۳۸۰۵
۰
۱۳۸۵/۰۵/۲۰

ميرزا عبدالله افندي و يادداشت هاي وي در باره ميراث مکتوب شيعه در بحرين

پدیدآور: رسول جعفريان
ميرزا عبدالله افندي، کتابشناس و پژوهشگر بي همتاي  چهار دهۀ پاياني دورۀ صفوي، از آن روي هم شخصيت جالبي دارد که وقتي يک اطلاع کتابشناسانه مي دهد، فضاي تاريخي آن را هم حفظ مي کند. براي نمونه وقتي مي نويسد که ابوعلي طوسي شرحي بر کتاب النهايه پدرش نوشته است، اين را هم مي افزايد که آن شرح را نزد ملا غلام علي کتابفروش در اصفهان ديده است (الفوائد الطريفه، 75 «زين پس شماره صفحات ارجاعي به اين کتاب در متن و در داخل پرانتر خواهد بود»). بدين ترتيب به مورخ علاقمند به اين دوره نشان مي دهد که يک ملا غلام علي کتابفروش در اين شهر بوده است. اين روش وي در سراسر کتاب بسيار مهم رياض العلماء جاري است و بسا بتوان بر اساس آن کتاب، تصويري درخور از چگونگي اوضاع فرهنگي دورۀ صفوي به خصوص مسائل مربوط به حوزۀ کتاب و کتابخانه ارائه داد. در اينجا، هدف ما مرور روي کتاب الفوائد الطريفه آن هم با تأکيد بر مطالبي است که وي در باره بحرين نقل کرده است.
آگاهيم که افندي اهل سفر بوده و اين سفرها غالبا در جستجوي کتاب خطي، و کتاب خطي هم از نظر او وسيله اي براي کنکاش در زندگاني علما و اجازات ايشان و ميراث علمي علماي شيعه مورد بررسي و وارسي قرار مي گرفته است. شايد به همين دليل، وي بيش از همۀ معاصرانش، با کتابهاي موجود در آن دوره آشنايي داشته و برخي از کتابهايي که هيچ گاه مورد استفاده علماي عصر صفوي قرار نگرفته، براي وي شناخته شده بوده و بارها آنها را مطالعه کرده است.
اما و اکنون، کتاب الفوائد الطريفه وي – که ظاهرا بي دليل از صفحه 474 بالاي صفحات کتاب، نامش به الفوائد الفاخرة تبديل مي شود – براي نخستين بار (به کوشش سيد مهدي رجايي و توسط کتابخانۀ آيت الله مرعشي) چاپ مي شود، و شامل مطالب و فوايد متفرقي است که در آن متن کامل برخي رسائل، منتخبي از کتابها و تعداد فراواني فايده هاي کوچک، مشتمل بر اجازات و يادداشت هايي از پشت نسخه هاي خطي کهن که در بارۀ علما و اجازات آنان و شرح حال افراد يا بيان تاريخ وفات و تولد برجستگان و دانشمندان نامي درج شده است.
براي نمونه، منتخبي از کتاب سلافة العصر (19 – 23) ، منتخبي از فهرست منتجب الدين (23 – 65) ، ارائه مقدمه وسائل الشيعه که شيخ حر، مشايخ و طرق خود را ضمن آن آورده (66 – 84)، ذکر فهرست مآخذ بحار ازمقدمه آن کتاب با حواشيِ توضيحي افندي در بارۀ برخي از نسخ آن، و نيز ارائه فهرستي از کتابهايي که مي تواند به بحار افزوده شود، جزو بخش هاي مفصل آن است. عنوان آن، «فائدة في ذکر قطعة من اوائل البحار» است. آنچه در اين بخش چشم نواز است، حواشي افندي بر فرمايشات استادش مجلسي است که ضمن آن نشان مي دهد قدرت افندي در کتابشناسي چه اندازه است (244 – 374). اين قسمت، يکي از بهترين بخشهاي اين کتاب و اثري ارزشمند از افندي به حساب مي آيد. مي دانيم که افندي از دستياران مرحوم مجلسي در تدوين بحار بوده و گفته مي شود، تدوين مجلدات اجازات کار اوست. در اين کتاب هم، فهرستي از اجازات آخر بحار را آورده است (419 – 436)

در دو مورد در اين کتاب، گزيده اي از کتاب جواهر السلوک في ذکر الخلفاء و الملوک (84 – 87؛ 545 – 546؛ مصحح در پاورقي مي گويد: «نسخه اي از آن را نيافته است». اما از اين کتاب در اعلام زرکلي: 5/298 و معجم المؤلفين :8/236 ياد شده است. همچنين ايمان مصطفي عبدالعزيز سالم پژوهشي تحت عنوان دراسة تاريخية لمخطوط جواهر السلوک في أمر الخلفاء والملوک لابن إياس ت 930 دارد) درج شده است. گزيده اي از مروج الذهب مسعودي و فهرست آن (133 – 154، 488 - 495) نيز از نمونه هاي مفصلي است که در اين کتاب ارائه شده است. همين طور گزيده اي از التدوين في اخبار قزوين که گويا افندي نام مؤلف را نمي دانسته و از متن نسخه کتاب، چنين حدس زده است که وي شاگرد منتجب الدين بوده است. (223 – 237) برخي از رسائل هم به طور کامل در اين کتاب درج شده که از آن جمله رسالۀ مشايخ آل بابويه (88 – 113) و فهرست علماي بحرين (118 – 129) که هر دو توسط انتشارات کتابخانه آيت الله مرعشي (1404) چاپ شده است. افندي، منابع کتاب صراط المستقيم را که بياضي در کتابش آورده (177 – 193) نقل کرده و به تطبيق علائم اختصاري اين کتاب ها با نام دقيق آنها پرداخته و در غالب موارد، حواشي و توضيحات سودمندي بر آنها دارد. در اين کتاب، تحقيقات شخصي وي آمده که از آن جمله بحثي در باره «عدّة» است که در سندهاي ثقة الاسلام کليني مرتب نقل مي شود و اين که مقصود از آنها کيست (171 – 174) تحقيقي در باره اصول اربعمائة (174 – 177) و نيز تحقيقي در باره مناقب ابن شهرآشوب و خلاصۀ آن، در چند جاي کتاب، از جمله صفحات 527 و بعد از آن و نيز ص 532 – 533 آمده است. و البته تحقيقي هم در باره منشأ کردها (478). بايد گفت غالب مطالب موجود در اين کتاب، در رياض العلماء نيامده و اين نشانگر آن است که افندي، بسياري از اطلاعاتش را نتوانسته است در رياض که فقط مسوده آن، آن هم ناقص، برجاي مانده، وارد کند.
در اين ميان، مطالبي که به نوعي به بحرين و نواحي اطراف آن مربوط مي شود بسيار فراوان است؛ به طوري شايد بتوان گفت اين اثر بهره هايي است که وي غالب آنها را از آنچه در بحرين و قطيف و روستاهاي آن نواحي از نسخه هاي خطي نفيس و عتيق رؤيت کرده، فراهم آورده است. فکر مي کنيم منهاي مواردي که تصريح مي کند که مثلا فلان نسخه عتيق را در اصفهان يا ... ديده، باقي موارد، يا غالب آنها، برگرفته از کتابهايي بوده که وي در بحرين ديده است. براي مثال مي توان به نمونه هايي از اين فوايد اشاره کرد که از محتواي آنها چُنين به دست مي آيد که در باره علماي بحرين است و بايد از روي نسخ خطي همانجا ديده باشد (براي نمونه: 571 – 572).
ارزش اين يادداشت ها فوق العاده است؛ چرا که بسياري از آنها از پشت نسخه هايي فراهم آمده است که در حال حاضر از آنها آگاهي نداريم. اين حواشي متفرقه، مي تواند با دقت مورد بازرسي و ارزيابي قرار گيرد، امري که به نوشتۀ حاضر ارتباطي ندارد؛ هرچند برخي از آنها فوق العاده و در شناخت فرهنگ دوره صفوي نهايت ارزش را دارد. براي نمونه، يک مورد در بارۀ القابي است که يکي از شاگردان شيخ بهايي براي او آورده، و مي افزايد که در سال 1019 در لشکرگاه سلطان وقت در قره باغ از توابع اران، براي او حديثي روايت کرده است (404 – 405). استثناءا در اين کتاب که همه به عربي است، صفحاتي از کتابي در مناظرات به فارسي آمده که مشتمل بر برخي مناظرات مذهبي است (410 – 414). وي حدس مي زند که کسي آنها را از مجالس المؤمنين ترجمه کرده باشد.
 
