۳۸۳۲
۰
۱۳۹۶/۰۶/۱۹

گفتگوی بابا قاسم، خادم جامع عباسی اصفهان با خداوند در صحرای محشر

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

جُنگی را مرور می کردم که اشعاری از شاعران صفوی و قاجاری داشت. چهار صفحه آن شامل یک مثنوی، این عنوان را داشت: «مِن کلام مرحوم بابا قاسم خادم باشی مسجد جامع عباسی». این که مسجد جامع عباسی [واقع در میدان نقش جهان] که زمانی مسجد شاه می گفتند و حالا مسجد امام می خوانند، خادم باشی داشته و ملقب به این لقب بوده، توجهم را جلب کرد.

جُنگی را مرور می کردم که اشعاری از شاعران صفوی و قاجاری داشت. چهار صفحه آن شامل یک مثنوی، این عنوان را داشت: «مِن کلام مرحوم بابا قاسم خادم باشی مسجد جامع عباسی». این که مسجد جامع عباسی [واقع در میدان نقش جهان] که زمانی مسجد شاه می گفتند و حالا مسجد امام می خوانند، خادم باشی داشته و ملقب به این لقب بوده، توجهم را جلب کرد. جستجوی مختصری نشان داد که این شخص شاعر بود و مثنوی زیر از اوست. شرح حالش در آتشکده آذر چنین آمده است: خادم،  باباقاسم. از اهل اصفهان است و همشیره زاده ٔ میرنجات ، مدتی در مسجد جامع عباسی خادم باشی بود. صحبتش مکرر اتفاق افتاد، مردی نیک نهاد و خوش اعتقاد بود. شعر  بسیاری گفته، صاحب دیوان است؛ اگرچه شعر را خوب نمی گفت، اما در فن تاریخ مهارت تمام داشت، و در اواخر زمان نادری در اصفهان وفات یافت. تاریخ وفات او این است: «گفت خادم بجنت آمد باز».
 این یک شعر از او دیده و نوشته شد:
بمن دشوار شد آخر ره میخانه پیمودن / به این پیری بکوی می فروشم خانه بایستی
داستان مثنوی زیر را قدیم شنیده بودم؛ اینکه یک اصفهانی زرنگ، در صحرای محشر، این چنین با خدا برخورد کرده است! اکنون دیدم که این شاعر، یعنی خادم باشی جامع عباسی، این حکایت را به نظم در آورده است. وقتی او را برابر میزان و حساب قرار داده و نشانش می دهند که گناهانش سنگین است، در برابر این پرسش خداوند که اکنون چه دفاعی از خود داری، وی منکر همه گناهانش می شود. یک نکته شهادت ملائکه علیه اوست، اما وی  می گوید آنها با وی دشمنی داشته اند، و حتی پیش از خلقتش هم او را متهم به گناه کرده اند! بنابراین حرف آنها را قبول ندارد. اعضایش که شهادت می دهند، آنها را هم متهم می کند که چون اجازه گناه به آنها نداده، اکنون تلافی می کنند. به نظر این بنده، «نامه عمل» هم اعتباری ندارد، چون کاغذ در شرع اعتباری ندارد! بدین ترتیب همه شهادتها را رد می کند. آن وقت خداوند، خود شهادت داد. در این وقت، بنده می گوید، علم تو را قبول دارم، اما خودت گفته ای که هر سخنی با گواه دو شاهد عادل قابل قبول است. اگر کسی را مثل و مانند خود بیاوری، در آن صورت، سخنت ثابت خواهد شد. در این وقت خداوند، او را به خاطر نکته سنجی اش و اینکه به وحدانیت خداوند اعتقاد دارد، بخشید. خادم در اینجا، از عرفان ستایش می کند، و آن را راه خلاصی می داند.

