۳۳۶۲
۰
۱۳۹۶/۰۲/۱۰

تازه هایی از جبل عامل، اهواز، و تبریز از سال 1156 هجری

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

پیش از این قطعه ای از کتاب طلسم اسکندری از عبدالله بن نورالدین بن نعمة الله جزائری را در باره صابئه نقل کردم. در همین کتاب، بخشی هم در باره اقالیم سبعه دارد که بیشتر اطلاعات آن همانی است که در کتابهای جغرافیای قدیم آمده است؛ اما در چند مورد اطلاعات جالبی دارد که مربوط به شنیده ها یا تجربه های خود اوست.

پیش از این قطعه ای از کتاب طلسم اسکندری از عبدالله بن نورالدین بن نعمة الله جزائری را در باره صابئه نقل کردم. در همین کتاب، بخشی هم در باره اقالیم سبعه دارد که بیشتر اطلاعات آن همانی است که در کتابهای جغرافیای قدیم آمده است؛ اما در چند مورد اطلاعات جالبی دارد که مربوط به شنیده ها یا تجربه های خود اوست. در  لابلای همین مطالب به تاریخ تألیف این نوشته هم تصریح دارد. وقتی از زلزله تبریز در سال 1133 یاد می کند، می گوید که این اتفاق 23 سال قبل از تألیف این کتاب روی داده است. بدین ترتیب تاریخ تألیف این اثر 1156 می شود که دوره نادری است. مولف در سال 1172 درگذشته است. به هر روی، ضمن بحث از اقالیم چند نکته در باره چند شهر می گوید که شاید برای کسانی سودمند باشد:
ابتدا در مقدمه، پس از توضیح مفهوم سنتی اقلیم در باره بخش شمالی آن که اقلیم هفتم است، گوید:
و از بعض ثقات به واسطه استماع افتاد که از بلاد اروس به عنوان تجارت به موضعی رفته بود که در آفتاب باشد. رودها  همه یخ بسته و از روی یخ عبور می نمودند، و چون ماه رمضان بود، بعد از غروب آفتاب شروع به افطار شده، چون از افطار و نماز مغرب فارغ گردیدند، از افق مشرق فجر ظاهر شده، نماز عشا را قضا نمودند. چنان که در آخر اقالیم افراط برودت و کثرت انجام سبب اندکی عمارت و تعسّر معاش انسان و حیوان است در مبدأ اقالیم افراط حرارت و کثرت احتراق سبب همین معنا گردیده، به مضمون خیر الامور اوسطها هرچند بلد از طرفین ابد و به توسط اقرب باشد به اعتدال نزدیک تر باشد.  (فریم 40)
در باره اقلیم اول، از جنوب، یعنی از اقلیم اول به بالا، می نویسد:
اقلیم اوّل تعلق به زحل دارد، و عامه اهل این اقلیم اسود اللون باشند و مشتمل باشد بر سیصد و چهل بلد عظیم، و هزار بلد کوچک که از بلاد مشهوره آنجا سراندیب [سیلان فعلی] است که مهبط حضرت آدم ع [است] و از بعض ثقات که وارد آن بلد گردیده، مسموع شد که آنجا کوهی است که در سفح آن مقامی است که اهل آن دیار، آن مقام را مقام حضرت آدم خوانند ، و اثر قدمی است که در سنگ جا کرده و به آن تبرک می جویند.
در بخش اقلیم دوم گوید:
باقلیم دویم به مشتری متعلق است، و لون عامه مردم آن بلاد میان سمرت و سواد باشد.... و از بلاد مشهوره آنجا مکه معظمه است... دیگر مدینه طیبه که شرافت آن چون نور آفتاب محتاج به وصف و بیان نیست و طائف که در لطافت هوا و اعتدال آب و هوا و وفور اثمار و کثرت برکات مثَل زَد آفاق است، و یمامه و احسا و هجر و قطیف و بحرین که همواره مجمع علما و صلحا و زهاد می باشد، و در هر عصر از اعصار جمعی کثیر از اهل فضل و سداد، خصوصا ممارسان علوم فقهیه از اهل آن دیار در اکثر بلاد اسلام بسیارند. دیگر بنارس که از آنجا عمامه ها و دیباهای قیمتی به اطراف عالم می برند و بعض بلاد هند و سند و مکران در این اقلیم واقع باشد (فریم 40)
در باره اقلیم سوم گوید:
اقلیم سوم به مریخ منسوب است و اهالی آنجا اسمر اللون می باشند، و در این اقلیم صد و شصت و نه شه رعظیم باشد، و سه هزار شهر کوچک.... دیگر دمشق و بیت المقدس و جبل عامل، و آن موضعی است مشتمل بر قری و بلوک بسیار واقع فیما بین مدینه مشرّفه و شام، و اهالی آنجا از قدیم الایام به محبّت و موالات اهل پیغمبر مشهورند، و به سبب کثرت جرأت و جلادت و تصلّب در مذهب و التزام مدافعه اعادی اولیای دولت رومیه عثمانیه را در هیچ زمان آن تسلط بر ایشان نبوده که در امور دیانت ایشان تصرفی توانند نمود، و در هر عصری از اعصار، جمعی کثیر و جمی غفیر از فضلای مذهب امامیه در آن دیار صاحب اشتهار و مصنفات بسیار بوده اند. از آن جمله شیخ شهید سعید محمد بن مکی، و شهید ثانی شیخ زین الدین و اولاد و احفاد او، شیخ حسن و شیخ محمد و شیخ علی و سید محمد و سید نورالدین و سایر نوخواستگان این دودمان فضیلت نشان.  