رساله هیئت جدید انگریزی در سنه 1212 هجری
خلاصه
میرمحمد حسین در این رساله ابتدا حدودات جغرافیایی فرنگ را بیان میکند و در ادامه از ملتها و کشورهای اروپایی سخن به میان میآورد.میرمحمد حسینبن عبدالعظیم اصفهانی(فوت1790.م) همچنان که از نامش پیداست از نسل مهاجران ایرانی است. پدرش در اوایل قرن 18.م از ایران به هند مهاجرت کرده و به دربار نواب آوده راه یافته بود. دربار آوده در آن ایام پذیرای ایرانیان زیادی از صاحبان علم و ادب و اندیشه بود. میرمحمد حسین مدتی در دربارهای نواب لکهنو و مرشدآباد خدمت کرد و سپس در جستجوی شغل و منصب به کلکته مهاجرت نمود. هنگامی که این دربارهای نواب لکهنو، حیدرآباد و مرشدآباد تحت نفوذ انگلستان درآمدند، تعداد زیادی از صاحبمنصبان مشاغل و مناصب خود را از دست دادند. محمد حسین علاقه زیادی به علوم جدید داشت و این موضوع محرک او برای سفر به اروپا و کسب علوم جدید و آشنایی با پیشرفتهای فرنگ شد. احتمالاً آشنایی و معاشرت محمد حسین با صاحبمنصبان انگلیسی بنگال انگیزه او را برای یادگیری علوم فرنگی تشدید کرده باشد، چنان که در سفر خود به فرنگ نیز همراه یک صاحبمنصب انگلیسی بنام الیوت بود[1]. او خود در مقدمه سفرنامهاش بنام «رساله احوال ملک فرنگ» مینویسد که علاقه زیادی برای کسب دانش داشت، مخصوصاً علوم حکمی که گاهی اوقات به عنوان علوم حقیقی شناخته میشود[2].
میرمحمد حسین در سال 1775.م سفرش را به فرنگ آغاز کرد و این مسافرت حدود دو سال به طول انجامید. یکسال از این سفر در انگلستان سپری شد و در طی این مدت او به فرانسه هم سفر کرد و در مسیر بازگشت مدتی را در مصر و جدّه ماند. میرمحمد حسین در لندن با محققان و دانشمندان انگلیسی معاشرت پیدا کرد. بازدید او از اروپا به دلیل میل به کسب پیشرفتهای علمی فرنگ در زمینه ستارهشناسی و علمالابدان بود[3]. رسالهای از او به نام «هیئت جدید انگریزی» باقی مانده که در این رساله وی به پیشرفتهای علوم جدید به ویژه نجوم در فرنگ میپردازد و آموختههای خود از فرنگ را در آن بازگو میکند.
به نظر میرسد میرمحمد حسین توانایی کافی در زبان انگلیسی بدست آورده باشد که او را قادر کرده تا کتب انگلیسی را به فارسی ترجمه کند. وی پس از بازگشت از فرنگ به دنبال ترجمه آثار علمی به زبان فارسی برآمد اما از سوی نجبا و صاحبمنصبان هیچ حمایتی از او به عمل نیامد و این کار پیشرفتی نکرد[4].
محمد حسین پس از بازگشت از فرنگ به کلکته رفت و در آنجا زیست و با اندیشمندانی چون عبداللطیف شوشتری، میرزا ابوطالب اصفهانی و تفضل حسینخان معاشرت پیدا کرد. او با محققان انگلیسی و صاحبمنصبان اداری هم معاشرت داشت و با انجمن آسیایی کلکته که توسط ویلیام جونز بنیاد گذاشته شده بود، همکاری میکرد. وی در آخرین روزهای حیات از کلکته عازم لکهنو بود که در بنارس فوت کرد[5]. سفرنامه او به دو زبان عربی و فارسی نوشته شده و متأسفانه بسیار خلاصه است. او سخنوری توانا بود. با میرمحمد حسین اصفهانی است که ما با اولین تصاویر اندیشمندانه از فرنگ آشنا میشویم. اندکی بعد میرزا ابوطالب در این راه گامهای بزرگتری برداشت. او در بررسی سیر نوگرایی و نواندیشی هند و ایران نمونهای بیهمتاست که با سفر علمی به فرنگ راه را برای سایر اندیشمندان همچون میرزا ابوطالب هموار کرد. شاید انگیزه اصلی میرزا ابوطالب اصفهانی برای سفر به غرب نیز تشویقهای میرمحمد حسین بوده باشد که در کلکته با او معاشرت داشت.
عبداللطیف شوشتری که در کلکته با میرمحمد حسین اصفهانی آشنایی داشت در تحفهالعالم تیزهوشی و تبحر او در علوم و فنون را تحسین کرده، اما او را عوام فریب میداند و در گرایشهای دینی و اعتقادات مذهبی نکوهش میکند. مینویسد:
«... (میرمحمد حسین) والدش مردم اصفهان و تولد او به هندوستان دست داد. ذهنی قوی و مدرکی عالی داشت و در اکثری از فنون علمی خاصه عقلیات سرآمد اقران بود در اطوار و رفتار و گفتار اعجوبه زمان و در مجلسآرایی و معرکهسازی و افسانهپردازی بیرون از حوصله بیان و در سخنسرایی و سخنشناسی نیز مقدم بر اکثری از همگنان مینمود. به حجاز و مصر و بیشتری از فرنگ سیاحت نموده در اصطلاح علمی و فن جدل و مشتبه نمودن به عوام نظیر نداشت... چون تربیت افاضل فیض گستر به او نرسیده بود از بوالهوسی و خودرأیی سخنان واهی مستقلانه گفتی و قدم در هیچ مذهب و ملت استوار نداشتی. گاهی خود را شیعی و گاهی حکیم و گاهی متکلم محسوب داشتی و از هیچ فرقه بشمار نیامدی به فساد عقاید مشهور و هوشمندان از او نفور داشتند....[6] ».
از میرمحمد حسین دو رساله باقی مانده که اولی «احوال ملک فرنگ» به شماره R.IV ـ 51 در کتابخانه مؤسسه شرقشناسی کاما در بمبئی موجود است و دومی با عنوان «هیئت جدید انگریزی» و با شماره 1/18 در کتابخانه مولانا آزاد دانشگاه اسلامی علیگره نگهداری میشود. این رساله در 18 برگ است و تاکنون به زیور طبع آراسته نشده است. مقاله حاضر تصحیح همان نسخه رساله متعلق به دانشگاه اسلامی علیگره است که متأسفانه به دلیل در دسترس نبودن نسخه دیگری از آن، امکان مقابله با نسخ دیگر فراهم نشده است. افتادگیهای جزیی در متن نسخه موجود بود و نگارنده این سطور علیرغم تلاش فراوان برای یافتن نسخه دیگری برای مقابله، توفیقی در این زمینه نیافت و بنابراین امکان وجود اغلاط مختصری را در متن محتمل میداند اما امید دارد انتشار متن به همین مقدار نیز در جهت نشر میراث مکتوب فارسی مفید واقع شود و به روند پژوهش در حوزه تاریخ نوگرایی در ایران و هند و نخستین گامهای فارسینگاران ایران و هند برای کسب علوم جدید فرنگ کمک نماید.
