۵۰۳۷
۰
۱۳۹۳/۰۲/۲۲

احکام سر تراشیدن

پدیدآور: سلمان فارسی مصحح: حسین مسرّت و علی اکبر شیر سلیمیان

خلاصه

متن زیر رساله ای است کوچک در احکام سر تراشیدن منسوب به سلمان فارسی که نسخه آن در بین مجموعه خطّی کتابخانه میرزا محمد کاظمینی در یزد به شماره 229 نگهداری می‌شود.

نه هر که آینه سازد سکندری داند                 نه هر که سر بتراشد قلندری داند

حافظ

در باب احکام و فنّ سر تراشیدن که هم در نزد علما و هم در نزد عرفای اسلامی مقامی بس رفیع دارد، تاکنون کتاب یا جزوه مستقلّی نوشته نشده است و آنچه در دست است و از فحوای فهرست های نسخه های خطّی کتابخانه های ایران یافت می شود، چند رساله است که در بین جنگ های خطّی وجود دارد و دیگر بهره هایی است که ضمن برخی رساله ها و کتاب ها دیده می شود.

در آغاز فهرستی از این موارد برای آشنایی خوانندگان درج می شود، و سپس به بیان نسخه مورد استفاده پرداخته می شود.

جدول معرفة الشرف والهبوط سر تراشیدن

در کتاب اختیارات ایّام، نسخه خطّی کتابخانه آیت الله مرعشی، ش 11319، بخش پنجم ]ف مرعشی، ج 28[

 

در احکام سر تراشیدن

در کتاب اختیارات ایّام کبیر: محمّد باقر مجلسی، نسخه خطّی کتابخانه مرکز احیاء میراث اسلامی، ش 2394، کتابت سده 13 ق، بخش نوزدهم ]ف کتابخانه مرکز احیاء، ج 6: 374 – 370[

 

در احکام سر تراشیدن

در کتاب مجمع القواعد: حاج کریم خان بن ابراهیم کرمانی، نسخه خطّی کتابخانه آیت الله مرعشی، ش 9489، کتابت 9 رمضان 1313 ق، بخش دهم ]ف مرعشی، ج 24: 246 – 244[

احکام سر تراشیدن

در جنگ، نسخه خطّی کتابخانه آیت الله گلپایگانی، مجموعه آیت الله محمّد حجت، ش 26 ]ف گلپایگانی، ج 1: 34 – 32[

 

سر تراشیدن مرد

در رساله حج، نسخه خطّی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، کاتب: زین العابدین بن حاج علی رضا، کتابت، سده 11 ق، عرفات سوم ]ف مجلس 22: 133 ردیف 16[

 

جدول نجومی سر تراشیدن

در کتاب جداول نجومی و تاریخی: شمس الدّین محمّد بن محمّد باقر اشتهاردی، نسخه خطّی کتابخانه مجلس شورای اسلامی 2، ش 658، کتابت 1001 ق ]ف مجلس 2؛ ج 2: 7[

 

بیان سر تراشیدن پیامبر

مؤلّف: شاه نعمت الله ولی کرمانی، نسخه خطّی کتابخانه دانشگاه لس آنجلس، کتابت سده 10 ق، ]نشریه نسخه های خطی کتابخانه دانشگاه تهران، ج 11 و 12: 727[

 

سر تراشیدن

در کتاب فضیلت ازدواج، نسخه خطّی آستان حضرت معصومه، ش 739، بخش یازدهم. ]ف آستان حضرت معصومه در قم، ج 2: 369 – 367[

 

در معرفت عمل تراشیدن

در کتاب جامع الهدایه فی علم الرمایه؛ قوس نامه: نظام الدّین احمد بن محمّد، معروف به شجاع الدّین درودباشی بیهقی. در مجموعه خطّی مؤسّسه لغت نامه دهخدا، ش 288، کتابت 982 ق. قسمت هفتم، بخش 17 ]نشریه نسخه های خطی دانشگاه تهران، ج 3: 411[

 

مو تراشیدن

در رساله فقیر کردن و خرقه پوشاندن، در مجموعه خطّی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش 5713، بخش دوم ]ف دانشگاه، ج 16: 74[

 

سر تراشیدن

در مجموعه خطّی کتابخانه آستان حضرت معصومه، ش 30، کاتب: حاج محمّد ابراهیم بن آقا عبدالرّحیم کرمانی، در 16 ربیع الاول 1256 ق ]ف آستان حضرت معصومه ج 2: 51 – 45[

سر تراشیدن

در جنگ خطّی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش 4759، کتابت سده 12 و 13 ق، بخش دوم، صفت درویش ]ف دانشگاه، ج 14[

 

احکام سر تراشیدن در ایّام هفته

در مجموعه خطّی کتابخانه آستان حضرت معصومه، ش 25، کاتب: بهاء الدّین ملقّب به آقا کوچک بن حیدر علی عاملی، در 9 جمادی الاخر 1286 ق ]ف آستان حضرت معصومه ج 1: 39 – 37[

*      *  *

احکام سر تراشیدن

نسخه مورد استفاده نگارندگان که در سطور بعد به دید خوانندگان می رسد، رساله ای است کوچک که در بین مجموعه خطّی کتابخانه میرزا محمد کاظمینی در یزد به شماره 229 (برگ 1 پ – 39) وجود دارد و بنابر نوشته آغازین آن از سلمان فارسی بوده و تاریخ کتابت آن ربیع الاوّل 1107 ق است.

اینکه آیا مؤلّف این نسخه براستی سلمان فارسی است و آیا تاکنون کتابی از او دیده شده است، در حوصله این گفتار نیست، زیرا بر اساس کتاب فهرستواره دست نوشت های ایران به غیر از این رساله تنها یک کتاب به نام حدیث سلمان فارسی (ج 4: 569) و یک مکتوب از او به عمر خطّاب دیده شده است. (ج 9: 1237).

بنابر بررسی کلیه فهرست های نسخه خطّی موجود، فعلاً می توان این رساله را نسخه ای منحصر به فرد دانست که در این کتابخانه وجود دارد. مگر آنکه با مطابقت با دیگر رساله های سر تراشی روشن شود که نسخه ای دیگر دارد و کاتبان فهرست ها متوجّه آن نشده اند.

نسخه مورد استفاده دارای 39 برگ به خطّ نستعلیق بدخوان و پراشتباه است و گویا کاتب آن یا کم سواد یا بسیار سهل انگار بوده است، زیرا نادرستی های فراوان بویژه در ضبط آیات قرآنی در آن دیده می شود که نگارندگان با مراجعه به قرآن آن را اصلاح کرده اند. کلمه چهار تقریباً همه جا بدون «ر» است، و ده ها مورد دیگر که برای پرهیز از درازی رساله در ذیل پاورقی ها نیامده است.

نگارندگان از پژوهشگر گرامی جناب آقای پیام شمس الدینی سپاسگزارند که ما را از وجود این نسخه منحصر آگاه کرده است.

کتابنامه

قرآن کریم

حسینی اشکوری، جعفر: فهرست نسخه های خطّی کتابخانه میرزا محمّد کاظمینی، قم: مجمع ذخائر اسلامی، 1383، ج 1.

درایتی، مصطفی: فهرستواره دست نوشت های ایران. تهران: کتابخانه مجلس شورای اسلامی، 1389.

تارنمای آقابزرگ.

تارنمای کتابخانه ملّی ایران.

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین والصلواة والسّلام علی محمّد وآله الطاهرین.

