نقد، بررسی و تکملهای بر مدخل: جهانشاه قراقویونلو، در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی (ج 19)
خلاصه
به نظر میرسد این مدخل با تعجیل و کمی دور از انصاف و انتظارِ ادبدوستان و محققان و به دور از هرگونه مطالعات میدانی، تخصصی و بدون جستجو، ریشهیابی و استفاده از منابع اولیه منتشر شده است.نقد، بررسی و تکملهای بر مدخل: جهانشاه قراقویونلو، در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی (ج 19)
با نگاهی به سیمای تاریخی و شخصیّت ادبیِ جهانش-اه قرهقویونلو، نخستین فرمانروای شیعی در شرقِ میانه
مهدى اللهیارى تبریزى*
دایرةالمعارف بزرگ اسلامی (ج19)، شامل: مدخلهایی از (جوینی، ابوالمظفر -- حافظ)؛ زیرنظر: سید محمدکاظم موسوی بجنوردی؛ تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، چ 1، ج 19، 1390، 778 ص.
جدیدترین مجلد دایرةالمعارف بزرگ اسلامی جلد نوزدهم آن است. این مجلد مانند مجلدهای قبل یکی از آثار گرانبهای تحقیقی مرکز پژوهشهای اسلامی و ایرانی با سرویراستاری استاد سیدمحمد کاظم موسوی بجنوردی است. این مجموعه مشتمل بر 225 مدخل از (جوینی، ابوالمظفر- حافظ) در775 صفحۀ دو ستونی، به ضمیمۀ مقدمه، نمایهها و فهرستهای مربوط است. از جملۀ بلندترین مقالات این کتاب حافظ، جهنم، چاپ، چشمپزشکی و چوگان است. در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی مدخلهای گوناگونی پیشبینی شده است که زمینههای مختلف فرهنگ و تمدن اسلامی مانند قرآنشناسی، فقه، حدیث، تاریخِ سیاسی و اجتماعی، جغرافیای تاریخی و انسانی، اسلام و فرقههای اسلامی اَعم از فِرقِِ مذهبی و مکاتب کلامی، فلسفه و عرفان، زبان و ادبیّات سرزمینهای اسلامی، تاریخ علوم ریاضی و طبیعی، هنر و معماری، مردمشناسی و نیز جنبههای فرهنگ بومی و محلی اقوامِ مسلمان در شرقِ میانه را در بر میگیرد. همچنین برخی از مدخلها و موضوعات برای اولین بار است که تحقیق شدهاند. مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی سازمانی فرهنگی -- پژوهشی است که برای تدوین و انتشار دایرةالمعارف اسلامی، عمومی، تخصّصی و دیگر مراجع علمی در اسفند ماه 1362 در تهران تأسیس شده است. نخستین اثر تحقیقاتی این مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی است که به سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی منتشر میشود.[1]
یکی از مدخلهای درجشده مجلد در نوزدهم از دایرةالمعارف بزرگ اسلامی مدخل «جهانشاه قراقویونلو» است که در پنج ستون از ص 36-38، به اضافۀ یک نیمستون از منابع توسط آقای «روزبه زرینکوب» نوشته شده است. این در حالی است که برای مدخلهایی مانند جهنم، چاپ، چشمپزشکی، چوگان و ... دهها صفحه یا بیشتر از آن اختصاص یافته است. به نظر میرسد این مدخل با تعجیل و کمی دور از انصاف و انتظارِ ادبدوستان و محققان و به دور از هرگونه مطالعات میدانی، تخصصی و بدون جستجو، ریشهیابی و استفاده از منابع اولیه منتشر شده است.
راقم این سطور امیدوار است که همان طور که سرویراستار گرامی، استاد سیدمحمدکاظم موسوی بجنوردی قول ویراش و چاپ دوم آن را دادهاند، این مدخل و دیگر مدخلهای اینچنینی مانند مدخل ترجمۀ قرآن که در مجلد 14 دایرةالمعارف بزرگ اسلامی درج شده بازبینی شود. گفتنی است آن مدخل هم مورد بازبینی و نقد این جانب قرار گرفته و نوشتار نقد و بررسی آن در شمارۀ 114 نشریۀ وزین آینۀ پژوهش درشماره بهمن و اسفند 1387 از ص 57 تا 63 با عنوان نگاهی به دایرةالمعارف بزرگ اسلامی (جلد 15، مدخل ترجمۀ قرآن) به چاپ رسیده است. ذکر این نکته لازم است که این مقاله به رؤیت سرویراستار محترم دایرةالمعارف بزرگ اسلامی نیز رسیده و ایشان در نامهای، قول بازبینی در مدخل ترجمۀ قرآن را برای اینجانب مرقوم داشتهاند. نویسندۀ این سطور امید آن دارد که این مدخل نیز مانند برخی از مداخل، در ویراست و چاپ دوم مورد بازبینی، بازنویسی و تکمیل قرار گیرد.
ð
جهانشاه قرهقویونلو اولین و بزرگترین پادشاه شیعهمذهب در شرقِمیانه است که از شامات تا سند و هندوستان (نزدیک به 35 سال) با شوکت و قدرت تمام فرمانروایی کرده است؛ یعنی 66 سال قبل از اعلان رسمی مذهب شیعه توسط «شاه اسماعیل صفوی». حال برای چنین شخصیّت مهمِ سیاسی با آن سیمای تاریخی و ادبی که آثار ادبی و ابنیههای مذهبی شیعیِ فراوانی از خود به یادگار گذاشته، شایسته است که فقط در پنج ستون و به صورت تیتروار و روزنامهای در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی مدخلی نوشته شود؟! جهانشاه قرهقویونلو با ردِ پایی تاریخی و شخصیّت سیاسی و ادبی، پیشرو سلسلۀ صفویّه و ادامهدهندۀ مکتبِ شیعه و حتی سلسلۀ شیعۀ قطبشاهیان هند که قریب دویست سال بر قسمت بزرگی از شبهقاره هند حکومت کردند بوده است. چگونه با چنین صفات و شرح حالی از این فرمانروا، فقط 5 ستون به اضافۀ نیمستون منابع در چنین کتابِ وزین و قویمی که باعث افتخار، بالندگی، رشد، اعتلاء و افتخار کشور عزیزمان ایران اسلامی است چاپ شده است.
اشعار تُرکی[2] و فارسی جهانشاه قرهقویونلو درست در زمان سستی و فَترت روبهزوالِ زبان فارسی سروده شده و چنان اشعار پُرمایهای است که حتی برخی از پژوهشگران مانند مینورسکی و دیگران، وی را رومیِ ثانی لقب دادهاند. او با استنساخ چندین نسخه از دیوان اشعار خود در قرن نُهم هجری، دیواناش را به تمام شعرای ممالک اسلامی از جمله: عبدالرحمن جامی (شاعر شهیر) ارسال داشته است. جامی هم ضمن پاسخگویی با مطلع (مهر شاهجان، جهانشاهست)، از دیوان جهانشاه تقدیر و همراه با قصیده و نسخهاى از دیوان اشعار خود براى وی ارسال داشته است. جامى در این نامۀ منظوم اشعار جهانشاه را بسیار ارزشمند ارجدار و پُرمایه ارزیابى نموده و دیوان او را خزانه و جهانشاه را پادشاهِ «دانشمآب و عرفانپناه»، «سلطان العارفین»، «افتخار السلاطین» و «زبدة العادلین» و... خوانده است.
ð
نگاهی به سیمای تاریخی، و شخصیت ادبی جهانش-اه قرهقویونلو، نخستین فرمانروای شیعی در شرقِمیانه
حکومت ترکان شیعۀ آذربایجانیِ قرهقویونلو با حکمرانی «امیر قرهیوسف بن قرهمحمد» در سال 810 هـ / 1407م شروع و با فرمانروایی سیوپنج سالۀ «ابوالمظفر جهانشاه بن قرهیوسف»[3] ادامه یافت، با حکومت یکسالۀ «حسنعلى میرزا بن جهانشاه» در سال 873 هـ / 1468م پایان مییابد.[4]
پس از مرگ امیر تیمور گورکانی، امیر قرهیوسف مؤسّسِ سلسلۀ قرهقویونلو (پدر جهانشاه) به آذربایجان حمله میبرد و میرانشاه[5] (پسر تیمور) را در نزدیکى تبریز (سردَری) شکست داده و «سلطان احمد جلایرى» را نیزمغلوب کرده و در تبریز مستقر میشود. پس از مدّتى قرهیوسف به مقابله با شاهرخ پسر دیگر تیمور گورکانی مىرفت که در روستاى «سید آوا» در نزدیکى تبریز فوت میکند.[6]
پس از آن یکى دیگر از پسران امیر قرهیوسف به نام اسکندر زمام امور را در آذربایجان و دیگر مناطق تحتِ امر به دست میگیرد، ولی طولى نمیکشد که اسکندر، در قلعۀ «النجق» نزدیکی «صوفیان»، «چلهخانه» و «مَرَند» امروز به دست پسرش قباد کُشته میشود. در نتیجه حکومت آذربایجان و قسمتهایى از شمال غربی و مرکزی ایران به «جهانشاه قرهقویونلو» میرسد. رفتهرفته کار جهانشاه بالا گرفته و در سال 844 هـ / 1438م بر همۀ گرجستان استیلا یافته و در سال 856 هـ / 1450م عراقِ عجم را به حکومت خود اضافه و شهر «اصفهان» را تصرف میکند و در روز نیمۀ شعبان و مصادف با ولادت حضرت مهدی«عج» (862 هـ / 1457م) در شهر هرات، مرکز اقتدار و عظمت تیموریان به تخت مینشیند.[7]-[8]
ð
جهانش-اه قرهقویونلو[9]
نویان[10]-[11] ابوالمظفر جهانشاه بن قرایوسف بن تورموشخان[12] بایرام خوجا (حکومت:841-872 هـ/1437-1467م)،[13] متخلّص به «حقیقى»[14] / حقیقت معروفترین پادشاه از سلسلۀ قرهقویونلوهاست.[15] جهانشاه اولین فرمانروای شیعىمذهب در شرقِ میانه است که توانست در آذربایجان، خراسان، فارس، عراقین، گرجستان، قسمتى از آسیاى صغیر، شامات و دریاى عُمّان و حتى تا مرز سند و هند با شوکت و عظمت تمام حکومت کند.[16]
دربارۀ وجه تسمیۀ سلسلۀ قرهقویونلو برخی از پژوهشگران و مورخان آن را با نشان بیرقهایشان که به شکل قوچِ سیاهرنگ بوده مرتبط دانستهاند.[17]
در برخی از منابع تاریخی به گرایشات شیعی پادشاهان قرهقویونلو اشاره شده[18] و چنین مینماید که آنها قبل از موفقشدن به تشکیل حکومت، پیوسته با امیر تیمور گورکانی در مبارزه بودهاند،[19] اما برخلاف رقیب دیرینۀ ایشان، خاندان «آققویونلو» از مذهبِ اهلسُنّت و جماعت پیروى میکرده و حتى در یورشهاى تیموری نیز آنها را یارى مىدادهاند.[20]
دربارۀ تشیّع قرهقویونلوها میتوان به این مطلب اشاره کرد که جهانشاه در سال (861 هـ / 1457م) شهر «هرات» مرکز قدرت و نماد عظمت تیموریانِ اهل سُنّت را میگشاید، ولی زمان به تختنشستنِ رسمی را چندین ماه به تعویق میاندازد و تا روز ولادت حضرت مهدی،«عج» در پانزدهم شعبان 862 هـ / 1458م صبر مینماید و این روز را به دلیل احترام، تعلقِ خاطر و تیمّن و تبّرک یومالسعد انتخاب میکند. پُرواضح است که روز نیمۀ شعبان تنها در بین شیعیان روز خوشیُمن و متبّرکی است. به هر روی از این فراز میتوان به تشیّع قرهقویونلوها پی بُرد. نیز از دو سکۀ ضربشدۀ این دوران با عنوان «علی ولیالله» در بغداد هم میتوان دریافت که قرهقویونلوها پیرو مکتب اهل بیت(ع) بودهاند.[21] نیز ابیات بسیاری مانند بیت زیر از اشعار جهانشاه قرهقویونلو است نشاندهندۀ تشیع اوست:
پروانه شد «حقیقی»[22] بیشمعِ جناب شاه
غیر از جناب شاه ]علی(ع)[ نباشد پن--اه ما[23]
به نظر میرسد تنها با همین یک بیت از اشعار جهانشاه میتوان به تشیّع قرهقویونلوها پی بُرد. از اینگونه اشعار تُرکی و فارسی در دیوان جهانشاه بهوفور میتوان یافت.[24] یکی دیگر از دلایل تشیّع قرهقویونلوها این است که حدود پنچاه سال پس از فروپاشی این سلسله و مرگ جهانشاه، یکی از نوادگان وی به نام سلطان قلی / قطبشاه، توانست اولین حکومت رسمی شیعی را در منطقۀ حیدرآبادِ دَکَن هندوستان با نام «قطبشاهیان» پایهریزی کند که حدود دو قرن در مناطق وسیعی از هند حکومت کردند.[25]-[26]
قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین دربارۀ تشیّع قرهقویونلوها مینویسد: «مخفی نماند که جمیع سلاطین این طایفه علیه و بلکه سایر مخدرات ایشان شیعۀ با اخلاص خاندان بودهاند» و در ادامه برای اثبات تشیّع آنها از نقوشِ نگین انگشتری دختران اسکندر (برادرزادگان جهانشاه)، آرایشبیگوم، اَُردوکسلطان ]اَردیک سولطان[ (شاهسارای) و پیر بوداق[27] شاهد مثال میآورد:
در مشغلۀ دنیا در معرکۀ محشر از آلعلی گوید «آرایشِ» اسکندر
بود از جان محبِّ آلحیدر «اردوکسلطان»[28] بنتِ شَه اسکندر
نامم «بوداق» بندۀ با داغِ حیدرم هر جا شهیست در همه عالم، غلام ماست[29]
ملامحمدامین حشری تبریزی در روضة الأطهار دربارۀ درج عبارت «علی ولی الله» در «عمارت مظفریه» مطلب جالبی را ذکر کرده و مینویسد: «زمانی که به جهانشاه خبر آوردند شاه حسین ولی از شیوخ و عرفای نامی و شیعۀ تبریز در مناظره با علمای اهلِ سُنّت حقانیت ولایت علی(ع) را اثبات و آنها را قانع نموده، جهانشاه دستور میدهد تا به دلیل تیمّن، تبّرک و پیروزی در این مناظره عبارت: «علی ولیالله» را در «دارالضیافۀ عمارت مظفریه» با خط زر مُذّهب کنند».[30]
یکی دیگر از دلایل تشیّعِ خاندان قرهقویونلو نامهای است که امیر قرهیوسف )پدر جهانشاه( به شاهرخ تیموری مینویسد و در آن مکتوب، زیارت امام رضا(ع) را آرزو کرده و مینگارد: «مرقد مقدّس معطّر آن راهنمای دولت و پیشوای امّت، خاک آن تربتِ عالیه رُتبت، که غالیۀ طُرۀ طهارت، و مُشکِ نافۀ عصمت است و ...».[31]
همچنین فاروق سومر به نقل از عبدالله الودود بن عبدالله محمود نیشابوری نویسندۀ تاریخ تُرکمانیه همۀ منتسبانِ خاندان قرهقویونلو را شیعه مذهب ذکر میکند[32] و نیز صاحب الضوء اللامع لاهل القرن التاسع، پیربوداق پسر جهانشاه را یک مؤمن واقعی شیعه معرفی میکند.[33]
از دیگر نشانههای تشیّع این خاندان، میتوان به اقدمات «اسپند میرزا» برادر دیگر جهانشاه، فرمانروای عراقِ عرب، بینالنهرین و بغداد اشاره کرد که شیعۀ اثنیعشری را مذهب رسمی بینالنهرین و عراقِ عرب تا شامات قرار داد و خطبه را به نام امامان و سکّه به نام ائمۀ معصومین(ع) ضرب کرد.[34] همچنین بنا به نوشتۀ دیگر مورخان از جمله خواند میر]خاندمیر[ در جلد چهارم حبیب السّیر، جهانشاه پادشاهى شیعىمذهب و از حامیان او به شمار میرود که میل بسیارى به آبادانى داشت. وی ابنیۀ بسیار عالى ساخت که از جمله آنها عمارت المظفریه ]گوی مچید[[35] تبریز است که قسمتهایی از آن تا کنون باقى مانده است.[36]
همچنین گفتنی است که پیروى جهانشاه از مذهب اهل بیت(ع) که پیروانش روزبهروز در میان مردمان بیشتر مىشد، دشمنى و تنفّر بزرگان اهل سُنّت و جماعت را علیه وى برانگیخته بود. روى همین اصل است که ابوبکر طهرانى، مؤلف دیار بکریه[37] و احمد دَدَه لطفالله منجمباشى نویسندۀ صحائف الأخبار[38] (نسخۀ خطی تُرکی) به زعم خودشان او را پادشاهى بدسیرت، ستمگر، خوشگذران و متمایل به کفر و رفض و الحاد که احکام شریعت «اهل سُنّت و جماعت» را مراعات نمىکرد یاد مىکنند!
داورى مورّخان دربارۀ جهانشاه مختلف است. از آن جمله به نظر نویسندگان تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سدۀ هجدهم، جهانشاه فرمانروایی قدرتمند، تحصیلکرده و مهربان و حامى ادب و هنر یاد مینمایند.[39] به گفتۀ ناسخِ دیوان جهانشاه، قنبرعلى بن خسرو اصفهانى، جهانشاه «سلطان العارفین»، «افتخار السلاطین» و «زبدة العادلین» است. همچنین دولتشاه سمرقندی نیز در خصوص اعتقاد جهانشاه، به زعم خودش نوشته است: «فضلا بر آنند که در روزگار اسلام، بد اعتقادتر از او پادشاهی ظاهر نشده است».[40] نیز ابوبکر طهرانی در مورد پیربوداق مینویسد: «جمعی از ملاحده ]شیعیان![ به مصاحبت او افتاده، طعن بر شرع و دین میزنند».[41]
حافظ ابرو هم در زبدة التواریخ بایسنقری و فضلالله روزبهان خُنجی در تاریخ عالم آرای امینی دربارۀ قرهقویونلوها نظرات مشابهی ارائه کرده و مینویسند: «رسوم محدّث و اختراعاتِ غیرمشروع که در زمان امیرقرهیوسف احداث کرده بودند ...»،[42] «قرهقویونلوها با بدعت خود، آتش جهنم را به جان خریدند».[43] نیز ابن تَغریبَردی از مورّخان عرب و همعصر قرهقویونلوها در کتاب المنهل الصافی والمستوفی بعد الوافی جهانشاه را به کفرِ مایل به رفض و بیاعتنا به احکام الهی متهم نموده است.[44]
مستندترین مدرک موجود و از نشانههای غیرقابلِ انکار اثبات تشیّع خاندان قرهقویونلو، فرمانی است که توسط جهانشاه برای نقیبالسادات قم، سید نظامالدین احمد، از بزرگان سادات رضوی، متولیباشی موقوفۀ آستان مقدس حضرت معصومه(س) و تولیت و امامت مسجد امام حسن عسکری(ع) نوشته و ارسال شده است. مطلع و متن این فرمان 42 سطری این چنین آغاز میشود: «]بِالقُدرة الکامِلَةِ ألاَحَدَّیةِ وَالقُوة الشَامِلَة ألاَحمَدَیة ابوالمظَفَرُ جَهانشَاه بَهادر سُوومز[[45] بر مقتضی کلام ربانی و تنزیل سبحانی عزوجل حیث قال قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی وفحوی حدیث سید الرسل وهادی السبل ترکت فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی تعظیم و اکرام و توقیر و احترام سادات عظام که نور حدقۀ لولاک و نور حدیقۀ وما ارسلناکاند موجب فوز و نجاة دارین و سبب رفع درجات منزلت تواند بود خاصه نسبت به طائفه که صیت طهارت نسب ایشان در اقطار و اکناف بل من القاف الی القاف چون نور خورشید عالمگیر و در بسیط غبرا ورد زبان صغیر و کبیر است و صحت انتساب سادات رضویه با حضرت سید کونین و خواجۀ ثقلین محمد الامی العربی الهاشمی الابطحی علیه من الصلوة افضلها و من التحیة اکملها ... سابع عشرین جمادیالاولی سنة سبع وستین وثمانمأئه». (بندۀ درگاه قاسم پروانجی)[46]-[47]
در آخرین صفحۀ این فرمان، عبارت: «من عدل ملک -- جهانشاه -- من ظلم هلک»، به عنوان سجع و تمغای جهانشاه مختوم شده است. ]867 هـ / 1463م[
همچنین عبدالرّزاق سمرقندى در کتاب مطلع سعدین و مجمع بحرین مینویسند: «جهانشاه مردى شاعر، هنردوست و در شعر «حقیقى» تخلّص مىکرد. در زمان او شهر تبریز رونقى به خود گرفت. او بناهاى اعلایى در این شهر بنا نمود که یکى از آنها «عمارت مظفریه» است».[48]
حافظ حسین کربلایی تبریزی نویسندۀ روضات الجنان وجنات الجنان دربارۀ «جهانشاه قرهقویونلو» و عمارتِ «مدرسه و مسجد مظفریه» چنین میگوید: «یکى از مآثرِ ابوالمظفّر جهانشاه، پادشاه بن قارا یوسف، عمارت المظفریه در شهر تبریز، به سعى و اهتمام حَرمِ وى، (همسرِ جهانشاه) «خاتون جهانبیگوم» - انار الله برهانها - بنا شده است».[49]
گفتنی است که تا تاریخ ذکر شدۀ این اولین مسجد بناشده در منطقه است که در دیوارهها، شبستان و رواقهای آن نام امام على(ع) به صورت «على ولى الله» و حسنین(ع) با اشکال مختلف آمده و هنگام ورود از دربِ اصلی مسجد، اسامی خلفا با خط ثلث تزیینی ساخته شده و زینت یافته است.[50]
کتیبه اصلى این مسجد به عرض شصت سانتىمتر است که قسمتى از آن به مرور زمان فرو ریخته، اما آنچه باقى مانده به حدى عالى است که مرحوم حاجحسین نخجوانى (از کتابشناسان و ابنیهپژوهان شهیر تبریز در ایران که هزاران نسخه از کتابهای خطی، سنگی و چاپی خود را به کتابخانۀ ملّی تبریز اهداء نموده است، در مقالۀ چاپشدۀ خود در نشريۀ دانشكدۀ ادبيات تبريز مینویسد: «به هزاران کتیبه مىارزد. متن کتیبه بدین صورت درج شده است: ... السلطان الاعظم المطاع الخاقان الاعلم اللازم (الاتباع) ابوالمظفر (سلطان جهانشاه) بن شاه یوسف نویان رفع اللّه العلى الاعلى بدوام خلافته لواء الدین (...) الافاضة مبراته مبانى الملک و دعائم قباب الحق المبین آمین».[51]
مادام ژان دیولافوا به همراه همسرش مارسل اوگوست دیولافوا (1220- 1298ش / 1258- 1338هـ / ۱۸۴۳-۱۹۲۰م) از جهانگردان فرانسوی در سفرنامۀ خود دربارۀ اهمّیت و زیبایى این عمارت و مسجد مینویسد: «بهترین نمونۀ ابنیۀ قدیمى تبریز عمارت «مظفریه» است که از قرن پانزدهم میلادى در زمان جهانشاه از سلسلۀ قراقویونلوها ساخته شده است ... . سنگ فرش مقدّسِ معبد، داراى اهمیّت و عظمت مخصوصى است که با زیبایى و تزیینات درخشانِ قسمتِ بالا اختلاف کلّى دارد و ضمن الهام، سکون و آرامش قلبى، انسان را وادار مىکند که بىاختیار در مقابل عظمتِ این شاهکارِ بزرگ، سرِ تعظیم فرود آورد».[52] اولیاء چلبى در سیاحتنامه[53] و حاجیخلیفه معروف به «کاتب چلبی» در جهاننما،[54] از جهانگردان معروف تُرک که در سدۀ یازدهم هجری به تبریز سفر کردهاند، مسجد جهانشاه را یکى از شاهکارهاى معمارى میدانند. همچنین در سفرنامۀ ژان باتیست ت-اوِرْنیه (۱۰۱۴-۱۱۰۰ هـ / ۱۶۰۵- ۱۶۸۹م) جهانگرد و بازرگان معروف فرانسوی که در (سال 1056 هـ / 1646م) به آذربایجان سفر کرده، شرح مفصّلى از مسجد جهانشاه و کاشیهاى رنگارنگ و گِرههای زیباى آن آمده است. وی در قسمتی از سفرنامۀ خود چنین مینویسد: «در خارج شهر، سر راه اصفهان مسجدی است با بنای عالی که کرسی آن هشت پله از کف زمینِ معبر بلندتر بوده و در دو طرفِ نمایِ رو به شمال دو مناره مانند برج استوانهشکلِ کمقطر پوشیده و از کاشی ساخته شده و گنبد بزرگ این مسجد از طرف داخل روی دوازده مجردی بنا شده که شانزده مجردی هم از خارج تکیهگاه آن است. سطح داخلی گنبد و دیوارها با زیباترین کاشیهای الوان مزین گشته که حاوی کتیبههایی از آیات قرآن و گل و بوتهها از کاشیهای فیروزهای و لاجوردی و زرد و غیره است. از این گنبد، داخل گنبد کوچکتری میتوان رفت که خیلی قشنگتر از اولی است و سطح داخلی آن با کاشیهای معرق لاجوردی پوشیده شده است. در اطراف محوطۀ زیر این گنبد، سنگهای مرمر بزرگ به دیوار نصب شده که مایۀ تعجب و حیرت است. سطح خارجیِ گنبدِ اول با گلهای سفیدِ زمینۀ سبز و سطح گنبد دوم با ستارههای سفید، روی زمینۀ سیاه رنگ پوشیده شده است».[55]
چنین به نظر میرسد که ساخت و اجرای بنایِ «عمارت مظفریه»، به مثابۀ یادمانی از پیروزیهای جهانشاه در میادین جنگ و نیز در رقابت و قیاس با ابنیههای شهر هرات، عمارت و ساخته شده باشد، به طوری که هنگام ورود به مسجد و مقابل دیدگان، سورۀ مبارکۀ «فتح» به صورت کامل و به شکل برجسته زینتبخش دور تا دور بالای شبستان بزرگ شده است و نام «جهانشاه» در کتیبۀ بالای درِ ورودی نقش بسته که پیشتر روکشی از طلا داشته است. در متن کتیبۀ برجستۀ سر دربِ با شکوه و پُرنقش و نگار «عمارت مظفریه» با خوشنویسی هنرمند آذربایجانی «نعمةالله بن محمد البواب» خطّاط و طراح نقشها مزّین شده است.
این عمارت مانند فیروزهای لاجَوردیرنگ در بین ابنیههای جهان اسلام جلوهگری مینماید. این بنا حاصل تلاش همزمان هنرمندان آذربایجانی مانند عزّالدین بن ملک، نعمةالله بن البواب، خواجه علی بن عثمان و میر شمسالدین تبریزی و با همّت وسرکاریِ «خاتون جهانبیگوم» (همسر جهانشاه) ساخته و زینت یافته است که تا امروز به این صورت باقی و پابرجاست. همچنین هنگام ورود از طرف جبهۀ شرقی درِ ورودی، عبارتی با کاشیکاری «... المبارکة المظفریه فی اربع ربیعالاول سنة سبعین و ثمانمائة. ]870 هـ / 1466م[ اقل العباد نعمةالله بن محمد البواب ...»[56] دیده میشود. همچنین جهانشاه و خاتون جهانبیگوم موقوفههای بسیاری را برای ادارۀ این عمارت وقف نمودند.[57]
جلالالدین دوانی دربارۀ یکی از وسایل روشنایی مسجد و عمارت مظفریه در شرح هیاکل چنین مینویسد: «دُرست در جنوب مسجد، تختهسنگی خیلی بزرگ، سفید رنگ و شفاف وجود دارد که نور خورشید از آن میگذرد، و نور را برای مدتی در خود ذخیره میکند، وقتی آفتاب به آن میتابد به رنگ سُرخ در مییاید، به طوری که بعد از غروبِ آفتاب و تاریکی شب، برای مدتی، طُلّاب با روشنایی و تلالؤ آن، میتوانستند کتابها را قرائت، مطالعه و کتابت نمایند».[58] گفتنی است که اصل نسخۀ دستنوشتۀ در کتابخانۀ تاشکند ازبکستان موجود است. نیز در ضلع پشت درِ ورودی به شبستان بزرگ یک بیت شعر فارسی به خط ثلثِ زیبا و بدین مضمون نوشته شده است.[59]
کردار بیار و گردِ گفت-ار مگرد چون کرده شود کار بگوین-د که کرد
گنبد این مسجد یکی از بزرگترین ابنیههای ساخته شده تا این دوران (872 هـ / دوازدهم اکتبر 1467م) است، به طوری که تقسیم وزنِ گنبد بر روی پایههای متعدد آن، یکی از ظریفترین نمونۀ معماری اسلامی -- ایرانی را خلق کرده است. هر چند که سقف آرامگاه و گنبدخانۀ اصلی مسجد در زلزلۀ سال 1193 هـ / 1779م تبریز تا حدودی از بین رفت و تا سال 1319ش / 1940م همچنان شکسته و ریخته و زیر خاک مدفون شده بود، اما در همین سال به همت مرحوم محمدعلی خان تربیت و بلدیۀ شهر تبریز از زیر خاک بیرون آورده شد و با دقتِ تمام در کنار دیوارها نصب و نگاهداری گردید. با همۀ این احوال این بخشهای تخریبشده که از مدتها قبل در همۀ ابعاد ادامه داشت، به همت مرحوم استاد رضا معماران در سال1352ش / 1973م بازسازی و مرمّت شد و این کار همچنان با حفظ صورت اولیۀ ساخت عمارت در حال انجام و پیگیری است.
از دیگر آثار برجاىمانده از دورۀ این حکمران ادیب و هنرور، بناى مشهور و تاریخى «درب امام» شهر اصفهان است. در این بنا دو امامزاده به نامهاى ابراهیم طباطبایى از نبیرههاى حسن مثنّى و دیگرى سید على، ملقّب به زینالعابدین از اولاد على بن جعفر عُرَیضى دفن شدهاند. کتیبۀ سر در اصلى این بنا به نام امیرزاده جهانشاه است و در تاریخ (857 هـ / 1453م) جهانشاه را امیرِ عراقِ عجم و عرب نشان مىدهد. این عمارت در زمرۀ ابنیۀ تاریخى و نفیس دوران ترکان قرهقویونلو در قرن نهم هجرى است.[60]
یکى دیگر از بناهاى مهم این دوران، «مسجد عمادى» شهر کاشان است که همواره محل اقامت نماز جمعه و جماعت بوده است و آن را در زمان جهانشاه قرهقویونلو براى خواجه عمادالدین محمود در میدانِ عمادی کاشان با سنگ و گچ و کاشى مُعَرق در کمالِ امتیاز و استحکام بنا نمودهاند. این مسجد در (سال 1310ش / 1934م) جزء آثار ملى به ثبت رسیده است.[61]
جهانشاه قرهقویونلو، پادشاهی شاعر
جهانشاه قرهقویونلو استادانه به زبانهای تُرکى و فارسى شعر مىسرود و «حقیقى / حقیقت» تخلّص مىکرد.[62] جهانشاه از اُمرای شاعر دو/ سه زبانۀ قرن نهم هجرى است. او نیز مانند سلطان حسین بایقرا، امیرعلیشیر نوایى، سلطان احمد جلایرى و شاهاسماعیل صفوی ]ختایى[ از حکمرانان و اُمراى ادیب و شاعر محسوب مىشود. پدر جهانشاه قرهیوسف و پسرش آقمیرزا، متخلص به «بوداق»[63] نیز از ادیبان بوند. همچنین گفته مىشود به دستور امیر قرهیوسف، (پدر جهانشاه) براى نخستین بار قرآن مجید به زبان تُرکى آذربایجانى ترجمه شده و خود او این ترجمه را همراه با متن عربی قرآن با لحنى خوش مىخوانده است.[64]
یوسفِ صدّیق، شاه کامران خواند ق-رآن را به تُرکىِ روان[65]
برخلاف سیماى تاریخى -- سیاسى جهانشاه قرهقویونلو، شخصیت ادبى او تا همین اواخر چندان شناختهشده نبود تا اینکه در (سال 1333ش/ 1954م) خاورپژوه مشهور، پروفسور ولادیمیر مینورسکى، با مقالهاى از اِ - ادواردز با عنوان «اثر سلطان عبدالحمید»،[66] (هفدهم نوامبر 1924م / بیست و ششم آبان 1303 ش / نوزدهم ربیعالثانی 1343هـ-) که در مجلۀ تایمز لندن به چاپ رسیده بود، از وجود دیوان جهانشاه حقیقى آگاه میشود. مینورسکی با سعى و کوشش فراوان نسخهاى از دیوان جهانشاه را به دست آورده و بر همین اساس مقالۀ بسیار دقیق خود را با عنوان «جهانشاه قرهقویونلو و اشعارش»، در بولتن دانشکدۀ مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن، ج 86، ش 2، 1954م، ص271-279 منتشر میکند. [67] در مقالۀ مینورسکى، به تاریخ پیدایش و حکومت قرهقویونلوها، همراه با منابع و مآخذ و نیز بررسی دیوان اشعار جهانشاه با درج چندین غزل و رباعى از زبان اصلى (تُرکى و فارسى) همراه با تجزیه و تحلیل آن و با ترجمۀ انگلیسى اشاره شده است.[68]
دیوان جهانشاه قرهقویونلو داراى غزلیات، مثنوى و رباعیاتی به زبانهاى تُرکى و فارسى است. از تلمیحات و ابیات عربى موجود در دیوان جهانشاه معلوم مىشود که وى به زبان عربى نیز مسلط بوده است. گفتنی است که قطعاتی از اشعار عربی جهانشاه را پژوهشگر عراقی، دکتر علی شاکر علی در مقالۀ «العراق والغزو القرهقویونلو فی القرن الخامس عشر المیلادی» آورده و به طبع رسانده است.[69]
افزون بر خود جهانشاه قرهقویونلو، فرزندان و منسوبان او نیز از شعر و شاعرى بىنصیب نبودهاند. پسرش پیربوداق (حاکم شیراز و بغداد)، آرایشبیگوم و اَردوکسلطان ]اَردیک سولطان[ (شاهساراى) و دختران برادر او (شاه اسکندر) شاعر بودند. حتى در زمان نادرشاه افشار، شاعرى به نام عبدالرزاق تبریزى جهانشاهى، متخلّص به نشئه[70] - ملک الشعرایِ دولت افشارى - از احفاد جهانشاه قرهقویونلو بود که به فرمان نادر شاه افشار و به مناسبت مذهّبنمودنِ گنبد حضرت علی(ع) و نصب بر سردرِ حرم در نجفِ اشرف شعرى به زبان تُرکى سروده است.[71] نسخههایى از دیوان عبدالرّزاق تبریزى جهانشاهی در کتابخانۀ دانشگاه تهران، به شمارۀ 2935 و نیز در کتابخانۀ ملّىِ تبریز، به شمارۀ 2626 نگهدارى مىشود.[72]
اشعار تُرکى جهانشاه
جهانشاه قرهقویونلو در تاریخ ادبیات تُرکى و فارسى با تخلص «حقیقى» شناخته مىشود. وی بهترین و عالىترین اشعار تُرکىِ کلاسیک آذربایجان را خلق کرده و جایگاه بسیار ممتازى در تاریخ ادبیات تُرکى آذربایجانی را دارد. جهانشاه از اعاظم ادبیات تُرکى آذربایجانى و در ردیف شعرایى چون: نسیمى، فضولى و شاه اسماعیل صفوی (ختایى) و دیگر بزرگان ادیب زبان تُرکی است.[73]
اشعار فارسى جهانشاه
جهانشاه براى خلق آثار علمى، فرهنگى و هنرى اهمیت ویژهاى قائل بود. او به مفاخر و دانشمندان عصر خود احترام و توجه خاصى نشان مىداد و چنانچه در برخى از منابع و تذکرهها آمده، وى با شاعر نامىِ قرن نُهم هجری، عبدالرحمن جامى مراوده و مکاتبه داشته و در شعرِ فارسى او را استاد خویش مىدانسته است. جهانشاه براى نقد و بررسى آثار خود، دیوان اشعار فارسىاش را براى ملاحظه و اظهارنظر براى جامی میفرستد. جامى هم پس از مطالعه و در مقام سپاسگزارى و تحسین، نامهاى منظوم با مطلع: «مهر شاه جهان، جهانشاهست» را سروده و همراه با نسخهاى از دیوان اشعار خود براى جهانشاه میفرستد. جامى در این نامۀ منظوم، اشعار جهانشاه را بسیار ارجدار و پُرمایه ارزیابى نموده و دیوان او را خزانه و جهانشاه را پادشاه «دانشمآب و عرفانپناه» خوانده است.[74] پس از این جهانشاه براى جامى، دون تُرکمانى (زیباترین خلعت و جامۀ اشرافی) را همراه با دو هزار دینار به عنوان هدیه و تحفه ارسال میکند. جامی نیز با سرودن یک مثنوییِ بلند و یک رباعی، از خلعت و هزار دینار ]دو هزار[ جهانشاه و با اشعار زیر بدین صورت تقدیر کرده است.[75]
□
سخن کوته، از زادۀ طب-ع شاه که دانشمآب است و ع-رفانپناه
بحری است کف جود شَ-هِ کوه وقار کز وی نفتد به غیر گوهـر به کن-ار
موج-ش به عراق چون گهر کرده نث-ار جامی به هـرات، از آن گُهر چیده ]دو[ هزار]؟![[76]
ð
این رسالۀ منظومِ 87 بیتى در دیوان چاپشده جامى، به کوشش علىاصغر حکمت، چاپ 1320ش طهران با این ابیات شروع مىشود.[77]
بده ساقى آن جام گیتى نم-اى که هستى رُباى است و هستى فزاى
به مستی ز هستی رهاییم ده به مستان عشق، آشنایی-م ده
بزن مُطرب آن نغمۀ دل ن-واز که در پردۀ دل بود پ-ردهساز
به شکرانه، ک-ز پردۀ گفتگوی عروس-ان معنی نمودند روی
به گلزار فردوس آم-د، گلی به نزهتگه بینوا، ب-لبلی
همایون کتابى چو دُرجى زِ دُر رسید از گُهرهاى تحقی-ق پُر
در او هم غزل درج، هم مثنوى ز اَسرار صورى و هم معنوى
شده طالع از مطلع هر غ-زل فروغ تب-اشیر[78] صبح ازل
زمقطع چه گویم که هر مقطعى که فیض ابد را بود منبعى
به صورتپرستان کوى مجاز زشاه «حقیقى» نشان داده باز
چو در مثنوى داده دادِ سخن نویى یافته رازهاى کهن
زهی نامۀ دلک-ش دلگشای که شد جان عطّار از او عطرسای
بود مثنوی لیکن آن مثن-وی که شد فایض از خاط-ر مولوی
زبس گل که از راز، در وی شکفت همی شایدش گلشنِ راز گفت
ð
از اشعار جامی در این نامۀ منظوم چنین بر میآید که دیوان جهانشاه، افزون بر غزلیّات و رباعیات حاوی مثنوی نیز بوده است که امروز در برخی از نسخههای بهجاماندۀ خطی اثری از آنها نیست. جهانشاه در اشعار فارسى بیشتر متأثر از مولوى، حافظ، عمادالدین نسیمی و جامى است. دیوان فارسى وی از جهات مضمون از چنان استحکامى برخوردار است که برخى از صاحبنظران او را رومىِثانی (مولانا) نامیدهاند.[79]-[80]
همان طور که در اشعار جهانشاه میخوانیم، جهانشاه پایداری حکومت خود را در جهانگشایی و بسط فروانروایی نمیداند، به طوری که همزمان برای ادامۀ حیات سیاسی و حاکمیت خود، از ادیبان و فرهیختگان زمان خود نیز حمایت متواضعانه میکرده است؛ به طوری که در زمان سلطنت «سلطان محمد فاتح» در کشور عثمانی، شاعری به نام احمدپاشا در یکی از ابیات خود در مورد جهانشاه قرهقویونلو چنین میگوید:
غنچا گیبی جامهسین چاک اِده چون بؤلبؤل گیبی / اُوکیا شعرؤم جهانشاهاُون غزلخوانی دُرست.
ترجمه به فارسی: جامهاش را مثل غنچه اگر چاک کند / جهانشاه است که مانند بلبلی غزلخوان درست میخواند.
Gonca gibi câmesin çâk ide çün bülbül gibi
Okuya şi‘rüm Cihân-şâhun gazel-hânı dürüst [81]
دیوان او با نام خدا آغاز شده و پس از ذکر نام حضرت محمد(ص)، انبیاء اِعظام، امامان(ع)، نام مولانا جلالالدین رومى (مولوی) را مىبَرَد. او همچنین بعضى از اشعار و سرودههای خود را به شاعران و عارفانى چون: شمس تبریزى، شیخ محمود شبسترى، عبدالرحمن جامی، عمادالدین نسیمی و ... هدیه نموده است و این نشانگر علاقه، احترام و تعلقِ خاطر وى به بزرگان ادب و اصحاب اندیشه است. اشعار جهانشاه را در شعر تُرکی با عمادالدین نسیمی تبریزی[82] بسیار شبیه دانستهاند؛ به طوری که گاهی اشعار جهانشاه حقیقی را با اشعار نسیمی به خطا با هم خلط میکنند.
همچنین کتابخانۀ جهانشاه قرهقویونلو در تبریز از کتابخانههاى غنی و معروف قرن نُهم هجرى است. مؤلفان و مصنّفان کتابهاى زیادى به نام او ساخته و پرداختهاند؛ از جمله جلالالدین دوانى، رسالۀ خواص حروف[83] و شیخ شجاعالدین بن کمالالدین، شرح گلشن رازِ شیخ محمود شبسترى را با عنوان حدیقة المعارف[84] را بنام جهانشاه تألیف و به وی اهدا نمودهاند.
جهانشاه نسبت به مولانا جلالالدین محمد بلخی ارادت تامّ و تمامی داشت؛ به طوری که همواره در اشعار خود او را مراد و راهنمای خود میخواند. جهانشاه همۀ دانش و خوانش خود را نشأتگرفته از دریایِ علمِ مولانا و مثنوی میداند و گاهی چنان از عشق و وصال مولانا لبریز میشود که در مقام پادشاهی، مانند گدایان راهی زیارت مرقد مولانا شده و در اشعار خود او را «قطبالدین» و «شیخالمحققین» خطاب میکند و خود را به ایاز و مولانا را به محمود (غزنوی) تشبیه مینماید.
ð
نمونهای از اشعار فارسی جهانشاه در مدح مولانا و مثنوی
شرح ذکر لایزال است مثنوی جان معنی عین حال است مثنوی
مثنوی مقصدنمای آدم است معنیِ صاحب کمال عالم است
کَس به گردِ علم او نبوَد قرین آفرین بر علمِ او صد آفرین
بحر معنی آمدست آن نیکخو دیگران در پیش او مانند جو
عین او سرچشمۀ حیوان ماست قطرهای از وی، حیات جان ماست
با هوای مولوی دارم هوس تا شوم در علم معنی منقبس
عاشقم در گفتن توحید او من که باشم که کنم تقلید او
همچنین خطاب به حضرت مولانا، نوّر قبره
وقت آن آمد که آیم روبرو آب حیوان میبرم از بحر او
میکِشم از جور تو صدگونه درد غم نگردد گر بر آرم آه سرد
درد تو درمان جان است ای طبیب حاش که مانم ز دردت بینصیب
شاکرم دایم به شرح شُکر تو کِی شوم خالی ز مدح و ذکر تو
سالکم در عشق تو یابندهام تا ابد در خاک پایت بندهام
من ایاز و خاص و محمودم تویی رهنمون راه معبودم تویی
□
میخواستم که شرح الهی ادا کنم تا جان خویشتن به صفاتش فدا کنم
گر دم ز نکتۀ اسرار کُنتُ کَنز مخفیاً زهّاد عشق را همه اهل صفا کنم
تا ورد من صفات جمال و جلال اوست حاشا که من حکایت زرق و ریا کنم
چون معتکف به حضرت آن آستان شدم شرط ادب نباشد اگر ترکِ جا کنم
گر فاش میزنم لِمَن الملک را به خلق بس خسروان ملک جهان را گدا کنم
تا روز رستخیز به پایان نمیرسد یک شمّه از حقیقت وی گر ادا کنم
خلق جهان اگر چه همه خصم من شوند جز آستان دوست کجا التجا کنم
درمان ز درد دوست طلب کن حقیقتا تا من درون درد دلم را دوا کنم[85]
□
ساقیا تکیه بر این باد فنا نتوان کرد باده پیش آر که تعبیر قضا نتوان کرد
خانه بر رهگذر سیل فنا نتوان ساخت فکر جاوید در این کنههسرا نتوان کرد
بوسهای می ندهی ای شه خوبان ز چه روی این قدر ]ناز و جفا[ بهر خدا نتوان کرد
طاق ابروی تو محراب دلم را تا نشود ای پی چهره به اخلاص دعا نتوان کرد
ای حقیقی چو تو را عمر به پایان برسد با همه حکمت لقمانش دوا نتوان کرد
□
نمونهای اشعار تُرکی جهانشاه قرهقویونلو[86]
ائی سر - ایی زولف - ایی ت-و ک-مند - ایی ب-لا |
|
Ey sәr-i zülf-i to kәmәnd-i bәla |
|||||||
پیش - ایی ق-دت سرو - و صنوب-ر دو تا |
|
Piş-i qәdәt sәrv-ü senübәr du ta |
|||||||
س-وره - ایی والشمس یوزون آیت-ی |
|
Surə-yi vәşşәms yüzün ayәti |
|||||||
ح-رف - ی هی-دای-تده خطین والضح-ی |
|
Hәrf-i hidayәtdә xәtin vәzzuha |
|||||||
خیض-ر - ایی لبین چشمه - ایی آب - ایی حی-ات |
|
Xizr-i lәb-in çəşmə-yi ab-i hәyat |
|||||||
ع-اشیق - ی دیلخستهیه لعلین شفا |
|
Aşiq-i dilxәstәyә lә’lin şәfa |
|||||||
کیم کی سر - ایی کُویونا خاک اولمادی |
|
Kim ki، sәr-i kuyuna xak olmadı |
|||||||
ایرمهدی مقصودونا اُول بیوفا |
|
İrmәdi mәqsuduna ol bivәfa |
|||||||
آهیله یاندیردی منی فورقتین |
|
Ahilә yandırdı mәni furqәtin |
|||||||
گَل منه وصلیندن ایریشدیر دوا |
|
Gәl mәnә vәslindәn irişdir dәva |
|||||||
آیت - ایی واللیل ساچئن شانی-نه |
|
Ayәt-i vәlleyl saçın şә’ninә |
|||||||
خال - و خطین فاتیحه - ایی ربّنا |
|
Xal-ü xәtin fatihə-yi rәbbәna |
|||||||
کیم کی سَنی گؤردو بو وجهایله شاه |
|
Kim ki, sәni gördü bu vәchilә şah |
|||||||
اولدو سنین خاک - ایی رهینده فدا |
|
Oldu sәnin xak-i rәhindә fәda |
|||||||
سیدره بویون سروینه قئلدی سوجود |
|
Sidrə boyun sәrvinә qıldı sucud |
|||||||
عاریض - ایی روخسارینا بدر - ایی دو جا |
|
Ariz-i ruxsarına bәdr-i du ca |
|||||||
حوسن - و لطافتده یوزوندور قمر |
|
Hüsn-u lətafәtdә yüzündür qәmәr |
|||||||
کوفر - و ضلالتده ساچئندئر بلا |
|
Küfr-ü zәlalәtdә saçındır bәla |
|||||||
وصلینه یار اولدو حقیقی بو گؤن |
|
Vәslinә yar oldu Hәqiqi bu gün |
|||||||
حقدن ایریشدی اونا فضل - و عطا |
|
Hәqdәn irişdi ona fәzl-ü әta |
|||||||
یارئن غمینده بولمادی هر بیصفا صفا |
|
Yarın qәmindә bulmadı hәr bisәfa sәfa |
|||||||
یارئن وفاسئنی نه بیلیر چکمهیهن جفا |
|
Yarın vәfasını nә bilir çәkmәyәn cәfa |
|||||||
هرکیم کی یاره عهد - و وفا قئلماز اِئی حکیم |
|
Hәr kim ki, yarә әhd-ü vəfa qılmaz ey həkim |
|||||||
ایدراک اِدَن اولایاکدیر عهدَه بیوفا |
|
İdrak edәn ülaikәdir әhdә bivәfa |
|||||||
جانئم نجات ایستهمهز از دام - ایی زؤلف - ایی دوست |
|
Canım nəcat istәmәz әz dam-i zülf-i dust |
|||||||
اُول حلقه - ایی سلاسیله تا اولدو موبتلا |
|
Ol hәlqə-yi sәlasilә ta oldu mübtәla |
|||||||
عقلئم ایتیردی لِیلی - و مجنون حیکایتین |
|
Әqlim itirdi Leyli-yü Mәcnün hikayәtin |
|||||||
شیرین یولوندا اولدو چو فرهاد جان فدا |
|
Şirin yolunda oldu çü Fәrhad can fәda |
|||||||
عینیمده نور - ایی لم یَزَل اولدو غم - ایی روخون |
|
Eynimdә nur-i lәmyәzәl oldu qәm-i ruxun |
|||||||
اِئی خاک - ایی آستان - ی تو کَحل - ایی بَصَر - ایی ما |
|
Ey xak-i asitan-i to kәhl-i bәsәr-i ma |
|||||||
هر کیم کی یاری غیر ایله بیگانه بیلمهدی |
|
Hәr kim ki، yarı qeyr ilә biganә bilmәdi |
|||||||
یارین وصالی اولمادی اُول غیره آشینا |
|
Yarın vüsalı olmadı ol ğeyrә aşina |
|||||||
قئلدی حقیقی کعبه - ایی وصلین طوافئنی |
|
Qıldı Hәqiqi kәbə-yi vәslin tәvafını |
|||||||
حَقدَن مویسّر اولدو اونا مروه - و صفا |
|
Hәqdәn müyәssәr oldu ona Mәrvә-vü Sәfa |
|||||||
آیینه - ایی جهان کی جمالیندئر اِئی صنم |
|
Ayinə-yi cahan ki، camalındır، ey sәnәm |
|||||||
هر بیبصر هاچان گؤرهر اُول نوردان ضیاء |
|
Hәr bibәsәr haçan görәr ol nurdan ziya |
|||||||
ائی خط - و خالین کمال الله هم امّ الکتاب |
|
Ey xәt-ü xalın kamal ul-lah hәm ümm-ül kitab |
|||||||
حسرتیندن دیده - ایی عوشّاق اولوبدور غرق - ایی آب |
|
Hәsrәtindәn didə-yi uşşaq olubdur qәrq-i ab |
|||||||
غمزه - ایی چشمین ایشارت قئلدی اهل - ایی وعدهیه |
|
Qәmzə-yi çəşmin işarәt qıldı әhl-i vә’dәyә |
|||||||
مست - ایی عئشقین شول جهتدن قالمادی عینینده خواب |
|
Mәst-i eşqin şol cәhәtdәn qalmadı eynindә xab |
|||||||
لیلةاَلاسرا - و واللیل اَندی زؤلفؤن شأنینه |
|
Leylәt ül-әsra-vü vәlleyl əndi zülfün şә’ninә |
|||||||
آیت - ایی والشمسه وجهیندن گؤروندؤ آفتاب |
|
Ayәt-i Vәşşәmsә vәchindәn göründü aftab |
|||||||
اِی منیم عینیمده روخسارین چو نور - ایی لم یزل |
|
Ey mәnim eynimdә ruxsarın çü nur-i lәmyәzәl |
|||||||
وئی ساچئن هر تارهسیندن عالم اوزره مؤشک - ایی ناب |
|
Vey saçın hәr tarәsindәn alәm üzrә müşk-i nab |
|||||||
عالمی قئلدی مونوّر نور - ایی وجهین تا ابد |
|
Alәmi qıldı münvvәr nur-i vәchin ta әbәd |
|||||||
لؤوح - ایی محفوظوندا رؤشن اُولدو هم یومالحساب |
|
Lövh-i mәhfuzunda rövşәn oldu hәm yövm ül-hesab |
|||||||
زار - و بیمار اَم اگر تشریف قئلسان بیر نظر |
|
Zar-ü bimarәm әgәr tәşrif qılsan bir nәzәr |
|||||||
خاک - ایی راه - ایی مَقدَمینده سپمیشاَم گؤزدن گولاب |
|
Xak-i rah-i mәqdәmindә sәpmişəm gözdәn gülab |
|||||||
ð
ای وصالین روضۀ رضوانمئز وِی دوداغین چشمۀ حیوانمئز
چون ایکی عالَمده سَنسَن جانئمز کُفر ِ زؤلفؤن شرح اِئدر ایمانمئز
□
اِی ایکی عالمده چشمین آفتاب مصحفِ وجهینده دئر اُم الکتاب
دوشدی جانه آتش هجرانه تاب شوق عشقین باغرئمی اِئدی کباب
ð
نسخههای خطى دیوان جهانشاه قرهقویونلو
- نسخه لندن:[87]-[88] این نسخه به تاریخ 893 هـ / 1488م در موزۀ معروف بریتانیا (بریتیش میوزیوم)[89] لندن به شمارۀ OR-9493 نگهدارى مىشود.[90] این نسخه با خط نستعلیق توسط «قنبرعلى بن خسرو اصفهانى[91] بیستویک سال پس از مرگ جهانشاه )شوّال 893 هـ / اکتبر 1488م) و در 85 برگ استنساخ و تذهیب شده است. اندازۀ هر صفحه )16×23( و اندازۀ متن آن )11×16( سانتىمتر است. و در هر صفحه 10 الى 11 بیت از اشعار مسطور است.[92] گزیدهاى از این نسخه با عنوان جهانشاه حقیقی (غزللر و رباعیلر) برای دومین بار در سال 1986م از طرف ابوالفضل رحیماف، مایل علیاف و لطیف حسینزاده توسط انتشارات یازیجی باکو در جمهوری آذربایجان (اتحاد جماهیر شوروی سابق) منتشر شده است.[93]
- نسخۀ ایروان: این نسخه در سال 879 هـ / 1479م، استنساخ شده و اکنون در آرشیو انستیتو نسخ خطى «ماتاناداران» ایروان، شعبۀ ادبیات شرق به شمارۀ 965 نگهدارى مىشود. گفتنی است که محققان نسخِ خطى تا سال 1961م این نسخه را مفقود شده مىپنداشتند. این نسخه برای مدتی طولانى در کتابخانۀ کاخهاى سلاطین عثمانى در استانبول نگهدارى مىشد تا اینکه در دورۀ سلطان عبدالحمید مفقود شد و مدتى بعد در کتابخانۀ اسکندریه مصر پیدا شد. پس از مدّتی دوباره مفقود شد و در نهایت از موزۀ بریتانیا سر در آورد. در همین زمان خاورپژوه مشهور، پروفسور ولادیمیر مینورسکى با نسخۀ خطى دیوان جهانشاه آشنا میشود. این نسخه پس از چندی دیگر و به نحوى نامعلوم به کلکسیونِ میلیاردرِ ارمنى/ آمریکایى آروتیون قازاریان (گولبانگیان) راه پیدا مىکند و بعد از مرگ او بنا به وصیتش به دانشگاه ایروان تعلّق مىگیرد. این نسخه در 54 صفحه با ابعاد (12×20) سانتىمتر، بدون صحافى، جلد است و در هر صفحه آن تعداد 10 - 11 بیت از اشعار درج شده است. در این نسخه 60 غزل، 16 رباعى تُرکى و 79 / 77 غزل فارسى و در مجموع 985 بیت مسطور است.[94] گزیدهاى از این نسخه با تصحیح لطیف حسینزاده در سال 1966م توسط انتشارات «هایاستان نشریاتی» در شهر ایروانِ (اتحاد جماهیر شوروی سابق) منتشر شده است.[95]
- نسخۀ تهران:[96] این نسخه با خط نستعلیق زیبایى تحریر شده و سال استنساخ آن نامعلوم است. و اکنون در کتابخانۀ مرکزى دانشگاه تهران به شمارۀ 8198 نگهدارى میشود و حجمی به اندازۀ 133 برگ 12 سطری در زمینۀ نوشتاریِ (8×5/11) سانتیمتر دارد و داراى 84 غزل، 31 رباعى، 90 مثنوى تُرکى همراه با 108 غزل فارسى و یک مستزاد است.[97] این نسخه اخیراً با مشخصات ذیل به کوشش محقق و کتابپژوه گزیدهکارِ کشورمان دکتر فیروز رفاهى علمداری و توسط انتشارات فیروزان در تهران چاپ و منتشر شده است. همچنین به گفتۀ وی در مقدمۀ دیوان میرزا جهانشاه حقیقی (بر اساس نسخۀ دستنویس کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران)، زیبایی خط و شباهت آن به دستخط نسخۀ لندن این گمان را ایجاد میکند که شاید ناسخ هر دو نسخه یک نفر باشند. در اواسط این دستنویس اشعاری از میرفیضی مرعشی (چهار غزل با 27 بیت) با تخلّص مرعشی داخل شده است که با توجه به نوع خط و کتابت آن روشن میگردد بعدها توسط دیگران وارد این دستنویس شده است. در هیچ جای دستنویس چه ابتدا و چه انتها به نام ناسخ بر نمیخوریم.
دستنویس از دو بخش مجزا تشکیل شده است. بخش اول دارای تذهیب است که قسمتی از آن در اثر عوامل روزگار پاک شده است و در آن با دو خط بسیار نامناسب و به دو سیاق کلمۀ «بسم الله الرحمن الرحیم» و با خطی دیگر در زیر آن «دیوان حقیقی» و «بسمه التعالی» نوشته شده است. در بخش دوم ابتدا «بسم الله الرحمان الرحیم، دیوان تُرکی حقیقی» به خطی بسیار ابتدایی نوشته شده است. در آغاز غزلیات که صفحهای جداست با خط نستعلیق دیگری در کنار «بسم الله الرحمن الرحیم»، عبارت «بسیار خوب شعرست» نوشته شده است. در صفحات داخلی و در اثر بیتوجهی، در جایجایِ آن اظهار نظرهای نابجا و اشعار غیر لازم و کلمات بیربط آورده شده یا برای برخی از اشعار عنوانهایی اضافه شده است. زیبایی ابیات و وجود ترکیبهای نو فارسی جایگاه خاصی را از لحاظ ادبی به اشعار حقیقی میدهد. استفاده از آیات قرآن مجید و احادیث، احاطه شاعر را به زبان عربی روشن میکند.[98]
نسخۀ استانبول: [99] این نسخه در بخش گنجینۀ کتابخانۀ سلیمانیۀ استانبول به شمارۀ 3808 Fatih مضبوط است.[100]
نسخۀ آنکارا: این نسخۀ خطی اکنون در بخش گنجینۀ کتابخانۀ دانشگاه زبان و تاریخ - جغرافیای دانشگاه آنکارا به شمارۀİsmail Saib No I 2221 نگهداری میشود.[101]
همچنین در برخی از سفینهها، جُنگها و تذکرههای فراوانی اشعاری از جهانشاه قرهقویونلو ضبط شده است. مثلاً در سفینۀ شمارۀ 3667 کتابخانۀ ملّی مَلِک و به خط پیرحسین کاتب شیرازی به تاریخ 942 هـ که شامل اشعار شاعران قرن هفتم تا اوایل قرن دهم هجری است.[102]
نامۀ منظوم جهانشاه برای پسرش، پیربوداق
جریان طغیان پیربوداق و سرباززدن از فرمان پدر و نامههای منظوم ردوبدل شده بین ایشان در تذکرهها و معلومات تاریخی قرن نُهم بسیار خواندنی و تأسفبار است. در نوشتههای زیر به قسمتهایی از آن به نقل از تذکرة الشعرای سمرقندی اشاره میشود: جهانشاه پسر دیگرش پیربوداق والى فارس[103] را به دلیل سوءرفتارش با مردم به سال 869 هـ / 1465م معزول و پس از چندى به حکومت بغداد منصوب میکند. پیربوداق در آنجا نیز سر از فرمان پدر باز میزند. جهانشاه به ناچار بغداد را یکسالونیم محاصره و با زیرکى فراوان آن را میگشاید. در این بین پیربوداق به دست فرزند دیگر جهانشاه به نام محمّدى میرزا کُشته میشود. پس از این جریان حکومت شهر بغداد را به محمّدى میرزا سپرده و جهانشاه با دلی سوخته و آکنده از مرگ فرزند، با شوکت تمام و پیروزمندانه در سال 871 هـ / 1467م به تبریز رهسپار میشود.[104] دولتشاه سمرقندى شرح حال پیربوداق را جانبدارانه در تذکرة الشعرا چنین مىنویسد: «او بر پدر [جهانشاه] عاصى شد و از شیراز به دارالسلام بغداد نهضت فرمود و جهانشاه به قصد فرزند عزیمت به بغداد نمود و یک سال و نیم بغداد را محاصره کرد و در حین محاصره این ابیات را به فرزندش پیربوداق نوشت:
ð
اى خلف از راه مخالف متاب تیغ بیفکن که منم آفتاب[105]
شاه منم مُلک خلافت مراست تو خَلَفى از تو خلافت خطاست
غصب مکن منصب پیشین ما غصب روا نیست در آیین ما[106]
اى پسر اَر به شَهى درخورى با پدر خویش مکن سرورى
تیغ مَکِش تا نشوى شرمسار شرم مَنَت نیست، ز خود شرمدار
تیغ که سهراب به رستم کشی-د هیچ شنیدى که ز گیتى چه دید
با چو منى تیغفشانى م-کن دولت من بین و جوانى م-کن
گر س-پهم پا به رکاب آورد ریگ بیابان به حساب آورد
کوه بجنبد چو بجنبم ز جاى چرخ بخیزد چو بخیزم ز پاى
گرچه جوانیت ز فرزانگىست این ز جوانى نه، که دیوانگىست
کودکى اَر چند، هُنر پرور است خُرد بود گر همه پیغمبر است
کِی رسد که این مرتبۀ من به تو ز پدرِ من به من، از من به تو
[جواب پیر بوداق مر پدر را]
اى دل و دولت به لقاى تو شاد باد تو را شوکت و بخت و مراد
نیستم آن طفل که دیدى نخس-ت بالغم و مُلک، به بالغ درست
شرط ادب نیست مرا طفل خواند بخت چو بر جاى بزرگم نشاند
هر دو جوانیم من و بخت من با دو جوان پنجه به هم بر مزن
با مَنَت از بهر تنّماى مُلک خام بود پُختن سوداى مُلک
تیغ مَکَش بر رُخِ فرزندِ خویش رخنه مکن گوهر دلبند خویش
پختۀ مُلکى، دَمِ خامى مزن من ز تو زادم نه تو زادى ز من
شاخ کهن علت بُستان بُوَد نخل جوان زیب گلستان بُوَد
کشور من نیست کم از کشورت لشکر من نیست کم از لشکرت
خطۀ بغداد به من شد تمام کِى دهم از دست به سوداى خام
چون تو طلب میکنى از من سریر من ندهم، گر تو توانى بگی-ر
ð
دولتشاه سمرقندی در ادامۀ مطلب و در تذکرة الشعرا چنین مینویسد:
پیربوداق جوانى پُردل و کریم بود. جهانشاه جهاندیده و مدبّر و مکّار و فهیم:
گوزن جوان گر چه باشد دلیر نیارد زدن پنجه با شیرِ پیر
دولتشاه آخرین لحظات زندگیِ پیربوداق را با طرفداری در تذکرة الشعراء چنین ادامه میدهد:
«بعد مشرب میان پدر و پسر واقع بود و به هیچ صورت اتفاق دست نداد و جهانشاه از روى ستیزه در فرط گرماى نواحى بغداد مدتى مدید زیردستان و رعایا و لشکریان را معذب میداشت. کار به جایى انجامید که فرزندانِ طفل لشکریان، از گرما در گهواره ضایع میشدند و مردم سردابها زیر زمین کنده در آنجا میخزیدند و در درون شهر بغداد نیز از امتداد محاصره قحط خاست و ماکولات و ذخایر اهل شهر و قلعه تمام شد و پیربوداق عاجز و به صلح راضى شد و در اثناى صلح، محمدى [میرزا] که ولد جهانشاه بود از خلاصى پیربوداق و تسلط او دیگر باره اندیشهمند شد و پدر را بر آن آورد که به قتل پیربوداق به خاموشى رضا دهد، و نماز پیشین روز سهشنبه چهارم ذىالقعده سنه احدى و سبعین وثمانمائه ]871 هـ/ شانزدهم ژوئن 1467م[ آن مدبّر، با جمعى از اُمراى جهانشاهى، به قصد کُشتن برادر، به شهر بغداد درآمدند، و به وقتى که پیربوداق نیم روز، غافل نشسته بود به سراى او درآمدند و آن معدن احسان و سماحت را به درجۀ شهادت رسانیدند».
خاک بر سر جهان فان-ى را که ز بهر دو روز بىبنی-اد
قصد خون پسر کند وال-د وز فناى پدر پسر دلش-اد
وان برادر که قاصد جانست ملک الموت دانَش نه هم-زاد
از قرابت، غریب نیست بدى بُوَد خویشِ حسین پُورِ زیاد]![
فریاد از این پدران فرزندکش و داد از این برادران برادرسوز که نه در قلب غلیظ این آبا آزرمى است و نه در دل بیرحم این برادران شرمى. اخوانالصفا رخت به دروازۀ فنا بیرون بردهاند و این شهر بند کبود را به حُقۀ برادرانِ حسود سپرده. چون پیربوداق رکنى بود از ارکان سلطنت جهانشاه و و قصد فرزند نمودن، به تخصیص همچنان فرزند رشید، در دنیا و دین، سبب نقص دولت سلطان جهانشاه شد و بر او آن فعل مبارک نیامد و دولت از او روگردان شد.[107] نقل است که اوزون حسن آققویونلو،[108] (از دشمنان خونی و قدیمی جهانشاه) از شدّت عمل و شجاعت پیربوداق چنان هراسان بود که پس از اطلاع از قتل وی از خوشحالی گفته بود: دو نفر بودند یکی ماند، جوانمرد بود، ولی پیر شد.[109]
مناسبات سیاسی جهانشاه با همسایگان
جهانشاه به دلیل فراست و توفیق در فتوحات نظامی -- سیاسی، خدمات فرهنگی و نیز به دلیل اخلاق و منشِ انسانی و شاعرمآبانهاش، در میان مردمان و اُمرای زمان خود بسیار مورد توجه و احترام بود. او با ممالیک مصر و سلاطین عثمانی مناسبات دوستانهای داشت. چنانکه گفته شده سلطان محمد فاتح در مکاتبات (به قول خود محبتنامهها) او را به دلیل بزرگی، شأن و خصوصیات اخلاقیاش با عناوینی همچون والد اعظم، حضرت ابوی، پدرم، خدایگان خواقین العرب والعجم، مالک الرقاب سلاطین التُرک و الدیلم، دارایِ قیصر خدّام، فغفور جمشیدحشم، مربی ارباب العلم والقلم و ... . خطاب قرار میداد.[110] در یکی از نامههای جهانشاه، به مناسبت بر تخت نشستن سلطان مراد دوم، پس از تعارفات اولیه نوشته شده است: «... چون علاقۀ دوستی و یگانگی و رابطۀ محبت و یکجهتی فی ما بین قدیم و ازلی است، از خاور تا باختر پرتو افروز و در حد اعتدال از تابش روز نوروزی است. دیگر نامۀبسیار مهم و تاریخی این دوران، نامۀ سلطان محمد فاتح است که پس از فتح قسطنطنیه در سال 857 هـ / 1453م برای جهانشاه به تبریز ارسال کرده است. در قسمتی از این مکتوب چنین میخوانیم: «مقصود آنکه چون حق سبحانه و تعالی در این نزدیکی طغرای سلطنت موروثی را بر صحنة ناصیة ایام دولت روزافزون ما در کشیده و تاج اجتبا به تارک میمون ما سزاوار دیده، این بنده نیز به زبان لااحصی در شکر نعم مستقصیبودن بر خود اقدام واجبات و اهمّ مفروضات دیده و به عادت معروف با رغبت تمام بهر عدل و داد غزوه و جهاد روی بر فتح قلاع و استخلاص بقاع نهاد کمر طاعت خالق برای ترفیه خلایق بر میان جان بسته و جان شیرین بذل اعلاء دین کرده پنجاه و چهار روز محاربه و مجادله رفت روز بیستم ماه جمادی الاولی که صبح صادق روز سهشنبه بود، یکباره از خشک و دریا هجوم نموده و نبرد عظیم از هر دو سو برخاست کشتکار اعمار آدم ملاعین کرد و دود از دودمانشان بر اوج آسمان پیوست و سر و سرور آن مخاذیل که تکفور بود زیر سمند بغلطانید و یکایک به مالک دوزخ سپردند غازیان دین ... خزاین و دفاین و عروض و اقمشه و هر چه هست، تالان کردند ... قوانین منسوخ اهل طغیان با سوانح شرع اهل ایمان فرومانده و کوس شرع محمدی بر منارههای ناقوس زدنی آوازه تکبیر و تهلیل برداشته شعر: از سعی ما به جای صلیب و کلیسیا / در دار کفر مسجد و محراب و منبر است / آنجا که بود نعره و فریاد مشرکان / اکنون خروش نغمۀ اللهاکبر است ...».[111]
پایان کار جهانشاه
پس از کُشتهشدن پیربوداق، سراسر عراق عرب و عجم، کرمان، فارس، آذربایجان، گرجستان و قسمتهاى اعظم خراسان به تصرف جهانشاه قرهقویونلو درآمد و همۀ فرمانروایان و امیران سر به فرمان وى نهادند. در این میان تنها امیر حسن بایندرى معروف به «اوزون حسن آققویونلو» به او تمکین نکرد و عَلَمِ مخالفت برافراشت و توانست قسمتهایى از مناطق «اَرمن» و «کُردستان» را از قلمرو جهانشاه خارج کند. جهانشاه پیر و فرتوت در جریان بازپسگیری و در یک هجوم و حملۀ غیرمنتظرانه آققویونلوها، در یک زمستان برفی و حمله به چادر فرانروایی و مقامت پسرانش یوسف میرزا و محمدی میرزا جهانشاه پس از بستن یکی از زانوبندهایش، به طرف یکی از درّههای اطراف اردوگاه فرار میکند. در همین حین یکی از سربازان اوزون حسن به نام اسکندر (جوانی قلدر، با هویتی مجهول) او را تعقیب میکند و در یک ستیز نابرابر، جهانشاه از ترس جان فریاد برمیآورد که من جهانشاهِ پادشاهام، اما اسکندر بدون اعتنا به اینگونه سخنان و به طمع جامهها و البسۀ گرانبهای فرمانروایی، وی را از پا در آورده و سرِ جهانشاه را از تن جدا کرده و بر فتراک (زین) اسب میآوزید و تنِ جهانشاه را در برف و خونآبه رها میکند. در بین راه، سر بریدهشدۀ او به زمین افتاده در زیر برف مدفون میشود. پس از این نبرد و پیروزی، اسکندر هم مانند بقیۀ افراد به اردوگاه خود (آققویونلوهای پیروز) برمیگردد و بدون اینکه چیزی در اینباره به کسی بگوید، برای استراحت به چادر خود میرود. امیران و فرماندهان اوزون حسن وقتی جامههای ذیقیمتیِ اسکندر را میبینند، او را حاضر کرده و از او در این رابطه استنطاق و بازجویی میکنند. اسکندر هم زبان باز کرده و اعتراف میکند. با حرفها و اعترافات وی دنبالِ سرِ جهانشاه و تن رهاشدۀ او در همان درّه گشته و آنها را مییابند. اوزون حسن آققویونلو پس از آن وارد اردوگاه جهانشاه شده و خزانۀ او را به دست میآورد.[112] سپاهیان جهانشاه هم پس از این از هم گسیخته، رو به فرار نهاده و مُضمحل میشوند. همچنین پسران جهانشاه، محمدى میرزا و میرزا یوسف پس از سه روز، در نبردى سخت و سنگین گرفتار شده و با جمعى از اُمراى قرهقویونلو کُشته یا کور میشوند. (دوازدهم ربیعالثانى872 هـ / 19 نوامبر 1467م). در تاریخ وفات ایشان این «مادّه تاریخ» گفته شده است:
اردوی جهانشاه بهادر نُویان با آن همه اسباب و زبردستی و پُش-ت
ثانی عشر ماه ربی-عالثانی ویران شد و تاریخ (حسن بیک بکُشت)[113]
اوزون حسن برای ارعاب پادشاهان و دیگر اُمرای ممالک و اعلان پیروزی بر بزرگترین فرمانروایی قرن نهم، سر جهانشاه را برای سلطان ابوسعید گوركانی به هرات میفرستد، اما غیاثی و ابنتَغریبَردی گفتهاند كه سر جهانشاه به قاهره فرستاده شد و حتی غیاثی نوشته كه آن را در 7 جمادیالآخر 872 هـ / دوازدهم ژانویۀ 1468م در شهر حلب دیده است. به گفتۀ بُوداق منشی قزوینی و والۀ اصفهانی، جسد جهانشاه را در جنوب حیاط مدرسه مظفریه تبریز در گنبدی كه خود ساخته بود به خاک سپردند.[114] تصویر بالا محل دفن ابوالمظفّر جهانشاه، پادشاه بن قرهیوسف و همسر وى خاتون جهانبیگوم در جنوب عمارت مظفریه است.
همچنین خواندمیر ]خاندمیر[ در جلد سوم حبیب السّیر در اینباره چنین مینویسد:
چو دولت از آن خاندان درگذشت یکی کُشته شد، دیگری کور گشت[115]
ð
پینوشتها:
- آثار باستانى آذربايجان؛ عبدالعلى كارنگ؛ تهران: انجمن آثار ملى، 1351ش.
- اسناد و مکاتبات تاریخی ایران از تیمور تا شاه اسماعیل؛ عبدالحسین نوایی؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1370.
- ادبيات فارسى بر مبناى تأليف استورى؛ ترجمۀ يحيى آرينپور و ديگران؛ تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقيقات فرهنگى وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالى، 1362ش.
- أعيان الشيعة؛ سيدمحسن امين؛ بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1303ق.
- تاريخ ادبيات در ايران؛ ذبيحاللّه صفا؛ تهران: انتشارات فردوسى، 1371ش.
- تاريخ اصفهان؛ حاجميرزا حسن خان جابرى انصارى؛ تصحيح و تعليق جمشيد مظاهرى؛ تهران: مؤسسۀ انتشاراتى مشعل با همكارى شركت بهى، 1378ش.
- تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سدۀ هجدهم؛ پیگو لوسکایا و دیگران؛ تهران: انتشارات خیام، 1354ش.
- تاريخ تبريز؛ ولاديمير مينورسكى؛ ترجمۀ عبدالعلى كارنگ؛ تبريز، 1332ش.
- تاريخ جديد شهر يزد؛ احمد بن حسين بن على الكاتب؛ يزد، 1317ش.
- تاريخ كاشان؛ عبدالرحيم كلانتر ضرابى، (سهيل كاشانى)؛ به كوشش ايرج افشار؛ تهران: اميركبير، 1356ش.
- تاریخ فرشته، (گلشن ابراهیمی)؛ محمدقاسم هندوشاه استرابادی؛ پاکستان: لکهنو ۱۸۶۳م.
- تاريخ و جغرافى دارالسلطنۀ تبريز؛ نادر ميرزا قاجار؛ چاپ سنگى، تبريز، 1323هـ. .
- تاریخ النقود العراقیة؛ احمد غازی السامرائی؛ بغداد: دارالجواهری، 2011م.
- تذكرة الشّعراء؛ دولتشاه سمرقندى؛ چاپ ليدن، 1901م.
- تذكرة الشّعراى آذربايجان؛ محمد ديهيم؛ تبریز: بىنا، 1367ش.
- ترجمان وحى، سال اول، شماره يک، «نشريۀ تخصصى مركز ترجمۀ قرآن مجيد به زبانهاى خارجى» (مؤسسۀ فرهنگى ترجمان وحى)؛ مقالۀ «نگاهى به ترجمههاى آذربايجانى قرآن كريم»، رسول اسماعيلزاده.
- تركان در ايران؛ برتولد اشپولر، كليفورد ادموند، بازورث، فاروق سومر، كلود كاهن و ولاديمير مينورسكى؛ ترجمۀ يعقوب آژند؛ تهران: نشر مولى، 1386ش.
- جامی، شرح حال و ديوان؛ علی اصغر حكمت؛ تهران، 1320ش.
- خُلد بَرین؛ محمدیوسف واله؛ به کوشش میرهاشم محدث؛ تهران، 1371ش.
- چهل مقاله؛ حاج حسين نخجوانى؛ به كوشش يوسف خادم هاشمىنسب؛تبريز، 1343ش.
- حبيب السّير فى اخبار افراد البشر؛ غياثالدين بن همامالدين محمد الحسينى مشهور به خواندمير ]خاندمیر[؛ به كوشش محمود دبيرسياقى؛ تهران: خیام ، 1367ش.
- دائرةالمعارف تشيع؛ احمد صدرحاجسيدجوادى و ديگران؛ تهران: بنياد خيريه و فرهنگى شط، 1373ش.
- دانشمندان آذربايجان؛ محمدعلىخان تربيت؛ طهران، 1314ش.
- دايرةالمعارف بزرگ اسلامى؛ زير نظر سید كاظم موسوى بجنوردى، تهران، 1385ش.
- دیوان لغات التُرک ]تؤرک[؛ محمود ]بن حسین[ کاشغری؛ ترجمۀ محمود دبیرسیاقی؛ تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، 1372ش.
- دياربكريه؛ ابوبكر طهرانى؛ به كوشش نجاتى لوغال، فاروق سومر؛ تهران: طهورى، 1356ش.
- الذريعة الى تصانيف الشيعة؛ آغا بزرگ طهرانى؛ تهران: چاپخانۀ مجلس، 1374ق.
- راهنماى آثار تاريخى آذربايجان شرقى؛ اسماعيل ديباج؛ تبريز، 1334ش.
- روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات؛ میرزا محمدباقر خوانساری؛ ترجمه مقدمه و اضافات به قلم محمدباقر ساعدی خراسانی؛ تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1356.
- روضاتالجنان و جناتالجنان؛ حافظحسين كربلايى تبريزى؛ به كوشش جعفر سلطانالقرايى؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1344-1349ش.
- روضة الأطهار؛ ملامحمد امین حشری تبریزی؛ به کوشش عزیز دولتآبادی؛ تبریز: انتشارات ستوده، 1381.
- روضة السلاطين؛ محمد بن اميرى هروى متخلّص به «فخرى»؛ تبريز، 1345ش.
- ريحانة الأدب؛ علامه محمدعلى مدرس خیابانی تبريزى؛ 6 جلد، طهران، 1333-1326ش.
- زبدة التواریخ؛ حافظ ابرو؛ تصحیح سیدکمال حاجسیدجوادی؛ 2 جلد، تهران: نشر نی، 1372.
- سخنوران آذربايجان (از قطران تا شهريار)؛ عزيز دولتآبادى؛ تبریز: انتشارات ستوده، 1383ش.
- سفرنامۀ ژان باتيست تاورنيه؛ ترجمۀ ابوتراب نورى؛ به كوشش حميد شيرانى؛ تهران، 1363ش.
- سياحتنامۀ اولياء چلبى؛ به كوشش احمد جودت؛ استانبول، 1314ق.
- صحائف الأخبار؛ احمد دَدَه لطفالله منجمباشى (نسخۀ خطی تُركى)؛ 3 ج، مصر: مطبعۀ عامره، 1285هـ .
- الضوء اللامع لأهل القرن التاسع؛ شمسالدین محمد بن عبدالرحمن سخاوی؛ مصر، 1937م.
- عالمآرای امینی؛ فضلالله روزبهان خُنجی؛ تصحیح محمد اکبر عشیق؛ تهران: نشر میراث مکتوب، 1381.
- فرهنگ ايران زمين؛ حسين شهشهانى؛ مقالۀ: «خلاصۀ وقفنامه مسجد ميرعماد كاشان و فرمانهاى سلاطين كه در آن باقى مانده است»؛ 1339ش.
- فرهنگ سخنوران؛ خيامپور؛ تبريز، 1340ش.
- فهرست کتابهای خطی کتابخانۀ ملی ملک؛ ایرج افشار و محمدتقی دانشپژوه.
- فهرست نسخههاى خطى فارسى؛ احمد منزوى؛ تهران، 1348-1353ش.
- فهرست نسخههای کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران؛ محمدتقی دانشپژوه؛ تهران، 1362.
- قراقويونلوها؛ فاروق سومر؛ ترجمه وهاب ولى؛ تهران: نشر وزارت فرهنگ و آموزش عالى - علمى و فرهنگى، 1369ش.
- گاهنامه؛ سيدجلال طهرانى؛ تهران، 1312ش.
- لغتنامۀ دهخدا؛ علىاكبر دهخدا؛ دورۀ جديد، تهران: مؤسسۀ انتشارات چاپ دانشگاه تهران، 1372ش.
- مأثر رحيمی؛ ملاعبدالباقى نهاوندى؛ به کوشش محمد هدایتحسین؛ كلكته، 1924-1931م.
- مجالس المؤمنين؛ قاضى نوراللّه شوشترى؛ چاپ سنگى، طهران، 1286هـ .
- مجمل التواریخ؛ حیدر رازی (نسخۀ خطی)؛ کتابخانۀ ملی پاریس، شمارۀ 1330، برگ 227.
- مقامات جامی (گوشههایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی خراسان در عصر تیموریان)؛ تصحیح نجیب مایل هروی؛ تهران: نشر نی، 1371.
- مطلع سعدين و مجمع بحرين؛ كمالالدين عبدالرزاق سمرقندى؛ 2ج، چاپ محمد شفيع، لاهور، 1949-1946م.
- المنهل الصافی والمستوفی بعد الوافی؛ یوسف بن تَغریبَردی؛ تصحیح محمد محمد امین؛ قاهره: الهیئة المصریة،1985م.
- نامۀ دانشوران؛ شمسالعلماء، عبدالوهاب قزوینی، ابوالفضل ساوجی و حسن طالقانی؛ با مقدمۀ سیدرضا صدر؛ چاپ دوم، قم: دارالفکر، 1338ش.
- نشريۀ دانشكدۀ ادبيات تبريز، مقالۀ «مرحوم حاجحسين نخجوانى»؛ شمارۀ سوم، سال اول، تبریز، 1328ش.
- نقشها و نگاشتههاى مسجد كبود؛ سيدجمال ترابى طباطبايى؛ تبريز، 1344ش.
- هدية العارفين؛ اسماعيل پاشا بغدادى؛ بیروت: دار إحياء التراث العربى، 1339هـ .
- هندسه و تناسبات در معماری دورۀ ترکمانان قویونلو مسجد کبود (فیروزۀ جهان اسلام)؛ مجتبی انصاری - احد نژادابراهیمی؛ کتاب ماه علوم و فنون؛ شهریور 1389.
ð
- E. Edwards, “The books of Sultan Abdul-Hamid”, The Times, 17 November 1924, p. 17, col.5.
- Faruk, Sümer, “Kara-Koyunlular”, İslam Ansiklopedisi, İslam Âlemi Tarih, Coğrafya, Etnografya ve Biyografya Lugati, C 6, İstanbul, 1993.
- F. Nève, Exposé des guerres de Tamerlan, etc., Bruxelles, 1840, pp. 144-5.
- Handlist of Persian Manuscripts 1895-1966, by G. M. Meredith Owens, Published by the rustees of the British Museum, 1968, p.57.
- I. P. Petrusěvskij, “Vnutrenjaja Politika Ahmeda Ak Koijunlu”; Izv. Azerb. FAN, “Sbornik Statei Po istoril Azerbaïdjana”, 1942/2; G. V. Abgaryan, Matenadaran, Hayastani Bedakan Heradarakchootiun, Yerevan 1969, P. 31.
- Jale, Demirci, “Cihanşah (Hakikî) Divanı’nın İki Yeni Nüshası”, Ankara Üniversitesi Dil ve Tarih-Coğrafya Fakültesi Türk Dili ve Edebiyatı Bölümü Türko-loji Dergisi, C 12, S 1, Ankara, 1997.
- Lətif Hüseynzadə, Mail Әliyev Cahanşah Həqiqi, seçilmiş əsərləri, Tərtib, müqədimə və lüğətin müəllifləri, Yazıçı, Bakı, 1986.
- Lәtif Hüseynzadә,Hәqiqi. Şe’rlәr. Kitabın tәrtibi vә şәrhlәri filoloji elmlәr namizәdi, Hayastan nәşriyyatı, Yerevan, 1966.
- Maḥmūt, b. Ḥusayn Kāshgharī, Divānü Lûgat-it-Türk Tercümesi, tr. Besim Atalay, Ankara, 1985-1986.
- The clan of the Qara-qoyunlu rulers, in F. Koprulu Armagani, 1953.
- Vladimir Fedorovick Minorsky, “Jihan-Shah Qara-Qoyunlu and His Poetry”, (Turkmenica, 9), Bulletin of School of Oriental and African Studies, University of London, Vol. 16, No. 2 (1954), p. 277.
- Vladimir Fedorovick Minorsky, “The Qara-Qoyunlu And The Qutb-Shahs”, Bulletin of School of Oriental and African Studies (BSOAS), volum 17, p 70, Londan, 1955.
- Vladimir. Fedorovick Minorski, "Cihanşah qaraqoyunlu Və onun şe'rlri, Bulletin of School of Oriental and African Studies (BSOAS), Londan, 1954, 17-2, s. 293. Minorsky. Vladimir Fedorovick (b. 1877, d. 1966).
- Tovma Metsopetsi's, (b. 1378, d. 1446) History of Tamerlane and His Successors. in: The Armenian Weekly, Armenian Medieval Historians in print, “Three Centuries of Scholarship across across Three Continents”, DR. ARA SANJIAN, UNIVERSITY Of MICHIGAN-DEARBORN, September, 1,2012; ibid, History, In 1420, Shah Rukh marched toward Vaspurakan. The chief of the Black Sheep; ibid, History of Lank-Timur and His Successors (in Arm), edition, S. Shahnazarean (Paris,1860), partial French trans, F. Nève, “Exposé des guerres de Tamerlane et de Schah-Rokh” dans l'Asie occidentale d'après la chronique arménienne inédite de.
- Heribert Busse, Untersuchungen Zum Islamischen Kanzleiwesen, “Deutschen Archaologischen Instituts kairo”, Islamische Reihe, Band 7) Kairo, 1959, p. 149-150; Jean Aubin, “Note sur puelpues documents Ap---Qounlu”, Archives Persanes Commentees, 1, Melanges Louis Massignon Danas, 1965, Vol, 1, 11; ibid, “Un soyrrghal Qara---Qoyunlu”, Concernant le Buluk De Bawanat-Harat Marwast, Archives Persanes Commentees, 3, Document, from, Islamic Chanceries, Oxford, 1965, pp. 159-170, 236-245l.
- K. P. Kostikyan, Persian Documents Of The Matenadaran, National Academy Of Sciences Republic Of Armenia Institute Of Oriental Studies, Decrees, vol, 1, (1449-1594), Yerevan, 1956.
ð
منابع: فارسی و تُرکی
«ابوبکر طهرانی و کتاب دیار بکریه»؛ چهرازی، منصور؛ کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شمارۀ 28، بهمن 1378.
«اشعار بازمانده از دیوان حقیقی»؛ بصیریپور، علی؛ آینه میراث، شمارۀ 45، پاییز و زمستان 1388.
«ایران در سده پانزدهم (نهم هجری) بین ترکیه و ونیز، و - مینورسکی»؛ مترجم امیرخانی، محمدباقر؛ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی تبریز، شمارۀ 102، تابستان 1351.
«اندیشۀ سیاسی فضل بن روزبهان خُنجی»؛ ایزدی، حسین؛ کیهان اندیشه، آذر و دی 1370، شمارۀ 39.
«تشیع قراقویونلوها، (780-872 هـ . ق)»؛ شاهمرادی، سیدمسعود، منتظرالقائم، اصغر؛ پژوهشهای تاریخی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، سال چهل و نهم، دورۀ جدید، سال پنجم، شمارۀ اول، (پیاپی 17)، بهار 1392، ص 72-49.
«جغرافیای تاریخی و آثار باستانی تبریز»؛ وهرام، مجید؛ بررسیهای تاریخی، شمارۀ 28، مهر و آبان 1349.
«جهانشاه حقیقی، قاندیم قربانوف»؛ مترجم قوجق، یوسف، شعر، شماره 21، پاییز 1376.
«جهانشاه قراقویونلو»؛ مکرمین خلیل ینانچ؛ مترجم ولی، وهاب؛ فرهنگ، شمارۀ 19، پاييز 1375.
«جهانشاه قرهقویونلو»؛ اللهیاری تبریزی، مهدی؛ مجلۀ بیناللملی کؤرپؤ، ایران، تبریز -- جمهوری آذربایجان، 62 نجى نومره، باهار و ياى فصلى، خرداد 1390.
«جهانشاه قرهقویونلو، پادشاه شاعر»؛ اللهیاری تبریزی؛ مهدی، کتاب ماه ادبیات، شمارۀ پیاپی197، اسفند 1392، ص 67.
دیوان تورکی جهانشاه حقیقی؛ تدوین و تصحیح کریمی، محمدرضا؛ کرج: انتشارات پینار، 1389.
«عنادورزی جهانشاه با شیخ جنید صفوی: دلیل سیاسی یا مذهبی»؛ عادل، پرویز؛ رشد آموزش تاریخ، شمارۀ 22، بهار 1385.
«فتنۀ حروفیه در تبریز»؛ مشکور، محمدجواد؛ بررسیهای تاریخی، شمارۀ 22، مهر و آبان 1348.
«فرمانی از دوران ابوالمظفر جهانشاه قرهقویونلو»؛ همایونفرخ، رکنالدین؛ بررسیهای تاریخی، شمارۀ 27، مرداد و شهریور 1349.
«گزارش مشروح راجع به مسجد جهانشاه»؛ ابوالضیا، محمود؛ نامۀ انجمن، شمارۀ 22، تابستان 1385.
«مسجد کبود تبریز یا عمارت مظفریه»؛ نخجوانی، حسین؛ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی تبریز، شمارۀ 3، خرداد1327.
«مکاتبۀ منظوم جهانشاه و پیربوداق»؛ بختیاری، اوژن؛ وحید، شمارۀ 113، اردیبهشت 1352.
«میرزا جهانشاه حقیقی و اشعار وی دربارۀ مولانا جلالالدین بلخی»؛ تمیزال، علی؛ زبان و ادب، شمارۀ 37، پاییز 1387.
دیوان میرزا جهانشاه حقیقى، فارسی -- تُرکی، بر اساس نسخۀ دستنویس کتابخانۀ مرکزى دانشگاه تهران، (شعر تُرکى و فارسى، قرن 9 هـ)؛ تهران: فیروزان، 1380، 333 ص.
«نقدی بر مقالۀ - اشعار بازمانده از دیوان حقیقی»؛ اللهیاری تبریزی، مهدی؛ گزارش میراث، دورۀ دوم، ضمیمۀ شمارۀ 3، زمستان 1391.
□
منابع لاتین:
ATICI ARAYANCAN, Ayşe, Akkoyunlu Ve Karakoyunlularda Edebiyat Ve Snnat (White Sheep And Black Sheep Literature And Art), Ankara Üniversitesi Sosyal Bilimler Enstitüsü Tarih Anabilim Dalı Ortaçağ Tarihi Bilim Dalı Doktora Öğrencisi.
DEMİRCİ, Jale, “Cihanşah (Hakikî) Divanı’nın İki Yeni Nüshası”, Ankara Üniversitesi Dil ve Tarih-Coğrafya Fakültesi Türk Dili ve Edebiyatı Bölümü Türko-loji Dergisi, C 12, S 1, Ankara, 1997.
-------------- DEMİRCİ, Jale, Cihânşâh Hakîkî Divânı, İnceleme-Metin-Dizin, Köksav Yay, Ankara , 2001.
DEĞİRMENÇAY, Veyis, Karakoyunlu Hükümdarı Cihânşâh ve Farsça Şiirleri (Divân-ı Hakîkî), Erzurum, 2004.
-------------, Karakoyunlu Hükümdarı Cihânşâh, Farsça Şiirleri (Divân-ı Hakîkî), çev: Veyis Değirmençay, Erzurum, 2004.
------------, Karakoyunlu Hükümdarı Cihânşâh ve Farsça Şiirleri (Divân-ı Hakîkî), [Farsça metin kısmı] Erzurum, 2004.
DIRIÖZ, Haydar Ali, “Cihânşâh’ın Türkçe Şiirleri”, Emin Bilgiç Hatıra Kitabı, haz.: Oktay Aslanapa, Ekmeleddin İhsanoğlu, İstanbul, 2000, 195-215.
HÜSEYNZADӘ, Lətif, Hәqiqi. Şe’rlәr. Kitabın tәrtibi vә şәrhlәri filoloji elmlәr namizәdi, Hayastan nәşriyyatı, Yerevan, 1966.
I. P. Petrusěvskij, “Vnutrenjaja Politika Ahmeda Ak Koijunlu”; Izv. Azerb. FAN, “Sbornik Statei Po istoril Azerbaïdjana”, 1942/2.
G. V. Abgaryan, Matenadaran, Hayastani Bedakan Heradarakchootiun, Yerevan 1969, P. 31.
KAYNAKÇA, Aka, İsmail, İran’da Türkmen Hâkimiyeti (Karakoyunlular Devri), Türk Tarih Kurumu Yayını, Ankara, 2001.
KONUKÇU, Enver, “Cihanşah”, Türkiye Diyanet Vakfı İslam Ansiklopedisi, C 7, İstanbul, 1993.
MACİT, Muhsin, “Cihânşâh ve Türkçe Şiirleri”, Bilig, S 113, Bahar, İstanbul, 2000.
--------------, “Karakoyunlu Hükümdarı Cihânşâh’ın Dînî-Mistik Evreni”, Türk Kültür İncelemeleri Dergisi, S 6, İstanbul, 2002.
--------------, Karakoyunlu Hükümdarı Cihânşâh ve Türkçe Şiirleri, Ankara, 2002.
--------------, “Hükümdar, Şair, Trajedi Kahramanı: Karakoyunlu Cihanşah ve Türkçe Şiirleri -
(Cihanşah the Karakoyunlu Emperor and His Poems in Turkish, 2002), Grafik Yayınları, 2002” Virgül, 50 (Nisan 2002), ISBN 975-93344-1-0, Sayfa Sayı 210.
--------------, “Karakoyunlu ve Akkoyunlu Türkmenlerinin Edebî Faaliyetleri”, Türkler, Yeni Türkiye Yayınları, Ankara 2002, 696-701. 6.
--------------, “Karakoyunlu Cihânşah’ın Mesnevi Sevgisi”, Türk Edebiyatı Dergisi, C. 338, s. 13-16. 2001
MINORSKY, V, “Karakoyunlu Cihanşah ve Şiirleri”, tercüme: Mine Erol, Selçuklu Tarih ve Medeniyeti Enstitüsü- Selçuklu Araştırmaları Dergisi, C 2, Ankara, 1971.
ÖZTUNA, Yılmaz, Devletler ve Hanedanlar-İslam Devletleri, C I, Ankara, 1996.
RECEBOV, Rahman, Cihanşah Hakiki, Aşkabat 1999, 123 s.
REFAHİ Alemdarî, Firuz, Mirza Cihânşâh Hakîkî, Farsça-Türkçe Divan, Tahran: İntişârât-ı Firuzân, 1380.
RӘHIMOV, Әbülfəz, HÜSEYNZADӘ, Lətif, ӘLIYEV, Mail, Cahanşah Həqiqi, seçilmiş əsərləri, Tərtib, müqədimə və lüğətin müəllifləri, Yazıçı, Bakı, 1986.
SÜMER, Faruk, “Kara-Koyunlular”, İslam Ansiklopedisi, İslam Âlemi Tarih, Coğrafya, Etnografya ve Biyografya Lugati, C 6, İstanbul, 1993.
--------------, “Karakoyunlular”, Türkiye Diyanet Vakfı İslam Ansiklopedisi, C 26, İstanbul, 2001.
TEMİZEL, Ali, “Mirza Cihanşah Hakikî ve Mevlâna”, Selçuk Üniversitesi, Mevlâna Araştırma ve Uygulama Merkezi, Mevlâna Araştırmaları Dergisi, Sayı: 2, s. 55–72, Ankara, 2007.
TMGI, Jahanşa Hakyky, “Goşgylar diwany”, Aşgabat, 1999.
YINANÇ, Mükrimin H, “Cihan-Şah”, İslam Ansiklopedisi, İslam Âlemi Tarih, Coğrafya, Etnografya ve Biyografya Lugati, C 3, İstanbul, 1993.
¡
* دانشپژوه تاریخ و فرهنگِ ایران و اسلام. mehdiallahyaritabrizi@gmail.com، بر خود لازم میدانم از استاد حمید احمدزاده، استاد محمدرضا انصاری محلاتی، دکتر بهرام گرامی، ابراهیم قشمزاده و مسلم عبدالهی حیدرباغی تشکر و قدردانی نمایم.
[1]. وب سایت رسمیِ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، مرکز پژوهشهای اسلامی و ایرانی، نویسنده: سعیده خاناحمدی. (با تغییر و تصحیح مجدّد).
[2]. صورت نوشتاری این واژه بر اساس اصول قیاسی «تؤرکی» است.
[3]. بر اساس نوشتههای تاریخنگاران دورۀ صفوی، و همچنین مورّخان همعصرِ ترکانِ قرهقویونلو و آققویونلو، جهانشاه قراقویونلو، ابوالمظفر جهانشاه بن قرهیوسف نامآورترین فرمانروای قرهقویونلو احتمالاً در سال (802 هــ / 1399م) در ماردینِ رومیّه (ترکیۀ امروزی) و به روایتی در شهر خویِ آذربایجان به دنیا آمده است. (ر.ک به: بوداق منشی قزوینی، ص 71؛ قزوینی، ص 356؛ خورشاه بن قباد، گ 504؛ مجدی، ص 966؛ والۀ اصفهانی، ص 715). سخاوی (ج3، ص 80) تاریخ تولّد او را اوایل سده نُهم دانسته و ابنتََغریبَردی (1988، ج 5، ص 26) به سال (810 هــ / 1407 م) یا بعد از آن را احتمال داده است. امیر قرهیوسف، (پدر جهانشاه) پس از درگذشت تیمور گوركانی (متوفی 807 هــ / 1404م) و آزادی از زندان ممالیک مصر، برای بازپسگیریِ سرزمینهای آباء و اجدادی خود (آذربایجان، و همچنین شرق و غرب آناطولی) حركت خود را از شامات و مصر آغاز میکند و در بین راه مهمانِ «مجدالدین عیسیبن اَرتُق«، حكمران شهر ماردین میشود. از طرفی میدانیم که جهانشاه در همین ایام به دنیا آمد ( د. ا. تؤرک، ج3، ص 173). نیز“SÜMER, Faruk, “Kara-Koyunlular”, İslam Ansiklopedisi, İslam Âlemi Tarih, Coğrafya, Etnografya ve Biyografya Lugati, C 6, İstanbul, 1993”. و بنا بر قول بیشترِ منابع تولّد او را در (808 هــ / 1405) در مدرسهایی در شهر ماردین تُرکیه ذكر شده است. (ر.ک به: طهرانی، ج 1، ص 57؛ غفاری قزوینی، 1343 ش، ص250؛ نویدی، ص 557؛ تاریخ قزلباشان، ص 33؛ احمد دَدَه لطفالله منجمباشى، نویسندۀ صحائف الأخبار، (نسخۀ خطی تُرکی) ، ج 1، گ 346 ب به صواب نزدیکتر است. به نقل از رضا رضازادۀ لنگرودی، با تغییر، تصحیح و اضافاتِ مجدد).
[4]. برتولد اشپولر، کليفورد ادموند، بازورث، فاروق سومر، کلود کاهن و ولاديمير مينورسکى، ترکان در ايران.
[5]. حروفیّه در نوشتهها و کتابهای خود، «میرانشاه» را «مارانشاه» خطاب میکردند.
[6]. وفات میریوسف شاه تبریز کتابت شد به تاریخ کتابت (823 هـ) / (1420م)
[7]. ابوبکر طهرانى، دياربکريه، به کوشش: نجاتى لوغال، فاروق سومر، ص 125.
[8].The clan of the Qara-qoyunlu rulers, in F, Koprulu Armagani, 1953, p 391-5.
[9]. جهانشاه بن قره یوسف بن قره محمد بن بیرام خواجه الترکمانی قتل سنة 872 و عمره 70 سنة. هو من طائفة ترکمانیه تسمی قرهقوقوینلو کانت لها دولة ظهرت ایام استیلاء تیمور لنک علی قسم من شمال ایران والعراق سنة 872 فاستولت علی آذربیجان، والعراق العربی زهاء 66 سنة وهناک طائفة اخری ترکمانیة آققویونلو. فی دایرةالمعارف الاسلامیة آققویونلو معناه قبیلة القطیع الأبیض. وعلیه قرهقویونلو معناه قبیلة القطیع الأسود وفی الدائرة أیضا ان طائفة آققویونلو حارب امراؤها القرهقویونلو. واستدل صاحب مجالس المؤمنین علی تشیّع طائفة قرهقویونلو بما کان منقوشا علی خواتیم آرایش بیکم و ارداق سلطان ابنتی اسکندر بن قرا یوسف و بوداغ ابن المترجم واسفند بن قرا یوسف عن تذکرة السمرقندی، ص 457 طبع برلین. سيدمحسن امين، أعيان الشيعة، ج 3، ص300-301، ج 4، ص 249 و ج 17، ص 294. 17،249.
[10]. در زبان تُركى «نويان» به معنى شاهزاده است. براى اطلاع بيشتر ر.ک به: دیوان لغات التُرک، ]تؤرک[ محمود ]بن حسین[ کاشغری، ترجمۀ محمود دبیرسیاقی.
[11]. Maḥmūt, b. Ḥusayn Kāshgharī, Divānü Lûgat-it-Türk Tercümesi, tr. Besim Atalay, Ankara, 1985-1986.
[12]. اصل دستنوشتۀ این کلمه «دورموشخان» است، ولی برخی از کاتبان در زمان استنساخِ بسیاری از کلمات تُرکی که با «دال» آغاز میشدند به «تا / طا» ابدال کرده و از اصول مستند «نوشتار قیاسی» عدول کردهاند. برای مثال کلماتی مانند «دوغول، طغرول»، «دوغآی، طغای»، «دولانآی، طولانآی / تولانآی»، «دومرول، تمرول» و ... .
[13]. عبدالعلى كارنگ، آثار باستانى آذربايجان، ص 79.
[14]. آغابزرگ طهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج 9، 1187 و اسماعيل پاشا بغدادى، هدية العارفين، ج1، ص 258.
[15]. خواندمير]خاندمیر[، حبيب السّير، به كوشش محمود دبيرسياقى، ج 3، ص 478-482.
[16]. دائرةالمعارف تشيع، ج 5، ص 544؛ سيدمحسن امين، أعيان الشيعة، ج 3، ص300-301، ج 4، ص 249 و ج 17، ص249.
[17]. Faruk, Sümer, “Kara-Koyunlular”, İslam Ansiklopedisi, İslam Âlemi Tarih, Coğrafya, Etnografya ve Biyografya Lugati, C 6, İstanbul, 1993; Vladimir Fedorovick Minorsky, (b. 1877, d. 1966), “Jihan-Shah Qara-Qoyunlu and His Poetry”, Turkmenica, 9, Bulletin of School of Oriental and African Studies, University of London, Vol. 16, No. 2 (1954), p 271-297.
[18]. نوراللّه شوشترى، مجالس المؤمنين؛ خواندمير]خاندمیر[، حبيب السّير، ج 4، صفحات 408-414؛ مدّرسِ تبريزى، ريحانة الأدب، ج2، ص558.
[19]. سيد محسن امين، أعيان الشيعة، ج 3، ص300-301، ج 4، ص 249 و ج 17، ص 249. به نقل از تذكرۀ سمرقندى، طبع لیدن، ص547.
[20]. ابوبكر طهرانى، دياربكريه، به كوشش نجاتى لوغال، فاروق سومر، ص 229.
[21]. احمد غازی السامرائی، تاریخ النقود العراقیة، ص80.
[22]. جهانشاه قرهقویونلو در تاریخ ادبیات تُرکى و فارسى با تخلص «حقیقى» / «حقیقت» شناخته مىشود.
[23]. Vladimir Fedorovick Minorsky, “The Qara-Qoyunlu And The Qutb-Shahs”, Bulletin of School of Oriental and AfricanStudies (BSOAS), volum 17, p 70, Londan, 1955, p 271-297.
[24]. دیوان میرزا جهانشاه حقیقى فارسی ــ تُرکی، بر اساس نسخۀ دستنویس کتابخانۀ مرکزى دانشگاه تهران، (شعر تُرکى و فارسى، قرن 9 هـ) تهران: فیروزان؛ دیوان تورکی جهانشاه حقیقی، تدوین و تصحیح کریمی، محمدرضا، انتشارات پینار، کرج 1389؛
HÜSEYNZADӘ, Lətif, Hәqiqi Şe’rlәr, Kitabın tәrtibi vә şәrhlәri filoloji elmlәr namizәdi, Hayastan nәşriyyatı, Yerevan, 1966; RӘHIMOV, Әbülfəz, HÜSEYNZADӘ, Lətif, ӘLIYEV, Mail, Cahanşah Həqiqi, seçilmiş əsərləri, Tərtib, müqədimə və lüğətin müəllifləri, Yazıçı, Bakı, 1986; MACİT, Muhsin, Karakoyunlu Hükümdarı Cihânşâh ve Türkçe Şiirleri, Ankara, 2002; DEMİRCİ, Jale, Cihânşâh Hakîkî Divânı, İnceleme-Metin-Dizin, Köksav Yay, Ankara, 2001; DEĞİRMENÇAY, Veyis, Karakoyunlu Hükümdarı Cihânşâh ve Farsça Şiirleri (Divân-ı Hakîkî), Erzurum, 2004; Karakoyunlu Hükümdarı Cihânşâh, Farsça Şiirleri (Divân-ı Hakîkî), çev: Veyis Değirmençay, Erzurum, 2004.
[25]. محمدقاسم هندوشاه استرآبادی، تاریخ فرشته، (گلشن ابراهیمی)، ص 85.
[26]. Vladimir Fedorovick Minorsky, “The Qara-Qoyunlu And The Qutb-Shahs”, Bulletin of School of Oriental and AfricanStudies (BSOAS), volum 17, p 70, Londan, 1955, P 271-297.
[27]. ابوالفتح میرزا (ذیقعدۀ 870 / ژوئن 1466) مقلب به عضدالدولة والدین پسر ارشد جهانشاه در زمان حیات پدر حاکمیت فارس و بغداد را به صورت مستقل اداره میکرد. اولین تاریخی که میتوان از ورود وی به عرصۀ سیاست در نوشتههای تاریخی دنبال کرد سال 852 هـ / 1448م است که از سوی پدرش به حکومت بغداد میرسد. ر.ک به: غیاثی، ج 5، صص 288 و 305.
[28]. صورت قیاسیِ این عبارت ]اَردیک سولطان[ است.
[29]. نوراللّه شوشترى، مجالس المؤمنين، ج2، صص 370 و 582.
[30]. ملا محمدامین حشری تبریزی، روضة الأطهار، ص 61.
[31]. عبدالحسین نوایی، اسناد و مکاتبات تاریخی ایران از تیمور تا شاه اسماعیل، ص 169. به نقل از «تشیّع قراقویونلوها»، سید مسعود شاهمرادی و اصغر منتظرالقائم، پژوهشهای تاریخی، ص 58.
[32]. فاروق سومر، قراقویونلوها، ترجمۀ وهاب ولی، ص 13-12.
[33]. شمسالدین محمد بن عبدالرحمن سخاوی، الضوء اللامع لاهل القرن التاسع، ص 2.
[34]. نوراللّه شوشترى، مجالس المؤمنين، ج1، 80، ج 2، ص 370؛ میرزا محمد باقر خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، ج1، ص73؛ شمسالعلماء، عبدالوهاب قزوینی، ابوالفضل ساوجی و حسن طالقانی، نامۀ دانشوران، ج1، ص 375-374؛ محمد علی مدّرسِ خیابانی تبریزی، ریحانة الأدب، ج 8، ص 146 و احمد غازی السامرائی، تاریخ النقود العراقیة، ص80.
[35]. صورت نوشتاری این واژه بر اساس اصول کتابت قیاسی است.
[36]. خواند مير]خاندمیر[، حبيب السّير، جلد چهارم، صفحۀ 423-424.
[37]. ابوبكر طهرانى، دياربكريه، به كوشش: نجاتى لوغال، فاروق سومر، ص253.
[38]. احمد دَدَه لطفالله منجّمباشى، صحائف الأخبار، (نسخۀ خطی تُرکی).
[39]. پیگو لوسکایا و دیگران، تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سدۀ هجدهم، ص 128.
[40]. دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعرا، ص 97: به نقل از «تشیّع قراقویونلوها»، سید مسعود شاهمرادی، اصغر منتظرالقائم، پژوهشهای تاریخی، ص 57.
[41]. ابوبكر طهرانى، دياربكريه، به كوشش نجاتى لوغال، فاروق سومر، ص 371.
[42]. حافظ ابرو، زبدة التواریخ بایسنقری، ص 739.
[43]. فضلالله روزبهان خُنجی، عالمآرای امینی، ص 21: به نقل از «تشیّع قراقویونلوها»، سیدمسعود شاهمرادی، اصغر منتظرالقائم، پژوهشهای تاریخی، ص57.
[44]. یوسف بن تَغریبَردی، المنهل الصافی والمستوفی بعد الوافی، مادّۀ «جهانشاه»؛ همو، منتخبات من حوادث الدهور فی مدی الایام و الشهور، چاپ ویلیام پوپر، بركلی و لوسآنجلس، 1930-1942؛ همو، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، قاهره،1383هـ ؛ بوداق منشی قزوینی، جواهرالأخبار: بخش تاریخ ایران از قراقویونلو تا (سال 984 هـ، چاپ محسن بهرامنژاد، تهران، 1378 ش؛ تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، تهران: بهنام، 1361 ش؛ احمدبن نصراللّه تتوی و همكاران، تاریخ الفی: تاریخ هزار ساله اسلام، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران، 1382 ش؛ عبداللّه بن لطفاللّه حافظ ابرو، زبدةالتواریخ، چاپ كمال حاج سیدجوادی، تهران، 1380ش؛ خواندمیر]خاندمیر[؛ خورشاهبن قباد، تاریخ ایلچی نظامشاه، نسخۀ خطی كتابخانه مركزی دانشگاه تهران، ش 4323؛ دولتشاه سمرقندی، كتاب تذكرهالشعراء، چاپ ادوارد براون، لیدن، 1318ش/1901م؛ حسن روملو، أحسن التواریخ، عبدالحسین نوائی، تهران، 1384 ش.
[45]. در صفحۀ نخست فرمان که از کلمۀ («بالقدرة» تا کلمۀ «سُوومز») ختم میشود، به خط زر مذهّب شده که رونوشت آن در سطور بالا درج شده است.
[46]. K. P. Kostikyan, Persian Documents Of The Matenadaran, National Academy Of Sciences Republic Of Armenia Institute Of Oriental Studies, Decrees, vol, 1, (1449-1594), Yerevan, 1956; Heribert Busse, Untersuchungen Zum Islamischen Kanzleiwesen, “Deutschen Archaologischen Instituts kairo”, Islamische Reihe, Band 7) Kairo, 1959, p. 149-150; Jean Aubin, “Note sur puelpues documents ApـــQounlu”, Archives Persanes Commentees, 1, Melanges Louis Massignon Danas, 1965, Vol, 1, 11; ibid, “Un soyrrghal QaraـــQoyunlu”, Concernant le Buluk De Bawanat-Harat Marwast, Archives Persanes Commentees, 3, Document, from, Islamic Chanceries, Oxford, 1965, pp. 159-170, 236-245l; Tovma Metsopetsi's, (b. 1378, d. 1446) History of Tamerlane and His Successors. in: The Armenian Weekly, Armenian Medieval Historians in print, “Three Centuries of Scholarship across across Three Continents”, DR. ARA SANJIAN, UNIVERSITY Of MICHIGAN-DEARBORN, September, 1,2012; ibid, History, In 1420, Shah Rukh marched toward Vaspurakan. The chief of the Black Sheep; ibid, History of Lank-Timur and His Successors (in Arm), edition, S. Shahnazarean (Paris,1860), partial French trans, F. Nève, “Exposé des guerres de Tamerlane et de Schah-Rokh” dans l'Asie occidentale d'après la chronique arménienne inédite de; I. P. Petrusěvskij, “Vnutrenjaja Politika Ahmeda Ak Koijunlu”; Izv. Azerb. FAN, “Sbornik Statei Po istoril Azerbaïdjana”, 1942/2; G. V. Abgaryan, Matenadaran, Hayastani Bedakan Heradarakchootiun, Yerevan 1969, P. 31.
[47]. برای اطلاع بیشتر ر.ک به: «فرمان جهانشاه قرهقویونلو»، رکنالدین همایونفرخ، بررسیهای تاریخی، شمارۀ 3، سال پنجم. به نقل از: فرهنگ ایران زمین، ج 18؛ «نکاتی دربارۀ اسناد آققویونلوها»، ژان اوبن، ترجمۀ سرهنگ یحیی شهیدی، بررسیهای تاریخی، شمارۀ سوم، مرداد و شهریور، 1354، ص197-242؛ سیدحسین مدرسی طباطبایی، «هفت فرمان دیگر از پادشاهان ترکمان»، بررسیهای تاریخی، شمارۀ 63، خرداد و تیر 1355ش؛ سیدمحمد طاهری شهاب، «سجع مهر سلاطین و شاهزادگان و صدور ایران»، وحید، ش 20، مرداد 1344ص41-49. (لازم به توضیح است که انتشار اولیۀ این توقیع در مقاله، ترجمه و کتابهای یادشدۀ فوق، با اغلاط، خلطها و سقطهایی استنساخ و به طبع رسیده است. برای مثال در صفحۀ اول کلمات: «بهادُر» به معنای «پیروز» به خطا «جادر» و «سُوومز» که به معنای سلاله و نسل است، اشتباهاً در همۀ نوشتجات به صورت «سُوزمیز» به معنای «حرفِ ما» ضبط شده است و ... ). گفتنی است که اصل دستنوشتۀ این توقیع، متعلق به خاندان جهانشاهی (محمدشفیع جهانشاهی) از قضات سابق دیوان کشور است. برای اطلاع بیشتر ر.ک به: «سفرنامۀ قم»، افضل الملک،150-152، چاپ انتشارات وحید، تهران: فرهنگ ایران زمین، 19، ص 119-122؛ ادوارد براون، از سعدی تا جامی، ص 569-568، چ دوم؛ عبدالحسین نوایی، اسناد و مکاتبات تاریخی، ص 479؛ سیدحسین مدرّسی طباطبایی، قم در قرن نهم هجری، ص 270-272، حکمت، 1350؛ علیاصغر فقیهی، تاریخ مذهبی قم. اسماعیلیان، 1350ش، ص 180؛ ک. پ. کوستیکیان، فرامین فارسی ماتناداران، ج 1، ]شامل بيستوسه فرمان از تاريخ (853 هـ /1449م تا 1003هـ /1594م)[، ص 248-249، ایروان، 1956م.
[48]. عبدالرّزاق سمرقندى، مطلع سعدين و مجمع بحرين، به كوشش: عبدالحسين نوايى، ج دوم، جزء سوّم، صفحۀ 132.
[49]. حافظ حسين كربلايىتبريزى، روضاتالجنان و جناتالجنان، به كوشش: جعفر سلطانالقرايى، ج 1، ص 254.
[50]. براى اطلاع بيشتر از تاريخچه و وضع كنونى اين مسجد. ر.ک به: نادر ميرزا، تاريخ و جغرافی دارالسلطنۀ تبريز، مقالۀ مرحوم حاجحسين نخجوانى در نشريۀ دانشكدۀ ادبيات تبريز؛ حاج حسين نخجوانى، چهل مقاله، به كوشش: يوسف خادم هاشمىنسب؛ نقشها و نگاشتههاى مسجد كبود، سيدجمال ترابى طباطبايى؛ راهنماى آثار تاريخى آذربايجان شرقى، اسماعيل ديباج؛ آثار باستانى آذربايجان، عبدالعلى كارنگ.
مطلب آخر (نام خلفا) را هنگام ورود از ضلع شمالی مسجد (درب اصلی) در بالای شبستان کوچک و با راهنمایی و مشایعت آقای مصلحی، از مسئولان «گوی مچید»، در مهر ماه سال 92 دیدم.
[51]. مقالۀ مرحوم حاجحسين نخجوانى در نشريۀ دانشكدۀ ادبيات تبريز، 1328ش. متن اين كتبيه از نوشتۀ مرتضى ميرزا ص 81 و نیز از نوشتۀ مرحوم نخجوانى از ص 5 استنساخ شده است. به نقل از: عبدالعلى كارنگ، آثار باستانى آذربايجان، ص297.
[52]. با تلخيص و تغيير چند عبارت از سفرنامۀ مادام ديولافوا، ترجمۀ: علىمحمد فرهوشى، ص52-55، طهران: 1332 ش و به نقل از: عبدالعلى كارنگ، آثار باستانى آذربايجان، ص 295.
[53]. اولياء چلبى، سياحتنامه، به كوشش احمد جودت، ج 2، ص 247-248.
[54]. جهاننما (نسخۀٔ اول) کتابی است به زبان تُرکی در هیئت و جغرافیا چنان که خود مؤلف در کشفالظنون میگوید: این کتاب دو قسمت است: یکی دریاها و صور آنها و جزایر و دیگری خشکیها، اَعم از شهرها، نهرها، کوهها، مسالک و ممالک آن. این کتاب به ترتیب حروف هجا و شامل اکتشافات جغرافیائی بعد از سده ٔنهم هجری است. تاریخ تألیف جهاننما (سال ۱۰۵۸هـ / 1658م) است و «حاجی خلیفه» آن را به نام «سلطان محمد رابع» به نگارش درآورده است. گفتنی است که این کتاب از سوی «مرکز تحقیقات تمدنها» در دانشگاه «باغچه شهیر» در کشور تُرکیه و پس از گذشت (279 سال) مجدداً در سال (2010م) با ویرایش و حروفنگاری لاتینی (تُرکی استانبولی) به چاپ دوم رسیده است.
[55]. ژان باتيست تاورنيه، سفرنامه، ترجمۀ ابو تراب نورى، به كوشش: حميد شيرانى، ص 67- 68؛ جواد سلماسیزاده، «بناهای تاریخی آذربایجان، مسجد کبود»، مجلۀ وحید، شمارۀ یازدهم ـ دورۀ دهم، بهمن 1351، شمارۀ پیاپی 110.
[56]. نقشها و نگاشتههاى مسجد كبود، سيدجمال ترابى طباطبايى: به نقل از هندسه و تناسبات در معماری دورۀ ترکمانان قویونلو، مجتبی انصاری و احد نژادابراهیمی، کتاب ماه علوم و فنون، شهریور 1389. ]عبارت «ترکمانان قویونلو» عبارتی نوساخته و دور از ذهن و کاملاً اشتباه است. بهتر است در نوشتن اینگونه اسامی خاص از عبارتهایی مانند ترکان / ترکمانان قرهقویونلو / آققویونلو استفاده کنیم[. مؤلف.
[57]. نمونههایی از دستنوشتهای این وقفنامه امروز در کتابخانۀ سلیمانیۀ استانبول مضبوط است. ر.ک به:
SÜMER, Faruk, “Kara-Koyunlular”, İslam Ansiklopedisi, İslam Âlemi Tarih, Coğrafya, Etnografya ve Biyografya Lugati, C 6, İstanbul, 1993; Ibid “Karakoyunlular”, Türkiye Diyanet Vakfı İslam Ansiklopedisi, C 26, İstanbul, 2001.
[58]. آغا بزرگ طهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج 9، 1187؛ نسخۀ خطی کتابخانۀ تاشکند (ازبکستان)، ش 13862؛ مدرّسِ خیابانی تبریزی، ریحانة الأدب، ج2، ص 33؛ کتابخانۀ مراد مُلاّ، ش1936.
[59]. آغا بزرگ طهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج 9، ق 1، ص 295، 1566: ديوان «حقيقى» للسلطان أبى المظفر الميرزا جهانشاه خان بن قرايوسفخان، الجالس على سرير الملک فى تبريز، خمس و ثلاثين سنة ]35 سال حکومت[ الى أن قتل فى (872 هـ) و دفن فى الزاوية المظفرية. التى أسس بنيانها فى حياته المعروفة (گؤگ مسجد) ]گؤی مچید[ او ... . وقد فرغ الدوانى، من شرح الهياكل فى تلک الزاوية، بعين تلک السنة كما صرح فى آخره ترجمه فى (دجا، ص120) وذكر أنه ارسل الحقيقى ديوانه ألى المولى العارف عبدالرحمن الجامى، فقر ظه الجامى بقطعة آخرها. (به صورت پرستان كوى حجاز / ز شاه حقيقى نشان داده باز) وسمى الخمسة من ولد جهانشاه احدهم حسنعلى. وقد أورد تاريخ گوگ مسجد، المعروفة فى «تاريخ تبريز» لنادر ميرزا، المطبوع بطهران، و أورد غزلاً «لحقيقى» و فرماناً له فى ترجمة أدبيات براون (ج3، ص441).
[60]. حاج ميرزا حسن خان جابرى انصارى، تاريخ اصفهان، تصحيح و تعليق جمشيد مظاهرى، ص 124؛ «درب امام»: امامزادهاى كه جدِّ سادات امامى اصفهان است. در جلو اين امامزاده مقبرهای است كه از گچبرى ممتازى مزين است و از كتيبۀ آن چنان معلوم مىشود كه آنجا قبر مادر امير جهانشاه قرهقويونلو است و به كاشیكاريهاى نفيس زمان قراقويونلوها مزيّن است. كتيبه به خط نَسخ و به اسم «جهانشاه خان» ضبط شده است. همچنین ر.ک به: گاهنامه سيدجلال طهرانى، سال 1312ش: به نقل از لغتنامۀ دهخدا، مدخل اصفهان. (گفتنی است که یکی از ملاکهای تشیّع افراد، تدفین در عتبات مقدّسه و در کنار قبور امامان(ع) یا امامزادگان است).
[61]. عبدالرحيم كلانتر ضرابى، سهيل كاشانى، تاريخ كاشان، به كوشش ايرج افشار، ص507؛ حسين شهشهانى، مقالۀ «خلاصۀ وقفنامۀ مسجد ميرعماد كاشان و فرمانهاى سلاطين كه در آن باقى مانده است»، فرهنگ ايران زمين، 1339ش، ج 5، ص 22-50.
[62]. ذبيحالله صفا، تاريخ ادبيات در ايران، ج 4، ص133-134.
[63]. همان، ص464.
[64]. به نظر استاد و مترجم قرآن مجید، دكتر میرزه رسول اسماعيلزادۀ دوزال، اولين ترجمۀ تُركى آذربايجانى به دستور اوزون حسن آققويونلو و در قرن نُهم هجرى انجام گرفته است. اين ترجمه در بخش نسخههاى خطّى كتابخانه آستان قدس رضوى در شهر مشهد نگهدارى مىشود. براى اطلاع بيشتر ر.ک به: نشريۀ تخصصى مركز ترجمۀ قرآن مجيد به زبانهاى خارجى «مؤسسۀ فرهنگى ترجمان وحى»، ترجمان وحى، سال اول، شمارۀ يک، ص61، مقالۀ: «نگاهى به ترجمههاى آذربايجانى قرآن كريم»، رسول اسماعيلزاده. نیز ر.ک به: همان، سال شانزدهم، شمارۀ سی و یکم، ص27، مقالۀ «گذری بر تاریخ ترجمه و تفسیرهای تُرکیِ قرآن مجید»، مهدی اللهیاری تبریزی.
[65]. Vladimir Fedorovick Minorsky, “Jihan-Shah Qara-Qoyunlu and His Poetry”, Turkmenica, 9,Bulletin of School of Oriental and African Studies, University of London, Vol. 16, No. 2 (1954), p. 277.
[66]. E. Edwards, “The books of Sultan Abdul-Hamid”, The Times, 17 November 1924, p. 17, col. 5.
[67]. ترجمۀ تُرکی استانبولی این مقاله را خانم دکتر مینا ارول با درج 6 غزل و 11 رباعی تُرکی منتشر کرده است.
[68]. Ibid; Vladimir Fedorovick Minorsky, (b.1877, d.1966) “Cihansah Qaraqoyunlu Vəonun şe'rlri”, Bulletin of School of Oriental and African Studies (BSOAS), Londan, 1954, p 271-297.
[69]. المورخ العربی، 1986، العدد 28، «العراق والغزو القرهقویونلو فی القرن الخامس عشر المیلادی»، کلیة الآداب، قسم التاریخ، علی شاکر علی، ص 38-44.
[70]. سخنوران آذربايجان از قطران تا شهريار، سخنوران تبريز، ص690.
[71]. شه جم حشمت دارا درایت، نادر دوران / كه تخت دولت جمشیده وارثدئر جهان اؤزره/ بدخشان لعل و عمان اینجىسین وئرمیش خراجیندا / گونش تک حُكمو نافذ، متصل دریا و كان اؤزره/ چكیلمز كهكشانین یایى تک نقّاش اگر چكسین / مثال قوّت بازو اقبالین كمان اؤزره / بلند اقبال اولان، اعدالارین دا سربلند ائیلهر / مكرر ائیلهمیش دشمنلرین باشئن سئنان اؤزره / عیار خالص كانینى، ائدیبدیر گون كیمی روشن/ قضا جریان ائدیب، فرمان كمال عزّ و شآن اؤزره / كى لازمدیر علینین]ع[ روضۀ پاكین طلا ائتمک / منوّر دیر مقام مهر دایم آسمان اؤزره / زهى نام همایون، كیم یازاندا كاتب قدرت / گَرَک تَغرا «بسم الله» چكسینلر نشان اؤزره و ... بیت آخر: جوابئم «نشئه» اولدو مصرع تاریخ اتماماً / ادب بیل مهر ساكن دؤر! مطاف اِنس و جان اؤزره. ]مادّه تاریخ؟[
[72]. براى اطلاع بيشتر، ر.ک به: تذكرة الشّعراى دولتشاه سمرقندى، ص 457-462؛ روضة السلاطين، ص66-67؛ مأثر رحيمى، ج 1، ص 33-41؛ دانشمندان آذربايجان، ص120-121؛ ريحانة الأدب، ج 1، ص333؛ فرهنگ سخنوران، ص169: به نقل از سخنوران آذربايجان از قطران تا شهريار؛ تذكرة الشّعراى آذربايجان، ص 175؛ آغابزرگ طهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج9، ص 1187.
[73]. حسين فيضاللهىوحيد، ديوان نسيمى؛ محمدامين صديقى، ديوان حكيم فضولى؛ میرزه رسول اسماعيلزادۀ دوزال، ديوان شاه اسماعيل صفوی (ختایی).
[74]. مقامات جامی (گوشههایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی خراسان در عصر تیموریان)، تصحیح نجیب مایل هروی.
[75]. دیوان عبدالرحمن بن احمد جامی، به کوشش اعلاخان افصحزاد، تهران، 1378 ش.
[76]. صاحب مقامات جامی میگوید: «یک بار جهانشاه کلیات اشعارش را برای نظرخواهی به نزد جامی فرستاده بود، همراه با دو هزار دینار]؟![ جامی هم در مثنویای او را ستوده و در رباعیایی از نقدینۀ ارسالی جهانشاه بدین گونه تقدیر کرده است». ر.ک به: مقامات جامی (گوشههایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی خراسان در عصر تیموریان)، تصحیح نجیب مایل هروی.
[77]. جامی، شرح حال و ديوان، علیاصغر حكمت.
[78]. اَعراب تباشیر را طباشیر مىنویسند و به کنایه هر شىء سفید در ادبیات را تباشیر گویند، لغتنامۀ دهخدا.
[79]. ادبيات فارسى بر مبناى تأليف استورى، ترجمۀ يحيى آرينپور و ديگران.
[80]. Vladimir Fedorovick Minorsky, “Jihan-Shah Qara-Qoyunlu and His Poetry”, Turkmenica, 9,Bulletin of School of Oriental and African Studies, University of London, Vol. 16, No. 2 (1954), p. 277.
[81]. MACİT, Muhsin, “Cihânşâh ve Türkçe Şiirleri”, Bilig, S 113, Bahar, İstanbul, 2000.
[82]. عمادالدین نسیمی تبریزی را در اوایل قرن نُهم (سال 811 هـ / 1432م) در شهر حَلَبِ شام و به جرم تشیّع و زندقه! و عدم اطاعت از مذهب اهل سُنّت و جماعت، متهم به کفر، رَفَض، خروج از دین و زندیقبودن میکنند. همچنین با احکام صادرۀ قاضیالقضاة حلب و تأیید آن از طرف سلطان مؤید، به دست شهابالدین بن هلال، (دشمن خونی شیعیان) زندهزنده پوست میکَندَند و جنازهاش را هفت روز تمام در حلب گردانده و سپس شقهشقهاش مینمایند. گفتنی است که سازمان بینالمللی یونسکو سال 1973م را به دلیل شجاعت، پایمردی و جانفشانی وی، به نام عمادالدین نسیمی تبریزی نامگذاری کرده است. ر.ک به: مقدمۀ فارسی ديوان نسيمى «سئچیلمیش اثرلر»، تصحیح و تعلیق حسين فيضاللهىوحيد (اولدوز)، تبریز: یاران، 1382.
[83]. کتابخانۀ تاشکند (ازبکستان)، ش 13862؛ مدرّس خیابانی تبریزی، ریحانة الأدب، ج2، ص33؛ کتابخانۀ مراد مُلاّ، ش1936.
[84]. کاخ موزۀ گلستان، نسخۀ خطی به شمارۀ 873.
[85]. Vladimir Fedorovick Minorsky, “Jihan-Shah Qara-Qoyunlu and His Poetry”, Turkmenica, 9,Bulletin of School of Oriental and African Studies, University of London, Vol. 16, No. 2 (1954), p. 288.
[86]. اشعار زیر را با تصحیح و دوبارهنویسی آقای ابراهیم قشمزاده، با حروف لاتین و رسمالخطِ عربی (همین خط که مینویسیم) برای استفادۀ کسانی که این رسمالخط را نمیدانند، مورد استفاده قرار دادهام.
[87] .Handlist of Persian Manuscripts 1895-1966, by G. M. Meredith Owens, Published by the rustees of the British Museum, 1968, p.57.
[88]. احمد منزوی، فهرست نسخههای خطی فارسی، ج 3، ص 2301.
[89]. ذبيحالله صفا، تاريخ ادبيات در ايران، ج4، ص133-134.
[90]. فهرست نسخههای خطی فارسی، ج 3، ص2301: به نقل از سخنوران آذربايجان از قطران تا شهريار، سخنوران تبريز، عزيز دولتآبادى، ص315.
[91]. تمّ الکتاب بعون الملِک الوهّاب من کلام «سلطان العارفین»، «افتخار السلاطین» فی اوانه «زبدة العادلین» فی زمانه «سلطان جهانشاه انار الله برهانه» و برّد مضجعه علی ید(؟) العبد الفقیر اصغر عباد الله واحقر هم «قنبر علی بن خسرو الاصفهانی» اصلح الله شأنه و عفا الله عنه لوالدیه و لصاحبیه ولاستاذیه ولمن سعی فیه برحمتک یا ارحم الراحمین. فی عام ثلاث و تسعین و ثمانمائة ]893 هـ[ فی شهر شوّال. ختم بالخیر والاقبال.
[92] . Vladimir Fedorovick Minorsky, (b. 1877, d. 1966), "Cihansah Qaraqoyunlu Vəonun şe'rlri, Bulletin of School of Oriental and African Studies (BSOAS), Londan, 1954, 17-2, s. 293.
[93]. F. Nève, Exposé des guerres de Tamerlan, etc., Bruxelles, 1840, pp. 144-5; Әbülfəz Rəhimov, Lətif Hüseynzadə, Mail Әliyev Cahanşah Həqiqi, seçilmiş əsərləri, Tərtib, müqədimə və lüğətin müəllifləri, Yazıçı, Bakı, 1986.
[94]. Ibid.
[95]. Lәtif Hüseynzadә, Hәqiqi, Şe’rlәr, Kitabın tәrtibi vә şәrhlәri filoloji elmlәr namizәdi, Hayastan nәşriyyatı, Yerevan, 1966.
[96]. آغابزرگ طهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج 9، ق 1، ص 295، 1566: ديوان «حقيقى» للسلطان أبى المظفر الميرزا جهانشاه خان بن قرايوسفخان الجالس على سرير الملک فى تبريز خمس و ثلاثين سنة (35 سال حکومت) الى أن قتل فى (872 هـ) و دفن فى الزاوية المظفرية. التى أسس بنيانها فى حياته المعروفة گوگ مسجد]گؤی مچید[ او ... . وقد فرغ الدوانى من شرح الهياكل فى تلک الزاوية بعين تلک السنة كما صرح فى آخره ترجمه فى (دجا، ص120) وذكر أنه ارسل الحقيقى ديوانه ألى المولى العارف عبدالرحمن الجامى فقر ظه الجامى بقطعة آخرها. (به صورتپرستان كوى حجاز / ز شاه حقيقى نشان داده باز) وسمى الخمسة من ولد جهانشاه احدهم حسنعلى. وقد أورد تاريخ گوگ مسجد، ]گؤی مچید[ المعروفة فى «تاريخ تبريز» لنادر ميرزا، المطبوع بطهران، وأورد غزلاً «لحقيقى» و فرماناً له فى ترجمة أدبيات براون (ج3، ص441).
[97]. محمدتقی دانشپژوه، فهرست نسخههای کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، ج 17، ص 51.
[98]. دیوان میرزا جهانشاه حقیقى، فارسی ــ تُرکی، بر اساس نسخۀ دستنویس کتابخانۀ مرکزى دانشگاه تهران، (شعر تُرکى و فارسى، قرن 9 هـ) تهران: فیروزان، 1380، 333 ص..
[99]. دکتر ژاله دمیرجی در مقالهای با عنوان «دو نسخه جدید دیوان جهانشاه حقیقی» با اشاره به نسخۀ موزۀ بریتیش، نسخههای خطی کتابخانۀ سلیمانیۀ به شمارۀ 3808 Fatih در استانبول و نیز نسخۀ کتابخانۀ دانشکدۀ زبان و تاریخ ــ جغرافیای دانشگاه آنکارا به شمارۀ İsmail Saib No I 2221 را معرفی و با درنظرگرفتن نسخۀ فاتح به عنوان نسخۀ اصلی، پنج غزل و 15 رباعی تُرکی میرزا جهانشاه را منتشر کرده است.
[100]. Jale, Demirci, “Cihanşah (Hakikî) Divanı’nın İki Yeni Nüshası”, Ankara Üniversitesi Dil ve Tarih-Coğrafya Fakültesi Türk Dili ve Edebiyatı Bölümü Türko-loji Dergisi, C 12, S 1, Ankara, 1997.
[101]. Ibid.
[102]. ایرج افشار و محمدتقی دانشپژوه، فهرست کتابهای خطی کتابخانۀ ملی ملک، ج 7، ص17-16: به نقل از «کتاب و کتاب پژوهی، پابرگ 8»، جواد بشری، آینۀ پژوهش، ش 126، ص 47.
[103]. احمد بن حسين بن على الكاتب، زمانى كه پيربوداق، از طرف پدرش جهانشاه، حكومت فارس را به عهده داشت، تاريخ جديد شهر يزد را به نام وى ساخته و پرداخته است. ر.ک به: تاريخ جديد شهر يزد، «احمد بن حسين بن على الكاتب»، يزد: 1317ش. « تاريخ جديد يزد الفه أحمد بن الحسين بن على الكاتب اليزدى، وانما وصف بالجديد لأنه ألفه بعد تاريخ الجفرى بما يقرب من خمسين سنة فى حدود (سنة 861 هـ / 1459م) وأدرج فيه ديباجة الجفرى بعينها وأکثر مطالبه مأخوذ منه بل بعضها بعين ألفاظه، وقد ألفه باسم ميرزا جهان ثالث ملوک قراقويونلو کما ذکره». به نقل از آغا بزرگ طهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج 26، ص127.
[104]. تاريخ تبريز، ولاديمير مينورسکى، ترجمۀ عبدالعلى کارنگ، ص 39-40.
[105]. دکتر فیروز رفاهی علمداری گردآوردنده و مصحح دیوان میرزا جهانشاه حقیقی بر اساس نسخۀ کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، در مقدمۀ کتاب، ص (19-22)، دربارۀ این ابیات چنین مینویسد: در نسخۀ دانشگاه تهران به این ابیات بر نمیخوریم. به نظر میرسد مرحوم تربیت ]نویسندۀ دانشمندان آذربایجان[ این اشعار را از تذکرهها آورده است. مؤلفین اشعار تُرکی حقیقی نیز به اشعار نصحیتآمیزِ میرزا جهانشاه خطاب به پسرس اشاره کرده و مطالبی را نوشتهاند. البته لازم به ذکر است که در نسخۀ دانشگاه تهران چندین مثنوی نصحیتآمیز خطاب به فرزند وجود دارد. مانند «فصل در نصحیت» و «نصایح و موعظه»، اما هیچکدام حاوی ابیات فوق نیستند و این نشان میدهد که ناسخ، دیوان کاملِ شاعر را در اختیار نداشته است. *
عشق نور لامکانست ای پسر / مظهر کون و مکان است ای پسر / عشق بانک از عرش رحمن میزند / سایبان بر تخت سلطان میزند / خواب غفلت را رهان کن ای پسر / تا نمانی در جهان بیبصر / دولت بیدار جو بیدار شو / دیده بگشا عاشق دیدار شو.
[106]. اشارهای است به غصب خلافت حضرت علی(ع) و دیگر نشانههای تشیّع قرهقویونلوها.
[107]. تذکرة الشعراى، دولتشاه سمرقندى، ص457-462.
[108]. حسنبأی معروف به «اوزونحسن»، مکنی به «ابوالنصر» است. در نوشتههای تاریخیِ عربی وی را «حسن الطویل» گفتهاند. علت اشتهار وی به این نام هم قامت بلند او ذکر شده است. کاترینوزنو در سفرنامۀ خود دربارۀ وی مینویسد: «حسنبأی به سبب کارهای بزرگش، خود را اوزونحسن خوانده بود». به هر روی با مرور زندگانی وی میتوان دریافت که وی مردی شجاع، باهوش و بسیار بادرایت بوده و با کیاستی که از خود نشان داد، توانست از حوادث سیاسی زمان ـ به نفع خود و خاندانش بهرۀ لازم را ببرد. او کوچکترین شهدختِ آخرین امپراطوریِ مسیحیِ طرابوزان به نام کورا کاترینا مشهور به «دسپنتاخاتون» را به نکاح خود در آورد. اوزونحسن در (سال 892 هــ / 1452) زندگانی را وداع گفت و در باغ «نصریۀ تبریز» که خود احداث کرده بود به خاک سپرده شد. مادّه تاریخ فوتش را به صورت «شَه دینپَرور عاقل» نوشتهاند.
[109]. حیدر رازی، مجمل التواریخ، ج 1، کتابخانۀ ملی پاریس، شمارۀ 1330، برگ 227.
[110]. عبدالحسین نوایی، اسناد و مکاتبات تاریخی ایران، از تیمور تا شاه اسماعیل، ص 169.
[111]. Matenadaran: Melik Bakhshyan, Ghazar Parbetsie «Hay Meshakooitie Neshanavor Gortzichner«, Yerevan: Yerevanie Hamalsaran, 1976), P.87.
[112]. SÜMER, Faruk, “Kara-Koyunlular”, İslam Ansiklopedisi, İslam Âlemi Tarih, Coğrafya, Etnografya ve Biyografya Lugati, C 6, İstanbul, 1993.
[113]. ابوبکر طهرانى، دياربکريه، به کوشش نجاتى لوغال، فاروق سومر.
[114]. SÜMER, Faruk, “Kara-Koyunlular”, İslam Ansiklopedisi, İslam Âlemi Tarih, Coğrafya, Etnografya ve Biyografya Lugati, C 6, İstanbul, 1993.
[115]. خواند مير]خاندمیر[، حبيب السّير، ج 4، صفحات 408-462.
منبع: مجله آینه پژوهش، ش 149 - 150
پربازدید ها بیشتر ...
طلایه، اثری از یک روحانی زاده در باره «زن» در اواخر دوره رضاشاه
رسول جعفریانطی سالهای پس از کشف حجاب در دوره رضاشاه، با یا بی توصیه حکومت، سعی شد آثاری در باره وضع زن در دوره ج
برخورد ما با تمدن غرب: از تسخیر تمدن فرنگی شادمان تا غربزدگی جلال آل احمد
رسول جعفریاندشمنی با غرب در میان ما ایرانیان امری نهادینه شده است و تنها شدت و ضعف دارد. این شامل همه طیف ها از
نظری یافت نشد.