۵۵۲۹
۰
۱۳۹۸/۰۱/۰۹

مرگ یک سوم جمعیت ایران در قحطی سالهای 1285 تا 1288 ق

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

در قحطی سالهای 1285 تا 1288 قمری، یک سوم جمعیت ایران نابود شد، و این درست زمانی بود که از بخش های متمدن جهان، به دلیل ایجاد راه آهن و امکان سریع نقل و انتقال مواد غذایی، آثار ویرانگر قحطی رخت بربسته بود. ماهها بلکه سالیانی طور کشید تا ایران بتواند از کشورهای همجوار و از جمله روسیه، گندم وارد کند. به علاوه که اغلب پولی هم در خزانه نبود، چون نه صنعتی در مملکت بود نه تجارت و نه راههای ارتباطی. در اینجا، یادداشت های یک نویسنده و عالم تبریزی را از تبعات ویرانگر این قحطی که در سال 1289 نوشته شده را ملاحظه می کنیم.

طی سالهای 1285 تا 1288 قمری / 1886 ـ 1871م، قحطی بزرگ و فراگیری در ایران رخ داد که بنا بر آمارهای غیر رسمی که در اختیار است، یک سوم جمعیت ایران از بین رفتند. در این باره، تاکنون یادداشت ها و نوشته های متعددی منتشر شده است. گزارش زیر از یکی از علمای تبریز به نام محمدرضا فرزند عبدالرحیم اهرابی تبریزی است. وی در کتابی با عنوان «مطلع الانوار من مشارق الاطهار» که نسخه آن در کتابخانه مجلس به شماره 13735 آمده، یادداشت هایی در باره این قحطی و مرگ و میرهای ناشی از آن نوشته است. این کتاب در باره اخبار امامان و بیشتر مطالب داستانی در باره کربلاست، اما در اواخر آن، در باره وضعت قحطی در شهرهای مختلف، از جمله در باره تبریز و همدان مطالبی آورده است. این که این مطالب چه قدر دقیق است نمی دانیم، و شاید برخی از شایعات باشد، اما در کلیت آن، و صد البته از وضع اسفبار ایران در این دوره که سالهای میانی سلطنت ناصرالدین شاه است آگاهیم. در این یادداشت ها، علاوه بر اخباری که از این و آن در باره تلفات این قحطی شنیده، از مشاهدات خود هم مطالبی آورده که جالب است. وی می گوید، در پی این قحطی، ناصرالدین شاه، اقدام به خرید گندم و آرد از روسیه کرد. جالب این است که به رغم این که یک سوم جمعیت مردم ایران یا به گفته وی، شش کرور از مردم از میان رفتند، باز دعا به جان شاه می کند که با این کار خود، سبب عنایت خداوندی به ایران شده، و از سال 1289، وضعیت کشت و زرع رو به بهبودی گذاشته است. جالب است که درست مثل این چند روز در ایران ( روزهای آغازین سال 1398) که عده ای باز پای روایاتی را در میان آوردند که آمدن سیلی این چنین طی روزها، از علائم ظهوراست، در اینجا هم مولف ما، مرگ یک سوم جمعیت را از علائم ظهور دانسته است. این یعنی این که ما از این زمان تا آن زمان، فرقی نکرده ایم. یاد شعر حافظ افتادم که او هم، وقتی در وانفسای شرایط سخت روزگارش درگیر بوده، به یاد فتن آخر الزمان افتاده و منتظر «ترک سمرقندی» یا همان تیمور بوده که بیاید و ایران را نجات دهد. «خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم / کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی». معلوم نیست تا کی ما باید هر امر نامتعارفی را امر آخرالزمانی بدانیم و دست از کار و تلاش بداریم.

[یادداشت مولف در باره قحط و غلا در ایران در سال 1285]

چنانچه در سالهای تألیف این کتاب مستطاب، چند نفر از علمای تبریز و اطرافُ اکناف به رحمت ایزدی پیوستند ـ اعلی الله مقامهم؛ تمامی محروسه ایران را انواع بلیّه احاطه نمود، عبارت از تاریخ یک هزار و دویست و هشتاد و پنج هجریه بوده باشد (سنه 1285) الی تاریخ یک هزار و دویست و هشت نه هجری (1289) من الهجرة النبویه ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ که اوّلاً اشدّ مصائب دنیا قحط و غلا است که در تاریخ 1285 در سواحل شیراز و در سال دویم آن در اصفهان نیز در خراسان. به خدا پناه می بردم.