امّا بعد و بدان که این رساله  ]ای[ است در بیان سر تراشی که کوچکان، سلمان فارسی از حال کار ]و[ کسب وارگان روشن و شریعت و طریقت و حقیقت و معرفت باخبر شوند تا در دنیا و آخرت ]ناخوانا[ باشند[1] نقل است از حضرت امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب7 و عبدالله عبّاس و ابوذر[2] غفاری و سلمان فارسی که چون سیّد عالم و خواجه آدم و سرور هر دو عالم، محمّد مصطفی از جنگ اُحد بازگشت، مع غنیمت بسیار و از عمر مبارک حضرت پنجاه و سه سال و هفت ماه گذشته بود و حضرت، تلاوت قرآن می فرمود و سوره انّا فَتَحنا می خواند و بدین آیت رسید که قوله تعالی: «لَتَدْخُلُنَ  الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريباً»[3] و متفکّر شدند، در حال، جبرئیل7 درآمد و حضرت رسالت پناه فرمود که یا اخی جبرئیل! حضرت در قرآن مجید خبر داده که: سر تراشیده یا جبرئیل7! برو دستوری خواه که چگونه سر بتراشم؟ جبرئیل پیغام رسانید و از ربّ جلیل ندا آمد که: یا جبرئیل خازنان بهشت را خبر ده تا بهشت بیارایند و ملایک، طبق های نور از نور بردارند و به تهنیت حبیب من روند که امروز حبیب من سر بتراشد و ]ناخوانا[ که جبرئیل امین ]ناخوانا[ خرقه و شدّه که بر میان ابراهیم خلیل7 ببستی که آتش نمرود بر وی گلستان شد، هر سه از برای حبیب ما ببر و سر حبیب مرا بتراش. یا جبرئیل! در دارالسّلام، قصری است از یک دانه یاقوت احمر و چهل در دارد و در آن قصر، حقّه ای است و یراق سر تراشی در آن قصر است و آن تیغ از نور حضرت محمّد مصطفی6 آفریده ام و از درخت طوبا چهار برگی بگیر، و در هم مرکّب کن و قدرت مرا مشاهده کن و تاج هم در آن قصر است. به سر حبیب من بگذار و شدّه که بر میان حضرت ابراهیم بستی، بر میان حضرت محمّد مصطفی6 ببند و بگو که یا محمّد! تا که ]2[ در برابر کعبه نشیند و سر بتراشد که معنی آن نور، ماییم که: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ  نُورِهِ  كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ»[4]

و بشارت ده حبیب مرا که به برکت هر تای وی صدهزار عاصی را بر تو ببخشم و بعد از این امّت تو به موافقت تو، سر بتراشند، به هر تا مو، هزار گناه او را عفو کنم، هزار ثواب[5] در دیوان اعمال او ثبت[6] کنم و چون اخی جبرئیل این خبر آورد و این تحفه ها را از برای خواجه کاینات، سیّد ولد آدم7 بگذرانیده، حضرت برخاست و دو رکعت نماز شکرانه حق تعالی بگذارد و تجدید غسل کرد و مقابل حرم کعبه نشست و بیست و یکم ماه رمضان المبارک بود و روز پنج شنبه بود و سه ساعت ]از[ روز گذشته بوده.

آن گاه شدّه که ]از[ شیث پیغمبر7 به ابراهیم پیغمبر7 رسیده بود، جبرئیل7 بیاورد و در میان حضرت رسول بست و حضرت به دو زانو نشست و کلمه شهادت بگفت و آهسته صلواة می فرستاد و چون جبرئیل، عمّامه مبارک از سر حضرت برداشت، لمعه نور از فرق سر مبارک حضرت ]3[ بر حرم کعبه تافت که مجموع دیده ها خیره گشت، آن گاه جبرئیل، جبین طاعت بر زمین نهاد و پیش نور محمّد6 سجده حق تعالی گزارد و اجازت خواست و گفت: «بسم الله بامرالله و الله اکبر» و تیغ نور بر فرق مبارک حضرت رسول گذاشت و از جانب یمین، الفی کشید و آن گاه برخاست[7] بر جانب چپ، تیغ نهاد و گفت: «بسم الله المبتدا ربّ الاجزاء والاوسا» ]کذا[ و الفی دیگر کشید و آن گاه از میان سر بگرفت و گفت: «بسم الله الله اکبر الله اکبر لا اله الاّ الله والله اکبر محمّد رسول الله محلّقین رؤسکم و مقصّرین لا تخافون».

سلمان فارسی[8] روایت می کند که نور فرق رسول چنان زد که مجموع دیده ها خیره گشت. دیوار حرم کعبه منوّر شد و از کثرت نور خواجه کاینات، ادراک اشیاء را نمی توانستیم درک کردن و در آن وقت حضرت امیرالمؤمنین علی7 و عبدالله عبّاس و همه اصحاب و موالیان و شیعیان حاضر بودند، هنوز از حلق حضرت سیّد، الفی مانده بود.

سلمان فارسی روایت می کند که هر موی که ]4[ از فرق حضرت رسول جدا می شد، بر زمین نمی آمد، چون تمام شد، اصحاب گفتند: یا رسول الله! موی سر شما به هیچ نوع ظاهر نشد و کجا رفت؟ رسول فرمود که یا اخی جبرئیل! موی سر من کجا رفت؟ چند تای را بود و جبرئیل گفت: موی سر مبارک شما، دوانزده[9]هزار و سیصد و سی و دو تای بود، سی دو تای را از برای اولاد شما گذاشتند و باقی را ملایک و حور عین که طبق های نور آورده اند و به نثار و تحفه به آسمان ها بردند، عرش ملایک مقرّبین و حور العین با خود دارند تا حق تعالی به برکت موی سر مبارک تو، ایشان را بیامرزد.

و چون جبرئیل از سر تراشیدن حضرت رسول6 فارغ شد، آن تاج نور بر سر خواجه عالم گذاشت و آن شدّه را در میان حضرت ببست و آن خرقه که از چهار برگ درخت طوبی بود، بر دوش حضرت رسول6 انداخت.

آن به قدرت خدای تعالی خرقه گشت و آن برگ ها هر یکی سند شد و یکی استبر و یکی ]؟[ [10] و یکی سفید و یکی سبز بود. «فَتَبارَكَ  اللَّهُ  أَحْسَنُ  الْخالِقينَ» [11] انّه قادر علی کلّ شیء ]5 [قدیر» و آن گاه جبرئیل، آن دوانزده هزار و سیصد تای موی سیّد خازنان عالم را با ملائک و حورالعین به آسمان ها بردند و چون خازنان ملأ اعلی رسیدند و همه اهل ملکوت و جبروت به تهنیت استقبال او آمدند[12] و صلواة به رسول و آلش می فرستادند و جبرئیل را زیارت می کردند، [13] به فرمان خدای عزّوجلّ، جبرئیل از هر طرف که میل می کرد، موی سر حضرت رسول به ایشان می دادند و ملایک ملکوت آسمان آن موی ها را می بوسیدند[14] و به سر ]و[ چشم و رو می مالیدند[15] و جمله عرش، آن را تحفه می ساختند.

و بعد از آن خواجه عالم از حلق فارغ شد و دو رکعت نماز شکرانه بگزارد و سجّاده اصطفاء را بگسترانید و به تمجید و تحمید باری تعالی مشغول شد. اصحابان و یاران جمله گفتند: یا رسول الله! ما نیز می خواهیم که به موافقت شما سر تراشیم.

