۷۸۷۸
۰
۱۳۹۳/۰۹/۱۵

آیا سید جمال‌الدین واعظ اصفهانی، بی‌دین، لامذهب و نامسلمان بود؟

پدیدآور: محسن کمالیان

خلاصه

مقاله زیر در دفاع از روحانی معروف مشروطه، سید جمال الدین واعظ اصفهانی نوشته شده است.

(kamalian@revayatesadr.ir)

مقدمه

روزنامه‌ی جوان در صفحه‌ی (9) از شماره‌ی روز شنبه مورخ 8 آذر 1393ش خود یادداشتی را تحت عنوان «سید جمال را مسلمان نمی‌دانم» منتشر نمود. یادداشت مزبور مصاحبه‌ای است منسوب به روحانی بزرگوار آیت‌الله شیخ هادی نجفی اصفهانی مسجدشاهی، که متن آن توسط آقای محمدرضا کائینی تنظیم شده است. روح حاکم بر متن تنظیم شده، که نگارنده البته واقف نیست امانت‌داری در نقل، چه اندازه در آن رعایت شده، تأکید بر «بی‌دین» و «لامذهب» و «نامسلمان» بودن سید جمال‌الدین واعظ اصفهانی است. این مطلب در قالب سه مدعا مطرح شده است:

مدعای اول: سيد جمال واعظ از لحاظ اعتقادي و شخصيتي، در نظام روحانيت مطرود است. فاصله بين اينها [سید جمال واعظ و روحانیت] از جايي افتاد كه داستان انحراف فكري و عقيدتي او برملا شد و اخبار و گزارش‌هايي رسيدند كه نشان مي‌دادند، ايشان از لحاظ فكري با عقايد و احكام اسلام زاويه دارد. وقتي اين گزارش‌ها رسيدند، ديگر نمي‌شد منبر امام حسين (ع) را به كسي كه مسلمان نيست، داد!

مدعای دوم: شرح حالش در كتاب‌هاي آقاياني كه به ثبت و ضبط و تراجم علما مقيد بودند، نيست! مثلاً در نقباءالبشر شيخ آقابزرگ تهراني ذكري از او نيست. چطور است كه مرحوم شيخ آقابزرگ در نقباءالبشر اسمي از او نمي‌برد؟ چرا مرحوم علامه شيخ عبدالحسين اميني در شهداءالفضيله كه شهداي عالم را ذكر مي‌كند، نامي از او نمي‌برد؟ چگونه مي‌توانستند كسي را كه لامذهب مي‌دانستند، جزو شهداءالفضيله، يعني شهدايي كه در راه دين كشته شدند بياورند؟

مدعای سوم: مطلبي كه مي‌خواهم بگويم از مشايخ و بزرگان مسموع شده است و از اطلاعات خانوادگي ماست. مسموع است كه وقتي سيد جمال به نجف و نزد مرحوم آيت‌الله آسيد اسماعيل صدر مي‌رود، با اينكه پسرعمو هستند و شايد از جانب مادري هم با هم نسبت داشته باشند، آسيد اسماعيل صدر كه مرجع زمان خود است، وقتي سيد جمال از نزدش مي‌رود، به اهل خانه دستور مي‌دهد استكانش را آب بكشند! اين يعني چه؟ يعني اينكه حتي او را مسلمان هم نمي‌داند، يعني تكفير سيد جمال!

عزیز مصاحبه شونده مطالب مثبتی را نیز راجع به آقا سید جمال‌الدین مطرح کرده است. نگارنده اما در این یادداشت مختصر بر آن است تا مطالب منفی مطرح شده را به ترتیب سه مدعای فوق پاسخ گوید:

رد مدعای اول

این طور نیست که آقا سید جمال‌الدین، به لحاظ اعتقادی و شخصیتی، در منظر کل نظام روحانیت مطرود بوده باشد. لااقل در زمان حیات خود او، نه تنها چنین نبود، بلکه عکس این حالت صادق بود. تنها مروری بر فعالیت نامبرده طی آخرین سال‌های حیات در تهران، گویای بطلان مدعای اول ست:  