شرحي در باره بحرين و مرواريد آن
آنچه توجه مؤلف اين سطور را به خود جلب کرد، فراواني نام «بحرين» در اين کتاب بود. مي دانيم که بحرين چه جايگاه بلندي در فرهنگ شيعه دارد. شايد نقشي که قم در قرن سوم داشت، بحرين در قرن هفتم و هشتم هجري و بعدها در قرن دهم تا دوازدهم داشت. تأثير فرهنگ مکتوب بحرين بر فرهنگ شيعه در دوره صفوي، از موضوعات قابل پژوهش و بسيار هم جدي است و اين را مي توان از همين يادداشت هاي مختصر در اين مقاله به دست آورد.

به هر روي با مطالعه اين کتاب، احساس کردم، در موضوع روابط فرهنگي ايران و بحرين، آن هم در زماني که بحرين جزوي از ايران بوده است، اين اثر مي تواند بسيار سودمند باشد. يک نکتۀ مهم آن است که بحرين از مناطق اصلي تشيع طي قرون پنجم تا دهم و البته پس از آن بوده و بهترين گواه همين است که برخي از کهن ترين نسخه هاي آثار شيعه در همين منطقه حفظ شده است. مثلا نسخه اي از تلخيص الشافي از سال 495 با خط شيخ عبدالجبار مقري شاگرد شيخ طوسي بر روي آن. (208).
افندي يک کتابشناس است و آنچه براي او اهميت داشته است، اطلاعات کتابي و شرح حال است. وي در اين حال، بسان يک محقق زبردست و منحصر به فرد، جستجو مي کند و آنچه را مي بيند، يادداشت مي کند و اين مجموعه را به خط خويش براي امروز ما به ارمغان مي گذارد.
شايد روشن ترين شاهد بر اين که وي بهره اي وافي از ميراث مکتوب شيعه و گاه آثار سني – که در اختيار علماي شيعه بوده - در بحرين برده، همين سخن او باشد که تصريح کرده است که براي مدتي در بحرين اقامت کرده است (593).
افندي شرحي در باره وجه تسميه بحرين به دست مي دهد و مي نويسد: بحرين را «أوال» مي گويند و جزيرۀ اول و هجر و خطّ هم (نام آن است). اما در اين باره تأمل بايد کرد. زيرا «خطّ» بر قطيف اطلاق نمي شود. حتي در اطلاق «هجر» هم بر آن تأمل بايد کرد. خواهيم گفت که «هجر» جايي جز بحرين است.
معروف چنان است که «اهل بحرين» از جنس همان اهالي خطّ (و) قطيف هستند. زبان اينان شاهد بر اين مدعاست. زيرا لغت آنان نبط و زبانشان نبطي است!
در باره وجه نامگذاري منطقه به بحرين، اشتباهاتي رخ داده است. مشهور ميان مردم چنان است که آن جمع ميان آب شور و شيرين (بحر مالح و بحر حالي) است. حتي آيۀ «مرج البحرين يلتقيان، بينهما برزخ لايبقيان، فبأي آلاء ربکما تکذبان، يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان» را بر آن منطقه حمل کرده و گمانشان اين است که لؤلؤ جز در جايي که آب شيرين و شور باشد، پديد نمي آيد. اما اينها همه خبط ِ در خبطِ در ضبط است.
اوّلا بحر حالي يا شيرين، اصلا در اينجا يافت نمي شود. حتي اگر فرض شود که «بحر حالي» همان شطّ العرب است، اين هم براي مدعي چنين مطلبي، سودي نخواهد داشت؛ زيرا ميان بصره که شط العرب در آنجاست و بحرين، فاصله بسيار است و آب آنجا به اينجا متصل نيست.
دوم، براي اين که مقصود از «بحرين» در اين آيه، همين بحرين موجود باشد، دليلي وجود ندارد؛ بلکه آنچه از اخبار به دست مي آيد و تصريح مفسّران است، اين امر را تکذيب مي کند.
سوم آن که اين گمان که مرواريد تنها در جايي پديد مي آيد که آب شور و شيرين در جايي جمع باشد هم راه به جايي نمي برد، بلکه تجربه خلاف آن را نشان مي دهد. چنان که اين امر در مدت اقامت ما در بحرين براي ما ظاهر شد.
به علاوه، معروف ميان مردم چنان است که مرواريد محصول وقوع قطره باران بر دهانه صدف است. اهل بحرين و آن نواحي مي گويند: وقتي باران شروع به باريدن مي کند، صدف از عمق آب به سطح آب مي آيد و دهانش را باز مي کند تا باران در درون آن فروريزد. وقتي آب وارد آن شد، در آن شناور مي شود و بدين ترتيب مرواريد پديد مي آيد.
به هر روي، چيزي که من در باره وجه نامگذاري آن در برخي از مواضع يافتم، و ابن خلکان هم در تاريخ خود، ضمن شرح حال شيخ ابوعبدالله محمد بن يوسف بن محمد بن قائد، ملقب به موفق الدين اربلي (که اصل و نسبش از آنجا بوده) و در بحرين متولد شده و شاعر مشهوري بوده، نقل کرده، اين است: بحرين، شهرکي است در نزديکي هجر. ازهري گفته است بحرين را از آن روي به اين نام ناميده اند که در سمت قراي آن، در باب الاحساء و قريه هاي هجر، درياچه اي است که ميان آن و بحر اخضر ده فرسنگ راه است. وي آن درياچه را سه ميل مي داند که آب راکدي دارد.