میرمحمد حسین در این رساله ابتدا حدودات جغرافیایی فرنگ را بیان میکند و در ادامه از ملتها و کشورهای اروپایی سخن به میان میآورد. کشف قاره جدید آمریکا بدست کلمبوس و کیفیت ورود اسپانیاییها و پرتغالیها و بعدها سایر کشورهای اروپایی به این سرزمین از دیده تیزبین میرمحمد حسین مخفی نمانده و او در رساله خود به این موضوع هم توجه کرده است. این ایامی بود که کمتر اندیشمند و صاحب خردی در ممالک شرقی از قاره جدید آمریکا و اوضاع و احوال آن اطلاع داشت. این موضوع نشانگر آن است که ممالک شرقی و از جمله هند و ایران تا چه میزان از پیشرفتهای علمی و اوضاع و احوال روز جهان بیاطلاع بودند. میرمحمد حسین همچنین در رساله موجز خود به اوضاع دینی قرون وسطای اروپا و اصلاحات دینی توسط لوتر و کالون هم اشاره کرده و از اقدامات این دو در مبارزه علیه کلیسا و اقتدار آن جانبداری کرده است.
میرمحمد حسین همچنین به تلاشهای علمی فرنگ در حوزه نشر، از جمله تألیف، تحقیق، ترجمه و انتشار کتب توجه کرده و ویژگیهای مثبت چاپ کتاب را اولاً «شمارگان بالا» و ثانیاً «عدم وجود اختلاف در نسخههای متعدد کتاب» میداند و مینویسد که مصنف مال زیادی از چاپ کتاب تحصیل میکند.
عمده مطالب رساله چنان که از نامش پیداست درباره علم ستارهشناسی و هیئت است که میرمحمد حسین به نیت آموختن این علوم راهی سفر فرنگ شده بود. او به همراه منشی اعتصامالدین که در 1180.هـ/1765.م و منشی اسماعیل که در 1186.هـ/1771.م به فرنگ سفر کردند، پیشگامان سیاحان فارسینگاری هستند که سفرنامه و مطالب درخوری را از سفر خود به فرنگ به یادگار گذاشتند.
اینک متن کامل رساله «هیئت جدید انگریزی» از نظر خوانندگان میگذرد.
بسم الله الرحمن الرحیم و تمم بالخیر
بدان که از قرب سیصد سال اکثر عجایب و غرایب آشکار شدند و اسرار و مخفیات و صنایع ظهور نمودند چنانچه در قوم انگریز هیئت جدید پیدا شد. بدان که زمین فرنگ زمینی است واسع که منقطع میشود بطرف ساحل محیط غربی و اتصال مییابد به اقصای شمالی که در شرقی[شرق] آن زمین بلاد یونان و روم است یعنی تعلقه قسطنطینه و در سمت جنوب این بلاد خلیج مغرب است که فاصل شده است در ملک فرنگ و مغرب و بربر و مصر. در مغرب پادشاه اسلام است از سادات در بلده مراکش و فاس[7] تا حالا استقلال دارد و به اسپانیول حرب و ضرب مدام دارد. از مدت سیصد سال و به قضای آسمانی ملک اندلس را که اهل اسلام گرفته و در خلافت بنیامیه از جمله امهات بلاد اسلام شده بود و علما و فضلا و اولیا و ارباب کمال در آنجا از حد حصر افزون بودند در طرفهالعین باز بدست اسپانیول درآمده فرنگ اصلی شد. در آن سرزمین احدی از اهل اسلام نماند مگر کتبخانههای قدیم و مساجدها که اسپانیول بر سبیل یادگار و کارنامههای خود نگه داشته است. در زمین فرنگ ساکن است گروه عظیمه قدیمه که مختلف است زبان هر یکی بشدت اختلاف. بر سبیل اختصار در تمام تعلقه فرنگ چهارده گروه صاحب شوکت و سطوت حکومت و سلطنت میکنند که احوال هر یکی از آنها در ضمن قوم مجملاً به تقریر خواهد آمد. بدان که بر ساحل غربی فرنگ پادشاه پرتکیش[8] [پرتغال] سلطنت میکند که در سوابق ایام استقلال تمام داشت و در این ایام بسبب تسلط پادشاه اسپانیول بسیار ضعف در سلطنت او راه یافته لیکن در آمریکا و اقالیم دیگر همچنان است که بود. در شرقی ملک پرتکیش مملکت باوسعت پادشاه اسپانیول واقع است که شهر مدرید[9] بر لب دریای اَلنتاجو[10] آباد و معمور است آنچنان که شهر لزبون[11] که پایتخت پرتکیش است نیز بر لب دریای مذکور[12] است لیکن در مقامی که دریای تاجو در محیط میریزد. در شرقی ملک اسپانیول مملکت فرانسیس است[13] که در شهر فرنجه حکومتگاه دارد و این شهر نیز بر لب دریای عظیم که آن دریا مسمی به سینی[14] است، آباد است. در شرقی شمالی ملک فرانسیس ولندیز است که در میان دریای بسیار بزرگ (FF.12.b) شاخ در شاخ چند شهر عظیم به آبادی و استحکام شدید جدید و قدیم معمور و مسکون است. شهر بزرگ ولندیز را در زبان انگلیسی مستردام[15] [آمستردام] گویند و بیشتر بلاد این قوم در محیط و جزایر واقع شده و شهریت و وسعت آمستردام را نیز به صفای راستهها و آرایش بازارها و کثرت تجار صاحب سطوت تعریف میکنند به هر حال در جمیع اقوام فرنجه مالداری و تجارت ولندیز مسلمالثبوت است. در شرقی و شمالی ملک فرانسیس مملکت آلیمان است که در زبان انگلیسی جارمانی[16] نامند و سلطان جارمانی خود را سلطانالسلاطین مینامد. در سوابق زمان پادشاه فرانس یکی از زمیندارهای صاحب ثروت ملک آلیمان بود که از مدت دو هزار سال تخمیناً خود نیز به سلطنت رسیده. به هر صورت تعلقه دینامارک[17] به سمت شمالی جارمانی[که] خشکی زمین در آب دریا درآمده واقع است که آن زمین را جوتههلانژ[18] نامند. دینامارک را نیز پادشاه است بسیار مستقل و در زمین یورپ[19] دو قسم ملک دارد اول تعلقه جوتههلانژ که پایتخت او در آنجا است و ثانی آن طرف دریای فرنگ که نام شهر آن قطعه زمین تاردایی هست. تعلقهای مثل تعلقه سوئد متضمن بر عجایب صنایع کردگار است که عبارت از ظلمات بود. در سمت شرقی جنوبی آلیمان مملکت رومیهالکبری واقع است و پاپه[20] که نایب و خلیفه مسیح خود را میداند در آن شهر حکومت و سکونت دارد. به هر کیف شهر وَنَهژِله[21] بر لب دریای واقع شده که ترک آن را دَیتَهدک میخواند و انگلس آن آب را ژنونی[22] نامد دریایی است بسیار بزرگ، پایتخت جنوبی آلیمان درو [است]. شرقی مایل به شمال مملکت آلیمان ملک پروس[23] و پولند[24] هر دو واقع است که حرب و ضرب پروس و ترکتازی او در تمام مملکت یورپ ضربالمثل است. به هر کیف پولند بسمت شمالی مملکت عثمانیه واقع شده که در سوابق ازمنه پولی بلده حاکمنشین پولنده را سلطان سلیم تسخیر فرموده بود و بعد هذا علت عود آن به صورت اصلی مبرهن نگردید و درین ایام شنیده شد که مملکت پولند [را] پروس و روس هر دو تسخیر کرده فیمابین تقسیم کردند. شمالی شرقی مملکت عثمانبَی شهر مسکویت[25] و پترسپرک[26] است که پایتخت روس است و از شرقی مملکت پولند تا مملکت چین ماچین و از شمالی مملکت عثمانبَی تا اقصای دریای محیط شمالی حکومت روس است که الیوم در تمام یورپ بلکه در بیشتر اقالیم به سطوت و قدرت (FF.13.a) سلطانی مثل او نیست. غربی شهر پترس که بر دریای فرنگ واقع شده آن طرف دریای فرنگ مملکت سوئد است که نیز پادشاه است با شوکت و شأن و تاردایی نام شهری است در تحت حکومت دینمارک. از عجایب قدرت الهی در آخر مملکت سوئد ظلمات است و تفصیل این مقال در کتب مبسوطه هیئت است و اهل فرنگ. از ساحل غربی لیزبون[که] شهر مانند عروس آراسته است تا دریای مازندران که در وسط معموره واقع شده است به طول هزار فرسخ و به عرض مختلف و در شرقی مملکت فرنگ بندر هشتدرخان[27] واقع است[را] یورپ نامند. قسطنطنیه اسلامبول در شرقی دریای رومیهالکبرا[28] در جنوبی مسکویت واقع است که قریب سه چهار سلاطین فرنگ در زمان سابق در آن سرزمین حکومت داشتهاند و امروز آن ملک را ترک روم ایلی مینامند. ملک روم را دو حصه میکنند آنچه از دریای روم به سمت جنوب آبادیها واقع است مثل برصا[29] و غیره آن را آناطولی میگویند و آنچه شمالی دریای روم است آنها را رومایلی میگویند. جزیره انگلند که به زبان عربی انگلس و به زبان فرنگ گریت برتن[30] نامند و انگریز این جزیره را به تمامه آباد کرده در وسط ماشی زاید که قطعه جنوبی است دیوار کشیده انگلند مینامند و در کمال آراستگی و نهایت پیراستگی مانند عروس ساخته و قطعه نصف شمالی را اسکاتلند گویند. این جزیره به تمامه در شمالی مملکت فرانس به فاصله ده فرسخ واقع است که عَلَم بندرانگلس را صاحب بندر فرانس و علم بندر فرانس را انگلیس میبیند. در جبال ملک تتار ملحق به دریای اسود[31] تعلقه جرکس[32] واقع شده است، در عین مملکت ایران. این چهارده سلاطین یورپ که عبارت از فرنگ و روم و روس است تمام شد. ملک گرجستان که پایتخت این ملک شهر تفلیس است که در یک سمت آن بلاد داغستان است و پادشاه با سکه دارد. پادشاه حبش یعنی زنگبار که ایکدر نام شهر اوست نصرانی ملت است صاحب سکه. ماورای این اقوام هستند لیکن صاحب سکه و تخت و تاج نیستند.
