۳۷۸۳
۰
۱۳۹۳/۰۴/۲۳

انتشار یک ترجمه ـ تفسیر یک جلدی منحصر به فرد از قرآن

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

طی سه سال گذشته، روی این ترجمه قرآن که اثری از شیخ نورالدین کاشانی (نواده برادر فیض کاشانی) است و در سال 1120 ق آن را به سامان آورده، کار کردم. ترجمه ای است مزجی که تا آنجا که بنده می دانم و از متخصصان پرسیدم، نمونه آن وجود ندارد. مهم تر آن که ترجمه ـ تفسیر است، اما بسیار مختصر، چنان که تنها یک ترجمه می نماید. در اینجا شرحی در باره این ترجمه ـ تفسیر و ویژگی های آن بدست داده ام. خوشحالم که این اثر ماه رمضان امسال به چاپ رسید، هرچند توزیع آن به احتمال تا مدتی به طول خواهد انجامید. کار نشر این اثر را مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان انجام داد که سپاسگزارشان هستم.


14-7-14-156251.jpg
درآمد

در دوره‌ی صفوی، روی ترجمه قرآن، کار جدی صورت نگرفت، و این به رغم آن بود که در همین دوره، بسیاری از متون دینی به فارسی درآمد. بیشتر قرآن های مترجَم به فارسی در این دوره، مشابه هم و متأثر از تفسیر حسینی و خلاصة المنهج است. ترجمه‌ی حاضر، یک کار جدی و متفاوت از شیخ نورالدین کاشانی است که در سال 1120 هجری به انجام رسیده است. این ترجمه همراه با تفسیر بسیار مختصری از قرآن در دل ترجمه انجام شده است. ویژگی دیگر این اثر آن است که آیات را بر اساس معنا، تقطیع و بخش بخش ترجمه است. یعنی بخشی از آیه آمده، ترجمه - تفسیر شده و باز بخش دیگر آمده است. وی هدف خود را خواندن همزمان قرآن با ترجمه و آگاهی از ترجمه عنوان کرده است. شرح این مختصر همراه با شرح حال مترجم موضوع این نوشتار است:

کتاب مبین ترجمه تفسیر قرآن

کتاب مبین، نامی است که شیخ نورالدین محمد بن مرتضی، برادرزاده فیض کاشانی(م1091) برای این ترجمه-تفسیر، برگزیده است. نسخه کامل این اثر که دستنوشته خود مؤلف است، و یکسره روی آن تأمل می کرده و خط‌خوردگی‌هایش همچنان در سراسر آن باقی است، در اختیار مرحوم آیت الله حاج سید محمدعلی روضاتی بود که بعدها در دوره حضورم در کتابخانه مجلس، به یمن مساعدت حضرت حجت الاسلام و المسلمین سید جواد شهرستانی، به این کتابخانه انتقال یافت و به شماره 19654 ثبت شد. همان زمان، تصویری از این نسخه گرفتم و مصمم شدم تا آن را به چاپ برسانم.

 نسخه‌ی دیگری از این اثر به شماره 1384(تفسیر 182) با تاریخ کتابت 1274 در کتابخانه آستان قدس رضوی وجود دارد که تصویر دیجیتالی آن را هم به لطف جناب آقای زاهدی ریاست کتابخانه آستان قدس دریافت کردم. این نسخه به احتمال بسیار، 154 سال پس از ترجمه، از روی نسخه مؤلف نوشته شده است، بنابرین امتیاز خاصی ندارد علاوه بر آن که در بخش هایی که مقابله گردید، معلوم شد اغلاط زیادی در آن رسوخ کرده است. با این حال، به احتمال زیاد، به دلیل از بین رفتن نسخه‌ی دستنوشته مؤلف، مرحوم آقای روضاتی، صفحه اول را از روی نسخه مشهد نوشته است. اشکال این است که صفحه نخست نسخه مشهد نیز در چندین مورد، سفید مانده و به نظر می رسد زمانی که از روی نسخه مؤلف نوشته شده، در صفحه اول دستنوشتة مؤلف نیز به دلیل فرسودگی، موارد ناخوانا وجود داشته است.

ویژگی های نسخه

نسخه دستنوشته مؤلف شامل 273 فریم است که هر فریم دو صفحه روبرو و هر صفحه شامل 22 سطر است. همان طور که گفته شد، متن قرآن به علاوه ترجمه به صورت مزجی در این نسخه آمده است، به طوری که هر بخش آیه، بر اساس تقسیمی که خود مؤلف به لحاظ تقطیع معنایی در آن می‌فهمیده، آورده و سپس ترجمه-تفسیر آن بیان شده است.

همان طور که گذشت صفحه اول نسخه مزبور توسط آقای روضاتی به احتمال بسیار زیاد از روی نسخه مشهد نوشته و ضمیمه نسخه شده است. این صفحه، شامل مواردی از کلمات ناخواناست. برای این که صفحه نخست به این شکل، باقی نمانده و روان خوانده شود، مجبور شدیم موارد جا خالی را با حدس خود و البته در کروشه بیفزاییم که ملاحظه خواهید فرمود. علاوه بر آن، در یک مورد و در همان صفحه نخست که قدری مغشوش است، متن تغییر مختصری یافت. مترجم در خصوص «الرحمن الرحیم» آیه دوم فاتحة الکتاب چنین نوشته‌اند: «مهربانست بار دیگر در آخرت بایجاد جهانیان و احسان بخصوص مؤمنان». این عبارت متناسب و منطبق با معنا و مفهومی که از «الرحمن الرحیم» در «بسم الله الرحمن الرحیم» آمده بود، به این شکل تغییر یافت: «مهربان است بار دیگر به ایجاد جهانیان، و در آخرت با احسان به خصوصِ مؤمنان». تعبیر «بار دیگر» می تواند ناظر به تکرار آن بعد از بسم الله الرحمن الرحیم باشد، و ایجاد جهانیان نیز به مناسبت «العالمین» آیه قبلی است، و بر اساس روش مؤلف که بناست ترجمه-تفسیر باشد نه ترجمه صرف، در بسیاری از موارد ترجمه با ملاحظه آیه قبل و بعد صورت می‌گیرد. در هر حال، معنای «الرحمن الرحیم»‌ همین است که خداوند لطف عمیم خود را در دنیا با ایجاد همه عالیمان و لطف خاص خود را به مؤمنین در آخرت خواهد داشت.

اما در موارد بسیار اندکی در این ترجمه، کلماتی در کروشه افزوده شده که غالب آنها نوعی معادل برای معنای نوشته شده توسط مترجم است. این در موارد بسیار اندکی است که کلمه ارائه شده برای عامه اندکی نامتعارف بوده و ما در کروشه با افزودن = معادل دیگری برای آن آورده ایم. در اندک مواردی هم، کلمه برای تکمیل جمله، در کروشه افزوده شده است. منهای این موارد، مطلب دیگری در مجموعه ترجمه، افزوده یا کاسته نشده و اگر نقصی دیده شود بر عهده بنده خواهد بود.

هدف از این ترجمه از زبان مؤلف

در این باره، هیچ توضیحی بهتر از آنچه مترجم نوشته نیست. بر اساس توضیح وی این ترجمه-تفسیر، بر اساس نقصی که در کارهای موجود در ترجمه ها و تفسیرهای قرآن کریم بوده، به انجام رسیده است. نورالدین در مقدمه کوتاه، اما بسیار رسای خود می گوید که تفاسیر عربی و فارسی فراوانی برای قرآن نوشته شده که هدف آنها، آشکار کردن معانی کلام الهی بوده است؛ هدفی که در وقت خواندن قرآن با تدبّر در آن بدست می آید. از نظر وی اشکال عمده این تفاسیر این است که به سبب «ایجاز الفاظ یا اطناب مؤدی به اشمئزاز» چنان است که در وقت خواندن، امر تدبر در قرآن را ناممکن می کند. یعنی شما همزمان نمی توانید هم قرآن بخوانید و هم در معانی آن تأمل کنید؛ در کنار آن، ترجمه های تحت اللفظی هم به دلیل «انجماد بر ترجمه ظاهر الفاظ» از رساندن معنای آیات الهی، قاصر هستند. بدین ترتیب نیاز به متنی به شکل ترجمه-تفسیر کوتاه است، آنچنان که قاری قرآن، همزمان با قرائت بتواند در معانی آیات الهی نیز تدبّر کند.

