آیۀ تطهیر در آیینۀ شعر عرب
خلاصه
کتاب آیۀ تطهیر در آیینۀ ادبیات عرب نوشتۀ خانم دکتر زهره اخوان مقدم، پژوهشی است دربارۀ آیۀ تطهیر (آیه 33 سوره احزاب) که محور اصلی آن کاربرد درونمایۀ آیۀ تطهیر در ادبیات عرب است.معرفی کتاب
معرفی کتاب آیه تطهیر در آیینه شعر عرب
عبدالحسین طالعی
[1]
نزدیک به هشتاد سال پیش علامۀ مجاهد شیخ عبدالحسین امینی طرحی نو در بیان مباحث امامت در افکند و موضوع غدیر را در ادب عرب پی گرفت. او با این کار عظیم و جاودانه، بنیانی استوار بنا کرد که جاذبۀ بنا و مبنا، همواره پژوهشیان را به سوی خود فرا میخواند.
در واقع این شجرۀ طیبه ریشهای در ایمان و ولای خالصانه به خاندان نور دارد (البته در ساختاری پژوهشی که همتی بلند و حوصلهای در خور میطلبد) و شاخههایی که هر زمان به بار مینشیند و اهل ایمان را بر خوان معنوی خود مینشاند.
[2]
اینک چهلوپنج سال میگذرد از انتقال آن بزرگ به سرای دیگر. در این هنگام باقیات صالحات او و بهویژه شاهکار جاودانهاش الغدیر همچنان زنده است و مشعلی است فروزان که هر زمان تابندهتر از پیش رهنوردان را ره مینماید.
در طول این چند دهه، الغدیر همچنان قبلۀ قبیلۀ پژوهش ولایی بوده و حول محور آن آثار مختلف برآمده است. نگاهی به دهها نوشتار دربارۀ علامه امینی و آثارش این حقیقت را نشان میدهد.
[3]
زندهبودن هر تحقیق به آن است که پژوهشهای بعدی دربارۀ آن شکل گیرد؛ پژوهشهایی در جایگاه تکمیل، استدراک، تعلیق، روششناسی، نقد و بررسی، روزآمدی و عناوین دیگر که لازمۀ «تحلیل اثر» است. شوربختانه به جای تقویت این جنبه، بیشتر به تجلیل صاحب اثر پرداخته شده و کمتر به پیگیریهای پژوهشی الغدیر توجه شده است.
بدیهی است که مراد نگارنده از این سطور، «تجلیل و تحلیل توأمان» است، نه مدح و تمجید یکطرفه و بیتوجهی به ارزیابیهای منتقدانه.
به هر حال رسم و آیین حرمتنهادن به محققان و یادگارهای اثرگذار آنان، اینگونه نیست که جنبههای تحقیقی آثارشان فراموش شوند. بر اساس یک تحقیق کتابشناسانه[1] تنها سه عنوان پایاننامه دربارۀ الغدیر در دانشگاههای پیام نور قم، آزاد تهران و کوفه (عراق) نوشته شده است.
آیا همۀ پشت صحنۀ روشمندیها بیش از این کار تحقیقی نمیطلبد؟ اگر چنین شاهکاری در اختیار گروهی دیگر یا ملتی دیگر میبود، چنین برخوردی با آن داشتند؟ کارنامۀ خود را با مراکز و نهادهای تحقیقی کشورهای پیشرفتۀ جهان قیاس نمیکنم. کافی است آن را با کارنامۀ پربرگ و پربار همسایگان پاکستانی خودمان در مورد دکتر محمد اقبال مقایسه کنیم تا قصور و تقصیر خود را در باب علامه امینی ببینیم کمکاریای که جای هیچ گونه توجیه ندارد.
[4]
اینک با کتابی روبرو هستیم که در فضای روشمندی الغدیر برآمده و پردهای مغفول از ظرفیت گستردۀ چنان پیگیری پژوهشی یادشده را نشان میدهد. کتاب آیۀ تطهیر در آیینۀ ادبیات عرب نوشتۀ خانم دکتر زهره اخوان مقدم، پژوهشی است دربارۀ آیۀ تطهیر (آیه 33 سوره احزاب) که محور اصلی آن کاربرد درونمایۀ آیۀ تطهیر در ادبیات عرب است.
