟کِرَةالحَم۟دونیَّة، ابن حم۟دون (محمّد بن الحَسَن بن محمّد بن علی)، تحقیق: إِحسان عَبّاس (و) بَکر عَبّاس، ج 1، ط: 1، بَی۟روت: دار صادر، 1996م.
المُن۟تَظَم فی تاریخِ المُلوکِ و الأُمَم، أَبوالفَرَج عَبدالرَّحمٰن بن علیّ بن محمّد ابن الجَوزی (فـ: 597هـ.ق.)، دِراسَة و تحقیق: محمّد عبدالقادر عَطا (و) مصطفیٰ عبدالقادر عَطا، راجَعَه و صحَّحه: نعیم زرزور، ج 2، ط: 1، بَی۟روت: دار الکُتب العِلمیّة، 1412هـ.ق.
پَرتوی از نَهج البَلاغه، دکتر سَیِّدمحمَّدمَهدیِ جعفری، ج 5، چ: 1، تهران: سازمانِ چاپ و اِنتِشاراتِ وزارتِ فرهنگ و إِرشادِ إِسلامی، 1381هـ.ش.
پیشاهنگانِ شعرِ پارسی (سَده های سوم و چهارم و آغازِ سَدۀ پنجم هجری)، به کوششِ دکتر [سَیِّد] محمَّدِ دَبیرسیاقی، چ: 1، تهران: شرکتِ سِهامیِ کتابهایِ جیبی، 1351هـ.ش.
تاریخِ أَدَبیّات در ایران، دکتر ذَبیحالله صَفا، ج 1، چ: 15، تهران: اِنتِشاراتِ فردوس، 1378هـ.ش.
تاریخِ بیهقی، أَبوالفَضل محمَّد بنِ حُسَی۟نِ بیهقیِ دَبیر، به اهتمامِ دکتر غَنی و دکتر فَیّاض، [تهران: إِدارۀ کلِّ نگارشِ وزارتِ فرهنگ]، 1324هـ.ش.
تاریخِ بیهقی، أَبوالفَضل محمَّد بنِ حُسَی۟نِ بیهقیِ دَبیر، تَصحیح: دکتر علیأَکبَرِ فَیّاض، مقدّمه و فهرستِ لُغات از: دکتر محمَّدجعفرِ یاحَقّی، چ: 3، مشهد: اِنتِشاراتِ دانشگاهِ فردوسیِ مشهد، 1375هـ.ش.
تاریخِ بیهقی، أَبوالفَضل محمَّد بنِ حُسَی۟نِ بیهقیِ دَبیر، به کوششِ دکتر خَلیلِ خَطیب رَهبَر، 3ج، چ: 8، تهران: نَشرِ مَه۟تاب، 1381هـ.ش.
تاریخِ بیهقی، أَبوالفَضل محمَّد بنِ حُسَی۟نِ بیهقی، مقدّمه و تَصحیح و تَعلیقات و توضیحات و فهرستها: دکتر محمَّدجعفرِ یاحَقّی (و) مَهدیِ سَیِّدی، 2ج، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ سخن، 1388هـ.ش.
تاریخِ بی۟هقی ← تاریخِ مَسعودی
تاریخُ مَدینَةِ دِمَشق و ذِکرُ فَضلِها و تَسمیةُ مَن حَلَّها مِنَ الأَماثِل أَو اج۟تازَ بنَواحِیها مِن وارِدیها و أَهلِها، أَبوالقاسم عَلیّ بن الحَسَن بن هبة الله بن عبدالله الشّافِعِیّ المَعروف بـ: ابنِ عَساکِر (499-571 هـ.ق.)، دِراسَة و تَحقیق: علی شیری، ج 6، بَی۟روت: دارالفِکر، 1415هـ.ق.
تاریخِ مَسعودی معروف به تاریخِ بی۟هقی، أَبوالفَضل محمَّد بن حُسَی۟نِ کاتبِ بیهقی، با مقابله و تَصحیح و حواشی و تَعلیقاتِ: سعیدِ نَفیسی، 3ج، تهران: کتابخانۀ سَنائی، بیتا.