خواجه عالم اجازت داد. اصحاب به آن موافقت کردند به سر تراشیدن و بعد از آن حضرت رسول الله فرمود که ای ابوالحسن! سر تو، من بتراشیم.

امیرالمؤمنین علی نشست تا حضرت پیغمبر، سر حضرت امیر ]6[ المؤمنین علی7 تراشیدن گرفت. آثار نور در پیش اصحاب پدید آمد و بعد از آن، حضرت رسول6 دعوت ها کردند و آن غنیمت که آورده بودند.[16] جمع و یاران را قسمت کردند. و شکر باری تعالی نمود]ند[ و هر کس که نمی توانست تراشید، قصر می کردند.

و این قصر، سنّت مانده است برای مؤمنان و مسلمانان تا بدانند که سر تراشیدن و تاج خرقه را حرام چون پوشند تا ایشان نیز بدانند و موافقت کنند و دست اهل طریق گیرند یا از بزرگی عالم یا از سیّدی توبه کنند و مقراض و خرقه و تاج قبول کنند تا از جمله متابعان باشند.

 

باب در خطبه سنگ و تیغ

سر سطر این است: «الحمدلله الذی جعل رؤس الحلق و السجود و الحجر و الموسی و ارسل جبرئیل الی محمّد6».

قوله تعالی: «إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ  مُحَلِّقينَ  رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريباً».

در این باب، حضرت رسول6 فرمود که سنگ ]و[ تیغ و شانه و آینه و نشتر و فوطه دلاّکی چگونه رسید: لیس فیه الاستواس المشته الهمرات المسواک والحجر.

 

باب اندر تراش ]7[ ]سر[ آدم7

اگر پرسند که سنگ و تیغ از که مانده[17] است و یا از چه پیدا شده است و جبرئیل سر آدم7 تراشید و آن سنگ ]و[ تیغ از کجا بود؟ و چند سال بود که خدای تعالی آفریده بود و به چه نوع سر آدم7 تر کرد تا آن تیغ، موی های آدم گرفت و به همه خلق روشن است که همه تیغ، موی پیغمبران نمی گیرد و جواب بگو که آن سنگ را مغناطیس گویند، یعنی آهن ربا و از پاره آن سنگ بود که در زیر زمین به سر فرشته نهاده که نام آن فرشته، عطائیل گویند که هفت طبقه زمین در حکم اوست و گاو ماهی که عالم بر وی قائم است، بر سر ]آن[ سنگ است که آن را مغناطیس گویند و مجموع آن برگشتن است و زمین بر او قرار دارد و آهن آن تیغ از زنجیر آن قندیل است که عالم بر او قائم است و اگر آن سنگ نبودی، سنگ و تیغ به هم نرسیدی و نیز بدین دلیل می فرماید که قال الله تعالی: «قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْني  إِلى  يَوْمِ  يُبْعَثُون».[18] و موی آدم را به آب رحمت تر کردند و اگر نبودی ]8[، عصیان از تن آدم پاک نشدی و آن تیغ را به روغن صدق تیز کرده اند و هر کس که ]از[ سنگ و تیغ باخبر نباشد ]بگو[ که سیصد هزار سال پیش از آدم، سنگ بیافرید از برای تراش ]سر[ آدم7.

 

باب در بیان اسباب سنگ و تیغ

بدان که پیران طریقت در بیان سنگ و تیغ دوانزده سؤال و جواب فرموده اند، اوّل آنکه تیغ از چه پیدا شده؟، دوم، سنگ، مقدّم است یا تیغ؟ سیّم، سنگ و تیغ چیست؟، چهارم، مرشد سنگ و تیغ کیست؟، پنجم، معنی سنگ و تیغ چیست؟ ششم، ایمان سنگ و تیغ چیست؟، هفتم، غسل سنگ و تیغ چیست؟، هشتم، غسّال سنگ ]و[ تیغ چیست؟، نهم، فرض سنگ و تیغ چیست؟، دهم، سنّت سنگ و تیغ چیست؟، یازدهم، امین سنگ و تیغ کیست؟، دوازدهم، آنکه سنگ و تیغ ]از کجا[ پیدا شده است؟

جواب آنکه سنگ و تیغ از برق نور حضرت محمّد المصطفی6 پیدا شده است. دوم به معنی، تیغ، مقدّم است و به صورت، سنگ. سیّم، خطاب سنگ و تیغ با هم تسبیح گفتن است که «سبّوح قدّوس ]9[ ربّنا و ربّ الملائکة والرّوح» و دیگر گفته اند یا هو من هو. چهارم سنگ، مرشد است بر آن معنی که تیغ از سنگ برّایی دارد. پنجم، معنی تیغ، بریدن است و معنی سنگ همراه کردن است، ششم، ایمان سنگ و تیغ تکبیر پیران است. هفتم، غسل سنگ و تیغ صفای نظر کردن ]است[. هشتم، غسّال سنگ و تیغ تکبیر پیران است. نهم، فرض سنگ و تیغ از دست پیر قبول کردن است. دهم، سنّت سنگ و تیغ به پاکی نگهداشتن است. یازدهم، امین سنگ و تیغ، جبرئیل است و دوانزدهم سنگ و تیغ را دارالسّلام می دانستند.

اگر بپرسند که تو را چند چیز قائم شود؟ جواب بگو: که چهار چیز.

اوّل، آب، دوم، تاب، سیّم، صاف، چهارم، تکبیر آن.

 

باب در سر تراشیدن

نُه ارکان واجب است که نگاهدارنده پنج شرط به مشتری و چهار به استاد. اوّل از آن پنج شرط، آنکه روی به قبله بنشیند، دوم کلمه شهادت عرض کند که مقام تسلیم است، سیّم به زانو درآید، چهارم صلواة ]10[ آهسته بدهد، پنجم بگوید که: «بسم الله الرّحمن الرّحیم. علی نظرت آدم صفی الله و ملّت ابراهیم خلیل الله و سنّت محمد رسول الله6»

و چهار که به استاد واجب است. اوّل آنکه دست، آهسته بر سر بمالد، چنان که زحمتی و آزاری نیابد. دوم، آنکه آب بگذارد که به روی مشتری به پایین رود. سیّم، از طرف راست تراشد. چهارم، موی بر اعضای مشتری نریزد، و موی ها را در خاک دفن کند که اگر در ]زیر[ پا ریزد، خیر و برکت نباشد.

 

باب در بیان آینه

از نور حضرت محمّد مصطفی6 می داشتند و سلمان فارسی آینه آویخت که جبرئیل بیامد و به پیغمبر خبر آورد و پیغمبر، سلمان فارسی را احوال کرد که آینه بیاویزد. اگر پرسند که وصله کدام است و پای وصله کدام است و اصل وصله کدام است؟ جواب بگو که: سر وصله، احمد مختار است و پای وصله، حیدر کرّار است و اصل وصله، پروردگار است.

اگر پرسند که کجای ]11[ جمال کند؟ هزار و یک نام خداوند تعالی را ارواح نور پاک حضرت محمّد المصطفی6 را و امیرالمؤمنین و امام المتّقین علیّ بن ابی طالب7 از ارواح فاطمه زهرا را و امام حسن رضا را و امام حسین شهید کربلا را و امام زین العابدین معصوم پاک را، محمّد باقر را و امام جعفر صادق را و امام موسی کاظم و امام علیّ ابن موسی الرّضا را و امام محمّد تقی را و امام علی النّقی را و امام حسن العسکری را و امام محمد مهدی صاحب الزمان را. سرّ پنج فرق، دو گیسو، دوانزده امام، چهارده معصوم پاک را، غلام کمر بسته شاه مردان و شیر یزدان را، ارواح صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و پیغمبر زادگان را، و سی و سه هزار اصحاب کبار را، ارواح علمای شریعت و پیران طریقت را، راهروان راه حقیقت را، و مسافران برّ مهر عالم را، و گوشه نشینان اهل عزّت و حرمت را، حق مادران و پدران و استادان و پیش قدمان و دوستان و محبّان متعلّق را، عظمتی بزرگ و بزرگواری به هزار ]و[ یک نام خدای را، دوام دولت پادشاه ما را، دم چهل تنان را، قمر درویشان را، نفس پر استاد ما را، از دم علی عمران تکبیر گویم:

بسم الله الله اکبر الله اکبر لا اله الاّ الله اکبر الله اکبر و لله الحمد لله.

سؤال اگر پرسند ]12[ که در ابتدای، سنگ و تیغ از چه پیدا شده است؟ جواب بگو که: سنگ و تیغ از برق حضرت محمّد6 پیدا شده است، سؤال می کنند که سنگ، مقدّم است یا تیغ؟ بگو که: سنگ، مقدّم است به صورت، تیغ مقدّم است به معنی، تیغ برّای از سنگ دارد. سؤال آنکه خطاب سنگ و تیغ چیست؟ جواب آنکه: سنگ با تیغ تسبیح می کنند ـ چنان که حضرت عزّت می فرمایند. قوله تعالی: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ  بِحَمْدِهِ  وَ لكِنْ لا تَفْقَهُون» .[19]

سؤال، تسبیح سنگ و تیغ چیست؟ جواب آنکه تسبیح سنگ: «سبحان ذالقدرة والملکوة» و تسبیح تیغ: «سبحان ذوالعزّة والجبروت».

سؤال، سنگ و تیغ در محلّ صاف دادن چه کلام است که به همدیگر گویند؟ جواب آنکه: کلمه «لا اله الاّ الله» می گویند.

سؤال، اگر پرسند که سنگ، مرشد است یا تیغ؟ جواب آنکه: سنگ، مرشد است بدین معنی که تیغ، برّایی از سنگ پیدا می کند. سؤال، اگر پرسند که سنگ، پیر است یا تیغ؟ جواب آنکه: سنگ، پیر است و تیغ مرید. سؤال، اگر پرسند که معنی سنگ و تیغ چیست؟ جواب آنکه: معنی سنگ، همراه کردن تیغ است و معنی تیغ، تراش کردن. سؤال، اگر پرسند که ایمان سنگ ]و[ تیغ چیست، جواب بگو که ]13[: ایمان سنگ و تیغ از دست پیر قبول کردن است.

سؤال، اگر پرسند که غسّال سنگ و تیغ که بود؟ جواب آنکه: غسّال سنگ و تیغ، پیر بود.

در حـریم حرمت ارباب معنی ره نیافت            هر که او اندر جوانی خدمت پیری نکرد

سؤال، اگر پرسند که فرض سنگ و تیغ چیست؟ جواب آنکه: فرض سنگ و تیغ از دست استاد قبول کردن است. سؤال، اگر پرسند که فارغ شدن سنگ و تیغ چیست؟ جواب آنکه: دو رکعت نماز شکرانه گزاردن است. سؤال، اگر پرسند که تیغ با خدای تعالی چه تمجید می کند؟ جواب آنکه، «سبحان الله» می گوید.

سؤال، اگر پرسند که سر حضرت پیغمبر که تراشید؟ جواب آنکه: جبرئیل7 تراشید.

و سر حضرت امیرالمؤمنین علی7 را حضرت محمّد6 تراشید و سر سلمان فارسی را حضرت امیرالمؤمنین علی7 تراشید و دیگران را نیز سنگ و تیغ ازیشان به دست عبدالمجید بغدادی رسید و از او به دست استاد حاجی علی مکّی رسید و از او به استاد ]14[ بقیر کرمانی رسید و از او به استاد احمد فرفری رسیدی و از او به استاد عدل سلطان رسید و از او به استاد یوسف مراغی رسید و از او به استاد شیوخ رومی رسید و از او به استاد جبّه کش دربندی رسید. و از او به استاد مفید قمی رسید و از او به استاد حبیب مصری رسید و از او به استاد پلک تربری (؟) رسید و از او به استاد قطب الدین بن پلک رسید و از او ]به[ عبید جرّاح رسید و از او به استادان دیگران رسید.

سؤال، چهار تکبیر تراش کدام است؟ جواب آنکه: جبرئیل بر فرق آدم تیغ نهاد و گفت: «بسم الله امر الله الله اکبر» بر فرق او الفی دیگر کشید و گفت: «بسم الله رب العزّت و آل اولی الله اکبر» و از طرف دیگر الف کشید. گفت: «بسم الله الفضل و له الرحمة الله اکبر» سر آدم7 تراشید و از آن به محمّد6 رسید به دلیل این آیت که قوله تعالی: «إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ  مُحَلِّقينَ  رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُون» .[20]

سؤال، اگر پرسند که سنگ و تیغ چیست؟ جواب آنکه: به خدمت ]15[ پیر رسیدن. اگر پرسند که تراش به چند چیز قائم می شود؟ جواب آنکه: به چهار چیز:

اوّل به آب، دوم به تاب، سیّم به صاف، چهارم تکبیر.

سؤال، اگر پرسند که قبله سنگ و تیغ چیست؟ جواب آنکه: «بسم الله الرّحمن الرّحیم» است. اگر پرسند که محراب سنگ و تیغ چیست؟ جواب آنکه: کلمه توحید گفتن است. اگر پرسند که سنّت سنگ و تیغ چیست؟ جواب آنکه: به پاک نگهداشتن است. سؤال، اگر پرسند که امین سنگ و تیغ که بود؟ جواب آنکه امین سنگ و تیغ، حضرت جبرئیل7.

سؤال، اگر پرسند که سنگ و تیغ از کجا برداشته اند؟ جواب آنکه از دارالسّلام برداشته اند. سؤال، اگر پرسند که موی سر حضرت پیغمبر6 چند تای بود؟ جواب آنکه: دوانزده[21]هزار و سیصد و سی و دو تا بود. سؤال، اگر پرسند که سر آدم به چه تر کرده اند؟ جواب آنکه: به آب رحمت و به روغن صدق تر کرده اند.

سؤال، اگر پرسند که در محلّی که سر آدم تراشید سنگ کدام است؟ جواب آنکه آن سنگ را مغناطیس گویند. یعنی سنگی بود که آهن ربا بود. حق تعالی آفریده بود و به سر فرشته نهاده. ]16[ سؤال، اگر پرسند که سنگ و تیغ یکی آسمان است و یکی زمین، زمین کدام است و آسمان کدام؟ جواب آنکه: سنگ آسمان است و تیغ، زمین.

اگر پرسند که در سنگ و تیغ نبوّت هست و ولایت است، هر دو کدام است؟ جواب آنکه روی تیغ، ولایت است و پشت تیغ، نبوّت است. اگر پرسند که تیغ را دیم راست و پشت خمیده و سر فرو آورده چراست؟ جواب آنکه: پشت آسمان است و دیم، زمین.

اگر پرسند که آن تیغ که جبرئیل آورده بود، در آن تیغ چه نوشته بود؟ جواب آنکه: نوشته بود: «الله اکبر الله اکبر لا اله الاّ الله الله اکبر ولله الحمد اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد».

بدان که سنگ، شش جهت دارد: یمین و یسار و صدر و خلد و فوق و تحت.