و دیگر مداین که در ازمنه سالفه دار التخت ملوک عجم و مقصد طوایف امم بوده، و از آثار عمارت چیزی که الحال در آنجا باقی مانده، همین طاق انوشیروان است و مدفن سلمان فارسی و حذیفة بن الیمان آنجاست. حویزه که از مستحدثات بلاد اسلام، و مقر سلطنت سادات مشعشع عربستان است، و شوشتر که الحال اقدم کل بلاد عالم است، و گویند بعد از طوفان نوح اول بلدی که بنا شد شوش بود که الحال خراب و عمارت او منحصر در قبه حضرت دانیال است، و شوش در زبان پارسی به معنی خوب است. و چون این بلد را بنا نمودند به سبب مزید امتیاز آب و هوا و مکان آن را شوشتر [خوب تر] گفتند، و بانی آن هوشنگ بن کیومرث است، و در یک جانب شهر قلعه ای است به غایت محکم حصار که مسکن حکام و ارباب اختیار آن دیار است، و آن را قلعه سلاسل گویند، و سلاسل اسم غلامی بود از والی فارس که به بنای این قلعه مأمور گردیده.... دیگر اهواز که از بلاد قدیمه عظیمه و در عهد خلفای بنی امیه و بنی عباس معمورترین بلاد اسلام بود، و آن را سلة الخبز و مجمع الاموال تسمیه نموده بودند، زیرا که مزارع و جنگلهای آن که به طول رود کارون واقع است، همه شکرستان بوده، و در عوض نی و لبون و دغلهای هرزه که در سایر مردم ممتاز بودند، و به مضمون «انّ الانسان لیطغی ان رآه استغنی» همواره بر خلفا و امرا، طریق طغیان می پیمودند، و به این تقریب فتنه و فساد د رآن بلاد بسیار واقع می شد، و علی بن محمد منجم مشهور به صاحب الزنج در آنجا خروج نموده، مدتها با اولیای دولت بنی العباس معارضه نمود، خلایق بسیار از اهل آن دیار بعضی به موافقت و برخی به مخالفت او مقتول گردیدند، و بعد از تسکین آن فتنه چون خلفا را به عمارت آن ولایت رغبت باقی نماند، واماندگان اهالی آنجا از عهده ضبط آن همه نیشکر و ادای رسومات دیوانی که از ماده  ارضیه حارّه متکوّن می گردد، در آنجا بسیار بهم رسیده، بقیه خلق به این تقریب از آنجا به جاهای دیگر نقل نمودند، و الحال از عمارات آنجا همین قلعه موجود است، مشتمل بر چند خانه خرابه. نهایت آثار عمارات قدیمه بسیار و در نظر اعتبار شاهد بی نیاز حضرت آفریدگار است، هر آجر پاره دنیا اشاره و هر تخته سنگی لوح مزار بیچاره ای، هر سفال شکسته از کنگره ایوانی نشانی و هر بانگ جغدی از احوال گذشتگان داستانی، هر بته خاری شمع مزار گعلذاری و هر شاخ گیاهی نشانه خوابگاه زرین کلاهی.
هر که آمد این جهان بی وفا را دید و رفت
پاره ای بر سستی عهد جهان خندید و رفت
 کس ازین ویرانه ده یک دانه حاصل برنداشت
هرکه آمد پاره ای تخم هوس پاشید و رفت
گلعذران بس که در زیر زمین خوابیده اند
همچو شبنم می توان بر روی گل غلطید و رفت (فریم 40 ـ 41)
ذیل اقلیم چهارم پس از شرحی در باره زلزله تبریز در قرون اولیه می نویسد:
و در سنه هزار و یک صد و سی و سه هجری، قبل از تاریخ تالیف این رساله به بیست و سه سال، زلزله دیگر [در تبریز] واقع شد  که چندین شبان روز امتداد داشت، و اکثر قصور و عمارات آنجا منهدم گشت. خلق بسیار در زیر خاک بر طرف [طرق!] گردید، و پادشاه وقت به تجدید عمارت آن پردخت. قبل از اتمام، انواع وهن و فتور به کل بلاد آذربایجان خصوصا تبریز راه یافته، و اعادی و مخالفان مذهب در آن مملکت مسلط گردیده، کمال مبالغه و الحاح در قتل نفوس و اهلاک خلایق و نهب اموال و استرقاق نساء و اطفال نمودند، و تاکنون اهالی آن دیار، آنی به روی کار نیامده روز به روز در تنزل و تسفل می باشند. (فریم 42). اشارات اخیر او به تبریز در زمان تالیف این اثر، باید مربوط به حملات عثمانی ها پس از آمدن افغانها به ایران و وقایع دوران بعد از آن باشد.

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

شیخ محمد خالصی و افکار انقلابی او در سال 1301 ش

رسول جعفریان

زمانی که علمای عراق از جمله محمد مهدی خالصی ـ پدر شیخ محمد ـ به ایران تبعید شدند، مرحوم خالصی با پدر

مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»

رسول جعفریان

نوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

ریاض الجنه زنوزی اثری دایرة المعارفی در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی

رسول جعفریان

در زمستان سال 1402 موفق شدیم یک چاپ عکسی از کتاب ریاض الجنه زنوزی که اثری دایره المعرافی در حوزه فره

مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»

رسول جعفریان

نوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل