۴۱۴۸
۰
۱۳۸۷/۰۱/۱۰

آينده مرجعيت

پدیدآور: رسول جعفريان

خلاصه

دنیای جدید گرچه از سر نفرت از دین پدید آمد اما با همه امکاناتش نتوانست تغییر عمده ای در ساختار کلیسای مسیحیت یا مسجد مسلمانی بدهد، زیرا همان طور که شاهدیم مرجعیت پاپ یکسره باقی مانده است.

آینده مرجعیت<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

رسول جعفریان

 

مرجعیت آینده چه اندازه با مرجعیت فعلی متفاوت خواهد بود؟

واقعیت این است تاریخ آینده مرجعیت با تاریخ گذشته آن چندان تفاوتی نخواهد داشت. اگر هم تفاوتی باشد بیش از همه به تغییراتی باز می گردد که در موضوعات پدید خواهد آمد و مرجعیت را وادار خواهد کرد که بر حسب آنها در برخی از فتاوی خود بازنگری کرده یا توسعه ای در آن بدهد. اما ماهیت قضیه مرجعیت چندان تفاوت و تغییری نخواهد کرد. دلیل آن نیز این است که چهارچوب دین یکسان باقی خواهد ماند و هر گونه تغییری در آن دشوار خواهد بود. انقلاباتی که به طور معمول در ارتباط با تحول خواهی در بینش های دینی رخ می دهد و سبب تغییر در بینش دینی جاری می شود بیش از آن که مرجعیت دینی را تحت تأثیر قرار دهد بخشی از بدنه جامعه را که آن تغییر رویه را پذیرفته  از مجموعه جدا می کند. بازگشت این بخش به بدنه چندان بعید نیست. نگاهی به گذشته مرجعیت تا وضعیت امروز آن، نشانگر یکنواختی آن در بستری است که تقریبا ادیان دیگر هم همان مسیر را پیموده و می پیمایند. دنیای جدید گرچه از سر نفرت از دین پدید آمد اما با همه امکاناتش نتوانسته تغییر عمده ای در ساختار کلیسای مسیحیت یا مسجد مسلمانی بدهد، زیرا همان طور که شاهدیم مرجعیت پاپ یکسره باقی مانده است. روشن است که قدرت پاپ به دلیل تقویت جناح‌های غیر دینی یا لائیک در غرب کاهش یافته اما سیستم و نظم دستگاه واتیکان و بینش‌های آن تفاوت چندانی نکرده است. این یعنی این که مرجعیت سنتی باز هم در همان مسیر راه را خواهد داد.

 

پس تفاوت میان مرجعیت ها در برخی از ادوار گذشته چه توجیهی خواهد داشت؟

این تفاوت ها در اصل به ویژگی های شخصی برخی از مراجع از یک سو و نوع نگاه آن به دین که البته ظرفیت آن از یک حدی فراتر نخواهد رفت، باز می گردد. به طور معمول باید هر دو  مورد در یک مرجع دینی محقق شود تا انعکاسی در موضعگیری متفاوت او نسبت به دیگران پدید آید. از این دو، دومی مهم تر است چون تنها در افراد بسیار معدودی یافت می شود. برای مثال مرجعی مانند آیت الله بروجردی نمونه ای است که تا حد زیادی منحصر به فرد است. تقریبا همه چیز او منهای مرجعیت سنتی با همان چهارچوبه هایش متفاوت با دیگران است. اگر بنا بود کسی مسیر مرجعیت راعوض کند او بود. اما آن تفاوت بینش هم چهارچوب را تغییر نمی‌دهد یعنی نمی تواند تغییر بدهد چون این تغییر بیش از حد شدنی نیست. به نظر من ساختن یک مذهب تازه گاهی راحت تر از تغییر چهارچوبهاست. درواقع همین استواری چهارچوب است که برخی از تجدیدنظر طلبی ها را به خلق مذهب و حتی دین می کشاند چون احساس می کنند در بدنه مرجعیت نمی توانند وارد شوند. البته راه های دیگری هم برای خلاصی از مرجعیت طراحی می شود. برای مثال رد نگاه شریعت گرایانه به دین و جایگزینی نگرش‌های عارفانه و صوفیانه. این امر البته منحصر به جریان های نوگرا نیست، برخی از مدافعان نگره های صوفیانه و قطب گرایانه به مرجعیت با دید یک مانع می نگرند و آن را کنار می گذارند تا بتوانند تغییرات مورد نظر را پدید آوردند. محور بحث من این قبیل تلاشها نیست بلکه برای نشان دادن این نکته هست که مرجعیت دینی به سادگی قابل تحول نیست چون مطلوب هم نیست.

 

مرجعیت امام خمینی را با تفاوت هایی که در آن پدید آمد چگونه با آنچه گفته شد، تحلیل می کنید:

یک تفاوت مهم میان  امام با مرجعیتی دینی – سنتی که از ابتدا تاکنون بوده وجود دارد. البته وضع ایشان تا حدی شبیه محقق کرکی است و این مطالب را تا اندازه ای بر او هم می توان صادق دانست. امام مرجعی است که به قدرت سیاسی دست یافت. این را اصلا نباید فراموش کرد. این امری است که سبب می شود تا یک مرجع دینی، با واقعیات موجود درگیر شود و اگر مانند امام واقع بین باشد، اولا از صحنه کنار نرود و ثانیا بپذیرد که شرایط متفاوت است. این وضعیت را مراجع دیگر ما منهای آیت الله خامنه ای که مشابه همان وضعیت را دارد، ندارند. ببینید این تجربه مهمی است. شما وقتی در درس و بحث شرکت می کنید، ایده آل را در نظر می گیرید. مدینه فاضله ترسیم می کنید. اما وقتی درعمل و برابر واقعیات هستید، خیلی که هنر کنید همچنان بر مدینه فاضله و ایده‌آلها تأکید می کنید اما از سوی دیگر به واقعیات تن می دهید و تحقق کامل آن ایده آلها را به آینده حواله می کنید. مرجعیت امام از  نوعی است که درگیر واقعیات شد. مراجع دیگر نه امکان چنین تجربه ای را داشتند. حتی تصور چنین صحنه ای برای کسی که صرفا در مدرسه به مباحث تئوریک می پردازد تا حدی دشوار است. این وضعیت، بسیار حساس و به گونه ای است که تنها در درگیر شدن عملی با آن قابل تصور است. بنابرین وضعیت امام خمینی و مرجعیت ایشان را نمی توان با سیر طبیعی مرجعیت سنتی تطبیق کرد. خود امام نیز تا آنجا که به مباحث فقهی و دینی مربوط می شد، همان چهارچوب سنتی را رعایت می کرد. ضمن آن که به دلیل درگیر شدن با واقعیات، بحث زمان و مکان را مطرح کردند. اما این امر چشم انداز گویایی در زمینه استنباط حوزوی دست کم تاکنون نداشته است. کسانی این مسیر را طی کردند و برخی از فتاوی جدید هم دادند اما مقبول بستر عمومی قرار نگرفت. شاید یکی از نزدیک ترین افراط به این نوع استنباط آقای آیت الله جناتی بود. البته نوع دیگری از برداشت های فقهی هم از سوی برخی از مراجع – مانند آیت الله صانعی - مطرح شد که توهم همسویی گسترده با خط نوگرایانه داشت و به همین دلیل آنها هم عمومی نشده و مقبول واقع نگردید. می ماند تحقیقات فردی برخی از طلاب فاضل در زمینه های فقهی که چیزی بیش از قیل و قال مدرسه ای نیست. این که در آینده بتواند وضعیت عمومی تری به خود بگیرد اکنون نمی شود پیش بینی کرد. به هر حال، همین که حکومت دست مرجعیت آمد، می توان تصور کرد تفاوت هایی پدید آید، این یک امتیاز است، اما روشن است که اگر این امر جدی تر شود، راه مرجعیت دینی سنتی را از حکومت جدا می کند. به نظرم ما قدری به این محور نزدیک شده‌ایم و این البته چیز خوبی نیست. باید راه حلی برای آن یافت.

 

چرا  آیت الله بروجردی مورد کاملا متفاوتی است. آیا در آینده مانند آن خواهد بود؟

به نظرم اگر بگوییم شرایط موجود آن زمان مرجعیت شیعه را وادار کرده بود تا مانند آیت الله بروجردی ظهور کند، باید پس از انقلاب هم مرجعیت سنتی شیعه در حوزه ها همان گونه ظهور می کرد که تقریبا نکرد. اساسا رفتارهاي متفاوت آیت الله بروجردی باید به ویژگیهای خود او مربوط باشد. هم از حیث رفتاری و هم از حیث علمی و نگاه فرهنگی. مورد فتوایی که شیخ شلتوت داد یک امر شگفت است و در تاریخ شیعه و سنی بی سابقه است. باید آنها چیزی در آیت الله بروجردی دیده باشند که این طور فتوایی داده باشند. در آن سالها البته نمونه های محدودی در بلاد عربی مانند ایشان بود که آن هم باز به ویژگی ها و فضای زندگی خاص آنان باز می گشت. مثل سید محسن امین و مرحوم شرف الدین اما اصولا ساختار عمومی حوزه نه در نجف و نه در قم بر پایه نوعی تغییر و دگردیسی درمفهوم مرجعیت بنیاد نشده بود. آیت الله بروجردی یک نمونه منحصر به فرد بود که ویژگی های منحصر به فردش اسباب تفاوت او با دیگران بود. به نظرم الان در چهارچوب مرجعیت حوزه ای - نه مرجعیت سیاسی –  آن هم به نسبت زمانه که الزامات فراوانی برای فراخ اندیشی دارد، وضع مطلوبی نداریم. این به معنای آن نیست که تعیین تکلیف می کنیم چون ما مقلدیم، بلکه در مقایسه میان ادوار مختلف به این نتیجه می رسیم.

 

بالاخره این تغییراتی که در عالم رخ داده تأثیرش را خواهد گذاشت یا نه؟‌

این آرزویی بوده که از حول و حوش مشروطه وجود داشته است اما اتفاق نیفتاده است. این که یک آرزو مداوم بوده ، دلیل اش آن است که در حول و حوش مشروطه همه مترصد بودند همه چیز عوض شود. اصلا تغییر و عوض شدن اصل بود. اما این آروز محقق نشد، چون اولا همان طور که گفتم چهارچوب خیلی محکم است و دیگر این که بسیاری از این تغییرات، در ظاهر مهم و لازم می نماید نه فی الواقع. باز هم تأکید می کنم. هیچ امر تازه ای اتفاق نمی افتد. تغییرات مختصری که دیده می شود بنیادی نیست؛ یعنی نسبت به آن چهارچوبه ای که مرجعیت ستونهایش بر آن اساس است بنیادی نیست. برخی فکر می کنند چون کامپیوتر در حوزه آمده مرجعیت متحول می شود. مگر قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ یک اشتباهی که معمولا صورت می گیرد این است که دین با ایدئولوژی های جاری مقایسه می شود. اصطلاح تجدید نظر طلبی که باب میل ایدئولوژیهاست، برای دین استفاده می شود؛ در حالی که این اتفاق از اساس افتادنی نیست. اگر دین به این روز بیفتد اعتبارش به کلی از میان می رود، در حالی که در ایدئولوژی های روز این اتفاق میمون و مبارک است و حتی اگر کل ایدئولوژی هم عوض شود چیزی مقدسی نبوده و نیست که نگرانی کسی را در پی داشته باشد. کسانی که دین را از تقدس می‌اندازند امید دارند آن را در حد یک ایدئولوژی تنزل دهند تا راحت تر بتوانند تغییرش دهند. کسانی که مانع را «شریعت گرایی» می دانند امید دارند با تردید های هرمنوتیک یا تردید در نص وحی راه را برای سست کردن ابزارهای مرجعیت که تمسک به نصوص دینی است فراهم کنند. این درست است که اگر پایه های شریعت سست شود مرجعیت به طور بنیادی فلسفه وجودیش را از دست می دهد اما این تردید انجام شدنی نیست. این بحث ها مدرسی خواهد ماند و به حوزه دینداری عمومی دست کم به این سادگی نخواهد رسید. دین در هر حال یک وضعیت ثابت باید داشته باشد تا حالت دین بودن آن حفظ شود. تمسک به این که برداشت ها مختلف است پس مفهوم دین متغییر است پس باید مثلا مرجعیت هم نظام جدیدی یابد با کارکرد جدید، این یک  مغالطه است. اساس و بنیاد دین یکی است، برای همین هم تغییر دادن  آن هم کار آسانی نیست. این مغالطه مثل همان مغالطه بلاشر – قرآن شناس غربی -  است که می گوید چون اختلاف قراءات قرآنی هست پس کتاب مسلمانان تحریف شده ترین آنهاست، در حالی که این استدلال نیست، مغالطه است. این قرائات بر سر اعراب کلمات است نه تفاوت های بنیادی که مثلا میان اناجیل هست.