در یمین نوشته بود که «بسم الله الرّحمن الرّحیم والحمد لله والله اکبر». در یسار نوشته بود که: «بسم الله الرّحمن الرّحیم و بالله و علی ملّته رسول الله والله اکبر». در صدر نوشته بود که: «بسم الله الرّحمن الرّحیم. بسم الله بامرالله والله اکبر» و در خلد نوشته بود که: «خلیفه رسول الله صل الله علیه وآله» و در فوق نوشته بود که: «بسم الله الرّحمن الرّحیم ]17[ محلّقين رؤسکم و مقصّرين لا تخافون فعلم ما لم تعلمو و جعل من دون ذلک فتحاً قريباً».

اگر پرسند که پیر سرتراشان که بود؟ جواب آنکه: جبرئیل. به دلیل ]آن[ که سر آدم او تراشید. اگر پرسند که سنگ و تیغ که از بهشت آورده اند ]و[ به که داده اند؟ جواب آنکه: از بهشت آورده اند ]و[ به حوّا دادند به امانت تا زمانی که شیث بزرگ شد، و آنگه سنگ و تیغ و رگ زن را به شیث دادند. و از شیث به نوح رسید و از نوح به سام رسید و از سام به ]ناخوانا[[22] و از ]ناخوانا[ به هامون رسید و از هامون به زهاب رسید و آنگه به ابراهیم پیغمبر7 رسید. در آن روز خانه تمام کردند و همان روز سر تراشیدند و پاکی سفره آوردند و معلوم باشد که سفره از ابراهیم خلیل مانده است و سنگ بر ناف زدن از شیث مانده است. سؤال، اگر پرسند که صدقه سرتراشان چیست؟ جواب آنکه سر مؤمنان نرم تراشیدن و سر فاسقان و کافران سخت تراشیدن.

اگر پرسند که به پا استادن و نشستن ]و[ سر تراش کردن از که مانده است؟ جواب آنکه: نشسته سر تراشیدن از شیث مانده است. به پا ]18[ استاده از عبدالله جرّاح بود. سؤال اگر پرسند که آن روز «الله تعالی جلّ جلاله و عمّ نواله» جبرئیل7 را امر کرده بود که سنگ و تیغ را بردارد و ]در[ پیش آدم7 ببرد، سنگ و تیغ چه کلام به همدیگر می گفتند؟ جواب آنکه جبرئیل را گفتند: یارب در این امر خدا که مأمور اوامر اوییم، ما را هیچ ثوابی هست یا نه و یا هم چنان که برویم، و باز آییم؟ جبرئیل مهلت خواست از ایشان تا بروم و جواب آرم، آن گه از ملک جبّار جلّ جلاله ندای رسید که: ایشان را به روز قیامت برق نوری بسازم تا بر سر مؤمنان آفتاب را ساتر شوند تا حرارت آفتاب بر مؤمنان نرسد و زحمت ندهد و ثواب عقاب صاحبان ایشان را فراهم کرد. چنان که هر جرّاحی که[23] ناپاک باشد، یعنی چشم و دل به حرم مردمان به طمع رود، هر روز لعنت فرستم و جرّاحی که عادل باشد، و هر دو چشم را به طمع فساد بر سوزن هدایت حق دوخته باشد، یعنی به حرم خلائق محرم باشد، و هر روز هزار رحمت فرستم. چون که از زبان حضرت عزّت این ندا شنیدند ایشان را ]19[ تبرّا و تولاّ بر زبان حال برآوردند که: «رحمة الله علی لأکیاسین و لعنت الله علی لأقربین و الله اعلم بالثواب والسلام».

 

باب در بیان اثبات تراش و چهار ضرب

بدان که در محلّی که[24] حضرت امام حسین7 در کربلای پر بلا با جمعی شیعیان و محبّان به دست یزیدیان علیهم العنه، گرفتار شده و شب دهم عاشورا بود و محبّان پیش حضرت نشسته، متفکّر بودند، ناگاه امام مظلوم یعنی امام حسین ابن علی سر برآورد و فرمود که: ای یاران! مبارک باشد، گفتند که: یا امام المعصوم، چه چیز مبارک باشد؟ امام حسین7 فرمود که درجه شهادت، گفتند که: یا امام! خارجیان و منافقان بسیارند و ما فردا می خواهیم که در میان کشته ها ما را بشناسند و موالی را از خارجی فرق کنند، پس بنابراین مقدّمات آن هفتاد و دو تن، تراش چهار ضرب کردند. سبب تراش چهار ضرب این بوده است تا واضح باشد. امّا اگر کسی تراش و چهار ضرب کند می باید که فنای مطلق حاصل ]20[ کند و از جمله علایق و عوایق بگذرد و در راه عشق، عاشقی کند و از جمله علایق و عوایق بگذرد و در راه عشق، عاشقی یگانه و فرد شود. و این افعال بشری به هر اسم و رسم را از خود محو گرداند و صلای: «موتوا قبل ان تموتوا» بر خود بر دهد، تا به مرتبه ابدالان برسند که: «الابدال مبدّل الأحوال».

امّا بدان که صاحبان سنگ و تیغ و ساکنان تنوره از مفردان کامل و غالبان سالک سؤال کنند که معنی تراش و چهار ضرب چیست؟ جواب بگو که: معنی، محاسن ]را[ تراشیده یعنی هر چیز که غیر حق و حقیقت است از سر نهادیم و از زینت دنیا گذشتیم. معنی ]ناخوانا[ تراشیدن یعنی لب خود را به دروغ و غیبت و بهتان و آزار خلق نجنبانیم و معنی سر تراشیدن یعنی از سر هستی خود برخاستیم[25]و خویش را در مقام نیستی داشتیم.

و معنی ابرو تراشیدن یعنی ما از دوی گذشتیم و جمله اشیاء را یکی بینیم و یکی گوییم[26] و یکی دانیم. اگر پرسند که چهار ترک کدام است؟ بگو که: مال و جاه ]و[ راحت و ترک خویشان کردن است. اگر پرسند که چهار برگ کدام است؟ جواب بگو که: سنگ و تیغ و تنوره و پالهنگ و هر کدام معنی دارد، آن است ]21[ که همچنان که زبان ندارد و صاحب سنگ نیز بی زبان و بی آزار باشد و معنی آن است که صاحب تیغ، دل خود را از هر چیز که غیر از محبّت حق باشد، باز دارد، و معنی تنوره آن است که ستر و غیبت ]از[ مسلمانان بپوشاند و معنی پالهنگ آن است که گردن را از حکم خدای تعالی نپیچد و رضا و تسلیم باشد.

بدان که چون کسی خواهد که مرید را «ثُمَّ إِنَّكُمْ[27] يَوْمَ الْقِيامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ  تَخْتَصِمُونَ ».[28] تراش چهار ضرب کند، و مرید خدمت کرده باشد، پس باید که اوّل پیر، مرید را نصیحت کند که این توجّیه ملامت است و ریاضت بسیار دارد و ارادت مطلق، ترک عادت خود کردن است و فرمان بردار بودن و اوّل درویش، از سر هستی خود برخاستن و با هستی در ساختن و از این سختی و حکایات با وی بگوید.

اگر پرسند که همان مرید در ارادت خود مستحکم است و مستقیم.