ابوعبيد هم از ابومحمد يزيدي نقل کرده که گفت: مهدي (عباسي) از من و کسائي از نسبت به بحرين و حصن پرسيد که چرا مي گويند: حصني و بحراني؟ کسائي گفت: آنان – عربها – از اين که بگويند حصناني کراهت داشتند، چون نون دو بار گفته مي شد. يزيدي گويد: من هم گفتم: آنان نخواستند «بحري» بگويند چرا که در آن صورت گويي نسبت به «بحر» بود (نه بحرين). (وفيات الاعيان: 5/11 – 12)
اما مرواريد تنها در نقاط معيني وجود دارد و غالبا در چهار نقطه است: اول در جايي که متعلق به بحرين است. دوم: محلي که به قطيف اختصاص دارد. سوم در در منطقه اي از توابع بحرين. و چهارم در جايي که به عمان تعلق دارد، اما مورد اخير هم متصل به همان منطقه اي است که از توابع بحرين است.
من بيشتر اين مناطق را ديدم. همين طور چگونگي فرو رفتن در آب و درآوردن مرواريد را. صدف زنده را هم ديدم.
سيوطي و عسقلاني و ديگران روايت کرده اند که وقتي ابوطالب، درگذشت، و کار در مکه بر محمد (ص) سخت شد، جبرئيل نزد وي آمده و امر به هجرت را از سوي خداوند به وي ابلاغ کرده او را در رفتن به مدينه و بحرين که از بلاد هجر بود و نيز فلسطين از سرزمين شام، مخيّر کرد. حضرت در باره انتخاب ميان آنها، با جبرئيل مشورت کرد و او مدينه را نشان داد و حضرت به آنجا هجرت کرد. اين روايت، افتخاري براي بحرين است.
مشهورميان حکما چنان است که چيزي وجود ندارد که مواليد ثلاثه در آن مجتمع شده و از آن سه ترکيب شود. اما آنچه من (در اينجا) شاهد بودم اين بود که در صدف، حيوان و نبات با يکديگر ترکيب شده اند و خاصيت هر کدام در آن وجود دارد. در آن حس و حرکت و نبات و نيز عرق وجود دارد (593 – 595).
«أوال» هم نامي است که براي نواحي بحرين بکار مي رود. افندي مي نويسد: أوالي نام قطيف است. بلکه در گذشته تنها بر قطيف اطلاق مي شده است. اما در حال حاضر، أوالي جز بر بحرين اطلاق نمي شود. در کتابها هم آن را «جزيرة أوال» مي نويسند. (500). بسياري از علماي قديم بحرين به أوالي معروف هستند. شيخ علي بلادي بحراني در باره «أوال» شرح مفصلي در انوار البدرين: 44 به بعد داده است.
افندي در فايده اي در باره نسبت «الداري» مي گويد، در نسخه عتيقي که در فاره از قراي احساء ديده آمده است که «مسک داري» منسوب به دارين قريه اي (در متن چاپي به اشتباه: فرضه) در بحرين است. (ممکن است درست آن درازي باشد و قريه اي به اين نام در بحرين بوده است. بنگريد: انوار البدرين: 160) وي مي افزايد: دارين در اين زمان، داخل در محدوده «خطّ» معروف به قطيف است و ما آن را ديده ايم. کلمه «بحرين» بر همه اين مناطق اطلاق مي شود. «فتأمل». (578).
در رياض (3/271) در باره «هجر) مي گويد: اين جا، درست همان بحرين و قطيف بلکه احساء است. جاي ديگري هم در رياض (4/378) اشاره به ملا فولاد خراساني مي کند که پسرش ملا محمد مشهدي توسط سلطان عصر (علي القاعده شاه سلطان حسين) در قلعه بحرين زنداني شد و در زمان ما، در راه بازگشت، درگذشت.
 
شيخ سليمان ماحوزي بحراني (1075 – 1121)
ميرزا عبدالله، با شماري از علماي بحرين سروکار داشته و آنان را مي شناخته است. مثلا يک مورد از فخرالدين رماحي طريحي ياد مي کند (587) اما از اين که با وي رفت و آمدي داشته است سخن نمي گويد. کما اين که در باره شيخ ابوعلي عبدالنبي بن احمد بن عبدالله هجري بحراني با ياد از اين که «قد کان من افاضل عصرنا و صلحائهم و مقدسيهم ببلاد بحرين» و اين که برخي از آثارش را ديده، اظهار نمي کند که با وي مراوده اي داشته است. در برابر از برخي از علماي آن وقت بحرين مانند شيخ سليمان به عنوان عالم معاصر، چندين بار ياد کرده است.