مترجم در این باره گوید: «لهذا به خاطر فاطر این خادم علوم دین مبین ... رسید که تفسیر بسیار مختصری در نهایت وضوح به زبان فارسی بنگارد». اثر حاضر، در این زمینه و با این هدف فراهم آمده و به گونه ای است که متن کامل قرآن با ترجمه-تفسیر کوتاه که حالت تحت اللفظی هم ندارد، و نکات تفسیری بسیار مختصری در حد روشن کردن مقصود آیات در آن آمده، نوعی اثر مزجی و ترکیبی بین قرآن و تفسیر فراهم آورده است. بدین ترتیب، هم می شود از آن به عنوان یک قرآن استفاده کرد و هم ترجمه را با اشارات تفسیری مختصر ملاحظه کرد.

مترجم سپس به نکات تفسیری که در ترجمه وارد کرده پرداخته و مهم ترین ویژگی آن را این می داند که ترجمه اش «بر وفق اخبار ائمه‌ی معصومین؟عهم؟ که در تفسیر آیات به نظر رسیده» نوشته شده است، اما اگر خبری از ائمه؟عهم؟ نبوده «بر طبق اقوال مفسّرین» نوشته شده، البته با نوعی انتخاب به این شکل که «آنچه به فهم‌ها اقرب» بوده انتخاب شده است. بدین ترتیب هدف اصلی این بوده است که « عامّه مردمان در اثنای تلاوت قرآن از آن منتفع» شوند.

اما این مسئله که منبع اخبار نقل شده در این کتاب، از کجاست مترجم در همان مقدمه کوتاه گفته است که «مآخذ اخبار و اقوالی که ایراد می‌نمایم، در تفسیر صافی منسوب به عمّ، استاد متعالی، عالم ربّانی محمد محسن بن مرتضی الکاشانی» یعنی فیض کاشانی است که از تفاسیر خوب شیعی محسوب می شود و جمع میان روایت و درایت است. مترجم در پایان نام انتخابی خود را برای این کتاب آورده و گفته است «این تحفه گرامی را به کتاب مُبین نامیدم». سپس آرزوی کرده است که « مقبول طباع اکثر عباد با رَشاد بوده، ذخیره یوم المعاد» خود او باشد به حق محمد و آل محمد.



ویژگی های محتوایی این اثر

 

همان طور که اشاره شد، این اثر نوعی ترجمه-تفسیر است و این مطلب از چند جهت قابل ملاحظه می باشد:

الف: مزجی بودن اثر

چنان که اشارت رفت، این ترجمه، با قرآن های مترجمی که امروزه در اختیار ماست، متفاوت است؛ چرا که در تمامی آنها، ترجمه، یا در صفحه مقابل و برابر آیات نوشته شده، و یا آن که زیر سطور نوشته شده است، اما آنچه در این اثر انجام شده، تقطیع بخش های مختلف آیه به صورت منطقی و بر اساس اصول قرائت و ترجمه آنها در لابلای کلمات است. بدون توضیح بیشتر این نمونه را ملاحظه بفرمایید: وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ اهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا دوست دارند بسیاری از اهل کتاب که برگردانند شما را به کفر به سبب شبهه‌ها بعد از آنکه ایمان آورده‎اید حَسَدًا از راه حسدی که بر شما دارند مِنْ عِنْدِ انْفُسِهِمْ و این خواهش به مقتضای طبع ایشان است نه از راه دینداری مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ بعد از آنکه حق از برای ایشان ظاهر شده بود فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا پس در گذرید و رو بگردانید، یعنی ترک نمایید عقوبت و سرزنش را حَتَّى يَاتِيَ اللَّهُ بِامْرِهِ تا بیاید امر خدا به قتل ایشان در روز فتح مکه إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ به درستی که خدا بر همه چیز قادر است.

با دقت در این متن، روشن می شود که چرا مترجم این روش را برای توضیح برگزیده است. هر قسمتی که انتخاب شده، دقیقاً برای مراعاتِ همزمان دو نکته بوده است. هم گونه ای باشد که قاری بتواند از روی آن قرآن را بخواند، و هم آن که همزمان، ترجمه آن را بفهمد. به گونه ای که قاری همزمان با قرائت قرآن، به درک ترجمه آن نیز نائل شود و در عین حال، فهم ترجمه از نظر تکیه کلام، قطع آن، وقف و غیره رعایت شود.

ب: چگونگی ترجمه

گفتیم که این متن علاوه بر ترجمه، به گونه ای خاص، به تفسیر بسیار مجمل آیاتی که نیازمند اشارت تفسیری بوده، پرداخته است. در این باره، باید چند جهت را توضیح دهیم:

ترجمه به لازمه معنا: اطلاق تعبیر ترجمه-تفسیر به متن حاضر به این سبب است که مترجم-مفسر آن، عوض آن که معنای تحت اللفظی را بیان کند،-و در مقدمه اش دیدیم که با این کار مخالف بوده و آن را نارسا می داند-در مواردی که آن لفظ، معنای تفسیری می‌تواند داشته باشد، عوض ترجمه تحت اللفظی، مفهوم و معنای اصلی را در قالب لغات خود، و لو آن که ترجمه تحت اللفظی نباشد، آورده است. فرضاً در آیه و استعینوا بالصبر و الصلوة صبر را به معنای لغوی صبر نیاورده، بلکه آن را به معنای «بازداشتن خود از گناهان» آورده و نوشته است: «و یاری بجویید در نیکی کردن، به بازداشتن خود از گناهان و روزه داشتن و به نماز گزاردن». این موارد بسیار فراوان است و دقیقا همین است که متن حاضر را که در ظاهر شبیه به ترجمه است، آن را به صورت ترجمه-تفسیر درآورده است. در این موارد، رعایت نهایت اختصارشده و در عین حال، اصل ترجمه تفسیر بودن در این کار شده است. برای نمونه در باره «و انتم ظالمون» که خطاب به بنی‌اسرائیل است که گوساله را به عبادت گرفته‌اند، نویسد: «و شما ستمکار بودید به عبادت باطل». یعنی ظلم در اینجا را صرف ستمکاری نگرفته است، بلکه با ملاحظه توضیحی که در آیه آمده، آن را ستمی خاص که گوساله پرستی است، ترجمه-تفسیر کرده است. چنان که در آیه «قولوا للناس حسنا»‌ نوشته است: «و سلوک کنید با همه مردمان مؤمن و مخالف به خلق خوب». در اینجا، به ترجمه-تفسیر «ناس» توجه کرده و آن را اعم از مؤمن و مخالف معنا کرده است.

نَه ترجمه تحت اللفظی نَه ترجمه آزاد: نباید این اثر را نوعی ترجمه آزاد قرآن تلقی کرد. شرح این مطلب، آن که به طور معمول ترجمه ها را به ترجمه های تحت اللفظی و جز آن تقسیم می‌کنند و جز آن را ترجمه‌های آزاد می گویند، نه از بابت این که خارج از معنای آیه بشود، بلکه مترجم عبارت را در قالبی می ریزد که در ترکیب زبان ترجمه، روان باشد. اما در اینجا باید تأکید کرد که این اثر ترجمه تحت اللفظی نیست، و لو آن که در لحظه اول چنین چیزی به ذهن آید. با این حال، این ترجمه، ترجمه آزاد منطبق با آیه هم نیست، دلیل آن هم این است که نوعی ترجمه-تفسیر و در این بحث، یعنی بخش ترجمه، در بسیاری از موارد ترجمه به معنای لازم است نه ترجمه لغت به لغت. مترجم بر آن بوده است که مقصود حقیقی را که مراد از آیه بوده بیان کند، بنابرین نه تنها ترجمه تحت اللفظی، بلکه ترجمه آزاد هم ندارد؛ هر چند در بسیاری از موارد با استفاده از این روش، به صورتی ترجمه کرده است که معنای واقعی آیه از نظر تفسیری باشد. 

ج: چگونگی درج نکات تفسیری در این ترجمه

به طور کلی در این ترجمه-تفسیر دو نوع توضیحات وجود دارد:

نخست آن که در شرح آیه، به روایتی استناد و ارائه می شود و این موارد تقریباً همه جا با شروع «مروی است که » می باشد. البته احتمال می دهیم برخی از توضیحات دیگر هم که به صورت «مروی است که» نیامده، برگرفته از روایات باشد.

دوم توضیحات تفسیری که ممکن است مضمون روایت هم باشد، اما اولاً به آن اشاره نشده و ثانیاً در موارد متعددی، روشن است که محصول فکر آدمی-خودش یا عمویش فیض یا دیگر مفسران-است. اینها مواردی است که از ترجمه جداست، یعنی در ادامه ترجمه آمده است. مثلاً در باره «مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا» گوید: «هر آیه که حکم آن را از مردم برداریم یا از دل‌های ایشان محو کنیم، بهتری از آن یا مثل آن را می‎آوریم»، تا این جا ترجمه است و بلافاصله پس از آن می‌افزاید: «یعنی غرض از نسخ یا تبدیل، رعایت مصلحت است».

