گشتي در حکايات کتاب سفينه فطرت اثر معز موسوي قمي در قرن 11 _ 12 هجري
خلاصه
سفينه فطرت اثري در بيش از چهارصد صفحه حاوي حکايات تاريخي و داستاني در موضوعات متنوع اجتماعي و منبعي براي پژوهشهاي صفوي است.<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
گشتی در حکایات کتاب
سفینه فطرت
اثر
معز موسوی قمی «فطرت» (1056 – 1101)
مقدمه
ادبیات حکایت و داستان به صورت گردآوری و در قالب یک کتاب ـ از ادوار و امکنه و موضوعات مختلف ـ یکی از ریشه دار ترین شکل انتقال مفاهیم، تربیت، نقل تجارب و عبرت آموزی در میان بشر است. زبان فارسی هم نه تنها بی بهره از این امتیاز مهم نیست، بلکه متون قابل توجهی دارد که سیر نگارش آنها، منابعشان، تأثیری پذیری شان از فرهنگ های بیرونی و مسائل دیگر آنها در کتب تاریخ ادبیات مورد بحث قرار گرفته است. در فرهنگ اسلامی ـ ایرانی، این داستانها سرمایه ای بود از ادیان قدیم، ملل متنوعه داخل تمدن اسلامی، سرمایه های ملی ایرانی و بسیاری از مسائلی که از اسلام گرفته شد و مجموعا حکایاتی را پدید آورد که به خصوص در حوزه سیاست، راهنمایی برای شاهان و امیران و وزیران بود. اما به جز آن، به تناسب آنچه در زبان عربی در طول قرن های سوم تا پنجم و پس از آن پدید آمد، در زبان فارسی نیز حکایاتی که بسیاری جنبه های خانوادگی و اجتماعی داشت وارد گردید. در هر زمان، وقتی کسی اراده گردآوری داشت، حکایاتی از پیشینیان را اصل قرار می داد و آنچه از روزگار خویش می شنید، بر آن ضمیمه کرده اثری را پدید می آورد.
این روزها یک مجموعه حکایت از دوره صفوی معرفی شد که اثری بسیار نفیس و ارزشمند است. این کتاب با نام «سفینه فطرت» اثر معز بن فخرالدین موسوی قمی متخلص به فطرت (1056 ـ 1101) حاوی اطلاعات و آگاهیهای تاریخی و اجتماعی فراوانی از ایران و هند دوره صفوی است می تواند در بسیاری از موضوعات فرهنگی و اجتماعی و اداری آن روزگار سودمند باشد. نسخه ای از این اثر در 222 برگ در کتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره 8980 موجود است.
در باره وی گفته شده است: فخرا: (1050/ 1056- 1101 ق)، شاعر، متخلص به فطرت. اصل وى از سادات قم است. او دخترزاده مير محمد زمان مشهدى است، كه در مشهد به دنيا آمد و در همانجا به كسب علوم پرداخت. سپس به اصفهان رفت و ده سال در حوزه درس آقا حسين خوانسارى به كسب علوم پرداخت. در 1082 ق عازم هندوستان شد و مورد توجه، اورنگزيب عالمگير قرار گرفت و شاه با تزويج دختر شاهنواز خان صفوى به او، وى را مقرب ساخت. او در 1099 ق از طرف آن پادشاه ملقب به موسوى شد و از اين به بعد تخلص خود را به موسوى تغيير داد. سال بعد منصب ديوانى مجموع ممالك دكن به او داده شد. سرانجام در همان شهر درگذشت. از آثار وى: «گلشن فطرت»، مشتمل بر اشعار تازهگويان كه سرخوش در تدوين «كلمات الشعراء» از آن استفاده كرد؛ «ديوان» شعر. (اثر آفرینان: 4/300) نویسنده متن بالا از سفینه فطرت خبر نداشته است.
سفینه فطرت از فطرت قمی موسوی، اخیرا در مجلد 29 فهرست نسخه های خطی کتابخانه مجلس به قلم توانایی آقای سید محمد حسین حکیم معرفی شده است (ص 544 – 546). این کتاب در نه فصل تنظیم شده اما، به دلیل نقص اول کتاب، مقدمه و عنوان فصل اول نیست. فصل بعدی به این شرح است:
فصل دویم در بیان بعضی از حکایات فرج بعد از شدت
فصل سیوم در بیان حکایات متفرقه که از هر کتاب انتخاب نموده و از هر کس شنیده، و ذکر هر کدام از آن مشتمل است به یک گونه فایده و نصیحت و تجربه و از بعضی حکایات آن طبیعت را انتعاش و شکفتگی حاصل آید و لحظه به مطالعه آن فرحی دست دهد.
فصل چهارم: در بیان فراست و لطایف قاضیان و مفتیان و واعظان و تعدیات پسندیده مقربان و احکام برگزیده منجمان و بعضی از لطایف و ظرایف مرتبۀ مشایخ و شاعران.
فصل پنجم در احکام عجیبه از علم غریبه شانه بینان
فصل ششم در بیان سخنان با رتبه دیوانگان و ذکر فراست و شعور طفلان دانشمند سرشت و حرفهای غلامان و ظرایف و لطایف هر کدام از ایشان.
فصل هفتم در حکایات زنان عاقله و سخنان به موقع بامزه و لطایف خاطرخواه اینان و ذکر مکر و فریب ناقص عقلان آن طایفه و ظرایف آنها
فصل هشتم در نقل سخنان مدعیان ثبوت و گفتار ابلهان و حرفهای سادهلوحان و کارهای دزدان و مهمانی به بخیلان و طمع گدایان و هزل و ظرافت هر کدام از ایشان
فصل نهم : در ذکر سخنان کران و کوران و عوران و احولان و لطایف آنها و بعضی از ظرافتهای.
یادداشت باستانی راد در باره این کتاب
مالک قبلی نسخه آقای حسینعلی باستانی راد در باره این کتاب، فطرت و عناوین شماری از داستانهای معاصر درج شده در این کتاب توضیحاتی را در آغاز آن نسخه نوشته که به این شرح است: نسخه دیگر این کتاب دیده نشده و در فهرستها نیز نیامده، به طوری که از شرح حال مختصرش که در ص 176 تذکره نصرآبادی مستفاد میشود [عبارت نصرآبادی در تذکره (چاپ دو جلدی): ميرزا معزّ خلف ميرزا فخرا كه از سادات موسوى قم است و از جانب والده صبيهزاده سيّد السّادات مير محمّد زمان مشهدى، جوان قابل فاضلى است به صفت حسنه آراسته. در تحصيل علوم سليقهاش در كمال رسايى و ذهنش در نهايت خوشادايى، از مشهد مقدّس به اصفهان آمده، مدّت دو سال در مدرسه جدّه سكنا نموده، در خدمت علامىّ آقا حسين به تحصيل مشغول بود. چون در اين ولايت فضيلت و نجابت قدرى ندارد، يك سال قبل از حالت تحرير روانه هندوستان شد: تذکرة نصرآبادی 1/253 دنباله عبارت باستانی را:]. سفری به هندوستان که در آن روزگار کعبه مقصود شاعران و ادیبان بوده کرده، صاحب تذکره آگاه بوده و حکایات و روایات که از آن سامان و بزرگان هندی و ایرانی آن دیار نقل مینماید همه ره آورد این سفر است. و در مراجعت از هند مدتی در شیراز و سپس شهرهای دیگر ایران بسر برده که حکایات و لطایف چند که از شعرا و معاریف این شهرها میآرد. بیشتر از مشهودات و مسموعات خود اوست که اغلب در جای دیگر نیامده است. کتاب 9 فصل است و به استثناء چند فصل متعرض است از منابع دیگر نقل و اخذ و اقتباس کرده بقیه از فطرت است. مخصوصاً آنچه مربوط به زمان خود او و راجع به پادشاهان صفوی و معاریف امراء آن عصر آورده حاوی اطلاعات مفید از اوضاع دربار و رفتار سلاطین و اداب اجتماعی و سایسی است که ارزش تاریخی بی اندازه دارد. هر واقعه و حکایات صفحهئی از حقایق را که مورخین ننگاشتهاند روشن میسازد. علاوه از نثر شیوا و ادیبانه اشعاری به مناسبت سوق مطالب از خود فطرت است که در 8 رباعی تخلص خود را آورده و بقیه که پنجاه و اند قطعه یا بیت میباشد، نیز از اوست که همه خوب و مرغوب است و در جای دیگر دیده نشده. در میان پارهای مطالب منتهای قدرت خود را در انشاء ظاهر ساخته، مانند تعریف سرما و یخبندان ص 155 و گرمای هوا ص 159 و یا تعریف طراری و زبر دستی دزد و عیّار ص 394 و غیره که از منشأت ادیبانه است، به طوریکه در موارد چند به مناسبت آورده در هند دارای شغل و منصب بوده ص 354 و در رکاب سلطان به مسافرتها رفته و از ایرانیانی که به هند آمده آن چند نفر را نام میبرد که بوسیله او به شغل و نوکری دربار و منصب و مقام رسیدهاند مانند ص353. چون تمام مزایا و خصوصیات این نسخه نفیس و بدیع در این مقدمه نمیگنجید، لذا فهرستی از مطالب و نام کسان و موضوعات تهیه و ترتیب داده میشود که نمودار ارزش کتاب بوده باشد شرح حال معزّا فطرت در پشت صفحه مقابل نگاشته شد به نقل از نصرآبادی. نسخه حاضر 435 صفحه و قریب 6 هزار و پانصد و بیست سطر است.