انگلس به اعتبار استعداد ظاهر در تمامی فرنگستان ممتاز است خصوصاً در جهازرانی و جنگ جهازات احدی از اقوام فرنگ تاب مقابله انگلس ندارد. به تحقیق که شیوع یافته است در این قوم علوم لسانی و معرفت لغات قدیمه در عموم خلایق مانند زبان عربی و یونانی و رومی که مسمی است به زبان لتن[33] و بیشتر کتب اهل فرنگ به این زبان است و حرص بسیار دارند (FF.13.b) به تعلیم لغات مختلفه خصوصاً زبان فرانس و آنکه از آنها فوت نمیشود هیچ حرفی و نکته از زبان مختلفه فرنگ. هر که در شهری کتابی تصنیف میکند، ترجمه میکند گروه دیگر آن را به زبان خود و وسیع شده است دروازه تألیف و تصنیف از روی اصل و نقل در فرنگ از لغتی به لغتی. یافته میشود جم غفیر[34] از مصنفان در هر عصری بلکه این فعل مثمر شده است کسب اموال کثیر را زیرا که هرکس کتابی را تصنیف میکند در چهاپهخانه، مجلدات آن را چهاپه کنانیده نسخههای متعدده میفروشد و مختلف نمیشود بسبب چهاپه و نیز به سهولت مصنف را تحصیل مال میگردد. این صنعت در این ملک از مدت سهصد سال تخمیناً ظهور یافته و از عربیدانی نیز خالی نیستند و در زبان عربی و ترکی و فارسی مجلدات ضخیم به قدر وسع ادراک خود پرداختهاند. مردی از قوم انگلیس درین نزدیکی که نام او بیل[35] بود بر وزن «میل سرمه» یا «میل فرسخ» قرآن شریف را ترجمه کرد در زبان خود. متصدی این امر خطیر شد و آورد از اجابت[36] تحریر از روی عذوبت بیان و التزام تطابق و ترک عصبیت ابنای زمان خود و سلوک طریقه انصاف و حل مشکلات از تفاسیر مشهوره مانند بیضاوی و کشّاف. به تحقیق که واقع شد حکمت طبیعی و ریاضی از قلوب اینها به تمام موقع و توغل[37] کردند در آن به اسلوب جدید و مهجور کردند الجا[38] را از کتب خود قدیماً و جدیداً.
فصل: غریبترین چیزی که در کمال غرابت و نهایت ندرت از آنچه اتفاق افتاد اینها را و ظاهر کرد کمال اینها و مشهور کرد ذکر اینها را و امتیاز یافتند به آن بر کافه حکما و تفوق حاصل آمد بسبب آن بر فرقه علما این است که بعد از آنکه این گروه عاری بودند از علم و حکمت بالعموم به حدی که خواندن و نوشتن مخصوص قسیسین[39] و رهبانین بود که تنگ کرده بودند مجال بر خلایق خصوصاً پاپ که خود را خلیفه حضرت عیسی میداند، هر که را میخواست کافر میکرد و هر که را میدانست مطیع میپنداشت به حدی که سعادت دنیوی و اخروی و شقاوت دارین موقوف به رضا و سخط او بود تا آنکه دفعتاً پادشاه آلیمان که خود را سلطانالسلاطین خیال میکرد به عصیان مبتلا شد و به این بلیه از دارالملک خود معتذر و مستغفر روانه حضور پاپ گردید. بعد عفو و تجاوز[40] به دارالملک خود عود نمود. بعد هذا دوکس از شاگردان پاپ که مسمّی به لوتر و کالوین بودند و در علوم عقلی و لسانی و مناظرات و مجادلات سرآمد گشته، (FF.14.a) در مسایل ظاهر با پاپ مخالفت فاحش ورزیدند و بر او غالب آمدند. از روی جهت عقلی پاپ حکم به ارتداد آنها نمود، لیکن خلق کثیر بنابر استحسان طریقه آنها به آنها گرویده از تکالیف شاقه پاپ وارستند. بعد رد و قدم پاپ، آن حکومت مذکوره برای پاپ نماند مگر کنجی از ملک را مالک است در رومیهالکبری پایتخت پاپ است. درین زمان شنیده شد یعنی در سنه 1212 هجری سردار فرانس رومیهالکبری را تسخیر کرد و پاپ گریخته در ملک روس رفت. سابق به تحریر درآمده که ملک اندلس از بهترین بلاد اسلام بود و بعد دست یافتن اسپانیول بر آن مملکت کتبخانههای قدیم را آن قوم احتیاط نموده در خوض و تفحص کوشیدند تا آنکه یافتند هیئت را از اجله علوم ماینفع در نشاء[41] دنیوی، خصوصاً برای مصالح سفر بحر و سعی کردند در حال و تفتیش دقایق و غوامض این علم و ترجمه کردند کتب عربی و کتب حساب و هندسه و هیئت را به زبان خود به قدری که مقدور بود.