از سال هشتاد و هشت که سال گذشته باشد، انواع بلیه و اقسام امراض، سیما قحط و غلا، در جمیع محروسه ایران واقع شد؛ و در بعضی شهرها سیما در تبریز و آذربایجان و عراق از یک طرف ناخوشی وبا و آمدن سیل عرم و خرابی ولایت، و نایابی غلاّت، در بعضی بلا و قحطی، و در بعضی بلاد تسعیر مأکولات زیاد از حدّ و افزون از قیاس. و فوت و موت برایا از غریب و بومی و غنی و فقیر، به قراری که مخبرین صادق و سیّاران ناطق و محدثان فایق، معادل «شش کرور» از موت وبا و سبب سیل دمان و گرسنگی و قحطی و سرماگیری در زمستان و ناخوش مطبقه و محرقه و خستگی و درد گلو و سایر امراض مهلکه و اوجاع مزمنه وفات کردند.

[مردن هفت تن از علمای بزرگ]

و هفت نفر از علمای متبحرین عتبات عالیات و نجف اشراف و سایر بلاد فوت شد، از جمله شیخ المشایخ شیخ مهدی بن شیخ علی بن شیخ جعفر نجفی، و حاجی میرزا علی نقی در کربلا، و آقا عبدالله نواده آقا باقر بهبهانی در کرمانشاهان، و غیرهم ـ اعلی الله مقامهم و رفع فی الخلد اعلامهم. ربنا اغفر لنا و لعلماء الدین و مادحین الائمة و المذنبین و لجمیع المومنات و المومنین.

و بعضی از علما، مؤاسات را معمول داشتند، و اغنیاء مؤمنین تبعیت کردند با ائمه، اینکه فقراء را مطمح نظر فیض منظر داشتند، از قرار مذکور و اقوال با سماع و یا با مکتوب، از گرسنگی دست از جان شستند و در خرابه ها و مساجد و طرق، جنازه ایشان ماند، فنعوذ بالله از اموات دهات که بی غسل و کفن و بی دفن مانده بودند.

[آدم خواری در همدان و برخی از شهرهای دیگر]

و نوشته بودند، در بعض دهات همدان پدر گوشت پسر خود خورده بود و گوشت سگ و گربه را حتی خوردند. محققا لا ریب فیه.

و به قول عالمی موثقی در بلده همدان چهار نفر زن، با همدیگر متفق شده، با وقت و فرصت، بیست نفر زن را فریب داده هر دم یکی را کشته، گوشت ایشان را خورده بودند.

و نیز گفت چند روز در بلده مزبوره بودیم، شهادت دادند [گویا] خداوند عالم عقل از سر بعضی از اغنیای با مُکنت [برده] که آذوقه داشتند، از کثرت قساوت و حماقت، طفلان خُرد را کشته، گوشت ایشان را خوردند.

و به قول صریح در اکثر دهات اطفال نابالغ را فروختند، و به قول عالیجاه ولی قلی آقا، خلفاء [!] قراجه داغ، فقرای اطفال خودشان را به ارامنه ارس کنار فروختند به قیمت قلیلی.

و به قول زوار عالی مقدار دختران بکر را به سه من گندم یا کم و بیش می فروختند در صفحات همدان، و بعضی مجانا و رایگان دختران باکره را بر اهل زوار می دادند. جفّ القلم که زیاده از این، یارا نداشت که تحریر پذیر باشد.

و به قول موثقین یک ثلث مخلوق ایران از گرسنگی فوت شده؛ و ایران بالمرّه ویران شد. لهذا در حدیث آمده از علایم ظهور این است که یک ثلث آمی از گرسنگی می میرد، چنانچه مردند... و بعد ذلک العلم عندالله و حججه الکرام علیهم السلام.

فاعتبروا یا اولی الابصار که کثرت معصیت سبب نزول بلا است، و هیچ بلا اشدّ از قحط و غلا نیست. فنعوذ بالله من شرور انفسنا.

و احادیث کثیره در خصوص تغیر زمان در مسوده جلد چهارم که کاشف الاسرار است ذکر نمودیم.

[خرید گندم و آرد از بلاد روسیه]

 و به مفاد السلطان العادل خیر من مطر وابل، از کثرت عدل و رأفت اعلی حضرت قدر قدرت کیوان بارگاه جمجاه حامی شرع متین ناصر الملة و الدین ظل الله تعالی فی الارضین السلطان [ناصرالدین شاه] قاجار سلطان این زمان ـ خلد الله ملکه و سلطانه ـ از خزانه عامره پول التفات فرمود که امنای دولت جاوید اتصال، غلّه و آرد از ممالک دولت بهیّه روسیه در بلاد ایران حاضر نمایند که سبب عدم موت مردم باشد، لهذا ازین مرحمت شامل اعلی حضرت شهریاری ـ خلد الله ملکه ـ خداوند عالم بارندگی التفات فرمود، جمیع نباتات و مبذرات کاشته شده، روییده شد، به نحوی که کسی از معمرین چنین بهار نشان نداده و در کتب تواریخ ذکر نفرموده اند. اگر گویم یکی بر هزار بود، غلط نگفته ام.