حَدیقَة الحَقیقَه و شَریعَة الطَّریقَه، أَبوالمَجد مَجدود بنِ آدم سنائیِ غزنوی، با تَصحیح و مقدّمۀ مریمِ حُسَی۟نی، چ: 1، تهران: مرکزِ نَشرِ دانِشگاهی، 1382هـ.ش.
دائِرةالمَعارِفِ بُزُرگِ إِسلامی، زیرِ نَظَرِ کاظمِ موسَویِ بُج۟نوردی، ج 5، چ:1، تهران: مرکزِ دائِرةالمَعارِفِ بُزُرگِ إِسلامی، 1372هـ.ش.
دانشنامۀ زبان و أَدَبِ فارسی، به سَرپَرَستیِ إِسماعیلِ سعادت، ج 1، چ: 1، تهران: فَرهَنگِستانِ زبان و أَدَبِ فارسی، 1384هـ.ش.
دیبایِ دیداری (متنِ کاملِ تاریخِ بیهقی)، أَبوالفَضل محمَّد بنِ حُسَی۟نِ بی۟هقی، مقدّمه [و] توضیحات و شَرحِ مشکلات: دکتر محمَّدجعفرِ یاحَقّی (و) مَهدیِ سَیِّدی، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ سُخَن، 1390هـ.ش.
شاهنامۀ حکیم أَبوالقاسم فردوسیِ طوسی، به کوششِ دکتر سَیِّدمحمَّدِ دَبیرسیاقی، 5ج، چ: 1، تهران: نَشرِ قَطره، 1386هـ.ش.
شَرحِ أَحوال و أَشعارِ شاعرانِ بی دیوان در قرنهایِ 3/4/5 هجریِ قمری، مَحمودِ مُدَبِّری، چ: 1، [کرمان؟]: نَشرِ پانوس، 1370هـ.ش.
شَرح نَهجِ البَلاغَة، ابن أَبی الحَدید، بتَح۟قیق: محمَّد أَبوالفَضل إِبراهیم، ج 18، ط: 2، دار إحیاءِ الکُتبِ العَرَبیّة، 1387هـ.ق. (افست «مَکتَبَة آیةِ اللهِ العُظ۟مَی المَرعَشِیّ النَّجَفِیّ»، قُم: 1404هـ.ق.).
فرهنگِ أَدَبیّاتِ فارسی، محمَّدِ شَریفی، ویراستار: محمَّدرضا جَعفَری، چ: 1، تهران: فرهنگِ نَشرِ نو (و) اِنتِشاراتِ مُعین، 1387هـ.ش.
کتاب الأَغانی، أبوالفَرَج عَلیّ بن الحُسَی۟ن الأَصفَهانیّ (فـ: 356هـ.ق.)، تحقیق: الدّکتور إحسان عَبّاس (و) الدّکتورإبراهیم السّعافین (و) بَکرعبّاس، ط: 3، بَی۟روت: دار صادر، 1429هـ.ق.
لِسانُ العَرَب، ابن مَنظورالإِف۟ریقیّ المِصریّ (أَبوالفَضل جَمال الدّین محمَّد بن مکرّم/ 630 - 711هـ.ق.)، ج 12، قُم: نَشر أَدَب الحَوزَة، 1405هـ.ق. / 1363هـ.ش.
لُغَت۟ نامۀ دِه۟خُدا، تهران: دانشگاهِ تهران.
گنجِ بازیافته، دکتر [سَیِّد] محمَّدِ دَبیرسیاقی، ج 1، چ: 2: تهران: سازمانِ اِنتِشاراتِ أَشرَفی، 1355هـ.ش.
مَج۟مَعُ الفُصَحا، رِضاقُلی خانِ هدایت، به کوششِ مُظاهِرِ مُصَفّا، ج 2 (بخشِ دوم از جلدِ أَوَّل)، چ: 1، تهران: مؤسَّسۀ چاپ و اِنتِشاراتِ أَمیرکبیر، 1339هـ.ش.