 این موارد، اغلب یا توضیح است و یا دفع یک اشکالی که به ذهن می آید. برای مثال، وقتی از سحری که شیاطین استفاده می کنند بد گفته شده و در عین حال اشاره به استفاده سلیمان از آن شده بلافاصله برای این که اشکالی در ذهن ایجاد نشود، توضیحی داده است به این شرح که «و سلیمان به استعمار سحر کافر نشد، بلکه قدرت او به فرمان خدا بود».

همچنین وقتی به آیه «إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»می‌رسد که به تصوّر او نشان از آن دارد که وظایف سلطان جدای از وظایف نبی است، می نویسد:«مروی است كه در آن زمان، جهاد با پادشاهان بود، و تعلیم احكام با پیغمبران».

از سوی دیگر، نکات تفسیری که در درون ترجمه جای گرفته به شکل های مختلفی است؛ اما یک ویژگی اصلی این است که نوعی ترکیب ترجمه-تفسیر است، چنان که هم آیه ترجمه شده و هم اطلاعات افزوده در دل این ترجمه ارائه شده است، به طوری که تفکیک آنها در بسیاری از موارد دشوار است.

در این جا باید به چندین نمونه اشاره کرد تا این روش روشن شود.

در یک مورد آمده است: صِبْغَةَ اللَّهِ رنگ كرده است خدا ما را به رنگ خود كه فطرت اسلام باشد وَمَنْ احْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً و كيست كه رنگين باشد به رنگي بهتر از رنگ خدا».

و این مورد: «وَإِذَا سَالَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيب و هر گاه بندگان بپرسند كه خدا نزدیك است تا با او رازگوییم، یا دور است تا او را به آواز بخوانیم، بگو! خدا نزدیك و به همه چیز دانا و محیط است».

یک نمونه که از لحاظ ترکیب ترجمه-تفسیر بسیار عالی است: «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ ايْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ ايْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ و می‌آیم از برای راهزنی ایشان از پیش رو كه كار آخرت را خوار گردانم، و از پس سر كه جمع مال و منع حقوق كنند، و از جانب راست كه فاسد سازم كار دین را، و از جانب چپ كه لذت‌ها و شهوت‌ها را شیرین گردانم».

و این مورد که از خود ترجمه، نسبتاً بیشتر است: «وَالْقَى الْالْوَاحَ، موسی لوح‌ها را انداخت، بعضی شكستند و بعضی ماند و بعضی به آسمان رفت، و افكندن آنها از راه غضب برای خدا و حمایت دینی بود». در نمونه دیگر، قرآن تنها اشاره به منازل ماه دارد، اما وی در توضیح عدد آن منازل را هم ذکر می‌کند:‌«وَقَدَّرَه مَنَازِلَ و تقدیر كرده از برای ماه، منزل‌های بیست و هشت گانه را».

برخی از موارد، توضیحات درون ترجمه، کاملاً واضح و چنان است که متن را به جنبه تفسیری، اما بسیار موجز تبدیل می کند، مانند این مورد: «وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِمَا عَلَّمْنَاه به درستی كه یعقوب صاحب علم و یقین بود از راه آن كه ما او را تعلیم كرده بودیم، و می‌دانست كه تدبیر مانع تقدیر نیست وَلَكِنَّ اكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ولیكن اكثر مردمان نمی‌دانند كه حذَر، دفع قدَر نمی‌كند».

ابهام زدایی از موارد مبهم، یا توضیح علت و به عبارتی تعلیل آنچه خداوند فرموده، همواره مورد توجه مترجم است. زمانی که قرآن این بحث را مطرح می کند که اگر کسی، کسی را بدون قصاص یا فساد بکشد، گویا همه مردم را کشته است، وی این چنین می نویسد: «فَكَانَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا، پس گناه او همچنان است كه همه مردمان را كشته باشد؛ از آن جهت كه هتك حرمت خون‌ها نموده، و باعث این بدعت شده، و مردم را بر آن جرأت داده». در اینجا، سه دلیل را در یک عبارت مختصر توضیح داده است.

در اینجا مترجم، کارش، نه ترجمه تحت اللفظی است نه تفسیر به معنای رایج آن، بلکه تلاش می‌کند با یک جمله، معنای مورد نظرش از یک آیه یا حتی لغت را توضیح دهد. بنابراین اصلاً تقیدی به این که تحت اللفظی باشد ندارد، بلکه هدف، ارائه درک معنا و مفهوم آیه است. این نمونه مناسب است: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِانْفُسِهِمْ به درستی كه خدای عزّوجل تغییر نمی‌دهد نعمتی را كه به قومی داده تا وقتی كه ایشان تبدیل كنند اعمال پسندیده را به اعمال ناپسند». یا در باره آیه مهم دیگر که شاهد حفظ قرآن برای همیشه است، چنین نویسد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ و به درستی كه ما به تنهایی قرآن را فرستاده‌ایم و ما محافظت می‌كنیم آن را از تحریف و تغییر و زیاده و نقصان». و این مورد «الَا تُحِبُّونَ انْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ آیا اگر شما گناهی در درگاه خدا كردید، نمی‌خواهید كه خدا شما را بیامرزد؟ پس شما نیز از تقصیر مردم درگذرید».

و این نمونه: «وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً و ما بعضی از شما را امتحان بعضی گردانیدیم، مثل آزمایش فقرا به اغنیا، و بیماران به اَصِحّا، و امَت‌ها به پیغمبرها».

و این نمونه: «وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا، و بگردان ما را كه پیروی كنیم پرهیزكارانی را كه پیش از ما بوده‌اند تا هر كه بعد از ما آید، پیرو ما شود».

قرار نیست همه این معانی توضیحی که به عنوان ترجمه ارائه می شود درست باشد، زیرا حکم تفسیر را دارد و باید از لحاظ تفسیری مورد بررسی قرار گیرد. برای نمونه، تفسیر باغ در آیه « فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» به این عبارت که «پس هر كه مضطر شود به تناول یكی از این حرام‌ها در حالتی كه بر امام خروج نكرده باشد، و راهزن نباشد، به درستی كه خدا آمرزنده و مهربان است» قدری دشواری به نظر می رسد، زیرا موضوع بحث باغ، تعدی از حلال و حرام خدا در خوردن میته و خون و خوک است، چگونه می توان آن را به معنای راهزن معنا کرد، مگر آن که روایتی در کار باشد.

افزودن موارد شاݩݘن نزول هم به اضافه کردن اسامی افراد، مکانها، وقایع و جز اینها، مورد توجه مترجم بوده است. برای نمونه بنگرید به این مورد: «ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ و بعد از آن، دولت و غلبه را برگردانیدیم بر آنها، به اینكه بهمن بن اسفندیار غالب شد بر بخت نصر، و اسیران آنها را به شام فرستاد كه فروخته شوند و دانیال را بر آنها والی گردانید». یا این مورد: «فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ و هرگاه وعده‌ی عقوبت كشتن یحیی رسد، برخواهیم انگیخت و مسلّط خواهیم كرد بر شما اهل فارس را تا آن كه آثار ناخوشی و محنت در روهای شما ظاهر باشد».

جای دیگری هم ستایش از عجم دارد: «وَلَوْ نَزَّلْنَاه عَلَىٰ بَعْضِ الْاعْجَمِينَ فَقَرَاه عَلَيْهِمْ مَا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ: و اگر قرآن را بر بعضی از عجم می‌فرستادیم، هیچ عربی به آن ایمان نمی‌آورد، و الحال كه بر عرب نازل شد عجم به آن ایمان آورده است».

در بسیاری از موارد، وی توضیح خود را پس از ترجمه و با گفتن کلمه «یعنی» آورده است، مانند كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ همچنین مثل قول اینها می‎گویند، آنان که هیچ نمی‌دانند؛ یعنی سایر صاحبان مذاهب باطله نیز؛ یعنی تکفیر یکدیگر می‌کنند».

جدای از روش ترجمه-تفسیر در آمیخته بهم، گاه توضیحی افزوده شده‌است که موارد آن هم فراوان است. در این موارد نیز رعایت اختصار شده و مترجم، به عهد خود پایدار مانده است که باید ترجمه-تفسیر بگونه‌ای باشد که قاری در وقت تلاوت بسرعت بتواند آن را بخواند و جریان قرائت قرآن وی هم تعطیل نشود.

موارد توضیحی در جایی است که جدای از ترجمه، نکته‌ای اضافه شده و شرحی کوتاه که حداکثر سه چهار خط است-هر چند شاید استثناءاً در یکی دو مورد بیشتر-در آن درج می‌شود. مانند این مورد: «وَمَا ضَعُفُوا و ضعیف نشدند در دین و از محاربه دشمن وَمَا اسْتَكَانُوا و افتادگی ننمودند با دشمنان. و این كنایه است به اصحاب پیغمبر كه گریختند و از دین برگشتند به محض ندای شیطان». در مورد اول یعنی «ما ضعفوا» همان روش قبلی را دارد اما در باره بخش دوم، با افزون «و این کنایه است» توضیحی بر ترجمه افزوده است.

توضیحات افزوده می تواند شامل هر نکته ای در مسائل اعتقادی، تاریخی و حتی فقهی باشد. مشروط به آن که در فهم آیه نقش داشته باشد، یا مساݩݘله مشهوری باشد که لازم است یادآوری شود. در غیر این صورت اشاره ای صورت نخواهد گرفت. به این مورد که فقهی است توجه نمایید: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَايْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ پس بشویید روها و دست‌ها را تا مرفق‌ها، و تحدید تا مرفق، بیان نهایت موضعی است كه باید تا آنجا شسته شود، و دلالت بر آن نمی‌كند كه ابتداء‌ از سرانگشتان شود یا از مرفق». موارد علمی هم وجود دارد که نمونه آن چنین است: « وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ و خواهی دید در روز قیامت، كوه‌ها را كه ایستاده‌اند، و حال آن كه به سرعت خواهند رفت مانند ابر، چرا كه چیزهای بسیار بزرگ هرگاه حركت كنند، حركت آنها محسوس نمی‌شود». و یا مورد دیگر که در تفسیر «ق»‌ در سوره «ق» نویسد:‌« مروی است كه این قسم است، یعنی قسم به كوهی كه محیط است به دنیا، و آن زمرد سبز است، و سبزی آسمان از سبزی آن كوه است، و خدای عزّوجل به آن كوه، زمین را برپا داشته كه با اهلش سرنگون نشوند».

مواردی از آنچه به عنوان «مروی»‌ آمده است، روایات شاݩݘن نزول است که فراوان نیست، اما به هر حال در مواردی که مترجم ضروری دیده آورده است. از جمله این مورد است: «افَرَايْتَ الَّذِي تَوَلَّى وَاعْطَى قَلِيلًا وَاكْدَىٰ آیا دیدی كسی را كه اعراض كرد از حق، و اندك چیزی در راه خدا داد، و قطع آن كرد و دیگر نداد؟ منقول است كه این در شاݩݘن عثمان ‌بن عفان نازل شده، در وقتی كه عطا كرد به اعرابی كه به او گفت، اگر فلان چیز را به من دهی، من حامل گناهان تو می‌شوم».

د: عدم تکرار در ترجمه و شرح

در باره توضیحات افزوده که یا روایت است یا شرح معنا، یا حکایتی در شاݩݘن نزول، تکرار ندارد، یعنی اگر مطلبی در دو جای قرآن آمده و در جایی شرح داده شده، حتی با وجود همان اختصار، آن را تکرار نمی کند، بلکه فقط اشاره می کند که این مطلب در فلان سوره گذشت. به این مورد بنگرید: «وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهم و حال آنكه او را نكشتند و بردار نزدند، ولیكن مشتبه شد بر ایشان. و این قصّه در آل عمران گذشت». و در جای دیگر: « يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ، بیرون می‌آورد زنده را از مرده، و مرده را از زنده، و بیان این در آل‌عمران گذشت». و این مورد: «افَلَا يَرَوْنَ انَّا نَاتِي الْارْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ اطْرَافِهَا آیا نمی‌بینند كه فرمان ما به مردم زمین می‌آید، و روز به روز آنها را می‌میرانیم و كم می‌شوند؟؛ و تفسیر این آیه در رعد نیز گذشت». از این قبیل فراوان است.

هـ: اختلاف قرائت و ترجمه

گاهی هم این توضیحات به خاطر اختلاف قرائت است که در موارد بسیار ضروری و طبعاً اندک، تفاوت معنای آیه در اختلاف قرائت، ملاحظه شده است: «وَمَا يُشْعِرُكُمْ انَّهَا إِذَا جَاءَتْ لَا يُؤْمِنُونَ و شما چه می‌دانید كه از كافران چه‌ها صادر شد، و شاید كه اگر آن معجزه‌ها بیاید، ایمان نیاورند، و بر قرائت كسر آن، این معنی دارد كه البته ایمان نخواهد آورد.» و نمونه دیگر چنین است: «وَإِذَا ارَدْنَا انْ نُهْلِكَ قَرْيَةً امَرْنَا مُتْرَفِيهَا و هر گاه خواهیم كه مردم دِهی و شهری را هلاك گردانیم، امر می‌كنیم متنعّمان و بزرگان آنها را-و در قراءت اهل بیت سلام‌الله علیهم به تشدید میم است، یعنی امیر می‌گردانیم بزرگان را-و نیز بر وزن فاعلنا خوانده‌اند، یعنی بسیار می‌گردانیم آنها را». و در مورد دیگر، ذیل آیه وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ آمده است: «و گفتند: دل‌های ما ظرف خیرات و علوم است؛ پس چون است که فضل تو بر ما ظاهر نیست؟ و این معنی بنابر قرائت ضمّ لام است. یا آن که گفتند: دل‌های ما در غلاف و پرده است، و نمی‎فهمیم آنچه را می‎گویی، و این بر قراءت سکون لام است. و این دو معنی، بنابر دو قرائت مروی است».

و: موارد دو تفسیری

مترجم سعی می کند باب احتمالات را در تفسیر آیات باز نکند، اما همیشه این احتمال وجود دارد که مراد از یک آیه روشن نباشد و بنابرین به صورت تردید ابراز شده و پای دو احتمال در میان آمده است؛ این موارد اندک است، اما در همین موارد، مترجم ما در این موارد چه کرده است؟ باید گفت، در موارد بسیار ضروری با گفتن «یا» دو احتمال را در این سو و آن سوی ترجمه-تفسیر بیان کرده و این اقدام هم با رعایت کمال اختصار صورت گرفته است. به این مورد بنگرید: «قُلْ سِيرُوا فِي الْارْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ پس سیر كن در زمین؛ قرآن و قصّه آنها را بخوان و ببین كه عاقبت آنها به كجا رسید، یا سیر كن در شهرهای ایشان و آثار هلاك آنها را مشاهده كن». این جا دو احتمال را در باره آیه مطرح کرده و گاهی این کار چنان به اختصار انجام شده که اگر کسی دقت نکند، ممکن است یک معنا به ذهن آید. به این مورد هم توجه کنید: «وَاعْلَمُوا انَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ و بدانید كه خدا حائل می‌شود میان مَرد و مراد او، یا آن كه دل هرگز جزم نمی‌كند كه حق باطل است یا باطل حق است؛ و این دو معنی مروی است». این جا تأکید بر دو معنا می شود تا کسی آنها را یک معنا نپندارد. در مورد دیگری آمده است: «تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ این آیت‌ها كه می‌آید آیه‌های قرآن صاحب حكمت است، یا آنكه آیه‌های آن محكم است و خللی در آنها نیست». و این مورد: « بَلْ اَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ بلكه دادیم به آنها چیزی را كه پند ایشان در آن است، یا نام و آوازه آنها در آن است».

همچنین در تفسیر آیه «وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِايْمَانِكُمْ» می نویسد: و خدا را مانع خیرات مگردانید و كار خوب را بكنید ،اگر چه قسم خورده باشید كه نكنید، یا آنكه بسیار قسم مخورید در هر حق و باطلی».

یک نمونه جالب این است: «وَلَا تُسْألُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ و بازخواست ايشان، از شما نخواهد شد. شايد مراد از امّت در آيه‌ی سابق، انبياء، و در اين آيه، آباء يهود و نصارا باشد، يا آن كه خطاب در آيه‌ی سابق با ايشان و در اين آيه با ما باشد، يا آن كه تكرار از براي استقرار در دل‌ها باشد».

ز: ترجمه فاقد مطالب اضافی

مترجم، به کار ترجمه-تفسیر در همان حد تعریف خود وفادار مانده و هیچ گونه بحث و توضیح اضافی در این ترجمه نیاورده است؛ البته به طور استثناء، برخی از موارد، وقتی روایتی نقل کرده، قدری مفصل آن را آورده، اما در اکثر قریب به اتفاق، همان توضیحات نیز بسیار کوتاه و روایات نیز به اشاره آمده است، نه عین آنها. تنها دو مورد، در حاشیه، هر مورد دو بیت شعر افزوده شده که ما داخل متن بردیم و اشاره کردیم که از حاشیه بوده است. مورد نخست زیر آیه «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً» که اشعار زیر در آنجا آمده است:

«آدمی چیست برزخی جامع / صورت خلق و حق در او لامع / متصل با دقایق جبروت / مشتمل بر حقایق ملکوت».