 

تغییراتی که در عرصه فتاوی جدید شاهد آن هستیم چیست؟‌ آیا اینها نشانگر آن نیست که روشها و متدهای متفاوتی وجود دارد و احتمال دارد که در آینده زاویه این اختلافات و تفاوت ها بیشتر شود؟

به نظرم باید پرسید: وظیفه مرجعیت چیست و انتظارات از آن تا کجاست؟ وظیفه مرجعیت بر اساس قاعده و قانون پایه تقلید، همان رجوع جاهل به عالم است که یک اصل عقلایی است. البته در دین به دلیل سازمان دینی که هم در مسیحیت و اسلام از هر دو  نوع سنی و شیعه آن وجود دارد، نوعی حکومت محدود هم در این مرجعیت پیش بینی می شود. اما اساس اداره علمی مقلدین است. بخشی از این حکومت به مختصر پولی بر می گردد که به عنوان زکات، خمس یا موقوفات برای مصارف دینی می رسد ومعمولا نمی تواند تغییر عمده ای در مناسبات اقتصادی جامعه پدید آورد. بنابرین نباید انتظار تغییر اساسی در مرجعیت در تعامل با نظام جاری داشت. این که گاهی تصور می شود  مرجعیت در یک دوره با دوره دیگر متفاوت است یک مبنایی دارد. به واقع چون اعتبار دین ومقدسات احکام آن به حدی است که حتی با تغییر یک فتوا چنین تصور می شود که گویی یک تفاوت مهمی رخ داده است. مثلا وقتی می شنوید که آیت الله بروجردی به مرحوم میرزا محمد تقی قمی که از طرف ایشان دارالتقریب مصر را گسترش داد،  اجازه داده است که اگر در مجلسی دست ندادن با یک زن نامحرم نوعی هتک حرمت تلقی شود دست دادن ایرادی ندارد، (صرف نظر از این که این انتساب درست باشد یا نه و باید در این باره تحقیق کرد) مسأله آن قدر مهم می شود که صدای آن به همه جا می رسد و گویی مرجعیت نگاهش را عوض کرده است. این در حالی است که امر می تواند یک مبنای فقهی معمولی داشته باشد. در حالی که در مجموعه فقه،  این امر جای مهمی را اشغال نمی کند. فی الواقع با صدور چنین فتوایی حتی اگر درست باشد اتفاق مهمی نخواهد افتاد. دلیلش آن است که ما در مقایسه با زمان مشروطه، همچنان همان دیدگاه ها را داریم. شاید حتی برخی بگویند که شماری از علمای آن دوره، از نگاه بازتری در مقایسه با علمای عصر ما داشتند. در اطراف مشروطه حرفهای مهمی زده شد. شاگردان آخوند خراسانی که درگیر با مشروطه بود، نگاه بازتری داشتند. اما به نظر من، حتی کسی مانند آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی که متعلق به این مکتب بود همان خط مرجعیت سنتی را دامه داد. دلیلش آن است که ما در یک مدار دور می زنیم و بیرون از آن که خط قرمز دین نامیده می شود نخواهیم رفت. مرجعیت حصار  این دایره است و برخی از تفاوت ها نباید ما را به اشتباه بیندازد.