علي القاعده، افندي در سفرش به بحرين بايد فراوان نزد وي مانده باشد. اين شيخ سليمان که از علماي بنام اين دوره بحرين بلکه دنياي تشيع است، فهرستي از تأليفات شيخ سليمان بن عبدالله ماحوزي بحراني – سلمه الله تعالي - را که بايد گفت به نحوي از خود او گرفته در اين کتاب (568 – 570) آورده است. وي نسب او را هم به نقلِ يکي از آثار خود او آورده است. آثار شيخ سليمان در اين فهرست جمعا 35 اثر است. در ميان آنها رساله اي است با عنوان «رسالة في ذکر اسامي علماء البحرين و احوالهم الي زمن المؤلف». (569). علي القاعده متني که شامل شرح حال سيزده نفر از علماي بحرين (تا حرف ج بلکه تا اسم جعفر) است و در پايان کتاب فهرست آل بابويه و علماء البحرين (به کوشش سيد احمد حسيني؛ قم، 1404) چاپ شده همين مقدار است که در اين نسخه آمده و نامش جواهر البحرين في علماء البحرين است.
در يک مورد افندي با ياد از شيخ محمد بن حسن بن احمد بن فرج أوالي مي گويد که نام وي را شيخ سليمان، در زمره فهرستي از علماي بحرين که براي وي نوشته، نياورده است (595). در رياض (3/113- 114) در باره عبدالرحيم بن يحيي بحراني شاگرد ابن فهد حلي صاحب کتاب جوامع السعادات في فنون الدعوات مي نويسد که «شيخنا المعاصر البحراني» از او در ميان علماي بحرين ياد نکرده است. (و مورد ديگر در رياض: 4/427 – 428)
به هر روي افندي بايد فوايد زيادي از وي و کتابخانه او برده باشد. افندي مي گويد که اين شيخ سليمان معاصر – حفظه الله - از شاگردان شيخ سليمان بن علي بحراني بوده است (194). افندي نسخه اي هم از تلخيص تذکرة الفقهاء را که بسيار هم عتيق بوده در بحرين نزد شيخ سليمان معاصر ديده است (208). (در رياض 1/378 مي گويد که خودش نسخه اي از آن را دارد). يکبار هم از نسخه اي از شرح النهايه شيخ طوسي که پسرش ابوعلي نوشته ياد کرده و مي گويد که نسخه آن را شيخ سليمان بحراني معاصر ديده است. (475) نيز مي گويد که از شيخ سليمان – ايده الله تعالي - شنيده است که بارها خط شيخ احمد بن فهد را ديده است (481). نيز نسخه اي از الدروس شهيد اوّل و نسخه اي از خلاصة الرجال علامه را در ميان کتابهاي شيخ سليمان در بحرين ديده است (564 – 565).
 
سيد هاشم بحراني
وي از نويسندگاني است که از آثاري استفاده کرده و ملاعبدالله افندي به نقل از آثار وي برخي از فوايد کتابشناسانه را مي آورد. اثر معروف او البرهان في تفسير القرآن است که آن را به شاه سليمان هديه کرد (رياض: 5/301) و افندي شرح حال وي را به تفصيل در رياض: 5/298 – 304 آورده است. اما وي در اين کتاب، در جايي اشاره مي کند که سيد هاشم، از کتاب بشارات الشيعه صدوق و کتاب فضائل اميرالمؤمنين ابن شهرآشوب در برخي از آثارش روايت کرده است (613). يکجا هم با اشاره به نقلهاي فراوان سيد هاشم از کتاب المناقب الفاخره از سيد رضي، توضيح مي دهد که در اينجا اشتباهي رخ داده و اين اثر نه از سيد رضي بلکه از ابوالحسين محمد بن احمد بن حسين الحسيني است (196).
همچنين افندي مي گويد که نسخه اي از کتاب درر اللئالي العماديه از ابن ابي جمهور احساوي را در استرآباد و نسخه اي را در بحرين نزد سيد هاشم بحراني ديده است. وي پس از نام سيد هاشم بحراني مي افزايد: «شيخ الاسلام الخونح من محال فارس» که معلوم نشد مقصود چيست و کجاست. پسرش محسن در اصفهان بوده و افندي آثار پدر را نزد وي ديده است (رياض: 5/299) ابن ابي جمهور اين کتاب را در سال 901 در استرآباد براي فرزندان سيد عمادالدين علي - که علي القاعده از امرا يا بزرگان شهر بوده - نوشته است. (208)
 
شيخ احمد بن سليمان بن علي بحراني
افندي کتاب عقد اللال في مناقب الال اين شيخ احمد را که با تعبير «وفقه الله تعالي» از او ياد کرده، در بحرين ديده است و مي گويد که کتابي نيکو در مناقب است که بخش اخيرش مثالب خلفاست. سپس مي افزايد: وي از برخي از کتب غريبه نقل کرده و گمان مي رود که همه آن کتابها نزد وي يا پيش والد مرحومش موجود بوده است. پدرش از افاضل علماي بحرين بود که برخي از علماي [فعلي] بحرين نزد وي درس خوانده بودند و از آن جمله همين شيخ جليل، سليمان معاصر است (194)
 
شيخ حسين بن عبدالصمد
افندي در باره شيخ حسين مي نويسد: وي پدر شيخ بهايي است که در بحرين درگذشت و قبر او در آنجا معروف است. او بعد از بازگشت از حج در آنجا درگذشت. وفات وي بر اساس آنچه که من از روي خط شيخ بهايي ديدم در ربيع الاول سال 984 بوده است (381 و بنگريد: رياض: 2/121). نويسنده اين سطور هم که در بهمن سال 1384 به بحرين رفتم، موفق به زيارت مزار وي شدم. از وي تنها يک سنگ قبر در ميان يک قبرستان قديمي موجود است نه چيزي بيشتر.
 
در باره ابن ميثم بحراني
ابن ميثم را به شرح هاي سه گانه اش بر نهج البلاغه و آثار متعدد ديگر مي شناسيم. وي از علماي عصر ايلخاني و شاهدي بر تشيع بسيار کهن بحرين است. افندي بارها از ابن ميثم وآثار او ياد کرده و به روشن کردن برخي از ابهامات در باره آثار او پرداخته است.
در يک مورد، زماني که فهرست منابع بحار را از مقدمه آن نقل مي کند، در شرح اين جمله مجلسي که مي گويد: کتاب شرح نهج البلاغه، کتاب الاستغاثه في بدع الثلاثة از حکيم مدقق علامه کمال الدين ميثم بن علي بن ميثم بحراني است مي نويسد: «گاهي نام اين کتاب الاغاثَة في بدع الثلاثة گفته مي شود. برخي از علما اين کتاب را به ابوالقاسم علي بن احمد کوفي غالي نسبت مي دهند و گويا همين هم درست است. رجاليين از او ياد کرده و اين کتاب را به او منسوب کرده اند . اين مرد چنان که گفته شده است غالي ملعوني بوده در حالي که اصحاب از اين کتاب نقل کرده اند. چگونه چنين چيزي ممکن – و قابع جمع - است؟ اما انتساب او به شيخ کمال الدين ميثم بحراني، چنان که در متن آمده، از ديگران هم نقل شده است؛ اما من در اين باره تأمل دارم. زيرا در ابتداي برخي از اسناد اين کتاب آمده است: حدثنا علي بن ابراهيم بن هاشم القمي، عن ابيه. اين در حالي است که شکي وجود ندارد که کمال الدين در عصر محقق خواجه نصير الدين بوده است در حالي که علي بن ابراهيم از مشايخ کليني است. به هر حال، نسخه اي که من ديدم و در ملک من بود و تلف شد، سند برخي از رواياتش در باره آيۀ مودت، همان بود که گذشت. شايد دو کتاب به يک اسم بوده است. يکي الاغاثة و ديگري الاستغاثة». (277 – 278). مشابه همين مطالب در رياض: 3/355 – 356 آمده است.
افندي در جاي ديگري هم از اين کتاب مطلبي با عنوان «فائدة حول کتاب الاغاثة في بدع الثلاثة» دارد و ضمن آن مي گويد که اين کتاب از ابوالقاسم کوفي، معاصر صدوق است که کتابهاي ديگري هم از جمله کتاب الاوصياء دارد. سپس مي افزايد: مشهور چنان است که اين کتاب از ابن ميثم بحراني شارح نهج البلاغه است، اما اين اشتباهي آشکار است، چرا که مؤلف آن اثر، با چهار واسطه از امام صادق (ع) نقل مي کند. (458).
افندي در ميان تأليفات شيخ سليمان بحراني به کتابي با اين نام اشاره مي کند: رسالة في أن کتاب الاستغاثة في بدع الثلاثة ليست للشيخ ابن ميثم البحراني (569). قاعدتا وي اين مطالب را از آنجا گرفته است.
نکته ديگر در باره ابن ميثم آن است که عالمي به نام مجدالدين علي بن باقي حلي، تعليقه اي بر شرح صغير او بر نهج البلاغه داشته است که افندي آن را ديده و دست کم دو مطلب از آن نقل کرده است (456 – 457).
افندي مي گويد که شيخ مقداد، يعني همان فاضل مقدادِ معروف، کتابي با عنوان تجريد البراعة في شرح تجريد البلاغة ابن ميثم بحراني براي عزالدين الحسن بن ابي العيد از وزراي دولت ايلخاني نوشته است. چنان که شيخ حسن بن محمد بن راشد کتابي با عنوان علم الاعراب براي همان وزير نوشته و هر دو نسخه را که عتيق و کهن بوده، افندي در بحرين ديده است (499).

 
کتابخانه هاي شخصي
سنت کتابخانه شخصي، سنتي نيرومند در ميان دانشمندان مسلمان بوده و به نظر چنين مي رسد که آن زمان هم در بحرين کتابخانه عمومي وجود نداشته است. علي القاعده کتابها، حتي اگر وقفي بوده، در اختيار علما بوده است. افندي گهگاه از اين کتابخانه هاي شخصي ياد کرده است. ما يک نمونه از اين کتابخانه هاي شخصي را که افندي هم فراوان از آن بهره برده، يعني کتابخانه فاضل هندي را در کتاب صفويه در عرصه دين، فرهنگ و سياست (2/754) معرفي کرديم و البته با اطلاعاتي که جسته گريخته در اين کتاب آمده مي توان فهرست آن کتابخانه را تکميل کرد.
وي مي گويد که مجموعه اي را در مجموعه کتابهاي شيخ علي بن جعفر بن علي بن سليمان بحراني ديده است (623).
کتابخانه شيخ احمد بن سليمان بحراني و پدرش. افندي با اشاره به کتاب عقد اللال او و اين که در آن از کتب غريبه نقل مي کند، مي گويد که علي القاعده اين کتابها در نزد او و يا پدرش بوده است. وي فهرستي از اين کتب را به دست داده است. مأخذ وي همان عقد اللال است که به خط خود شيخ احمد، نزد افندي بوده است. يکي از آن کتابها که شيخ احمد از آن نقل مي کند، کتاب تفضيل علي بن ابي طالب و ولده علي اولي العزم و علي جميع الانبياء است که افندي بلافاصله اشاره مي کند اشتباهي رخ داده و او در فهرست کتابهاي علامه مجلسي چنين کتابي نديده است (195). اسامي کتابهايي که ياد مي کند، برخي واقعا کتب غريبه است، اما برخي هم آشناست هرچند براي افندي چنان که بايد شناخته شده نبوده است.
همين شيخ سليمان معاصر، به افندي گفته است که چندين نسخۀ کهن از منية اللبيب في شرح التهذيب از ضياءالدين عبدالله بن اعرج حسيني را ديده است. اين کتاب از ضياءالدين است نه برادرش عميدالدين و به اشتباه به شرح عميدي شهرت يافته است (199).
افندي مي گويد: در ميان کتابهاي شيخ سليمان بحراني معاصر – ايّده الله تعالي – مجموعه رسائل عتيقي را ديدم که از آن جمله صحيفه سجاديه با تاريخ 995 اما به روايت غريبي بود. (512).
 
کتابخانه سيد ابراهيم سبعي
افندي مي گويد که در قريه فاره از قراي احساء در ميان کتب السبعي الفاضل المشهور، نسخه نفيس و عتيق و صحيحي از حقايق البيان في شرح کتاب التبيان (اصل کتاب از حسين بن عبدالله طيبي است) با تاريخ کتابت 783 ديده است (543). مقصود وي از «سبعي» سيد ابراهيم فاري سبعي است. محتمل بلکه قطعي است که افندي، ديگر نسخه هايي را هم که در فاره ديده و در اين کتاب از آنها ياد کرده، از کتابخانه همين شخص بوده است. يک نمونه ديگر نسخه اي عتيق از الثاقب في المناقب است که تصريح مي کند آن را نزد همين سيد ابراهيم فاري سبعي ديده است.
 
کتابخانۀ ملا ذوالفقار
کتابخانه ملاذوالفقار – عالمي کتابشناس از دوستان نزديک ميرزا عبدالله افندي - يکي از مهم ترين کتابخانه هاي اصفهان است که نسخه هاي فراواني درآن بوده و افندي در اين کتاب به معرفي برخي از نسخه هاي آن کتابخانه پرداخته است. اين ملاذوالفقار بن حاجي سلطان صاحب کتاب مهم الاربعين في مطاعن المتصوفين است که نسخه خطي آن به شماره 4578 در کتابخانه مرعشي موجود است. (در باره او بنگريد: صفويه در عرصه دين، سياست و فرهنگ: 2/584). افندي در يک مورد از کتاب حاضر، ده نسخه از کتابهاي با ارزش اين کتابخانه را معرفي کرده است (237 – 238). اين ملا ذوالفقار همان است که فهرستي از کتابهايي که شايسته بوده در بحار از آنها استفاده شود و نشده را تهيه کرده و افندي گويا به نقل از وي در انتهاي بحار آورده است. افندي در بخشي که منابع مرحوم مجلسي را از بحار آورده، ضمن حواشي خود، اشاره به آن دارد که نسخه اي از فلان کتاب، نزد ملاذوالفقار موجود است (براي نمونه: 248، 253، 254، 255، 264 و دهها مورد ديگر). از روي اين حواشي، مي توان فهرستي ناقصي از کتابهاي کتابخانه ملا ذوالفقار به دست آورد.

