مدارس شیراز
خلاصه
حوزه علمیه شیراز، در حال حاضر دارای بیست و چهار مدرسه است. از این تعداد، هشت مدرسه باقیمانده قرنها و حکومتهای گذشته، یعنی دروه قراقویونلوها و آق قویونلوها، صفویه، زندیه و قاجاریه است. و مدارس دیگر همه پس از پیروزی انقلاب اسلامی تأسیس، یا راه اندازهای شدهاند.بر اساس روایتهای موجود، اولین مدرسه که در دورهی اسلامی در شیراز بنا شده، مدرسه فزاری است. مرحوم حسن امداد در این باره میگوید: «در قرن پنجم هجری، قاضی ابوطاهر محمد بن عبدالله بن الحسین بن عبدالله الفزاری مدرسهای بزرگ حوالی مسجد جامع عتیق بنیان نهاد و خود در آن به تدریس اشتغال ورزید. بعضی افراد خاندان فزاری در ظرف بیش از دویست سال از قاضیان طراز اول فارس بودهاند و ریاست کتابخانه عضدالدوله دیلمی را در شیراز بعهده داشتهاند. این مدرسه تا سال 830 هجری قمری، سال تألیف کتاب انیس الناس در کمال آبادی بوده است. بانی مدرسه به سال 492 هجری قمری درگذشته و در همان مدرسه مدفون شده است»[1].
نهضت مدرسه سازی در شیراز، مانند دیگر بلاد اسلامی ادامه داشته، و هرگاه عوامل طبیعی چون سیل و زلزله، مدرسهای را ویران کرده، عاملِ خیری آن را تعمیر و بازسازی کرده و یا در گوشه و کناری دیگر از شهر، مدرسهای جدید احداث کرده است.
این سنت حسنه مدرسه سازی، با هدف آموزش و ترویج آموزههای دین اسلام، تا اواخر قرن سیزدهم هجری قمری ادامه مییابد. اوائل قرن چهاردهم، به دلیل نیاز به تعلیم و تعلّم علوم جدید، و با ظهور مشروطیت و بدنبال آن دوره اختناق و ضد دینی پهلوی اوّل، ساخت و تعمیر و بازسازی مدارس دینی متوقف شده و تمام نیروها و استعدادها در جهت تأسیس و راه اندازی مدارس جدید[2] معطوف میگردد و حتی در مواردی، از مدارس دینی و اماکن مذهبی در جهت مدارس جدید استفاده شده است از باب نمونه:
مدرسه باهلیه یا بابلیه که در اوایل عصر قاجار آباد و فعال بوده و قاآنی شاعر معروف شیرازی در آن مشغول به تحصیل بوده ولی در زمان تألیف فارسنامه ناصری و آثار عجم مخروبه بوده. بعدها اداره آموزش و پرورش در محل آن دبیرستان احمدی را به وضع جدید ساخته است[3].
مدرسه و حسینیه ایلخانی را که جانی خان قشقائی در حدود سال 1220 هجری قمری در محله میدان شاه بنا نهاده بود، مدتی محل مدرسه کمالیه بود و سالها است که دبیرستان حیات در آن حسینیه برقرار است[4].
مدرسه و حسینیه مشیر را که میرزا ابوالحسن خان مشیرالملک «دوم» در سال 1279 هجری قمری بنا کرده بود، مدتها محل دبیرستان سلطانی بود. نام دبیرستان از نام سلطان الحاجیه دختر مشیرالملک گرفته شده است[5].
مدرسه حاجی میرزا قاسم خان[6] (/ آقا قاسم) که تبدیل به مدرسه چهار کلاسه مظفری میشود.
حاج سید علی منصوری (مهذب الدوله) فرزند حاج میرزا حسن صاحب فارسنامه ناصری در سال 1326 هجری قمری، در محل خلوت مدرسه منصوریه که از موقوفات اجدادی او بود، ساختمانی جهت مدرسهای چهار کلاسه برای اطفال بیبضاعت بنا کرد. پس از وفات آن مرحوم، حاج سید محمد منصوری در صفر 1333 هجری قمری مدرسهای چهار کلاسه به نام مهذبیه در محل آن تأسیس نمود و هزینه آن را از عایدات قنات علی آباد تأمین کرد[7].
دبستان ملی سعادت که آن را مرحوم ابوطالب شایق در سال تحصیلی 1314 ـ 1315 شمسی در مدرسه نظامیه واقع در غرب محوطه آستانه سید علاءالدین حسین دائر کرد و دانش آموزان سال دوم دانشسرای مقدماتی پسـران برای تمرین آموزگاری، مرتب از آن دبستان استفاده میکردند[8].
رکود مدارس دینی به گونه ای بود که علی نقی بهروزی در کتابی که در سال 1349 هجری شمسی چاپ شده میگوید: «شیراز که به «دارالعلم» معروف است از قدیم الایام دارای مدارس بسیاری بوده است که هر یک از آنها موقوفاتی داشتهاند که عوائد آنها صرف کمک به طلاب و روشنائی مدرسه و سایر مخارج آنها میشده است. در این مدارس علمای بزرگ و مجتهدین دانشمند به تدریس اشتغال داشته و طلاب بسیاری در انها اقامت داشته و به تحصیل و کسب دانش و معرف میپرداختهاند. متأسفانه بتدریج از عده آنها کاسته شده، موقوفات آنها غصب گردیده و بسیاری از آنها یا ویران گردیده و یا متروک مانده است بطوریکه امروزه طلاب علوم قدیمه بسیار اندک میباشند»[9].
در میان یادداشتهای[10] روزانه مرحوم علی اصغر حکمت (1271 ـ 1359شمسی)، عباراتی دیده میشود، که حال و هوای آن روزگار شیراز را در راه اندازی مدارس جدید بیان میکند. اما قبل از آن، ذکر مقدمهای لازم است:
حدود سال 1328 هجری قمری، گروهی هندی از هندوستان به شیراز مهاجرت کرده و ساکن شدند. میان ایشان مرد دانشمندی به نام «آقا صوفی» (/ صوفی صاحب) بود که به دلیل فعالیتهای سیاسی بر علیه انگلیس و انگلیسیان از هند خارج و به شیراز آمده بود. وی در شیراز نیز به فعالیتهای سیاسی خود بر علیه انگلیس ادامه میدهد تا سرانجام در سال 1336 هجری قمری، توسط انگلیسیان دستگیر و قبل از محاکمه و اجرای حکم، خودکشی میکند!
«آقا صوفی» در راستای مبارزه و فعالیتهای سیاسی، علاوه بر حضور در گروهها و فرقههای سیاسی و سخنرانی و تدریس در مدارس جدید شیراز، جهت تهییج و آگاهی مردم، دو کتاب به نامهای «دام صیادان یا عبرت ایرانیان» و «دوستدارانِ وطن»؛ و همچنین مجلهای به نام «تازیانه» چاپ و منتشر کرده است.
مرحوم آدمیت (1276 ـ 1354شمسی) در کتاب «فارس و جنگ بینالملل»، ضمن اختصاص فصلی از کتاب به «آقا صوفی» و چاپ عکسی از وی، چنین میگوید:
«فصل پنجم: آقا صوفی هندی: چقدر شایسته است که فصلی از کتاب خود را بذکر مختصری از شرح حال این مرد غیرتمند هندی اختصاص دهیم، ملت چهارصد ملیونی هندی که اینک همچون ما سالهای دراز است در زیر چکمه نظامیان بریتانیا ناله میکند و از بدبختی هنوز دادرسی پیدا نکردهاند از دیر زمان با ایرانیان دم از محبت و وداد زده و خدمات بزرگی به زبان فارسی انجام دادهاند و دوستی خود را با چاپ کتب و ترویج زبان و ادبیات فارسی و تشویق شعراء ایرانی به منصه ظهور رسانیدهاند و یک رشته برادری محکم بین ما و آنها برقرار است که تاکنون دست جنایتکار استعمارطلبان قادر به گسستن آن نشده است، و امید چنان است که روزی این ملت بیآزار صلحدوست، زنجیر اسارت را پاره کند و آزادی را بدست آورد و بیش از پیش با ایرانیان متحد شود.
بسیار متأسفیم که اطلاع کافی از احوال آقا صوفی نداریم و همینقدر میدانیم که مشارالیه از مسلمانان و وطندوستان پرشور هندوستان بوده که برای فداکاری در راه وطن اندکی پیش از شروع جنگ بینالملل به همراهی آقا سردار هندی، خود را به بوشهر و شیراز رسانیده است و در خفا در میان شیرازیان بر ضد دولت بریتانیا تبلیغاتی میکرده، که از آن جمله است ترجمه دو جلد کتاب از زبانهای اردو و انگلیسی و نشر آن در میان ایرانیان و یکی از این دو کتاب به نام «دوستداران وطن» است که آقا صوفی از زبان اردو ترجمه کرده و چون مشارالیه فارسی خوب نمیدانسته است نگارش آنرا آقای میرزا علیاصغرخان حکمت بعهده گرفته و با جملات شیرین و ساده به رشته تحریر کشیده در شیراز در چاپخانه سنگی به طبع رسیده است.