مَجموعۀ مَقالاتِ عَبّاسِ إِقبالِ آشتیانی، گِردآوری و تَدوین: دکتر سَیِّد محمَّدِ دَبیرسیاقی، چ: 1، تهران: دُنیایِ کتاب، 1369هـ.ش.
مُختَصَر تاریخِ دِمَشق لابنِ عَساکِر، ابن مَنظور (محمَّد بن مکرّم / 630 - 711هـ.ق.)، ج 3، تحقیق: ریاض عبدالمَجید مُراد، مُراجَعَة: روحیّة النّحاس، ط: 1، دِمَشق: دارالفِکر، 1404هـ.ق.
مُستَدرَکات أَعیانِ الشِّیعَة، حَسَن الأَمین، ج 1، ط: 2، بَی۟روت: دار التَّعارُف للمَطبوعات، 1418هـ.ق.
مَصادِرُ نَهجِ البَلاغَةِ و أَسانیدُهُ، السَّیِّد عبدالزَّهراء الحُسَی۟نیّ الخَطیب، 4ج، ط:3، بَی۟روت: دارالأَض۟واء، 1405هـ.ق.
نَفحَة الرَّی۟حانة و رشحة طلاءِ الحانَة، محمَّد بن أمین بن فضل الله بن مُحِبّ الدّین بن محمّد المحبّی، تحقیق: أحمد عنایة، ط: 1، بَی۟روت: دار الکُتب العِلمیَّة، 1426هـ.ق.
نَه۟ج البَلاغَه، با تَرجَمَۀ دکتر سَیِّدجَعفَرِ شَهیدی، چ:3، تهران: اِنتِشارات و آموزشِ انقلابِ إِسلامی،1371هـ.ش.
یادداشتهایِ قَزوینی، به کوششِ ایرجِ اَفشار، ج 7 و 8، چ: 3، تهران: اِنتِشاراتِ عِلمی، 1363هـ.ش.
یَتیمَة الدَّه۟ر فی مَحَاسِنِ أَه۟لِ العَص۟ر، أَبومَنصور عَبدالمَلِک الثَّعَالِبِیّ النَّی۟سابُوریّ (فـ: 429هـ.ق.)، شَرح و تَحقیق: الدّکتور مُفید محمَّد قمیحة، 5ج، ط: 1، بَی۟روت: دار الکُتب العِلمیَّة، 1403هـ.ق.
[1]. دربارۀ وی، نگر: یَتیمَة الدَّهرِ ثَعالِبی، ط. دار الکُتب العِلمیّة، 4/90 و 91؛ و: تاریخِ أَدَبیّات در ایران، صَفا، 1 / 393 و 394؛ و: مجموعۀ مقالاتِ عبّاسِ إِقبالِ آشتیانی، گردآوری و تدوین: سَیِّدمحمّدِ دَبیرسیاقی، صص 319 - 322؛ و: گنجِ بازیافته، دَبیرسیاقی، چ: 2، 1/ 81 - 84؛ و: پیشاهنگانِ شعرِ پارسی، همو، چ: 1، ص 68 و 69؛ و: دانشنامۀ زبان و أَدَبِ فارسی، به سَرپَرَستیِ إِسماعیلِ سعادت، 1/149 و 150؛ و: دانشنامۀ أَدَبِ فارسی، به سَرپَرَستیِ حسنِ أنوشه، ج 1 (ویراستِ دُوُم / أَدَبِ فارسی در آسیای میانه)، ص 43؛ و: دائِرةالمَعارفِ بُزُرگِ إِسلامی، 5/655 و 656؛ و: لغت۟ نامۀ دهخدا، ذیل «أبوالطَّیِّب» و «مُص۟عَبی»؛ و: یادداشتهایِ قزوینی، 7/263 - 265؛ و: فرهنگِ أَدَبیّاتِ فارسی، محمّدِ شَریفی، ص 81؛ و: شرحِ أَحوال و أشعارِ شاعرانِ بی دیوان ...، محمودِ مُدَبِّری، ص 55 و 56؛ و: تاریخِ بیهقی، چ یاحَقّی - سَیِّدی، 2/1331.