 

به همان تفاوت بینش بر گردیم. دو جا تغییر و تفاوت را پذیرفتید. یکی در عرصه مرجعیتی که در سیاست دستی دارد؛ دیگری مرجعی که بینش بازتری مانند آیت الله بروجردی دارد. جز این به نظر شما تغییر مهمی رخ نخواهد داد؟

 به این سادگی تغییری رخ نخواهد داد.  یک رشته تحول و تفاوت به همان نگاه و بینشی بر  می‌گردد که اشاره کردم. اما آن هم به این معنا نیست که ممتد و مستمر و رو به بالا باشد. اشاره کردم دایره نگاه آیت الله بروجردی در مقایسه با بسیاری از کسانی که پس از ایشان آمدند، بازتر بود. این تفاوت جدی هم بود نه آن که تحمیلی یا برای نشان دادن باشد. ایشان  دایره تشیع را باز می دیدند نه آن که آن را به صورت فرقه ای ببینند. روی وجه بیرونی تشیع بیش از شعائر درونی آن توجه و تأکید داشتند، این در حالی است که در حال حاضر برخی دقیقا عکس این فکر را دارند. آیت الله بروجردی به طور بنیادی و جدی چنین می اندیشید که تشیع باید در کنار مذاهب دیگر اسلامی یک کل را تشکیل دهد. درعین حال برای ترویج دانش اهل بیت و نام آنها فعالیت می کرد. دوستی دانشمند می‌گفت ایشان به یکی از علمای شیعه که در مصر بود می فرمود:  لازم نیست کسی مثل مصطفی عقاد برای شما کتاب در موضوعات مذهبی مورد علاقه شما بنویسد همین قدر که در داستانی که مثلا می نویسد یک ضرب المثل بکار ببرد که نام علی و حسین در آن باشد کفایت می کند. در این موارد هم باید به او کمک کنید تا همین قدر این ارزشها را وارد کتابهایش کند. آقای بروجردی بدون تردید تحت تأثیر استادانش در نجف یا حتی آن طور که گفته می شود اصفهان بوده است. در حال حاضر آیت الله سیستانی بر اساس همین تجربه سیاسی که از ایشان سراغ داریم، به نظر می رسد همین بینش فراخ را دارد. ایشان خیلی مطالعه می کند و دقیقا جریان های فکری را می شناسد. شما از هر کسی که با آیت الله سیستانی دیدار کرده بپرسید خواهید شنید که ایشان فلان کتاب و فلان کتاب را خوانده است. متأسفانه اخیرا دیدم خانمی گفته بود که چون کتاب مرا خوانده پس مرا تأیید کرده است. در حالی که ایشان یکسره مطالعه می کند. نتیجه اش هم همین است که شرایط سیاسی عراق و سیاست جهانی را درست درک می کند و جایی را با جایی اشتباه نمی گیرد. یکبار یکی از دوستان نجفی بنده می فرمود که فضای نجف و سنت فکری در آنجا بسیار باز تر از فضای فکری قم بوده است. طبیعی است وقتی یک مرجع در چنین حوزه ای تربیت شود چنین نگاهی را خواهد داشت. فهم سختگیرانه از مذهب و تنگ کردن دایره آن دشواری های خاص خود دارد که ما کم و بیش درگیر آن هستیم.

 

به تردیدهایی که در باره مرجعیت صورت می گیرد اشاره کردید و به ویژه روی خط صوفیانه تأکید کردید. فکر می کنید این وضعیت در آینده چه مسیری را طی خواهد کرد؟

به نظرم من چند جریان از درون این نگاه برآمده است.

نخستین آنها همان نزاع کهنه صوفیان و فقیهان است که در طول تاریخ وجود داشته است. صوفیان همیشه فقیهان را مانع عمده در راه خویش می دیده و آنان را به عنوان علمای قشری محکوم می کردند. متقابلا فقیهان نیز آن را از دایره دین خارج یا روی مرز دانسته و حجیتی برای سخنان آنان قائل نبودند.