اما کتاب دیگر که از انگلیسی ترجمه شده موسوم است به «دام صیادان یا عبرت ایرانیان» که به قلم یک نفر کشیش انگلیسی است و ناشر آن مرحوم میرزا محمدرحیم عکاسباشی کازرونی ساکن شیراز مشهور به چهرهنگار بوده است و مرحوم شیخ محمدتقی خوانساری «معرفت» آنرا در مطبعه سنگی محرمانه به طبع رسانیده است، آقا صوفی در عرض چند سال که در شیراز بوده بوسیله تدریس زبان انگلیسی اعاشه میکرده است. در شیراز متأهل و دارای چند فرزند شده بود و همواره از هر گونه تبلیغ علیه انگلیسها مضایقه نمیکرد و چون فاقد دست چپ بود، اظهار میداشت که در نتیجه نشر ابلاغیههای زیاد بر ضد دولت امپریالیستی انگلیس، مدتی در زندان هند بوده است و در آخر دست او را قطع کردهاند!
همین که مرحوم یاور علیقلی خان بر ضد دشمنان و خائنین قیام کرد و شهر شیراز را از آنان مصفی ساخت، آقا صوفی که از ترس انگلیسها کارها را در خفیه انجام میداد، موقع را برای پرواز مناسب یافت و به مدد رفیق خود منکوقاآن اصفهانی فرزند دکتر علیخان روزنامه «تازیانه» را دائر کرد و در آن علناً مظالم دولت بریتانیا را برشمرد و دشمنی خود را با متعدیان اروپایی ثابت کرد. بدیهی است انگلیسان در پی بهانه و فرصت بودند که روزی او را به چنگ آورند و آن همه دشمنی را تلافی کنند، پس همین که مرد مطیعی چون فرمانفرما والی فارس و با آنها دمساز گشت و در فارس به تأسیس پلیس جنوب مبادرت ورزیدند، آقا صوفی را موقتاً به زندان افکندند و مدتی در زندان و هر آن منتظر شنیدن خبر اعدام خویش بود.
انگلیسها که در دشت ارژن از کازرونیان شکست خوردند و از این واقعه سخت خشمناک بودند، به خیال وارد کردن قشون انگلیسی از بوشهر به کازرون و شیراز افتادند و در ماه ربیعالثانی 1335 یک عده پانصد نفری از بوشهر حرکت دادند، ولی همینکه به حوالی چاه کوتاه رسیدند شیخ حسین خان و زائرخضر خان آنها را محاصره کردند و عده زیادی را کشتند و بقیه هم ناچار به بوشهر برگشتند. چون این خبر به مأمورین دولت بریتانیا در شیراز رسید آنها هم تلافی شهامتهای ایرانیان را در آزار به آقا صوفی هندی دانستند و حکم اعدامش را صادر کردند! آقا صوفی که در گوشه زندان خزیده و همیشه منتظر چنین روزی بود همین که خبر اعدام به او رسید نترسید اما نگران شد که چرا به دست دشمنان و در حال اسارت کشته شود نه در میدان جنگ و مبارزت، پس به فکر خودکشی افتاد و از زندانبان خود که ایرانی بود درخواست کرد به هر نحوی که ممکن باشد اندکی زهر به او برساند و زندانبان هم مضایقه ننمود و خواهش او را انجام داد.
آقا صوفی زهر را خورد و پس از چند دقیقه وفات کرد، و هنگامی که مأمورین اعدام به زندان او وارد شدند، جسد بیجانی را یافتند و به گورستان برده دفن کردند و آخرالامر ندانستند که چه کس زهر به او رسانیده است، بعلاوه این مطلب چندان برای آنها اهمیت نداشت چون منظور مأمورین دولت استعماری بریتانیا اعدام یک نفر هندی فضولی بود که در راه پیشرفت مقاصد آنها سدی شده بود خواه این اعدام به صورت دار، تیرباران، یا زهر باشد!»[11].
مرحوم رئیس الاطباء (1269 ـ 1320شمسی) که سالهای حضور «آقا صوفی» در شیراز را درک کرده، در حوادث سال 1336 هجری قمری، گزارشی نزدیک به مطالب مرحوم آدمیت، در کتاب «درّه الانوار حسنی» آورده و میگوید: «یکی دیگر از محبوسین آقا صوفی هندی بود از فراریهای هند بود. کله پر شر و شوری و حرارت فوقالعادهای بر علیه انگلیسیها داشت. چند سال است که به شیراز آمده بود خرده خرده مردم را بیدار میکرد و از عاقبت وخیمه نفاق ایرانیان به خود گوشزد مردم مینمود از ترس قنسول به لباس تبدیل در خانه حاج شیخ محمدرضا نحاس که از جمله احرار است پنهان بود با اینکه یک دست بیش نداشت با دست چپ چنان سرعت قلمی داشت و قلم آتشینی که بیشترِ از مجلات و جرائد متخذ از او بود وقتی قنسول از انگلیس به جهت گرفتاری او سخت عقب کرد به مرحوم میرزا که مقصر پلتیکی دولت انگلیس را ملت ایران حق ندارد که پناه دهد حتماً باید او را تسلیم کنند اعتنا نکردند رفته رفته آمیزش به اهالی شهر پیدا کرد زنی گرفت و مدرسهای تأسیس نمود و روزنامه تازیانه به اسم منکوقاآن او مینوشت نطقهای مهیجانه در تهییج نفوس داشت و بیدار میکرد مردم را که عنقریب انگلیس با شما چنان کند که با ملت هندوستان کرد. بعضی علومات از قبیل تسخیر ارواح و علم قیافه و بعض علومات دیگر غیر از جغرافیا و هندسه و حساب را داشت و چندین زبان را نطق میکرد و غالباً لایحهها و خطابههای فرقه دموکرات از او بود و با آنها آمیزش داشت تا در این قضایای اتفاقیه گرفتار انگلیسها شد. مدتی در حبس بود خواستند او را تیرباران کنند میرزا حسن دوا فروش که هم مسلک با او بود دو کپسول استر کنین برای او در خفا فرستاده بود صبح که به سر او رفتند او را مرده یافتند. بعد ذلک میرزا حسن را گرفتند تا چند روز نگاه داشتند و استنطاق کردند و رها کردند»[12].
مرحوم شیخ عبدالرسول نیر شیرازی (1269 ـ 1349شمسی) نیز در کتاب «تحفه نیر» گزارشی از «آقا صوفی» داده، که با دو گزارش قبلی کمی تفاوت دارد. وی میگوید: «آقای صوفی، یکی از آزادیخواهان هندو نمیدانم اهل کدام شهر بود، کتابی به نام دام صیادان یا عبرت دیگران در مظالم انگلیسیها نوشته به طبع رسانیده، منتشر نمود. او را تعقیب کرده، فراراً به شیراز آمد. موقعی که دموکرات کرّ و فرّی داشت، رسید، او را پذیرفتند و منزل به او دادند. آمد و شد گرم شبانهروزی به او داشتند و او شخصی بود کوچکاندام و سیاهفام. در دست راست، دو سه انگشت او کار نمیکرد. معلومات و اطّلاعاتش بیاندازه خوب بود. با نداشتن انگشتانی چیزنویس قابلی بود. با اربابها بیحدّ و حصر خصومت داشت. مدّتها در شیراز، تحت توجّه حزب دموکرات با کمال عزّت زیست داشت. تا صدای جنگ [جهانی] بلند شد و همسایهها زور آورده وارد خانه ما شدند. همان طور که پیش عرض شد، با هر کس بوی بیمهری میداد به قدر معین اظهار لطف کردند. تا اینکه فهمیدند آقاصوفی اینجاست، در مقام گرفتن و اعدام او برآمدند. تا حدّی که دموکرات توانست از او نگاهداری نمود، چون روزگار خودش هم تیره شد و خود هم مورد عقوبات سخت واقع گردید، از خودش زیاد نیاورد که به او برسد. این بیچاره غریب و سرگشته به این طرف و آن طرف پناهنده بود. جمعی را برای به دست آوردن او معین کردند و اعلان نمودند که کشته و زنده او را صد پوند جایزه میدهیم. همه به تکاپو افتادند، یعنی همان کارکنان خودشان، از جمله آقا دایی بود.
آقادایی کیست؟
از حیث قیافه خیلی بدترکیب و بر وجاهت او چشم دریده پیچدار خیلی کمک میکرد. صدایی خشن و ناهنجار [داشت]. از فهم و شعور و انسانیت کاملاً بیبهره [بود]. از طبقه ادانی و اراذل ناس به شمار بود. قبل از آمدن انگلیسیها، شغلش فعلگی و بردستِ بنّا بود. چون آنها آمدند خود را به نام بنّایی وارد کرد. از نظر اینکه آنها اشخاص پست رذل و بیپدر پولپرست را برای انجام مقاصد شوم خود خوب توجّه میکنند، این را هم از همان نمونه یافته بر کار بناها شد. چیزی نگذشت آقادایی، معمار شد. طولی نکشید کلیه ساختمان[های] آنها را اداره نمود. معمارباشی گردید. کارش بالا گرفت، معمارباشی در رأس پانصد ششصد بنّا و عمله قرار گرفت. اگر قدری دیگر بالاتر رفته بود، شمس و قمر و ستاره و سلطان معمار شده بود. به فاصله مختصر زمانی پول هنگفتی به هم بست. کارش از پیادهروی به خرسواری، از آنجا به اسبسواری، از آنجا به درشکه و کالسکه رسید. دم و دستگاه و خانه و زندگی و نوکر و پیشخدمت و باغچه و باغ و... به قدری خوب شد که کمتر اعیانی به این آبرومندی بود. تمام لوازمات و مصالح بنایی اربابها را خود تهیه میکرد، حساب ماهیانه باز کرده بود. به واسطه بله قربان کردن و انجام هر کار زشت و زیبا مقام شامخی نزد آنها پیدا کرد. چنان که آقادایی از شخص اوّل [فارس] گذشته، شخص سیزدهم مملکت شد. اگر احیاناً جواب سلام کسی را میداد او خیلی مباهات میکرد. اگر به منزل کسی میرفت او حدّ اعلای افتخار را داشت. مثلاً روزی بنده در منزل یکی از اشراف در مجلس عقد حاضر بودم که استاد نصیر از در وارد شد. تمام حاضرین که هر یک در حدّ خود عنوانی داشته به تعظیمش برخاستند. صاحبان مجلس که از این افتخار نمیدانستند چه کنند، قبلاً منزلی [= اتاق] مخصوص برایش تهیه شده، او را برای اینکه کاملاً راحت باشد به آنجا برده، تمام پذیراییکنندگان حتّی پدر و مادر عروس از همه واردین چشم پوشیده به خدمت او مشغول شدند. یکی سیگار به دست گرفته، یکی چای نگاه داشته، یکی چپق چاق کرده، یکی وافور مهیا نموده، همه گردن کج نموده تا از دست که بستاند و که را قرین مباهات فرماید؟ چون خیلی بیپدر بود، برای خودنمایی یک چپه اسکناس از کیف بیرون آورد انداخت جلو یکی از آنها امر به شماره نمود. یک دسته [دیگر] از جیب بیرون کرد به دیگری [داد]. دسته دیگر از جیب دیگر و از جیبهای بازو هم چپّههای دیگر، یک مشت پوند و لیره که شاید به سیصد عدد میرسید از جیب ارخالق بیرون کرده، حاضرین را همه مشغول پول شمردن کرد. البتّه این نمایش احترام او را زیادتر میکرد، چون هیچ نحو فضیلتی جز داشتن پول نداشت. این هم اطوارش بود.
آقادایی مأمور آقا صوفی شد. چندی به جستجوی او [آقا صوفی] برآمد تا روزی این بیچاره از خانهای که حدود مسجد حاج میرزا کریم در محله بیاتها داشت، برای گرفتن نان و آبی بیرون آمده، لباسش بیش از پیراهن و زیرشلواری نبود. غفلتاً به چنگ این نانجیب [آقادایی] افتاده او را کشید. هرچه عجز و التماس نمود به آن نسناس اثر نکرد. برد و تحویلش داد. حالا چقدر جایزه و انعام گرفت، بنده نمیدانم. آنجا آنچه لازمه مهماننوازی بود، به جا آوردند. روز بعد یا شب بعد تیربارانش کردند [و] از آلام حیات نجاتش دادند. یکی دو روز جنازه او در گوشه گمنامی افتاده بود تا با مأموریت همین نانجیب به دفن رسید و آثار قبرش را هم محو کردند تا بعدها کسی به جستجویش برنیاید. این هم آخر غیرت و آزادیخواهی! معلوم نشد که این همه اصرار برای قتل و محو آثارش برای چه بود؟»[13].
علاوه بر سه کتاب فوق، یادداشتهای روزانه مرحوم حکمت، میتواند منبع مفیدی برای آشنائی با خُلقیات و جایگاه اجتماعی «آقا صوفی» ـ در مدت اقامتش ـ در شیراز باشد. مرحوم حکمت از سال 1328 تا 1333 هجری قمری، با «آقا صوفی» حشر و نشر داشته است، هر چند کیفیت و کمیت این دوستی و مصاحبت در طول این سالها یکسان نبوده است. مرحوم حکمت نزد «آقا صوفی» درس میخوانده و «آقا صوفی» مدتی در منزل پدری ایشان سکونت داشته است. مرحوم حکمت چند کتاب از «آقا صوفی» را تصحیح و آماده چاپ کرده که مهمترین آنها کتاب «دوستداران وطن» است که در هزار نسخه چاپ و منتشر شده است.
مرحوم حکمت، همواره از «آقا صوفی» با عنوان دانشمند یاد کرده، امّا با گذشت زمان و کسب تجربه و پختگی مرحوم حکمت از یک سوی و تغییر شرایط زندگی و اجتماعی «آقا صوفی» از سوی دیگر، موجب شد که مرحوم حکمت در مواردی از خلقیات و رفتارهای اجتماعی «آقا صوفی» ناراضی و گلهمند باشد.
مرحوم حکمت در اولین گزارش خود به تاریخ 6 ربیع الثانی 1328، درباره «آقا صوفی» میگوید: «خیلی مفتخر و مُباهیم از این حسن اتفاق که در نزد چنین شخصی به درس رفتم. این آدم از اعجوبههای غریب دنیاست که مادر دهر چون او نیاورده»[14].
امّا آخرین سخن مرحوم حکمت درباره «آقا صوفی»، به تاریخ جمعه 10 جمادی الاولی 1333 اینست: «صوفی امبارشاد هندی، که از چند سال به این طرف به شیراز آمده، مردی وارسته و دانشمند است. در مراتب ضبط نفس نیز او را امتحان کردم. اما خیلی مُحیل و لاابالی است. در دروغپردازی ید طولی دارد. کُنه عقیده او به مبادی مذهب «هندوان» نزدیک است. عجب اینجاست که در شیراز فعلاً در دسته معروف به «دموکرات» داخل شده است. تا چندی قبل از این که جمعی از مؤسسین عیار آن دسته با مُخبرالسلطنه والی فارس میانه نداشتند او را خائن میشمردند. تمام عوام کالانعام که به نام «دموکرات» خشنودند از او نیز بد گفته و او را خائن محسوب میکردند. اخیراً مشارالیه با مؤسسین آنها در ساخته و مقاصد آنها را به جا آورده از اینرو پسندیده و مقبول و درستکار و امین نامیده شده. صوفی هندی او را سابقاً خائن انگلیس پرست میدانست. امروز شنیدم که مشارالیه نیز یکی از حُماتِ بسیار قوی وی شده و وجود او را برای حیات ملت فارس واجب میشمارد. از استماع این حرف متعجب شدم که تا چه پایه امور معاشیهای آدمی را مجبور به خلاف وجدان میکند که حتی دانشمندان نیز از آن مستثنا نیستند»[15].
از یادداشتهای مرحوم حکمت چنین برمیآید، که افراد زیادی از اهل فرهنگ و صاحب منصیان، مشتاق دیدار و هم صحبتی با «آقا صوفی» بوده و گروهی نیز اشتیاق وافر داشته که وی در منزل ایشان سکونت کند.
گزارش «فارس و جنگ بین الملل»، «درّه الانوار حسنی» و «تحفه نیر»، دلالت بر انقلابی و ضد استعماری بودن آقا صوفی دارد. اما گزارشهای مرحوم حکمت در یادداشتهای روزانهاش، تردیدی کوچک در خواننده ایجاد میکند و اگر کسی بخواهد با شک و تردید به وضعیت رفتاری و سرانجام «آقا صوفی» نگاه کند، ممکن است به ذهنش خطور کند که «آقا صوفی» از عوامل انگلیس در شیراز بوده است. چطور است فردی دانشمند و صوفی مسلک، پس از دستگیری خودکشی کند و سپس جسد و یا قبر او ناپدید گردد. با اینکه دارای دو همسر و فرزندانی بوده است. گفتگوئی که بین «آقا صوفی» و معین الاسلام بوده و مرحوم حکمت آنرا نقل کرده، این شک را تقویت میکند. مرحوم حکمت در یادداشت روز جمعه 24 شوال 1331 آورده: «آقا معین الاسلام آمدند صحبت از کیفیت سلوک انگلیسیها و اینکه چرا او را رها نمودند سؤال کردند. جواب درستی نداد. همینقدر گفت ایشان میخواهند که با هندیان به مدارا سلوک کنند و من نیز در اینجا خاموش نشستهام. از وضع کیفیت انجمن (تیاصوفی) صحبت شد. اسرار آن را معین میخواست استنطاق کند، بیانی ننمود»[16].
این مقدمه طولانی برای آشنائی خواننده با «آقا صوفی» آورده شد. کسی که گروهی از اهل فرهنگ شیراز ـ که تصمیم به تأسیس مدرسهای جدید داشتند ـ اختیارات راه اندازی مدرسه و تنظیم برنامه درسی آن را به وی سپردند. مرحوم حکمت در گزارش روز جمعه بیست و یکم ذی الحجه 1331 میگوید:
«به منزل آقا شیخ محمدرضا رفتم. آقا شیخ محمود و صوفی و آقا مظفر و حاجی شیخ محمدکریم نیز از حضار بودند. از بدو مجلس سخن در بدبختی و فلاکت و مسکنت اهل مملکت و تعدی و تجاوز اروپائیان به حقوق مالی و جانی ایشان در میان بود. بالاخره بعد از مناقشات و معارضات آقا شیخ محمدرضا، که گوئی منکر محسوس بود، آقا صوفی گفت آنچه واقع شده مطابق قانون فطرت و جز این راهی برای علاج این ملّت نیست، زیرا که ناچار جمعی کثیر و جَمّی غفیر از عضو غالب این ملّت از گرسنگی و فقر ... گفتند علاج چیست؟ گفته شد مدارس. من به حکم وجدان، مظلومیت اطفال نو نهال وطن را بیان کردم که در این شهر هر کس مدرسه باز کرده، یا کاغذ ساز بوده یا فاسق بوده یا از الاویط و اوباش بوده؛ یا بابی بوده و این بیچارگان در تحت ناظمیت اینگونه مردم مانده اخلاق اسلامی خود را فراموش کرده و به بیدینی و بیشرفی تربیت شدهاند. هر کس برای معالجه چیزی گفت. من گفتم بهتر آن است مدرسهای از نو با نظامنامه صحیحی که آقا صوفی بنویسد در تحت نظم ایشان ما معلمین دانای خوش اخلاق تشکیل کنیم که بالطبع آن مدارس سوء تحت الشعاع آن واقع شده و از میان بروند. آخر الامر همگی بر این تصدیق کردند. به تصدیق آقا صوفی گفته شد که هزار و دویست تومان سرمایه احتیاطی نقد برای مدرسه لازم است که به غیر این هرگونه اقدامی بشود بالمرّه لغو و عبث خواهد بود»[17].
همچنین در گزارش روز دوشنبه 2 محرم 1332 میگوید: «بر حسب اطلاعی که امروز عصر داده بودند که باید به منزل میرزا محمدحسن برویم، عازم آنجا شدم. غالب رفقا جمع بودند. پس از آنکه مبلغی مذاکرات مختلفه شد، در باب تأسیس مدرسه مذاکراتی در پیش آمد. صوفی نیز نطقی کرد و بالاخره نتیجه آن شد که باید به همه جهت در جمع کردن هزار و دویست تومان پول نقد سعی نمود و یک نظامنامه هم صوفی برای این مدرسه بنویسند»[18].
و در یادداشت روز جمعه 6 محرم 1332 آورده: «حسب الوعد به منزل آقا میرزا محمدحسن دوا فروش رفتیم. اگر چه بواسطه فراهم نشدن مبلغ یک صد تومان وجه اعانه مدرسه که برای خود پای بست شدهام خیال رفتن نداشتم، اما باز رفتم. آقا شیخ محمود آمده بود. آقایانی که هر روز صبح جمعه مجمع آقا صوفی داشتند مثل آقا مسیح و شیخ محمدرضا و شیخ محمد عطار نیز بودند. از هر مقوله غالباً صحبت شد اما این آقایان از بس که غرق خوددوستی و خودپسندی هستند هیچ نمیبینند مگر شخص خود و رأی خود و عقیده خود و یک گونه اعتقاد حمقائی نیز بعضی از ایشان مخصوصاً میرزا محمدحسن عطار به صوفی هندی دارند که بیاختیار هر چه بگوید تصدیق میکنند و اگر کسی هم رأیی دیگر داشته باشد مهمل و بیهوده میپندارند. از جمله در باب نظامنامه مدرسه که صوفی بیاناتی میکرد و قرار شد که بنویسد، میگفت از اول درجه ابتدائی باید لغت انگلیسی درس اطفال داد، در حالی که عربی که زبان مذهبی و بومی این ملت است لازم ندارند. در ابن باب منکر شدم و مقدمات تحصیل عربی را لازم دانستم. اگر چه گمان نمیکنم این مدرسه آخرالامر صورت خارجی پیدا کند و این همه نطقهای مُهیجانه عاقبت ریچال شود»[19].
داوری درباره «آقا صوفی» و مدارس جدید آن دوره، بعهده خواننده!
مدارس دینی شیراز پس از انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، موج جوانان مشتاق به فراگیری علوم دینی، موجب شد تا مدارس دینی رونق گرفته و علاوه بر مدارس دینی موجود در سطح شهر، مکانهای دیگری چون مسجد، حسینیه و حتی خانه، مهیا و آماده شده و سپس در سالهای بعدی، مدارس جدیدی بنا گردد.
مدارسی[20] که در آغاز انقلاب اسلامی، از قرن سیزدهم و قبل از آن بجای مانده بودند و مورد بهره برداری قرار گرفتند، عبارتند از:
1ـ مدرسه آقا بابا خان
مدرسه آقا باباخان یا مدرسه وکیل و یا مدرسه سردار، از آثار دوره زندیه در شیراز است. این مدرسه در محله درب شاهزاده در جنب مسجد وکیل و در جنوب آن و غرب بازار وکیل قرار گرفته است. بنای مدرسه از کریم خان زند است که شالودههای آن را نهاده و به اتمامش موفق نشد. پس مرحوم حاجی محمدحسین خان صدر اصفهانی، شروع در اتمام آن نمود، باز توفیق نیافته، از شیراز به تهران رفت، آنگاه مرحوم آقا بابا خان بارفروش مازندرانی، که سمت فراش باشی، للـه باشی و سرداری در زمان حکومت فرمانفرما حسینعلی میرزا داشت، آنرا در سال 1249 به اتمام رساند.
2ـ مدرسه حکیم
از آثار دوره صفویه است. این مدرسه را هدایت الله دستغیب در سال 1070 هجری قمری ساخته و پس از زلزله، در سال 1272 هجری قمری توسط شجاع الملک، حاجی مهرعلی نوری مرمت شده است.
3ـ مدرسه خان
این مدرسه را الله وردی خان، حاکم فارس بنا کرد و به وسیله فرزندش امام قلی خان در سال 1024 هـ. ق در زمان حکومت شاه عباس صفوی به اتمام رسید. در سال 1229 در اثر زلزله تخریب شد و حاجی لطفعلی تاجر شیرازی به مرمت آن پرداخت و بر کاشیهای دیوار آن، آیات قرآنی نگاشت و در سال 1249 مرمت آن را به پایان رسانید. در سال 1269 دیگر بار، حجرههای طبقه دوم مدرسه رو به ویرانی نهاد و حاجی میرزا علی اکبر قوام الملک شیرازی در سال 1273 به تعمیر آن پرداخت و در سال 1285 مرمت آن را به اتمام رساند. این مدرسه از بزرگترین بناهای تاریخی شیراز و یکی از مهمترین آثار صفویه در شیراز است. مدرسه در زمینی به مساحت حدود 5000 متر مربع ساخته شده و دارای 7686 مترمربع زیر بنا است. آنچه در رابطه با معماری مدرسه خان بعنوان یکی از آثار مهم تاریخی عصر صفویه در شیراز باید بر آن تأکید گردد بکار بردن اعداد مقدس در ساختار معماری مدرسه است. این عمل توسط معمار آن استاد حسین شعاع شیرازی به زیباترین شکل ممکن بکار رفته است. مدرسه دارای یک مسجد (توحید)، دوازده راهرو (تعداد ائمه اثنی عشریه)، تعداد پنج مدرس (پنج تن) و 92 حجره که به حساب ابجد نام حضرت محمد (ص)، و مجموعاً 110 عدد که به حساب ابجد نام حضـرت علی (ع)، و تعداد کل اتاقها و حجرهها و سایر تأسیسات 114 عدد که تعداد سورههای قرآن است. همچنین بر اساس وقف نامه، متولی وظفیه دارد، دو مدرّس ـ یکی برای علوم عقلیه و دیگری برای تفسیر قرآن ـ انتخاب کرده و از درآمد موقوفه حق التدریس ایشان را پرداخت نماید. یکی از علماء قرن چهاردهم شیراز، به نام سید احمد بن سید مهدی جهرمی شیرازی، کتابی به نام «نصایح و مواعظ»[21] نوشته که در پایان آن گزارشی مختصـر از تحصیلات و علماء هم عصر خود آورده است. از آنجا که این مطالب در روشن نمودن بخشی از وضعیت تحصیلی، مدارس و مواد درسی آن روزگار، و همچنین علماء کمک میکند، در پیوست اول آورده شده است. مؤلف با اینکه بد خط بوده و نثرش ضعیف، اما خیلی خوش ذوق و با همت بوده، و خاطراتی را از دوره خویش ثبت کرده، که بخشی از آن در «پیام بهارستان» شماره 1/14 صفحه 1101 تا 1107 چاپ شده است.
4ـ مدرسه قوام
حسینیه یا مدرسه قوام، از آثار دوره قاجاریه شیراز است. این مدرسه در نزدیکی نارنجستان قوام و توسط میرزا علی اکبر قوام الملک در سال 1272 احداث شده است. نگارنده در این مدرسه، در محضر مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید احمد آیت اللهی، حاشیه ملا عبدالله، مختصر و مغنی را خواندهام.
5ـ مدرسه مقیمیه
از آثار دوره صفویه است. در محله بازار مرغ و در جهت قبله مسجد جامع عتیق و در ضلع غربی مسجد طاهریه قرار دارد. این مدرسه توسط حاج محمد مقیم ساخته شده و در اثر زلزله سال 1269 تخریب شد که در زمان تألیف فارسنامه ناصری و آثار عجم همچنان مخروبه بوده، امّا بعدها ترمیم شده و در سال 1402ق مجدد بازسازی شده و اکنون تعطیل است.
6ـ مدرسه منصوریه
در محله لب آب، در بازارچه منصوریه و در جنوب شاهچراغ (ع) قرار دارد. این مدرسه در سال 883 هجری قمری توسط میر صدرالدین محمد دشتکی (مقتول در 903) ساخته شده و به نام فرزندش میر غیاث الدین منصور دشتکی (متوفای 949)، آنرا منصوریه نام نهاد. در دالان این مدرسه بقعهای قرار دارد که مزار مرحومان صدرالدین محمد دشتکی، غیاث الدین منصور دشتکی و میرزا حسن فسائی، صاحب فارسنامه ناصری است.
7ـ مدرسه نظامیه
مدرسه نظامیه یا مدرسه سید علاءالدین حسین (ع) و یا مدرسه محمودیه، در محله بالا کفت و در نزدیکی صحن غربی بقعه سید علاءالدین حسین علیه السلام قرار دارد. این مدرسه در سال 1075 به فرمان میرزا نظام الملک فرزند حسین بیگ جابری، وزیر فارس ساخته شد. پس از تخریب در اثر زلزله، در سال 1294 به دستور فرهاد میرزا معتمدالدوله و توسط شخصی به نام محمود خان مرودشتی تعمیر شد و از آن پس به «محمودیه» شهرت یافت. مشهور است که مرحوم مقدس اردبیلی (متوفای 993) در این مدرسه اقامت داشته و درس خوانده است. بر این اساس، در کنار حجرهای که در شمال شرقی مدرسه قرار دارد سنگی نصب شده که این شعر بر روی آن حجاری شده است:
هذه بقعة مبارکة ما |
|
مثلها بقعة تری فی البلاد |
مهبط الفیض منبع العلم و الفضـ |
|
ل محل التقی مقام السداد |
مَدرس الشیخ أحمد الأردبیلی |
|
إمام الوری و فخر العباد |
واصل کامل و داعٍ إلی |
|
الحقّ و هادٍ إلی سبیل الرشاد |
خربت و انمحت رسوم بناها |
|
فی طول الأزمان و الآباد |
ثمّ عادت معمورة فی زمان الملک |
|
العادل السخی الجواد |
فی زمان الأمیر معتمدالدو |
|
لة فخر الآباء و الأجداد |
دولة المجد و المکارم و النصفة و |
|
الجود و الندی و الأیادی |
و إذا ما قصدت تعلم تاریخ |
|
بناها بدقّة و اجتهاد |
سال تأسیس این مدرسه با سالهای تحصیل مرحوم مقدس اردبیلی همخوانی ندارد. احتمالاً مرحوم مقدس اردبیلی مدتی در شیراز و در یکی از حجرات بقعه سید علاءالدین حسین علیهالسلام اقامت داشته است.
8 ـ مدرسه هاشمیه
این مدرسه در محله بالا کفت و در نزدیکی مدرسه قوام است. حاج محمود تاجر شیرازی آنرا در سال 1039 (1139) ساخته است. پس از مدت ها متروک و تعطیل بودن این مدرسه، یکی دو سالی است تعمیر و مرمت شده و به عنوان خوابگاه طلاب مدرسه قوام از آن استفاده میشود.
امّا مدارسی که پس از انقلاب تأسیس و یا راهاندازی شدهاند:
1ـ مدرسه امام عصر (عج)
این مدرسه را مرحوم آیت الله حاج شیخ مجدالدین محلاتی (1304 ـ 1379شمسی)، در سال 1400 هجری قمری تأسیس کردهاند. این مدرسه در زمینی به مساحت 1271 مترمربع و در دو طبقه و یک زیر زمین بنا شده است. مدرسه امام عصـر (عج)، اولین مدرسه در استان فارس است که بصورت رسمی و تحت نظارت مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، در سال تحصیلی 81 ـ 82، طلاب سطح دو و سه را پذیرش کرده است. کتابخانه مدرسه، دارای سی و پنج هزار کتاب چاپی، بیش از دو هزار کتاب چاپ سنگی و نزدیک به هزار نسخه خطی است. تأسیس این مدرسه دارای ماجرای تاریخی و دینی بسیار مهمی است که مرحوم آیت الله محلاتی آنرا در جزوهای نوشتهاند که در پیوست دوم مقاله آمده است.
2ـ مدرسه امام سجاد (ع)
مؤسس این مدرسه، جناب آیت الله حاج شیخ حسن پاکدل است. این مدرسه که قبلاً مدرسه حاجی میرزا قاسم خان (آقا قاسم) بوده، و احتمالاً در دوره رضا شاهی به مدرسه چهار کلاسه مظفری تبدیل شده بود. مدتها مخروبه بود تا اینکه توسط آیت الله پاکدل بازسازی شد و با نام «امام سجاد» مشغول فعالیت است.
3ـ مدرسه امام صادق (ع)
مؤسس این مدرسه مرحوم آیت الله حاج سید کرامت الله ملک حسینی (1302 ـ 1391 شمسی) است. احداث این مدرسه داستان شیرینی دارد. مرحوم آیت الله ملک حسینی نقل میکردند که در سال 1355، استاندار وقت فارس، نصر اصفهانی، به دستور دکتر سید حسین نصر، رئیس دفتر فرح پهلوی، مأمور به تخلیه مدرسه خان میشود، امّا آیت الله ملک حسینی مقاومت کرده تا اینکه با فشار نیروی پلیس و با ریختن کتابها و وسایل ایشان و طلاب در خیابان، که آن روز، روزی بارانی بوده، ایشان به همراه طلاب در ساختمان فاطمیه شیراز، که در نزدیکی مدرسه خان است، مستقر میشوند. در همان روز، یکی از خیرین که مقداری گوشت نذری برای طلاب آورده بود، با دیدن این وضعیت، قطعه زمینی را در اختیار آیت الله ملک حسینی قرار میدهد. ایشان در سال 1356 آن زمین را وقف نموده و در همان سال، ساخت مدرسه امام صادق علیه السلام آغاز میشود و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تکمیل و آماده میشود.
4ـ مدرسه امام صادق (ع) (ادیب)
این مدرسه را مرحوم آیت الله حاج شیخ نعمت ادیب با درآمدهای شخصی خویش تهیه و آماده کرده است.
5ـ مدرسه امیرالمؤمنین (ع)
یکی از خیرین شیراز به نام مرحوم محقق، در نزدیکی مدرسه خان، پاساژی بنا کرده و طبقه فوقانی آنرا مدرسه قرار داده است، که تولیت آن در اختیار مرحوم آیت الله ملک حسینی بود.
6ـ مدرسه رضویه
این مدرسه را جناب آیت الله حاج سید علی اصغر دستغیب، نماینده مردم فارس در مجلس خبرگان رهبری و تولیت آستان احمدی (شاهچراغ علیه السلام) و محمدی، در سال 1361 تأسیس کردهاند. در ابتدا این مدرسه در حجرات پیرامونی بقعهای به نام «شاهقیس» بود. اما اکنون این مدرسه در ساختمانی جدید، که به شکلی بسیار زیبا و مدرن ساخته شده، قرار دارد.
7ـ مدرسه شهید دستغیب
این مدرسه را شهید محراب، مرحوم آیت الله حاج سید عبدالحسین دستغیب تأسیس کرده است. بخشی از این مدرسه، منزل مرحوم محمدحسن ایمانیه است که شهید دستغیب با خریدن خانههای اطراف، این مدرسه را در زمین این خانهها ـ به مساحت دو هزار مترمربع ـ احداث کرده و سال 1360 آماده شده است.
8ـ مدرسه محمدیه
مرحوم آیت الله حاج شیخ صدرالدین حائری شیرازی، منزل پدری خود، مرحوم آیت الله حاج شیخ ابوالحسن حائری را نوسازی کرده، و اکنون با نام «محمدیه»، از مدارس فعال شیراز است.
9ـ مدرسه مولی الموحدین
این مدرسه را حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ ناصر مکارم شیرازی ـ دام ظلّه العالی ـ احداث کردهاند. این مدرسه در چهار طبقه با ساختمانی بسیار زیبا و مدرن، از دو سال پیش آماده و مورد بهر برداری قرار گرفته است. این مدرسه در اختیار جناب آیت الله حاج شیخ اسدالله ایمانی، امام جمعه محترم شیراز است و طلاب سفیران هدایت و نخبگان در آن مشغول به تحصیل میباشند.
مدارس دیگر عبارتند از: ابوصالح، شهید نجابت، قائمیه، بقیه الله، اهل البیت (ع) و مصلی (/ شهدا).
پیوست اول
تتمه: از احوالات خود در شیراز
در مدرسه خان نزد جناب ملا محمد اصفهانی ـ که از جمله قرّاء بود ـ مکتب بودم. و ایشان در مدرسه خان، که امام قلی خان یا حاکم بوده یا بگلربیگی، در زمان صفویه بنا کرده، مکتب بودم. قرائت نزد او خواندم.
و شرح قطر ابن هشام، قدری نزد مرحوم والد و قدری نزد اخوی، سیدنا و استاذنا سید علی. و نهجه المرضیه و حاشیه ملا عبدالله نزد او خوانده. و شب خدمت مرحوم میرزا محمد [...][22]، که از تلامیذ حاجی شیخ مهدی بوده، خواندم .
و شرح جامی نزد ملا محمدتقی ترک، در مدرسه ابابا خان، قریب مسجد وکیل و بازار وکیل و میدان مال فروشان بود.
و مغنی، قدری نزد مرحوم آقا ابوالقاسم، ابن عم مرحوم میرزا ابوطالب نواب[23]، و مدرس حسینیه قوام، که با مدرسه هاشمیه و مسجد قوام نزدیک است، خواندم. و قدری خدمت آقا میرزا محمدعلی مشهور به «واحد العین» خواندم.
و مطول در نزد مرحوم آقا میرزا احمد نقیب، که دیوان او مشهور است، خواندم.
و قدری از طب، نزد آقا میرزا مهدی نقیب، مع شرح هدایه میبدی.
و اوایل قوانین، خدمت مرحمت پناه ملا محمدعلی محلاتی و خدمت مرحوم حاجی شیخ مهدی و جناب ملا محمدحسین محلاتی خواندم.
و رسائل و شرح کبیر در خدمت شیخ محمدحسین محلاتی و جناب آقا میرزا محمدعلی در مسجد مشیرالملک که در میانه دروازه کازران و سنگ سیاه و بیبی دختران ـ که مادر سید عبدالله ـ واقع هست، خواندم.
و بعضی اوقات، خدمت جناب آقا میرزا هدایت الله، متولی سید میر محمد، که الآن در مسجد نصیرالملک امامت میکند، مشـرّف شدم. و خدمت جناب سید علی اکبر گرمسیری، و یزدی، و مولائی که استاد در علم قرائت بود، و اردکانی که از جمله فقهاست، مشرف شدم.
و خدمت میرزا ابوطالب نوّاب، قدری از شرح تجرید مشرف شدم و دیدم.
و نجوم، نزد آقا میرزا احمد، در خانه حاجی میرزا فتحالله، در پشت مسجد مولائیان دیدم.
و مساجدی که در شیراز الآن هست. مشهور مسجد جامع، که عمرو لیث بنا کرده و الآن طاق رو به قبله خرابه، بلکه نزدیک است منهدم شود. اگر چه در اوایل سن حقیر، شیخ محمدحسن مدرس امامت میکرد، معمور بود و اعتکاف در غرفه پشت به آفتاب میکرد؛ لکن حالا خرابه میباشد.
و مسجد طاهریه در پشت آن، که سمت قبله باشد، که معتمدالدوله فرهاد میرزا او را از حبس بیرون آورد و تعمیر کرد.
و سمت قبله آن، مسجد طبالیان که الآن عمارت پشت به قبله، متصل به مسجد جامع، تعمیر شده، اگر چه در زمان آقا حسین دشتکی عمارت نبود و حال سید ابراهیم نماز میکند، تعمیر شده.
و شیخ مفید، الآن درب سید میر احمد نماز میکند و منزل او غرفه بالای عمارت سید میر احمد میباشد.
و در مسجد نو، که بنای اتابک میباشد؛ در قبل آقا میرزا محمدعلی امامت میکرد و حال خود امام جمعه حاجی شیخ یحیی میباشد، و ماه رمضان دو مرتبه صبح و عصر بالای منبر میرود.
و حاجی شیخ جعفر، در مسجد ابابا خان، که قریب به دروازه سعدی میباشد.
و حاجی شیخ محمدطاهر عرب، درب مسجد قوام، که نزدیک به حسینیه میباشد؛ و دائم در مرافعه میباشد، بعد از ناظم الشریعه، و قسم که میدهد میگوید: قرآن نجفی را بیاورید، و بعد کفاره قسم میکرد. و بعد میگوید: بگو والله و بالله و تالله. و خود را واحد عصر میداند، بلکه میگوید: حاجی میرزا محمدحسن شیرازی، که الآن در سامره میباشد، و سایر مجتهدین، شاگرد من میباشند و کلمات مرا نمیفهمند. و میگوید: شیخ مرتضی انصاری شاگرد من است. و غالب مشتبه بر او میکنند عوام، که ناسخ و منسوخ میگیرند. و گاهی پیاده بیرون دروازه سعدی و قصابخانه گردش میکند. هر چه بدست او برسد میخورد، به قاعده عربها. و چون شیراز قلعه محکم داشت و وکیل ـ میگویند ـ محکمتر کرده بود. حال خراب شد دیوارهای قلعه، پس جناب شیخ گاهی مستقلاً و گاهی به شراکت پسرزادههای وکیل، تمام خندق و قلعه بلد را فروخته، و مردم خانه کردند، و بنای معموری شده، خصوصاً درب محله قوام، بواسطه آوردن آب، که سنه هزار و سیصد و هفت میباشد، کمال معموری را شیراز دارد و خانههای بسیار در دور حصار و قلعه ساختند. لکن گاهی باران زیاد بیاید، خانههای کف خندق را خراب کرده، بلکه آب برمیدارد. اگر چه اول مرحوم حاجی شیخ مهدی و مرحوم ملا محمدعلی، بنای فروختن گذاردند، لکن نه به این شیوع. و ملا محمدحسین میگوید: چون حریم شهر است، نباید فروخت، زیرا که وقت طغیان آب ممرّ و مدخل میخواهد.
باری، عمارتهای وکیل را غالب به بیع شرا درآوردند. حمام او را صاحب دیوان از شاه و از علما خرید. و محبس ـ چون رضا خان کنی عرب را از حبس در زمان قوام که در اصفهان بوده بردند و چند گلوله در باغ حکومتی صاحب دیوان انداختند و یکی مقتول شده، لهذا تغییر دادند ـ او را نصیرالملک خریده از شاه، و بنای کاروانسـرای تجارتی دارد مع ضراب خانه، که مقابل گمرک میباشد و هنوز تمام نشده.
و مردن قوام، قدری زمین محمدرضا خان از ملا محمدحسین خرید، در حافظیه سمت شمال و شهر، که مقبره پدر کند، و حال بسیار معمور شد. و آقا سید علی اکبر فرمودند: وقف است، تصرف نمیشود. اجاره دادند. علی ای حال، حال بسیار نیکو شد. و صاحب دیوان هم باغ در زیر جهان نما، مقابل عمارت قوام ساخت. و تمام درختهای سرو در باغ جهان نما را زد و فروخت و دنکاب[24] در دلگشا بنا کرد. تغییر کلی داد دلگشا را.
و الآن که ما در مسجد جولایان نماز میکنم، نسبت به زمان قبل، از درب شیخ روزبهان ـ که سنی بود ـ تا در غورخانه[25]، که نزدیک به دروازه قصابخانه باشد، تماماً صحرا بود، و الآن تماماً خانه شده؛ خصوصاً عمارتهای قوام ـ که عرصه تنگ شد به مردم ـ و حاجی میرزا کریم و نصیرالملک و مدرسه سید علاءالدین حسین که آباد شده.
و عمارتهای مشیرالملک که در دست شمال شیراز سمت دروازه کازران، باغات و عمارات خانه و حسینیه و مساجد، خصوص مسجد خود مشیرالملک که با صفاست و آب در میان او عبور میکند و ساعت نیکوئی قرار داد. و هر حاکم که آمدی رسته نشده او شدی تا زمان یحیی خان، که شیراز بسیار مغشوش شده و چند دفعه نزاع شد. خصوصاً میانه اصحاب جناب حاجی شیخ مهدی و اصحاب شیخ محمدحسین محلاتی، که یک دو نفر کشته شدند و زخمی شدند، بواسطه حاجی صدرای واعظ خواهرزاده شیخ که بسیار رسوایی کرده شد تا آنکه میرزا عبدالله میرزای قوام به حکم حاکم او را آورد در خانه مؤیدالملک و شیخ از آن محله بعنوان دل شکستگی آمد در سر دوزک خانه میرزا محمدحسین صاحب جمع شیراز، که عمارات و ارگ صادق خان وکیلی مشهور است.
و از بیعرضگی یحیی خان، ساعت یک و دو در شیراز، مردم معقول از خانه بیرون نیامدند و اگر آمدند و سر و پای شکسته و سارقین اسباب ایشان سرقت کردند، چنانچه در زمان زهرالدوله[26] وزیر ظلّ السلطان، لکن این دفعه بسیار مغشوش بود و از حرف مشیر بیرون نرفتی، و جهرم که قریب دو سال، دو سه محله با یکدیگر نزاع داشتند، داد غارت کردند؛ لهذا عارضین از تجار جهرم، به عرض سلطان رسانیدند، جناب معتمدالدوله فرهاد میرزا که مردی بسیار با علم و فهم بود، آمد تنخواه مردم در جهرم، از مال خود داد و مشیر را چوب زد و قوام را آورد همراه خود، کارش بالا گرفت تا آنکه سادات جم را قتل و غارت کرد، لهذا خداوند مهلت نداد، او را هلاک کرد. در ده روز فاصله مشیر، قوام هم رفت. و محمدرضا خان بواسطه صاحب دیوان، قوام شد. بعد بعضی حرکات کرد، که مردم با سید علی اکبر گرمسیری شورش کردند، و قوام را بعد از سید بردند در اصفهان، تا آنکه برگشت با احتشام الدوله بعد از عزل ظلّ السلطان. و صاحب دیوان، الآن که در کمال استقلال میباشد، در سنه 1307.
و از جمله علمای شیراز که ما خدمتشان رسیدم: مرحوم شیخ ابوتراب و شیخ ابوالقاسم شیخ الاسلام، که حال شیخ محمدحسین ـ پسرش ـ شیخ الاسلام است. و امام جمعه حاجی شیخ یحیی، و مرحوم حاجی شیخ مهدی، و ملا محمدعلی محلاتی، و بعد ناظم الشریعه، و الآن شیخ عبدالجبار جهرمی، و میرزا محمدحسین یزدی که میگویند مانند جناب حاجی میرزا محمدحسن شیرازی که در سامره میباشد هستم، و ملا محمدحسین محلاتی، و حاج شیخ جعفر ولد حاجی شیخ محمدمهدی، و چهار سید علی اکبر: گرمسیری و یزدی و مولائی و اردکانی، و میرزا محمدعلی ولد میرزا محب علی، و شیخ حسین مظلوم، و شیخ محمدطاهر عرب.
و از حکما، حاجی میرزا محمدرضا بسیار دیندار، و حکیم زینالعابدین ضد او با حکیم عباس و میرزا آقای جهرمی و مرحوم نواب میرزا ابوطالب مجموعه در هر علم.
و الآن در شیراز کمال امنیت هست، و لکن بسیار ظلم میشود، حتی جحود را از سادات و اهل علم و اهل اسلام زیاده احترام میکند.
بعد از فوت حاج سید علی اکبر و میرزا هدایت و حاج شیخ عبدالجبار، در زمان ملک منصور ولد مظفرالدین شاه، شیراز بر هم خورده، و محمدرضا خان، شعاع السلطنه را بیرون کرد، خودش هم معزول شده و الآن رفته به سوی کربلا، و پسران او حبیبالله خان و انتظام میرزا محمدعلی خان، ثابت و برقرار، لکن نان و تمام خوراکی به دو هزار رسیده؛ و الآن حال تحریر، بیستم و پنجم رجب سنه هزار و سیصد و بیست، یک من نوزده شاهی میدهند.
پیوست دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
تأسیس مدرسه علمیه امام عصر (عج) و کتابخانه
در اردیبهشت 1352 از سفر تبعید به ایرانشهر و شهرکرد به شیراز مراجعت نمودم.
عصری بود، یکی از دوستان که ضد فرقه بهائیت فعالیتی داشت در منزل به سراغم آمد و خبر داد که بهائیها تمام منازل اطراف منزل علی محمد باب را خریداری نموده و بنا دارند معبد بزرگی بنا نهند و فقط یک خانه باقیمانده و درصدد خرید آن خانه هستند و چون این فرقه تشکیلات وسیعی داشتند که دکتر آبادی (طبیب مخصوص شاه) مدیر عامل بود؛ قدرت فوقالعادهای در مملکت دارا بودند و وصیتی هم از طرف باب جعل کرده بودند که تقریباً نقشه معبد بزرگ را همراه داشت.
خانهای که باقیمانده بود مربوط به شخصی بود به نام تمیزکار، او را طلبیدم و خواهش کردم خانه را به این فرقه نفروشد، قول داد. فردا به سراغ مرحوم والد[27] رحمه الله علیه رفتم و مطلب را عرض کردم. فرمودند: من الآن بیش از سی هزار تومان ندارم. و وجه را دادند.
خانه را بنا شد در مبلغ سیصد هزار تومان بخریم و در آن روزگار معمولاً نصف قیمت را نقد و نصف را نسیه میدادند. خودم هم بیش از ده هزار تومان نداشتم. بنا شد فردا به دفترخانه برویم و خانه انتقال یابد. اول شب آقای راشد یزدی به خانه آمد پرسیدم کجا بودید؟ گفت: برادر خانم من در شیراز سرباز است و به دیدار او آمدهام. مطلب را به او گفتم و خواهش کردم فردا خدمت مرحوم صدوقی تذکر دهد، اگر ممکن است یکصد و ده هزار تومان ـ که وجه نصف خانه بود[28]ـ بفرستند به عنوان قرض الحسنه و یا جهت خرید خانه. راشد که خدایش توفیق دهد، شب را نماند و به یزد حرکت کرد و فردا ساعت 10 صبح از بانک صادرات خبر دادند که مبلغ یکصد و پنجاه هزار تومان از یزد به حساب شما واریز شده است. به دفترخانه رفتم و خانه منتقل شد به نام حقیر. خانه بزرگی بود و سابقه تعزیهداری زیاد داشت. و چون ماه صفر نزدیک بود، بساط روضه خوانی دائر و اطعام هم مزید شد. جمعیت زیاد آمدند و بلندگو راه افتاد و وعاظ مشغول شدند.
نزدیک ظهر، شخصی به نام [...][29] که متولی موقوفات فرقه بود به پشت بام آمد که ببیند چه خبر است. دید بساطی بر پا شده و حیاط از جمعیت پر است. داد و فریاد بنا نهاد که اینجا چه خبر است؟ گفتند: حسینیه شده است. عصبانی شد و به سازمان امنیت شکایت کرد. فروشنده را احضار و پرسیدند که چرا خانه را فروختی؟ گفت: فروش که ممنوع نبود، اگر ممنوعیت را میدانستم نمیفروختم. بهر حال باز مرد بهائی به پشت بام آمد و دستهای به سراغش رفتند و گفتند: اگر در این بام پیدایت شد، ترا خواهیم کشت. ترسید و به خانه رفت، چون در صد متری این خانه بیت علی محمد باب بود و مبارکترین مرکز بهائیت در جهان بود. ولی بهر حال با خرید این خانه نقش آنها بحدی بر آب شد و این خانه مرکز روضهخوانی و تدریس گردید. روزها که برای تدریس اینجا میآمدم، مسافرین زیادی را میدیدم که از خارج و داخل در کوچه به طرف منزل باب میروند. عجیب بود گاهی از اروپا و امریکا به این خانه زائر میآمد و در آخر کوچه (میدان شاه) طاقی بود، و در آن طاق وارد شده و به خانه بزرگی که قدیمی بود ولی بهمان سبک تجدید شده بود میرفتند و پس از تشریفاتی از زیر کوچهای که پیش این خانه و بیت احداث کرده بودند، به زیارت بیت میرفتند. چون کوچه فاصله تنگ بود و شاید دو متر بیشتر نبود، آنها راهی از زیر کوچه احداث نموده بودند که معبر زائرین بود و جنب بیت هم مسجدی بود به نام مسجد شمشیرگرها که دالان مسجد هم متعلق به بیت بود که همه فعلاً جزء خیابان پیروزی شده است و آثاری از آنها نیست.
این خانه که در انتهای طاقی قرار داشت و معبر بسیار بدی دارا بود، به شکل مدرسه و حسینیه درآمد و روزها در آنجا کلاس درس طلبگی دائر میشد و خودم مدرّس بودم.
در جنوب این خانه، خانه دیگری بود که هفت نفر کلیمی مالک آن بودند و کوچه اصلی معبر میدان شاه در جنوب این خانه قرار داشت.
در فکر خرید این خانه افتادم. پولی در بساط نبود اما چون احتمال میدادم که فرقه ضالّه آنرا خریده و طبعاً ما محاصره میشدیم و درست نبود، ملاّی یهودیها را احضار کردم، شخصی بود به نام «سیمورز» انسان با شخصیتی بود. از او قول گرفتم که خانه را به بهائیها نفروشند ـ چون خرابه بود و شرکاء میخواستند او را بفروشند ـ به من قول داد و حتی اضافه کرد که آنها اهل کتاب نیستند. اول محرّمی بود و دعوت داشتم ماه محرّم را به ایرانشهر بروم زیرا در سنه تبعیدی مانع از سخنرانی بودند.
شبی که میخواستم از شیراز حرکت کنم، خبر دادند که مالکین خانه را میفروشند. همان شب هفت نفر از کلیمیها آمدند و نامه فروش رد و بدل شد. خانه را در هفتصد هزار تومان خریدم، بالای قولنامه نوشتم: این قولنامه نیست، بیع نامه است، و سپس کلمه شریفه یا حجت بن الحسن اضافه کردم و چک هر یک را به نام دادم. یکی از این مالکین که فقیر بود در خانه مینشست. خودم ابتداً مبلغ بیست هزار تومان بر سهم او افزدوم و به رفقایش گفتم چون باید برای او خانه خرید شما هم شریک شوید، همه نفری بیست هزار دادند. این مرد به نام ناصر، مادر پیری داشت که در خانه با او زندگی مینمود و بسیار خمیده و گوژپشت؛ نگران بود به من گفت: آقا خانه را خریدی و پسر مرا بیخانمان کردی. قول دادم که تا خانه نوسازی برای ناصر نخرم در خانه نشسته است.
بهر حال با فعالیت خانه خوبی نوساز، برای ناصر خریدم در کوچه شیبانی (پشت مسجد حضرت ولی عصـر ـ عج) و سند خانه را نشان مادر دادم.
در آن خانه درخت نارنجی بود در زیر آن درخت بودیم مادر ناصر سند را که دید و مطمئن شد پسرش دارای خانه نوی گردیده، سر به سوی آسمان بلند کرد و چون خمیده بود با سختی این کار را کرد و دعا کرد و گفت خدایا این محل را مرکز عبادت خودت قرار ده. خدا شاهد است که این در من چه اثری گذاشت و فهمیدم به اجابت رسیده و تا کنون آثار آن دعا پیداست، یعنی این محل از اولی که به دستم افتاد، همه وقت مرکز عبادت بندگان خداست و دو سالن بزرگ ساختم که روضهخوانی عاشورا و ماه صفر در اینجا شد و دیوار وسط دو خانه را برداشتم، حیاط وسیعی گردید و به کلی نقشه بهائیت نقش بر آب شد. الحمد لله ربّ العالمین.
این دو خانه بود و مرکز درس و مجالس تعزیهداری تا انقلاب روی داد و خانههای خریداری شده از مالکیت فرقه ضالّه به بنیاد مستضعفان درآمد و همه را از آن خانهها بلند کردند و خانه خالی بود و به مالکیت بنیاد درآمده بود.
روزی به فکر افتادم که در این محله اگر خیابانی احداث گردد هم از لحاظ ترافیک شهر مفید است و هم همگی خانهها و بخصوص بیت بهائیت نابود میگردد.
خدمت امام خمینی رفتم و گفتم آقا همیشه اوضاع یک گونه نیست، امر فرمائید در این محل خیابانی احداث گردد. فرمودند و شهرداری هم نقشه برداری نمود و چون بنا بود از خانههای بهائیها خیابان حتی المقدور باشد، در خیابان که از لطفعلیخان شروع و به شاهچراغ میرسد، هلالی احداث نمودند که مدت چند سال است خیابان احداث شده و از خیابانهای زیبای شیراز است.
امّا لایخفی در مدت دو سه سال حضـرات زیاد کارشکنی در امر احداث خیابان مینمودند تا بحمدالله موفق شدند خیابان را احداث کردند و خانه اولی را که خریده بودم همه در خیابان رفت و خانه دوم در حاشیه خیابان قرار دارد.
با زحمات فراوان حجرات و سالنهائی ساخته شد و محل درس و مذاکره قرار گرفت.
به فکر کتابخانه برای مدرسه بودم. به بنیاد مستضعفان شیراز مراجعه و قطعه زمینی که 120 متر بود و در حاشیه خیابان قرار داشت و وصل به مدرسه بود خریداری شد و مشغول احداث سالن برای مخزن کتاب نمودم. همه بناها پایان یافت و اول کتابهای خودم را به مدرسه منتقل نمودم و سپس کتابخانههائی را خریداری کردم که تفصیل آنها را خواهم داد. إن شاء الله
اسامی اهداء کنندگان کتاب:
1ـ کتابخانه مرحوم آیت الله العظمی والدم ـ آقای حاج شیخ بهاءالدین محلاتی قدّس سرّه
2ـ کتب مرحوم حجت الاسلام آقای ضیاءالدین محلاتی طاب ثراه
3ـ کتابخانه مرحوم دانشمند محترم آقای میرزا صدرالدین محلاتی طاب ثراه
4ـ کتابخانه مرحوم دانشمند معروف آقای محمدحسین استخر (مدیر روزنامه استخر) طاب ثراه
5ـ کتابخانه مرحوم دانشمند محترم آقای سید ابوالحسن رضوی طاب ثراه (اعم از خطی و چاپی)
اسامی آنان که کتابخانههایشان را خریداری کردم:
1ـ مرحوم حجت الاسلام آقای شیخ آقا شاملی که از خانواده ایشان به مبلغ یکصد هزار تومان خریداری گردید.
2ـ مرحوم سید محمدباقر دستغیب که در حیاتش از وعاظ محترم شیراز بود و در اوائل مشروطیت نمایندگی داشت.
3ـ مرحوم حجت الاسلام شیخ عباس شریعت طاب ثراه.
سخن پایانی
با پیشنهاد دانشمند محترم و دوست گرامی، جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای دکتر رسول جعفریان، برای جشن نامه و تقدیر از زحمات علمی دانشمند عالیقدر جناب آیت الله ابراهیم امینی، نوشتار حاضر انجام پذیرفت. با آرزوی سلامتی و موفقیت برای این بزرگواران و تمامی خادمان مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام. آمین ربّ العالمین
محمد برکت
شیراز ـ مدرسه علمیه امام عصر (عج)
5 جمادی الاول 1436 ـ سالروز میلاد حضـرت زینب سلام الله علیها / 5 اسفند 1393
منابع
1ـ آثار عجم ـ محمد نصیر فرصت شیرازی ـ تصحیح و تحشیه: دکتر منصور رستگار فسائی ـ انتشارات امیرکبیر ـ تهران ـ چاپ اول ـ 1377
2ـ بناهای تاریخی و آثار هنری جلگه شیراز (از دوره هخامنشیان تا عصر پهلوی) ـ علی نقی بهروزی ـ انتشارات اداره کل فرهنگ و هنر استان فارس ـ شیراز ـ 1349
3ـ تاریخ آموزش و پرورش در فارس (از عهد باستان تا دوره معاصر) ـ حسن امداد ـ انتشارات نوید شیراز ـ چاپ اول ـ 1385
4ـ تحفه نیر ـ شیخ عبدالرسول نیر شیرازی ـ تصحیح و توضیح: دکتر محمد یوسف نیری ـ بنیاد فارس شناسی ـ شیراز ـ چاپ اول ـ 1383
5ـ دانشنامه آثار تاریخی فارس ـ کورش کمالی سروستانی ـ ناشر: دانشنامه فارس با همکاری سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور ـ شیراز ـ چاپ اول ـ 1384
6ـ دُرّه الانوار حسنی ـ مرحوم رئیس الاطباء، سید میرزا علاءالدین حسین ـ تصحیح: علی اکبر صفیپور و پرتو پروین ـ بنیاد فارس شناسی ـ شیراز ـ چاپ اول ـ 1389
7ـ ره آغاز حکمت ـ علی اصغر حکمت شیرازی ـ به اهتمام دکتر سید محمد دبیر سیاقی ـ انتشارات خجسته ـ تهران ـ چاپ اول ـ 1384
8ـ ره آموز حکمت ـ علی اصغر حکمت شیرازی ـ به اهتمام: دکتر سید محمد دبیر سیاقی ـ انتشارات حدیث امروز ـ قزوین ـ چاپ اول ـ 1382
9ـ فارس و جنگ بین الملل ـ محمّد حسین رکنزاده (آدمیت) ـ انتشارات اقبال ـ چاپ چهارم ـ آبان 1357.
10 ـ فارسنامه ناصری ـ حاج میرزا حسن حسینی فسائی ـ تصحیح و تحشیه: دکتر منصور رستگار فسائی ـ انتشارات امیرکبیر ـ تهران ـ چاپ دوم ـ 1378
11ـ نسخه پژوهی ـ به کوشش: ابوالفضل حافضیان بابلی ـ خانه پژوهش قم ـ 1383.
[1]. تاریخ آموزش و پرورش در فارس: ص106.
[2]. برای آشنائی با تاریخچه تأسیس مدارس جدید در فارس و شیراز، به «تاریخ آموزش و پرورش در فارس» مراجعه کنید.
[3]. تاریخ آموزش و پرورش در فارس: ص109 و 511.
[4]. همانجا: ص120
[5]. همانجا: ص120.
[6]. مرحوم فرصت در باره این مدرسه میگوید: سابقاً فقط مسجد بوده، مشهور به مسجد حاجی حسین، حاجی میرزا قاسم خان مذکور [برادر حاجی میرزا ابوالحسن خان مشیرالملک] آن را وسعت داده؛ سمت رو به قبلهاش را حجراتی تحتانیه و فوقانیه ساخته برای طلاّب. (آثار عجم: ج2، ص816)
[7]. تاریخ آموزش و پرورش در فارس: ص319.
[8]. همانجا: ص470.
[9]. بناهای تاریخی و آثار هنری جلگه شیراز: ص224.
[10]. مجموعه یادداشتهای مرحوم حکمت با نامهای: ره آغاز حکمت، ره آموز حکمت و ره آورد حکمت، با تصحیح دکتر سید محمد دبیر سیاقی چاپ و منتشر شده است.
[11]. فارس و جنگ بین الملل: ص 329 ـ 332.
[12]. دُرّه الانوار حسنی: ج 1، ص176 ـ 177.
[13]. تحفه نیر: ص 268 ـ 269.
[14]. ره آغاز حکمت: ج1، ص295.
[15]. ره آموز حکمت: ج1، ص170.
[16]. ره آغاز حکمت: ج2، ص629.
[17]. ره آغاز حکمت: ج2، ص 683.
[18]. ره آموز حکمت: ج1، ص12.
[19]. ره آموز حکمت: ج2، ص19 و 20.
[20]. برای آشنائی با معماری این مدرسهها، به «دانشنامه آثار تاریخی فارس» مراجعه کنید.
[21]. ببینید نسخه پژوهی: دفتر اول، ص54.
[22]. یک کلمه ناخوانا است. کلمهای مانند: راجه.
[23]. میرزا ابوطالب نواب (متوفای 1301)، فرزند ارشد حاج علی اکبر نواب شیرازی (متوفای 1263) صاحب تذکره دلگشا و دیگر تألیفات، است.
[24]. نسخه همین گونه است.
[25]. در فارسنامه ناصری ج2 ص1224 آمده: مدرسه صالحیه: مشهور به مدرسه دختر، بانی و تاریخ بنای آن معلوم معلوم نیست و از زمان سلطنت کریم خان زند، آنرا قورخانه نمودهاند و مدتی است قورخانه را جای دیگر بردهاند و حجرات آن باقی است، بعضی شکسته، بعضی درست غیر مسکون، بلکه مسکن گاو و گوسفند همسایگان گشته و این مدرسه در محله بالا کفت نزدیک دورازه قصابخانه است.
[26]. نسخه همین گونه است. احتمالا منظور «ظهیرالدوله» است.
[27]. حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ بهاءالدین محلاتی شیرازی.
[28]. با توجه به مبلغ سی هزار تومان مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ بهاءالدین محلاتی و مبلغ ده هزار تومان که مرحوم حضرت الله حاج شیخ مجدالدین محلاتی داشتند.
[29]. در اصل دستنویس جای نام شخص سفید است.
منبع: جشن نامه آیت الله امینی
پربازدید ها بیشتر ...
آثار و مقالهشناسی دکتر حسین مدرسی طباطبایی
محمدرضا رهبریانسیدحسین مدرسی طباطبایی (متولد 1320 ش در قم) استاد و پژوهشگر علوم اسلامی، پس از تحصیلات جدید به حوزۀ
عکس نوجواني منسوب به رسول خدا (ص) از کجا آمده است؟
جعفر هادي جعفريانعکس نوجواني رسول خدا (ص) از کجا آمده است؟ نوشته: Pierree Centlivre & Micheline Centlivre
نظری یافت نشد.