[2]. شادروان عبّاسِ إِقبالِ آشتیانی در یک جایِ مقالۀ خود دربارۀ أَبوالطَّیّبِ مُص۟عَبی، این شِعرِ مُص۟عَبی را بصَراحت «قطعه» میخوانَد (نگر: مجموعۀ مقالاتِ عبّاسِ إِقبال آشتیانی، ص 321) و یک صفحه بعد آن را «قصیده» مینامَد (نگر: همان، ص 322).
آقای مؤذِّن جامی در مقالۀ دانشنامگیشان دربارۀ أَبوالطَّیِّبِ مُص۟عَبی (نگر: دائرةالمعارفِ بُزُرگِ إِسلامی، 5/655و 656)، این سُرودۀ مُص۟عَبی را گاه «قطعه یا قصیده» و گاه «قطعه» و گاه «قصیده» گفتهاند.
گویا تلقّی ها از بیتِ آغازین و قافیۀ آن، گوناگون است.
[3]. دائِرةالمَعارِفِ بُزُرگِ إِسلامی، 5/656.
[4]. همان، همان ص.
[5]. همان، همان ص.
[6]. همان، همان ص.
[7]. تاریخِ بیهقی، تَصحیحِ فَیّاض، چ دانِشگاهِ فردوسی، ص 481، هامِش.
[8]. چُنان که گفتیم - تنها منبعِ کهنِ این چکامه، تاریخِ بیهقی است.
رضاقُلی خانِ هدایت که در مَج۟مَع الفُصَحا (چ مُصَفّا، 2/646) رِوایتی کوتاه از این چکامه را به نامِ «دَقیقی» آورده، این بی۟ت مورد گفت و گویِ ما را آنجا نَقل نکرده است تا بخواهیم بدانیم او این بی۟ت را به چه ضَبطی میخوانده است.
[9]. مجموعۀ مقالاتِ عبّاسِ إِقبالِ آشتیانی، ص 321.
[10]. مُجَلَّدِ نخستِ تَصحیحِ نَفیسی را که بر عُمدۀ متنِ تاریخِ بیهقی اِشتِمال دارد، «شرکتِ کتابفروشیِ أدب» به سالِ 1319هـ.ش. اِنتِشار داد.
[11]. نگر: تاریخِ بیهقی، تَصحیحِ نَفیسی، چ کتابخانۀ سنائی، 1/456.
[12]. تهران، 1324هـ.ش.
[13]. نگر: تاریخِ بیهقی، تَصحیحِ غَنی و فَیّاض، ص 377.
[14]. تاریخِ بیهقی، تَصحیحِ فَیّاض، چ دانِشگاهِ فردوسی، ص 481.
[15]. همان، همان ص.
[16]. نگر: أَشعارِ پراکندۀ قدیمترین شعرایِ فارسیٖ زبان، ص 48.
[17]. مأخذِ لٰازٰار، آن۟سان که خود یاد کرده است، چاپهای غَنی - فَیّاض و نَفیسی از تاریخِ بیهقی بوده است.
[18]. نگر: پیشاهنگانِ شعرِ پارسی، چ: 1، تهران: 1351هـ.ش.، ص 71.
[19]. همان، ص 72.
[20]. تهران، 1355هـ.ش.
[21]. نگر: گنجِ بازیافته، چ: 2، 1/84.
[22]. نگر: شرحِ أَحوال و أَشعارِ شاعرانِ بی دیوان...، ص 56.
[23]. نمونه را، آقای دکتر خلیلِ خَطیب رَهبَر در شَرحی که بر تاریخِ بیهقی مَرقوم داشتهاند، در ضَبطِ این مصراع («چو ماه از نمودن چو خار از پسودن») از تصحیحِ أَخیرِ مرحومِ دکتر فَیّاض پیروی کرده و در مقامِ شرح نیز تنها به بیانِ معنایِ «از نمودن» و «پسودن» بَسَنده نموده و توضیحِ ویژهای ندادهاند. نگر: تاریخِ بیهقی، به کوششِ خَلیلِ خَطیب رَهبَر، 2/513 و 603
[24]. تاریخِ بیهقی، ط. یاحَقّی - سَیِّدی، 1/362.
