۴۱۸۹
۰
۱۳۹۶/۰۷/۱۲

جنگ اخباری ـ اصولی در شعر صدرالممالک اردبیلی (م 1271ق)

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

جدال اخباری گری و اصول گرایی در چندین نوبت در تاریخ تفکر شیعی بالا گرفته و هر بار، نیروی زیادی از عالمان و فقیهان صرف مبارزه فکری با گروه مقابل شده است.

جدال اخباری گری و اصول گرایی در چندین نوبت در تاریخ تفکر شیعی بالا گرفته و هر بار، نیروی زیادی از عالمان و فقیهان صرف مبارزه فکری با گروه مقابل شده است. این جدال، در درون خود، سبب برآمدن افکار و آثار و آراء جدیدی هم شده و مکاتب تازه ای را به خصوص در فقه شیعه پدید آورده است. بخش مهمی از این جدال، در نیمه دوم قرن دوازدهم هجری، عطف به کارهایی که در دوره صفویه در این باره شده بود (و آن هم از  محمد امین استرآبادی م 1036 آغاز شده بود) بالا گرفت. موقعیت جغرافیایی این جدال، هم در عراق و هم در ایران بود. 

در حاشیه جدال اخباری گری و اصول گرایی، جنگ صوفیان و فقیهان نیز در جریان بود و به واقع، فقیهان، همزمان، می بایست در دو جبهه نبرد می کردند. بماند که جبهه سومی هم، گاه در تقابل با شماری از فلاسفه برای فقیهان وجود داشت، و این علاوه بر جریانهای ترکیبی از اخباری گری و صوفی گری با تمایلات تازه ای بود که تحت عنوان شیخیه و بابیه و حتی جریان میرزا محمد اخباری پدید آمد که فرد اخیر جدای از تمایلات اخباری، خود یک جریان فکری مستقلی را تأسیس کرد. 
داستان این جدالهای فکری در قرن سیزدهم، بسیار طولانی است، و منابع زیادی همچنان به صورت مخطوط وجود دارد که می تواند روشنگر این منازعات فکری باشد. این جدالها، وقتی با سیاست شاهان قاجار یا برخی از امرای مهم و قدرتمند آنها ترکیب می شد، می توانست موجد مسائل تازه ای باشد که خود آن حکایتی است. برخی از شاهان قاجاری و شاهزادگان، مدافع صوفیه، برخی همراه با اخباری ها، و شماری که این جریان غالب بود، به دلیل نفوذ فقیهان در جامع، با آنان همراهی می کردند. 
مهم ترین ویژگی فقیهان، اجتهاد بود که غالب در فقه خود را نشان می داد و زمینه نوعی نشاط و تنوع فکری را در این حوزه فراهم کرده بود. برخی از بزرگترین فقیهان قرن سیزدهم، میرزای قمی، کاشف الغطاء، سید محمد مجاهد، سید علی طباطبائی و عالمان دیگری بودند که به نوعی با مسائل ایران هم مرتبط بودند. 
در همین دوره، شماری از سران صوفیه در غرب ایران، دارای نفوذی فوق العاده بوده و این نفوذ گاه تا تهران و دربار محمد شاه هم کشیده می شد. پیش از آن در عهد فتحعلی شاه و فرزندش نایب السلطنه عباس میرزا نیز این نفوذ دیده می شد. به هر روی، منبع این جدالها، صرف نظر از آن مقدار که چاپ شده، همچنان خطی است، اما شگفت که از همین چاپی ها هم درست استفاده نشده و کمتر برای روشن کردن این منازعات از آنها بهره برده شده است.
این روزها گذارم به دیوان صدرالممالک اردبیلی افتاد که دلبسته صوفیه بوده و شرح حال و مسائلی از زندگیش در منابع مختلف آمده است. دیوان او، مشتمل بر بخشی از مطالبی است که به داستان اخباری ـ اصولی مربوط بوده و اشعاری مفصل علیه اجتهاد دارد. صدرالممالک در اصفهان، به جرگه صوفیان پیوست و تابعیت از حسینعلی شاه (م 1234) را پذیرفت. پس از آن، مدتی عباس میرزا او را به عنوان معلم فرزندش گماشت. در دوره محمد شاه نیز موقعیت وی استوار بود، اما امیر کبیر او را به عراق عرب تبعید کرد. این وضعیت ادامه داشت تا این که ناصرالدین شاه به سلطنت رسید و او اجازه بازگشت یافت، اما در نیمه راه به سال 1271ق درگذشت. 
عنوان «صدر» برای وی، به دلیل پیشنهاد صدارت به وی بوده که او نپذیرفته اما این لقب روی او مانده است. به رغم این که او پیش از این مورد طعن بود، پس از پیشنهاد صدارت و توجهی که عباس میرزا به او کرد، در تبریز مورد احترام واقع شد و او به شوخی می گفت، یکی از مطهرات در اسلام، همین «صدارت» است!
دیوان صدر الممالک اردبیلی، به سال 1352ش با مقدمه جواد نوربخش منتشر شده، و آنچه مورد نظر است، اشعاری است که وی علیه «اجتهاد» دارد. اشعار موجود در دیوان وی، غالبا بسان دواوین دیگر مشایخ صوفیه، به مسائل شیعی و همین طور جنبه های خاص فرقه ای و مسائل تربیتی به روش صوفیان سروده شده است، اما این بخش، به طور خاص، در باره اجتهاد و نفی آن است. 
دلیل ارائه آن در اینجا، بیشتر از آن رو است که با ادبیات این دوره آشنا شده و توجه داشته باشیم که گاه در میان دواوین، از این دست مطالب نیز وجود دارد که می تواند در شناخت جریانهای فکری این دوره به ما کمک کند.

رسول جعفریان, [۰۳.۱۰.۱۷ ۱۷:۵۰]
از نظر محتوا، به رغم آن که سبک بحث، شاعرانه است، اما شاعر کوشیده است تا «اجتهاد» را عامل اصلی در انحراف امت دانسته و بر پایه آنچه که اغلب اهل سنت، در توجیه خطاهای صدر اول مطرح می کنند که «اجتهد و اخطأ» بگوید که اساسا این مفتوح بودن باب اجتهاد است که زمینه آن انحرافات را فراهم کرده است. وی در این اشعار، تغییر در آراء مجتهدان نسبت به یک مسأله را مورد تمسخر قرار داده و و حیرت و بهت زدگی آنها را در صدور فتوا و تغییری که در آن می دهند، مورد طعنه قرار داده است. همچنین در بخشی دیگر، طرح بحث انسداد باب علم و عمل به ظن را که در مکتب اصولی های این دوره، متأثر از مکتب وحید بهبهانی سخت رایج شده بود، مورد حمله قرار داده است. 
ما می دانیم که پیشرفت کار مجتهدان در این دوره که به دنبال انقلاب معرفتی وحید بهبهانی پیش آمد، عامل مهمی در تحولات فکری دوره اخیر در تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی بوده است.
در این میان این نکته جالب است که یک صوفی با اخباری گری کنار آمده و به نقد مکتب اصولی و مبانی آن پرداخته است. علاوه بر قرابت های فکری که ممکن است در این میانه باشد، مهم آن است که در صحنه عمل، مجتهدان، همزمان با اخباری ها و صوفیان مبارزه می کردند و این خود به خود آنها را به همدیگر نزدیک می کرد. 
اشعار صدرالممالک
در بیان اجتهاد بی عصمت و کلام معجز نظام امیرالمومنین علیه السلام که در نهج البلاغه ایراد فرموده‌اند:
اجتهاد است آنکه در راه خدا /حقّ و باطل می‌کند از هم جدا
اجتهاد است آنکه بوبکر و عمر /می‌نشاند مسند خیرالبشر
اجتهاد است آنکه او شورا کند /در سقیفه حکم عاشورا کند 
اجتهاد است آنکه عثمان آورد /گه فلان و گاه بهمان آورد 
اجتهاد است آنکه گوید ای امیر /حیدر! ای شیر خدا آرام گیر 
در کنام خود برو خاموش باش /لب فروبند و سراپا گوش باش 
از خدا و از خدایی دم مزن /ملّت و دین نبی بر هم مزن 
تو مگو هستم امیرالمومنین /آنچه می‌کردی مکن در راه دین 
تو مگو من بر حقم من با حقم /تو مگو  که من وصی مطلقم 
تو مگو که من کلام ناطقم /تو مگو من هرچه گویم صادقم 
تو مگو من آیه اَتممتُ اَم /نعمت حقم برای هر امم 
تو مگو من باب علمم یا که من /بوده‌ام نفس نبیّ مؤتمن
زین فضایل هیچ با مردم مگو /آنچه بود اندر غدیر خم مگو 
الغرض از مذهب و ملت مگو /شرط باشد در وصی عصمت مگو 
اجتهاد است این ایا شیر خدا /اجتهاد ما جدا عصمت جدا 
اجتهاد است آنکه گوید انبیا /از کجا معصوم باشند از کجا 
اجتهاد است آنکه تا حیدر علم /بر زند تا کار گردد منتظم 
یک علم بندد برای پور هند /پرچم او بگذرد از هند و سند 
اجتهاد است آنکه اندر راه دین /شد دلیل قاسطین و مارقین 
اجتهاد است آنکه امّ المؤمنین /در جهاد آید پی ترویج دین 
لشکر و اسباب کارش می‌دهد /چست و چابک بر جمل محمل نهد 
گویدش مردانه شو ای شیر زن /حمله کن بر شیر حق شمشیر زن 
اجتهاد است آنکه گوید یا حسن /صلح باید کردنت ای مؤتمن 
اجتهاد است آنکه گوید یا حسین /واجب آمد قتل تو ای نور عین 
ای شهنشاه جوانان جنان /سر بباید دادنت ای جان جان 
اجتهاد است آنکه خون جاری کند / اجتهاد است آنکه خون خواری کند 
اجتهاد است آنکه تا آخر زمان /خون بگریاند زمین و آسمان 
اجتهاد است آنکه هفتاد و سه قسم /امّت احمد کند هر یک به اسم 
جمله ضدّ یکدگر در اعتقاد /حجّت و برهان هر یک اجتهاد 
هر یکی گوید که حق با من بود /این تعارض این تناقض تا ابد 
در اصول و در فروع آن فزون /از چه از آن اجتهاد ذوفنون 
من نمی دانم چه قسم است اجتهاد /چشم بند است و طلسم است اجتهاد 
فارق حقّ است و باطل ای ولد /خود گهی حقّ و گهی باطل بود 
آنکه میزانی ندارد خود به سیر /من ندانم چون شود میزان غیر

در ادامه اشعاری در نقد نظریات مجتهدان اصولی در باب انسداد باب علم و عمل به ظن دارد:

«اشاره به معتقدین انسداد باب علم و وجوب عمل به ظن ایشان:
گوید او چون باب علمم بسته شد /از تکالیف خدا هم نیست بد 
از مظنّه فتح بابی کرده‌ام /اسم او را اجتهاد آورده‌ام
ظنّ لایغنی من الحق خوانده‌ای /باز اندر ظنّ باطل مانده‌ای
ظنّ باطل حقّ نباشد ای غوی /کعبه در بطحا، تو صحرا می روی
می روی صحرای بی آب و گیا /دیگران را نیز می گویی بیا 
می‌بری جمع پریشان در طلب /اندر آن صحرای پرخوف و تعب 
طالب جویای کعبه آن همه /گرد تو جمع آمده همچون رمه 
تا قلاووزی کنی حجشان بری /لیک از تو می نیاید رهبری
رهبر هر راه ای مرد سلیم /راه دان است و خبیر است و علیم
خود تو می دانی که با ظن می روی /نی چو مردان بلکه چون زن می روی 
اندر آن صحرای صعب و سنگلاخ /کار ناید آن ظنون شاخ شاخ
کاروان وامانده و ره کرده گم /تو ظنون خویش را بگرفته دُم 
تو ز دُمّ آن ظنون و آن قرون /دست شان در دُمِّ تو لایشعرون
هین و هین تا نگذرد هنگام حج /حاجیان در عُسرتند و در حرج
تو همی گویی که این سو راجح است /هین برآیید ای گروه حق پرست 
می بری آن قوم را فرسنگها / در میان خارها و سنگها 
نی اثر بینی ز کعبه نی خبر /مانده در صحرای گرم و پرشرر
تابش خور اندر آن صحرا زده /دشت و صحرا جملگی آتشکده
آب ناپیدا نه نان و نه علف /حاجیان و اشتران گشته تلف 
هر که مانده زآن گروه حج طلب /نیم جانی باشدش آن هم به لب 
تو نشسته در میان سنگلاخ /سنگ سوزنده شترها را مناخ
می زنی بانگ ای بلال مؤتمن /بانگ بر زن جوهر و توفیق من
زود زود این بارها آن سو پرید /زود آن بار کتب پیش آورید
آنچه کردم ازکتب من منتخب /در سفرها حمل کردم با تعب 
جمله بربستم یکی بار تمام /از برای این چنین روز ای غلام 
جلد من لایحضر و حبل المتین /کافی و تهذیب آن اکمال دین 
جلد استبصار و جلدی از بحار /غیر از آنها هرچه باشد هم بیار
تا ره کعبه کنم پیدا به ظنّ /اجتهاد نو بیاید نی کهن 
جمع کردی آن کتب در دور خود /همچو سنگر از برای روز بد 
مجتهد ترسیده در سنگر شده /کشتی حجّاج را لنگر شده
کشتی طوفانی بی ناخدا /ناخدا در سنگر از کشتی جدا 
هی ورق بشماری و بر هم زنی /آن کتب را تا بیابی روشنی
روشنی حاصل نشد در سال و ماه /ای سیه دل زآن ورقهای سیاه
این زمان که روز روشن شد چو شب /روشنی جویی از آنها ای عجب
چون شمردی آن ورقها سر بسر /آمدی روشن تر از شمس و قمر 
کالبشاره راه پیدا کرده‌ام /اجتهاد تازه‌ای آورده‌ام
اجتهاد کهنه گر سودی نداد /اجتهاد تازه‌ام راهی گشاد
از برای مجتهد عیبی مجو /این تجدّد باشد اندر رای او
آن تجدّد چون دلیل آمد به دست /ای مقلّد مجتهد را جایز است 
ای مقلّد رای من شد منصرف /این طرف باید شدن نی آن طرف
ای جماعت این طرف بوده است حج /آن طرف ما در عذاب و در حرج 
لیک چون از اجتهاد آمد عذاب /در قیامت می‌دهد چندین صواب 
پیش از این دیگر توقّف نارواست /وقت حجّ است و سفر سوی خداست
زود برخیزید زود ای حاجیان /بار بربندید قوم نیم جان
باز اشتر شد قطار اندر قطار /باز آمد رهروان را وقت کار 
باز درجنبید اشتر هم فرس /باز بر اشتر حدی خوان شد جرس 
باز از نو رهنما شد اجتهاد /باز آن نو مجتهد پیش اوفتاد 
باز او بگرفت دمّ آن ظنون /قوم در دنبال او لایشعرون 
یوم ندعوا کلّ قوم بالامام /ای امام تیزرو بردار گام 
گام بردار ای امام ذوفنون /این منازل باز دارد بوی خون 
بوی خون می آید از صحرا و دشت / از صدای غول یاران یاوه گشت
جز صدای غول اندر گوش ما /می نیاید ای امام رهنما 
از تو هم گاهی صدایی می‌رسد /مشتبه گردد به ما ای معتمد
ما نمی‌دانیم غولی تو و یا /غول باشد تو ایا فخر کیا 
ما نمی‌دانیم یا رب جان غول /از ازل در جان تو دارد حلول 
ما نمی‌دانیم یا رب آن ظنون /از دل تو غول می‌آرد برون
این قدر دانیم این ره راه نیست /زیر هر سنگی در این ره رهزنی است
خون ما جاری شده در سنگ خاک /این بدنها از مغیلان چاک چاک 
این شب تاریک و این دشت مهول /این ره بیراهه و این بانگ غول
این امام بی فروع و بی اصول /هر دمی از رای خود دارد نکول
باز می‌گوید من اندر دل هله /شبهه ای دارم قوی در مسئله 
باز می‌گوید تعارض در دلیل /آمد ای یاران دلیلم شد علیل
باز می‌گوید دلیلم ظنّ بود /شکّ آمد ظنّ من از من ربود 
باز می‌گوید که شکّم وهم شد /وَهم هم زایل شد از من خود به خود
باز می‌گوید که دستم خالی است /پای من چوبین و ره بالا و پست
آن هم اشکسته شد و بی پا شدم /تا تراشم پای دیگر از عدم
تا تراشی چوب گردد پای تو /وای تو وای این مقلّدهای تو
هان دهان ای کاروان برجا بمان /تا که صبحی از افق گردد دمان
تا ز تأثیر دعای مستجاب /سر برون آرد ز مشرق آفتاب 
تا که او بار کتب را واکند /راه کعبه از کتب پیدا کند
گر کسی از این گروه بی فلاح /از قضا زنده بماند تا صباح
راه کعبه طی کند با این امام /طوف کعبه کی کند یوم القیام

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

دو رساله اعتقادی صریح السنه و التبصیر فی معالم الدین از محمد بن جریر طبری مورخ و مفسر (224 ـ 310)

رسول جعفریان

طبری بیش از همه به تاریخ و تفسیرش شهرت دارد. چندین اثر حدیثی هم دارد که یکی تهذیب الاثار است. در دهه

مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب

رسول جعفریان

کتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در