نسخههاي مختلف و تصحيحهاي موجود از تفسير وزير مغربي (370ـ418)
خلاصه
المصابيح في تفسير القرآن العظيم تفسيري گرانسنگ، ناشناخته و بسيار باارزش از ابوالقاسم الحسين بن علي معروف به وزير مغربي، عالم، اديب، سياستمدار و مفسر شيعي قرن چهارم استاز آنجا که طي سالهاي اخير به مطالعه و تصحيح تفسيرِ وزير مغربي موسوم به المصابيح في تفسير القرآن بودهام،[1] در نوشتار کنوني به معرفي سه نسخهي خطي موجود، و بررسي تصحيح مغلوط و ناقصي که از اين تفسير انجام گرفته است، ميپردازم. اين تصحيح در سال 2000 ميلادي در قالب يک رسالهي دکتري به قلم دکتر عبدالکريم بن صالح الزهراني در دانشگاه امالقري (مکه مکرمه) دفاع شده و با آنکه رسما منتشر نشده است در سايتهاي اينترنتي قابل دسترسي و ارجاع است.
المصابيح في تفسير القرآن العظيم تفسيري گرانسنگ، ناشناخته و بسيار باارزش از ابوالقاسم الحسين بن علي معروف به وزير مغربي، عالم، اديب، سياستمدار و مفسر شيعي قرن چهارم است. بسياري از عالمان و تراجم نويسان قديم از وجود و انتساب تفسيري به وزير مغربي سخن گفتهاند. قديمترين ايشان شيخ طوسي (م 460 ق) است که در تفسير خود التبيان في تفسير القرآن بيش از 50 بار به صراحت از تفسير وزير مغربي ياد ميكند و مطلبي را از وي نقل ميكند. با آنكه شيخ طوسي به عنوان دقيق تفسير وزير مغربي اشارهاي نميكند، تقريباً تمامي عبارات منقول در التبيان، در نسخههاي سه گانهي موجود از المصابيح يافت ميشود. برخي ديگر چون ابن شهرآشوب در معالم العلماء نام آن را به روشني المصابيح في تفسير القرآن خواندهاند. آقا بزرگ طهراني نيز در الذريعة به اين نام اشاره ميکند و همين نام بر روي هر سه نسخهي خطي بجا مانده از اين اثر ذکر شده است.
نجاشي ــ همعصر شيخ طوسي ــ در فهرست خود (1/51) اين تفسير را با نام خصائص علم القرآن ياد ميكند. اين نام نيز عيناً به اغلب کتب تراجم بعدي راه يافته است، از جمله در: أمل العامل حر عاملي؛ الفوائد الرجالية السيد بحر العلوم؛ الکني و الالقاب؛ معجم رجال الحديث؛ الذريعة الي تصانيف الشيعة؛ ايضاح المکنون؛ هدية العارفين. بعيد نيست اين تفسير پس از تاليف، به هر دو نام معروف بوده باشد.
بعدها ابنعديم (558ـ660 ق) در بغية الطلب (6/2536) به نامهاي از وزير مغربي اشاره ميکند که وي در آن ضمن اشاره به شرح زندگي و سيرتحصيلات خود، به مجالس تفسيري خود اشاره کرده و گفته است: «ولي ــ وأحمد الله ــ إملاءات عدة في تفسير القرآن وتأويله».[2] اين عنوان اگرچه نام دقيق تفسير وي نبوده است، اشتباهاً در پارهاي از منابع بعدي، عنوانِ تفسير وزير مغربي دانسته شده است.[3] از سوي ديگر، عدم ذکر نام دقيق تفسير وزير مغربي در نامهاش ظاهراً نشان ميدهد که حتي در سالهاي پاياني حيات وي، اين اثر هنوز نام معين و نهايي نداشته است. وجود عباراتي در متن موجود از تفسير نيز نشان ميدهد که متن تفسير وزير مغربي حاصل املاءات پراکنده، گردآوري شده و افزودههاي بعدي در طي زمان است؛ چنانکه گاه عبارتي را در لابلاي تفسير و ناظر به سورههاي بعدي گنجانيده است. مثلاً در تفسير آيهي البقرة، 100، ميگويد مطلبي را در سورهي مائدة ذکر کرده است؛ يا در تفسير آيهي 113 النساء مينويسد: «وَ الإِضْلال في تَفسير شِعْر النابغة: الدّفن. وَ قَد ذَكَرناهُ في تَفْسير سُورَة الم السَّجْدة.» همچنين وزير مغربي در موارد متعددي در تفسير خود، ترتيب آيات را رعايت نميکند و پس از تفسيرِ چند آيه، مجدداً به تفسير کلمه يا عبارتي در آيات قبل باز ميگردد و مطلبي جديد راجع به چند آيهي قبل ميافزايد.
نسخههاي خطي از تفسير
از المصابيح في تفسير القرآن العظيم تاكنون سه نسخه در كتابخانههاي مختلف جهان شناسايي شده است و من در تصحيح خود از اين كتاب بر هر سه نسخه تكيه كردهام.
الف) نسخهي عكسي موجود در جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامية، مخطوطات قسم التفسير، شمارهي 2002.
مصدر اصلي و نخستين اين نسخهي عکسي در دانشگاه محمد بن سعود (در شهر رياض) مشخص نيست. معمولاً در کتابخانههاي برخي کشورهاي عربي حاشيهی خليج فارس به مصدر اصلي يا نسخهي مادر اشاره نميشود. اين نسخه که کاملترين نسخه به شمار ميآيد، از آغاز تا پايان سورهي اسراء است. نام كاتب خضر سبط الجوهري است كه با خط نسخ زيبا نگاشته شده است. نام سورهها و آغاز آيات با خط درشت ثلث كتابت شده است. نسخهي حاضر 196 برگ دارد و در هر برگ 15 سطر نوشته شده است. بسياري از اصلاحات و افتادگيها در حاشيهي متن به خط كاتب نوشته شده است. اين نسخه در پايان سورهي فاتحه و آغاز سورهي بقره يك برگ افتادگي دارد؛ همچنين در پايان سورهي بقره و آغاز آلعمران حدوداً ده برگ افتادگي دارد كه با استفاده از نسخهي ج (جامع القرويين) قابل بازيابي است.
بر روي صفحهي عنوان آمده است: الاول من كتاب المصابيح في تفسير القرآن زاده الله شرفاً و تعظيماً تصنيف الوزير الحسين بن علي بن الحسين المغربي
در پايان نوشته شده است: تم الجزء الاول من المصابيح بعون الله و لطفه و يتلوه في الثاني ان شاء الله تعالي سورة الكهف والحمد لله رب العالمين و صلواتي علي سيدنا محمد و آله الطاهرين. كتبه العبد الراجي رحمة ربه خضر سبط الجوهري[4] هذه النسخة نسخت من اصل سقيم ثم قوبلت من نسخة اخري صحيحة قد كُتبت من اصل هو بخط المصنف فهذه سبب كثرة الحواشي و التخريج و بالله العون والعصمة.
من اين نسخه را به صورت عكسي با لطف و كمك بيدريغ دکتر شيخ بندر بن عبد الله الشويقي، از استادان دانشكدهي اصول الدين در جامعة الامام محمد بن سعود به دست آوردم.
ب) نسخهي خطي محفوظ در كتابخانهي چستربيتي، دابلين، ايرلند، به شمارهي 3538.
اين نسخه را نخستين بار آرتور آربري درهنگام فهرست نويسي مخطوطات کتابخانه، اشتباهاً به ابنكيسان النحوي منسوب ساخته است. علت اين اشتباه آن بوده است كه ابنكيسان اثري با عنوان مصابيح الكتاب داشته كه درواقع شرح يا حاشيهاي بر الكتاب سيبويه بوده است (ياقوت، معجم الادباء، چاپ نور، ج 5/2307). اين اشتباه آربري سبب شده است کارل بروكلمان و فؤاد سزگين[5] و زركلي (ج 5، ص 308) نيز به اشتباه نسخهي موجود در چستربيتي را تفسيري از ابنكيسان بدانند.
آربري بر روي جلد اين نسخه چنين نوشته است: «المصابيح في تفسير القرآن العظيم، از ابوالحسن محمد بن احمد بن كيسان (م 320 ق / 932 م) [بخشي قابل توجه از يك تفسير قرآني]، 97 برگ؛ 8/20*8/14 سانتيمتر، به خط نسخ واضح، بدون تاريخ احتمالا متعلق به قرن ششم هجري/ دوازدهم ميلادي؛ هيچ نسخهي ديگري از اين اثر تاكنون ثبت نشده است.»[6] وي ظاهراً وزير مغربي را نميشناخته است و از سويي متوجه نشده است که مولف اين تفسير بارها از رُمّاني (م 384 ق)، ابوبکر الرازي الجصاص (م 370 ق) و ديگر عالمان قرن چهارم هجري نقل قول کرده است و لذا نميتواند ابنکيسان (م 320 ق) باشد.
از سوي ديگر، شارل پِلّا هنگام نگارش مقالهي «ابنکيسان» در دائرة المعارف اسلام (نسخهي فرانسوي) به درستي در انتساب اين كتاب به ابنكيسان ترديد كرده و آن را از وزير مغربي دانسته است.[7] فاناس نيز در جايي[8] از انتساب اين تفسير به ابنكيسان ياد ميکند، اما يادآور ميشود كه اِسمور در مقالهي «بنوالمغربي» در دائرة المعارف اسلام (ويرايش دوم، نسخهي انگليسي، لايدن: انتشارات بريل، ج 5/1211)، آن را متعلق به مغربي دانسته است.[9]
اين نسخه از آغاز و انتها افتادگي دارد. ابتداي آن، آغاز سورهي نساء و بعد از آن تفسير سورههاي مائده، انعام، اعراف، انفال، توبه، يونس، هود، يوسف ميآيد. اما در وسط تفسير آيهي جئنا ببضاعة مزجاة در سورهي يوسف، ادامهي تفسير قطع ميشود و بخشي از تفسير سورهي آلعمران قرار ميگيرد: از آيهي 104 تا پايان سورهي آلعمران. در صفحهي پاياني كه گويا ملحق است، نام كاتب كمال الدين ابومجد عبدالرحيم بن عبدالملك، و سال كتابت 678 آمده است. از بررسي اين نسخه ميتوان حدس زد تفسير المصابيح حالت پاره پاره ــ يا بهتر بگوييم جزوه جزوه ــ داشته است. گاه چند برگ آن در تفسيرِ دو يا سه سورهي قرآن کريم، يک جزء را تشکيل داده است. مثلاً در پايان سورهي مائدة در نسخهي چستربيتي (نسخهي ب) آمده است: الجزء السابع من المصابيح في تفسير القرآن. اين نشان ميدهد در اين نسخه، از آغاز فاتحه تا پايان مائدة، 6 جزء يا جزوه بوده است.
نسخهاي پي دي اف از اين مخطوط در سايتهاي اينترنتي موجود است؛ من نسخهي عكسي از كتابخانهي چستربيتي را به كمك دوست گرامي، آقاي ياسر ميردامادي، دانشجوي دکتري در دانشگاه ادينبورا به دست آوردم.
ج) نسخهي كتابخانهي جامع القرويين (فاس، مراکش) به شمارهي 1476.
اين نسخه که سومين نسخه از تفسير وزير مغربي بهشمار ميآيد، از آغاز تا اواسط سورهي هود را دربر دارد. نسخهي جامع القرويين در فاس (مراکش) به شدت آسيب ديده و اطراف متن آن، به ويژه از آغاز تا پايان سورهي آلعمران توسط موريانه خورده شده است. اهميت اين نسخه در اين است که ميتوان پارههايي از افتادگيهاي نسخهي الف (يعني بخشي از تفسير سه سورهي فاتحة، بقرة، و آلعمران) را بر اساس آن بازيابي و تصحيح کرد. متاسفانه از آنجا که پايان اين نسخه افتاده است، نام کاتب و تاريخ کتابت آن به روشني معلوم نيست. بر روي صفحهي نخست اين نسخه آمده است: كتاب المصابيح في تفسير القرآن العظيم زاده الله تکريماً تصنيف الوزير ابي القاسم الحسين بن علي المغربي رحمه الله. به عکس نسخهي الف، در اين نسخه از تفسير المصابيح، سرآغاز آيات با قلم درشتتر نوشته نشده است. خط اين نسخه نسخ و حاوي علائم بسيار دقيق و فني است. کاتب براي تمامي حروف مشابه علامتي خاص بهکار ميبرد تا آن را از مشابهاتش متمايز کند. ح، ع، ف، ر، س همگي با علامتي خاص در بالا يا پايينشان متمايز ميشوند.
تاکنون کسي از متن، ويژگيها و جزييات اين نسخه از تفسير وزير مغربي اطلاعي نداده بود. من نيز با آنکه از فرسودگي شديد اين نسخه مطلع بودم، و دستيابي به آن را بعيد ميدانستم، مدتها و از طرق مختلف کوشيدم از طريق دوستانم در ايران، اروپا، برخي کشورهاي عربي و شمال آفريقا به اين نسخه دست يابم. اما به رغم دو سال پيگيري اين کوشش من بي نتيجه ماند. سرانجام دستيابي به کپي اين نسخهي نفيس با لطف و ياري استاد و محقق گرامي، دکتر خالد زَهري، مدير الخزانة الحسنية در رباط فراهم شد.
در نسخهي الف، غالباً بعد از نام ابوجعفر و ابوعبدالله عبارتِ «عليه السلام» آمده است. همچنين بعد از ذکر نام پيامبر اکرم صلوات کامل يعني «صلي الله عليه وآله» ذکر شده است. اين امر در نسخهي ج (جامع القرويين) کاملاً به عکس است. يعني در موارد کمتري عليه السلام بعد از کنيهي ابوجعفر و ابوعبدالله ميآورد و بعد از نام پيامبر، گاه «عليه السلام» و گاه «صلي الله عليه» مينويسد، اما ذکر صلوات کامل صلي الله عليه و آله بهجز در سورهي بقره، در ساير جاهاي نسخه به چشم ميخورد. همچنين گاه بعد از ذکر نام امام علي عليه السلام، مينويسد: «کرّم الله وجهه». در نسخهي ب، پس از ذکر نام نبي اکرم، «صلّي الله عليه و علي آله» آمده، اما عليه السلام بعد از نام ابوجعفر و ابوعبدالله نيامده است.
در مقايسه ميان سه نسخهي فوق، اگرچه نسخهي الف، کاملترين است، اما متن نسخهي ج، در برخي موارد دقيقتر و صحيحتر از نسخهي الف به نظر ميرسد. لذا من در تصحيح خود متن اصلي را الف قرار دادهام، اما در اندک مواردي که اختلاف متني ميان نسخهها وجود داشته است، غالباً نسخهي ج را ترجيح دادهام. بديهي است صلوات و سلام را بعد از نام پيامبر و ائمه عليهم السلام همواره بر مبناي نسخهي الف ذکر کردهام.
تصحيحهاي تفسير:
از المصابيح في تفسير القرآن العظيم (وزير مغربي) تاکنون متن تصحيح شدهاي انتشار نيافته است. معذالک درباب اين تفسير، دو رسالهي دانشگاهي انجام يافته است که هردوي آنها عمدتاً به تصحيح متن آن و ذکر مقدماتي در معرفي ويژگيهاي تفسير پرداختهاند.
الف) نخستين رسالهي دانشگاهي در سال 1979 ميلادي [/ 1357 شمسي] در دانشگاه منچستر به قلم آقاي [عمر] اسماعيل انجام گرفته است.[10] وي در اين کار خود، متن تفسير را بر اساس نسخهي ب (كتابخانهي چستربيتي، دابلين، ايرلند، به شمارهي 3538) انجام داده که ناقص ترين نسخه است. تصحيح وي از اين متن حاوي مقدمهاي به انگليسي در معرفي ابنکيسان است و کار اصلي وي، به تصحيح متن و ذکر برخي نکات و مقدمات به زبان انگليسي محدود ميشود. من باآنکه هنوز به نسخهاي از اين رسالهي دانشگاهي دست نيافتهام، حدس ميزنم کار اين دانشجو چندان عالمانه و محققانه نبوده باشد.[11] اولاً اين کار طي 35 سال گذشته هيچگاه انتشار نيافته و تنها معدود کساني بدان ارجاع دادهاند. ثانياً نسخهي چستربيتي بخش اعظم تفسير المصابيح ــ در آغاز و انتهاي آن ــ را ندارد؛ سوم و مهمتر آنکه عمر اسماعيل اساساً ــ به تبع آرتور آربري ــ اين نسخهي ناقص را تفسيري منسوب به ابنکيسان النحوي (م 320 ق) دانسته است. وي نيز همانند آرتور آربري به نقلقولهاي نويسندهي المصابيح از مفسراني چون ابوبکر الرازي الجصاص (م 370 ق) و ابوالحسن الرُِمّاني (م 384 ق) توجه نداشته است.
ب) دومين رساله در سال 2000 ميلادي در دانشگاه امالقري (مکه مکرمه) انجام يافته است. مشخصات آن از اين قرار است: المصابيح في تفسير القرآن العظيم للحسين بن علي المعروف بالوزير المغربي (ت: 418 هـ) من اول سورة الفاتحة الى آخر سورة الإسراء: دراسة وتحقيق، بحث مقدم لنيل درجة الدکتوراة، عبدالكريم بن صالح بن عبدالله الزهراني، باشراف الدكتور عليان بن محمد الحازمي، مکة المکرمة: جامعة ام القري، 1421 هـ/ 2000 م. دو جلد، 839ص. عبدالكريم بن صالح بن عبدالله الزهراني (متولد 1388ق) در روستاي النصباء (محافظة المندق) در عربستان سعودي است، در سال 1410 ليسانس زبان و ادبيات عرب خود را از دانشگاه مدينه منوره (الجامعة الاسلامية)، در سال 1417 کارشناسي ارشد و در سال 1421 دکتري خود را در همان رشته از دانشگاه امالقري دريافت کرده است. وي اکنون استاد مطالعات عربي و اسلامي در «جامعة الملك فهد للبترول والمعادن» در شهر ظهران (عربستان سعودي) است.[12]
رسالهي دکتري عبدالکريم الزهراني در دو جلد قطور در 839 صفحه حاوي تصحيح متن تفسير المصابيح، نمايهي اعلام و اماکن و فهرست منابع تحقيق است. حدود يک دهم از کار وي، در آغاز رساله به توضيحاتي راجع به وزير مغربي، زندگي، آثار، شيوخ، معرفي تفسير المصابيح، نسخهها و ويژگيهاي کلي تفسير اختصاص يافته است. زهراني در کار خود يقيناً بهتر از عمر اسماعيل عمل کرده است: اولا وي به دو نسخهي الف و ب دسترسي داشته است که نسخهي الف بسيار کاملتر از ب (کتابخانهي چستربيتي) است. ثانياً وي به روشني، به اشتباه موجود در انتساب نسخهي چستربيتي پي برده و آن را به ابنکيسان نسبت نداده است. ثالثاً وي نيمي از کار خود را در حواشي و تعليقات رسالهاش به افزودن توضيحات راجع به اشخاص، روايات، منقولات تفسيري، شرح ابيات و معرفي شعراء و مانند آن اختصاص داده که اين حجم کار در پژوهش عمر اسماعيل انجام نگرفته است.
با تمام اين احوال، بايد گفت رسالهي دکتري عبدالکريم الزهراني در تصحيح و پژوهش المصابيح في تفسير القرآن نواقص بسيار زيادي در خود دارد. متاسفانه در برخي موارد، اين کاستيها و اشتباهات مصحح، سبب گمراهي شديد خواننده خواهد شد. از اين رو، در اينجا به ذکر نمونههايي از مشکلات موجود در تصحيح وي خواهم پرداخت. با آنکه اثر فوق اکنون و پس از حدود 14 سال گذشت از دفاع، رسماً منتشر نشده است، به سبب وجود متن آن بر روي سايتهاي مختلف اينترنتي،[13] ذکر اين اشکالات ضروري مينمايد.
- عبدالکريم الزهراني مؤلفِ المصابيح في تفسير القرآن را از نظر مذهبي شيعه نميداند و حداکثر وي را همانند امام نسائي از سنّيان محبّ اهل البيت ميشمارد (ص 40). اين سخن چندان صحيح نمينمايد. نسب وزير مغربي که نوهي دختري کاتب نعماني، مؤلف الغيبة است، و نيز مراودات وي با عالمان شيعه در بغداد چون سيد مرتضي به روشني گرايش وي به تشيع را نشان ميدهد. قديمترين رجاليان شيعه چون نجاشي، وزير مغربي را به صراحت شيعه دانستهاند و بيشترين بهرهگيري از تفسير وي در تفاسير شيعه چون التبيان، مجمع البيان، روض الجنان و مانند آنها رخ داده است. به علاوه، وي با آنکه از مطالب و مضامين مختلف تفاسير شيعي (روايات صادقين عليهما السلام)، سني (طبري، واقدي، عمر بن شبه و مقاتل)، و معتزلي (چون جبائي، رُمّاني، بلخي، ابومسلم اصفهاني) و حتي اهل کتاب استفاده ميکند، اما در شرح و تفسير آياتي از قرآن که شيعه و اهل سنت در آنها اختلاف آشکار ادبي، فقهي، و کلامي دارند، به روشني از ديدگاه شيعه دفاع ميکند. نمونهي آنها را در تفسير وزير مغربي از آيات مربوط به وضوء (المائدة، 6)، متعة (النساء، 24؛ البقرة، 196)، رجعت (البقرة، 56)، خمس و انفال (الأنفال، 41)، و مانند آن ميتوان يافت.
- عبدالکريم الزهراني از بسياري از مصادر وزير مغربي در تفسيرش بي اطلاع است و لذا آنها را ناديده ميگيرد يا به مرجعي اشتباه آدرس ميدهد. يکي از مهمترين اين موارد، نقلهاي فراوان وزير مغربي از امام باقر عليه السلام با عنوان "ابوجعفر" است. باآنکه در اغلب موارد، تعبير عليه السلام بعد از ابوجعفر آمده است، زهراني هيچگاه در حواشي خود به امام باقر عليه السلام اشارهاي نميکند و حتي در مقدمه خود براي رد تشيّع وزير مغربي، بدون دليل ادعا ميکند که عبارت "عليه السلام" در اين موارد از زيادات ناسخ است! بسياري از اين روايات را که در تفسير المصابيح نقل به معنا شدهاند، ميتوان در مصادر روايي و تفسيري کهن شيعه يافت که زهراني از تمامي آنها غفلت ورزيده، يا گاه تنها به غلط در پانويس گفته است مراد از ابوجعفر در اين مورد طبري است. مثلاً در ذيل آيهي (قُلْ أرَأيتُمْ إِنْ أتَاكمْ عَذَابُهُ بَياتاً أوْ نَهَاراً) [يونس، 50] وزير مغربي مينويسد: «قَالَ أبو جعفر: عَذَابٌ ينْزِلُ في آخِرِ الزَّمَانِ عَلَي فَسَقَةِ أهْلِ القِبْلَة، نَعُوذُ بِاللهِ مِنْهُ» مصحح در اينجا تنها مينويسد: لم أقف علي هذا القول (ص 552). روشن است که اين مضمون تنها در روايتي از ابوالجارود از امام باقر عليه السلام آمده است و در منابع پيش و پس از وزير مغربي آن را ميتوان يافت (نک. تفسير القمي، 1/312؛ التبيان، 5/390)،
- عبدالکريم الزهراني از تأثير آشکار اين تفسير بر تفاسير شيعه بياطلاع است. وي تنها از بيان الحق محمود بن ابيالحسن النيشابوري (متوفاي بعد از 553 ق) صاحب تفسير ايجاز البيان عن معاني القرآن و ابوحيان غرناطي (654ـ745) مؤلف البحر المحيط ياد ميکند و مجموعاً 5 يا 6 مورد از اقتباسات اين دو نفر از وزير مغربي را در مقدمهي خود و نيز در پانويسهاي تفسير يادآوري ميکند. در مقابل، وي از تفاسيري چون التبيان (شيخ طوسي)، مجمع البيان (طبرسي)، روض الجنان (ابوالفتوح الرازي)، و مانند آن هيچ اطلاعي نميدهد، حال آنکه بخشهاي زيادي از المصابيح نخستين بار در التبيان نقل شده و سپس به ساير تفاسير بعدي راه يافته است.[14] بهعلاوه، مقايسهي متن دو تفسير المصابيح (وزير مغربي) و التبيان (شيخ طوسي) نشان ميدهد بخشهاي زيادي از آراي تفسير وزير مغربي بدون اشاره به نام وي در تفسير التبيان نقل به مضمون شده است. اين امور همگي در تحقيق زهراني مفقود افتاده است. به سبب عدم آشنايي زهراني با مصادر شيعي، وي حتي در شرح احوال و ذکر آثار وزير مغربي به مهمترين و کهنترين تراجم نويسان شيعه هيچ اشارهاي نميکند.
- برخي اضافات و توضيحات زهراني در تفسير المصابيح خروج از موضوع و حتي سبب تغيير کلام و منظور وزير مغربي ميشود. مثلاً در تفسير سورهي يوسف، رأي وزير مغربي اين است که در آيهي (فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ)، جواب لما در سه آيه بعد ذکر شده است. عبارت وزير مغربي کاملا روشن و گوياست. وي مينويسد: (فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ) جَوَابُهُ (قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكمْ أنْفُسُكمْ أمْراً). فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ فَعَلُوا وَ فَعَلُوا، قَال: بَلْ سَوَّلَتْ لَكمْ أنْفُسُكمْ أمْراً. مصحح در ميان عبارت مؤلف، دخالت کرده و کلمهاي را از خود ميافزايد تا بگويد مقصود وزير مغربي اين است که جواب لمّا محذوف است. لذا وي متن را چنين تغيير داده است: (فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ) جَوَابُهُ محذوف (قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكمْ أنْفُسُكمْ أمْراً). فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ فَعَلُوا وَ فَعَلُوا، قَال: بَلْ سَوَّلَتْ لَكمْ أنْفُسُكمْ أمْراً. و سپس در پانويس افزوده است: «ما بين القوسين زيادة يقتضيها السياق، و هو رأي أهل البصرة أن الجواب محذوف.» درحالي که هم چنين کلمهاي در نسخههاي تفسير وزير مغربي وجود ندارد و هم ادامهي عبارت وزير مغربي خود به روشني گوياست که او عبارت قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ ... را جواب لَمّا ميداند.
نمونهي ديگر در جاهايي است که وزير مغربي، رأيي کلامي يا ادبي و تاريخي ذکر کرده است که مصحح آن را نميپسندد. در اين گونه موارد، دست کم مصحح ميتوانست با مراجعه به منابع پيش از مغربي، مصادر آن رأي را بيابد و با ديدگاه وزير مغربي مقايسه کند. اما وي به جاي اين کار، ضمن مردود دانستن رأي وزير مغربي، في المثل به سخني از ابنتيمية اشاره ميکند و آن را ترجيح ميدهد (مثلاً در تفسير نسبت استهزاء به خداوند در آيهي بقرة، 14)، يا نظر شخصي خود را صحيح ميشمارد. مثلاً در تفسير آيهي لا تُدْرِكُهُ الابْصارُ، وزير مغربي مينويسد «حتي در انجيل هم رويت خداوند باطل دانسته شده است. و باآنکه دلايل سمعي و عقلي در نفي اين امر کفايت ميکند، من نقل قول انجيل را براي شرمساري مقلداني آوردهام که قائل به رويت خداوند شدهاند.» در اينجا مصحح (عبدالکريم الزهراني) مجدداً بيتاب ميشود و در پانويس خود مينويسد: رؤية اللّه تعالى متحققة بالنصوص الشرعية التي يدلّ على ذلك، و أما في الآية فلا يدلّ على نفى الرؤية، فليس معنى (لا تُدْرِكُهُ الاَْبْصارُ) بمعنى لا تراه; لأنّ الشىء قد يرى الشىء و لا يدركه و يدركه و لا يراه، و معنى الآية: لا تحيط به الأبصار ;لأنّ الإحاطة به غير جائزة!
نمونهي ديگر تغييرات دلخواهانهي زهراني در متن تفسير است: مثلاً در آغاز سورهي نساء آمده است: «الحوبُ: الإِثْم، يُقَالُ: حَابَ يَحوبُ حُوباً. وَالْحُوبُ: الإسْمُ.» در هر سه نسخهي خطي از تفسير المصابيح، الاسم آمده و معناي آن روشن است، اما مصحح (آقاي عبدالکريم زهراني) بدون توجه به نسخه و بنا به اجتهاد شخصي خود، آن را تغيير داده و چنين نوشتهاند: «الحوب: الإِثْم، يُقَالُ: حَابَ يَحوبُ حُوباً. وَالْحُوبُ: الإثْمُ.» و توجه نکردهاند که چرا در چنين تفسير موجزي، وزير مغربي بايد عبارتِ «الحوبُ: الإِثْم» را دوبار تکرار کند.
- مهمترين اشکال در تصحيح متن تفسير در رسالهي دکتري عبدالکريم الزهراني آن است که وي نسخهي خطي تفسير را مکرراً اشتباه خوانده و به غلط ثبت کرده است. از همين رو گاه مجبور شده است توضيحاتي در پانويس براي خواننده بيفزايد تا علت گنگي متن تفسير را بيان کند. برخي از اشتباهات نسخهخواني چندان اشکالي در معنا ايجاد نميکنند (مثلا ذکر مُتأرجحاً به جاي مُترجِّحاً؛ ذکر القصد به جاي المقصد؛ و ...)، اما پارهاي از آنها بهکلي متن تفسير را براي خواننده مغلوط و مشتبه ساخته است. من در اينجا تنها براي نمونه به برخي از موارد اخير اشاره ميکنم.
و أن تُلبِسَنا مِن قولِك ما يَكُونُ زُلفَةً في العَاجِلَةِ و ذِمَّةً في الآجَلِ (ص 94)
و أن تُلبِسَنا مِن قبولِك ما يَكُونُ زينَةً في العَاجِلِ و ذِمَّةً في الآجَلِ (صحيح)
إنّني لَم أكُن أكرّ فيه كَرَّةً إلاّ استَسِرُّ فيها قَلبي في كُلِّ مَوقِفٍ (ص 95)
إنّني لَم أكُن أكرّ فيه كَرَّةً إلاّ استَشرف لقَلبي في كُلِّ مَوقِفٍ (صحيح)
استَسِرُّ فيها قَلبي في كُلِّ مَوقِفٍ أجسُرُ عليه عنانَ الفِكرَةِ (ص 95)
استَشرف لقَلبي في كُلِّ مَوقِفٍ أحبسُ عليه عنانَ الفِكرَةِ (صحيح)
ليكونَ النَّفعُ تَامّاً و القصدُ عامّاً (ص 95)
ليكونَ النَّفعُ عامّاً و المقصدُ تَامّاً (صحيح)
فَلمَّا كَان رُجُوعُ الاسْتِهزَاءِ يَظهَرُ مَع عِقَاب الذنوب نَسَبَ الإسْتِهْزَاءَ إليْهِ (ص 105)
فَلمَّا كَان رُجُوعُ الاسْتِهزَاءِ اليهم يَظهَرُ مَع عِقَاب الله تعالي نُسِبَ الإسْتِهْزَاءَ إليْهِ (صحيح)
فَلَمّا اسْتبدل قَولَ الكُفْرِ بالإيمانِ الَّذي فَطَرَهُم اللهُ عَلَيهِ قِيل: ﴿اشْتَرَوُا﴾ (ص 106)
فَلَمّا اسْتبدلوا قَولَ الكُفْرِ بالإيمانِ الَّذي فَطَرَهُم اللهُ عَلَيهِ قِيل: ﴿اشْتَرَوُا﴾ (صحيح)
و مَعْنى يُمْهِلهم و هُم في حَال طُغْيانِهِم تَأنيباً بِهِمْ، وَ إنْظَاراً لَهُم (ص 105)
و يعْنى إنَّهُ يُمْهِلهم و هُم في حَال طُغْيانِهِم تَأنِّياً بِهِمْ، وَ إنْظَاراً لَهُم (صحيح)
لأنَّ الغَبن في الشِّرَاء أقْبَح و ضرب (ص 107)
لأنَّ الغَبن في الشِّرَاء أقْبَح و أفضَح (صحيح)
و ضَرَبَ اللهُ الإضَاءَةَ و الإِظْلامَ مَثلاً لِدُخُولِهم في الإسْلام تَفرقةً و اجمالاً، ثُم خُروجُهُم مِنهُ بِالنِّفَاق (ص 107)
و ضَرَبَ اللهُ الإضَاءَةَ و الإِظْلامَ مَثلاً لِدُخُولِهم في الإسْلام تَعزّزاً وَ إجْلالاً، ثُم خُروجُهُم مِنهُ بِالنِّفَاق (صحيح)
و تبدَّلت الي اليَهُود الَّذِينَ كَانُوا يَتَمَنَّونَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ و آله، فَلَمَّا بُعِثَ كَفَرُوا بِهِ (ص 107)
و قيلَ نزلَت فى اليَهُود الَّذِينَ كَانُوا يَتَمَنَّونَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ و آله، فَلَمَّا بُعِثَ كَفَرُوا بِهِ (صحيح)
و قِيل اللَّوْنُ وَاحِدٌ، وَ الطَّبع مُختَلِفٌ (ص 110)
و قِيل اللَّوْنُ وَاحِدٌ، وَ الطَّعمُ مُختَلِفٌ (صحيح)
وَ لَولا المَعَاني لَمْ يَكُنْ في الأسْمَاءِ مقالةٌ (ص 116)
وَ لَولا المَعَاني لَمْ يَكُنْ في الأسْمَاءِ مُؤَدّاةٌ (صحيح)
وَ قِيل: تَخْلطُوا الصَّدْق بِالكَذِب عَن ابن عباس (ص 125)
وَ قِيل: يَخْلطُون الصَّدْق بِالكَذِب عَن ابن عباس (صحيح)
قَال: يَكْتُمُونَ مُحَمَّداً وَ هُو يَجِدُونَهُ عِنْدَهُم (ص 125)
قَال: يَكْتُمُونَ مُحَمَّداً وَ هُم يَجِدُونَهُ عِنْدَهُم (صحيح)
وَ قِبْلَتُهُمُ الكَعبَةُ وَ لَهُمْ تَحِلُّ ذَبائح (ص 143ـ144)
وَ قِبْلَتُهُمُ الكَعبَةُ وَ لَهُمْ صومٌ و ذَبائحُ (صحيح)
وَ إلى إيجابِ الذِّمَّةِ لَهُمْ وَ أخْذِ الجِزْيَةِ لِتَنْكِيل وَبِذلِك كَانَ السدي وَ أبوالعالية يَقولان (ص 144)
وَ إلى إيجابِ الذِّمَّةِ لَهُمْ وَ أخْذِ الجِزْيَةِ أميلُ وَبِذلِك كَانَ السدي وَ أبوالعالية يَقولان (صحيح)
علي ذلک کل ما في الانجيل من نسبة المسيح الي النبوّة (ص 571)
علي ذلک کل ما في الانجيل من نسبة المسيح الي البنوّة (صحيح)
وَاسْتَعْلي مِنْ بارَان وَ بَعْده (أمَاكن) وَ في الإِنْجِيلِ يذْكر النار فَلينظُر (ص 469)
وَاسْتَعْلي مِنْ فارَان وَ بَعْده (أمَاكن) وَ في الإِنْجِيلِ يذْكر الفارقليط (صحيح)
خَتَمَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِم: شَهِدَ عَليهَا كَما يختمُ الشّاهِدُ حَقِيقَةً، وَ جُمْلَة الختمِ أنّهُ اسْتِعَارةٌ، فَليسَ لأحَدٍ أن يَتَعَلّقَ مِنهُ بِتَأوُّل (ص 101ـ102).
خَتَمَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِم: شَهِدَ عَليهَا كَما يختمُ الشّاهِدُ، وَ جُمْلَة الختمِ أنّهُ اسْتِعَارةٌ، فَليسَ لأحَدٍ أن يَتَعَلّقَ مِنهُ بِتَأوُّل حَقِيقَةٍ (صحيح)
و قِيل: عَرَضَهُم كَمَا بَدَأ خَلْقَهُم (ص 116)
و قِيل: عَرَضَهُم بعد أن خَلَقَهُم (صحيح)
وَ الْفُرْقان مَا فَرَّقَ بَيْنَ الحَقِّ وَالبَاطِلِ، وَ قيلَ: هُوَ النَّصِيرُ (ص 133)
وَ الْفُرْقان مَا فَرَّقَ بَيْنَ الحَقِّ وَالبَاطِلِ، وَ قيلَ: هُوَ النَّصرُ (صحيح)
﴿وَ ما ظَلَمُونا﴾ بِكُفْرهِمْ لِلنِّعَمِ (ص 137)
﴿وَ ما ظَلَمُونا﴾ بِكُفْرِانهِمْ لِلنِّعَمِ (صحيح)
فَقالَ موسَى: أمَركُمْ اللّه بِكَذا، فَقال أولئك: بَل بِكَذا، فَحَرَّفوا العِلم، و خالَفوا موسَى فِيمَا أوْرَد (ص 155)
فَقالَ موسَى: أمَركُمْ اللّه بِكَذا، فَقال أولئك: بَل بِكَذا، فَحَرَّفوا الکَلِم، و خالَفوا موسَى فِيمَا أوْرَد (صحيح)
﴿لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إلا أمانِىَّ﴾ أىْ لَيْس عِندَهُم إلا أنْ يَتَمَنَّوا أنْ تَكُونُوا مِنْ جُمْلَةِ اليَهود بِالاسْمِ وَ العدد (ص 156)
﴿لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إلا أمانِىَّ﴾ أىْ لَيْس عِندَهُم إلا أنْ يَتَمَنَّوا أنْ يَكُونُوا مِنْ جُمْلَةِ اليَهود بِالاسْمِ وَ العدد (صحيح)
و كَانتْ زكاةُ أمْوالِهِم قُرباناً يَهْبِطُ إلَيهِ النَّار فَتأكُله (ص 159)
و كَانتْ زكاةُ أمْوالِهِم قُرباناً تَهْبِطُ إلَيهِ النَّار فَتأكُله (صحيح)
[1]ـ براي معرفي کوتاهي از اين تفسير مهم شيعي نگاه کنيد به مقالهي ديگر نويسنده با اين مشخصات: <المصابيح في تفسير القرآن: گنجي در تاريخ تفسير شيعه>، در جشننامهي استاد محمدعلي مهدويراد، به کوشش رسول جعفريان، قم: نشر مورخ، 1391. نسخهي عربي همين مقاله با عنوان <المصابيح في تفسير القرآن: کنز من تراث التفسير الشيعي>، در مجلهي تراثنا، ش 113 و 114، محرم الحرام 1434 ق.
[2]ـ ابن عديم در آغاز سخن خود چنين مينويسد: «قرأت في رسائل الوزير أبي القاسم بن المغربي، نسخة كتاب كتبه ليعرض بالسدة القادرية وقد طعن عليه بالدار الخليفية في مذهبه حيث وزر للملك السعيد مشرف الدولة أبي علي، وانكار الاسم المغربي المشهور به، وأنه نسب الى اعتقاد المذهب المصري والتدين به فكتب رسالة في ذلك، وكتبها على وجهها وحذفت من آخرها ما لا حاجة لي إليه لما فيها من ذكر نسبه ومنشأه ومذهبه ومبدأ حاله وطلبه للعلم واشتغاله.» اين عبارات نشان ميدهد که وزير مغربي در هنگام وزارت مشرف الدولة ابوعلي بويهي (در حدود سال 410 ق) در بغداد، متهم به نزديکي با اسماعيليه و فاطميان شده است.
[3]ـ از جمله، داوودي در طبقات المفسرين (ج 1, ص 156)، اين تفسير را با نام إملاءات عدة في تفسير القرآن العظيم و تأويله ياد ميكند. ذهبي در لسان الميزان (2/301) نيز ضمن اشاره به اين نامه مينويسد: وأنه أملى عدة مجالس في تفسير القرآن والاحتجاج في التنزيل بكثير من الأحاديث المسموعة له.
[4]ـ عبدالكريم بن صالح بن عبدالله الزهراني در رسالهي دكتري خود نام اين فرد را به اشتباه "خضر سوييط" خوانده است. اين كاتب و ناسخ معروف، خضر بن عبد الله سبط يحيى الجوهري است كه آثار متعددي را كتابت كرده است. از جمله الفهرست ابنالنديم كه زركلي يكي از نسخههاي آن را چنين توصيف ميكند: الفهرست: لابن النديم. طبع في ليبسيك 1871 في جزأين، ثانيهما للفهارس والتعليقات من عمل جستاف فلوجل. وكثيرا ما رجعت إلى جزء منه مخطوط متقن، كتبه خضر بن عبد الله سبط يحيى الجوهري في 44 ورقة توافق الصفحة 145ـ245 من طبعة فلوجل، والصفحة 208ـ355 من طبعة المكتبة التجارية بمصر. گفتني است بيارد داج (Bayard Dodge) در مقالهاي كه به معرفي نسخههاي مختلف الفهرست ابن النديم پرداخته، ميگويد اين نسخه از الفهرست در المكتبة السعيدية در شهر تونك در راجستان هند نگهداري ميشود و در ادامه نام اين فرد را حنين بن عبد الله سبط يحيى الجوهرى ذكر ميكند: تم الجزء الثاني من كتاب الفهرست بعون الله ولطفه ويتلوه ان شاء الله تعالى في الجزء الثالث اخبار يحيى النحوي و كتبه يحيي بن عبد الله سبط يحيى الجوهرى والحمد لله رب العالمين.
[5]ـ فؤاد سزگين در تاريخ ادبيات عربي (متن آلماني، 1/48؛ متن فارسي 1/93) المصابيح في تفسير القرآن را همانند بروكلمان 1/110 اشتباهاً به ابنكيسان نسبت ميدهد.
[6]. MS. 3538: AL-MASABIH FI TAFSIR AL-QUR’AN AL-AZIM, by Abu ’l-Hasan Muhammad b. Ahmad B. KAISAN (d. 320/932). [A considerable portion of a commentary on the Qur’an.] Foll. 97. 20.8 *14.8 cm. Good scholar’s naskh. Undated, 6/ 12th century. No other copy appears to be recorded.
[7]. Charles Pellat, “Ibn Kaysān”, in Encyclopedie de l’Islam, nouvelle edition, edited by C.E. Bosworth, vol. 2, p. 390.
[8]. Josef Van Ess, Theologie und Gesellschaft im 2. und 3. Jahrhundert Hidschra: Eine Geschichte des religiösen Denkens im frühen Islam, Berlin: Walter de Gruyter, Vol. 5, p. 441.
[9]. “al-Maghribi, Banu”, by Pieter Smoor, in EI2, vol. 5, p. 1211.
[10]. U.Y. Ismail. A critical edition of 'Al-masābīh fī tafsīr al-Qur’an al-azim' attributed to Ibn Kaysān al-Nahwī, together with introduction and notes, PhD Dissertation, University of Manchester, 1979, 2 vols.
[11]ـ با تلاش زياد و مراجعات مکرر دوست دانشمندم، آقاي دکتر سيد محمد قاري سيدفاطمي به کتابخانهي دانشگاه منچستر، مشخص شد که اصل اين رساله اکنون در دانشگاه موجود نيست و ظاهراً مفقود شده است.
[12] ـ اطلاعات فوق از صفحهي شخصي وي در جامعة الملك فهد للبترول والمعادن است:
http://faculty.kfupm.edu.sa/IAS/akareem/cv.htm
[13]. http://elibrary.mediu.edu.my/books/MAL11176.pdf
[14]ـ براي نمونهها نگاه کنيد به: شيخ طوسي (385ـ460 ق) در التبيان في تفسير القرآن (ج 1/49، 59، 129، 281، 309، 309، 318، 389، 403، 446، 465؛ و ج 2/275، 348، 374، 573؛ و ج 3، 22، 31، 104، 136، 204، 216، 231، 241، 256، 299، 304، 320، 331، 366، 392، 409، 416، 419، 424، 449، 546، 559، 580؛ و ج 4/ 11، 27، 41، 52، 72، 128، 157، 213، 228، 238، 277، 318، 312، 379، 384؛ و ج 5/ 123، 203، 208، 346) طبرِسي (468ـ548 ق) در مجمع البيان (ج 1/ 283، 380؛ و ج 2/ 684، 862؛ و ج 3/ 28، 87، 96، 104، 146، 149، 180، 239، 314، 325، 340، 402؛ و ج 4/ 451، 595، 635)، قطب راوندي (م. 573 ق) در فقه القرآن (1/13، 113، 116، 224، 304 و 336؛ 2/99، 225 و 337)، ابوالفتوح رازي (قرن ششم) در روض الجنان (5/279؛ 6/20، 117، 221، 225، 267 و 410؛ 7/19، 123، 319 و 415؛ 8/166)، ابنشهرآشوب (489ـ588 ق) در متشابه القرآن و مختلفه (1/141؛ 2/114)، محمد بن الحسن الشيباني (م. 640 ق) در نهج البيان عن کشف معاني القرآن (1/164 و 313؛ 2/128، 307)، فاضل مقداد (متوفاي حدود 826 ق) در کنز العرفان في فقه القرآن (2/121).
پربازدید ها بیشتر ...
دوازده قصیده منقبتی چاپ نشده از دوازده شاعر قصیده سرا
سید عباس رستاخیز و سید رضا باقریان موحدمقاله حاضر در بردارنده 12 مقاله منقبتی چاپ نشده از شعرای قصیده سرا است.
آثار و مقالهشناسی دکتر حسین مدرسی طباطبایی
محمدرضا رهبریانسیدحسین مدرسی طباطبایی (متولد 1320 ش در قم) استاد و پژوهشگر علوم اسلامی، پس از تحصیلات جدید به حوزۀ
نظری یافت نشد.