[25]. کذا فی المَطبوع؛ و خالی از تَسامُحی نیست؛ چه، فَرق است میانِ «شَک۟ل» و «إِع۟راب».
«إِع۟راب»، إِظهارِ حَرَکاتِ أَواخِرِ کَلِماتِ زبانِ عَرَبی است به مُقتَضایِ نَح۟وِ آن زبان؛ و به معنایِ دَقیقِ کَلِمَه، در پارسی جایی ندارَد.
«شَک۟ل»، زیر و زَبَر نِهادن و إِظهارِ حَرَکاتِ حُروفِ هر واژه است.
در متنهایِ پارسی، واژه هائی را که حَرَکاتِ حُروفِ آنها إِظ۟هار گردیده است و حَرَکَتگُذاری شُدهاند، بر حَسَبِ اِصطِلاح۟، «مَش۟کول» بایَد گُفت، نه «مُع۟رَب». این تَسامُح است که به جایِ آن که بگویند: فُلان واژه را مَش۟کول کردم یا حَرَکَتگُذاری کردم، میگویند: إِع۟رابگُذاری کردم.
[26]. تاریخِ بیهقی، ط. یاحَقّی - سَیِّدی، 1/362، هامِش.
[27]. همان، همان، هامِش.
[28]. همان، 2/1102.
[29]. سنج: همان، 2/1662.
[30]. چه در غیرِ این خوانِش (و فِی ال۟مَثَل با خوانِشِ «خُر» - که خواهیم گفت همین مُصَحِّحان در کتابِ دیگری اختیار کردهاند -)، بیوسیده آن بود که این واژۀ نه چندان مُتَعارَف، ضَرورةً در «فهرستِ لغات و ترکیبات» دَرج گردد.
شایانِ یادآوری است که «پسودنِ» صفحۀ موردِ بحث (1/362) نیز از واژه نامۀ کتاب (سنج: 2/1643) فُرو افتاده است.
[31]. تاریخِ بیهقی، ط. یاحَقّی - سَیِّدی، 1/ صد وبیست و یک.
[32]. که ای کاش «نسخۀ نَفیسی» خوانده شده بود؛ خاصه از آن روی۟ که «ظاهرًا خودِ نفیسی از آن استفاده نکرده و به نظر میرسد که بعد از إِتمامِ کارِ [چاپِ تاریخِ] بیهقی به دستِ وی رسیده بوده است» (همان، 1/ صدوهجده). همچُنین، اَرج۟گُذاری و اِحتِرامِ آن مَردِ خَدوم را (که در حَیات و مَمات از «مخدومِ بیعنایت» بیمِهریٖها دید)!
[33]. نگر: تاریخِ بیهقی، ط. یاحَقّی - سَیِّدی، 1/ صد و شانزده و صد و هفده.
[34]. تاریخِ بیهقی، ط. یاحَقّی - سَیِّدی، 1/ صد و پانزده.
[35]. سنج: همان، 1/ صد و بیست.
[36]. نگر: دیبایِ دیداری، ص 411.
[37]. همان، همان ص، هامِش.
[38]. و - از بُن - بَعید نیست آنچه در نُسخه ها «خَر۟» به جزمِ راء خوانده شده است نیز همان «خَز۟» باشد که در أَثَرِ إِبهامِ تَصویر بروشنی قِرائَت نگردیده است؛ وَ اللهُ أَع۟لَم.
[39]. نمونه را، در لِسان ال۟عَرَب (ط. نَشر أَدَبِ الحَوزَة، 12/283) میخوانیم:
«هٰذا ثَو۟بٌ سُخَامُ ال۟مَسِّ إِذا کانَ لَیِّنَ ال۟مَسِّ مِث۟ل الخَزِّ».