مِن کلام مرحوم بابا قاسم خادم باشی مسجد جامع عباسی

شنیدم ز درویش آزاده ای / به فقر و فنا دل ز کف داده ای
در اقلیم ایجاد فرزانه ای / ولی عاشق و مست و دیوانه ای
حدیثش همه صدق و قولش صحیح / بیانش ملیح و زبانش فصیح
می معرفت دایم او را به جام / گرفتار صد درد و آزاده نام
که روز جزا در صف حشرگاه / که باشد در آن روز قاضی اِله
یکی پرگنه رند عرفان شعار / در آید در آن مجمع گیرودار
دلیرانه و فارغ از اضطراب / به جرأت خرامد به پای حساب
به قصدش ملایک به قانون کار / نوا خوان شوند از یمین و یسار
گواهی دهند از معاصی به او / ببندند راه خلاصی به او
دهندش به کف نامه پرگناه / که باشد سراپا چو بختش سیاه
کشد شرمساری ز هر ناخوشی / ترازوی عدل از خجالت کشی
خطاب آید آنگه ز دربار عدل / که آمد کنون روز بازار عدل
تو ای بنده خود گو به این فعل زشت / جهنم سرایت بود یا بهشت؟
گواهان گذشتند و طی شد حساب / گرت هست عذری بگو در جواب
بگوید که گفتی تو عدلیست کار / کی از عدل این حکم شد برقرار
گذارد کسی مدّعی را گواه / شود قول او حجّت رسم و راه
تو شرعی به ما داده بودی نشان / کنون نیز باید که باشد همان
ملایک به ما از ازل دشمنند / به ما پیش از ایجاد تهمت زنند
 در این ادعا بنده ات صادق است / که قرآن به این مدّعا ناطق است
خصوصاً همین کاتبان عمل / که دارند با ما عناد از ازل
بدنیا چو بودند در کار ما / ملازم به رفتار و کردار ما
ز ما غیر اخلاق خود دیده اند / چو جنسیتی نیست، رنجیده اند
کنون میدهند این شهادت دروغ / ندارد چراغ عداوت فروغ
هم از نامه ی جرمم آید چه کار! / که کاغذ ندارد به شرع اعتبار
بگوید گر اعضا شهادت دهند / در اثبات جرمی که خود دیده اند
و گر هست ای بنده بوالفضول / در آن جرح و تعدیل و رد و قبول
ز من گوید اعضا ستم دیده اند / که محکوم حکمم بسی بوده اند  
به دنیا رساندم به هر یک ضرر / چو از فعل نیک و چو از کار شر
نباشد عجب گر به من دشمنند / که در حقم این سان گواهی دهند
ندا آید از داور ذوالمنن  / که داری به علم من آیا سخن؟
چو من شاهدم آنچه را کرده ای / در آن گرچه پوشیده ام پرده ای
به علمم گر انکار داری بگو / که سازم عیان جمله را مو به مو
بگویم نیَم منکر علم تو / که آگاهم از علم و از حلم تو
تو هرچند بر جرم من شاهدی / ولی شاهد عادل واحدی!
تو عدلَین فرموده ای در گواه / به یک عدل ثابت شود کی گناه؟
اگر چون خودی هم بیاری رواست / که دور از مثوبم! کنی بازخواست
ولی می دهم من شهادت به این / که نبود ترا شِبه و مِثل و قرین
ضعیفی چو سازد بگو با قوی / چه باشد که حاکم شود مدّعی
بیارد چو آن بنده عُذر چنین / رسد مژده از اکرم الاکرمین
که ای مَحرم عارف نکته سنج / به درهای معنی ضمیر تو گنج
چو اقرار کردی تو بر وحدتم / شدی قابل بخشش و رحمتم
همه نکته های تو سنجیده شد / همه گفتگویت پسندیده شد
به مزد همین عذرت از فعل زشت / شدی مستحق خلود بهشت
کنون بی تکلّف به جنّت خرام / در آن روضه با حور عین کن مقام
که داری چو ذهنی چنین مستقیم / حرامست بر تو عذاب جحیم
تو هم «خادم» ای عاقل رو سیاه / که در جهل شد نقد عمرت تباه
به عذر گنه معرفت پیشه کن / به عرفان زن و عذری اندیشه کن
که شاید ز عرفان رسد شادیت / شود معرفت عذر آزادیت
اگرچه در آن بارگاه شگرف / ندارد کسی حد و یارای حرف
و لیکن کرم، این تقاضا کند / گر الهامش این عذر القا کند
بلی از کرم این نباشد عجب / که آید کرم خود بهانه طلب
بیا ساقیا ای ترا من غلام / دمی از می معرفت کن به جام
که چون مست گردم به عرفان زنم / شوم کافر و دم ز ایمان زنم
شود بلکه گم کشتی هادیم / بود در گرفتاری آزادیم

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

دو رساله اعتقادی صریح السنه و التبصیر فی معالم الدین از محمد بن جریر طبری مورخ و مفسر (224 ـ 310)

رسول جعفریان

طبری بیش از همه به تاریخ و تفسیرش شهرت دارد. چندین اثر حدیثی هم دارد که یکی تهذیب الاثار است. در دهه

مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب

رسول جعفریان

کتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در