پس سر آیت: «كُلُ  مَنْ  عَلَيْها فان».[29] بر چهار کنج خود مرید بخواند آن گاه بفرماید که سنگ و تیغ بی زبان را به روی طاس آب نهاده اند و اثبات سنگ و تیغ برو وانمود کند.]22[

پیر مرید را تجرید سازد، چنانکه اوّل هر چه بر سر مرید باشد بردارد و این آیت را بخواند که: «سُنَّةَ اللَّهِ الَّتي  قَدْ خَلَتْ  مِنْ  قَبْلُ  وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلاً».[30]

و چون پوشش تن مرید را بیرون کند، این آیت را بخواند که «يُبَدِّلُ  اللَّهُ  سَيِّئاتِهِمْ  حَسَناتٍ».[31] «وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار».[32] آن گه جامه های مرید را در نظر اهل مجلس به مثال میّت بخواباند و این حدیث را بر مرید بخواند که: «موتوا قبل ان تموتوا حیّ لا یموتوا» و حقیقت معنی این حدیث را مع شرطه، خاطر نشان مرید نماید تا مرید از هستی خود بگذرد و نیستی را اختیار کند. امّا پیر بعد از غسل طریقت، سنگ و تیغ را از روی طاس آب بردارد و خطبه و سنگ را مع فاتحة الکتاب و دوانزده امام را بخواند.

«الحمدلله الذی خلق السّموات والارض والجبال بنور عظمتک و جعل الخلق الرأس والحج والحجر و رسن بید قدرته و هیبته و ارسل جبرئیل الی محمّد بامر حق رأسه» قال الله تبارک و تعالی: «إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ  مُحَلِّقينَ  رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريباً».[33]

و چون این خطبه تراش را بخواند و به تراش کردن مشغول شود و ابتدای تراش را اوّل از جانب روی کند زیر حلق و این آیت بخواند که: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ  وَ سَلِّمُوا تَسْليما».[34] و چون خواهد که از جانب روی چپ بنویسد: این آیت بخواند که: «كُلُّ شَيْ ءٍ هالِكٌ  إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون ».[35]

چون ریش تمام بتراشد اوّل سبیل راست بتراشد و این آیت را بخواند که: «صُمٌ  بُكْمٌ  عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُون ».[36] و چون سبیل بتراشد این آیت بخواند که: «صُمٌ  بُكْمٌ  عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُون» آن گاه سر را بتراشد. اوّل ابتدا از جانب راست کند و این آیت بخواند که: «بسم الله بامرالله و الله اکبر» و آن گاه از قفای سر تراشیدن کند و این آیت بخواند که: «الله اکبر الله اکبر لا اله الاّ الله والله اکبر لا اله الاّ الله، محمّد رسول الله علی ولی الله وصیّ رسول الله».

بعد از آن جانب بتراشد و این آیت بخواند که: «بسم الله رب المبتداء و ربّ العزّة ولا ولی الله اکبر» آن گاه پیش سر تراشد و این آیت بخواند که: «إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ  لا تَخافُونَ  فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريباً».[37]

و چون از سر تراشیدن فارغ شود، اوّل ابروی چپ را بتراشد و این آیت بخواند که: «اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد» «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى * فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى  * فَأَوْحى  إِلى  عَبْدِهِ ما أَوْحى».[38]و ابروی راست بتراشد و این آیت بخواند که: «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ * ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُون ».[39]

امّا اگر خواهی چهار ضرب الف برد و سر مرید بتراشد و بعد از آن باز مرید در پیش سر آید تا پیر، ابروی وی بتراشد و هر صورت که خواهد برو حواله کند.

 

باب در بیان اثبات فوطه و لنگ

بدان که روایت کرده اند که چون خدای تعالی حضرت آدم7 را بیافرید و در بهشت فرستاد و فرمود که: یا آدم گندم نخوری که ]ناخوانا[ است و بول و غایط در بهشت معیّن نشده تا آخرالامر، ابلیس لعین رجیم، آدم7 ]را[ وسواس کرد و آدم7 گندم بخورد، فی الحال ]25[ حلّه های بهشت از سر و تن آدم بی ستر شد، و حیران بماند. پس آدم7 از درخت انجیر چهار برگ باز کرد و ستر پوش خود کرد، چنانکه خدای تعالی در کلام مجید خود از آن خبر داده است: «وَ طَفِقا يَخْصِفانِ  عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّة».[40]

امّا چون آدم از بهشت بیرون کردند، [41] در کوه سر اندیب فرود آمد و می گریست و «ربّنا ظلمنا» می گفت، تا بعد از دویست[42] ]و[ چهل سال توبه و حضرت آدم7، خدای تعالی قبول کرد. پس جبرئیل بیامد و آدم را مژده داد، امّا چون چشم حضرت جبرئیل بر ستر آدم افتاد، از این حال منفعل و شرمنده شد، زیرا که آن برگ ها که ستر عورت خود کرده بود، خشک شده و باد آن را برده و چون جبرئیل دید که آدم شرمنده شده، دوش اندازی از حلّه های بهشت بر دوش خود داشت، حضرت جبرئیل آن را به آدم داد که ستر عورت خود کن.

پس آدم7 آن را خواست که ستر پوش عورت خود کند دید که بر چهار گوشه دوش انداز، اسم الله نوشته اند. آن گاه آدم7 آن را لنگ خود کرد ]و[ آن تا سر زانوی آدم بیش نرسید. آدم دست خود را بر آن دوش انداز ]26[ فرو مالید به قدرت حق تعالی و از برکت دست آدم صفی الله، آن فوطه و لنگ شد و تمام ستر آدم بپوشید. و فوطه لنگ ]از[ آنجا پیدا شده است تا بر اهل این طایفه واضح باشد.

روایت دیگر آنکه حضرت پیغمبر6 از غزا آمد به امّتان و یاران و اصحابان. هوا گرم بود و گرد و عرق بسیار به روی تن مبارک حضرت رسول نشسته بود. پس به کنار آب فرات رسیدند و لشکر رسول فرود آمدند که حضرت رسول6، سلمان فارسی را طلب کرد و فرمود که بر لب آب فرات خیمه بزن که آب در اندرون خیمه باشد. سلمان فارسی برفت و آن چنان خیمه بزد، آن گاه حضرت رسول برخاست و به اندرون خیمه درآمد و جامه از تن مبارک خود بیرون[43] کرد و ردای خود را لنگ بست و آب به وجود شریف خود می ریخت و سلمان فارسی دست در تن مبارک و اندام رسول6 می مالید که حضرت جبرئیل امین بیامد و حریر بهشت و کیسه حمّام بیاورد و در خدمت رسول بنهاد. ]27[

پس سلمان آن کیسه را و حریر را برداشت و بر سر و کتف و تن و اندام شریف[44] رسول6 بمالید تا گرد و عرق از تن حضرت رسول الله دور شد و حضرت آب بر تن خود ریخت، آن گاه سلمان فارسی آن حریر را برداشت و بر کتف حضرت پیغمبر انداخت تا که حضرت رسول تن مبارک خود را بدان حریر خشک کرد و جامه درپوشید و برفت. پس سلمان آن ردای حضرت رسول را و کیسه حمّام را پاک بشست و خشک کرد و بیاورد و نزد حضرت رسول، آن ردا و کیسه حمّام را به سلمان حواله ساخت و تا واضح باشد خطبه فوطه و لنگ:

«الحمدالله الذی کسانا العراء من الدبال وهدانا من الضلالة وفضلناهم علی کثیراً ممّن خلقنا تفصیلاً و طفقا یخصفان علیهما من ورق اللّهمّ التقرّب بهذا... یا کریم و یصلّی علی رحمتک یا رحیم و حفّظنی علی رحمتک فی سترک علیهم برحمتک یا ارحم الرّاحمین».

امّا بدان که پیران و پیش قدمان گفته اند که بر هفت موضع بلک ]28[ هفت آیت نوشته بود. اوّل به گریبان نوشته بود که: «بسم الله الرّحمن الرّحیم» دوم ]؟[ نوشته بود که: «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ  فَتْحاً مُبيناً».[45]سیّم بر قفا نوشته بود که: «سبحان الله والحمدلله ولا اله الاّ الله والله اکبر» و چهارم در آستین راست نوشته بود که: «إِنَّ الَّذينَ  يُبايِعُونَكَ  إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ»، [46] پنجم بر آستین چپ نوشته بود که: «لا اله الاّ الله محمّد رسول الله علیّ ولی الله وصیّ رسول الله»، ششم بر ]ناخوانا[ نوشته بود که: «وَجَّهْتُ  وَجْهِيَ  لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنيفاً»[47] مسلماً.

باب دیگر در بیان کیسه حمّام

بدان که حضرت یونس پیغمبر7 در کنار دریا بود و جمعی کافران را به خدای بخواند، کافران گفتند که: یا یونس دعا کن تا خدای تعالی از برای ]ما[ مائده بهشت و ماهی بریان بفرستد. حاضر گشت و کافران هر چند از آن می خوردند هیچ از آن کم نمی شد و همان بر قرار خود بود و کافران تعجّب می کردند.

بعد از آن کافران گفتند: یا یونس دعا کن تا این ماهی باز زنده شود، تا به تو ایمان آوریم پس ]29[ حضرت یونس، دیگر دعا کرد، آن ماهی به قدرت خدای تعالی زنده شد و ذکر باری تعالی می گفت به زبان حال. کافران گفتند که: ای یونس تو عجب جادوگر عظیمی! تو را می باید کشت. و قصد آن کردند[48] که یونس را بکشند. یونس از بیم ایشان خود را در دریا انداخت، پس خدای تعالی، ماهی ]را[ امر کرد تا یونس7 را فرو برد. چنان که آزاری به وی نرسید.

]یونس[ مدت شبانه  روز در شکم ماهی بود، بعد از آن خدای تعالی ماهی را امر کرد که به کنار دریا آمد و حضرت یونس را به سلامت از دهان خود بیرون انداخت و تن یونس7 را بخار دریا و رطوبت آب و شکم ماهی فرو گرفته بود. و هر چند که آب بر یونس پیغمبر بریختند و دست و روی مالیدند، یونس پاک نمی شد. و امّتان یونس حیران مانده بودند که جبرئیل7 بیامد و از بهشت، کیسه حمّام را بیاورد تا آن کیسه را بر تن و اندام پیغمبر بمالیدند[49] تا تن وی پاک شد.

و کیسه حمّام از حضرت اسماعیل پیغمبر7 مانده است زیرا که کیسه را از پشم قوچی که خدای تعالی از برای ذبح ]30[ حضرت اسماعیل در بهشت آفریده بود، ترتیب کرده اند و بدین دلیل، کیسه حمّام از حضرت یونس پیغمبر نیز مانده است تا بر جماعت سلمانیان واضح باشد.

 

باب در بیان کیسه حمّام

قوله تعالی: «فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاَّ قَوْمَ  يُونُسَ ».[50] «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً».[51]

امّا بدان که اگر کسی که خواهد که طاس آبی به سر مردی باز غالب ]؟[ ریزد، پس طاس را پر از آب کند و در پیش وی رود، تعظیم به جای آورد و بگوید که: «ماء طاهراً مطهّراً من قبل سبحان فلان» و آب را بر سر وی ریزد و دوم طاس را پر آب کند و بگوید: «هذا ماء طاهراً مطهّراً من قبل نقبتان فلان» و آب را بر سر وی ریزد و بگوید که: «هذا ماء طاهراً مطهّراً من قبل صاحب البدن[52] والسّر والفتوّت والمروّت والکسوت والصورت اجمعین» و طاس را بر سر وی ریزد.

 

باب در بیان اثبات آینه

بدان که خدای تعالی آدم صفی را بیافرید و در بهشت برد و حوّا از پهلوی حضرت آدم پیدا گردانید و هر دو با هم دیگر طرف و سیر بهشت ]31[ می کردند. چون یک بار ]به[ حوض کوثر رسیدند و تماشا می کردند، و آدم دست خود را بر کتف حوّا انداخته بود و در حوض کوثر نگاه می کرد، [53] عکس روی خود را در آب مشاهده می نمود که خدای تعالی به قدرت به کمال خود، آن مقداری که نقش روی آدم بود، بر مثال قرص آینه ببست، جبرئیل را امر کرد که آینه را بردار و در خزانه غیب نگاه می دار که روزی به کار خواهد آمد، تا آنکه حضرت رسالت پناه محمّد6 به عالم ظهور آمد و بر مسند نبوّت رسول قرار گرفت.

و در زمان حضرت رسول6 شخصی بدچشم بود که در هر کس که نگاه کردی، البته به انقضای و یا علّتی به وی رسیدی و نام ]او[ عبدالعزیز بود که یک روز ابوجهل لعین و جمعی کافران پیش وی رفتند و گفتند که: یا عبدالعزیز! اگر حضرت محمّد را تو چشم برسانی، ما چندان که مدّعای تو باشد، از زر و مال به تو دهیم.

پس عبدالعزیز برخاست و به مسجد حضرت رسول الله رفت و نگاه کرد و سلام نمود و بنشست و در جمال پر کمال حضرت رسول نگاه می کرد و تعریف بسیار می گفت که فی الحال را درد سر گرفت و در تب شد و به حُجره رفت و فکر کرد، جبرئیل بیامد و دعای چشم زخم را بیاورد و بر رسول خواند تا شفا یافت، امّا ابوجهل لعین و آن کافران در پیش عبدالعزیز رفتند و زر بسیار به وی دادند و گفتند که: محمّد را عجب چشم رسانیدی. اگر یکبار دیگر در پیش وی می روی و نظاره می کنی، مقصود ما حاصل می شود.

امّا چون روز دیگر شد، حضرت رسول6 به مسجد آمد و نماز بگزارد و یاران و اصحاب جمع آمدند، نگاه کردند، عبدالعزیز از مسجد درآمد و بنشست که در حال خدای تعالی جبرئیل را فرمود که برو آینه را که در خزانه غیب بنهاده بردار و نزد حبیب ما برو ]و[ بگو که یا رسول الله این آینه را بستان و روی آینه به طرف خود کن و چهار قل را بخوان و قدرت ما را ببین.

پس حضرت رسول6 آن چنانکه حضرت خداوند فرموده بود، هم چنان کرد و چهار قل را بخواند. چون عبدالعزیز صورت و جمال خود را دیده به قدرت خدای تعالی هر دو چشم وی بترقید و از کاسه سرش بیرون افتاد و فریاد می کرد تا جان به مالک دوزخ سپرد ]33[ و هلاک شد.

و یک دلیل اثبات آینه این است تا بر اهل این طایفه سلمانیان واضح باشد.

امّا بدان که اسکندر ذوالقرنین پادشاهی بود که تمام عالم را دو بار دیده بود. ]و[ گردیده بود و برّ و بحر عالم را حکم می کرد و چهار پیغمبر مرسل با وی همراه بودند[54]. و چهارصد حکیم دانای در پای تخت وی ندیم بوده اند ]و[ خدای تعالی در کلام مجید خود یاد کرده است.