همچُنین نگر: کتاب الأَغانی، ط. إِحسان عَبّاس و...، 1/37 («حتّیٰ بَدا لِیَ مثلَ الخَزِّ فِی اللِّینِ»)؛ و: یَتیمَة الدَّهر، 5/32 («... و مِن شعرِه قولُه فی غلامٍ له التحی: فی سَبیلِ اللهِ خدُّ / کان فی المَلمَسِ خَزّا / خانهُ الدَّهرُ فأَضحَی / یوسعُ اللّائمَ وخزا»).
[40]. نَهج البَلاغَه، چ شهیدی، ص 381.
تَرجَمۀ شادروان دکتر شهیدی:
«دنیا همچون مار است، سودنِ آن نرم و هموار، و درونِ آن زَهرِ مرگبار. فریفتۀ نادان دوستیِ آن پذیرد، و خردمندِ دانا از آن دوری گیرد». (همان، همان ص)
[41]. نَهج البَلاغَه، چ شهیدی، ص 352.
تَرجَمۀ شادروان دکترشهیدی:
«... دنیا همچون مار است، بپسودنِ آن نرم و هموار و زَهرِ آن جانشِکار...» (همان، همان ص).
[42]. در این باره، نگر:
مَصادِرُ نَهجِ البَلاغَةِ و أَسانیدُه، 3/463، و 4/108؛ و: پرتوی از نَهج البَلاغه، 5/104 و 108 و 230؛ و: التَّذکِرةَ الحَ۟مدونیَّة، ط. إِحسان عَبّاس و...، 1/66؛ و: البَصائِر و الذَّخائِر، ط. وَداد القاضی، 7/164 و 165.
[43]. شَرح نَهجِ البَلاغَة، ط. محمّد أَبوالفَضل إِبراهیم، 18/284.
[44]. یَتیمَة الدَّه۟ر، 5/30.
[45]. همان، همان ج، همان ص.
[46]. المُنتَظَم، 2/29.
در تاریخ مَدینَةِ دِمَشق در گزارشِ گُفتوگویِ مردی از بنی عامر به نامِ سلیط بنِ سُبَیع با یک راهبِ نَصرانی که در چین میزیسته، در زُمرۀ اندرزهایِ راهبِ یادشده، به این عبارت دربارۀ دُنیا بازمیخوریم:
«... فَمَثَلُها مَثَلُ الحَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّها و السّمُّ فی جَوفِها، یَحذرُها رِجالٌ ذوو عُقول، و یَهوِی إِلَی۟ها الصِّب۟یان لِقِلَّةِ عُقولِهِم...»
(تاریخ مَدینَةِ دِمَشق، 6/14؛ و: مختصر تاریخِ دِمَشق، 3/300).
مَضامینِ این گُفتوگویِ نه چندان کوتاه، با تعابیر و زبان و بیانِ کاملاً مألوفِ اندرزیِ مُسلمانان و گاه با عینِ عباراتِ مأثوراتِ أَخلاقیِ إِسلامی بَیان گردیده است و از مَجموعِ تأمُّل در مَتن و سَنَدِ آن، نه تنها اِطمینانی به وُقوعِ چُنین گُفت و شُنودی نمیتوان یافت، ایدون مینماید که از بُن۟ بَربافتۀ بعضِ اندرز۟ دوستانِ خَیال۟ پَردازِ روزگارانِ دور باشد. باری، در اینجا گُفتوگویِ أَصلیِ ما، نه بر سَرِ أَصالَتِ اِنتِسابِ این گُفتار به راهبِ نَصرانی یا زاهدِ مسلمان، بلکه بر سَرِ رَوائیِ یک «بُن۟ مایه»یِ اَندَرزی و تغذیۀ یک سُنَّتِ أدبی از رَهگُذَرِ آن است؛ سُنَّتی که از روزگارانِ بسیار دور تا امروز اِمتِداد یافته؛ و شیخ محمّدعلی ناصر، از شاعِران و فاضِلانِ شیعیِ جَبَل عامِل به سدۀ چهاردهمِ هجری، نیز، در إِدامۀ همین سُنَّتِ أدبی است که میگوید:
لا یَغُرّنکَ مِن زَمانِکَ لِین ال۟ـمَسِّ مِنهُ فَإِنَّهُ ثُع۟بان
(مُستَدرَکات أَعیانِ الشِّیعَة، 1/221).