نویسنده کتاب که اکنون عضو هیئت علمی دانشکدۀ علوم قرآنی تهران است، این کار را در سال 1381 به عنوان پایاننامۀ کارشناسی ارشد رشتۀ ادبیات عرب به دانشگاه آزاد تهران مرکز ارائه کرده بود و اینک در کسوت کتاب در سلسلۀ «پایاننامههای برگزیده» توسط انتشارات نبأ منتشر شده است.
چنان که از مقدمه بر میآید، پیشنهاد این موضوع از جناب دکتر محمد امینی، فرزند دانشمند علامه امینی بوده است. هدف این بوده که روشی را که آن عالم فقید در بررسی موضوع غدیر به کار گرفته، دربارۀ یک موضوع کلیدی دیگر در امامت به کار گرفته شود.
به بیان دیگر میتوان عنوان دیگر این کتاب را به اقتفای عنوان کتاب الغدیر چنین دانست: «آیة التطهیر فی الکتاب و السنة و الادب».
[4]
کتاب پس از مقدمه، دو فصل اصلی دارد.
فصل اول بیش از پنجاه صفحه دارد و به مباحث زیر میپردازد: اهمیت آیۀ تطهیر، مفردات آیۀ تطهیر، دیدگاه عالمان شیعه و خاستگاه آن، دیدگاه علمای تسنن و سرچشمۀ اختلاف، چگونگی تعمیم آیه به معصومان دیگر و نگاهی به شخصیت عکرمه و بررسی حدیث او.
برخی از نکات مهم این فصل عبارتند از:
1. اراده اذهاب رجس در آیه، ارادۀ تشریعی است یا تکوینی؟ اگر اراده تکوینی باشد، به معنای نفی اختیار است؟ در این مورد دیدگاه علامه سیدجعفر مرتضی و آیتالله جوادی آملی مطرح شده است.
2. آیا لازمۀ اذهاب رجس این است که ابتدا رجس موجود باشد تا فعل «لیذهب» تحقق یابد؟
3. رجس یعنی چه؟ مصادیق آن چیست؟
4. اهل البیت چه کسانی هستند؟ آیا چهار تن شناختهشده از خاندان پیامبرند (حضرات علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام) یا اینان به همراه همسران پیامبر یا فقط همسران؟
سخن اخیر از عکرمه نقل شده و نویسنده بحثی نسبتاً کامل دربارۀ شخصیت و پیشینۀ عکرمه آورده است.
بخش «خلاصه و نتیجهگیری» (ص 67 – 74) تلخیص مباحث پیشین است.
5. آیا اهل بیت منحصر در پنچ تن است یا دیگر معصومان را در بر میگیرد؟
روشن است که نویسنده این فصل را بهاختصار برگزار کرده است؛ زیرا در منابع دیگر مربوط به آیۀ تطهیر به تفصیل بدان پرداختهاند.
[5]
فصل دوم به بررسی شعر شاعران عرب دربارۀ آیۀ تطهیر میپردازد. در این فصل به پیروی از ساختار کتاب الغدیر، بخشی را به نگرشی بر پیشینه و جایگاه رفیع شعر اختصاص داده است. (ص 83 ـ 96). پس از آن اشعار شاعران در بارۀ آیۀ تطهیر یا به تعبیر نویسنده تطهیریهها را به ترتیب زمان، از سدۀ دوم تا سیزدهم همراه با ترجمه شعر و شرح حال آنان میآید.
این بخش اشعار 46 شاعر را در بر دارد با تقسیم زیر:
سده دوم، 4 شاعر؛ سده سوم، 4 شاعر؛ سده چهارم، 12 شاعر؛ سده پنجم، 5 شاعر؛ سده ششم، 4 شاعر؛ سده هفتم، 6 شاعر؛ سده هشتم، 2 شاعر؛ سده نهم تا یازدهم، 3 شاعر؛ سده دوازدهم، 3 شاعر؛ سده سیزدهم، 3 شاعر.
نکتۀ اصلی و محوری مشترک میان اشعار این شاعران این است که مراد از اهل بیت در آیۀ تطهیر، پنج وجود مقدس است نه همسران پیامبر.
[6]
در میان این شاعران، بزرگانی از شیعه امامی دیده میشود، مانند عبدی (سده 2)، حمیری (م 173)، دعبل خزاعی (م 246)، ابن علویه (م حدود 320)،ناشئ صغیر (م 365)، صاحب بن عباد (م 385)، ابن عودی نیلی (م 558)، اربلی (م 692)، کفعمی (م 900) و آخوند مسیحا (م 1127).