دوم جریان نوگرایی که اصل «اجرای شریعت» را که از شعارهای اصلی اسلام گرایان در طول پنجاه – شصت سال گذشته بود قبول ندارد و با انگیزه های مختلف از جمله مخالفت قاطع آن با برخی از اصول حقوق بشری غرب آن را نمی پذیرد. این جریان مرجعیت دینی را مبتنی بر نوعی نگرش انتظار حداکثری از دین می داند. تکیه روی اسلام عرفانی با این زاویه دید، ربطی به تقویت جریان صوفیانه قدیمی ندارد بلکه از سر ارادت به نظام حقوق بشری جدید است که در تعارض آشکار با برخی از قوانین شریعت و نصوص قرآن دارد. سالها پیش آقای اکبر گنجی این بحث را مطرح کرد و اکنون هم کسانی راه حلی پیدا کرده اندکه با انکار حجیت ظواهر کتاب در قالب یک بحث هرمنوتیکی می توان آن مسیر را تقویت کرد.

سومین جریان نه صوفیانه است و نه نوگرایانه، بلکه نوعی تلفیق قطب گرایانه و غیب گویانه است. کسانی که این طرز فکر را قبول دارند راهی میان رمالی قدیم و قطب گرایی صوفیانه و شیخ پروری را برگزیده اند. گاهی هم این مطالب را با گفتمانی ویژه از مباحث مهدویت گره زده و مرجعیت را دور می زنند. بابیتی که سید علی محمد باب در حوالی سال 1260 ق درست کرد با انکار مرجعیت آغاز شد. وقتی سید محمدعلی باب خودش مستقیم با منبع شریعت ارتباط دارد، دیگر چه نیازی به مرجعیت دارد؟ این مطالب را اول شیخ احمد احسایی استاد سید کاظم رشتی باب کرد. حدیث که نقل می کرد مستقیم از امام معصوم روایت می کرد و می گفت نیازی به ذکر مشایخ اجازه اش ندارد چون با مبدأ در تماس است. این نگره، به بابیت منجر شد. ما رشته های ضعیفی از این ماجرا را همیشه به عنوان تهدیدی برای مرجعیت شیعه داشته ایم.

به هر حال مجموعه ای از این نگرشها، برای آینده مرجعیت امری خطرناک هستند و ممکن است مشکلاتی را به طور جدی ایجاد کنند. با این حال باور من این است که مرجعیت سنتی امروز همانند گذشته نیرومند است، به خصوص مرجعیت سنتی که توانسته است رشته سیاست را در دست داشته باشد، پشتوانه استواری برای مرجعیت محسوب می شود. به نظرم این درست است که امام اجازه دادند شرط اجتهاد برای رهبری کافی باشد، اما دست کم، باید این اجتهاد به حدی نیرومند باشد که مرجعیت سنتی را ولو در کنار سایر مراجع همراه خود داشته باشد. این حلقه وصلی میان مرجعیت سنتی و مرجعیت رهبری خواهد بود واین امتیاز جمهوری اسلامی است.

منبع:  شهروند امروز  کتاب سال 1387 (سال سوم، ش 41) صص 220 - 221

 

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

منابع مشابه بیشتر ...

دو رساله اعتقادی صریح السنه و التبصیر فی معالم الدین از محمد بن جریر طبری مورخ و مفسر (224 ـ 310)

رسول جعفریان

طبری بیش از همه به تاریخ و تفسیرش شهرت دارد. چندین اثر حدیثی هم دارد که یکی تهذیب الاثار است. در دهه

مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب

رسول جعفریان

کتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

اندر تعریف صحیفه پنجم از کتاب صحائف العالم

رسول جعفريان

گزارش و معرفی کوتاهی است از بخشی از کتاب صحائف العالم، اثری که تاکنون منتشر نشده است. در این فصل، اط

يک گزارش و سه سند در باره حجاج ايراني در راه جبل

رسول جعفريان

یش از یک هزار و سیصد سال، ایرانیانی که عازم حج بودند از راه جبل، به مکه می رفتند. این راه، حد فاصل ک