[47]. شاهنامه، ویراستۀ دَبیرسیاقی، چ قَطره، 5/2873 (ب 539 و 540).
[48]. این ضَبطِ بی۟ت، موافقِ آن است که در لغت۟ نامۀ دِهخُدا (ذیل «مار») مُن۟دَرِج گردیده است.
در حَدیقَة الحَقیقَهیِ ویراستۀ دکتر مریمِ حُسَی۟نی (ص 178)، ضبطِ بی۟ت چُنین است:
«هست چون مارِ گرزه دولتِ دهر
نرم و رنگین و از درون پُر زهر».
شایان یادآوری است که زُهیری گفته است:
فَما الصِّلُّ إِلّا لَیِّنُ اللَّم۟سِ ظاهِرًا
و باطِنهُ سمٌّ و مِنه التَّحاذُرُ
(نَفحَة الرَّی۟حانَهیِ محبّی، 1/203)
و زبانآگاهان نیک میدانَند که این لفظِ «الصِّل» که او به کار بُرده، چه اندازه نزدیک است به «مارِ گَرزه» در فارسی که سَنائی به کار گرفته است!
[49]. [این نوشتار از همان تاریخِ تحریر تاکنون ( که چهار سال از آن سپری شُده است!)، در حَبسِ یکی از "گرامیداشت۟ نامه" ها به سَر بُرده، و اکنون که مُدَوِّنِ آن مجموعه - عَلیٰ رَغمِ عَلَمیَّت و عَجَمیَّت! - از نَشرِ آن دفتر بکُلّی «مُن۟صَرِف» گردیده است!، بإِذ۟نِ الوَلیّ! و به فَرخُندگی و پیروزی، آن را از قی۟دِ حَصرِ مَذکور رَهانیدم، و به خُجَستگیِ این گُشایش و رَهایش! بی کاهِش و فزایش، پیشکَشِ خوانندگانی کردم که در خَستوئی به بازیگریهایِ جهان و ناپایداریهایِ آن با مَن و مُص۟عَبیٖ هَم۟خِرقهاند!... اللّٰهُمَّ! فُکَّ کُلَّ أَسِیرٍ!/ دی۟ ماهِ 1394 هـ.ش].
پربازدید ها بیشتر ...
آثار و مقالهشناسی دکتر حسین مدرسی طباطبایی
محمدرضا رهبریانسیدحسین مدرسی طباطبایی (متولد 1320 ش در قم) استاد و پژوهشگر علوم اسلامی، پس از تحصیلات جدید به حوزۀ
عکس نوجواني منسوب به رسول خدا (ص) از کجا آمده است؟
جعفر هادي جعفريانعکس نوجواني رسول خدا (ص) از کجا آمده است؟ نوشته: Pierree Centlivre & Micheline Centlivre
دیگر آثار نویسنده بیشتر ...
آن بَر سَرِ گَنْجَست که ... (جَلْبِ اِنْتِباه به ریزهکاریِ بیْتی از سَعدی)
جویا جهانبخشاز دِلآویزتَرین و شَکَرخیزتَرین غَزَلهایِ دِلنَوازِ شیْخِ شیرینْسُخَنِ شیراز، «سَعدی» بیهَنباز، سر
بَرگْهائی زَرّین! به شادمانگیِ اِنتِشارِ کتابِ کِرامَندِ أَوْراق الذَّهَب
جویا جهانبخشکِتابِ کِرامَندِ أَوْراق الذَّهَب نه کتابی مُفرَد، که مَجموعهای است از مؤَلَّفات و رَسائل و أَسناد،
نظری یافت نشد.