در مورد دیگری ذیل آیه «قَالَ فَخُذْ رْبَعَةً مِنَ الطَّيْر» نوشته است: «گفت خدا: بگیر چهار عدد از مرغان، كبوتر و خروس و زاغ و طاووس را؛ و غیر آن نیز روایت شده». آنگاه در حاشیه آمده است: «چار مرغ است چار طبع بدن/ جمله را بهر دین بزد گردن / پس به ایمان و عشق و عقل و دلیل / زنده کن هر چهار را چو خلیل».

جنبه های شیعی این ترجمه

 

یک ترجمه می تواند برخی از آیات خاص را به گونه ای ترجمه کند که گرایش شیعی مترجم معلوم شود، اما به طور کلی، این امکان هم هست که ترجمه ای فراهم آورد که چنین گرایشی در آن نباشد. اما در متن ما که اساس آن بر ترجمه تفسیر است، ملاحظات شیعی در جای جای، خود را نشان داده است، هرچند به دلیل آن که اساس روی اختصار بوده، در این باره زیاده روی نشده و در حد اشاره باقی مانده است. در همان نخستین حرف مقطعه قرآن ذیل سوره بقره، این تفسیر افزوده شده است که جمع حروف مقطعه در قرآن می شود «صراط علی حق نُمسِکُهُ»، هرچند بعدها بارها تکرار می شود که این ها یک رمز است که معنای مشخصی برای ما ندارد.

از این که بگذریم، در بسیاری از آیاتی که در تفاسیر خبری و حدیثی شیعی، به گونه ای مرتبط با اهل بیت بوده، حداقل اشاره در آنها در این باره صورت گرفته است. برای مثال در تفسیر آیه «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ» آمده است: «آن فاسقانی که می‏شکنند پیمان خدا را که از ایشان از برای خود به وحدانیت، و از برای محمّد به نبّوت، و از برای علی به امامت، و از برای شیعیان او به محبّت و کرامت گرفته است». چنان که در ذیل آیه «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ» گوید: «پس بعد از هبوط آدم به کوه صفا، و زاری بسیار، فرا گرفت از پروردگار خود سخنی چند که آن توسّل به محمد و اهل بیت او-سلام الله علیهم-بود». به طور کلی این موارد چندان زیاد نیست و در مواردی هم، استثناءاً نکاتی هست که قدری شگفت می نماید. برای مثال این نمونه را بنگرید: «وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى امَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ و از قوم موسی گروهی هستند كه راهنمایی می‌كنند به راهی كه راست و درست است، و به راستی و درستی در میان خود حكم می‌كنند. مروی است كه آنها جمعی‌اند مسلمان كه در عقب شهر چین می‌باشند، و با قایم آل محمد خروج خواهند كرد كه مددكار او باشند».

در باره آیه دیگری هم چنین اظهار نظر شده است: «وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً و بترسید از فتنه كه مخصوص ظالمان نخواهد بود، بلكه شامل همه كس خواهد بود. و مروی است كه این اشاره‌ای است به فتنه‌هایی كه بعد از پیغمبر-صلی الله علیه و آله-در خلافت او شد.» طبعاً اینها روایاتی است که در باره این آیات نقل شده و منبع اصلی و عمده آنها همان تفسیر صافی است. نیز در ذیل آیه«وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ» آمده است: «و یاد کن وقتی را که مبتلا ساخت خدای عزّوجل ابراهیم را به سخنانی چند. مروی است که [مقصود از] سخنان، امر به ذبح اسماعیل است در خواب، و در روایتی دیگر توسّل به محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین است.فَاتَمَّهُنَّ پس عزم نمود ابراهیم بر فرمان‎برداری به روایت اوّل، یا آنکه تمام کرد خدای عزّوجل اسامی ائمه را تا امام دوازدهم   به روایت دوم».

گرایش فلسفی و کلامی

نویسنده تمایلات فلسفی آشکاری دارد و به همین دلیل، در مواردی از این ترجمه-تفسیر، این حس خود را در ذیل آیاتی که مستعد این مباحث بوده آورده است. برای مثال در باره آیه «وَعَلَّمَ آدَمَ الْاسْمَاءَ كُلَّهَا» گوید: «و آموخت به آدم تمامی اسماء حسنی را، یعنی او را مظهر و جامع اسماء خود گردانید تا مستعدّ ادراک انواع مدرَکات باشد». نمونه دیگر این است: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ به یقین كافرند كسانی كه می‌گویند، خدا عیسی پسر مریم است؛ چرا كه حادث، شایسته الوهیت نیست، و نیز مادر مقدّم است بر ولد، و بزرگتر است، پس او اَوْلی است به الوهیّت از پسر». تعبیر به این که «حادث شایسته الوهیت نیست» سخن گفتن با اصطلاحات فلسفی رایج است.

اما یک نمونه آشکارتر این است: « وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ و به درستی كه انشا كردیم مادّه شما را اوّلاً بی‌صورت، و بعد از آن بر مادّه‌های شما، افاضه صورت‌ها نمودیم». در اینجا، اساس تفسیر بر پایه نظریه ماده و صورت فلسفی است. و این مورد: «ذَلِكَ بِانَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ این به سبب آن است كه خدا ثابت است فی نفسه، و واجب‌الوجود است». با این حال، باید گفت که موارد اینچنینی در مجموع بسیار اندک است.در ذیل آیه «فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» که از آیات حساس برای فلاسفه است، آمده است: «می‌گوید به آن بدون لفظی، یافت شو، پس یافت می‌شود؛ و کلام خدا عبارت از انشاء است».

رعایت مسائل کلامی نیز در این تفسیر نمود خود را دارد و یکی از رایج ترین آنها، جایی است که خطابی به پیامبر ؟ص؟ آمده و از او خواسته شده که فلان عمل خلاف را انجام ندهد. چنین معنایی که ظاهر قرآن است، با باور کلامی مترجم که عصمت رسول الله ؟ص؟ است سازگار نیست، به همین دلیل، تقریباً در تمام موارد اینچنینی این جمله افزوده شده که مقصود امت است: «فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ پس از جاهلان مباش. مراد آن است كه امّت تو چنین نباشند». و مورد دیگر: «فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ پس، در حقیقتِ قرآن از شك‌كننده‌ها مباش؛ یعنی امّت تو شك نكنند.» و این مورد: «وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ و اگر ظاهر شود در دل تو از شیطان اراده‌ی معصیتی، مانند آن كه به غضب آیی، مروی است كه خطاب با پیغمبر است، و مراد امّت است». به این قبیل برداشت های فلسفی و کلامی باید برخی از نمونه‌های جهانشناسی یا دانش طبیعی را هم افزود. برای مثال این مورد:

«وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ و خواهی دید در روز قیامت، كوه‌ها را كه ایستاده‌اند، و حال آن كه به سرعت خواهند رفت مانند ابر، چرا كه چیزهای بسیار بزرگ هرگاه حركت كنند، حركت آنها محسوس نمی‌شود».

نثر فارسی ترجمه

زمانی که متن های قرون پنجم تا نهم را مطالعه می کنیم، لغات فارسی کهن و حتی لغات عربی رایج در آن روزگاران در آن آثار به خصوص آثار ویژه فراوان می بینیم. آن آثار دو دسته هستند: آنها که روان نوشته شده اند، و آنها که قدری مغلق و مصنوع هستند. حدفاصل این دو، متون فراوانی است که اغلب متعلق به صوفیان است، اما در مقایسه با متون آن دوره، متون فارسی دوره‌ی صفوی، متفاوت است؛ یکی از این تفاوتها، کم شدن لغات فارسی کهن در آثار دوره صفوی است، به طوری که برای تصحیح آنها نیازی به جستجو در کتب لغت نیست. شاید برخی از متنها را که ادامه نثرهای کهن است بتوان استثناء کرد، اما غالب آثار فارسی این دوره، فاقد لغات جدی فارسی و ترکیب نگارشی آن دوره است.

متن حاضر نیز در شمار دیگر متون فارسی دوره صفوی است که غالباً و در یک جریان کلی، تحت تأثیر ترجمه آثار عربی به فارسی در این دوره خاص است. طبعاً ترجمه، به خصوص ترجمه تحت اللفظی، تأثیر منفی روی نوشته دارد و نه تنها ترکیب کلی عبارت را از روانی دور می‌سازد، بلکه لغات اصیل را نیز کنار می‌گذارد. شاید یک دلیلش این باشد که لغات موجود و در دسترس در زبان رایج، دقیقاً برابر معادلهای عربی نیست، و مترجم باید به جای ترجمه تحت اللفظی دقیق، دست به شرح و توضیح بزند، یا حتی لغات عربی را داخل ترجمه کند تا مفهوم را برساند. اثر چنین رویه ای همان است که اشاره شد، یعنی، هم بهم ریختگی ساختاری در عبارات فارسی و هم فقدان لغات اصیل و قدیم. اگر این سخن درست باشد، متن حاضر نیز یکی از همان آثار است. یعنی مانند متون صفوی، بهم ریختگی فعل و فاعلی دارد، به علاوه، لغات اصیل زبان فارسی که در متون کهن رواج داشت در این اثر نیست و خودش هم مصداقی از همان آثار ترجمه ای دوره صفوی است که به دلیل ناآشنا بودن مترجم با متون کهن، به جای استفاده از آن لغات، به توضیح مبادرت کرده است.

با این حال، هدف نویسنده برای نگارش و ترجمه قرآن برای عامه مردم، بر اساس آن چه در مقدمه کوتاهش گفته، نوع خاصی از سلاست و روانی را در اثر حاضر غالباً حفظ کرده و موارد نادری وجود دارد که ممکن است به خاطر استفاده از لغت خاصی، فهمش دشوار شده باشد؛ اما این که خود نویسنده ترکیب و لغت تازه ای ابداع کرده باشد، شاید انگشت شمار مواردی هست که باید اهل لغت درباره درستی و نادرستی آن نظر دهند، از آن جمله «ای خداوندی كه آفریننده‌ی آسمان‌ها و زمینی، و دانای پنهان و آشكارانی». جایی هم از تعبیر «آشاماندن» استفاده شده است. موارد اینچنینی بسیار اندک است. مشابه آن این است که تقریباً در همه موارد نیز به جای «فرود» «فرو» آمده است، برای مثال این عبارت: «امر به فرو آمدن است». این موارد در نسخه دوم، همه تبدیل به فرود شده است. همین طور «پادشاهت» را به جای «پادشاهی» به کار برده است که آن را دست نزدیم. استفاده از کلمات عربی همچنان در نثر دوره صفوی بویژه ترجمه های دینی، مشکلی است که برای نسل امروزی دشواری خود را دارد. گهگاه نکته ای را در ترجمه یک لغت در کروشه گذاشته ایم. همینطور در مواردی، توضیح مختصری را یا کلمه ای که خواندن جمله را آسانتر می کند، در کروشه قرار داده ایم. در واقع، آنچه در کروشه ها آمده، علی الرسم از ماست.

باید افزود که موارد اندکی هم هست که از لغات قدیم یا محلی استفاده شده که در همان متن در داخل کروشه، آن را معنا کرده‌ایم و در واقع سعی کردیم، هیچ نوع پاورقی در کتاب دیده نشود.

شایسته است در اینجا از سرکار خانم ببری، خانم کوشکی، و همسرم، که در کار تایپ، مقابله و تصحیح به بنده یاری رساندند سپاسگزاری کنم. همین طور از جناب آقای حسن مختاری که در کار صفحه‌بندی و کتاب‌آرایی این اثر، نهایت دقت را بکار گرفتند، بسیار متشکرم. همچنین از دوستان بسیار عزیزم حجج الاسلام جناب آقای حسن مظاهری و جناب آقای سیّد احمد سجادی که مساعدت جدی در کار نشر این اثر قرآنی انجام‌دادند، بی‌نهایت سپاسگذارم.  امیدوارم خداوند متعال پاداش همه آنان را از بهترین‌های خود در دنیا و آخرت، عطا نماید و پدر و مادر این بنده خدا را نیز مشمول غفران خود قرار دهد. طبعا هر نوع خطایی در این اثر راه‌یافته باشد مسؤولیت آن بر عهده‌ی این بنده خدا بوده و امیدوارم با یادآوری دوستانه آن، در چاپ های بعدی اصلاح گردد.

و نکته آخر آن که این اثر را به استاد عزیز و بزرگوارم مرحوم آیت الله حاج سید محمد علی روضاتی - رحمة الله علیه- که عمری را با عشق وافر به پاسداری از میراث شیعی و از آن جمله این نسخه پرداخت، و اینجانب را طی سالیان دراز مشمول مراحم پدارنه خویش ساخت، تقدیم می‌کنم و از صمیم قلب برای ایشان مغفرت و رحمت واسعه‌‌ی الهی را طلب می‌نمایم.

14-7-14-158293.jpg


14-7-14-159472.jpg

زندگی و آثار مترجم

نورالدین کاشانی از عالمان کاشان و نواده برادر فیض کاشانی (م 1090) در شمار عالمان اواخر قرن یازده و اوائل قرن دوازدهم است که تا نیمه های دهه دوم این قرن زنده بوده‌است. سال درگذشت وی را نمی‌دانیم، اما تاریخ اجازه ای که او برای فرزندش بهاءالدین محمد نوشته، سال 1114 را نشان می‌دهد. نسخه ای نیز از یکی از رسائل عبدالرزاق کاشی به خط وی با تاریخ 1115 در کتابخانه دانشگاه تهران [ش 2/ 252] موجود است. همچنین در سال 1116 نسخه ای از صافی فیض را بهاءالدین محمد پسر نور‌الدین با پدرش مقابله کرده که نسخه آن به شماره 9175 در کتابخانه مرعشی نگهداری می‌شود. آنچه در این زمینه آخرین تاریخ است، ترجمه قرآن اوست که در سال 1120 تمام شده و خط و تاریخ وی در پایان نسخه آمده است. بنابرین، این ترجمه باید در سن کهولت و پختگی انجام شده باشد و تاریخ 1120 هم آخرین تاریخی است که از زنده بودن وی آگاهیم.

از سوی دیگر در باره تاریخ تولدش چیزی نمی دانیم، اما آگاهیم که در سال 1070 نسخه‌ای از عین الیقین عموی پدرش فیض کاشانی را کتابت کرده است [دانشگاه تهران، 2946] . با این حال علامه مجلسی در سال 1084 در اجازه ای که برای وی نوشته، او را در عنفوان جوانی وصف کرده است. بنابرین باید حدس زد که تولد وی میان 1050 تا 1055 بوده است، به طوری که توانسته است در 1070 نسخه‌ای را کتابت کند و از آن سوی در 1084 هنوز در عنفوان جوانی باشد.

شیخ نورالدین متعلق به خاندانی برجسته از اهل علم در کاشان یعنی خاندان فیض است. پدرش عالم شناخته شده ای بوده و در برخی از اجازات علمی از او یاد شده است. به طور کلی می دانیم که خاندان فیض، یکی از خاندان های علمی کاشان بوده که با اصفهان هم ارتباط نزدیک داشته است. علاوه بر پدر نویسنده‌ی ما، فرزندش بهاءالدین محمد نیز همواره در کنار پدر به مقابله نسخه‌ها مشغول بوده و یادداشت‌های چندی از وی برجای مانده است که یکی از بهترین آنها در پشت نسخه ای از مفاتیح الشرایع فیض از سال 1112 است که نسخه یاد شده به شماره 13634 در کتابخانه‌ی مرحوم آیت‌الله مرعشی نگه داری می شود.

علاوه بر پدر و فرزند، برادر نویسنده را با نام محمد هادی نیز می شناسیم که کتاب مستدرک الوافی را تألیف کرده‌است[بنگرید طبقات اعلام الشیعه قرن دوازدهم، ص 804]. شیخ نورالدین، همچنین، نسخه‌ای از مفاتیح را هم در سال 1108 کتابت کرده، حواشی بر آن نوشته و همانجا تصریح کرده است که این حواشی از شرح برادرش محمد هادی بر مفاتیح گرفته شده است(نسخه مجلس، ش 8416).

گل سرسبد این خاندان فیض کاشانی [م 1091] است که گرایش فکری وی را می شناسیم. نورالدین هم در همان چهارچوب قرار دارد. او از نظر فکری، گرایش اخباری دارد، اما مانند خود فیض و بسیاری از دانشمندان دیگر این دوره، با فلسفه و عرفان نیز آشنا و عناصر زیادی از آن مکتب را در درون آثار خویش جای داده است. شهرت او به الاخباری شاید قدیمی است، زیرا در پشت نسخه ای از رساله مکنونة الکلمات فیض (مجلس ش 5460) آمده و البته تاریخ دقیق این یادداشت معلوم نیست.

نورالدین به دلیل همین علقه اخباری-عرفانی، عاشق کارهای علمی عموی پدرش، یعنی فیض کاشانی بوده و روی نسخه های آثار وی کارهای فراوان و متفاوتی کرده که در منابع کتابشناسی آمده‌است. این کارها برخی ترجمه و برخی استنساخ و تصحیح بوده، و نمونه ای از این علاقه را در همین ترجمه قرآن نیز ملاحظه می کنیم که او اساس کار را تفسیر صافی (تألیف سال 1075) قرار داده است. این علاوه بر تألیف تفسیر المعین به عربی است که آن هم خلاصه ای از صافی است. نسخه ای از مفاتیح الشرایع فیض به خط نورالدین وجود دارد که وی گوید آن را از روی نسخه خود مؤلف نوشته و مشکلاتش را از وی پرسیده است. این نسخه (مرعشی، 5809) توسط همین نورالدین، وقف شده و وقف نامه آن در پشت نسخه وجود دارد. در باره آثاری از فیض که وی آنها را کتابت، تصحیح، یا وقف کرده، اطلاعات فراوانی در مآخذ نسخه شناسی آمده است. باید توجه داشت که قرن دوازدهم، قرن فیض کاشانی است وتفکر وی ریشه عمیقی در تفکر شیعی این دوره داشته است.

 درباره گرایش فکری او آنچه می توان بدست آورد این است که وی تلفیقی میان عرفان صدرایی و حدیث گرایی مجلسی به همان شکل ترکیبی فیض یعنی آمیخته با عرفان غزالی و غیره ارائه کرده و به احادیث هم از همین زاویه توجه دارد. محصول این تفکر، ایجاد نوعی گرایش عرفانی اخباری ویژه است که ماده آن با استناد به احادیث، اما صورت آن نوعی عرفان خاص و نه سنتی، با عبارت پردازیهایی است که در این مکتب فکری شکل گرفت و به میراث به دوره های بعد رسید. به اختصار باید عرض کنم که نتیجه آن عرفان، اسلام شیخی و عرفانی مدل نیمه اول قرن سیزدهم هجری شد، همان چیزی که امثال کربن از تشیع می‌فهمند و در باره اش می نویسند.

 آثار نورالدین به هیچ روی مانند مرحوم مجلسی، ترجمه اخبار نیست، بلکه همراه نوعی تفسیر و تأویل روایات به سبک فیض بلکه یک گام بالاتر و جلوتر از اوست. او علاقه مند به ایجاد نوعی سازواره برای مفاهیم دینی است که می کوشد آن را از احادیث استخراج کند. در این زمینه، تلاش وی برای ایجاد نوعی تفکر نظام مند در آثارش جالب است. یکی از کارهای در خور توجه وی در این زمینه، کتاب منتخب التصانیف اوست. نورالدین در آغاز این اثر (نسخه شماره 252 دانشگاه تهران) که به سال 1111 تدوین و تألیف شده، در باره علت نگارش این اثر انتخابی و اقتباسی و این که چه زمینه فکری در وی، او را به تألیف این کتاب کشانده، نکاتی را می گوید که برای شناخت افکارش سودمند است. او پس از اجمالی که در باره ماهیت علم، و علم دینی دارد، می گوید:

«من بخشی از روزهای عمرم را در بررسی کتابهای تألیفی در حکمت به معنای عام آن سپری کردم و به ممارست در آن پرداختم، و سالهای چندی از عمرم را در مطالعه آنها و تمییز پوسته از محتوای آن صرف نمودم، در حالی که علاقه شدیدی به گردآوری کتب علمی داشته و رغبت وافری در معرفت اسرار قرآن و سنت می‌داشتم. در تمام آن مدت، در پی شناخت لبّ معانی و مخ کلمات بودم. درونم چنان بود که قیل و قال و اقوال مختلف برایم ملال آور بود. به نظرم آمد تا دست به انتخاب از میان آثاری بزنم که بدست آورده‌ام و از هر فنی از علوم، به یک یا دو یا سه کتاب بسنده کنم. اول به قرآن نگریستم که دریای معرفت است و... دیدم کتاب جامعی که مشتمل بر تفسیر آیات نازله در علوم حقیقی و معارف یقینی و تأویل آنها باشد و به تبیین آیات نازله شده در باره اعمال صالحه و احکام شرعیه باشد، در دست نیست. البته، کتاب الصافی را که از مؤلفات استاد فاضل و عمّ کاملم محمد بن مرتضی ملقب به محسن است دیدم که از موارد مشابه خود برتر و تفسیری مهذّب و صافی و شافی است که بر اساس آراء مستنبط از احادیث گرفته شده است، اما در باره تفسیر اسرارآیات، مطالب در کتب حکماء و عرفا پراکنده است، همین طور آنچه در باره احکام شرعی است، در کتب علما و فقهاء آمده است. از سوی دیگر، تفسیر صافی نیز قدری طولانی است و قاری در حین قرائت آن نمی تواند آنها را بیابد. بنابراین به خاطرم رسید که از آن تفسیری استخراج کنم که کمکی برای قاری باشد که در حین قرائت آیات را درک کند. در آنها مهم ترین نکات را به علاوه آنچه از اهل بیت روایت شده، درج خواهم کرد. آنچه را در این باره نوشتم نامش را معین التالی [یاری گر تلاوت گر] گذاشتم». [این همان تفسیر المعین است که در سه جلد چاپ شده است].

نورالدین سپس و به همین ترتیب، در باره انتخابی که از کتابهای حدیث، دعا و فقه کرده سخن گفته و در مورد اخیر، اساس کار وی اقتباس از مفاتیح الشرایع عمویش فیض کاشانی بوده که به نظر وی کتاب جامعی در فقه است و مانند ندارد. وی در ادامه نوشته است: «پس از آن به سراغ این مهم یعنی تفکر در صنع الهی رفتم، آنچه که مربوط به اسرار آیات الهی است و آنچه که به مهمات علوم دینی مربوط می‌شود. در این باره خودم به تألیف کتابی پرداختم که مانند آن وجود نداشت. این اثر در باره مجاری تفکر در اسرار طاعات الهی و عبادات مستحبی و دیانات شرعی بود. بحث در اسرار صفات مهلکات و منجیات از مساوی از اخلاق و محاسن آن، مبحث تزکیه نفس و ... نام این اثر را «کتاب التفکر» گذاشتم و به عنوان مصفاة الاشباح و مجلاة الارواح نامیدم.... بعد از آن آثار حکمای پیشین را در زمینه اصول دین مرور کردم، اسرار علوم انبیاء و انواری که آمیخته با مطالبی از غیر جنس خود شده و یافتن آنها بر طالبان دشوار شده است. در این باره تلاش زیادی کردم و آنچه را یافتم سعی کردم در قالب یک تصنیف خود مرتب سازم... ونامش را المبداݩݘ و المعاد گذاشتم ملقّب به الحقائق القدسیه و الرقائق الانسیه. در حین تألیف آن آثار، مطالب عالی دیگری در شناخت انوار کلمات تامات و اسرار آیات بینات یافتم،... همه آنها را در کتابی گردآورده نامش را الکلمات النوریة و الایات السریة گذاشتم. در میان مطالعاتم به کتابی که استاد الاساتید صدر المحققین [ملاصدرا] نوشته بود، برخوردم که با عبارات بسیار عمیق و نثری دلپذیر نوشته شده بود، کتابی سماوی، و تنزیلی الهی بود که شایسته است با قلم نور بر صفحات حور نوشته شود. من مطالب را از میان آثار و کتابها و رساله ها انتخاب کرده و با دو کتاب پیشگفته در یک مجلد نهادم. این سه کتاب با کتاب التفکر فی العلوم النافعه، در حکم کتب اربعه برای اعمال صالحه هستند. از آثار اصحاب عشق و عرفان، کتابهای منظوم در توحید و مناجات با خدا، انتخابی کردم و غزلیات و رباعیات و قصاید و مثنویاتی برگزیدم که آدمی با خواندن آنها به لرزه می افتد و چشمانش اشک بار می شود. این را منتخب الاشعار نامیدم که شش هزار و پانصد بیت است. برگزیده های من شامل تمامی مطالب عالیه و مشتمل بر مطالبی در فنون مختلف است و جمعاً ده کتاب است. البته شما می توانید آثار دیگری را هم انتخاب و به آن ضمیمه کنید». نورالدین در اینجا پنج کتاب و رساله فیض را یاد می کند که عبارت است از النخبه، الکلمات الطریفه، بشارة الشیعه، تنویر القلوب، و رسالة الانصاف.

شیخ نورالدین در پایان مقدمه ای که بر منتخب التصانیف نوشته، تاکید دارد که ویژگی عمده این کار او اخذ علوم یاد شده از آثار اهل بیت است. در پایان آمده است: «و قد فرغ المؤلف من تصنیف هذه الرسالة الموسومة بمنتخب التصانیف فی جمادی الاولی فی عام الف و مائه و احد عشر من هجرة سید البشر علیه و علی آله سلام الله ما اتصلت عین بنظر و اذن بخبر». یادداشت بعدی نشان می دهد که مقابله آن هم در 1114 تمام شده است. [این گزارش از روی نسخه 252 دانشگاه تهران تهیه شده، اما بیفزایم که متن کامل این گزارش در ابتدای تفسیر معین چاپ قم [به کوشش حسین درگاهی، 1410] آمده است.]