[درگذشت پدر مولف]

و لیکن با همه این مسرت، افراغ ناخوشی مطبقه و محرقه در مزاجها مستولی شده، در ممالک محروسه ایران شربت مرگ را چشیدند، و زیاده از حد در دار السلطنه تبریز از آدمیان فوت شد، و ابتدای این ناخوشی از تحویل شمس به حمل نوروز فیروز سعادت اندوز سلطانی در روز چهارشنبه که یوم عاشورا بود اتفاق افتاد، و والد ماجد حقیر در روز شنبه یک ساعت به غروب مانده بیستم ماه محرم الحرام هذه السنه بیچین ایل سنه 1289 نود سال عمر کرده بود و شیخ المشایخ زمان خود بود، چون متهجّد بود، دعا می کرد و می گفت: خدایا ما را با گرسنگی امتحان مکن، و به سبب تقصیرات لااحصی به گرسنگی بندگان خود را مبتلا مکن.

الحاصل المحتاج الی رحمة الله الملک الکریم، زائر الائمه، جناب الشیخ عبدالرحیم اعلی الله مقامه در تاریخ مذکور جان به جان آفرین تسلیم نمود. و فوت موت آن بزرگوار، مؤلف حقیر را افسرده دل نمود و الی یومنا هذا سبب افسرده دلی با جهات عدیده یکی موت آن بزرگوار صالح طاب ثراه.

پدر نود ساله من چون از دهر بیمدار گذشت / نُه از هشتاد، هشتاد از دو صد، دویست از هزار گذشت

و از طرف دیگر کفالت صغار ذوی الارحام و پریشان حالی ایام فاسرده دل شدم و یارای تحریر اوراق نداشتم. ...

[قبور بی شمار مردگان که مولف در سال 1289 دیده است]

چنانچه مولف عرض می کند، به جهت تغیر آب و هوا، در ماه شعبان المعظم 1289 بیچین ایل بر بعض از قراء رفتم، چون شبهای جمعه به زیارت اهل قبور عازم شده، دیدم و همچنین قبرستانهایی که عرض راه بود ملاحظه نمودم، قبور جدیده با نظام قطار لا احصی دارد.

از اهالی آنها پرسیدم کیفیت وفات مسلمانان را. گفتند: همه در سنه 1288 فوت شده اند، و بعضی در اوایل بهار 1289 علفیات خوردند با تب و لرز مردند.

پس نسبت به اوضاع وارده سنه مذکوره (1288) و اوایل 1289 کما ذکرنا فی السابق، طاقت ها تاب، و دلها کباب می شد، از این غصه عظیمه سبب فوت موت اهالی ایران تاب و توانای تألیف نداشتم، و غم فقرای مسالکین در دلها افزوده.

[آغاز ارزانی در سال 1289]

پس حمد خدا راست از غره ماه جمادی الاولی 1289 هفته به هفته و ماه به ماه نرخها ارزان شد. بلی کم کم آثار ارزانیت هویدا گردید تا این که به حد اعتدال رسید، و فقرا و ایتام و مساکین دل شاد شده، حمد و ثنای الهی به جا می آوردند.

مؤلف گوید: در دار السلطنه تبریز دیدم بچه ها در حِجر مادر خودشان از گرسنگی جان می داد و مردان کهن سال و جوانان پر خط و خال که از اطراف و اکناف آمده بودند، سر به تیره خاک نمناک کشیدند، و بعضی از غربا از ضعف بُنیه رنگ گل فام ایشان مثل زعفران زرد شده، نمی تانستند که قدم از قدم بر دارند، و با مواسات نزیستند تا این که دست از جان شستند.

و بعضی از دهات بالمره خراب و برخی بالنسبه مخروبه گردید و با تقریر مردم، چه قدر جنازه در خانه مانده، بی غسل و کفن پوسیدند، و کسان خداشناس به قدر قوت، مواسات را شعار خود گردانیدند و آنانی که قسیّ القلب بودند مواسات نکردند با استطاعت خوشان.

sMjgi1553854735.PNG

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

چگونه دانش «کتاب شناخت» را به عنوان یک رشته جامع علمی تأسیس کنیم؟

رسول جعفریان

روز سه‌شنبه ساعت ۱۷ عصر اسفندماه سال ۱۴۰۲ با با حضور جمعی از پژوهشگران، فهرست‌نگاران و مدیران کتابخا

البدء و التاریخ مقدسی، اثری مبتکرانه در تاریخ نگاری اسلامی

رسول جعفریان

گزارشی است در باره کتاب البدء و التاریخ مقدسی که از جهاتی اثری مبتکرانه و منحصر به فرد در میان کتب ت