فهرست مطالب و حکایاتی که راجع به سلطان صفوی دارد
1. حکایت سوداگر اصفهانی و زن عیار و یارانش و تدبیر شاه عباس دریافتن جواهرات بازرگان 8
2. حکایت مرد جواهری و دزدیدن رفقا ازو و تدبیر شاه عباس دریافتن دزدان 3
3. حکایت حاکم کاشان و شکایت نداف 32
4. حکایت سپاهی که از خراسان به تبریز رفت 128
5. سیاست شاه عباس قاضی غلامعلی اصفهانی و پسرش نورا را به جهت رشوه گرفتن 175
6. حکایت شاه طهماسب و قاضیزاده گوهرود 173
7. حکایت شاه صفی و حکم محمود شانه بین خراسانی در شکست عثمانیان در ایروان و انتحار سرعسکر 220
8. عیاشیهای شاه عباس و لطیفهگوئی شاه با محبوبه و مطرب خاص خود لاله خاتون 322
9. شاه عباس و کل عنایت مسخره دربار 288
10. مطلب بسیار مهم راجع بدزدانی که در اردوی عثمانها بوده و اسب سرباز آن را کشته و برای شاه عباس جاسوسی میکردهاند که ارزش تاریخی دارد 388
11. راجع به صوفیان عراق و ستایش شیخ صفی در مجالس و حلقه ذکر و اوراد خود و خلیفه آنان 324
فهرست مطالبی که راجع به شعراء معاصر خود دارد
12. راجع به صیفقلیخان پسر امامقلیخان والی فارس 234
13. راجع فصل گل کاشان و روزهای شنبه و میر قدرت شاعر کاشی 239
14. راجع ملک طیفور در کاشان 288
15. راجع غنی تفرشی 289
16. راجع لطیفهئی چند از حکم شفایی اصفهانی 184/203/320
17. راجع غیاثی حلوائی و نظامای مگس شیرازی425
18. راجع ملا حاتم شاعر کاشی و حالات او 202
19. راجع سفری قهستانی 203
20. ملا محمد صوفی 206
21. ملا فریبی و خود فطرت 206
22. شاعر کوراعمی تخلص قمی 424
23. راجع درویش دهکی و ادعای پیغمبری 202
24. راجع مظفر هروی و ملک حسین کرت 206
25. راجع شمس دده و کارهای او در هند و شعرش 290
26. محبوبه شاعره شیرازی نهانی تخلص و شعر او 246
27. راجع به میرشمس هروی 235
مطالبی که راجع به امراء و بزرگان ایران و هند دارد
1. راجع به مغرالملک اردستانی و طرارّایها و کارهای عجیب او 127/125/121
2. راجع حاجی اسد بیگ تبریزی خالوی امامقلیخان والی فارس و حالات او 346
3. راجع به داودخان برادر امامقلیخان 350
4. راجع به اللهوردیخان والی فارس 351
5. راجع به خواجه درویش محمد کلانتر حومه شیراز و کارهای احمقانه او 352
6. حالات میر ابومحامد شیرازی و ساده لوحیهای او 341
7. حالات شاه جلیالله یزدی و کارهای عجیب و رفتارهای او 366 تا 361
8. به بهرام بیگ پسر سلطانعلی بیگ اردوبادی و نوکر شدن او نزد امامقلیخان در شیراز و داروغگی خنج 375
9. طراریهای کمال رنگریز اصفهانی 398
10. طراریهای به شاه حسین بیگی و طراریها و دزدیها و کارهای او که در گرمسیرات فارس کرده 400
11. حالات مردم فارسیان قزوین 391
12. سفر آقا تقی همدانی به هند و نوکر شدن او نزد مؤلف و حالات او 374
13. راجع به اسکندر لودی و حالات او 57
14. راجع به ملک عنبر غلام نظامشاه دکنی والی دولت آبادی و فطانت او 33
15. راجع به نظامشاه والی دکن 36
16. راجع به سید مبارک حاکم حویزه 98
17. راجع به مقربخان و اکبر شاه 187/181
18. راجع به یوسف شاه کشمیری 210
19. راجع به بمیرامخان ترکمان ملقب به خانخامان 173
20. راجع به کردیسم بن ابراهیم الکروی 60
21. راجع به قاضی محمد هروی و لطائف او 174
22. راجع به بشیر بریان پز شیرازی و کارهای طرّارانه او 432
23. به میر نورالله و محمدباقر منشی شیرازی 435
24. راجع به شیخ فیضی و عرفی شیرازی 207
25. راجع به شیخ فیضی و پسر خانعالم 207
26. راجع به حسنخان بیگ عمری صاحب صوبه کابل 216
27. راجع به خاف و مردم آنجا 214
28. راجع بیگی از اغره قزوین که در هند به مرتبه امارت رسید و کارهای او و سخنانش 342
29. راجع به ذوالفقارخان ایلچیشاه عباس و مکالمه و جواب خردمندانه او 288
30. راجع به گلپری فاحشه اصفهانی 328
31. به شاجی فاحشه هندی 330
32. راجع به غوریها و حماقت و ابلهی آنان 347
33. راجع به شاه طاهر ادکنی و اخلاق و رفتار بزرگوارانه و افتخار آمیز او در هند259
34. راجع به ریش تراشیدن اکبر شاه هندی و ابوالقاسم بیگ 358
35. آمدن حاجی و قامس از ماوراءالنهر به هند و خدمت اصفهان پسر اعتمادالدوله 374
36. مسافرت مولف از بنارس باکبر اباد و وقایع او 396
37. راجع به گرانی و قدر اسب در ملک دکن و عادلشاه والی بیجاپور و حکایاتی در اینمورد 401
38. فصل مخصوص راجع به شانه بینی و حکایات متعدد و جالب تاریخی و شیرین از اینکار و نام چندتن از معاریف و مهرۀ آنان که کارهای انهار آنچه خود شاهد بوده و یا شنیده که بینهایت مورد توجه است آورده 209
39. حکایت میرزا میرانشاه ابن امیر تیمور و محمد بن شیرین مغربی و کمال محمد 205 (انتهای یادداشت باستانی راد)
اهمیت سفینه برای تاریخ اجتماعی عصر صفوی
یک نگاه اجمالی به کتاب می تواند نشان دهد که موضوعات متنوعی که از روزگار صفوی در این کتاب درج شده، گرچه در قالب طنز و حتی لطایف غیر مؤدبانه، مسائلی است در حوزه های مختلفی قابل تأمل است. یکی از برجسته ترین آنها مسائل مربوط به زنان است که مطالب مطرح شده در این مجموعه حکایت، میتواند مواد بسیار مهمی را در حوزه زنان در اختیار پژوهشگران قرار دهد. این حکایت که از برای نشان دادن آن است که زنی با ظرافت خود را از حکم قاضی خلاص می کند، جالب توجه است: در ایام سلطنت سلطان علاءالدین بن احمدشاه بهمنی که پادشاه دکن بود زنی را در شهر محمدآباد که به بیدر اشتهار دارد، محتسب گرفته پیش قاضی آورد که دو شوهر دارد، منکر نشد و گفت: میخواهم که دو شوهر دیگر بکنم تا حسنه تمام بهمرسانم. قاضی خواست که او را سیاست کند. گفت: شنیدهام آنچنان که مردان را چهار زن حلال است و کنیز هر قدر که خواهند جایز، زنان را هم چهار شوهر و هر قدر غلام که باشد روا است! به این اعتماد، اختیار دو شوهر کردم. دو شوهر دگر و چندین غلام مرا در کار است. قاضی بخندید و تحقیق نمود که شوهر اول کیست؟ زن را به او داد و شوهر دوم را منع نمود. گفت: این زن سیّاه و گناه نادانسته کرده، بر او تقصیری و اهانتی لازم نیاید. مقدمه خود را به این ظرافت و حیله پایمال ساخت. (ص 332)
اما جز اینها مسائل دیگری در این کتاب وجود دارد که هر کدام می تواند به شهری و موضوعی مربوط باشد. مع الاسف داستانهای غیر اخلاقی این کتاب چندان زیاد است که امکان انتشار آن به صورت کامل وجود ندارد، اما می توان از این کتاب در پژوهشهای صفوی بهره برد. در اینجا به چند مورد از حکایت ورزی مؤلف که ضمن آن اطلاعات اجتماعی و عمومی دهد بسنده می کنیم:
حکایت فصل گل کاشان و تفریح مردم و برخی از باورهای عامه در این داستان جالب است:
در کاشان فصل گل هر روز شنبه مردان شهر به سیر باغات میروند و در سر راه جابهجا معرکهگیران و مقلدان هنگامه میکنند و تماشایی میشود. خوردسالی با پدر به سیر آمد. چشمش بر میرقدرت افتاد. او مردی بود بسیار کوتاه قد و حقیر جُثه، قامتش همدوش قد طفل نُه ساله بود، و در آن شهر غلط مشهوری بر زبانها هست که اگر بچه کشف یا سگ بچه را با نمک در یک ترازو وزن کنند و نمک هم وزن آن را در خاک ریزند، بزرگتر نشود. آن کودک چون میر را به آن ترکیب حقیر صاحب ریش و بروت دید، به پدر گفت: مگر این مرد را با نمک کشیدهاند؟
و داستانی در باره ادامه خانقاه های وابسته به مرام صفی الدین اردبیلی در عراق:
جمعی از صوفیان در عراق هستند که اهل احشام و ترکان صحرانشین به ایشان اعتقاد تمام دارند. هر شب جمعه آنها حلقه ذکر آراسته توحید میکنند و بعد از آن به توصیف شیخالمحققین قدوۀالعارفین شیخ صفی سرگرم میشوند. در میان ایشان یکی که به تقوی و صلاح آراسته او را خلیفه خود میسازند، و دیگری ناظر و یکی طریقچی است که اگر از کسی در اثنای ذکر حرکت بیموقعی رو دهد یا آنکه از صوفیان کاری سرزند که از آداب و قانون دور باشد ناظر آن را به سمع خلیفه رساند و طریقچی به موجب حکم او را چند چوب طریق زند.
القصه عجب هنگامه و طرفه سلسلهای دارند این جماعت در موسم بهار که احشامیان به کنار چشمههای آب و مرغزارها میآیند، به میان ایشان رفته ذکری میکنند و از هر خیمه نذر و نیازی میکردند. آنچه پیدا میشود به خدمت خلیفه میآورند. او به مریدان و شاگردان فراخور حال تقسیم مینماید.
روزی صوفیه به احشامی رسیدند و به خیمه کدخدای حشم فرو آمدند. آن مرد در منزل نبود. زن جوانی داشت پیش آمده خلیفه را با یاران تواضع نمود و در خیمه جا داد. رسم زنان صحرانشین است که روی از مردم کم میپوشند، خصوصاً از خلیفه و صوفیه که آن جماعت مرید ایشانند. زن قاعدهای مهمانداری به جای آورد. خلیفه را ذوق مواصلت به خاطر رسید. نظری در کارها به او داشت و با خود هر لحظه اندیشه وصال میکرد و میگفت:.... (تا آخر داستان).
و این حکایت با مقدمه تأمل برانگیزش در باره شاه عباس:
شاه عباس صفوی از پادشاهان عیّاش عالم بود و پیوسته مجلس بهشت آئینش از گلرخان سنبل موی غالیه بو آراستگی و پیراستگی تمام داشت. چنانکه گلشن ایران از بهار عهدش رشک فرمایی ریاض رضوان کردی. نظم: به بزمش دلبران برقع گشوده / به غیر از نغمهگو در پرده بوده / به زیر پرده هم در روزگارش / نبودی نغمه یک ساعت قرارش. و لاله نام محبوبهای از جمله مطربان آن مجلس فردوس نشان بود در حسن و دلبری سرآمد محبوبان. به ظرافت و لطیفه سرحلقه خوبان. روزی شاه به خوش طبعی از او پرسید که در وقت ... (تا آخر داستان).
و این حکایت زیبا که درآن یادی هم از شیخ بهایی شده است:
شخصی پیش شاه عباس صفوی آمده گفت: سیصد و شصت و شش هزار پیغمبر به دنیا آمده، به عشق هر پیغمبری یک عباسی به من بده. شیخ بهاءالدین محمد مجتهد حاضر بود گفت: ای درویش! هر پیغمبری را که نام ببری به عشق او یک عباسی بگیر. چند پیغمبر را نام برد و زر گرفت. آخر نام دیگران نتوانست گفتن. گفت: فرعون. گفتند: او کی پیغمبری کرده؟ جواب داد که دعوی خدایی میکرد برای یک عباسی، من او را پیغمبر میکنم. شاه را طبیعت ازین حرف شکفته شد و به انعام لطف فرمود.
و این حکایت که از چندین جهت حاوی نکات قابل توجهی است:
شخصی در اصفهان عقب بازار خانهای داشت چون پس کوچه بود طفلان و اهل بازار آنجا آمده طهارت میکردند. سر راه آن ترک و پیش در خانه او ار چرکین میساختند. روزی شمشیر برهنه بدست گرفت و به عقب در خانه به کمین نشست. از رخنه در نگاه میکرد و اتفاقاً در آن روز قافله از شیراز به اصفهان داخل شد. شخصی از مردم شیراز سرنشین اسب چاروادار بود. چون به دروازه شهر رسید، او را از سواری اسب باردار عار آمد، پیاده شده میرفت تا به راسته بازار افتاد. همه جا بازار رفته و آب پاشیده دید. سیرکنان میآمد نفخی و پیچی در شکمش بهمرسید. جای خلوتی میخواست هر چند تردد و تلاش کرد جایی نیافت همه بازار و دکان بود آخر از یک کنار یک کوچهای دید به آن راه درآمد. آن کوچهای بود که آن شخص خانه داشت از قضا به در خانه او رسید. بیتاب شده بود دامن برداشته فرو نشست. آن شخص از کمین گاه نظرش بر آن مرد افتاد در گشوده با شمشیر برهنه بیرون دوید و بر او حمله آورد و گفت: هر مرتبه آمده در خانه ما را چرکین میسازی. شیرازی شروع در عجز و ناله کرده گفت: مسافرم و الحال با قافله از شیراز میآیم. ترک نگاهی بر او کرد دید که چکمه پوشیده و جامه گردآلودی دارد. دانست که گناه اولش است و از تقصیرات پیش از این خبری ندارد. با او گفت: که آنچه خود ری... های به دندان بردار و اگر عذر آوری گردنت میزنم. بر سرش ایستاد و به شمشیر حملهآور شد. شیرازی چشمی به شمشیر و نظر به افکندگی خود میکرد و مضطرب بود. ترک او را هر لحظه نهیب میداد. گفت: چه گُهی خوردیم که اینجا ری...یم. به این ظرافت از گناهش درگذشت!
پربازدید ها بیشتر ...
ابوریحان بیرونی، روش استدلال و نقد علمی
رسول جعفریانمروری است بر کتاب «تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات الاماکن بیرونی» با هدف استخراج روش استدلال و ن
تاریخچه بنای شهر آبادان
عبدالنبی قیمنویسنده نوشتار حاضر را با هدف ارائه تصویری واقعی و گویا از تاریخ بنای شهر آبادان، وجه تسمیه آن، موقع
منابع مشابه بیشتر ...
اندر تعریف صحیفه پنجم از کتاب صحائف العالم
رسول جعفريانگزارش و معرفی کوتاهی است از بخشی از کتاب صحائف العالم، اثری که تاکنون منتشر نشده است. در این فصل، اط
وصف شخصیت و آثار علامه مجلسی در هدایة العالمین (از سال 1142)
رسول جعفریانکتاب هدایة العالمین توسط یکی از نوادگان مجلسی در اصول دین و در هند نوشته شده است. نویسنده به مناسبت
دیگر آثار نویسنده بیشتر ...
اندر تعریف صحیفه پنجم از کتاب صحائف العالم
رسول جعفريانگزارش و معرفی کوتاهی است از بخشی از کتاب صحائف العالم، اثری که تاکنون منتشر نشده است. در این فصل، اط
يک گزارش و سه سند در باره حجاج ايراني در راه جبل
رسول جعفريانیش از یک هزار و سیصد سال، ایرانیانی که عازم حج بودند از راه جبل، به مکه می رفتند. این راه، حد فاصل ک
نظری یافت نشد.