امّا روزی اسکندر ذوالقرنین بر تخت دولت نشسته بود و ارکان دولت به ملازمت استاده که اسکندر گفت: این دنیا فانی است و هر کس از عالم رفت و چیزی از وی یادگاری مانده، اکنون من می خواهم که در زمان حال حیات و پادشاهی خود چیزی وضع کنم تا بعد از من یادگار بماند. ارکان دولت گفتند[55] که عقل او راست[56] و طبع پادشاهان از جمله خلایق زیاده است، اکنون به خاطر شما چه می رسد؟ اسکندر گفت که شنیده ام که آدم7 و حوّا از بهشت بیرون افتادند و از همدیگر جدا شدند و باز بعد از مدّت مدید با یکدیگر رسیدند، حوّا، آدم را نشناخت و از وی رمید. زیرا که آدم7 در بهشت ]34[ ریش نداشت[57] و در دنیا موی بسیار از اعضای آدم برآمده بود و ریش پیدا کرده بود.

پس جبرئیل به امر ملک جلیل بیامد و سنگ و اُستره و شانه و مقراض و آینه را بیاورد و سر آدم را بتراشید و محاسن وی را اصلاح کرد، آن گاه آینه را به دست آدم7 داد. چون صورت خود را در آینه بدید، شادمان و خرّم شد و در پیش حوّا آدم را بشناخت و با هم خوش برآمدند[58] و چون حضرت عزّت، آینه را آفریده است و به دنیا فرستاده و اکنون آینه در میان خلق عالم نیست، من می خواهم که بر همان دستور، چیزی وضع کنم تا در جهان یادگاری باشد.

پس با تمام عقلا، حکما و ارکان دولت اسکندر نشستند[59] و از تمام عالم، استادان را طلب کردند[60] و چون استاد الیاس فرنگی و استاد عماد فرنگی و استاد یوسف مصری و استاد منصور حلبی تا این استادان به اتّفاق همدیگر آینه از آینه ترتیب کردند[61] که آن آینه دو روی داشت. چنان ]که[ هر کس و ]هر[ چیز که در مجلس اسکندر ذوالقرنین بود، آن همه معاینه می نمود. ]35[ و آن آینه اسکندر در تمام عالم مشهور شد و بعد از اسکندر آن آینه میراث به دست پادشاهان می افتاد تا آخرالامر آینه گم شد و باز دیگر جماعت استادان، آینه از شیشه ]و[ فولاد ترتیب کردند.[62] تا واضح خوانندگان بوده باشد.

روایت دیگر: امّا بدان که بعضی روایت کرده اند که در زمان اسکندر ذوالقرنین اژدهایی پیدا شده بود که هر کس را چشم بر وی افتادی از آدمی ]و[ وحوش و طیور را از بیم، هلاک می شدند و جهانیان از این احوال به جان آمده بودند و مردمان رفتند پیش اسکندر ذوالقرنین داد کردند که اسکندر ذوالقرنین ارسطاطیس (؟) حکیم را فرمودند تا آینه بساخت و آن آینه را بر گردن چارپایان بستند و در نزدیک آن اژدر بردند[63] آن اژدر را چشم بدان آینه افتاد، جمال و صورت خود را مشاهده کرد، فی الحال چشمش بترقید و هلاک شد.

امّا بدان که چون حضرت رسول6 به معراج رفت و حضرت حق سبحانه و تعالی خود نود هزار کلام بی زبان بگفت، پس حضرت رسول6 در حیرت افتاد ]36[ که دست: «يدالله فوق أيديهم» به دست حضرت پیغمبر6 داد و چون حضرت رسول6 در آن آینه نگاه کرد، هجده هزار عالم را جمیع موجودات زمین و آسمان را دید و عرش و کرسی ]و[ لوح و قلم را بی حجاب مشاهده[64] کرد و هیچ چیز بر وی پوشیده و پنهان نماند.

امّا چون حضرت رسول6 از معراج مراجعت فرمودند، امر کرد تا یاران و اصحابان خود همه را فرمود که تا آینه بساختند، با خود نگاه می داشتند تا در چشم کافران با ]ناخوانا[ هدایت نمایند تا کافران، مؤمنان را ذلیل و خوار نبینند و رو به هزیمت روند و نیز فرمود تا آن ها که پیر بودند، [65] محاسن سفید باشد، ریش خود را رنگ فرمایند تا کافران نگویند که این ها مردمان پیرند، سست و ضعیف اند و ایشان را هم بینند زود به هزیمت روند، لشکر اسلام مظفّر و منصور کردند و آینه در این جانب پیدا شده است.

«إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريباً» والسّلام...

فی شهر ربیع الاوّل سنه سبعه مأت الف

 

[1]. اصل: باشند.

[2]. اصل: بوزر.

[3]. سوره فتح، آیه 27.

[4]. سوره نور، آیه 35.

[5]. اصل: صواب.

[6]. اصل: سبت.

[7]. اصل: برخواست.

[8]. اصل: فارس است.

[9]. صورت کهن عدد دوازده.

[10]. اصل: ندارد.

[11]. سوره مؤمنون، آیه 14.

[12]. اصل: آمدن.

[13]. اصل: می‏کردن.

[14]. اصل: می‏بوسیدن.

[15]. اصل: می‏مالیدن.

[16]. اصل: بودن.

[17]. منده.

[18]. سوره حجر، آیه 36.

[19]. سوره اسرا، آیه 44.

[20]. سوره فتح، آیه 27.

[21]. اصل: دنزده.

[22]. ظاهراً فرزند سام.

[23]. جرّاحیک.

[24]. اصل: محلّیک.

[25]. اصل: برخواستیم.

[26]. اصل: گویم.

[27]. اصل: ربکم.

[28]. سوره زمر، آیه 31.

[29]. سوره الرحمن، آیه 26.

[30]. سوره فتح، آیه 23.

[31]. سوره فرقان، آیه 70.

[32]. سوره ابراهیم، آیه 48.

[33]. سوره فتح، آیه 27.

[34]. سوره احزاب، آیه 56.

[35]. سوره قصص، آیه 88.

[36]. سوره بقره، آیه 18.

[37]. سوره فتح، آیه 27.

[38]. سوره نجم، آیه 10 – 8.

[39]. سوره زمر، آیه 31- 30.

[40]. سوره اعراف، آیه 22؛ سوره طه، آیه 121.

[41]. اصل: کردن.

[42]. اصل: دوست.

[43]. اصل: بیرن.

[44]. اصل: شریعت.

[45]. سوره فتح، آیه 1.

[46]. سوره فتح، آیه 10.

[47]. سوره انعام، آیه 79.

[48]. اصل: کردن.

[49]. اصل: بمالیدن.

[50]. سوره یونس، آیه 98.

[51]. سوره تحریم، آیه 8.

[52]. اصل: البد.

[53]. اصل: می‏کردند.

[54]. اصل: بودن.

[55]. اصل: گفت.

[56]. اصل: راک.

[57]. اصل: نداش.

[58]. اصل: برآمدن.

[59]. اصل: نشستن.

[60]. اصل: کردن.

[61]. اصل: کردن.

[62]. اصل: کردن.

[63]. اصل: بردن.

[64]. اصل: مشا.

[65]. اصل: بودن.

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

کتاب‌شناسی متنبی در ایران

فاطمه اشراقی - سیدمحمدرضا ابن‌الرسول

به منظور سهولت کار پژوهشگران، کتاب‌شناسی‌ای از تألیفاتی که درباره‌ متنبی این شاعر نامی عرب انجام گرف