در يک مورد (ص 272) از حواشي ملاذوالفقار بر کتاب ايضاح الاشتباه هم ياد مي کند که اين را بايد تأليفي از ملاذوالفقار به شمار آورد. افندي در اين کتاب، فايده اي هم در باره کتابهايي که مي توانسته در بحار باشد اما مرحوم مجلسي آنها را در بحار نياورده، درج کرده است. (374 - 377) افندي فهرست اجازات بحار را نقل کرده (419 – 436) و در حاشيه آخرين نکته که مجلسي نوشته است «خاتمة فيها مطالب عديدة لبعض أذکياء تلامذتنا» مي نويسد: و هو المولي ذوالفقار المعاصر. (436).
 
نسخه هاي رؤيت شده توسط افندي در بحرين و قطيف
نسخه اي از کتاب قراءة ابي عمرو از ابوالعلاء حسين بن احمد بن حسن عطار همداني که شرح حال وي را منتجب الدين در فهرست آورده و وي نسخه اي از اين اثر را در بحرين ديده و مي افزايد: و النسخة عتيقة جدا صحيحة، و روي آن خطوط علما و اجازاتي بوده است (199).
نسخه اي کهن از شرائع الاسلام را که تاريخ کتابت آن 689 بوده در بحرين ديده است. نسخه ياد شده در همان سال، با نسخه اصل مقابله شده و روي آن خطوط فراواني بوده که برخي از آن اجازات مهم را وي آورده است. روي اين نسخه، اجازه اي از شيخ ناصر بن احمد بن عبدالله بن محمد متوّج بحراني شاگرد ابن فهد حلي براي شيخ محمد بن احمد عتائقي شيباني آمده که متن آن را افندي آورده و تاريخ آن 844 هجري است (200 - 201). وي در پايان مي گويد که خط اين اجازه بسيار بد بوده و وي با زحمت فراوان آن را خوانده است و با اين حال برخي از موارد ناخوانا باقي مانده است. وي نسخه اي هم در نجف به خط همين شخص ديده که در حلّه، در مدرسه زينبيه، به سال 838 کتابت شده بوده و مصحّح و محشّي به حواشي بوده است. وي مي گويد: هر کجا فاضل مقداد، از «الشيخ المعاصر» نقل مي کند، مقصود همين بحراني است (460). ابن متوج، شاگرد ابن فهد نبوده است؛ هر چند فرزندش محمد، اجازه اي از ابن فهد دارد که پشت نسخه اي از الدروس الشرعيه شهيد اول، بوده و افندي آن را نقل کرده است (461). افندي در صفحات بعد، اجازات ديگري هم از اين نسخه دروس که آن را در نجف ديده بوده، نقل کرده است.
افندي نسخه اي از شرح مختصر الاصول از عبدالله بن اعرج حسيني شاگرد علامه حلّي با تاريخ رجب سال 739 و اجازه اي که براي شاگردش شمس الدين محمد بن علي بن سويد روي آن نوشته، در بحرين ديده است.
نسخه اي تلخيص تذکرة الفقهاء را در بحرين نزد شيخ سليمان معاصر – سلّمه الله تعالي – ديده است. اين تلخيص از ابن متوج بحراني است که اجازه اي هم از او براي شاگردش احمد بن فهد بن حسن بن محمد بن ادريس روي آن هست (208). اين ابن فهد احساوي جز ابن فهد حلي است و البته هر دو شرح ارشاد دارند.
وي نسخه اي بسيار کهن هم از تلخيص الشافي شيخ طوسي با تاريخ 495 ديده است که خط شيخ عبدالجبار مقريء شاگرد شيخ طوسي روي آن بوده است (209).
افندي شماري از کتابهاي ابن ابي جمهور را در قريه فاره از قراي منطقه احساء ديده است. وي مي گويد که اين قريه، نزديک به قريۀ ابن ابي جمهور بوده و نسخه هايي که ديده، برخي به خط خود او که در زيبايي متوسط بوده، بود ه است. وي کتابهاي ديگري هم در آنجا ديده است که از آن جمله شرح تهذيب الاصول از ضياءالدين عبدالله بن اعرج حسيني به خط ابن ابي جمهور است. وي مي افزايد که ابن ابي جمهور در اصل از قبيله شيباني بوده و اين نسخه را در سال 885 در حله نزديک مقام صاحب الزمان کتابت کرده است. (210).
ميرزا عبدالله در چند مورد شرحي در باره ابوالحسن بکري نويسنده کتاب مولد النبي (ص) که آن را در بحرين ديده داده است. وي مي گويد: اين نسخه اي است که ميان فضلاي عرب بحرين و جز آن، متداول است. همين طور کتاب مقتل امير المؤمنين بکري هم در ميان آنان متداول است. سپس اين توهم مرحوم مجلسي را که تصور کرده است ابوالحسن بکري، از مشايخ شهيد ثاني بوده رد کرده و مي گويد آن بکري جز اين بکري است و شباهت در نسب و لقب سبب اين اشتباه شده است (472). مجلسي، متن کامل رسالۀ مولد النبي (ص) را که داستاني هم هست، در بحار آورده است.