آقا سید جمال‌الدین از تابستان سال 1321ق که در شهر تهران سکونت گزید، تا اواخر ماه صفر سال 1325ق [1] که ماه‌ها از پیروزی جنبش مشروطیت سپری شده بود، اولین واعظ تهران محسوب بود و در مهم‌ترین مساجد پایتخت، از جمله مسجد شاه، مسجد جمعه، مسجد سید عزیزالله، مسجد بزازها، مسجد چاله‌حصار و مدرسه‌ی شیخ عبدالحسین، منبر می‌رفت [2]. نه تنها میان مردم محبوبیت و مقبولیت بی‌نظیر داشت، تا جایی‌که روزنامه‌ی الجمال در محرم سال 1325ق اساساً تنها جهت انتشار سخنان او تأسیس شد [3] ؛ بلکه از اعتماد، محبت و دوستی علمای بزرگ پایتخت به طور کامل برخوردار بود. آقا سید جمال‌الدین عملاً یکی از افراد دستگاه آیت‌الله سید محمد طباطبایی شده بود و مثلا در سال 1324ق اغلب شب‌ها را در مسجد ایشان (چاله‌حصار) بعد از اتمام نماز جماعت آیت‌الله منبر رفت [4]. اگر آقا سید جمال‌الدین طی آن روزگار، در منظر علمای بزرگ پایتخت به بابی‌گری، ازلی‌گری، فسادعقیده یا بی‌دینی متهم بود، قطعا هرگز فرصت و اجازه نمی‌یافت تا این‌چنین، مساجد و منابر اصلی شهر را تسخیر و افکار و اندیشه‌های خود را ترویج و موجبات گمراهی مردم را فراهم کند!  

در واقعه‌ی اجتماع اعتراض‌آمیز مورخ 14 شوال سال 1323ق علمای تهران در مسجد شاه علیه عین‌الدوله و علاءالدوله، که امام جمعه‌ی درباری وقت بنابر انگیزه‌های سیاسی، آقا سید جمال‌الدین را «بابی» و «بی‌دین» خواند و وی را بر توقف سخنرانی و ترک منبر فرمان داد، این علمای بزرگ حاضر در مجلس بودند که اتهامات مزبور را وقعی ننهادند و نامبرده را به ادامه‌ی سخنرانی دعوت و تشویق کردند [5]. بعد نیز که علمای بزرگ تهران به مدت یک ماه در حرم حضرت عبدالعظیم تحصن کردند، باز این خود حضرات آقایان بودند که از آقا سید جمال‌الدین، که بنابر تدابیر امنیتی آیت‌الله سید محمد طباطبایی در مخفیگاهی پنهان بود، دعوت به عمل آوردند تا به جمع آنها ملحق شود [6]. نکته‌ی قابل توجه آن است که آن زمان علمای مشروطه‌خواه و علمای طرفدار مشروطه‌ی مشروعه هنوز با هم متحد بودند و هر دو گروه بالاتفاق آقا سید جمال‌الدین را حمایت می‌کردند. آن طورکه سید محمدعلی جمال‌زاده در خاطرات خود آورده [7]، رابطه‌ی شخص آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری با آقا سید جمال‌الدین طی آن روزگار چنان مثبت بود که فرد اخیر به منزل آن مجتهد اعلم پایتخت نیز چون منازل آیات‌الله سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی آمد و شد داشت و حتی شبی را همراه فرزند خود در آنجا گذران کرده بود. همچنین آن‌طور که معتبرترین مورخین نهضت مشروطیت گزارش کردند، در تمامی روزهای مبارزه، آقا سید جمال‌الدین کنار آیات‌الله بهبهانی، طباطبایی و دیگر علمای بزرگ تهران، یکی از ارکان مجلس شورای ملیون بود که مبارزات را رهبری می‌کردند [8]. در پایان تحصن ماه ذی‌القعده‌ی سال 1323ق علمای بزرگ تهران در حرم حضرت عبدالعظیم که متحصنین پیروزمندانه با جلال و شکوه فراوان به تهران باز گشتند، بنابر خاطرات ناظم‌الاسلام کرمانی، آقا سیدجمال‌الدین نیز یکی از فعالان جمع روحانیت بود که با شعارهای بسیار گرم مردم مورد استقبال واقع شد [9]. نیز در واقعه‌ی تحصن ماه جمادی‌الاولی سال 1324ق علمای بزرگ تهران در مسجد جمعه که آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری هم کنار آیات‌الله بهبهانی و طباطبایی قرار داشت، باز بنابر خاطرات ناظم‌الاسلام کرمانی، آقا سید جمال‌الدین یکی از حاضران و بلکه فعالان مجلس بود [10]. در واقعه‌ی مهاجرت کبری سال 1324ق علمای تهران به قم نیز که آیت‌الله نوری هنوز کنار آیات‌الله بهبهانی و طباطبایی قرار داشت، آقا سید جمال‌الدین همچنان فعال و یکی از سخنرانان و بلکه سخنگویان هیئت علما بود [11].  