فصل: و بود از حسن اتفاق شخصی که نام او کلمبس[42] بود از اشخاصی که سعی فراوان و تجارب بیپایان در اسفار بحر و بر به پایان رسانیده بود. دفعتاً زعم نمود که زمین را لابد است از آنکه هر دو طرف او مکشوف باشد و مغمور[43] در آب نگردد تا موازنه مساوی شود. مکث کرد کلمبس برین پندار خود مدت مدید و میگشت بر دروازههای سلاطین و امرای فرنگ برای طلب مال بنابر تهیه اسباب سفر و تحقیق گمان خود از ادراک زمین. هیچکس قبول نکرد مسئول[44] او را از سلاطین زمان احدی، برای تباعد[45] مقصد او از اذهان خفیفه[46] مگر زن سلطان اسپانیول که صاحبه تمول بود و عفیفه. اختیار کرد سفر بحر را کلمبس بعد اعانت آن ملکه در فرصت قریب با تهیه عظیم تا آنکه رسید بعد مدت یکسال به جزایر کثیر و به زمین طویل کبیر نزدیک به این زمین که معروف به ربع مسکون است که طول آن زمین از اقصای شمالی تا به پنجاه و پنج درجه جنوبی خط استوا رسیده و عرض در میان شرق و غرب متفاوت واقع شد ضیقاً وسعتاً. سکونت داشتند بر آن زمین گروه مختلفالالوان والاوضاع و ملت و کیش، هر یکی جدا و مخالف دیگری بود چنان که رنگ و رؤیت هریک نیز جدا بود. بعضی از آن قوم شمسپرستی و بعضی بتپرستی میکردند و تحقیق عادات و رسوم مستمره در میان آن اقوام نبود. در میان آن گروه صنایع متقنه و نیز علوم مدونه نبود بلکه به فقدان اشرف علوم از محتاج الیه[47] بنیآدم مبتلا بودند مانند آهنگری و درودگری(FF.14.b) و خطنویسی و امثاله، لیکن بود در آن سرزمین معادن کثیره مانند طلا و نقره و الماس و زمرد بیقیاس و مروارید و نباتات عظیمالفواید که در غیر آن سرزمین نیست.
پس غالب آمد بر آن قوم، اسپانیول و مالک شد بر آن زمین به جمع قلیل به اسباب جلیل مثل توپ و بندوق و غیره و نبود در وهم و گمان آن مردم شائبه بودن زمینِ دیگر دونِ سرزمین خود و سکونت بنیآدم بر آن، مانند حال ساکنان این زمین که هرگز احتمال زمین دیگر نداشتند، پس مستولی شدند بر آن اسپانیول به قدر حاجت خود. آباد کرد شهرها و قصبات و قریات صغیر و کبیر و بنا کرد بر آن قلعههای زمینی و کوهی موافق وسعت خویش و نقل و حمل کرد در آن از حیوانات مانند اسپ و خر و از اوادم[48] جیوش از اقوام حبوش و سودان برای زراعت و فلاحت و نیز گرفت از آنها لشکر و با یکدیگر تقسیم کردند آن زمین را سه فرقه در نصاری: اول، اسپانیول و اوست اول کسی که رسید بر آن سرزمین و مالک شد در وسط معموره شمالاً و جنوباً و غرباً و شرقاً، لیکن در میان شرق و غرب ضیق تمام دارد یعنی دوازده فرسخ. ثانی، پرتکیش است که در سمت جنوب تا اقصای زمین جنوبی او مالک است و معادن عظیم از زر و نقره و زمرد و جواهر گرانبها در آن سرزمین یافته میشود. اما انگلس که مالک اقصای شمالی است ملک بسیار وسیع دارد لیکن از معادن و غیره خالی است و سبب شده سرما. سرزمینی[49] است بیکیفیت و از مدت سه سال حاکم آن زمین که تعلق به انگلیس داشت سیل تحکمی که از ارباب انگلند به آنها صادر شد بغی ورزیدند. خصوصاً بر اغوای پادشاه فرنگ، پادشاهی در شهر آمریکا نشسته دعوای بزرگ برپا کرده که حکومت اهل انگلند از آن سرزمین انقطاع یافته. مشهور شد تمام آن مملکت جنوباً و شمالاً به آمریکا که نام یکی از تجار اسپانیول بود، مشهور و زبانزد گردیده و دنیای جدید و ینگ دنیا[50] نیز نامند. به تحقیق که ظهور آن سرزمین سبب بحث شدید در تحقیق (...) و آدم که موجود بودند بر آن زمین گردید، از برای آنکه زمین [آن] غیر متصل است به زمین ما و مراکب بحری قبل از ظهور صنعت قطبنما از کناره دریا به سفر وسط نمیتوانستند رفت و ساحل نمیتوانست گذاشت تا امکان مرور بنیآدم بر آن زمین مظنون گردد از این جزیره. تا وقتی که وضع کردند حکما و دانایان فرنگ آلت قطبنما را به ادراک میل دو جهت مغناطیس، یکی به سمت شمالی و ثانی به سمت جنوبی، آنچنان که اگر آن حجر به صد پاره گردد میل آن نوکها یکی به قطب شمالی(FF.15.a) و ثانی به قطب جنوبی باشد. از آن است که این گروه درست کردهاند از حجر مغناطیس آلتی که بدان دریافته شود سموت در لیل و نهار و هرگز وجود حایل مانند ابر و برف و باران ظلمت و امثاله مانع ادراک جهت نمیتواند شد و استخراج قبلهنما نیز از قطبنما به فعل آوردهاند. لاجرم سهل شد برین قوم سفر بحر و بر و اطلاع یافتند بر عامر[51] و غامر[52] زمین، طول و عرض جویها و بحر و طواف کامل میکنند بر گرد کره زمین تحتاً و فوقاً در مدت دو سال شمسی. نیز واقف شدهاند بر هیئت زمین و دریای محیط[53] به قسمی که اطلاع نیافته بودند بر آن قدما و رسیدهاند در جنوب خط استوا با پنجاه و پنج درجه عرض آفاق جنوبی مثل کوژهوپ ولندیز. نبود این مقدمه معلوم قدمای علما و بیان نکردند بطلمیوس و غیره زیاده بر ده درجه آفاق جنوبی را بلکه زیاده بر ربع زمین را مسکون نیافته بودند. اینها آمریکا را به جهت مخالف زمین ما یافتهاند و به تمامه مسکون و قطعه از زمین را خالی ندیدند از سکونت آدم و جزایر آنچه در ادراک این قوم آمده و مخصوص زمین هند است از آن زیاده است که عدد آن به قید تحریر درآید و سوای زمین هند جزایر دیگراند که آن نیز از حیز تعدد بیرون است. به تحقیق که این قوم متوجه به تحقیق هیئت و شکل و وضع زمین شده، به اعتماد اجتهاد شدید بیان فرموده، آنقدر فواید و کیفیات در تصانیف خود آوردهاند که پرده از روی کار برخاسته و بیان به مرتبه عیان رسیده است و مصنفات این فن از الوف الوف[54] در گذشته.
فصل: بدان که ظاهر شدن زمین جدید مسمی به آمریکا که چند کلمه در ذکر عجایب ادراک آن گذشت، حرکت داد این قوم را و زیاده کرد میل خاطر اینها را به طرف علوم طبیعی و خوض کردند در امور طبیعی به امعان نظر و انتقال ذهن و بصر تا آنکه وارد شد در خاطر اینها که تجربه و استقرای چیزی است که وا میکند دروازه این امور را. زعم کردند که طریقه وثیقه همین است و مجرد استدلال امری است مغالطه محض و فرط ضلال[55]، پس سلوک کرد هر فرقه از اینها بر این مسلک و با یکدیگر اعانت فرمودند و معاضدت[56] نمودند و جدّ[57] و کد[58] در اختراع آلات و اسباب و اختیار اسفار برّ و بحر به راه جستجو و بر سلک صواب از برای تحصیل احکام و ادراک آثار خفیه بعیده و اظهار امور مستوره دقیقه مخفیه. متوجه شد بر این امور خلق کثیر از ارباب رأی صائبه[59] و اذهان ثاقبه[60]، تا آنکه در نزدیکی این زمان ظاهر شد فیلسوفی از قوم انگریز که بود شأن او جلیل و امر او عجیب و نام او نیوتن که طبیعت به او القا کرد مقالید[61] خود را. او بود (FF.15.b) کاشف اسرار طبیعی و مبیّن علل او و مبرهن کننده غوامض آن بر اصحاب جدّ حدید و کد شدید در طلب قوانین قریب و بعید که قیاس نمیتوان کرد غیر او را از فضلا اساطین[62] حکمت و علمای قوانین فکرت منجمله قدمای در شهرت در پله میزان برابری به او نه بسیاری نه یکدو. به هر صورت فلسفه قدیم مغالطهای است که هرگز رجوع به آن نمیتوان کرد. از انفع مصنوعات اوست منظار[63] دوربین که قدمای علما بسبب نبودن این آله از بیشتر امور بدیهی در مغلطه محض افتادند و در مظنه[64] صرف ماندند تا آنکه محرره را که از کواکب صغار بسیار دایرهای است بر فلک نمودار به سبب حراقه که در مقعر فلک قمر روداده اثری گمان بردند و خبری از تحقیق ندادند و ازین قبیل است ادراک نکردن کیفیت ذواتالاذناب[65] با وصف تواتر[66] ارصاد[67] و توافر[68] اسباب. به سبب دوربین ظاهر شدند هزاران کواکب صغار و کبار در جنوب و شمال خط استوا که قبل از این احدی بر وجود آنها گمان نکرده بود و از آن جمله است که در ثریا هفتاد ستاره شمردهاند و این حقیر نیز به دوربین هفتاد ستاره شمرده و نیز دریافته.