بدون مناسبت، و تنها از باب تعبيري که افندي در باره «متداول بودن در بحرين» بکار برده بايد بگوييم که افندي در رياض (3/419؛ 6/10) مي نويسد: کتاب اختيار مصباح المتهجد از سيد علي بن باقي قرشي، ميان اهل بحرين، غايت اشتهار را دارد و آنان دعاها را از روي آن عمل مي کنند.
افندي نسخه اي از غاية البادي في شرح المبادي در اصول فقه را در بحرين ديده است. اصل کتاب از علامه حلي و شرح آن از جدّ مادري فاضل مقداد به نام رکن الدين محمد بن علي جرجاني بوده است (473).
افندي در جاي ديگري مي نويسد نسخه اي از غاية المبادي في شرح المبادي را در مجموعه اي نفيس در بحرين ديده که شارح آن رکن الدين محمد بن علي جرجاني جدّ امي شيخ مقداد و شاگرد علامه بوده و از آنجايي که از علامه با تعبير «دام ظله» ياد مي کند معلوم مي شود که در حيات وي نوشته است (497). افندي همانجا مي افزايد: اين مترجم همان است که الفصول النصيريه خواجه نصير را به عربي درآورده است. کاتب نسخه مزبور – غاية المبادي – علي بن حريز ماحوزي بحراني در سال 976 بوده است. وي نسخه اي ديگر هم از همان شرح در بحرين ديده که کاتب آن محمد بن حريز ماحوزي بحراني بوده و حواشي فراواني از فضلا داشته است (498).
نسخه اي از نکت النهايه را که شرح محقق حلي بر النهايه شيخ طوسي است ياد کرده و مي افزايد: و قد تلفت في قصّة نهب البحرين. اين نسخه در داستان غارت بحرين از ميان رفت (476). اين بايد اشاره به حملات خوارج عماني به بحرين در دهه هاي اخير دوره صفوي باشد. وي يکبار هم در رياض (3/261) به حمله اعراب به بحرين و تلف شدن شرح شرح کتاب الياقوت در کلام از علامه، سخن مي گويد (و نيز بنگريد: تعليقة امل الامل از افندي: 182) که در آنجا مي گويد که از برخي از ثقات اهل بحرين اين مطلب را شنيده است.
نسخه اي از تلخيص تذکرة الفقهاي علامه را که ابن متوج بحراني آماده کرده بوده ديده است. اين نسخه را بر شيخ يوسف بن حسين قطيفي خوانده شده بوده است (480).
نسخه اي از ايضاح القواعد از فخرالمحققين را در بحرين ديده که از نظر وي از جهات مختلف، از بهترين نسخه ها بوده است. سپس شرحي از اين مطالب مي دهد که مربوط به حواشي و تعليقات و اجازات فراوان و مصحح بودن آن است. فخرالمحققين اين شرح را به خواهش نجم الدين طبري معروف به صائم الدهر در حيات پدرش - يعني علامه حلي م 726 - نوشته است (482 - 486). افندي جايي هم گويا از نسخه اي نقل کرده است که فخرالمحققين در 18 جمادي الثانيه سال 682 به دنيا آمده و 25 جمادي الثانيه 771 درگذشته است (579). اطلاعات ديگر وي هم از فخرالمحققين جالب است (580).
وي در برخي از مجاميع عتيقه در بحرين يادداشتهايي ديده که از عامه بوده و ضمن آن شماري از کتب مهم حديثي اهل سنت را نام برده است. افندي متن اين يادداشت را در باره آن کتابها آورده است (501).
نسخه اي از الفهرست منتجب الدين را در بحرين ديده است که روي آن به نقل از خط شهيد، طريق وي در روايت آن کتاب نوشته شده بوده است (503). همين طور نسخه اي از الاربعين منتجب الدين را که وي در پايانش گفته است که اگر خداوند عمر دهد، نام کساني را که از فهرست افتاده بر آن خواهم افزود (504).
افندي نسخه اي از شرح القواعد از فخرالمحققين را در بحرين ديده که روي آن مطلبي به خط سيد عبدالحميد بن اعرج حسيني به نقل از خط علامه بوده و آن مطلب در باره حديث ورود علي بن يقطين بر امام کاظم (ع) در ايام حج بوده و نصايحي که امام به او در باره قضاي حاجت شيعيان کرده است (511).
نسخه اي از صحيفه سجاديه در يک مجموعه عتيق در ميان کتابهاي شيخ سليمان بحراني معاصر با روايت غريب و تفاوت هايي که با نسخه هاي ديگر دارد (512). نسخه اي از ادعية السر را که بسيار عتيق بوده و افندي سند ابتداي آن را نقل کرده در بحرين ديده است (513).
«مجموعة عتيقة جدا» کتابي است که در بحرين ديده و رسائل آن «همه به خط ملا محمد بن حسين بن علي بن حسين مازندراني از علماي معاصر علامه حلي بوده» و اين مجموعه شامل چند کتاب و رساله مهم بوده که وي برشمرده است (514).
نسخه اي از کتاب العقد ابن عبدربه را که عقد الدرر ناميده – و نام کتاب العقد الفريد است – و بسيار عتيق بوده، در قطيف ديده است (532).
نسخه اي از کفاية الاثر در قريه الفاره از قراي احساء ديده است (540). وي مي گويد که روي يک نسخه عتيق در احساء ديده است که آمده که کتاب کفاية الاثر از مفيد است! (541)
مجموعه رسائلي هم در بحرين ديده که از جمله رسائل آن کتاب اخبار المختار بوده است (542).
نسخه اي از شرح الشاطبيه را در قطيف ديده که تاريخ آن 695 و نسخه اي مصحح بوده است (548)
«بعض المجاميع» را در قطيف ديده و قطعاتي از آنها که غالبا در شرح حال علما و مؤلفان است نقل کرده است (548 و صفحات بعد).
افندي در اينجا از نسخه اي بسيار کهن از مصباح المتهجد ياد مي کند که با نسخه اصل مؤلف، مقابله شده است (555). محتمل است که اين کتاب را هم در بحرين ديده باشد.
يک نسخه بسيار عتيق از کتاب «ثغلة و غفرة» از ابوعمر سهل بن هارون بصري، از معاصران مأمون و مسؤول بيت الحکمه را در بحرين ديده که شبيه کليله و دمنه بوده است. تاريخ کتابت اين نسخه 529 بوده است (557).
نسخه بسيار نفيسي از النهايه شيخ طوسي را با خطي زيبا و معرب در بحرين ديده که بر محقق حلي خوانده شده و خط وي روي آن بوده است. افندي تأکيد مي کند که نسخه جدا عتيق بوده و تاريخ کتابت آن 643 و به خط فضل بن جعفر بن علي بن ابي قائد بحراني أوالي بوده است (560). اينها قدمت تشيع امامي بحرين را مي رساند.
حسن بن علي بن داود مؤلف رجال، کتاب تبصره علامه را به نظم درآورده است که افندي مي گويد «هو المتداول في البحرين». سپس مي گويد که همو کتاب منظوم ديگري هم در فقه دارد که آن هم در بحرين متداول است (563).
افندي نسخه اي از الدروس شهيد اول را در ميان کتابهاي شيخ سليمان در بحرين ديده است که نسخه اي عتيق و صحيح و محشّي به حواشي بوده است. روي همين نسخه، انهائي با تاريخ 970 از يکي از علماي بحرين با نام محمد بن حسن بن احمد بن فرج أوالي آمده است (564).
نسخه اي از خلاصة الرجال علامه در بحرين، در زمرۀ کتابهاي شيخ سليمان ديده است (565)
نسخه اي کهن از قرب الاسناد حميري را که عتيق هم بوده در بحرين ديده است (566).
کتاب الحاوي از رکن الدين محمد بن علي جرجاني، شاگرد علامه، در بحرين موجود بوده است (567).
نسخه اي از کتاب البرهان في علوم القرآن از شيخ ابوالحسن علي بن فضال مجاشعي را در بحرين ديده و مطالبي از مقدمه آن نقل کرده است (573).
نسخه اي عتيق و صحيح از نهج البلاغه در بحرين ديده که بسيار خوش خط و معرب بوده و توسط ابن سکون در 564 کتابت شده است (575).
افندي مجموعه اي که البيان در آن بوده، در بحرين ديده است که خطوطي از بلاغات علما روي آن بوده، و از جمله براي سيد قاضي جعفر بن سيد عبدالرؤوف خوانده شده است. افندي مي افزايد: اين قاضي جعفر، جد سيد عبدالرؤوف معاصر مرحوم است. اجداد اينان از سادات مدينه بودند که در بحرين (در متن چاپي به اشتباه حرمين) ساکن شده و سيد جعفر قاضي بحرين بوده است (576).
نسخه اي کهن از ديوان ابن مقريء را در بحرين ديده است (576).
نسخه اي کهن از ارشاد شيخ مفيد را در بحرين ديده است (577).
نسخه اي از دروس شهيد را که عتيق هم بوده در روستاي فاره از قراي احساء ديده که توضيحي هم از فرزند شهيد اول روي آن بوده و اصطلاحات پدر را در اين کتاب در ياد از علما شرح داده است. مثلا وقتي مي گويد «فاضل» مقصودش علامه حلي است و همين طور ... (578 – 579).

نسخه اي از کتاب الثاقب في المناقب را که عتيق بوده است در همين روستاي فاره از قراي احساء ديده و مي گويد که مؤلف آن کتاب، بر اساس آنچه روي نسخه بوده، ابومحمد عمر بن محمد جرجاني بوده است. وي اين نسخه را نزد سيد ابراهيم فارسي سبعي ديده است. (582)
اجازه اي روي نسخه اي از ارشاد علامه را در قطيف ديده است که متعلق به شيخ محمد بن حسن بن احمد بن فرج اوالي بحراني و به خط شاگرد او شيخ علي بن شيخ محمد بن يوسف بن سعيد اوالي بحراني با تاريخ 975 بوده است (595).
چندين نسخه از کتاب شرح المقصورۃ الدريدية متعلق به ابن الانباري يعني عالم زاهد عابد مجاهد کمال الدين حجة الاسلام نور الشريعة علم الهدي شيخ عبدالرحمن بن محمد بن ابي سعيد انباري را در قطيف ديده و جمله اي هم از ابتداي آن نقل کرده است. وي مي نويسد: انبار جايي در فارس است که در حال حاضر خراب است و در آنجا غلات را جمع آوري مي کردند (599).
نسخه اي از نخب المناقب از حسين بن جبر معروف به ابن جبر را در قطيف ديده و شرحي در باره ارتباط آن با کتاب مناقب ابن شهر آشوب به دست است (600 - 601).
جاي ديگري از المجاميع العتيقة ياد مي کند که در قطيف ديده و فصلي در بارۀ اسامي امير المؤمنين (ع) داشته است (614). وي قطعاتي از اين آثار را در ادامه آورده است. حدس آن است که مطالبي که تاچندين صفحه بعد از آن آمده و منبعش ذکر نشده از همين اثر و يا آثار باشد.
نسخه اي از شرح ارشاد علامه از عبدالحميد بن اعرج حسيني (از شاگردان فخرالمحققين) در بحرين ديده که کامل بوده و بحث او در باره احکام مفتوح العنوه در کتاب جهاد، از نظر وي، بحثي عالي بوده است. اين کتاب از منابع شيخ ابراهيم قطيفي در نقدي است که بر رسالة الخراج شيخ علي کرکي داشته است (622).
نسخه اي از تهذيب با اجازه اي از شيخ بهايي که براي شيخ علي بن سليمان بحراني نوشته بوده را در بحرين ديده و بخشي از اجازه را هم نقل کرده که تاريخ آن رمضان سال 1030 يعني همان سال درگذشت شيخ بهايي است (623).
يک مجموعه از رسائل نفيس را که مشتمل بر فتاوي شيخ علي کرکي و برخي از رسائل از جمله رسالة في الفقه و الصلاة از ابراهيم بن ليث حسيني (از شاگردان ابن فهد)، نسخه اي از مختصر النافع، و برخي از اجازات بوده، در بحرين ديده است (623).
نسخه اي از مختصر المقالات في الامامة از شيخ حسين بن محمد که آن را در بحرين ديده است (625).
در رياض (2/124) اشاره مي کند که نسخه هايي از عيون المعجزات را در کازرون و بحرين و لحسا ديده است. در همان کتاب (2/422) مي گويد که نسخه اي از آيات الاحکام ابوعمرو سعيد بن عمرو را در بحرين ديده است. نيز مي گويد که نسخه اي عتيق از کتابي در اخلاق يا کتاب في الاداب و المکارم از علي بن احمد کوفي – صاحب الاستغاثه في بدع الثلاثة – را در بحرين ديده است (رياض: 3/359). همچنين نسخه اي کتاب المتعة را که به تعبير افندي «للشيخ فلان السعدي» بوده با خطوطي از ملافتح الله کاشاني – صاحب تفسير منهج الصادقين – در بحرين ديده است (رياض:4/323). در باره ابوعبدالله حسين بن عبدالله سعدي قم صاحب کتاب ياد شده بنگريد: رياض: 7/126.
نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»

رسول جعفریان

نوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

منابع مشابه بیشتر ...

ریاض الجنه زنوزی اثری دایرة المعارفی در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی

رسول جعفریان

در زمستان سال 1402 موفق شدیم یک چاپ عکسی از کتاب ریاض الجنه زنوزی که اثری دایره المعرافی در حوزه فره

مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»

رسول جعفریان

نوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

اندر تعریف صحیفه پنجم از کتاب صحائف العالم

رسول جعفريان

گزارش و معرفی کوتاهی است از بخشی از کتاب صحائف العالم، اثری که تاکنون منتشر نشده است. در این فصل، اط

يک گزارش و سه سند در باره حجاج ايراني در راه جبل

رسول جعفريان

یش از یک هزار و سیصد سال، ایرانیانی که عازم حج بودند از راه جبل، به مکه می رفتند. این راه، حد فاصل ک