اگر آقا سید جمال‌الدین طی سال‌های 1321 تا 1325ق به بابی‌گری، ازلی‌گری، فساد عقیده یا بی‌دینی متهم یا این اتهام او مقبول بزرگان روحانیت پایتخت بود، بی‌شک چنین مورد اعتماد و حمایت هر دو گروه از علمای مشروطه‌خواه و طرفدار مشروطه‌ی مشروعه قرار نمی‌گرفت. اهمیت این مطلب زمانی بیشتر آشکار می‌شود که توجه گردد، آیات‌الله آقا نجفی و برادر ایشان حاج‌آقا نورالله نیز در ادامه‌ی همان سال 1321ق، پیرو غائله‌ی بابی‌کشی در اصفهان، از سوی مظفرالدین شاه به تهران احضار و تا اواسط سال 1322ق حدود یک سال تمام در پایتخت مقیم بودند [12]. با توجه به غیرت‌مندی این دو برادر از سویی و نیز نفوذ فوق‌العاده‌ی آنها بر علمای تهران از سوی دیگر، ممکن نبود که آنها فردی را بابی، ازلی، دارای فساد عقیده یا بی‌دین بدانند، اما در میان علمای پایتخت روشنگری نکنند و اجازه دهند فرد مزبور جایگاه اولین واعظ پایتخت را از آن خود و اذهان مردم را منحرف کند.

رد مدعای دوم

این طور نیست که علماء و ترجمه نویسان بزرگ شیعه، از آقا سید جمال‌الدین ذکر خیری به میان نیاورده باشند. نه تنها چنین نیست، بلکه عکس آن صادق است. در میان علماء و ترجمه‌نویسان بزرگ شیعه شخصیت‌های برجسته‌ای وجود داشته و دارند که سال‌ها و بلکه دهه‌ها پس از شهادت آقا سید جمال‌الدین، یعنی وقتی موج اتهامات علیه نامبرده خوب همه جا را در نوردید، راجع به او اظهار نظر و رأی مثبت خویش را ابراز کردند. موارد زیر تنها نمونه‌هایی دال بر بطلان مدعای دوم است:

1- آیت‌الله سید حسن صدر، سال‌ها پس از شهادت آقا سید جمال‌الدین، در کتاب ارزشمند خود «تکمله امل‌الآمِل»، ذیل شرح‌حال پدر او علامه سید عیسی صدر، از نامبرده یاد و وی را «شهید» خواند [13]. براستی فقیهی چون سید حسن صدر اگر آقا سید جمال‌الدین را «لامذهب» می‌دانست، آیا می‌توانست او را «شهید» بخواند؟

2- آیت‌الله سید عبدالحسین شرف‌الدین، سال‌ها پس از شهادت آقا سید جمال‌الدین، در کتاب گران‌سنگ خود «بغیه‌الراغبین»، ضمن گزارش دیدار سال 1318ق خویش با نامبرده در نجف، از علم، فضل، وسعت اطلاعات، تسلط فراوان وی بر احادیث و تفاسیر قرآن، همچنین از صداقت و ورع نامبرده با تعابیر سنگینی تجلیل کرد [14] و نهایتاً وی را «مظلوم» خواند [15]. براستی فقیهی چون شرف‌الدین که احتیاطش زبان‌زد عام و خاص بود، اگر آقا سید جمال‌الدین را «لامذهب» می‌دانست، آیا می‌توانست از فضل و ورع وی چنین تجلیل کند؟