اما این حقگویی منحصر به شیعیان امامی نیست، بلکه نام گروهی از بزرگان تسنن را در شمار این شاعران مییابیم مانند محمد بن ادریس شافعی (م 204)، اخطب خوارزم (م 567)، ابن طلحۀ شافعی (م 652)، ابن ابی الحدید (م 656)،ابن صباغ مالکی (م 855) و عسیری شافعی(م 1228 یا 1223).
شاعرانی از مذاهب دیگر نیز در این مجموعه حضور دارند. مانند منصور بالله یمنی زیدی (م 614) و وامق نصرانی (سده چهارم).
همین مرور گذرا نشان میدهد که حقایقی از این دست، میتواند بهترین محور اتحاد اقالیم قبله در برابر جریانهای خشونتگرای عقلگریز باشد که به نام دین، ولی به کام تکفیر و کشتار، ضربههایی جبران ناپذیر به دین مبین اسلام میزنند. این ظرفیتی است بزرگ که تا کنون توجه مناسب بدان نشده است.
[7]
مرور بر گستردگی جغرافیایی شاعران نیز جالب توجه است.
برای نمونه:
کوفه: سفیان عبدی (سده 2).
یمن: ابونواس (سده 2)،عبدالله منصور بالله (م 614)،ابومحمد منصور بالله (م 570)، عجیلی شافعی (م 1228 یا 1223).
حله: شمسالدین حلی (م حدود 690).
اربیل (عراق): اربلی (م 692)، ابن سرایا (م 750 یا 752).
فلسطین: شافعی (م 204).
حمص (سوریه): دیک الجن (م 235 یا 236).
بغداد: دعبل خزاعی (م 246)، ناشئ صغیر (م 365).
اصفهان: ابن علویه (م حدود 320).
بصره: ابن درید (م 321).
حلب: صنوبری (م 334).
منبج: ابوفراس (م 357).
اشبیلیه (اندلس): ابن هانی (م 362).
شوش (ایران): ابوعبدالله سوسی (م 370).
دیاربکر (کردستان): بشنوی (سده 4)، حصفکی (م 551 یا 553).
طالقان: صاحب بن عباد (م 385).
شیراز: ابن مقلد شیرازی (م 575).
نیشابور: ابوعلی ضریر (سده 5).
نیل (عراق): ابن عودی نیلی (م 558).
مصر: ابن رزیک (م 556)، ساعاتی (م 1298).
مکه: اخطب خوارزم (م 567 یا 568)، ابن صباغ مالکی (م 855).
جبل عامل: کفعمی (م 900).
بصره: ابن معتوق (م 1087).
فسا (ایران): مسیحا فسوی (م 1127).
نصیبین: ابن طلحه شافعی (م 652).
مدائن: ابن ابی الحدید (م 656).
کمترین نتیجۀ این گستردگی جغرافیایی آن است که شاعران دانشور بسیاری در تمام بلاد اسلام و مذاهب مختلف عقیده داشتند و دارند که مراد از اهل بیت که طهارت آنها را خداوند متعال در قرآن اعلام داشته، فقط پنج تن شناختهشده است نه دیگران.
باید دانست که در این زمان، به دلیل سهولت ارتباطات و انتقال مطالب علمی، گسترش یک نظریۀ آسان است، اگرچه پذیرش آن خود دلیلی بر فرهنگ عمومی تواند بود، ولی در سدههای پیشین، با توجه به دشواری ارتباطات، گسترش یک نظریه، آن هم میان پیروان مذاهب مختلف و پذیرش دانشوران آنها، بهخوبی نوعی فرهنگ عمومی را در مرور زمانها نشان میدهد. روشن است که ادامه و تکمیل این پژوهش تا زمان حال و رجوع به منابع بیشتر، این حقیقت را بهتر روشن میکند.
[8]
عمدهترین منبع برای شعر شاعران دو کتاب بوده است: یکی مناقب ابن شهر آشوب و دوم الغدیر علامه امینی.
همچنین عمدهترین منابع برای شرح حال شاعران که پیش از نقل شعر آنها آمده کتابهای زیر است: الاغانی، وفیات الاعیان، لسان المیزان، سیر اعلام النبلاء، تاریخ بغداد، تاریخ دمشق، طبقات الشعراء، اعیان الشیعه، النجوم الزاهره، ادباء العرب، الاعلام و دیگر منابع تراجمنگاری.
دیوان شاعر نیز در برخی موارد که در دسترس بوده، در ردیف مصادر به شمار است. مانند دیوان حمیری، دیوان دعبل خزاعی، دیوان ابونواس. برای توضیح پارهای از کلمات اشعار نیز عمدتاً به صحاح و لسان العرب رجوع شده است.
در کتابشناسی منابع (ص 263 ـ 273)، مشخصات 133 عنوان کتاب درج شده که بیشتر آنها در شمار کتب مرجع و منابع کهن هستند و این بر اعتبار و وزن کتاب میافزاید.
[9]
در حین مطالعۀ کتاب چند نکته و پیشنهاد به نظرم رسید که میتوان در چاپهای بعدی به آن توجه کرد:
1. ترجمه شعرها با حروف ریزتر و عرض کمتر در کتاب بیاید.
2. تفکیک میان تطهیریۀ یک شاعر و دیگر شعرهای او که ضمن توضیحات (چه در بخش شرح حال شاعر و چه در ضمن متن اشعار او) آمده، بهتر به تفهیم مطلب کمک میکند.
3. فهرست بخش دوم چندان گویا نیست. میتوان در مورد هر شاعر، دو عنوان (شرح حال و شعر شاعر) را ادغام کرد. در همین جا درج تاریخ تولد و وفات شاعر و شماره مسلسل شعرها نیز (چه در فهرست و چه در داخل کتاب کنار عنوان نام شاعر) مناسب است.
4. با توجه به اینکه نویسنده شاعران را تا سدۀ سیزدهم در نظر داشته (ص 96)، بهتر بود این کلمه در عنوان بیاید. ضمن اینکه در همین دورۀ زمانی، شعرهای دیگری وجود دارد که به مستدرک نیاز دارد و در چاپهای بعدی باید آورده شود.
5. نمایۀ موضوعی ـ الفبایی را باید بخشی اجتنابناپذیر از هر کتابی بدانیم. متأسفانه عدم توجه به این مهم راه دستیابی به درونمایۀ کتابها را برای خوانندگان دشوار میسازد. همچنین نمایۀ آیات، احادیث، اشخاص، مکانها، کتابها ضرورت دارد که امید است در چاپهای دیگر جبران شود.
[10]
کتاب اشکالهای چاپی و ویرایشی زیادی دارد که بعضی از آنها بر معنی نیز اثر میگذارد. برای نمونه چند مورد یادآوری میشود.
1. ص 5، س 19: کلمۀ «زائد» زائد است.
2. ص 6، س 4 و 5: شماره 7 ـ 1 و 7 ـ 2 درست است.
3. پاورقی ص 29: باید تذکر داد که کتاب «اهل البیت فی المکتبة العربیة» فقط کتابهایی را در بر دارد که الف) به زبان عربی است. ب) نویسنده آن از دانشمندان تسنن است. ج) فقط آثار مستقل تسنن را در بر دارد، نه آثار مشتمل. د) آثاری را که پس از زمان حیات مؤلف، یعنی محقق سیدعبدالعزیز طباطبایی (سال 1374 شمسی) منتشر یا شناسایی شده در بر ندارد. بنابراین تعداد کتابهای تسنن دربارۀ اهل بیت، عددی به مراتب بزرگتر از این عدد است. چنانکه نگارندۀ سطور تا کنون چندین تکمله بر این کتاب نفیس و راهگشا نوشته و منتشر ساخته است.
همین جا تذکر دهم که نام این کتاب در فهرست منابع کتاب درج نشده است.
4. پانویس ص 98: جلد چندم الغدیر؟ باید قید شود. احتمالاً جلد دوم باشد.
5. ص 102، س 11: گفتی که گفتنی درست است.
6. ص 102، س 7: خفُ. خف به سکون فاء (صیغه امر) درست است.
7. ص 103، س 6 و 7: «که راوی میگوید» تکراری و زائد است.
8. ص 112، س 2 و ص 157، س 6: چنانچه به نظر برخی از ویراستاران بهتر است به جای آن کلمه چنانکه به کار رود.
9. ص 142، س 17: وفات دعبل را در سال 246 و عمر او را 79 سال دانسته است، در حالی که تولد او را سال 148 میداند (ص 140، س 7). این اعداد با هم سازگار نیست.
10. ص 147، س 4 ـ 7: ارتباط این ابیات با آیۀ تطهیر خیلی روشن نیست و توضیح بیشتر میخواهد.
11. ص 155، س 16: نوشتهاند: «ابوبکر ابن درید ... در سن 89 یا 98 سالگی در ماه شعبان سال 321 از دنیا رفت».
اگر سال تولد او همان باشد که در متن ص 154، س 4 آمده (سال 223)، در این صورت سن 89 غلط است و باید به نادرستبودن آن تذکر داده شود. گرچه در بعضی از منابع آمده باشد.
12. ص 160، س 7: سال قتل ابوفراس را 357 و عمر او را 37 یا 40 سال میداند، در حالی که تولد او را سال 320 یا 321 آورده است (ص 159، س 6). در این عددها نیز باید بازنگری شود.
13. ص 166، س 2: وفات ابنهانی را در سال 362 و عمر او را 40 سال میداند، در حالی که تولد او را به سال 326 قید کرده است (ص 165، س 12). این عبارت نیز مفهوم نیست. جملات اواخر صفحه 166 و اوایل صفحه 167 مشکل را حل نمیکند و نیاز به بازنگری دارد.
14. ص 173، س 6: سال 1370 نادرست و 370 درست است.
15. ص 175، س 9: به نظر میرسد که مصراع اول شعر باید تصحیح شود: «اذا کنت اشهد أنّ الإله»
16. ص 194، پانویس 1: شماره صفحه الذریعه نادرست است.
17. ص 218، س 2: دربارۀ ابن طلحه آمده که در علوم مختلف آگاهی داشت، «از جمله علم حروف و اوقات».
آیا همین کلمه درست است؟ آیا مراد، علم اوفاق نیست؟ به هر حال نیاز به توضیح مختصر دارد.
18. پانویس 9، ص 229: ارجاع به مقدمه کتاب کشف الغمه داده است. بهتر است عبارت «مقدمة التحقیق» قید شود.
19. پانویس 4، ص 233: نام کتاب معجم المؤلفین تصحیح شود.
20. ص 249، س 11 و 14: متن و اعراب این بیتها نیاز به بازنگری دارد.
21. ص 256، س 2: عبارت «عصر حدیث» آمده که ظاهراً مراد آن دوره جدید است، در حالی که این وصف برای قرن سیزدهم درست نیست.
22. در کتابشناسی منابع اشتباهات چاپی و غیرچاپی رخ داده است:
الف) ص 263، شماره 8: دارالکتب درست است.
ب) ص 264، شماره 18: کلمه «لدرر» درست است.
ج) ص 267، شماره 53: وفات شریف رضی در سال 406 درست است.
د) ص 268، شماره 67: وصف سید برای علامه امینی نادرست است.
هـ) ص 268، شماره 69: دارالکتب العلمیه درست است.
و) ص 268، شماره 70: سال وفات شیخ آقا بزرگ تهرانی در سال 1389 درست است.
ز) ص 270، شماره 97: «به اشراف» درست است.
ح) ص 271، شماره 99: نام محقق، «دکتر احمد مهدوی دامغانی» درست است.
ط) ص 122، شماره 122: نام علامه طباطبایی «سید محمدحسین» درست است.
ی) ص 273، شماره 128: نام مؤلف نور الثقلین، «عبد علی بن جمعه» درست است.
[11]
سخن پایانی اینکه این اشکالات معدود و جزئی هرگز ارزش کتاب را کم نمیکند. بعضی مزایا در این کتاب هست که نمیتوان بدون تذکر به آنها، این وجیزه را به پایان برد. موضوع ابتکاری، ورود و خروج پخته و محققانه، حوصله و تتبع در نوشتن بیش از چهل شرح حال به شیوۀ دانشنامهای، اعراب و ترجمه و حلّ مشکلات صدها بیت و استناد به بیش از 130 منبع معتبر برخی از این مزایا است. بدین روی عموم پژوهشیان را به بهرهگیری از این کتاب توصیه میکنم.
توفیق روزافزون نویسنده و ناشر را از خدای بزرگ آرزو دارم و امیدوارم مشمول دعای خیر حضرت بقیة الله ارواحنا فداه باشند.
[1]. کتابشناسی علامه امینی از دوست دانشورم حمید سلیم گندمی که در فصلنامه سفینه شماره 38 چاپ شده است.
منبع:
پربازدید ها بیشتر ...
دانشنامه ی هزاره (جلد اول)
زیر نظر شورای علمیدانشنامه یا دایرة المعارف، به کتابی گفته می شود که به ترتیب الفبایی یا موضوعی، درباره ی رشته یا رشته
نظری یافت نشد.