در گرد زحل حلقه نورانی را که بعد هر سی سال وضع آن مختلف میشود و زحل در وسط آن حلقه مانند مردمک در بیاض چشم است و همچنین پنج قمر در گرد زحل میگردند هر یکی بر مدار مختلف قرباً و بعداً و سرعته و بطوء[69] در سرع آنها اقربالمدار است به زحل و بطوء ابعدالمدار به زحل. در مشتری نیز سه منطقه سیاه مظلم[70] است و چهار اقمار روشن و منیر به ابعاد مختلف به اطراف مشتری میگردند و سرعت و بطوء آنها به قرب و بُعد مشتری است به سبب عظمت مدار و صغر و کبر او مانند اقمار زحل و سته[71] سیارات شمسی. نیز میبینند در شمس شامات[72] را که سیاه است و مختلف میشود وضع آن شامات تا آنکه عود میکند بر وضع اول در بیست و پنج روز و شانزده ساعت و استدلال کردند از این دلیل که متحرک است کره شمس بر مرکز به حرکت وضعی در اوقات مذکوره و دیدهاند عطارد و زهره را به اشکال مختلفه مانند قمر از روی امتلا[73] و خلای نور. پس حکم کردند به این بر این که اینها جرم[74] کثیف کرویاند مانند زمین و قمر و نور اینها مستفاد میشود از شمس، بلکه تعیین کردند بر اینکه هر سیاره مانند زمین است و فرق نیست در میان آنها مگر بحسب اختلاف اجرام در صغر و کبر و قرب و بُعد با شمس و هرگاه که باشد متحدالطبیعت، پس لازم است در حکمت باریتعالی و جود او اینکه آن کرویات را خالی نگذارد از فایده تکوین و لابد باشد آن کرویات هم مسکون و معمور به انواع موالید از حیوانات و نباتات یعنی زحل و مشتری (FF.16.a) و مریخ و عطارد و زهره و امثال آن مسکونه معموره. غایت ما فیالباب این که نیست در وسعت، قیاس و فکر ما در یافتن تفاصیل آنها از مشاکلت طبایع آن موجودات یا مخالفت آنها و قوی شد گمان این قوم از چیزی که میبینند در قمر به دوربین از هیئتهای عجیبه و غریبه بیرون از وهم و قیاس آنچنان که وقتی که میباشد ناقصالنور پس نمیباشد در جهت نقصان متساویالاستتاره[75] به نوعی که باشد خط واحد فاصل در میان مظلم و مضی[76] او، بلکه یافته میشود درو پارههای نورانی و لکههای ظلمانی هر یکی خورد و بزرگ. لاجرم استدلال میکنند قوم برین که هست در کره قمر کهسارها و گودالها که مانع میشوند این امور از وصول ضوء[77] و ظلمت بر نسبت واحد. به تحقیق که زیاده کردهاند قوم فرنگ از روی رصد و حساب و هندسه تحقیق این امور و بیان میکنند مقدار ارتفاع کوهستان قمر را و حکایت کنند رؤیت ظل و سایه آن کهسارها در کره قمر که واقع است بحسب وضع قمر از شمس. به تحقیق دیدهاند زهره و عطارد را به دوربین در حالت مقارنه[78] آنها به شمس مانند میخ سیاه به روی شمس و آن در وقتی باشد که مقارنه تحتانی رو دهد و دریافتهاند این هر دو را در مقارنه فوقانیه به این که متصل میشوند به شمس پستر مخفی میشوند و غایب میگردند در قفای شمس. پس دریافتند با اینکه این هر دو کوکب میگردند گرد شمس، نه در اطراف زمین، از برای آنکه مقارنه فوقانی در صورت مذکوره ممکن نیست و دریافتند از اینجا و از دلایل دیگر که مکشوف شد بر آنها این که شمس در وسط واقع است و سیارات میگردند در اطراف او در بعد لایق و مناسب هر یکی که معلوم شده است به رصد. اقرب کواکب به شمس عطارد است، پس زهره پسِ زمین است که زمین بیهیچ تفاوت یکی از سیارات کواکب است و فرق نیست در میان آنها و بعدِ زمین مریخ است که میگردد بر مدار خود و بعد او مشتری است مانند او و دورترین سیارات از شمس زحل است. به تحقیق که نامیدهاند این وضع را یعنی شمس و کواکب را به زبان لتن «سولر سیستم[79]» یعنی وضع شمسی و اول کسی که این نام گذاشت یکی از فلاسفه فرنگ کپرنیکس[80] نام بود.
به تحقیق منسوب کردند حرکت یومی را که اسرع حرکات است به زمین و به سبب همان حرکت طلوع و غروب سایر کواکب بر زمین رو میدهد. گفتند که زمین حرکت میکند به حرکت وضعی گرد مرکز خود در یک شبانهروز به سمت مغرب، پس دیده میشود شمس و سایر کواکب را (FF.16.b) طلوع کننده از طرف مشرق، مانند آنکه میبیند نشیننده کشتی ساحل را متحرک به طرف خلاف جهت حرکت. مراد از کره زمین حرکت کره مرکب است به آب و خاک، نه خاک فقط. همچنین مشایعت و حرکت چیزی که محیط است به آن هر دو از هوا، پس وارد نمیشود بر این آنچه بر اذهان ضعیفه از اشکالات سخیفه میگذرد. به تحقیق رفته است فیثاغورس از قدمای یونانیین در نسبت حرکت یومی به زمین، زیرا که تمام میشود به این قول وحدت امر طلوع و غروب تمامی کواکب و احتیاج نمیشود به طرف تکلف دور و حرکت از برای همه که حرکت عامه شرقیه و خاصه غربیه ثابت نمایند. با وجود آنکه زمین کره صغیر است که قطر او هشت هزار میل است تقریباً و گردِ منطقه او بیست و پنج هزار میل است، پس ممکن است قطع این مسافت در وقت قصیر که بیست و چهار ساعت است، لیکن وقتی که ما فرض کنیم فلکالافلاک را به این عظمت که تمام عالم اجسام را محیط میپندارند، متحرکت به حرکت شدید سریعِ قصیرالوقت، پس این چیزی باشد که صعب بود تصور آن بر عقل سلیم و ذهن مستقیم بلکه انقطاع میکند و هم سوای این امر را فضلا عن قطعها فی تلکالمده القصیره آنچنان که واضح خواهد شد این امر به چیزی که میآید بیان آن در این نزدیکی از کیفیت ابعاد اجرام.
همچنین نفی فرمود فیلسوف مذکور حرکت منسوب به شمس را که به آن قطع میکند بروج دوازدهگانه را در مدت یکسال شمسی که مختلف میشود به آن حرکت فصول اربعه و نسبت کرد آن حرکت را به زمین تا آنکه گردانید زمین را مانند سایر سیارات که دور میکند گرد شمس در یکسال در حالی که متحرک است به حرکت وضعی در یک شبانهروز به طریقی که قطع میکند منطقه حرکت وضعی یومی منطقه حرکت این سوی را تا حادث میشود و دایره عظیم یکی معدلالنهار[81] و دیگر منطقهالبروج بعینهما وانضباط مییابد به این دو امور متعلقه به آن هر دو به غایت ضبط و ربط. اعظم فواید که مترتب میشود بر این اصل و بر این ترتیب یعنی بودن شمس در وسط و حرکت نمودن زمین و دیگر سیارات گرد او این است که ظاهر میشود به این سبب رجوع و استقامت خمسه متحیره و وقوف آنها و همچنین منحل میشود اختلاف معلومه به رصد پس محتاج نمیشوند به طرف فرض افلاک مختلفهالاوضاع والاحجام والمراکز مانند آنچه ساخته است بطلمیوس و اتباع او از برای حل آن و این هم یکی از دواعیهای[82] اثبات وضع شمس است. پس از برای آنکه تطبیق دادهاند (FF.17.a) اصل این صناعت قدیم و جدید بر اینکه امر اختلاف مادامی که انضباط یابد با اصل بسیط التفات نباید فرمود بطرف مرکب اصلاً با وجود آنکه بودن فلک مختلفالثخن[83] به آنچه ذکر کردهاند در متممات از چیزیست که ابا میکند آن را اصول طبیعی نیز با آنکه نماند بحمدالله حاجتی به طرف این استدلالها. به تحقیق که ظاهر شد بطلان افلاک مجسم رأساً به طریق حس و رصد، بسبب حرکت اقمار مشتری و زحل در اطراف آنها و نیز حرکت ذواتالاذناب که انفراد دارند به معرفت و اثبات سیر و کوکبیت آنها متأخرین، کما سیجی ذکرها عنقریب و هرگاه که بود ثوابت را حرکت بطی که تمام میکند دور را به آن حرکت در مدت بیست و پنج هزار سال شمسی تقریباً و قطع میکند هر برجی را در دو هزار و یکصد سال، آنچنان که به تحقیق انتقال یافت صور کواکب به آن حرکت از مواضعی که بود در آنجا وقت تقرر صور به طرف غیر هر یکی از آنها، مانند آنکه صورت حمل انتقال کرد به طرف برج ثور و کذالک احوال صور دیگر از بروج و صور، لهذا رفتند علمای انگلیس بر اینکه محور حرکت وضعی زمین که داخل است میان دو قطب غیر ثابت است بر یک وضع، بلکه متحرک است به حرکت غیرمحسوس که تمام میشود به این حرکت، حرکت ثوابت بالاضافت با آنکه باشند آن ثوابت در حقیقت غیر متحرک مانند حال در طلوع و غروب جمیع ثوابت و سیارات در شب و روز، پس معلوم شد به چیزی که ذکر یافت این که هر سه حرکات منسوب به فلک اعظم و فلک ثامن و فلک شمس نزد قدما اسناد یافتند نزد متأخرین به زمین.
فصل: و قمر نزد متأخرین بیرون است از سیارات از برای آنکه تابع سیاره است که آن متبوع زمین است که میگردد قمر اول و بالذات گرد زمین، پس میگردد به تبعیت زمین گرد شمس در هر سال مانند اقمار خمسه تابع مر زحل را و اقمار اربعه تابع مر مشتری را. از اینجاست که تقسیم نمودند فلاسفه انگریز کواکب را به چهار قسم: اول، شموس و ثانی، اقمار و ثالث، سیارات و رابع، ذواتالاذناب. پس شمس چیزی است که ضوء او ذاتی است و غیر مستفاد است از مضیء دیگر که متبوع کرههای دیگر باشد که آن سیاراتاند در گرد او و شمس کرهای است بسیار بزرگ و نهایت عظیم و متجاوزالحد در عظمت و بزرگی که محرک سیارات است به گرد خود به سبب جذب آنها بطرف خود. افاضه (FF.17.b) کننده است بر آنها روشنی و گرمی به سبب شعاع قاهر خویش تا آنکه میسر شود و حاصل آید استعداد موالید مر آنها را، پس اینکه هست آن آفتاب خلیفه نور اول تعالی شانه. اشعه نزد علمای انگریز اجسام ناری است که انفصال یافته است از آفتاب و به سبب آن یافته میشود آتش در عالم ما که دنیا است و نیست آتش را کره علیحده در تحت فلک قمر چنانچه گمان کرده بودند قدمای فلاسفه. هر آیینه اگر نمیبود شمس، یافته نمیشد شراره از آتش و نه حرکتی در عالم و نه حراوتی و صورتی بر روی زمین. فسبحان الذی خلقها لباس النور و البهاء و جعلها واسطه وصول الفیض والعطاء. سیارات اجسام کرویه کثیفاند مانند زمین که مستفید میشود نور آنها از آفتاب و میگردند آن کرویات گرد شمس اول و بالذات از برای آنکه آن کرویات بالطبع متحرکت شدند به حرکت مستقیمه و جذب فرمود شمس آنها را به طرف خود پس مرکب شد حرکت و حادث گردید حرکت مستدیر[84] و جز این نیست که آفریده شدند این کرویات تا باشند جای پیدا شدن کاینات و مقام تکوین موالید. قمر نیز جسم کثیف است که قبول نور میکند از آفتاب، با وجود آنکه قمر تابع یکی از سیارات است و آن سیاره زمین است. متحرک است قمر گرد زمین اولاً و ذاتاً و ثانیاً با متبوع خود گرد شمس و غیر از این نیست که آفریده شده بواسطه افاضه نور و ضوء مکتب بر متبوع خود در حالت غیبت شمس از نصف کره متبوع.
پس عطا شد به زمین جهت افاضه نور شمس به او یک قمر، و محتاج شد مشتری به سبب زیادتی بعد و بزرگی جرم به چهار قمر و زحل به پنج قمر و زیاده کرده شد برای زحل جرم دیگر مانند حلقه سفیدی چشم مر مردمک او را که طواف میکند گردِ زحل مانند آن و اعانت فرماید زحل را به حرارت و روشنی به سبب زیادتی بُعد او. شدت حاجت و علت در حرکت اقمار مشتری و زحل گرد آنها از اوضح امارات[85] و ابین دلالات است بر حرکت سیارات گرد نیّر اعظم، از برای آنکه اقمار به سبب صغر جرم آنها نسبت به آن کواکب مانند نسبت سیارات است به طرف شمس و مقصود نسبت صغر و کبر مطلق است نه نسبت به عینها. همچنین به تحقیق که یافتند سرعت و بطوء را در حرکت همه بر نسبت قرب و بعد از کواکب که متبوع آنها شمس باشد یا سیاره. هست انگریز را در اثبات جاذب در اجسام بیانها که این موضع ذکر آن نیست. به تحقیق که دلالت میکند امر جزر و مد سواحل بحر بر آن، پس از برای آنکه این جزر و مد مرتبط است به وضع هر دو نیّر. (FF.18.a) اما ستارههای دمدار، پس به تحقیق که گمان کرده بودند قدما که دمدارها دودهای فراهم آمده باشند به مقدار معینه مقیده که متصاعد میشود و بالا میرود به طرف کره نار و آنجا مشتعل میگردد و متلاشی و مضحمل میشود مگر بعض قدما و محقق مثل ذیمقراطیس[86] و ابولونیوس[87] پس از برای آنکه این هر دو رفتند بر اینکه این دمدارها از جنس کواکباند که ظاهر میشوند و مختفی میگردند به مقدار قرب و بعد خود. پس رصدبندان متأخرین از قوم فرنگ برین قدر اکتفا نفرمودند و برابر نساختند امری دیگر را به این امور تا آنکه ظاهر شد آنها را به رصدهای مکرر اینکه این دمدارها پایین میروند و دور میشوند برخلاف سیارات به هر جهتی و جایی به مشرق و غرب و جنوب و شمال زیر و بالا و هر یکی ازین دمدارها که اختصاص یافته است در پیدایش خود به آن جهت به غیر عایق و مزاحم برای حرکت آن. پس دانستند از روی قطع و یقین به این بودن آنها از اقسام کواکب نه از جنس ادخنه[88] و ثابت شد این که نیستند آنها از اجرام اثیریه[89] و فتح شد از روی حس و رصد دروازه نفی افلاک مجسمه غیرقابل برای حرق و التیام و بودن سیارگان مذکور در آنها و متحرک بالعرض به سبب حرکت آنها و این منافی نصوص کتب سماوی نیست از آنچه در میان طبقات آنها وارد شده اصلاً از برای آنکه حدی را از بعد مجرد یا ملاء رقیق که غیر مزاحم باشد برای حرکت کواکب و اختصاص داشته باشد به مسیر کواکب و ممتاز بود به سبب آن از ماعدای خود از ابعاد بعید نیست که نامیده شود به این سببها سما و آن کوکب و فلک آن سیاره مانند آنچه متأخرین نیز از اطلاق فلک بر مدار هر یکی از کواکب تحاشی نمیکنند و نیست چیزی که ما ذکر کردیم در معنی سما ابعد از چیزی که ذکر یافته در تأویل ارضین سبعه، بلکه تأویل کردند لفظ سما را نیز به جهت علو در قول او تعالی و انزل من السماء ماء. این بسیار واقع است که به ادنا مراجعت بعض تفسیر معلوم میشود و مبرهن میگردد با وجود آنکه قول او سبحانه تعالی و کل فی فلک یسبحون[90] ملایم حرکات کواکب است بذواتها اشد ملایمت به دستور متأخرین آنچنان که رفته است جناب حضرت مرشد برحق شیخ محیالدین عربی برین مذهب. پس به تحقیق که علمای انگریز حکم کردهاند به کثرت دمدارها بلکه جزم کردند برین که نیست آن دمدارها کم از بیست و یک در وضع شمسی که هستیم ما در آن و ضبط کردند سه دمدار را از آنها و مقرر کردهاند دوره آنها را گرد شمس عوداً و بدءاً (FF.18.b) و انتظار میکنند عود آنها را در ازمنه مخصوصه. میگویند که نیست حرکات آنها بر استقامت و راستی آنچنان که دیده میشود در اول نظر، بلکه مدار آنها شدیدالبضیه است و مختلف است در طول و قصر[91]. آنکه اطول مدار است ابطاء[92] است در حرکات، آنچنان که مدار هر یک از سیاره نیز مستدیر نیست در حقیقه مگر آنکه آن مدارات بیضی هستند و مشابهت دارند به مستدیر به سبب قلت طول.
فصل: و به تحقیق که راحت میبخشد و ضرر میگردد ما را بیان ثوابت، از برای آنکه از بهترین قصههاست که به استماع آن نفس از زندان تحدید بر میآید به فضا و ملکوت. سهل میگردد به ادراک آن، راهِ شناخت جناب کبریا و جبروت و آن اینکه ظاهر شد آنها را به طریق خاص در معرفت ابعاد، اینکه ثوابت بعیداند به غایت بعد، تا آنکه هر دو کوکب از آنها را که حس متلاصق[93] میانگارد و بُعد در میان آن هر دو مانند بعد میان شمس است از هر یکی از آنها. پس از این بیان کردند آن گروه ابعاد را به مثالی که واجب کرد آن مثال سهولت تصور را. پس از این گفتند که اگر ما فرض کنیم که جسمی متحرک شود به مقدار سرعت حرکت گوله توپ که رانده شده باشد و حال آنکه آن گوله میرود در یک ساعت نجومی چهارصد و هشتاد میل، پس واصل میشود این جسم ثقیل از جرم شمس که در وسط است به اقرب مدارات سیاره که باشد نسبت به شمس و آن عطارد است، در مدت هفت سال و دو صد و بیست و یک روز میرسد به مدار زهره، در چهارده سال و هشت روز به مدار زمین، در نوزده سال و نود و یک روز به مدار مریخ، در بیست و نه سال و هشتاد و پنج روز و به مدار مشتری در یکصد سال و دو صد و هشتاد روز و به مدار زحل...(افتادگی) سال و یکصد و هشتاد و چهار روز و به مدار هر یکی از دمدارهای منضبطه که ظاهر شده بود در سنه 1680 مولد مسیحی وقتی که باشد آن دمدارها در بعد ابعد خود از شمس، در دو هزار و ششصد و شصت سال و به نزدیکی یکی از ثوابت در مدت هفت کرور و شش لک[94] سال و این است مذهب علمای انگریز در مقدمه ابعاد.
اما اجرام پس جرم شمسی متجاوزالحد است زیرا که جرم او هشت لک و هفتاد و هفت هزار و ششصد و پنجاه مثل کره زمین. عطارد کوچک است از زمین بسیار، زیرا که از بیست و هفت جزء، زمین یک جزء است. زهره به قدر زمین است و قمر از عطارد کوچکتر است زیرا که از پنجاه جزء، زمین یک جزء است. مریخ کلان از عطارد و خورد از زمین است، زیرا که مریخ به قدر پنجم حصه زمین است و مشتری کلانتر است (FF.19.a) از همه به غیر شمس، زیرا که به قدر یکهزار و چهل و نه برابر زمین است. زحل پانصد و هشتاد و شش مثل زمین است. مخفی نماند که در میان طریقه متأخرین در ابعاد و اجرام و در میان طریقه قدماء بون[95] بعید است مثل بعد ارض و سما مگر در مساحت زمین زیرا که همه در اثبات متفقاند، پس آنها وقتی که یافتند ثوابت را بر بعدی که ذکر کرده شد، استدلال کردند برین که باشند آن ثوابت هر یکی فرداً فرداً به قدر شمس در عظم و اضائت[96] بذاتها، تا آنکه ممکن است رؤیت آنها از آنقدر بعد و اینکه در صغر و کبر مختلف دیده میشود، به سبب اختلاف بعد هر یکی از آنهاست، آنچنان که اگر شمس را دیده شود از بعد ثوابت هر آینه خواهد نمود یکی از ثوابت. پس حدس کردند و دریافتند به این آنکه هر یکی از آنها در حقیقت شمسی است برای عالم دیگر که متعلق باشد به آن شمس از سیارات و اقمار و ذواتالاذناب مانند این شمس ما و چیزی که مناسب به حال او باشد آنچه اقتضا کند حکمت باری و خالق آن و دیده نمیشود سیارات هر یکی از شموس و اقمار و ذواتالاذناب را به سبب کثرت بعد و صغر اجرام آن سیارات و ضعف ضوء مکتسب که آنها راست، و بودند قدما که ترتیب داده بودند ثوابت را بحسب عظم و صغر اجرام مرئیه در شش مرتبه که نامیده بودند اقدار و اعظم آنها آنچه در قدر اول و اصغر آن هرچه در قدر ششم. به تحقیق که رصد کرده بودند از آنها یکهزار و بیست و دو ستاره را و خیال کرده بودند از آن کواکب صور را به فرض خطوط واصله در میان هر یکی از اینها، از آن جمله در آن وقت محاذی[97] بروج دوازدهگانه لهذا به نام آن صور نامیده بودند. پس باقی ماند آن نامها اگرچه نقل کرد آن صورت از آن مکان کما ذکرنا سابقاً و منها ماوقع فی طرف الشمال والجنوب من المنطقه. وقتی که بودند آن رصدبندان سابق در بلدان شمالی امکان نداشتند اطلاع بر کواکب قریبه به قطب جنوبی بنابر اختفا آن قطب از آن اقلیم. هرگاه که رسیدند متأخرین در اقصای قطب جنوبی میسّر شد اینها را وقوف به رؤیت آن کواکب و تقرر[98] آن صورتها، آنچنان که از این کواکب نیز بفرض خطوط واصله فیمابینهم صورتها قرار دادند، بلکه اراده کردند بعضی مترصّدین انگریز حصر عدد ثوابت مرئیه به غیر دوربین به دو هزار شمالاً و جنوباً و غرباً و شرقاً در کل فلک و یکهزار کواکب زیاده کردند بر آن آنچه محصورالرؤیت است به دوربین که این یکهزار کواکب منظاری از اقدار ششگانه خارج است نزد اینها، آنچه در حقیقت کثرت عدد ثوابت است از حیّز ادراک بشر بیرون است زیرا که تعدد لایتناهی دارد (FF.19.b) و هر چند که به دوربین دیده شود به سبب انقطاع فوت متناهی برای امور غیرمتناهی. هرگاه که باشد هر ثابته شمسی برای عالم خود که متضمن بود بر چند سیاره و امثاله، پس نسبت عالم ما به آن عالمها مانند یک مشت ریگ است بر ساحل دریای پرریگ که گرفته شود از ساحل بحر، پس مناسب اصول فلسفه محققه و اولی نظر به جلال قدیم قدیر و عدم تناهی خیر و جود او وسعت ملک او نیز همین است.
لاتقل دارها بشرقی نجد
کل ارض للعامریه دار
ولها منزل علی کل ارض
و علی کل دمنه آثار
و اینقدر کافی است درین مقام برای تکمیل مرام.
ختم شد
[1]. Gulfishan Khan، Indian Muslim Perceptions of the West during Eighteenth Century، (Karachi، Oxford، 1998)، pp. 92-3.
[2]. میر محمد حسین اصفهانی، رساله احوال ملک فرنگ، نسخه دستنویس موجود در مؤسسه تحقیقات شرقشناسی کاما، شماره R.IV-51، برگ 1.
[3]. Gulfishan Khan، Indian Muslim Perceptions …، p.92.
[4]. Ibid، p.93.
[5]. Ibid، pp.94-5.
[6]. میر عبداللطیف شوشتری، تحفه العالم، به سعی و اهتمام حسین طهرانی، حیدرآباد، مطبع شرکت الاسلام، ص48-447.
[7]. نام شهری در مراکش.
[8]. Portuguese
[9]. Madrid
[10]. احتمالا منظور رود ریو تجو (Rio Tejo) است که از نزدیکیهای مادرید تا لیسبون امتداد دارد.
[11]. Lisbon
[12]. لیسبون بر کنار رود ریو تجو و مصب اقیانوس اطلس شمالی واقع شده است.
[13]. فرانسه در شمال شرق اسپانیا واقع شده است.
[14]. احتمالاً منظور میر محمد حسین رود سینه(seine) است که در نزدیک پاریس است.
[15]. Amsterdam
[16]. Germany
[17]. Denmark
[18]. Jutland
[19]. Europe
[20]. Pop
[21]. Venezia or venice
[22]. احتمالاً منظور دریای آدریاتیک بوده است.
[23]. Prussia
[24]. Poland
[25]. Moscow
[26]. Petersburg
[27]. هشترخان.
[28]. رومیه الکبری امپراتوری روم غربی به مرکزیت رم و رومیه الصغری روم شرقی یا قسطنطنیه بود.
[29]. شهری در شمال غربی ترکیه که روزگاری در آغاز کار عثمانیها از مراکز اصلی آن حکومت بود.
[30]. Great Britain
[31]. دریای سیاه.
[32]. چرکس.
[33]. لاتین.
[34]. پیش قراولان، انبوه مردم.
[35]. Bill
[36]. اصل «عجابت».
[37]. فرو رفتن در امری، مبالغه کردن، دور رفتن.
[38]. وادار کردن کسی به کاری، پناه دادن، کار خود را به خدا سپردن.
[39]. کشیشان.
[40]. عفو کردن گناه کسی.
[41]. نشاءة: آفرینش، جهان، هستی.
[42]. Christopher Columbus.
[43]. پوشیده در آب.
[44]. خواسته شده.
[45]. دوری.
[46]. خوار و زبون.
[47]. بایسته، نیازی.
[48]. جمع آدم.
[49]. اصل: «سرزمین».
[50]. ینگه دنیا.
[51]. آباد کننده، آباد و معمور.
[52]. خلاف عامر، زمین خراب و جای ویران.
[53]. دریای بزرگ، اقیانوس، اغلب به اقیانوس اطلس اطلاق میشود.
[54]. هزاران هزار.
[55]. گمراهی.
[56]. یاری دادن.
[57]. کوشش کردن.
[58]. کوشش کردن.
[59]. رسا، رساننده.
[60]. روشن، فروزان، تابنده.
[61]. کلیدها.
[62]. بزرگان دانش.
[63]. آیینه، دوربین.
[64]. گمان، پندار، اندیشه، وهم، احتمال.
[65]. ستارههای دنباله دار.
[66]. پیاپی شدن.
[67]. جمع رصد.
[68]. بسیار شدن.
[69]. آهستگی.
[70]. تاریک.
[71]. عدد شش.
[72]. خالهای زیبا.
[73]. پر شدن، انباشتگی.
[74]. جسم.
[75]. پنهان شدن.
[76]. روشن کننده و روشن شونده.
[77]. روشنایی، پرتو.
[78]. اتصال، پیوستگی.
[79]. Solar System.
[80]. Copernicus.
[81]. دایرهای است که تنصیف فلک مینماید از مشرق به سوی مغرب و قطب شمالی این دایره محسوس و معروف است و قطب جنوبی این دایره دیده نمیشود مگر بر زمین خط استوا و مایقرب منه و این را معدل النهار از آن گویند که چون سیر شمس براین دایره واقع میگردد لیل و نهار برابر میشود در جمیع نواحی تقریباً مگر در عرض تسعین برابر نمیشود و شمس را بر این دایره اتفاق سیر در سال دوبار میافتد یکی در اول حمل و دیگر در آخر سنبله و در تحت این دایره در عین محاذات دایره ٔ دیگر بر روی زمین فرض کنند به نهجی که اگر دایره ٔ معدل النهار قاطع عالم شده زمین را هم قطع نماید پس زمین از جایی که قطع شود همانجا خط استواست. دهخدا.
[82]. داعیه به معنای سببها و انگیزهها.
[83]. قطر، ضخامت.
[84]. گردنده، دور زننده، هرچه گرد باشد و مدور.
[85]. نشانهها، علامتها.
[86]. Democritus.
[87]. Apollonius.
[88]. دود، بخار.
[89]. کره نار که بالای کره هواست، فلک الدنیا.
[90]. یس: 40.
[91]. کوتاه کردن.
[92]. کندتر.
[93]. به هم پیوسته.
[94]. در زبان هندی معادل صد.
[95]. حصه و بهره.
[96]. روشن شدن و روشن کردن.
[97]. مواجه، برابر، رویاروی.
[98]. برقرار کردن، قرار گرفتن.
پربازدید ها بیشتر ...
شیخ محمد خالصی و افکار انقلابی او در سال 1301 ش
رسول جعفریانزمانی که علمای عراق از جمله محمد مهدی خالصی ـ پدر شیخ محمد ـ به ایران تبعید شدند، مرحوم خالصی با پدر
مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»
رسول جعفریاننوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل
نظری یافت نشد.