3- آیت‌الله آقا بزرگ تهرانی، سال‌ها پس از شهادت آقا سید جمال‌الدین، نه در کتاب «نقباءالبشر»، که در مجلد هجدهم از کتاب ارزشمند خود «الذریعه» [16]، ذیل مدخل «لباس التقوی»، نامبرده را «واعظ مجاهد» و «شهید» خواند. اگر مرحوم آقا بزرگ تهرانی آقا سید جمال‌الدین را «لامذهب» می‌دانست، آیا می‌توانست او را «مجاهد» یا «شهید» بخواند؟

4- آیت‌الله سید محسن امین سال‌ها پس از شهادت آقا سید جمال‌الدین، در مجلد ششم از کتاب مهم خود «اعیان‌الشیعه» [17]، برای نامبرده مدخلی جداگانه باز و وی را «عالمی فاضل» معرفی کرد که از محدث نوری اجازه‌ی روایت داشت. فرزند وی سید حسن امین نیز در مجلد هفتم از کتاب خود «مستدرکات اعیان‌الشیعه»، آقا سید جمال‌الدین را طی مدخلی مستقل مورد تجلیل قرار داد [18].

نکته‌ی مهم در مورد آیات‌الله صدر و شرف‌الدین این است که اولی پسر عمو و دومی از بنی‌اعمام آقا سید جمال‌الدین بود و هر دو طی سفر سال 1318ق نامبرده به نجف، با او دیدار و به تفصیل پای سخنان وی نشسته بودند. آنها مصداق عبارت «اهل البیت ادری بما فی البیت» بودند و به جهت مراتب وارستگی و تقوی نیز والاتر از آن بودند که تحت تأثیر تعصبات خانوادگی، فردی بابی، ازلی، دارای فساد عقیده یا بی‌دین را به ناحق تجلیل و از این راه موجبات سوءبرداشت و گمراهی مردم را فراهم کنند.  

میر سید علی جناب، محمدعلی معلم حبیب‌آبادی، سید مصلح‌الدین مهدوی و سید محمدباقر کتابی از معتبرترین ترجمه‌نویسان اصفهان‌شناس هستند که شرح حال آقا سید جمال‌الدین را به عنوان یکی از اعلام و رجال آن شهر در کتب خود به رشته‌ی تحریر در آوردند. هیچ کدام از این پژوهشگران، آقا سید جمال‌الدین را بابی، ازلی، دارای فساد عقیده یا بی‌دین نخواندند و حداکثر آن بود که صرفاً متهم بودن نامبرده را به این صفات از سوی پاره‌ای مخالفان، متذکر شدند. جناب که هم‌عصر آقا سید جمال‌الدین و از او تنها هشت سال کوچک‌تر بود [19]، در کتاب مهم خود «رجال و مشاهیر اصفهان» چنین آورده است که ظل‌السلطان به سبب انتساب کتاب «رؤیای صادقه» به آقا سید جمال‌الدین، و اطرافیان ظل‌السلطان نیز به سبب «نقار و کدورت»ی که از مدت‌ها پیش نسبت به نامبرده داشتند، بیشترین نقش را در ایراد تهمت بابی‌گیری به وی ایفا کردند [20]. آنها فرصت بابی‌کشی سال 1321ق را در اصفهان مغتنم دانستند و تهمت بابی‌گری را که آن زمان «حربه‌ی برنده‌ای بود برای نابود ساختن هر کسی»، جهت اخراج آقا سید جمال‌الدین از شهر خود بکار گرفتند [21].  

رد مدعای سوم

این مدعا نیز که آیت‌الله العظمی سید اسماعیل صدر، استکان آقا سید جمال‌الدین را طی سفر سال 1318ق نامبرده به نجف دستور داده است آب کشیده شود، به چند دلیل غیر قابل استناد و مخدوش است:  

اولاً، بسیار بعید است که آقا سید اسماعیل صدر به فردی چنین بدبین بوده باشد، اما طی همان سفر بر کتاب «لباس‌التقوای» او، آن تقریظ سنگین را نوشته باشد [22]!

ثانیاً، بسیار بعید است که آقا سید اسماعیل صدر به فردی چنین بدبین بوده باشد، اما دو شاگرد باوفا و بلکه محرم اسرار ایشان، آقایان سید حسن صدر و سید عبدالحسین شرف‌الدین که براستی هر دو ذوب در استاد بودند، از فرد مطرود چنین تجلیل کرده باشند!

ثالثاً، بسیار بعید است که آقا سید اسماعیل صدر به فردی چنین بدبین بوده باشد، اما در همان سفر، مرحوم محدث نوری که آقا سید اسماعیل را اعلم مراجع شیعه می‌دانست [23]، به فرد مطرود اجازه‌ی نقل حدیث داده باشد!

رابعاً، بسیار بعید است که آقا سید اسماعیل صدر به فردی چنین بدبین بوده باشد، اما فضلای حوزه‌ی علمیه‌ی نجف، طی همان سفر، از منبرهای فرد مطرود در مسجدی هندی، مطابق وصف مرحوم شرف‌الدین، آن استقبال‌های پرشور و کم‌نظیر را به عمل آورده باشند!

خامساً، نگارنده‌ی این سطور که سال‌هاست در باره‌ی آقا سید جمال‌الدین واعظ مطالعه و تمامی منابع فارسی و عربی راجع به متن و حواشی زندگی وی را ملاحظه کرده‌ام، و از طرفی در راستای مطالعات دیرینه‌ی صدرپژوهی خود دهه‌های متمادی است که با اعقاب این روزگار خاندان صدر و خصوصاً آقا سید اسماعیل صدر رابطه‌ی تنگاتنگ دارم، چنین مدعایی را هرگز، نه از آنها و نه از هیچ منبع مکتوب و غیر مکتوب دیگر، نشنیده و نخوانده‌ام و لذا خانوادگی بودن مدعای سوم را نمی‌پذیرم.

سادساً، نگارنده‌ی این سطور به حکم این‌که با عزیز مصاحبه شونده افتخار آشنایی دارم، ظهر روز چهارشنبه مورخ 12 اذر 1393ش، طی تماسی تلفنی سند مدعای سوم را سؤال کردم. عزیز مصاحبه شونده اظهار داشت که بیش از سی سال پیش مدعای مزبور را «احتمالا» از مرحوم سید مصلح‌الدین مهدوی شنیده است. این پاسخ صریح گویای این حقیقت است که مدعای سوم نه تنها از جنس اطلاعات خانوادگی نیست، بلکه به سبب وجود ابهام در هویت راوی و سندیت آن، قابل استناد و اتکا هم نیست. وانگهی، حتی اگر نیز مرحوم مهدوی راوی این مدعا بوده باشد که البته عضو خاندان صدر نیست، کتب او در خصوص بزرگان اصفهان، به رغم همه‌ی اخلاص و زحمات او و نیز به رغم همه‌ی ارزش علمی و تاریخی آنها، آکنده از بی‌دقتی و خطاست. خبر واحد و مشکوکی که تنها راوی‌اش نیز به دقت‌نظر شهره نباشد، به طریق اولی غیر قابل استناد و اتکا است.

جمع‌بندی و نتیچه‌گیری

نگارنده‌ی این سطور طبیعتاً ادعا ندارد که آقا سید جمال‌الدین در منظر کل جامعه‌ی روحانیت ایران چهره‌ی محبوبی بوده است. شکی نیست که جامعه‌ی روحانیت ایران در سال 1325ق با اوج‌گیری اختلافات مشروطه‌خواهان و مشروعه‌خواهان چند تکه شد و جناح طرفدار مشروطه‌ی مشروعه، فعالان مشروطه‌خواه از جمله آقا سید جمال‌الدین را آماج انواع اتهامات قرار داد. برخی حوادث تلخ، از جمله شهادت مظلومانه‌ی شیخ فضل‌الله نوری نیز آتش این اتهامات را تندتر کرد. این متأسفانه یک بیماری ریشه‌دار در فرهنگ جامعه‌ی ایرانی است که گروه‌های سیاسی، مخالفین و رقیبان را هر جا ضرورت اقتضا کرد و امکان یافتند، با چوب تکفیر از میدان بیرون راندند. در جامعه‌ای که به قول استاد عبدالهادی حائری در کتاب «تشیع و مشروطیت در ایران» [24]، حتی مثل سید جمال‌الدین اسدآبادی و شیخ هادی نجم‌آبادی نیز به بابی‌گری متهم و تکفیر شدند، امثال آقا سید جمال‌الدین واعظ اصفهانی جای خود دارند. نزاع مشروطه‌خواهان و مشروعه‌خواهان متأسفانه تا روزگار ما ادامه یافت و امروز در قالب نزاع اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان افراطی تجلی دارد. امروز نیز متأسفانه سلاح تکفیر، طبیعتا با ادبیاتی متناسب با روزگار جدید، در سطح وسیع بکار گرفته می‌شود. در چنین فضای مسمومی بسیار طبیعی است که برخی عالمان بزرگوار اهل تقوی، که عصر آقا سید جمال‌الدین را درک نکردند و اطلاعات‌شان راجع به او کامل نیست، صحت اتهامات انباشته شده طی دهه‌های متمادی را محتمل شمارند، احتیاط پیشه کنند و به منظور اجتناب از قضاوت نادرست، راه سکوت را در پیش گیرند. سبب اجتناب علامه‌ شیخ عبدالحسین امینی از درج شرح‌حال آقا سید جمال‌الدین در کتاب «شهداءالفضیله» می‌تواند همین نکته باشد. بگذریم از این نکته که کتاب اخیر اساساً در میان کتب تراجم علماء شیعه جایگاه قابل اعتنایی ندارد. به تعبیر آیت‌الله سید موسی شبیری زنجانی [25]: «آقای امینی کتاب شهداء‌الفضیله» را در جوانی نوشت. در آن موقع ایشان اطلاعات علمی چندانی نداشت. لذا اشتباهات خیلی فاحشی در آن وجود دارد».

ادعای نگارنده‌ی این سطور آن است که اتهامات عقیدتی وارده بر آقا سید جمال‌الدین:

اولاً، خاستگاه سیاسی داشت و نه اعتقادی و حقیقی؛

ثانیاً و به همین سبب، مورد قبول اغلب عالمان بزرگ معاصر او در پایتخت نبود؛ درست همان‌طور که به قول استاد جلال‌الدین همایی در کتاب «تاریخ اصفهان» [26]، اتهام بابی‌گری میرزا هادی دولت‌آبادی و خانواده‌اش نیز طی غائله‌ی بابی‌کشی سال 1306ق در اصفهان، مورد تأیید صاحب روضات واقع نشد.

ثالثاً و باز به همین سبب، طی 110 سالی نیز که از شهادت او در سال 1326ق تا امروز سپری شده است، با بی‌اعتنایی و عدم پذیرش بسیاری از عالمان و ترجمه‌نویسان برجسته‌ی شیعه مواجه گردید.

و بالأخره آنکه آیات‌الله امام موسی صدر و دکتر بهشتی طی ربع قرن فعالیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خود در ایران، لبنان و اروپا تلاش کردند این مفهوم رحمانی و استراتژیک را برای مردم و خصوصاً هم‌لباس‌های خود جا اندازند که هر انسانی با عقل و دل خود به خداوند یکتا ایمان داشته باشد و این ایمان را در قالب اعمال صالح متجلی سازد، بنابر تعریف قرآن، مسلمان، رستگار و جایش در قلب بهشت است؛ حتی اگر آئینش مسیحی، یهودی یا زرتشتی باشد. افسوس و هزاران افسوس که چوب تکفیر هنوز در جامعه‌ی خشونت‌زده‌ی ما چنان فعال است، که حتی سیدی والاتبار، روحانی‌ای آزاده و واعظی مجاهد چون آقا سید جمال‌الدین واعظ اصفهانی، به رغم عمری نماز اول وقت خواندن، به رغم عمری نصف روزهای سال را روزه گرفتن و به رغم عمری بر فراز منابر ذکر مصیبت اهل بیت (ع) را سر دادن، به راحتی آب خوردن، «بی‌دین»، «لامذهب» و نامسلمان خوانده می‌شود!!! براستی آیا این شیوه مورد تأیید پیامبر اکرم (ص) و امامان بزرگوار (ع) است؟؟؟ خداوند همه‌ی ما را از شر هواهای نفسانی محفوظ بدارد، انشاءالله ...

پی‌نوشت‌ها

[1]. ر.ک. به شهید راه آزادی (سید جمال واعظ اصفهانی)، 250 (راپورت مورخ 28 صفر سال 1325ق).

[2]. ر.ک. به: جمال‌زاده، مجله‌ی یغما، ش 72، ص 165؛ رهبران مشروطه، 1/327 و شهید راه آزادی (سید جمال واعظ اصفهانی)، 237 (راپورت مورخ 27 شوال 1324ق).

[3]. ر.ک. به شهید راه آزادی (سید جمال واعظ اصفهانی)، 95.

[4]. به عنوان مثال ر.ک. به شهید راه آزادی (سید جمال واعظ اصفهانی)، 237 (راپورت مورخ 27 شوال 1324ق).

[5]. ر.ک. به: حیات یحیی، 2/13 و شهید راه آزادی (سید جمال واعظ اصفهانی)، مقدمه‌ی باستانی پاریزی تحت عنوان «نقش خونین»، ص پانزده.

[6]. ر.ک. به: جمال‌زاده، مجله‌ی یغما، ش 71، ص 123 و مستدرکات اعیان‌الشیعه، 7/91.

[7]. ر.ک. به خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی در باره‌ی سید محمدعلی جمال‌زاده و انقلاب اسلامی ایران، 63.

[8]. ر.ک. به تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، 2/329.

[9]. ر.ک. به: جمال‌زاده، مجله‌ی یغما، ش 71، ص 123؛ تاریخ بیداری ایرانیان، 1/395 و تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، 2/310.

[10]. ر.ک. به تاریخ بیداری ایرانیان، 1/512.

[11]. ر.ک. به: تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، 2/365 و تاریخ بیداری ایرانیان، 1/569.

[12]. ر.ک. به تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان، 1/(475 و 476).

[13]. ر.ک. به تکمله‌ی امل‌الآمِل، ص 317.

[14]. ر.ک. به بغیه‌الراغبین، 266.

[15]. ر.ک. به بغیه‌الراغبین، 267.

[16]. ر.ک. به الذریعه، 18/293.

[17]. ر.ک. به اعیان‌الشیعه، 6/282.

[18]. ر.ک. به مستدرکات اعیان‌الشیعه، 7/91.

[19]. ر.ک. به رجال و مشاهیر اصفهان، 39.

[20]. ر.ک. به رجال و مشاهیر اصفهان، 176.

[21]. ر.ک. به رجال و مشاهیر اصفهان، 177.

[22]. ر.ک. به: شهید راه آزادی (سید جمال واعظ اصفهانی)، 6-7 و تشیع و مشروطیت در ایران، 131.

[23]. آیت‌الله میرزا حسین نوری در پاسخ اهالی شهر مراغه در خصوص مرجع بعد از میرزای شیرازی پس از معرفی آیت‌الله العظمی سید اسماعیل صدر چنین نوشته بود: «هرکه را درد دین است متعیِّن همین است». (ر.ک. به محمدباقر الصدر، السیره و المسیره فی حقائق و ثائق، 1/60)

[24]. ر.ک. به تشیع و مشروطیت در ایران، 95.

[25]. ر.ک. به جرعه‌ای از دریا، 2/(604-605).

[26]. ر.ک. به تاریخ اصفهان (سلسله سادات و مشجرات و مسطحات، انساب و نسب امام‌زاده‌های اصفهان)، 485. 

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

دیگر آثار نویسنده

نقش آیت‌الله العظمی صدر در هجرت آیت‌الله العظمی بروجردی به قم

محسن کمالیان

به مناسبت پنجم دی ماه؛ سالروز رحلت آیت‌الله العظمی صدر اواخر پاییز سال