این اثر، همان تفکر نظاممند او را که برگرفته از تجربه فکری ملاصدرا و فیض است و ترکیب والتقاطی از همه داشت های پیشینان، از غزالی گرفته تا دوره اخیر را شامل می شود، به ما نشان می دهد. این بحثی است که باید در جای دیگری دنبال کرد.

تألیفات شیخ نورالدین

آقابزرگ در باره وی و آثارش در طبقات اعلام الشیعه قرن دوازدهم [ص 791 - 792] اطلاعات با ارزشی به دست داده است و ما در ادامه گزارش ایشان را خواهیم آورد. مروری بر اسامی آثار وی دامنه و نوع دانش او را نشان داده و به ویژه، و همان طور که گذشت، روشنگر آن است که وی تحت تأثیر مرحوم مجلسی و فیض کاشانی، گرایش اخباری و روایی داشته است. گرچه کتابت نسخه‌ای از الواردات القلبیه ملاصدرا، نشانگر آن است که تمایلات فلسفی نیز دارد، چنان که در همین ترجمه قرآن هم می‌توان این گرایش را یافت. در میان آثار وی تفسیر معین نشانگر اعتنای او به تفسیر قرآ ن است، چیزی که در همین کتاب مبین هم که ترجمه-تفسیر موجود از قرآن است، وجود دارد.

متن نوشته شیخ آقابزرگ [با افزوده های علی نقی منزوی] در باره نورالدین به این شرح است: «نور الدین محمد بن شاه مرتضی بن محمد، نواده برادر فیض کاشانی نویسنده «تفسیر معین» که در ذریعه 21ش 5086 و 25 ص 41 از آن یاد شده است[تفسیر المعین به کوشش حسین درگاهی در قم 1410 توسط کتابخانه مرعشی چاپ شده است]. همچنین نویسنده درر البحار [ذریعه: 8 ش 444) دارد که مختصر بحار است و به نام نورالانوار (ذریعه 24 / 361) هم شناخته می شود. وی یکی از مجلدات را که کتاب العقل و الجهل تا آخر معاد است در سال 1085 تمام کرده و علامه مجلسی اجازه ای برای وی در تاریخ 1084 نوشته است. در این اجازه آمده که او در عنفوان جوانی است و پدرش را با تعبیر «المولی الکامل البارع المهذب الفاضل المحدث العلامة مولانا شاه مرتضی» یاد کرده است. در این اجازه، هفت طریق برای روایت آمده و زمانی نوشته شده که پدر نور الدین زنده بوده است (ذریعه: 1ش 764). شیخ قاسم کاظمی هم اجازه ای برای نورالدین در سال 1095 نوشته که به خط محمد ابراهیم بن شیخ قاسم است و آخرش امضای قاسم کاظمی به خط خود او و این که متن به املای وی نوشته شده آمده است (ذریعه: 1 ش 1189). عموی پدرش فیض کاشانی هم به خط خودش در سال 1079 اجازه ای برای او نوشته و گفته است که او در عنفوان جوانی بوده و پسر پسر برادر اوست(ذریعه: 1 ش 1196). اجازه ای هم توسط ملا محمد طاهر قمی (م 1098) برای وی، در قم به خط خودش نوشته و این زمانی بود که شاه مرتضی پدر نورالدین درگذشته بوده است. در آنجا از نورالدین با تعبیر «الفاضل بن الفاضل و العالم بن العالم و العامل بن العامل»‌ یاد شده است(ذریعه: 1 ش 1044).

پدر نورالدین، شاه مرتضی بن محمد مؤمن بن مرتضی هم اجازه ای در تاریخ 1078 برای او نوشته و در آن آمده است که از پدرش محمد مؤمن، از شیخ بهایی (با طرق خودش) و از پدرش شاه مرتضی بزرگ از مولی فتح الله مفسر روایت می کند(ذریعه: 1 ش 1318). پسر نورالدین با نام بهاءالدین محمد از پدرش اجازه ای دارد که در سال 1114 نوشته شده است (ذریعه:‌1 ش 1374). همه این اجازه ها در پایان جزء آخر کتاب الوافی فیض آمده، نسخه ای که به خط نورالدین است. نسخه مزبور در کتابخانه حاج شیخ عبدالحسین طهرانی در کربلا موجود است.

آثار نورالدین عبارت است از:

• الحقائق القدسیه و الرقائق الانسیه در مبداݩݘ و معاد (ذریعه:‌7 ش 172، 19 ص 52، 26 ش 1537). در معرفی آن گفته شده که تحت تأثیر آثار فیض و ملاصدرا نوشته شده است.

• الادعية الكافية (ذریعه: 1 ش 2067)، الكلمات النوريّة (ذریعه 18: ص 113 و 120 ش 991). این کتاب در سال 1105 نوشته شده و نسخه ای از آن در کتابخانه سید نصرالله تقوی در تهران بوده است[چاپ شده در تهران، 1387 کنگره فیض کاشانی].

• دو کتاب الحقائق و الکلمات النوریه، به خط خود مؤلف همراه نوشته های دیگری در مجموعه ای با نام منتخب التصانیف که سال 1111 تألیف شده، بوده است (ذریعه:‌23 ش 7553). [نسخه‌ای از این اثر در دانشگاه تهران به شماره 252 موجود است].

• مصفاة الاشباح (ذریعه: 21 ش 4246) و ملخص مصفاة الاشباح (ذریعه: 22 ش 6738) هردو به خط مؤلف در کتابهای مشکات بوده است. نسخه ای از «الواردات القلبیه» ملاصدرا در همان مجموعه با تاریخ 1115 موجود بوده است(ذریعه: 25 ش 49).

• آداب الدعاء (ذریعه: 26 ش 19).

• ترجمه الحقايق (ذربعه: 4 ش 453) ترجمه کتاب حقائق عموی پدرش فیض کاشانی است.

• ترجمة الفيض در شرح حال فیض (ذریعه: 4 ش 792).

• تنوير القلوب (ذریعه: 4 ش 2090). مردی از هند کتابی با نام « جواب رسالة المكاتيب» نوشت و نسبت هایی به نورالدین داد که او کتاب تنویر را در رد بر آن نوشت «ذریعه: 5 ش 788).

• السير و السلوك فى المبدء و المعاد (ذریعه: 12 ش 1908؛ 26 ش 1573).

• روح الارواح (ذریعه: 11 ش 1597؛ 17 ص 271 ش 231).

• كتاب المبين در تفسیر که نسخه آن نزد سید محمدعلی روضاتی هست (ذریعه: 19 ش 203) [ترجمه تفسیر قرآن که این نوشته مقدمه یا مؤخره آن است].

• مرآت حقايق‏نما یا آينه جهان‏نما یا آينه حق‏نما (ذریعه:20 ش 2914).

• منتخب الاشعار (ذریعه: 22 ش 7501). [پایان نوشته آقابزرگ در طبقات]. [فهرستی از تألیفات نورالدین در مقدمه تفسیر المعین او نیز که به کوشش حسین درگاهی منتشر شده، آمده است].

منابع

• طبقات اعلام الشیعه، قرن دوازدهم، آقابزرگ تهرانی، تصحیح علی نقی منزوی، تهران، دانشگاه تهران، 1372

• مکنونة الکلمات، فیض کاشانی، نسخه خطی کتابخانه مجلس ش 5460

• تفسیر المعین، نورالدین کاشانی، تصحیح حسین درگاهی، قم مرعشی، 1410ق

• منتخب التصانیف، شیخ نورالدین کاشانی، نسخه خطی دانشگاه تهران، ش 252

• الذریعه الی تصانیف الشیعه، آقابزرگ تهرانی، قم، اسماعیلیان، بی تا

• کتاب مبین، ترجمه قرآن از نورالدین کاشانی، نسخه کتابخانه مجلس ش 19654

• فهرست نسخه های خطی کتابخانه مجلس، عبدالحسین حائری و دیگران، تهران، کتابخانه مجلس، (چاپ در سالهای مختلف)

• فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، محمد تقی دانش پژوه و دیگران، تهران، دانشگاه تهران [سالهای مختلف]

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

شیخ محمد خالصی و افکار انقلابی او در سال 1301 ش

رسول جعفریان

زمانی که علمای عراق از جمله محمد مهدی خالصی ـ پدر شیخ محمد ـ به ایران تبعید شدند، مرحوم خالصی با پدر

مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»

رسول جعفریان

نوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

ریاض الجنه زنوزی اثری دایرة المعارفی در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی

رسول جعفریان

در زمستان سال 1402 موفق شدیم یک چاپ عکسی از کتاب ریاض الجنه زنوزی که اثری دایره المعرافی در حوزه فره

مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»

رسول جعفریان

نوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل