نگاهی به زندگی و فعالیتهای علمی ابن فوطی تألیف مجمع الآداب و ارتباط با جامعه روشنفکران
خلاصه
با علم به روابط نزدیک ابن فوطی با مراکز قدرت زمان خود، میتوان دریافت که وی شاهد صحنههای مهمی از وقایع قرون هفتم و هشتم در ایران و عراق بوده است.مقدمه
کمالالدین ابوالفضل عبدالرزاق بن احمد بن محمد بن احمد شیبانی بغدادی، معروف به ابن صابونی یا ابن فوطی (642-723 ق.) از مورخان و راویان حدیث در دوران حکومت ایلخانیان است. از جمله آثار او میتوان به مجمع الآداب فی معجم الالقاب[1] اشاره کرد که در زمره تراجم بزرگ قرار میگیرد و علیرغم از میانرفتن بخشهای زیادی از آن، اطلاعات مهمی را در دسترس قرار میدهد. با توجه به مطالب موجود در این کتاب و نیز با علم به روابط نزدیک ابن فوطی با مراکز قدرت زمان خود، میتوان دریافت که وی شاهد صحنههای مهمی از وقایع قرون هفتم و هشتم در ایران و عراق بوده که مهمترین آنها از این قرار است: دربار مستعصم آخرین خلیفه عباسی، سقوط بغداد به وسیله هولاکو (سلطنت 651-663)، رصدخانه و پژوهشهای نصیرالدین طوسی در مراغه، احوال دانشمندان شیعی و یهودی، قدرت سیاسی برادران جوینی، تالیف جامع التواریخ توسط رشیدالدین همدانی و دربار سلطان اولجایتو (سلطنت 703-716).
در میانه شرححالهای موجود در مجمع الآداب، نکاتی از زندگانی خود ابن فوطی نیز آشکار میگردد. به توجه به این نکات، به چگونگی زندگی و فعالیتهای علمی وی، منابع تألیف این کتاب و نیز شرایط اجتماعی، علمی و دینی زمان پی میبریم.
پیشینه پژوهش
تاکنون پژوهشگرانی چند در مورد ابن فوطی و آثار وی تحقیقاتی را انجام دادهاند. از جمله این پژوهشها میتوان به مقاله محمد اقبال اشاره کرد. وی شرح حال ابن فوطی را بر مبنای تراجمی که پس از قرن هشتم نگاشته شدهاند به رشته تحریر درآورد و علاوه بر آن نسخهای از کتاب مجمع الآداب به خط مؤلف را که در لاهور یافت شده بود معرفی نمود.[2] علاوه بر این پژوهشگران دیگری همچون الشبیبی،[3] وایزمان[4] و گیلی ـ ایلوی،[5] بر مبنای تاریخی با عنوان «الحوادث الجامعه» یا «کتاب الحوادث» به تحقیق در خصوص ابن فوطی پرداختهاند. آنها این اثر را یکی از تألیفات او به شمار آورده و برای تحقیق درباره تاریخ عراق در قرن هفتم از آن استفاده کرده اند، اما هنوز درباره صحت انتساب این کتاب به ابن فوطی تردیدهایی وجود دارد.[6]
جریان تصحیح مجمع الآداب و تحقیق در خصوص آن جریانی پیچیده و چندمرحلهای است.[7] مصطفی جواد نسخه خطی اصل (دستنویس مؤلف) این کتاب را که القاب آغاز شده با «ع» تا «ق» را در برمیگیرد در دمشق یافته و به تصحیح آن پرداخت و بر مبنای اطلاعات همین نسخه، شرح حالی از ابن فوطی تهیه کرد. از طرف دیگر محمد عبدالقدوس القاسمی در سالهای 1930 تا 1950م نسخهای اصل در لاهور را ـ شامل لقبهایی که از «ک» تا «م» آغاز میشوند ـ تصحیح کرده و در مجله دانشگاه لاهور، «Oriental Collage Magazine»، به چاپ رساند. سرانجام محمدکاظم با کنار هم گذاشتن این دو تصحیح، نسخه واحدی از کتاب را در تهران منتشر کرد.[8]
در سالهای اخیر، دیویس به بررسی شرایط فرهنگی دوره ایلخانی[9] و جعفریان به پژوهش در حیات علمی آن دوران بر اساس اطلاعات موجود در مجمع الآداب پرداختهاند.[10] علاوه بر این زکیه حسن ابراهیم الدلیمی در بغداد و حمود مضعان عیال سلمان در عمان نیز در خصوص این موضوع کتابهایی نوشتهاند.[11]
علیرغم اذعان پژوهشگران معاصر به اهمیت این کتاب و استفاده فراوان از آن در تحقیقات گوناگون، تاکنون در مورد شرایط زندگی ابن فوطی و مشخصههای کتاب مجمع الآداب تحقیقی جامع و مفصل صورت نگرفته است. از اینرو سه مسئله محوری در دستور کار این نوشتار قرار گرفتهاند: 1. ترسیم تصویری کلی از حیات ابن فوطی 2. منابع مجمع الآداب و مشخصههای آن 3. فعالیتهای علمی ابن فوطی و ارتباطات وی با دانشمندان معاصر خود.
نمایی از زندگی ابن فوطی
زندگینامه ابن فوطی با شرححالهای بسیاری در مجمع الآداب قابل استنباط است. بر مبنای این اطلاعات، میتوان شمایی از حیات او را بازسازی کرد. فهرست شماره 1 بیانگر زمان، مکان و دفعات دیدارهای او از مناطق مختلف است.[12] در این پژوهش شرح حال ابن فوطی بر اساس این فهرست تهیه شده است.
مصطفی جواد در دیباچه تصحیح تلخیص مجمع الآداب و زکیه الدیلمی و حمود سلمان نیز در رسالههایشان، بهتفصیل به شرح زندگانی ابن فوطی پرداختهاند.[13] در این فصل بر اساس یافتههای این پژوهشها، شرححال ابن فوطی در چهار بخش بیان خواهد شد. اول: از ولادت تا سقوط بغداد و اسارت وی (642-659)، دوم: روزگار زندگی در مراغه (660-677)، سوم: مراجعت به بغداد (678 یا 679-703) و چهارم: سفرهای مکرر و خدمت به سلطان اولجایتو (704-723).
الف) از تولد تا سقوط بغداد و اسارت (645-659)
بنا به گفته شمسالدین ذهبی، مورخ شامی قرن هشتم (ت 748)، ابن فوطی در سال 642 ق در بغداد به دنیا آمد.[14] اگرچه به گفته محمد اقبال و مصطفی جواد، وی از خانوادهای حنبلی بوده است، اطلاع دقیقی در مورد مذهب خانواده وی در دست نیست. تنها علمای حنبلی که به مذهب ابن فوطی و خانواده او اشاره کردهاند، ابن رجب (ت 795)، علیمی (ت 928) و ابن عماد (ت 1089) هستند که وی را معتقد به مذهب حنبلی دانستهاند.[15] از شرح حال دایی پدر ابن فوطی و اطلاعات پراکندهای که از پدر او در دست داریم، حداقل آشکار میگردد که او در خانوادهای با گرایشات تسنن ولادت یافته و در محیطی علمی رشد کرده است.[16]
قبل از سقوط بغداد، بزرگترین استاد ابن فوطی محییالدین یوسف (580-656)، پسر عالم حنبلی ابن جوزی (ت 597) بود. محییالدین در زمان خلیفه مستنصر (خلافت 623-640) به عنوان اولین مدرس حنبلی مذهب مدرسه مستنصریه تعیین شد و سپس در زمان آخرین خلیفه عباسی، مستعصم (خلافت 640-656) به عنوان مدرسی حنبلی در مدرسه بشیریه بغداد فعالیت میکرد. علاوه بر این او به همراه ابن علقمی شیعی (ت 656) در خدمت خلیفه مستعصم، استاد الدار بود.[17] ابن فوطی در بشیریه زیر نظر محییالدین درس میخواند.[18] ذهبی نیز استاد ابن فوطی را محییالدین جوزی نوشته است.[19]
مسیر زندگی ابن فوطی به علت حمله مغول و سقوط بغداد در سال 656 بسیار تغییر کرد. دایی پدرش موفقالدین و استادش محییالدین و احتمالاً پدرش تاجالدین در همان واقعه کشته شدند.[20] لشکر مغول ابن فوطی و برادر او، بهاءالدین عبدالوهاب را دستگیر کرده و به آذربایجان بردند. وی در سال 657 در آذربایجان با حاکم تبریز، مجدالدین عبدالمجید (محمد) مواجه شد و از او لباس و مقداری درهم گرفت.[21] مجدالدین عبدالمجید قبل از سقوط بغداد به خدمت نخستین ایلخان، هولاکو حاضر شده بود[22] و بعد از آن واقعه او برای ساختن بنایی برای حفاظت گنجینه به آذربایجان برگشت.[23] در همین سال ابن فوطی تحت حمایت یک صوفی به نام قطبالدین عبدالقادر اهری بود. وی در بیان شرححال قطبالدین به توصیف شرایط خود در حال اسارت پرداخته است:«رأیته سنة سبع و خمسین [و ستمائة] و کنت اسیراً فدعا لی وانفذنی الی کَلَیبَر الی صاحبه شمس الدین حبش الفخار فأقمت تحت کنفهم مدیدة».[24]
بنا به گفته ابن فوطی، قطبالدین اهری در همان سال فوت کرد. همان گونه که مصطفی جواد اشاره کرده، احتمالاً اسارت ابن فوطی در سال 659 به پایان رسیده است.[25] وی در همین سال، در وراوی آذربایجان، با حاکم بلاد پیشکین، یعنی منطقهای شامل وراوی، اهر، کلیبر و غیره دیدار کرد[26] و در این زمان به اسارت خود اشارهای نکرده است. او توانست بعد از 664 با کمک عزالدین بیکلار پسر مجدالدین، حاکم تبریز ذکرشده، برادرش بهاءالدین را نیز آزاد کند.[27]
ب) روزگار زندگی در مراغه (660-677)
ذهبی در شرححال ابن فوطی میگوید که وی در سال 660 به خدمت فیلسوف، حکیم الهی و ستارهشناس بزرگ شیعه، نصیرالدین طوسی راه یافته و زیر نظر او به تحصیل پرداخته است.[28] برای ابن فوطی دیدار با نصیرالدین به مثابه فرصتی بود که امکانات علمی وسیعی را در اختیارش نهاد؛ چرا که وی به لطف نصیرالدین، در مرکز علمی ایلخانی مراغه به کتابداری (خازنی) کتابخانه رصدخانه که کتابهای متنوعی از شهرهای گوناگون در آن جمع آوری شده بود منصوب گشت و با دانش ها و دانشمندان بسیاری آشنا شد.[29]
ذهبی میگوید: «خزن کتب الرصد بضع عشرة سنة فظفر بکتب نفیسة وحصل من تواریخ ما لا مزید علیه».[30]
در این زمان مراغه فقط یک مرکز علمی نبود، بلکه از جهت سیاسی و اداری نیز اهمیت داشت؛ چرا که مسئولیت اداره اوقاف با نصیرالدین طوسی بود و علما برای امور مربوط به اوقاف نیز به مراغه میآمدند.[31] ابن فوطی در شرححال فخرالدین ابوغالب محمد نقیب میگوید:
قدم مراغه مع اخیه السید الفاضل کمال الدین ابی [محمد] الرضا ولم تکن همته مصروفة الی التحصیل والاشتغال کأخیه الرضا الکمال والتمس من خدمة مولانا نصیر الدین ابی جعفر محمد بن محمد بن الحسن الطوسی عملاً من اعمال الوقوف بهمذان واصفهان وقم وقاشان وما یتبعها من البلدان.[32]
از طرف دیگر صاحبان مقامات مهم سیاسی نیز در مراغه جمع میشدند. برای مثال کوچکترین پسر خلیفه عباسی مستعصم، ابوالمناقب المبارک در مراغه احادیث پدرش را برای ابن فوطی روایت کرد.[33] جلالالدین سیورغتمش شاهزاده قراختاییان کرمان (سلطنت 671-690) هم در سال 670، یک سال پیش از حکومت خود، در مراغه با ابن فوطی دیدار کرده است.[34]
ابن فوطی از سال 664 تا 677، چند بار به شهر تبریز رفته و در سال 669 با صاحبدیوان دولت ایلخانی، شمسالدین جوینی (ت 683) دیدار کرد.[35] این رفتوآمدهای مکرر نشان میدهد که وی در قیاس با روزگار بغداد، زندگی آزادانهتری را داشته و البته حمایتهای خواجه نصیرالدین هم در این آزادی بیتأثیر نبوده است. در زمانی که ابن فوطی در سال 672 به علت بیماری به شهر سراع رفت، نصیرالدین به شخصی در سراو (سراة) برای رعایت حال وی معرفینامه نوشت.[36]
در سال 673 ق با فوت نصیرالدین، ابن فوطی حامی خود را از دست داد و ناچار بود حامی دیگری پیدا کند. از این زمان تا سال 677، ابن فوطی دوباره بین مراغه و تبریز در رفت و آمد بود تا اینکه سرانجام توانست در محضر برادر شمسالدین جوینی، صاحب دیوان عراق، علاءالدین عطاملک جوینی معروف به مولف تاریخ جهانگشا (ت 681) تقرب بجوید.[37]
ج) بازگشت به بغداد (678 یا 679-703)
به امر عطاملک ابن فوطی به بغداد وطن خود بازگشت.[38] مصطفی جواد سال بازگشت وی را 679 میداند، ولی در تعدادی از شرححالهای مذکور در مجمع الآداب، این زمان را سال 678 نوشتهاند.[39] در هر حال از زمان سقوط بغداد بیستوچند سال گذشته بود. بر مبنای مندرجات این کتاب، در این مدت ابن فوطی عمدتاً در بغداد، حله و کوفه فعالیت میکرد.
در بغداد ابن فوطی به سمت کتابداری مدرسه مستنصریه تعیین شد. این کتابخانه نیز مانند کتابخانه رصدخانه مراغه، کتابهای مهم بسیاری داشت.[40] با حمایت عطاملک جوینی، ابن فوطی می توانست آزادانه از این کتابها استفاده کند. در چنین محیطی در بغداد، عطاملک وی را مامور تألیف «کتاب التواریخ و الحوادث» کرد.[41] به عبارت دیگر بازگشت به بغداد برای او به منزله فرصتی جدید برای تألیف کتاب بود.
ولی حمایت عطاملک نیز دوام نیافت. در سال 681 عطاملک در نتیجه مبارزهای سیاسی کشته شد. بعد از آن برادر او شمسالدین و پسرش شرفالدین هارون نیز به قتل رسیدند، ولی تا جایی که از مطالب مجمع الآداب استنباط میگردد، این ماجرا چندان تأثیری بر ابن فوطی نگذاشته است.
او به زندگی در عراق و دیدار با علما ادامه داد. با اینکه پس از عطاملک، سیاسیون با نفوذ دیگری نیز به بغداد آمدند و ابن فوطی با چندین تن از آنان دیدار کرد. این فرصتها کوتاه بود و آنها نیز در گرداب مبارزات سیاسی، یکی بعد از دیگری از دنیا رفتند.[42]
د) سفرهای مکرر و خدمت به سلطان اولجایتو (704-723)
در سال 703 سلطان محمد خدابنده اولجایتو بر تخت سلطنت جلوس کرد. سپس از سال 704 تا 717، ابن فوطی دوباره سفرهای خود را آغاز نمود. از بغداد به شهرهای ایران مانند تبریز، سلطانیه، ولایت اوجان و اران رفت. این مدت تقریباً همزمان با عهد اولجایتو است. طبق تاریخ اولجایتو این پادشاه در اواخر سال 704 برای ییلاق به اوجان نزول کرد.[43] ابن فوطی با عالم شیعه، رضیالدین علی پسر رضیالدین علی معروف به ابن طاووس از راه همدان به نزد سلطان به اوجان رفت.[44]
بر مبنای شرححالهایی که افعال ابن فوطی را در سال 705 در اران گزارش میدهند، وی در آن زمان در خدمت اولجایتو یا در لشکر او بوده است. در سال 706 نیز ابن فوطی در موقان در خدمت اولجایتو بود. بیشک یکی از اهداف وی از مسافرت به ایران پیوستن به لشکر اولجایتو بوده است. در این مسافرتها ابن فوطی موفق به ملاقات با علما و سیاستمداران قدرتمند و صاحب نفوذ شد. در سال 706، در سلطانیه با اصیل الدین الحسن (ت 715) پسر نصیرالدین طوسی دیدار کرد.[45] اصیلالدین بعد از فوت برادرش صدرالدین، وارث مناصب پدرش شده بود.[46] در اوجان و اران ابن فوطی در اردوی وزیر سلطان، سعدالدین ساوجی (ت 711) حضور داشته است،[47] اما بنا به قول عبدالله قاشانی، در سال 711 بین اصیلالدین و سعدالدین مبارزهای سیاسی رخ داد[48] و در همین سال سعدالدین در نتیجه تهمت وزیر دیگر، رشیدالدین فضلالله همدانی اعدام شد.[49]
از جالب توجهترین ملاقاتهای ابن فوطی در این زمان، ملاقات با خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی است. ابن فوطی در سال 705 در اران و در سال 706 در سلطانیه در خدمت رشیدالدین بود.[50] علاوه بر این در کار نسخهنویسی جامع التواریخ نیز شرکت داشت و در سال 714 در سلطانیه جامع التواریخ را مقابله کرد.[51] ابن فوطی در روزگار اقامت در مراغه، پدر رشیدالدین، عمادالدوله ابوالخیر و برادرش امینالدوله را ملاقات کرد. در سال 666 عمادالدوله از وی خواست که از کتابی طبی نسخهبرداری کند.[52] این زمان نقطه آغاز روابط ابن فوطی و خانواده رشیدالدین است.
از طرف دیگر بعد از قتل سعدالدین ساوجی که پیشتر ذکر آن گذشت، تاجالدین علیشاه به وزارت اولجایتو تعیین شد. علیرغم اینکه وی قبل از آن در بغداد کارخانه داشت[53] و نیز بعد از انتصاب به مقام وزارت، ولایت عراق نیز به او تفویض شد،[54] در جزء موجود از مجمع الآداب، مطلبی نیست که به نزدیکی ابن فوطی به وی اشاره داشته باشد. با اینکه ابن فوطی رشیدالدین را «مخدوم»، «مولانا»، «شیخنا»، «اعظم»، «کامل» و «فاضل» میخواند، از تاجالدین تنها یک بار با عنوان «وزیر اعظم» و در سایر موارد فقط با عنوان ساده «وزیر» یاد شده است.[55] این امر نشانگر نزدیکی بیشتر ابن فوطی به رشیدالدین در قیاس با تاجالدین است.
بعد از مرگ اولجایتو ابن فوطی بغداد را به عنوان منزل آخر انتخاب کرد. آخرین اشاره به ابن فوطی، ماه ربیعالاول سال 722 و فقط ده ماه پیش از فوت اوست.[56] بنا به گفته ذهبی، ابن فوطی در محرم سال 723 در بغداد از دنیا رفت.[57] ابن رجب و قاضی شهبه (ت 851) در مورد پسر ابن فوطی، ابوالمعالی محمد مطالبی را نوشتهاند و[58] وفات ابوالمعالی محمد را در 750 دانستهاند.
1. ساختار و مشخصههای مجمع الآداب
زکیه حسن ابراهیم الدیلمی و حمود مضعان عیال سلمان مراجع مجمع الآداب را به طور مفصل معرفی کرده و شرح دادهاند.[59] در این فصل به طور خاص به ساختار مجمع الآداب، ویژگیها و گرایشهای زمانی و جغرافیایی آن توجه خواهد شد.
با آنکه اکنون فقط بخشی از مجمع الآداب، از لقب «عز» تا «موفق» به جا مانده، همین جزء موجود شامل 5921 شرححال است. نمیتوان حدسی را در خصوص تعداد شرححالهای موجود در اصل کتاب مطرح کرد.[60] متأسفانه به سبب اینکه بخش باقیمانده از کتاب فاقد مقدمه است، ممکن نیست که هدف نویسنده از تألیف و بنانهادن کتاب بر مبنای القاب را شناخت، ولی میتوان از طریق بخشهای موجود این اثر چگونگی پیدایش و نگارش آن را دریافت. در این فصل به مشخصات صاحبان شرححالها، منابع ابن فوطی در ارائه اطلاعات و نیز مکانهای دیدار و تماس وی با این افراد پرداخته میشود.
الف) ویژگیهای صاحبان شرححالها
مجمع الآداب شرححالهای افراد گوناگون در مکانها و زمانهای مختلف را شامل میشود.[61] برای مثال میتوان به گروههای روشنفکران از جمله فقها، حکیمان، ادبا، شعرا، فضلا، علما، کاتبان، متصوفه، قاضیان، مدرسان و ... و صاحبان مقامات سیاسی از جمله خلیفه، سلاطین، ملوک، رؤسا، والیان، امرا، وزرا و... اشاره کرد. البته در مواردی نیز نمیتوان به مرزبندی دقیقی میان این گروهها قائل بود؛ مثلاً افرادی هم به عنوان «وزیر» و هم به عنوان «ادیب» توصیف شدهاند.
زمان و مکان این شرححالها نیز بسیار گسترده است. مجمع الآداب شرححالهایی از شخصیتهای قبل از اسلام مانند انبیاء سابق،[62] اعراب[63] و غیره تا معاصرین ابن فوطی را در بر دارد. از جمله مشخصههای این کتاب این است که به تعداد القاب هر فرد، شرححالهایی در خصوص وی نوشته شده است. این ویژگی درباره نخستین شخصیتهای دوران اسلامی برجستهتر است. برای مثال، محمد رسول الله در جزء موجود مجمع الآداب، 18 لقب، یعنی 18 شرح حال دارد.[64] در مورد علی بن ابی طالب 6 شرححال[65] و در مورد عمر بن الخطاب 4 شرح حال در این کتاب دیده میشود.[66]
محدوده جغرافیایی این کتاب افرادی را از ما وراءالنهر و هند تا اندلس شامل میشود. این ویژگی در مورد حاکمان و فرمانروایان بارزتر است. در این کتاب میتوان شرححالهای فرمانروایان این کشورها را یافت: در ایران، عراق و سوریه، دولت اموی، عباسی، سامانی، غزنوی، آل بویه، سلجوقی، زنگی، خوارزمشاهی، ایلخانی و غیره.[67] در هند، سلطنت مملوکین دهلی.[68] در مصر دولت فاطمی، ایوبی و مملوکی.[69] در مغرب و اندلس، عباسی در اندلس و حمودی.[70]
ب) منابع مجمع الآداب
چنان که پیشتر بیان شد؛ ابن فوطی در رصدخانه مراغه و مدرسه مستنصریه بغداد کتابدار بوده و با کتابهای مهمی سر و کار داشته است. مسلماً منابع موجود در این کتابخانهها بخش مهمی از مراجع مجمعالآداب را که در بخش باقیمانده از آن بالغ بر 230 مورد است تشکیل میدهند. فهرستی از این منابع (فهرست شماره 3) در انتهای این مقاله دیده میشود. این فهرست بر مبنای زمان وفات نویسندگان منابع مرتب شده است. به عنوان مثال، از آنجا که ابن کلبی (ت 204 یا 206) در اوایل قرن سوم وفات یافته؛ در جزو منابع قرن سوم ثبت شده است.
از میان مراجع مجمع الآداب تنها 49 منبع که در فاصله قرن سوم تا نیمه اول قرن هشتم در گستره جغرافیایی آسیای میانه تا اندلس تألیف شدهاند و پنج بار یا بیشترمورد ارجاع قرار گرفتهاند در این پژوهش بررسی شدهاند. هشت نویسنده (ابن ساعی، ابن دبیثی، ابن نجار، عماد اصفهانی، ابن صابی، سلفی، ابن شعار، ابن مهنا) بیش از پنجاه بار مورد ارجاع قرار گرفتهاند و تعداد ارجاع به این هشت نفر بیشتر از یک ششم تعداد کل شرح حالهاست. در میان نویسندگانی که در قرن پنجم هجری یا پیشتر وفات یافتهاند، تعداد ارجاع به ابن صابی (109 بار) برجسته و ممتاز است. از میان نویسندگان قرن ششم، علاوه بر سلفی (107 بار) و عمادالدین اصفهانی (128 بار) که بیشترین میزان ارجاع به آنها صورت گرفته است، ابن همدانی (30 بار)، سمعانی (46 بار) و ابن عساکر (45 بار) و ابن جوزی (33 بار) مورد ارجاع واقع شدهاند. در قرن هفتم پنج نفر نویسندهای هستند که بیشتر از 50 بار ارجاع به آنها صورت گرفته است: ابن دبیثی (189 بار)، ابن نجار (147 بار)، ابن شعار (92 بار)، ابن ساعی (194 بار) و ابن مهنا (51 بار). غیر از این پنج نویسنده، از اشخاص در قرن هفتم، تاج الدین زکریا تکریتی (39 بار)، یاقوت حموی (43 بار) و ابن قطیعی (38 بار) نیز نقل قول بیشتر را دارند.
اگر تنها به منابعی که پنج بار یا بیشتر از آنها نقل قول شده است نظر کنیم، متوجه میشویم که تعداد نقل قول تا قرن پنجم 211 مورد، قرن ششم 465 مورد و قرن هفتم و پس از آن 972 مورد است. این آمارها نشان میدهند که با وجود اشتمال مجمع الآداب بر یک بازه زمانی گسترده، تعداد تراجم موجود در کتاب با نزدیکشدن به روزگار حیات ابن فوطی بیشتر میشوند. به عبارت دیگر ابن فوطی با وجود این که در تلاش بوده است تا شرححال افراد معتبر در همه روزگاران را ثبت کند، در عین حال به افراد معاصر و نزدیک به زمان خود علاقه و توجه بیشتری نشان داده است.
گستره جغرافیایی منابع نیز قابل توجه است. به طور کلی مجمع الآداب تحت تأثیر تراجم نگارشیافته در بغداد، همچون آثار خطیب بغدادی، سمعانی، ابن دبیثی و ابن نجار و در یک بیان کلی تألیفات عراقی قرار گرفته است. در عین حال ابن فوطی از تألیفات آسیای میانه، حتی اندلس نیز استفاده کرده است. بازه جغرافیایی منابع قرن ششم نیز به همین منوال است، ولی از اوایل قرن هفتم به تدریج حوزه جغرافیایی منابع کوچکتر شده و بعد از نیمه آن قرن منحصراً به کتابهایی که در عراق نوشته شدهاند محدود میشود. با وجود این واقعیت که در نیمه دوم قرن هفتم چند کتاب بزرگ همچون مرآت الزمان از سبط ابن جوزی (ت 654) و وفیات الاعیان از ابن خلکان (ت 681) در شام نگارش یافتهاند، ابن فوطی به این آثار در کتاب خود ارجاع نداده است.
مشابه همین اتفاق در شام نیز مشاهده میشود. بر اساس نوشته فان اس، صفدی، مورخ شامی (ت 764) نیز در کتابهای تراجم خود بهندرت از مراجع نگاشته شده در نیمه دوم قرن هفتم استفاده کرده است.[71] از اینرو صفدی به مجمع الآداب مراجعه نکرده است. این شکاف علمی در نیمه قرن هفتم ظاهراً به سقوط بغداد در سال 656 و روی کار آمدن دولت ایلخانی مرتبط است. اما به طور دقیق مشخص نیست که این شکاف علمی بین عراق و شام مشخصاً چه کیفیتی داشته است.
فی الجمله با آنکه مجمع الآداب محدوده زمانی و محدوده جغرافیایی بزرگی را شامل میشود، هرچه در طول زمان جلوتر میآییم، تعداد شرححال ثبت شده در آن بیشتر و در عین حال حوزه جغرافیایی به پیرامون عراق محدود میگردد. استفاده بسیار ابن فوطی از کتابهای عراقی تنها به این مسئله که عراق زادگاه و محل زیست وی بوده است بازنمیگردد، بلکه علت مهم دیگر این است که تحت سیطره دولت عباسی، عراق و بغداد به عنوان مراکز علمی رونق یافته بودند. کتابخانه مدرسه مستنصریه نیز که ابن فوطی از کتابهای آن استفاده کرده، میراث دولت عباسی در بغداد محسوب میشد. این عوامل در کنار هم سبب شدند تا ابن فوطی بتواند شرححال همه افراد معتبردر زمانها و مکانهای مختلف به اضافه معاصران خود را در یک کتاب جمع آوری کند.
ج) مکانهای تماس ابن فوطی با معاصرین خود
غیر از کتابها و روایتها، ابن فوطی از طریق تماس مستقیم با اشخاص و دریافت اطلاعات از آنها به نوشتن و جمعآوری تراجم پرداخته است. مراد از «تماس مستقیم» در این مقاله این است که مؤلف از طریق ملاقات حضوری، ارتباط استادی و شاگردی، فرستادن نامه یا اجازهنامه، تقدیم شعر و ... با صاحبان شرححالها ارتباط برقرار کرده است. از اشارات موجود در کتاب میتوان به وجود این تماسها پی برد.[72] بر اساس این تعریف ابن فوطی با 538 نفر از افرادی که شرححال آنها در بخش باقیمانده از مجمع الآداب آمده «تماس» برقرار کرده است که این عدد تقریباً ده در صد از کل شرححالها را در برمیگیرد.
فهرست شماره 2 شامل مکانهای ملاقات ابن فوطی با صاحبان شرححالهاست. اشخاصی که نام آنها به علت نامعلومبودن زمان ارتباطشان با ابن فوطی در فهرست 1 وارد نشده است در این فهرست آمدهاند.
ناگفته پیداست که به علت اقامت طولانیمدت ابن فوطی در بغداد، تعداد افرادی که وی در این شهر موفق به برقراری ارتباط با آنها شده از سایر مناطق بیشتر است، ولی نکته قابل توجه این است که آمار مربوط به شهرهای دیگر به اضافه مناطق نامعلوم تقریباً عددی مساوی آمار بغداد است. به ویژه شهرهایی همچون مراغه، تبریز و سلطانیه که از زمان حکومت ایلخانیان به سرعت توسعه یافتند و اران و اوجان که از چراگاههای مهم ایلخانیان بودند.
همانگونه که اشاره شد، در میان مراجع مجمع الآداب، اکثریت مطلق از آن کتابهای تألیفشده در بغداد است و این مسئله به ویژه در خصوص آثار بعد از قرن هفتم مشخصتر است، ولی در خصوص مکان ارتباطات ابن فوطی با صاحبان شرححالها برتری بغداد از بین رفته است. این امر میتواند نشاندهنده تغییر محیط علمی و سیاسی و ظهور مراکز علمی و فرهنگی جدید و انطباق ابن فوطی با این تغییرات باشد. محیط علمی دوران عباسیان بر مراجع مجمع الآداب و محیط علمی و سیاسی حکومت ایلخانیان بر تماسها و ارتباطات مؤلف کتاب اثر گذاشته است.
د) ارجاع به ابن فوطی و سنجش کار وی در دیدگاه دیگران
تا اینجا به ارتباط علمی ابن فوطی با دانشمندان معاصر وی اشاره شد. از مطالب مجمع الآداب چنین برداشت میشود که گویی وی در کانون علمی زمان خود حضور داشته، با همه دانشمندان بزرگ آشنا بوده و خود نیز در زمره علمای بزرگ زمان محسوب میشده است، ولی برای تصدیق این تصور لازم است که مطالب این کتاب با اطلاعات دیگران تطبیق داده شود. در این بخش بررسی میگردد که دیگران چگونه از ابن فوطی یاد کرده و چه ارزیابی و برداشتی از وی داشتهاند.
عدد افرادی که در ایران و عراق پس از وفات ابن فوطی از وی نام بردهاند بسیار اندک است. یکی از آنها هندوشاه بن سنجر بن عبدالله نخجوانی (بعد از 724)، نویسنده تجارب السلف است. چنانکه مصحح این کتاب، عباس اقبال اشاره کرده هندوشاه به مدرسه مستنصریه میرفت و ظاهراً در تجارب السلف از مجمعالآداب نقل قول کرده است.[73] هندوشاه بدون اشاره به نام ابن فوطی از وی تنها با عنوان «مؤلف معجم اهلالادب» یاد کرده است.[74]
غیاثالدین هبةالله یوسف بن ابراهیم ابن حَمُّویه نیز فرد دیگری است که در حوزه ایران و عراق به ابن فوطی اشاره کرده است. او نوه صوفی نامدار، سعدالدین محمد ابن حمویه است و پدر او صدرالدین ابراهیم نیز از چهرههای نامدار است که مصاحب غازان خان در زمان اسلام آوردن وی بوده است.[75] غیاثالدین هبةالله در کتاب خود، مرادالمریدین (تألیف شده در 741-759)، خبری از جد خود را به نقل از ابن فوطی درج کرده است:
ذکر القاضی الامام کمالالدین أحمد بن الصدر السعید عزیزالدین ینال من الامام الفاضل کمالالدین محمد الجامع المراغیی قاضی مدینة سراء، رحمة الله علیه، فی مشیخته، وأخبرنی بها وبجمیع روایاته مؤرخ العراق الکمالی عبدالرزاق بن أحمد بن محمد بن أحمد الصابونی یعرف بابن الفوطی باجازته العامة التی کتبها فی شهور سنة سبع عشرة وسبعمائة.[76]
چنین مشخص است که غیاثالدین هبةالله در سال 717 از ابن فوطی اجازهنامه گرفته است. از طرف دیگر شرححال وی در مجمع الآداب نیامده و میتوان تصور کرد که در آن هنگام کودک بوده است. اجازهنامه مندرج در شرححال کمالالدین احمد بن ینال مذکور ارتباطی با این ماجرا ندارد.[77]
ابن عنبه (ت 828 ق) نیز در همین حوزه جغرافیایی به ابن فوطی و کتاب او اشاره کرده است. او در چند اثر خود، عمدة الطالب الکبری و الصغری، و الفصول الفخریة، از «تلخیص مجمع الآداب» مطالبی را نقل نموده است.[78] ارتباط بین خود مجمع الآداب و این تلخیص مشخص نیست.
نکته مهم درمورد این ارجاعات در این منطقه جغرافیایی این است که اولاً تعداد آنها بسیار کم است و ثانیاً در مورد هندوشاه و ابن عنبه نمیتوان با قطعیت نظر داد که مجمع الآداب (یا تلخیص آن) را مورد ارجاع قرار داده باشند.
از طرف دیگر، اشارهها به ابن فوطی در منطقه شام کیفیات دیگری دارند. اولین شخصی که در شام به ابن فوطی اشاره کرده، ذهبی یا ابن فضلالله عمری (ت 749) است. عمری فقط وفات ابن فوطی را مختصراً نوشته است.[79] ذهبی در کتاب خود، تاریخ الاسلام عبارت «کتب الینا عبدالرزاق الشیبانی»[80] و نیز در کتابی دیگر خود، المعجم المختص بالمحدثین عبارت «و قد کاتب الی دمشق یلتمس منّی ترجمة بعض العلماء»[81] را مینویسد. احتمالاً ابن فوطی برای تألیف مجمع الآداب با وی ارتباط برقرار کرده و لذا شرححال ابن فوطی در کتابهای او بسیار مفصل است.
ذهبی در ابتدای ذکر شرححال ابن فوطی، او را «الشیخ الامام، المحدث، المورخ، العلامة، الاخباری، النسابة، المتکلم، الفیلسوف، الادیب»[82] یا «العالم البارع المتفنن المحدث مورخ الآفاق مفخر اهل العراق»[83] میخواند. در عین حال در همان جا انتقادات وارد بر ابن فوطی را به نقل از ابن مطری بیان میکند:«و حدثنی ابن المطیری [المطری؟] أنه بلغه أن ابن الفوطی کان یترک الصلاة ویدخل فی بلایا ویتعانی المسکر».[84]
ابن مطری (ت 765) مدتی در بغداد به تحصیل مشغول بوده است،[85] ولی مشخص نیست که آیا شخصاً با ابن فوطی دیدار کرده یا از فرد دیگری در بغداد درباره وی این سخنان را شنیده است. خود ذهبی نیز در ضمن بیان شرححال ابن فوطی از او به شدت انتقاد میکند:« ومع سعة معرفته لم یکن بالثبت فی ما یترجمه ولا یتورّع فی مدح الفُجّار، ولم یکن بالعدل فی دینه، وهو معدود فی علماء التتار یأخذ جوائزَهم ویُجَاوِزُ فی إطرائهم».[86]
این گفته جایگاه ابن فوطی را از نظر تقرب به دولت ایلخانی منعکس میکند؛ بنابراین ذهبی دو انتقاد را نسبت به ابن فوطی اظهار داشته است. مورخان شامی مثل ابن شاکر کتبی (ت 764)، صفدی (ت 764)، ابن کثیر (ت 774) و ... شرححال ابن فوطی را به استثنای نکات انتقادی آن از ذهبی به میراث بردهاند.[87]
بعد از ذهبی دو مورخ دیگر محمد بن رافع سلّامی (ت 774 ق) و ابن رجب (ت 795) که اصالت بغدادی داشته و سپس به شام رفتهاند در مورد ابن فوطی نوشتهاند. سلامی در اثر خود، منتخب المختار در ضمن بعضی از تراجم دیگر به ابن فوطی اشاره کرده است،[88] ولی به علت اینکه در این موارد هرگز از کتاب مجمع الآداب نام نبرده مشخص نیست که آیا واقعاً این کتاب را خوانده بوده است یا خیر. مسئله قابل توجه این است که حداقل در هفت مورد از این تراجم، مثلاً «جمال»، «شرف»، «شهاب»، «صفی»، «نجم» و «نور»، لقبهای صاحب شرححال در جزء موجود از مجمع الآداب نیامده است. در خصوص شرححالی که در جزء موجود از مجمع الآداب دیده میشود نیز نمیتوان آن را کاملاً منطبق بر مطالب آن کتاب دانست.[89]
ابن رجب نیز در کتاب ذیل علی طبقات الحنابل چند بار به ابن فوطی اشاره کرده است.[90] ابن رجب اولین کسی است که ابن فوطی را عالمی حنبلی دانسته است. او اطلاعات راجع به شرححال ابن فوطی را علاوه بر ذهبی از علمای بغدادی و پسر ابن فوطی، ابوالمعالی محمد دریافت کرده است.[91] سلامی و ابن رجب هر دو مدتی در بغداد اقامت داشتند و میتوانستند از علمای بغدادی و کتابهای موجود در این شهر اطلاعات مورد نیاز خود را جمعآوری کنند.
چند نکته را میتوان درباره کیفیت ثبت شرححال ابن فوطی توسط مورخان شامی بیان کرد. نخست آنکه آنها تحت تأثیر توصیف ذهبی قرار داشتند، دوم آنکه شرححال اصیل ابن فوطی توسط اشخاصی نوشته شده است که با ابن فوطی ارتباط برقرار کرده یا در بغداد بودهاند و سوم آنکه نمیتوان دلیلی مقنع یافت که نشان دهد آنها اطلاعات خود را از مجمع الآداب نقل کرده اند. از اینرو چنان تصور میشود که مورخان شامی به کتاب مجمع الآداب دسترسی نداشته یا نسبت به آن بی توجه بودهاند.
ابن فوطی و جامعه روشنفکران
الف) ابن فوطی و احادیث خلیفه مستعصم
با وجود اینکه ابن فوطی توسط ذهبی و مورخان دیگر «مورخ و محدث (راوی حدیث)» دانسته شده است، پژوهشگران تا کنون به فعالیت او به عنوان راوی حدیث توجهی نکردهاند، اما با توجه به این جنبه از فعالیتهای وی میتوان نکاتی را از ویژگیهای جامعه روشنفکران قرون هفتم و هشتم دریافت.
بر مبنای متن مجمع الآداب، ابن فوطی احادیث منقول توسط آخرین خلیفه عباسی، مستعصم را از استاد خود محییالدین ابن جوزی روایت کرد. در شرح حال محییالدین چنین آمده است:«(محییالدین) حصل له القلب والاختصاص فی حضرة الامام المستعصم بالله، وسمع علیه الاحادیث الثلاثة عشر وسمعناها علیه سنة ثلاث وخمسین [و ستمائة]».[92]
در مجمع الآداب مکرراً به این احادیث اشاره شده است. علاوه بر این پسر مستعصم، ابوالمناقب مبارک احادیث پدرش را در مراغه برای ابن فوطی روایت کرده است.[93] عنوانی که به این مجموعه از احادیث داده شده متنوع است و غیر از «الاحادیث الثلاثة عشر»، با عنوانهایی همچون «الاحادیث الثلاثیات»، «الاحادیث الثمانیة»، «الاخبار الثلاتة عشر الثمانیات» و «الاخبار الثمانیات الثلاثة عشر» خوانده شدهاند.[94] وجه تفاوت میان این عناوین مشخص نیست و محتوای این احادیث هم به دست ما نرسیده است. تنها واضح است که مستعصم مجموعهای حدیثی تهیه کرده که از طریق محییالدین و ابوالمناقب مبارک به ابن فوطی رسیده است.
در سال 706 ابن فوطی در تبریز در زاویه فیلسوف بزرگ، قطبالدین شیرازی (ت710) این احادیث را برای دیگران روایت کرد. در آن زمان نوه مستعصم، پسر ابوالمناقب المبارک، ابونصر محمد[95] نیز حضور داشته و او و ابن فوطی این احادیث را باهم روایت کردهاند.[96] وی سپس در سال 715 نیز این روایت را تکرار کرده است.[97] ابن فوطی در نامهای به ذهبی نیز به روایت این احادیث پرداخته است و این احادیث در تاریخ الاسلام منعکس شدهاند تا آنجا که نویسنده میداند این تنها جایی است که محتوای احادیث مستعصم در آن انعکاس یافته است.
کتب إلینا عبدالرزاق الشیبانی: حدّثنا محییالدین یوسف ابن الجوزی، سماعاً منه سنة 643 قال: قرأت علی الإمام المستعصم بالله أبی أحمد قال: أنا محمد بن محمد بن بدر الاصفهانی إذناً: أنبا غانم بن أحمد الجلودی، أنبا محمود بن عبدالله بن ماشاذه قراءة: ثنا عبیدالله بن حبابة، ثنا البغوی، ثنا طالوت، ثنا فضال بن جبیر، ثنا أبوأمامة: سمعت رسول الله ص یقول «أول الآیات طلوع الشمس من مغربها.[98]
غیر از ابن فوطی، محمد بن رافع سلامی نیز به احادیث مستعصم اشاره کرده است، ولی عنوان آن احادیث در بیان وی متفاوت است و مثلاً در یک شرححال «اربعین حدیث»[99] و در شرححالی دیگر «الاحادیث الثلاثة»[100] ذکر شده است.
طبق گفته ابن کثیر، مستعصم با کمک مورخ ملازم خود، ابن نجار (ت 643) از محدثین خراسانی مانند مؤید طوسی (ت 617)، ابوروح عبدالعزیز بن محمد هروی (ت 618) و ابوبکر القاسم بن عبدالله بن الصفار (ت 618)، اجازه نقل حدیث دریافت کرده بود. خود وی نیز برای محییالدین ابن جوزی و نجمالدین بادرائی اجازه صادر کرد و این دو شخص با استفاده از همین اجازه از مستعصم برای دیگران حدیث روایت کردند.[101] این موضوع به همان احادیثی اشاره دارد که ابن فوطی آنها را روایت کرده است. این شیوه مستعصم در اجازهگرفتن و اجازهدادن، با روش پدر جد وی ناصرالدین الله (ت 622) مشابهت دارد. ناصر خودش را مجتهد میدانست و مجموعهای از چهل حدیث با نام روحالعارفین را تألیف کرده و اجازه روایت این احادیث را برای علما صادر کرد. این اقدامات برای تقویت موقعیت مقام خلافت و نفوذ آن در حوزههای علمی انجام میشد.[102] سلامی عقیده دارد که مورخی عراقی، ابن ساعی (ت 674) سه کتاب به نامهای «الروض الناصر فی اخبار الناصر»، «اخبار الظاهر»، «اعتبار المستبصر فی اخبار المستنصر» را تألیف کرده است.[103] اگر این سه کتاب مشتمل بر احادیث روایت شده توسط سه خلیفه عباسی ناصر، پسرش ظاهر و نوهاش مستنصر باشند، میتوان تصور کرد که درستکردن مجموعههای حدیثی برای خلفا در انتهای عمر خلافت عباسی به یک رسم تبدیل شده است. احتمالاً مستعصم نیز برای ثابتکردن جایگاه علمی خودش، طریقه پدر جدش را در پیش گرفته است.
نقل احادیث توسط خلیفه و روایت آن احادیث به وسیله دیگران چه معنا و مقصودی را در ورای خود داشته است؟ با آنکه چند مورخ و مؤلف به روح العارفین اشاره کرده و نسخ خطی این اثر نیز موجود است، همان طور که اشاره شد، احادیث روایتشده توسط مستعصم به دست ما نرسیده و به جز ابن فوطی، هیچ شخص دیگری مستقیماً به آن اشاره نکرده است. بنابراین هر چند حمله مغول و تخریبهای ناشی از آن در ازبینرفتن این احادیث بیتأثیر نبودهاند، نمی تونیم قضاوت بکنیم که احادیث مستعصم به اندازه روح العارفین تأثیرگذار و مهم بوده باشند. در عین حال این حقیقت قابل توجه است که اعتبار مستعصم به عنوان مؤلف احادیث حتی در زمان ایلخانیان نیز کمابیش وجود داشته است. به عبارت دیگر روایت این احادیث میتواند نشانهای از تأثیر فرهنگ علمی اواخر دوره عباسی در فرهنگ دوران ایلخانی باشد.
ب) اجازهنامه گروهی
ویژگی دیگر ابن فوطی به عنوان راوی حدیث، شرکت در «الاجازة الجامعة (اجازه نامه گروهی)» است.[104] در مجمع الآداب در باب این نوع اجازهنامهها که از مکه به بغداد و از دمشق به بغداد فرستاده شده است مطالبی دیده میشود.[105] در شرححال مجدالدین عبدالله طبری آمده که در سال 679 اجازهنامهای گروهی از مکه نزد ابن فوطی فرستاده شد:
کتب لنا الاجازة من الحرم الشریف سنة تسع و سبعین و ستمائة، و أجازنی فی جماعة کتبها فی إجازة جامعة، وکان السفیر فی ذلک شیخنا العدل الثقة رشید الدین ابوعبدالله محمد بن عمر بن أبی القاسم المقرئ المحدث.[106]
مجدالدین طبری از خانواده معتبر اهل مکه آل طبری بود.[107] او به عنوان یکی از شرکتکنندگان در این امر، اجازهنامه گروهی را برای ابن فوطی فرستاد. چنانکه پیشتر بیان شد در حدود سال 679 ابن فوطی به بغداد بازگشت کرد. بنابراین او که گیرنده آن اجازه بوده، در بغداد حضور داشته است. واسطه این اجازه، رشیدالدین محمد (ت 707) از راویان حدیث معتبر حنبلی در بغداد بود.[108] او به ابن فوطی نزدیک بود و برای وی حدیث روایت میکرد.[109]
از نقل قول مذکور مشخص است که چند عالم که در یک زمان واحد در شهری حضور داشتهاند، برای یک یا چند عالم در شهری دیگر اجازه صادر میکردند.[110] در همان سال فرد دیگری از آل طبری، محبالدین احمد طبری نیز برای ابن فوطی اجازه نقل حدیث فرستاد. ممکن است که او نیز در همان اجازهنامه گروهی مشارکت داشته است،[111] ولی مشخص نیست که آیا گیرنده این اجازهنامه تنها ابن فوطی بوده یا اینکه چند مخاطب دیگر نیز داشته است.
اجازهنامه گروهی که از دمشق به بغداد فرستاده شد، مقیاس، اهمیت و مختصات پیچیدهتر و قابل توجهتری داشت. به این اجازهنامه گروهی در شرححال راوی حدیث دمشقی، علمالدین سنجر اشاره شده است:
لما وردت الاجازة الجامعة المشتملة علی مائة و خمسین إنساناً من دمشق إلی مدینة السلام سنة ست و تسعین وستمائة کان فیها ذکر أیوب بن الأمیر الکبیر المحدث علم الدین سنجر بن عبدالله الدواداری الصالحی، وکَتَبتُ فیها.[112]
البته در اینجا بهتفصیل در باب این اجازه نامه سخن نرفته است. در شرححال عمادالدین محمد نیز ذکر این اجازهنامه مشاهده میشود:
لما وردت الاجازة الجامعة المشتملة علی ذکر أولاد الأفاضل والعلماء والأکابر والفقهاء من دمشق إلی مدینة السلام سنة ست و تسعین وستمائة، کان فیها ذکر [أبی الحسن] علی و محمد ابنی عماد الدین المذکور، وکتبت فیها والحمد لله.[113]
از فحوای این دو شرححال این نکات مهم مشخص میشود: نخست آنکه این اجازهنامه گروهی در خصوص 150 نفر از فرزندان خاندانهای متنفذ دمشقی صادر شده است. دوم آنکه نه نام خود صاحب شرححال، بلکه نام فرزند وی در این اجازهنامه ذکر شده است. سوم آنکه ابن فوطی پاسخی را بر این اجازهنامه نوشته است. غیر از این دو نمونه، در سه شرححال دیگر نیز به توصیف همین حادثه در سال 696 اختصاص یافتهاند.[114]
ولی همچنان در مورد ارتباط اجازه دهنده و گیرنده تردیدی باقی میماند: آیا اجازه دهندهها در واقع 150 کودک بودند؟ فرزندان این گروههای متنفذ دمشقی، مثل ایوب، علی و محمد مذکور، صاحب شرححالی در مجمعالآداب نیستند و به سبب اینکه حتی لقب خودشان ذکر نمیشود، میتوان تصور کرد که در آن زمان کودک بودهاند. از طرف دیگر در سال 696 ابن فوطی تقریباً 51 ساله بوده است. نمیتوان احتمال داد که کودکان برای او اجازه صادر کرده باشند. بنابراین باید تصور کنیم که این اجازهنامه در واقع استجازهای (= طلب اجازه) بوده که پدران برای فرزندانشان تهیه کرده بودند و پاسخ ابن فوطی در حکم تأیید این استجازه بوده است. علاوه بر این از آنجا که این استجازه گروهی برای 150 کودک انجام شده است، گیرنده آن فقط شخص ابن فوطی نبوده، بلکه احتمالاً تعدادی دیگر از علمای بغدادی نیز مخاطب آن بودهاند، چنانکه در متن استجازه مقصد اصلی آن «مدینة السلام» ذکر شده است، نه شخص ابن فوطی. بعد از تأیید علمای بغداد بر این استجازه اجازهنامهای گروهی به دمشق پس فرستاده شد.
فرستادن استجازه گروهی از دمشق به بغداد غیر از مورد مربوط به سال 696 در سالهای 687 و 698 نیز تکرار شده است.[115] علاوه بر این محمد بن رافع سلامی نیز ذکری دارد که میتواند اشاره دیگری به این گونه اجازهنامههای گروهی در حوزه جغرافیایی دمشق باشد:
ابن الجالوت العابسی عبدالمغیث بن ابی جعفر بن الجالوت العباسی المأمونی ابوالفضل الحربی الشریف شرف الدین. قال شیخنا ابوعبدالله (شمس الدین محمد) الذهبی و اجاز مرویاته لاولادی ومن معهم فی استدعاء ابراهیم بن البرزالی.[116]
ذهبی برای فرزندان خود احتمالاً از عالم بغدادی، ابن جالوت عباسی، استجازه کرده و در همان استجازه، نام ابراهیم پسر مورخ شامی، القاسم بن محمد برزالی (ت 739) نیز درج شده است. به عبارت دیگر دو مورخ شامی، ذهبی و برزالی برای پسران خودشان استجازه مشترکی را به بغداد فرستادند. این امر با توصیفی که ابن فوطی از اجازهنامه گروهی ارائه نموده است مشابهت دارد. میتوان حدس زد که صدور و دریافت استجازه و اجازهنامه گروهی بین بغداد و دمشق به صورت یک رسم مکرر درآمده است.
از طرف دیگر نمیتوان در جزء موجود مجمع الآداب هیچ نمونهای از استجازه گروهی از بغداد به دمشق (یا اجازهنامه گروهی از دمشق به بغداد) را پیدا کرد. این حقیقت بسیار جالب توجه است که ابن فوطی در سالهای 680، 682 و 683 از علمای دمشق اجازه نقل حدیث دریافت کرده بود.[117] این تاریخها مربوط به زمانی پیش از استجازه گروهی از دمشق است. به عبارت دیگر به نظر میآید که ابن فوطی در فاصله میان سالهای 683 و 687، از اجازه گیرنده به اجازه دهنده تبدیل شده است. ممکن است که اجازهای که از دمشق به وی داده شده اجازهنامهای گروهی بوده باشد، ولی اکنون نمیتوان با قطعیت در این باره نظر داد.
ابن فوطی محتوا و مقصود اجازهنامه گروهی را بیان نمیکند. بنابراین باید در این خصوص به حدس و گمان متوسل شویم. بیشک دادن و گرفتن اجازه و استجازه گروهی میراثبری علمی و سیاسی پسران از پدران و ظهور یک جریان جدید را در آن زمان منعکس میکند. بر حسب نظر مورییاما، تا قرن ششم اهمیت سفر علمی علما به شهرهای بزرگ و مراکز علمی همچون بغداد به تدریج تنزل پیدا کرده بود؛[118] بدان سبب که در مناطقی که به عنوان مراکز شناخته شده بودند، فعالیت محدثین و ارزیابی و سنجش کار آنان به میزان کافی انجام پذیرفته بود.[119] احتمالاً حتی بعد از کاستهشدن از اهمیت سفر علمی، اهمیتِ گرفتن اجازهنامه از علمای دیگر شهرها اعتبار خود را حفظ کرده بود. اجازهنامه گروهی روشی سودمند بود که علما از طریق آن میتوانستند بیرنج سفر به کسب اجازهنامه از علمای معتبر مناطق دیگر نائل آیند.
در عین حال در آن زمان علما برای فراهمکردن سابقهای مثبت به دریافت و جمعآوری اجازهنامه از علمای معتبر نیاز داشتند. هدف دیگر آنان از این کار این بود که ادامه فعالیت علمی و سیاسی خاندان خود را توسط فرزندان و نسلهای بعدی تسهیل کنند.[120] مشخصه دیگر اجازهنامه گروهی همین نکته است که فعالیت جمعآوری اجازهنامه از طریق گونهای تشریک مساعی میان گروههای دانشمندان، هم در درون یک شهر و هم در بین شهرهای مختلف صورت میگرفت. ارتباط بین بغداد و دمشق از طریق اجازهنامههای گروهی شاید یک پدیده کوتاهمدت نبوده باشد، بلکه نشانگر جریانی طولانی باشد که در آن، دو جامعه علمی ارزش یکدیگر را پذیرفتهاند. به تدریج این آیین صدور و دریافت اجازهنامههای گروهی به صورت آیینی مستمر درآمده است. میتوان حدس زد که ابن فوطی نیز به عنوان عالمی بغدادی در این آیین مشارکت میجسته و تنها یک لحظه از آن را در اثر خود گزارش کرده است.
ج) ابن فوطی و شیعیان
همان طور که در بحث از زندگینامه ابن فوطی ذکر شد، مذهب وی مشخص نیست. به نظر میآید که برای او معیار دین و مذهب در نحوه ارتباط با دیگران چندان اهمیتی نداشته است؛ چراکه وی در مجمع الآداب در بیان شرححال شیعیان و یهودیان با لحنی مثبت و آمیخته به تحسین از آنان سخن گفته است. از مجرای این شرححالها، فعالیتهای این گروهها و نیز طرز تلقی ابن فوطی در خصوص آنها روشن میشود.
ابن فوطی در مجمع الآداب تمایل چندانی به تصریح مذهب صاحب شرححال نشان نداده است. در اینجا تمرکز بحث را بر شیعیان قرار دادهایم. پرواضح است که متنفذترین و نزدیکترین شیعه به ابن فوطی نصیرالدین طوسی بوده است. او مردی بود که ابن فوطی را دوباره به صحنه روشنفکران برد و به دولت ایلخانی نزدیک کرد. بیش از همه به لطف او ابن فوطی توانست از کتابهای کتابخانه رصدخانه مراغه استفاده کند. ذهبی نصیرالدین طوسی را یکی از استادهایش میداند.[121]
پس از بازگشت به بغداد ابن فوطی شروع به ملاقات با شخصیتهای معتبر شیعه کرد. یکی از آنها بهاءالدین اربلی (ت 692) معروف به نویسنده کشف الغمه بود. بر مبنای دو شرححال در مجمع الآداب مشخص میشود که ابن فوطی مدتی در خدمت او بوده است.[122] در هیچ یک از این دو شرححال اشارهای به زمان و مکان این ارتباط نشده است، اما بر اساس مندرجات کتاب الحوادث میدانیم که اربلی از سال 657 در خدمت عطاملک جوینی در بغداد بوده است.[123] پس احتمالاً ابن فوطی وی را در بغداد ملاقات کرده است. ابن فوطی در مجمع الآداب سه بار از کتاب وی التذکرة الفخریة و چهار بار از اطلاعات شفاهی که از او گرفته است به عنوان مرجع استفاده کرده است.[124]
متکلم شیعی، کمالالدین میثم بن علی بن میثم بحرانی معروف به ابن میثم بحرانی (ت بعد از 687) نیز با ابن فوطی ارتباط علمی داشته است:
قدم مدینة السلام، و جالسته و سألته عن مشایخه فذکر أنه قرأ علی جمالالدین [علی بن] سلیمان البحرانی، وطلب منی رسالته التی کتبها إلی حضرة مولانا نصیرالدین فکتبتها له وصنف و کتب نهج البلاغة من کلام أمیرالمؤمنین علیه السلام، کتبت عنه.[125]
در این شرححال بیان شده که ابن فوطی در بغداد برای ابن میثم از یکی از رسایل تألیفی نصیرالدین طوسی نسخهای تهیه کرده است. پس این ملاقات باید بعد از مراجعت ابن فوطی به بغداد، یعنی بعد از حدود سال 678 یا 679 اتفاق افتاده باشد. طبق گفته عویناتی ابن میثم در زمان حکمرانی عطاملک جوینی در سالهای 677 تا 681 به بغداد آمده و در آنجا چند کتاب تصنیف کرده است.[126] دیدار این دو تن باید در همین زمان رخ داده باشد.
ابن طقطقی مؤلف الفخری (ت نخستین سالهای قرن 8) نیز یک از دوستان ابن فوطی بود و در سال 687 با او دیدار کرد.[127] اگرچه به مکان وقوع این دیدار اشارهای نشده، اما از شهرهایی که در همان سال ابن فوطی در آنها بوده است، میتوان حدس زد که این ملاقات در بغداد یا حله انجام شده است. همچنین در ضمن شرححالی دیگر دیگر اشاره شده است که ابن فوطی در خانه او بود.[128]
آل طاووس در آن زمان نزدیکترین گروه شیعی به ابن فوطی بودند. آل طاووس خاندانی معتبر از شیعیان حله بودند و مشهور است که رضیالدین علی بن موسی ابن طاووس (ت 664) در هنگام تجاوز مغول به عراق به آنها نزدیک شده و آنان را یاری داده است. نسل بعدی این خاندان با ابن فوطی آشنایی داشتند. رضیالدین علی پسر رضیالدین علی بن موسی (ت 711) در سال 704 همراه ابن فوطی به درگاه سلطان اولجایتو سفر کرد و در طول مسیر به همدان نیز رفتند.[129] علاوه بر این در سال 707 نیز این دو در اردوی اولجایتو باهم بودند.[130] چنانکه خود ابن فوطی ذکر میکند با پسر عموی رضیالدین، غیاثالدین عبدالکریم بن جلالالدین احمد (ت 693)، مشهور به نویسنده فرحة الغری در بغداد زندگی میکرده است.[131] پسر عموی رضیالدین و غیاثالدین، قوامالدین احمد بن عزالدین الحسن (ت 704) نیز تجربه دیدار با ابن فوطی را در حله داشته است.[132] همان گونه که از این نمونهها آشکار است، ابن فوطی با آل طاووس دوستی بسیار داشت. او در زمان اولجایتو برای اولین بار به درگاه ایلخانی نزدیک شد و این ارتباط با آل طاووس، قطعاً در این نزدیکی نقش مهمی ایفا کرده است. مسلماً پس از شیعه شدن اولجایتو اهمیت این ارتباط بیشتر شده است.[133]
در آخر باید به فخر المحققین محمد حلی (ت 771)، پسر علامه حلی اشاره کرد. او شاگرد پدرش بود و چون سلطان اولجایتو به مذهب تشیع درآمد، با پدرش به درگاه وی دعوت شد.[134] ابن فوطی در بیان شرححال فخرالمحققین بیان میکند که مکرراً به دیدار وی میرفته است. متأسفانه شرححال پدر وی علامه حلی (جمالالدین) در جزء موجود مجمع الآداب نیست، ولی احتمالاً به سبب رفتوآمدهای ابن فوطی به اردوی اولجایتو و دیدارهای وی با فخرالمحققین، میتوان حدس زد که ملاقاتهایی میان ابن فوطی و پدر وی نیز صورت گرفته باشد.
ارتباطات ابن فوطی با شیعیان میتواند منعکسکننده وضع مذهبی آن روزگار باشد. شیعیانی همچون نصیرالدین طوسی، آل طاووس و علامه حلی به دولت ایلخانی نزدیک بودند و در درگاه ایلخانی، مراغه و بغداد قدرت فراوانی داشتند. در عین حال ابن فوطی نیز تمایلی داشت که به کانونهای قدرت نزدیک شود. از اینرو میتوان گفت که نزدیکی وی به این شخصیتها خالی از مقاصد سیاسی نبوده و بدین جهت وی در برقراری و استحکام این ارتباطات سعی فراوانی نموده است.
د) ابن فوطی و یهودیان
علی رغم کثرت تألیف آثار تراجم در تاریخ اسلام، تعداد کتابهایی که مؤلفانشان با روشنفکران غیرمسلمان آشنایی داشته و تراجم آنان را در اثر خود ثبت کنند بسیار اندک است. همین امر میتواند بیانگر یکی از ویژگیهای مجمع الآداب باشد. بر خلاف سکوت نسبی ابن فوطی در خصوص تمایلات مذهبی صاحبان شرححالها، به پیروی آنان از ادیان دیگر مکرراً اشاره کرده است. در مجمع الآداب شرححال یهودیان و مسیحیان دیده میشود و در اغلب موارد صفات «اسرائیلی» یا «نصرانی» در توصیف آنان نوشته شده است. در جزء موجود این کتاب، نمیتوان شخص مسیحی معاصر با ابن فوطی را پیدا کرد،[135] ولی چند شرححال از یهودیان معاصر با وی به چشم میخورد.
تعداد یهودیانی که با ابن فوطی آشنایی داشته و شرححال آنان در کتاب موجود است هفت نفر هستند. تا آنجا که نویسنده بررسی کرده است، نخستین هنگامی که ابن فوطی با روشنفکران یهودی ارتباط بر قرار کرد، دوران اقامت وی در مراغه بوده است. در آنجا او با منجم یهودی، منتجبالدوله داود[136] و حکیم و طبیب عمادالدوله ابوالخیر دیدار کرد. عمادالدوله پدر وزیر ایلخانیان، رشیدالدین فضلالله بود:
من البیت المعروف بالطب والحکمة وحسن المعرفة وبعد الهمة، اشتغل علی عمه و والده وکان یلازم حضرة السلطان و هو والد المخدوم الأعظم رشید الدین ابی الفضائل فضل الله بن أبی الخیر، رأیته بمراغة عند أخیه أمین الدولة أبی شجاع بن عالی و کان جمیل الأخلاق متودداً، التمس منی أن أکتب له کتاب «الزبدة الطبیة» المجدولة سنة ست وستین و ستمائة فکتبتها له.[137]
به طوری که هاشم رجبزاده اشاره میکند، ابن فوطی شرححال پدر عمادالدوله، موفقالدوله عالی را هم نوشته است.[138] خود رشیدالدین مسلمان بود، ولی مشهور است که خانواده وی یهودی بودهاند.[139] قابل توجه است که ابن فوطی در هیچ یک از دو شرححال، عمادالدوله و موفقالدوله آنها را یهودی یا اسرائیلی نخوانده است. ممکن است که وی برای پرهیز از آزردن رشیدالدین، عامدانه به اعتقاد دینی اجداد وی اشاره نکرده باشد.[140]
بعد از بازگشت به بغداد، ابن فوطی با دانشمند یهودی بزرگ در بغداد، ابن کمّونه (ت 683) و پسر وی غرسالدوله ابوسعد آشنا شد. به این واقعیت توسط پورجوادی و اشمیتکه اشاره شده است.[141] با آنکه آنها در مورد دین ابن کمونه این احتمال را مطرح کردهاند که شاید به اسلام گرویده باشد،[142] ابن فوطی او را یهودی دانسته است. در شرححال ابن کمونه به مکاتبات ابن فوطی با وی اشاره شده[143] و نیز آمده است که وی مکرراً با غرسالدوله دیدار میکرد و تحت نظر وی درس میخواند.[144]
سپس ابن فوطی در سال 706 در تبریز و در سال 716 در سلطانیه با دانشمندان یهودی دیدار کرد.[145] به جز این موارد در زمان و مکانی نامعلوم او با یک شاعر یهودی، عفیفالدین فرج آشنا شده است.[146]
وجه مشترک آشنایان یهودی ابن فوطی این است که آنها حکیم یا طبیب بودهاند. ابن فوطی در مراغه زیر نظر نصیرالدین طوسی «علوم الاوائل» (علوم عقلی مانند فلسفه) میخواند.[147] حکمت و طب نیز در زمره علوم الاوائل قرار میگیرند و یهودیان در این حوزه فعال بودند. این امر در خصوص ابن کمونه و غرسالدوله بسیار واضح است. رشیدالدین فضلالله نیز قبل از مسلمانشدن، چنان که آشکار است، به عنوان طبیب مشهور بود. بنابراین میتوان گفت که در دوره ایلخانی این زمینه علمی حوزهای مشترک و بین الادیانی بوده و ابن فوطی به علت فعالیت در این حوزه با دانشمندان یهودی بسیاری دیدار کرده و آشنایی یافته است.
سخن آخر
ابن فوطی حیات پرحادثهای داشته و روزگار پراضطرابی را از سر گذرانده است. مسافرتهای او که گاهی بر خلاف اراده خودش بود، باعث گسترش شبکه ارتباطات وی شده است. مجمع الآداب متنی سرشار از تجربیات و دانشهای وی است. ابن فوطی برای تألیف این کتاب تلاش کرد تا شرححال چهرههای مهم و بزرگان را در بازهای گسترده از پیش از اسلام تا دوران معاصر خود به رشته تحریر درآورد و بدین منظور هر چه بیشتر به کتابها مراجعه کرد. موفقیت وی در تحقق این هدف با نگاهی به تنوع زمانی صاحبان شرححالها و فراوانی مراجع و منابع وی آشکار میگردد.
در عین حال فعالیت او و محتوای مجمع الآداب از احوال و محدودیتهای معاصر مؤلف تأثیر پذیرفته است. احتمالاً در نتیجه روی کار آمدن دولت ایلخانی، بعد از نیمه قرن هفتم کتبی که در شام و مصر تألیف شده بود، بهندرت در عراق و ایران در دسترس مخاطبان قرار داشت و ابن فوطی نمیتوانست از آن کتابها استفاده کند. پس تمرکز اثر وی در خصوص اشخاص قرن هفتم و پس از آن به قلمروی دولت ایلخانی محدود شده است. از طرف دیگر به علت اینکه غیر از بغداد، مراکز علمی جدیدی مثل مراغه، تبریز و سلطانیه تحت حکومت ایلخانی توسعه یافتند، اطلاعات سیاسی و علمی مربوط ایران را فراوان و مفصل نوشته است.
فعالیت علمی ابن فوطی آئینهای از اوضاع فرهنگی دولت ایلخانی است. میتوان دو جنبه مهم را در فعالیتهای او مشخص کرد: فعالیت وی به عنوان راوی حدیث، یعنی روایت احادیث خلیفه مستعصم، و شرکت در اجازهنامه گروهی که بدون شک از اوضاع بغداد در اواخر دولت عباسی اثر پذیرفته است. به عبارت دیگر محیط علمی خانواده او و شرایط شهر بغداد و تحصیل او تا سقوط بغداد به او فرصت این فعالیتها را داد، اما گرایش دیگر یعنی نزدیکشدن او به دانشمندان شیعی و یهودی بعد از سقوط بغداد، ظاهراً نتیجه حضور در جامعه ایلخانی بوده است. ابن فوطی احتمالاً هم برای تحصیل علم و هم برای مقصودهای سیاسی با آنها ارتباط برقرار کرده بود. در نتیجه این ارتباطها مسیر دیدار با رشیدالدین فضلالله و تقرب در درگاه اولجایتو برای وی هموار شد. فی الجمله میتوان گفت که ابن فوطی ویژگیهای علمی دو جامعه عباسی و ایلخانی را باهم داشته و همین دوگانگی امکان ارتباطات متنوعتری را برای او فراهم نموده و ارزش، اهمیت و کثرت اطلاعات مندرج در مجمع الآداب را فراوانتر و بالاتر برده است.
در پایان از دوستان عزیز و ارجمند سرکار خانم دکتر فریناز اطمینان و سرکار خانم محیا شعیبی که فارسی این مقاله را اصلاح کردند، بسیار سپاسگزارم.
This work was supported by the Konosuke Matsushita International Scholarship grant number 13-A10.
کتابنامه
ـ ابن رجب؛ کتاب ذیل علی طبقات الحنابلة؛ تصحیح محمدحامد فیقی؛ 2 ج، قاهره: مطبعة السنة المحمدیة، 1952-53 م.
ـ ابن شاکر کتبی؛ فوات الوفیات؛ تصحیح احسان عباس؛ 5 ج، بیروت: دار صادر، 1973-74 م.
ـ ابن عماد؛ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب؛ تصحیح عبدالقادر الارناؤوط و محمود الارناؤوط؛ 10 ج، بیروت: دار ابن کثیر، 1986-93 م.
ـ ابن عنبه؛ عمدة الطالب فی أنساب آل أبی طالب؛ تصحیح السیدمهدی الرجائی؛ قم: مکتبة سماحة آیةالله العظمی المرعشی النجفی الکبری، 1383 ش.
ـ همو؛ عمدة الطالب الصغری فی أنساب آل أبی طالب؛ تصحیح السیدمهدی الرجائی؛ قم: مکتبة سماحة آیةالله العظمی المرعشی النجفی الکبری، 1387 ش.
ـ همو؛ الفصول الفخریة؛ تصحیح جلالالدین محدث ارموی؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1362 ش.
ـ ابن فوطی؛ تلخیص مجمع الآداب فی معجم الالقاب؛ تصحیح مصطفی جواد؛4 ج، دمشق: وزارة الثقافة و ارشاد القومی، 1962-67 م.
ـ همو؛ مجمع الآداب فی معجم الالقاب؛ 6 ج، تصحیح محمد الکاظم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374 ش.
ـ ابن قاضی شهبه؛ تاریخ ابن قاضی شهبة؛ تصحیح عدنان درویش؛ 5 ج، دمشق: المعهد العلمی الفرنسی للدراسات العربیة، 1977-97 م.
ـ ابن کازرونی؛ مختصر التاریخ؛ تصحیح مصطفی جواد؛ بغداد: دار اقرأ، 1991 م.
ـ ابن کثیر؛ البدایة والنهایة؛ تصحیح عبدالقادر الارناؤوط؛ 20 ج، بیرات: دار ابن کثیر، 2010 م.
ـ ابوقاسم عبدالله قاشانی؛ تاریخ اولجایتو؛ تصحیح مهین همبلی؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348 ش.
ـ تاجالدین السبکی؛ الطبقات الشافعیة الکبری؛ تصحیح محمد محمود طناحی و عبدالفتاح محمد حلو؛ 10 ج، [مصر]: دار احیاء الکتب العربیة، 1964 م.
ـ ذهبی؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام؛ تصحیح عمر عبدالسلام تدموری؛ 55 ج، بیروت: دار الکتاب العربی، 1987-99 م.
ـ همو؛ کتاب تذکرة الحفاظ؛ تصحیح وزارة المعارف للحکومة العالیة الهندیة؛ 4 ج، حیدرآباد: دایرة المعارف العثنانیة، 1956-58 م.
ـ همو؛ معجم الشیوخ؛ تصحیح عبدالرحمن السیوفی؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، 1990 م.
ـ همو؛ المعجم المختص بالمحدثین؛ تصحیح محمد الجیب الهیلة؛ الطائف: مکتبة الصدیق، 1988 م.
ـ رشیدالدین فضلالله؛ جامع التواریخ؛ تصحیح محمد روشن؛ 4 ج، تهران: نشر البرز، 1373 ش.
ـ صفدی؛ اعیان العصر و اعوان النصر؛ تصحیح علی ابوزید و غیره؛ 6 ج، بیروت: دار الفکر المعاصر، 1998م.
ـ همو؛ کتاب الوافی بالوفیات؛ تصحیح احمد الارناؤوط و تذکی مصطفی؛ 30 ج، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 2000 م.
ـ علاءالدین عطاملک جوینی؛ تاریخ جهانگشای جوینی؛ تصحیح محمد قزوینی؛ به اهتمام احمد خاتمی؛ 3 ج، تهران: نشر علم، 1387 ش.
ـ غیاثالدین هبةالله ابن حمویه؛ مراد المریدین؛ تصحیح سیدعلیاصغر میرباقریفرد؛ تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران ـ دانشگاه مک گیل، 1389ش.
ـ مجیرالدین العلیمی؛ المنهج الاحمد فی تراجم اصحاب لامام احمد؛ تصحیح عبدالقادر الارناؤوط و محمود الارناؤوط؛ 6 ج، بیروت: دار صادر، 1997م.
ـ محمد بن احمد فاسی؛ العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین؛ توصیح محمد حامد الفیقی؛ 8 ج، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1986-87 م.
ـ محمد بن رافع سلامی؛ تاریخ علماء بغداد مسمی منتخب المختار؛ تصحیح عباس العزاوی؛ بیروت: الدار العربیة الموسوعات، 2000 م.
ـ نامعروف (یا نسبت داده به ابن فوطی)؛ کتاب الحوادث؛ تصحیح بشار عواد معروف و عماد عبدالسلام رؤوف؛ بیروت: دار الغرب الاسلامی، 1997م.
ـ هندوشاه بن سنجر نخجوانی؛ تجارب السلف؛ تصحیح عباس اقبال؛ چاپ 3، تهران: کتابخانه طهوری، 1357ش.
ـ ابراهیم، محمد؛ تاریخ کرمان؛ تهران: نشر علم، 1385 ش.
ـ جعفریان، رسول؛ تاریخ تشیع در ایران: از آغاز تا طلوع دولت صفوی؛ تهران: نشر علم، 1388ش.
ـ همو؛ مراغه: کانون تمدنی عصر ایلخانی: پژوهشی بر پایه کتاب مجمع الآداب فی معجم الالقاب ابن فوطی؛ پژوهشهای علوم تاریخی، 1-2، 1388 ش، ص. 39-69.
ـ الدیلمی، زکیه حسن ابراهیم؛ المورخ البغدادی ابن الفوطی و کتابه: التلخیص مجمع الآداب فی معجم الالقاب؛ بغداد: عاصمة الثقافة العربیة، 2013م.
ـ رجبزاده، هاشم؛ خواجه رشیدالدین فضلالله؛ تهران: طرح نو، 1377 ش.
ـ سلمان، حمود مضعان عیال؛ ابن الفوطی مؤرخا، عمان: وزارة الثقافة، 2014م.
ـ الشبیبی، محمدرضا؛ مورخ العراق ابن الفوطی؛ 2 ج، بغداد: مطبعة تفیض، 1950م.
ـ العویناتی، عبدالزهراء؛ ابن میثم البحرانی: حیاته وآثاره؛ قم: مؤسسة تراث الشیعة، 1393ش.
ـ مدرس رضوی، محمدتقی؛ احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی؛ تهران: اساطیر، 1370ش.
- Bauden, Frederic, “Les Ṭabariyya: Histoire d’une importante Famille de la Mecque (fin XIIe-fin XVe s.),” in Egypt and Syria in the Fatimid, Ayyubid and Mamluk Eras: Proceedings of the 1st, 2nd and 3rd International Colloquium organized at the Katholieke Universiteit Leuven in May 1992, 1993 and 1994, U. Vermeulen & D. de Smet (eds.), Leuven: Utigeverij Peeters, 1995, pp. 253-266.
- Chamberlain, Michael, Knowledge and Social Practice in Medieval Damascus, 1190-1350, Cambridge: Cambridge University Press, 1994.
- DeWeese, Devin, “Cultural Transmission and Exchange in the Mongol Empire: Notes from the Biographical Dictionary of Ibn al-Fuwaṭī,” in Beyond the Legacy of Genghis Khan, ed. Linda Komaroff, Leiden & Boston: Brill, 2006, pp. 11-29.
- Elias, Jamal J, “The Sufi Lords of Bahrabad: Saʻd al-Din and Sadr al-Din Hamuwayi,” Iranian Studies, 27, 1-4, 1994, pp. 53-75.
- Gilli-Elewy, Hend, Baghdad nach dem Sturz des Kalifats: Die Geschichte einer Provinz unter ilḫȃnischer Herrschaft (656-735/1258-1335,) Berlin: Klaus Schwarz Verlag, 2000.
- idem, “Al-Ḥawādiṯ al-ğāmiʻa: A Contemporary Account of the Mongol Conquest of Baghdad, 656/1258,” Arabica, 58, 2011, pp. 353-371.
- Hartmann, Angelika, an-Nāṣir li-Dīn Allāh (1180-1225): Politik, Religion, Kultur in der späten ʻAbbāsidenzeit, Berlin & New York: Walter de Gruyter, 1975.
- Krawulsky, Dorothea, The Mongol Īlkhāns and Their Vizier Rashīd al-Dīn, Frankfurt am Main et al: Peter Lang, 2011.
- Melville, Charles, “Pādshāh-i Islām: The Conversion of Sultan Maḥmūd Ghāzān Khān,” in Pembroke Papers 1, ed. Charles Melville, Cambridge: University of Cambridge, 1990, pp.159-177.
- Mizukami, Ryo, “The Group Ijāza Referred to by Ibn al-Fuwaṭī in the Late 13th Century: Connection between the scholarly communities in Baghdad, Damascus and Mecca” (in Japanese), Orient (published in Tokyo), 57-1, 2014, pp. 62-72. (水上遼「イブン・アル=フワティーの伝える13世紀後半の集団イジャーザ:バグダード・メッカ間およびバグダード・ダマスクス間の事例から」『オリエント』)
- Moriyama, Teruaki, “The Establishment of the Islamic Knowledge and Changes in its Proliferation: The Case of Nishapur between the 10th and 12th Centuries” (in Japanese), Shigakuzasshi (published in Tokyo), 113-8, 2004, pp. 1-33. (森山央朗「イスラーム的知識の定着とその流通の変遷:10-12世紀ニーシャープールを中心に」『史学雑誌』)
- idem, “Travels for Knowledge: The Logic of the Importance of Hadith Scholars' Travels” (in Japanese), in Movement and Network in History, ed. Metropolitan Historical Association, Tokyo: Sakurai Shoten, 2007, pp. 83-115. (森山央朗「知識を求める移動:ハディース学者の旅の重要性の論理」メトロポリタン史学会(編)『歴史のなかの移動とネットワーク』桜井書店)
- Robson, James, “Standards Applied by Muslim Traditionists,” Bulletin of the John Rylands Library Manchester, 43, 1960-61, pp. 459-479.
- van Ess, Josef, “Ṣafadī-Splitter: Teil 2,” Der Islam, 54, 1977, pp. 77-108.
- Weissman, Keith, “Mongol Rule in Baghdad: Evidence from the Chronicle of Ibn al-Fuwati: 656 to 700 A.H./ 1258 to 1301 C.E,” unpublished Ph.D dissertation, The University of Chicago, 1990.
منابعی که چهار بار و کم تر مورد ارجاع قرار گرفتهاند و به اسم آن کتاب اشاره شد:
4 بار: ابوعبدالله مصعب بن عبدالله زبیری، انساب قریش؛ عطاملک جوینی، جهانگشای؛ جمالالدین علی بن ظافر ازدی مصری، بدائع البدائه؛ کمالالدین احمد ابن عزیز مراغی، مشیخة؛ ابن قطّاع، الدرر الخطیرة من اشعار الجزیرة؛ حمیدی، تاریخ (3)، الجذوة (1)؛ ابومحمد عبدالعظیم بن عبدالقوی منذری، کتاب (3)، رسالة (1)؛ رشیدالدین فضلالله همدانی، تاریخ، یا جامع التواریخ.
3 بار: ابوقاسم الحسن بن بشر بن یحیی آمدی، کتاب المئتلف و المختلف من اسماء الشعراء؛ ابن خشّاب، القاب الائمة الاثنی عشر؛ الزبیر بن بکار اسدی قرشی، نسب قریش؛ ابن حنظلة، تاریخ؛ ابن خاقان، کتاب القلائد العقیان؛ ناشناخته، الاندلس؛ کمالالدین ابوقاسم عمر بن احمد بن ابوجرادة حلبی، تاریخ [تاریخ حلب] (2)، بیاطلاع (1)؛ ابن طقطقی، کتاب الغیات (1)، روایت مستقیم (2)؛ ابن عباس، تفسیر.
2 بار: مسکویه، تجارب الامم؛ ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبة دینوری، المعارف؛ ابونصر فامی، تاریخ هرات؛ ابن بشکوال، تاریخ؛ ابوعبیدة معمر المثنی، کتاب مقاتل الفراسان؛ افضل الدین قاضی اهل، تاریخ (تاریخ نصرتالدین پیشکین)؛ محمد بن حبیب، کتاب النسب؛ شمسالدین ابوالعلاء فرضی بخاری، اسماء، و بیاطلاع؛ تاجالدین (؟)، کتاب ولایت خوزستان؛ تاجالدین (؟)، قلائد الدرّیة فی مدائح المستعصمیة؛ عمادالدین ابوطاهر عبدالسلام بن ابوالربیع حنفی شیرازی، کتاب، و کتاب صنوان الروایة؛ مجدالدین اسعد بن ابراهیم نیشابوری اربلی، کتاب المذاکرة فی القاب الشعراء، و بیاطلاع؛ نظامالدین محمد بن الحسن، اخبار الوزراء السلجوقیة، و بیاطلاع.
1 بار: عبدالله بن المبارک سیبی، تشریف اهل الاعاصر بمرویات الامام الناصر؛ عبدالرحمن بن اسماعیل بن ابراهیم شافعی دمشقی، الروضینة فی اخبار الدولتینة؛ ابوعبدالله القصّار، طبقات اهل شیراز؛ ابوعلی احمد بن محمد بردانی، تاریخ؛ ابوبکر محمد بن الحسن زبیدی، طبقات النحویین؛ ابوالفضل عبدالعزیز بن ابوالصلة مغربی، دیوان؛ ابوفرج علی بن الحسین اصفهانی، کتاب ادباء الغرباء؛ ابوالفرج المعافاة بن زکریا نحروانی، کتاب الجلیس؛ ابوالفتوح عبدالسلام بن یوسف تناخی، کتاب انموذج الاعیان؛ ابوالحسن علی بن البسام اندلسی، کتاب الذخیرة؛ ابوالحسن علی بن محمد بن ابوالسرور بن عبدالعزیز روحی، کتاب بلغة الظرفاء فی تاریخ الخلفاء؛ ابوالحسین علی بن القطاع، کتاب الذخیرة فی محاسن اهل الجزیرة؛ ابوعیسی محمد بن عیسی بن سورة ترمذی، الجامع الصحیح؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ؛ ابوالموسی خازمی، العکی؛ ابوالقاسم سمنانی، استظهار فی معرفة الدول و الاخبار؛ ابوسعد آبی، تاریخ الری؛ ابوالصلة الامیة بن عبدالعزیز مصری، الحدیقة؛ ابوالشیخ ابن حیّان اصفهانی، کتاب طبقات المخدثین باصفهان؛ ابوطاهر احمد بن ابوالقاسم، کتاب جامع الفضائل؛ ابوعبیدة بن سلام، کتاب الانساب؛ ابویحیی زکریا بن احمد النسابة، کتاب الالقاب؛ ابن الحبّاریة، کتاب الفلک المعانی؛ ابویوسف محاسن بن سلامة ابن خلیفة حرانی، تاریخ حران؛ ابوزید عمر بن شبة نمیری، کتاب العمراء المدینة؛ عبدالسمیع بن عبدالصمد هاشمی، مشجّر؛ علی بن محمد مدائنی، کتاب؛ بهاءالدین محمد بن حمدون، تذکرة؛ غیث بن علی، تاریخ صور؛ ابن صصری، معجم شیوخ؛ هبةالله بن شنیف کتبی، تاریخ؛ عمادالدین ابوذوالفقار محمد بن الاشرف حسینی، مشیخة؛ عمادالدین اسماعیل بن هبةالله بن باطیش موصلی، کتاب؛ امام الدین رافعی، مشیخة؛ جمالالدین قهستانی، تاریخ قهستان؛ ابن العدیم، کتاب؛ خلیفة بن خیاط، کتاب؛ مسیر الشمس، الآفاق؛ نسائی، تاریخ خوارزم شاه؛ ابن علوان، کتاب؛ مهذبالدین ابوالثناء محمود بن یحیی شیبانی حلی، کتاب شفاء الغلة من شعر شعراء الحلة؛ محمد بن احمد ابیوردی، کتاب تذکرة الادب لاهل النسب؛ محمد بن سعد اصفهانی، کتاب؛ المفید محمد بن محمد بن النعمان، کتاب الارشاد؛ معینالدین ابوالفضل بن یحیی بن سلامة حصکفی، دیوان؛ مؤیدالدین ابوطالب محمد بن احمد بن علقمی، ثبت؛ مظفرالدین ابوالحسن علی خجندی، کتاب؛ نجیبالدین ابوالحسن علی بن علی بن منصور حائری خازن، مشیخة؛ نورالدین علی بن عثمان، رسالة؛ رشیدالدین ابوالفضائل محمد بن احمد خالدی شبذی، مشیخة؛ صدرالدین ساوی، کلام؛ شمسالدین المؤید خاصی کاتب صالحی، نواظل النواظل و حدائق الاحداق؛ تبریزی (؟)، تاریخ؛ تاجالدین (؟)، ذکر ملوک خوزستان؛ تاجالدین (؟)، المدائح الوزیریة؛ ابن بلدی، الجوهر المنتخب فی اخبار اهل العلم و الادب؛ ثابت بن سنان حرانی، تاریخ؛ عمر بن الخذر بن اللمش بن الدزمش، کتاب حلیة السریین فی خواص الدنیسریین؛ آمدی، کتاب؛ حظیری، زینة الدهر فی محاسن شعراء العصر؛ ناشناخته، ذو النسبین بین دحیة و الحسین؛ اجالة المبتدی و فضالة المنتهی؛ دیوان القاضی بدیع الزمان ظاهر بن یحیی الناوی؛ الکتاب العباسی فی اخبار المنصور؛ کتاب منهاج الطالبین فی معرفة نقباء العباسین؛ السیرة العباسیة؛ تاریخ الاسماعیلیة؛ تاریخ قیران؛ سیف الاسلام؛ النبذ الابریزیة فی المدائح العزیزیة.
[1]. یکی از مشکلاتی که در مواجهه با این کتاب رخ مینماید، مشخصنبودن نام دقیق آن است. مصحح این کتاب مصطفی جواد عنوان آن را «تلخیص مجمع الآداب» تعیین کرده است (ابن فوطی، تلخیص مجمع الآداب فی معجم الالقاب، تصحیح مصطفی جواد، دمشق: وزارت الثقافة و ارشاد القومی، 1962-67 م، 4 ج) ولی همان طور که خود جواد توضیح میدهد، در نسخه خطی این کتاب که به خط خود ابن فوطی نوشته شده است، هم «تلخیص مجمع الآداب» و هم «مجمع الآداب» به عنوان نام کتاب ذکر شده است (ص 67-68). علاوه بر این مورخان معاصر ابن فوطی به این «تلخیص» اشارهای نکردهاند. از اینرو در این مقاله موقتاً عنوان آن همان گونه که مصحح بعدی محمد کاظم نوشته، «مجمع الآداب» قرار داده شده است.
[2] .Iqbal, Mohammad, “Ibn al-Fuwatī,” Islamic Culture: The Hyderabad Quarterly Review, 11-4, 1937, pp. 516-522.
[3]. الشبیبی، محمدرضا؛ مؤرخ العراق ابن الفوطی؛ بغداد: مطبعة تفیض، 1950 م، 2 ج.
[4] .Weissman, Keith, “Mongol Rule in Baghdad: Evidence from the Chronicle of Ibn al-Fuwati: 656 to 700 A.H./ 1258 to 1301 C.E,” unpublished Ph.D dissertation, The University of Chicago, 1990.
[5] .Gilli-Elewy, Hend, Baghdad nach dem Sturz des Kalifats: Die Geschichte einer Provinz unter ilḫȃnischer Herrschaft (656-735/1258-1335,) Berlin: Klaus Schwarz Verlag, 2000; “Al-Ḥawādiṯ al-ğāmiʻa: A Contemporary Account of the Mongol Conquest of Baghdad, 656/1258,” Arabica, 58, 2011, pp. 353-371.
[6]. جواد این کتاب را جزو آثار ابن فوطی نیاورده است (ابن فوطی، تلخیص مجمع الآداب، ج 1، ص 62-66).
[7] .DeWeese, Devin, “Cultural Transmission and Exchange in the Mongol Empire: Notes from the Biographical Dictionary of Ibn al-Fuwaṭī,” in Beyond the Legacy of Genghis Khan, ed. Linda Komaroff, Leiden & Boston: Brill, 2006, pp. 11-29.
در مورد جریان تصحیح مجمع الآداب، مخصوصاً ص 11-12.
[8]. ابن فوطی، مجمع الآداب، تصحیح محمد الکاظم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374 ش، 6 ج. در این مقاله، عمدتاً از این چاپ استفاده شده است.
[9] .DeWeese, Devin, “Cultural Transmission and Exchange in the Mongol Empire: Notes from the Biographical Dictionary of Ibn al-Fuwaṭī.”
[10]. جعفریان، رسول؛ «مراغه: کانون تمدنی عصر ایلخانی: پژوهشی بر پایه کتاب مجمع الآداب فی معجم الالقاب ابن فوطی»؛ پژوهشهای علوم تاریخی، 1-2، 1388 ش، ص 39-69.
[11]. الدیلمی، زکیه حسن ابراهیم؛ المؤرخ البغدادی ابن الفوطی و کتابه: التلخیص مجمع الآداب فی معجم الالقاب؛ بغداد: عاصمة الثقافة العربیة، 2013 م و سلمان، حمود مضعان عیال؛ ابن الفوطی مؤرخا، عمان: وزارة الثقافة؛ 2014 م.
[12]. اخیراً دو تاریخ درباره زمان بازگشت وی به بغداد ذکر شده است: سال 678 و سال 679. در مجمع الآداب عباراتی همچون «در سالی که من به بغداد بازگشتم...» بسیار است. در این فهرست موافق نظریه جواد، تاریخ این واقعه سال 679 تلقی شده است.
[13]. ابن فوطی، تلخیص مجمع الآداب فی معجم الالقاب، ج 1، ص 9-40؛ الدیلمی، المؤرخ البغدادی ابن الفوطی و کتابه، ص 9-61 و سلمان، ابن الفوطی مؤرخا، ص 29-50.
[14]. ذهبی؛ کتاب تذکرة الحفاظ، تصحیح وزارة المعارف للحکومة العالیة الهندیة؛ حیدرآباد: دایرة المعارف العثنانیة، 1956-58 م، ج 4، ص 1493 و ذهبی؛ تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام؛ تصحیح عمر عبد السلام تدموری؛ بیروت: دار الکتاب العربی، 1987-99 م، ج 53، ص 211.
[15]. ابن رجب؛ کتاب ذیل علی طبقات الحنابلة؛ تصحیح محمد حامد فیقی؛ قاهره: مطبعة السنة المحمدیة، 1952-53 م، ج 2، ص 374-376؛ مجیرالدین العلیمی؛ المنهج الاحمد فی تراجم اصحاب لامام احمد؛ تصحیح عبد القادر الارناؤوط و محمود الارناؤوط؛ بیروت: دار صادر، 1997م، ج 5، ص 12-13؛ ابن عماد؛ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب؛ تصحیح عبد القادر الارناؤوط و محمود الارناؤوط؛ بیروت: دار ابن کثیر، 1986-93 م، ج 8، ص 108-110. حمود مضعان عیال سلمان به دلیل سخن همین علمای حنبلی ابن فوطی را حنبلی میداند (ابن الفوطی مؤرخا، ص 50).
[16]. دایی پدر ابن فوطی، موفقالدین عبد القادر تحت نظر شیوخ شافعی مثل محبالدین ابو البقاء عکبری و ضیاءالدین ابو احمد بن سکینه درس خواند (مجمع الآداب، ج 5، ص 623). والد ابن فوطی، تاجالدین احمد سه دوست خود را به ابن فوطی معرفی کرد. از میان آنها دو نفر شیخ حنفی و یک نفر شیخی حنبلی بودند (مجمع الآداب، ج 1، ص 467-468؛ ج 3، ص 87؛ ج 4، ص 204-205). از این اطلاعات پیروی این خانواده از مذهب حنبلی استنباط نمیگردد.
[17]. مجمع الآداب، ج 5، ص 121-122.
[18]. مجمع الآداب، ج 4، ص 542-543.
[19]. ذهبی، کتاب تذکرة الحفاظ، ج 4، ص 1494؛ تاریخ الاسلام، ج 53، ص 211.
[20]. از خانواده ابن فوطی، پسر موفقالدین، قوامالدین محمد زنده ماند و به دمشق رفت (مجمع الآداب، ج 3، ص 529-530).
[21]. مجمع الآداب، ج 4، ص 457 و ص 530. در شرححال پسر وی، عزالدین بیکلار، نسب او «محمد بن عبد المجید» است. (مجمع الآداب، ج 1، ص 105-106).
[22]. طبق گفته عطا ملک جوینی، مجدالدین در حدود 650 ق در زمان امیر ارغون به فعالیت در امور مالیاتی مشغول بوده است. علاءالدین عطا ملک جوینی؛ تاریخ جهانگشای جوینی؛ تصحیح محمد قزوینی؛ به اهتمام احمد خاتمی؛ تهران: نشر علم، 1387 ش، ج 2، ص 303.
[23]. رشیدالدین فضلالله؛ جامع التواریخ؛ تصحیح محمد روشن؛ تهران: نشر البرز، 1373 ش، ج 2، ص 1022.
[24]. مجمع الآداب، ج 3، ص 400.
[25]. ابن فوطی، تلخیص مجمع الآداب فی معجم الالقاب، ج 1، ص 15-16.
[26]. مجمع الآداب، ج 2، ص 195-196.
[27]. مجمع الآداب، ج 1، ص 105-106. احوال بهاءالدین عبدالوهاب بعد از رهایی از اسارت مشخص نیست.
[28]. ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج 3، ص 1493.
[29]. جعفریان در مقاله مذکور، نام 99 نفر از دانشمندانی را که در دوره ایلخانی به رصدخانه مراغه آمدند، بر مبنای مندرجات مجمع الآداب جمع کرده است (جعفریان؛ «مراغه: کانون تمدنی عصر ایلخانی»). علاوه بر آنها میتوان از تراجم مجمع الآداب 13 نفر دیگر مثلا قطبالدین شیرازی را به این فهرست اضافه کرد. (مجمع الآداب، ج 1، ص 202؛ ص 365-366؛ ج 2، ص 62؛ ص 325-326؛ ج 3، ص 32؛ ص 37؛ ص 360 (قبل از حمله مغول برای قضاوت به مراغه آمده بود و در دوره نصیرالدین در آنجا منزل کرد)؛ ص 521-522؛ ج 4، ص 100؛ ص 542؛ ج 5، ص 99-100؛ ص 341.
[30]. ذهبی، کتاب تذکرة الحفاظ، ج 3، ص 1493.
[31]. نامعروف، کتاب الحوادث، ص 382.
[32]. مجمع الآداب، ج 3، ص 173.
[33]. ذهبی، تذکرة الحقاظ، ج 3، ص 1494؛ تاریخ الاسلام، ج 50، ص 278.
[34]. مجمع الآداب، ج 5، ص 341. در باب جلالالدین سیورغتمش: ابراهیم، محمد؛ تاریخ کرمان؛ تهران: نشر علم، 1385 ش، ص 454-457.
[35]. مجمع الآداب، ج 3، ص 62.
[36]. مجمع الآداب، ج 5، ص 85-86.
[37]. زمان دقیق نزدیکشدن ابن فوطی به عطاملک مشخص نیست. در سال 677 او در تبریز شعر عطاملک را شنیده است. (مجمع الآداب، ج 2، ص 315-316).
[38]. در شرححال کهفالدین ابو ابراهیم اسماعیل آمده است: «لما قدمت مدینة السلام بإشارة الصاحب السعید علاءالدین عطا ملک الجوینی...» (مجمع الآداب، ج 4، ص 281).
[39]. مجمع الآداب، ج 3، ص 475-476؛ ج 4، ص 244؛ ج 5، ص 243-244؛ ص 415.
[40]. در مورد این دو کتابخانه ذهبی «لیس فی البلاد اکثر من [کتب] هاتین الخزانتین» میدانست (ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج 4، ص 1493).
[41]. مجمع الآداب، ج 2، ص 315-316.
[42]. فی المثل ابن فوطی در حدود سال 691 با جمالالدین دستجردانی ارتباط برقرار کرده است (مجمع الآداب، ج 1، ص 137؛ ج 5، ص 425). دستجردانی به همراه سعدالدوله در زمان بایدو خان و غازان خان وزیر بود، ولی در سال 695 اعدام شد. در سال 696 قاضی الممالک قطب جهان زنجانی به بغداد آمد و در خزانه مستنصریه با ابن فوطی دیدار کرد (مجمع الآداب، ج 3، ص 375)، ولی در سال 698 بعد از اینکه برادر وی، صدر جهان مقام خود را از دست داد، قطب جهان نیز اعدام شد.
[43]. ابوقاسم عبدالله قاشانی؛ تاریخ اولجایتو؛ تصحیح مهین همبلی؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348 ش، ص 31.
[44]. مجمع الآداب، ج 2، ص 327؛ ج 4، ص 452-453 و ج 5، ص 182-183.
[45]. مجمع الآداب، ج 2، ص 91-92 و 385-386. دیگر شرححالهایی که به ارتباط ابن فوطی و اصیلالدین اشاره دارند: ج 1، ص 513.
[46]. ابن شاکر کتبی؛ فوات الوفیات؛ تصحیح احسان عباس؛ بیروت: دار صادر، 1973-74 م، ج 3، ص 251؛ مدرس رضوی، محمد تقی؛ احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی؛ تهران: اساطیر، 1370 ش، ص 69.
[47]. مجمع الآداب، ج 2، ص 34-35؛ ج 4، ص 393.
[48] ابوقاسم عبدالله قاشانی، تاریخ اولجایتو، ص 130.
[49]. ابوعبدالله قاشانی، تاریخ اولجایتو، ص 131-132.
[50]. مجمع الآداب، ج 3، ص 197؛ ج 4، ص 436.
[51]. مجمع الآداب، ج 4، ص 264؛Krawulsky, Dorothea, The Mongol Īlkhāns and Their Vizier Rashīd al-Dīn, Frankfurt am Main et al: Peter Lang, 2011, p. 122.
[52]. مجمع الآداب، ج 2، ص 62؛Krawulsky, The Mongol Īlkhāns and Their Vizier Rashīd al-Dīn, p. 120.
[53]. ابوقاسم عبدالله قاشانی، تاریخ اولجایتو، ص 121-122.
[54]. ابوالقاسم عبدالله قاشانی، تاریخ اولجایتو، ص 194-195.
[55]. در مجمع الاداب، ج 1، ص 327-238، تاجالدین «الوزیر الاعظم» خوانده میشود. از طرف دیگر در شرححالهای دیگر، فقط عنوان «الوزیر» برای او ذکر شده است (مجمع الآداب، ج 1، ص 355 و ج 2، ص 152 و ص 530).
[56]. مجمع الآداب، ج 2، ص 443.
[57]. ذهبی، کتاب تذکرة الحفاظ، ج 4، ص 1494.
[58]. ابن رجب، کتاب ذیل علی طبقات الحنابلة، ج 2، ص 376؛ ابن قاضی شهبه؛ تاریخ ابن قاضی شهبه؛ تصحیح عدنان درویش؛ دمشق: المعهد العلمی الفرنسی للدراسات العربیة، 1977-97 م، ج 2، ص 704-705.
[59]. الدیلمی، المؤرخ البغدادی ابن الفوطی و کتابه، ص 105-144؛ سلمان، ابن الفوطی مؤرخا، ص 101-162.
[60]. ممکن است که تألیف مجمع الآداب اصلاً به پایان نرسیده باشد. در این کتاب شرححالی مربوط به سال 722 مشاهده میشود. این مسئله بدان معنی است که ده ماه پیش از فوت نویسنده، تألیف کتاب ادامه داشته و به پایان نرسیده است.
[61]. حمود مضعان عیال سلمان در مورد گرایش موجود در شرححالهای مندرج در مجمع الآداب تحقیق کرده است. بر حسب بررسی او، با نزدیکترشدن به روزگار معاصر ابن فوطی، تعداد شرححالها بیشتر میشود (سلمان، ابن الفوطی مؤرخا، ص 78-80.)
[62]. فی المثل، شرححال ادریس (المثلث بالنعمة)، موسی (کلیم الله) و عیسی (کلمة الله، المسیح): مجمع الآداب، ج 4، ص 90-92؛ ص 355-356؛ ج 5، ص 229.
[63]. فی المثل، دائی طرفة بن العبد، شاعر جاهلی: مجمع الآداب، ج 4، ص 343-344.
[64]. الفاتح (مجمع الآداب، ج 2، ص 473-474)، قائد المرسلین (ج 3، ص 322)، القتال (ص 335)، القثم (ص 339)، الماحی (ج 4، ص 311-312)، المبارک (ص 329-330)، المبشر (ص 337)، المتوکل (ص 349-350)، المجتبی (ص 377-378)، المختار (ج 5، ص 125)، المدثر (ص 166-167)، المذکر (ص 172-173)، المزمل (ص 199)، المصطفی (ص 242)، المطهر (ص 255-256)، المعصوم (ص 349)، المقفی (ص 462)، المنذر (ص 537).
[65]. الفاروق الاکبر (ج 2، ص 486)، الفتی (ص 506-507)، قائد العز المحجلین (ج 3، ص 325)، قسیم النار (ص 351-352)، مبید المشرکین (ج 4، ص 337-339)، المرتضی (ج 5، ص 180-182).
[66]. غلق الفتنة (ج 2، ص 427)، الفاروق (ص 486-487)، قفل الفتنة (ج 3، ص 454)، المحدث (ج 5، ص 35-36).
[67]. برشمردن همه فرمانروایان قصد این مقاله نیست. در اینجا، برای نمونه به شرححال یک فرمانروا از هر دولت اشاره میشود. از دولت اموی، معاویه (خلافت 41-60) (ج 1، ص 501)، از عباسیان، مستعصم بالله (خلافت 640-656) (ج 5، ص 207-208)، از سامانیان، الماضی اسماعیل بن احمد (سلطنت 279-295) (ج 4، ص 313)، از غزنویان، مسعود سوم (سلطنت 492-508) (ج 2، ص 370-371)، از آل بویه، عز الدوله بختیار (فرمانروائی 356-367) (ج 1، ص 103-104)، از سلجوقیان، سنجر (سلطنت 511-552) (ج 5، ص 340-341)، از دولت زنگی، عمادالدین زنگی (سلطنت 521-541)(ج 2، ص 68-69)، از خوارزمشاهیان، تکش (فرمانروائی 568-596) (ج 2، ص 292-293)، از ایلخانیان، غازان (سلطنت 694-703) (ج 5، ص 39-40).
[68]. شرححال بنیانگذار سلطنت مملوکی دهلی، قطبالدین ایبک (سلطنت 603-607) موجود است (مجمع الآداب، ج 3، ص 362-363).
[69]. از فاطمیان، العزیز (خلافت 975-996) (مجمع الآداب، ج 1، ص 397-398)، از ایوبیان، العزیز عمادالدین عثمان (سلطنت 589-595) (ج 1، ص 389-391؛ ج 2، ص 104)، از مملوکیان، قلاوون (سلطنت 678-689) (ج 5، ص 543-544).
[70]. از عباسیان در اندلس، مستنصر حکم (حکم دوم) (خلافت 350-366 ق.) (ج 5، ص 219)، از حمودیان، مستعلی (خلافت 446-449 ق.) (ج 5، ص 210).
[71]. van Ess, Josef, “Ṣafadī-Splitter: Teil 2,” Der Islam, 54, 1977, pp. 77-108.
[72]. فی المثل این عبارتها نشانه تماس مستقیم قلمداد شدهاند: «رأیته»، «قدم علینا»، «سمعت علیه»، «قرأت علیه»، «ذکر لی»، «انشدنی»، «اجاز لی»، «سألته» و غیره.
[73]. هندوشاه بن سنجر نخجوانی؛ تجارب السلف؛ تصحیح عباس اقبال؛ چاپ 3، تهران: کتابخانه طهوری، 1357 ش، ص و-ح (دیباچه).
[74]. هندوشاه بن سنجر نخجوانی؛ تجارب السلف، ص 16. هندوشاه برای توضیح شرححال فخرالدین محمد بن عمر الرازی «معجم اهل الادب» را نقل میکند و محتوای این بخش مشابه مطالب مجمعالآداب است (مجمع الآداب، ج 3، ص 164-165.
[75]. در مورد سعدالدین و صدرالدین: Melville, Charles, “Pādshāh-i Islām: The Conversion of Sultan Maḥmūd Ghāzān Khān,” in Pembroke Papers 1, ed. Charles Melville, Cambridge: University of Cambridge, 1990, pp.159-177; Elias, Jamal J, “The Sufi Lords of Bahrabad: Saʻd al-Din and Sadr al-Din Hamuwayi,” Iranian Studies, 27, 1-4, 1994, pp. 53-75.
[76]. غیاثالدین هبةالله ابن حمویه؛ مراد المریدین؛ تصحیح سیدعلیاصغر میرباقریفرد؛ تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران- دانشگاه مک گیل، 1389 ش، ص 36.
[77]. مجمع الآداب، ج 4، ص 120-121.
[78]. ابن عنبه؛ عمد الطالب فی انساب آل ابی طالب؛ تصحیح سیدمهدی الرجائی؛ قم: مکتبة سماحة آیةالله العظمی المرعشی النجفی الکبری؛ 1383 ش، ص 322. عمدة الطالب الصغری فی نسب آل ابی طالب؛ تصحیح سیدمهدی الرجائی؛ قم: مکتبة سماحة آیةالله العظمی المرعشی النجفی الکبری، 1387 ش، ص 147. الفصول الفخریة؛ تصحیح جلالالدین محدث ارموی؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1362 ش، ص 153.
[79]. ابن فضلالله عمری؛ مسالک الابصار فی ممالک الامصار؛ تصحیح کامل سلیمان الجبوری؛ بیروت: دار الکتب العلمیة، 2010 م، ج 27، ص 343.
[80]. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 53، ص 211.
[81]. ذهبی؛ المعجم المختص بالمحدثین؛ تصحیح محمد الجیب الهیلة؛ الطائف: مکتبة الصدیق، 1988 م، ص 145.
[82]. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 53، ص 210.
[83]. ذهبی، تذکرة الخفاظ، ج 4، ص 1493.
[84]. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 53، ص 212.
[85]. ذهبی؛ معجم الشیوخ؛ تصحیح عبدالرحمن السیوفی؛ بیروت: دار الکتب العلمیة، 1990 م، ص 270. در مورد شرححال ابن مطری: تاجالدین السبکی؛ الطبقات الشافعیة الکبری؛ تصحیح محمد محمود طناحی و عبدالفتاح محمد حلو؛ [مصر]: دار احیاء الکتب العربیة، 1964 م، ج 10، ص 34-35؛ محمد بن رافع السلامی؛ الوفیات؛ تصحیح مهدی عباس؛ بیروت: مؤسسة الرسالة، 1982 م، ج 2، ص 282.
[86]. ذهبی، المعجم المختص بالمحدثین، ص 144.
[87]. ابن شاکر کتبی؛ فوات الوفیات؛ تصحیح احسان عباس؛ بیروت: دار صادر، 1973-74 م، ج 2، ص 319-320. صفدی؛ اعیان العصر واعوان النصر؛ تصحیح علی ابو زید و غیره؛ بیروت: دار الفکر المعاصر، 1998 م، ج 2، ص 62-63. صفدی؛ کتاب الوافی بالوفیات؛ تصحیح احمد الارناؤوط و تذکی مصطفی؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، 2000 م، ج 18، ص 250-251. ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج 16، ص 164. از آنها صفدی نقل از ذهبی را به طور واضح مینویسد.
[88]. محمد بن رافع سلامی؛ تاریخ علماء بغداد مسمی منتخب المختار؛ تصحیح المحامی عباس العزاوی؛ بیروت: دار العربیة للموسوعات، 2000 م، صص 22، 56، 112، 120، 122، 132، 147، 161، 163، 166، 167، 168، 176-179.
[89]. فی المثل در شرححال کمالالدین محمد بن محمد بن محمود واسطی، سلامی از ابن فوطی نقل میکند: «قال ابن الفوطی لم سمع منه شیئاً واجاز لی جمیع مسموعاته» (محمد بن رافع سلامی، تاریخ علماء بغداد مسمی منتخب المختار، ص 167). همین شرححال در مجمع الآداب: «کتب لی الاجازة بسعی المفید جمالالدین ابی بکر احمد بن علی القلانسی ورأیته ولم أکتب عنه شئاً» (مجمع الآداب، ج 4، ص 251).
[90]. ابن رجب شرححال شاگرد ابن فوطی را هم نوشته است، فی المثل: ابن رجب، کتاب ذیل علی طبقات الحنابل، ج 2، ص 379.
[91]. ابن رجب، کتاب ذیل علی طبقات الحنابل، ج 2، ص 375.
[92]. مجمع الآداب، ج 5، ص 122. این روایت در مدرسه بشیریه در بغداد انجام شده است (مجمع الاداب، ج 4، ص 542-543؛ ج 5، ص 7-8).
[93]. ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج 4، ص 1494.
[94]. «الاحادیث الثلاثیات» (مجمع الآداب، ج 4، ص 542-543)، «الاحادیث الثمانیة» (ج 5، ص 7-8) ، «الاخبار الثلاتة عشر الثمانیات» (ج 3، ص 470) و «الاخبار الثمانیات الثلاثة عشر» (ج 2، ص 144).
[95]. طبق گفته ابن کازرونی، ابو نصر محمد پسر ابوالمناقب المبارک در سنه 651 به دنیا آمد و در سنه 652 فوت کرد (ابن کازرونی؛ مختصر التاریخ؛ تصحیح مصطفی جواد؛ بغداد: دار اقرأ، 1991 م، ص 275-276). این توصیف با توصیف ابن فوطی تناقض دارد. علاوه بر این اگر گفته ابن کازرونی درست باشد، در سال تولد ابونصر محمد، پدر وی المبارک فقط 11 سال داشته است. توصیف ابن کازرونی بسیار غیرطبیعی است. بر مبنای کتاب الحوادث که چند پژوهشگر آن را از آثار ابن فوطی دانستهاند، ابونصر محمد پسر مستعصم بود و در سنه 652 با مادر خود از دنیا رفت (نامعروف؛ کتاب الحوادث؛ تصحیح بشار عواد معروف و عماد عبد السلام رؤوف؛ بیروت: دار الغرب الاسلامی، 1997 م، ص 319). ممکن است که ابن کازرونی این دو فرد همنام را با یکدیگر اشتباه گرفته باشد.
[96]. مجمع الآداب، ج 2، ص 144؛ ج 3، ص 470؛ ج 4، ص 138-139.
[97]. مجمع الآداب، ج 3، ص 400-401.
[98]. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 53، ص 211.
[99]. محمد بن رافع سلامی، تاریخ علماء بغداد مسمی منتخب المختار، ص 97-98. در اینجا راوی این احادیث ابوالفتح محمد بن محمد بن الابیوردی است.
[100]. محمد بن رافع سلامی، تاریخ علماء بغداد مسمی منتخب المختار، ص 119. صاحب این شرححال نیز همچون ابن فوطی این احادیث را از محییالدین ابن جوزی روایت کرده است.
[101]. ابن کثیر؛ البدایة والنهایة؛ تصحیح عبد القادر الناؤوط و غیره؛ بیروت: دار ابن کثیر، 2010 م، ج 15، ص 319.
[102]. Hartmann, Angelika, an-Nāṣir li-Dīn Allāh (1180-1225): Politik, Religion, Kultur in der späten ʻAbbāsidenzeit, Berlin & New York: Walter de Gruyter, 1975, pp. 206-232..
[103]. محمد بن رافع سلامی، تاریخ علماء بغداد مسمی منتخب المختار، ص 111. بر مبنای همین شرححال، ابن ساعی برای مستعصم «سیرة المستعصم» را تألیف کرده است.
[104]. در مورد این اجازة الجامعه، نویسنده پیش از این مقالهای را به زبان ژاپنی نوشته است. عنوان انگلیسی آن چنین است: Mizukami, Ryo, “The Group Ijāza Referred to by Ibn al-Fuwaṭī in the Late 13th Century: Connection between the scholarly communities in Baghdad, Damascus and Mecca” (in Japanese), Orient, 57-1, 2014, 62-72.
[105]. زکیه حسن ابراهیم الدیلمی در مورد مکانهای ارسال اجازهنامههای ابن فوطی پژوهش کرده است، ولی در خصوص دمشق و مکه به نمونههای اجازهنامه گروهی اشاره نکرده است (الدیلمی، المؤرخ البغدادی ابن الفوطی و کتابه، ص 171-172.)
[106]. مجمع الآداب، ج 4، ص 437.
[107]. در مورد آل طبری:Bauden, Frederic, “Les Ṭabariyya: Histoire d’une importante Famille de la Mecque (fin XIIe-fin XVe s.),” in U. Vermeulen & D. de Smet (eds.), Egypt and Syria in the Fatimid, Ayyubid and Mamluk Eras: Proceedings of the 1st, 2nd and 3rd International Colloquium organized at the Katholieke Universiteit Leuven in May 1992, 1993 and 1994, Leuven: Utigeverij Peeters, pp. 253-266.
[108]. ابن رجب، کتاب ذیل علی طبقات الحنابلة، ج 2، ص 353-354.
[109]. مجمع الآداب، ج 1، ص 116-117؛ ج 4، ص 207؛ ج 5، ص 100؛ ص 407؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 53، ص 4.
[110]. تا جایی که نویسنده بررسی کرده است، اشارهای مبنی بر اینکه ابن فوطی به مکه یا مجدالدین به سرزمین ایلخانی رفته باشد وجود ندارد. فی المثل در شرححال مجد الدین طبری در العقد الثمین تألیف محمد بن احمد فاسی، اشارهای به سفر او به سرزمین ایلخانی نیست. (محمد بن احمد فاسی؛ العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین؛ تصحیح محمد حامد الفیقی؛ بیروت مؤسسة الرسالة، 1986-87 م، ج 5، ص 267-279).
[111]. مجمع الآداب، ج 5، ص 6-7؛ اما واسطه فرستادن اجازه با اجازه مجدالدین فرق میکند.
[112]. مجمع الآداب، ج 1، ص 523.
[113]. مجمع الآداب، ج 2، ص 152-153.
[114]. مجمع الآداب، ج 2، ص 128؛ ج 3، ص 11؛ ج 5، ص 51.
[115]. مجمع الآداب، ج 1، ص 240؛ ج 2، ص 9؛ ص 455-456؛ ج 4، ص 83.
[116]. محمد بن رافع سلامی، تاریخ علماء بغداد مسمی منتخب المختار، ص 103.
[117]. سال 680: مجمع الآداب، ج 2، ص 320-321. سال 682: ج 1، ص 505؛ ج 2، ص 319. سال 683: ج 4، ص 204؛ ص 235؛ ص 553.
[118]. Moriyama, Teruaki, “The Establishment of the Islamic Knowledge and Changes in its Proliferation: The Case of Nishapur between the 10th and 12th Centuries” (in Japanese), Shigakuzasshi (published in Tokyo), 113-8, 2004, pp. 1-33.
[119]. Moriyama, Teruaki, “Travels for Knowledge: The Logic of the Importance of Hadith Scholars' Travels” (in Japanese), in Movement and Network in History, ed. Metropolitan Historical Association, Tokyo: Sakurai Shoten, 2007, pp. 83-115.
[120]. چانبرلین نیز اشاره میکند که علمای دمشقی در آن زمان سعی کردند برای فرزندانشان تا حد امکان اجازهنامههای بیشتری از علمای دیگر بگیرند (Chamberlain, Michael, Knowledge and Social Practice in Medieval Damascus, 1190-1350, Cambridge: Cambridge University Press, 1994, p. 88). حدیثشناس مشهور ابن صلاح (ت 643) در مورد اجازهنامه صادر شده برای کودکان بیان میکند که اگر اجازهنامه بعد از تولد صادر شود معتبر است (ابن صلاح؛ مقدمة ابن الصلاح فی علم الحدیث؛ تصحیح صلاح بن محمد بن عویضة؛ بیروت: دار الکتب العلمیة، 2003 م، ص 199؛ Robson, James, “Standards Applied by Muslim Traditionists,” Bulletin of the John Rylands Library Manchester, 43, 1960-61, pp.471-472.)
[121]. ذهبی، کتاب تذکرة الحفاظ، ج 3، ص 1493.
[122]. مجمع الآداب، ج 2، ص 89-90؛ ج 4، ص 226.
[123]. نامعروف، کتاب الحوادث، ص 371.
[124]. استفاده از التذکرة الفخریة: مجمع الآداب، ج 4، ص 232؛ ص 500-501؛ ج 5، ص 122-123. اطلاع شفاهی: مجمع الآداب، ج 2، ص 209-210؛ ص 444-445؛ ج 3، ص 551-552؛ ج 4، ص 217.
[125]. مجمع الآداب، ج 4، ص 266.
[126]. العویناتی، عبد الزهراء؛ ابن میثم البحرانی: حیاته وآثاره؛ قم: مؤسسة تراث الشیعة، 1393 ش، ص 45-46.
[127]. مجمع الآداب، ج 1، ص 167-168.
[128]. مجمع الآداب، ج 1، ص 110.
[129]. مجمع الآداب، ج 4، ص 452-453؛ ج 5، ص 182-183.
[130]. مجمع الآداب، ج 4، ص 197.
[131]. مجمع الآداب، ج 2، ص 442-443.
[132]. مجمع الآداب، ج 3، ص 473-474.
[133]. طبق گفته رسول جعفریان، ابن فوطی عالم شیعی و مدرس مدرسه غازانیه، عزالدین الحسن بن علی بن ابی طالب واسطی را میشناخته است. در سال 713، یعنی بعد از شیعهشدن اولجایتو، رشیدالدین فضلالله این مدرسه را تأسیس کرده است. (جعفریان، رسول؛ تاریخ تشیع در ایران: از آغاز تا طلوع دولت صفوی؛ تهران: نشر علم، 1388 ش، ص 693.
[134]. مجمع الآداب، ج 3، ص 134-135؛ ابوالقاسم عبدالله قاشانی، تاریخ اولجایتو، ص 101. سالی که فخر المحققین به پیش اولجایتو دعوت شد، طبق گفته ابن فوطی سال 710 و طبق گفته قاشانی سال 709 است.
[135]. بر حسب نمایه محمد کاظم، ویراستار مجمع الآداب چاپ تهران، در این کتاب اقلاً چند شرححال از نصرانیان یا مسیحیان وجود دارد: مجمع الآداب، ج 6، ص 480، 509، ولی معاصر با ابن فوطی نیست.
[136]. مجمع الآداب، ج 5، ص 509.
[137]. مجمع الآداب، ج 2، ص 62.
[138]. رجبزاده، هاشم؛ خواجه رشیدالدین فضلالله؛ تهران: طرح نو، 1377 ش، ص 123 و مجمع الآداب، ج 5، ص 613.
[139]. رجبزاده، هاشم، خواجه رشیدالدین فضلالله، ص 101-105.
[140]. طعنه به رشیدالدین مربوط به یهودیت، فی المثل طعنه قاشانی، مؤلف تاریخ اولجایتو مشهور است (ابوالقاسم عبدالله قاشانی، تاریخ اولجایتو، ص 54 و رجبزاده، هاشم، خواچه رشیدالدین فضلالله، ص 48).
[141]. Pourjavady, Reza & Schmidtke, Sabine, A Jewish Philosopher of Baghdad: Izz al-Dawla Ibn Kammūna (d. 683/1284), Leiden & Boston: Brill, 2006, p. 127.
[142]. Pourjavady, Reza & Schmidtke, Sabine, A Jewish Philosopher of Baghdad, pp. 8-23.
[143]. مجمع الآداب، ج 1، ص 190.
[144]. مجمع الآداب، ج 2، ص 409.
[145]. مجمع الآداب، ج 5، ص 607؛ ص 596.
[146]. مجمع الآداب، ج 1، ص 464.
[147]. نصیرالدین نیز با ابن کمونه ارتباط علمی بر قرار کرده بود. Pourjavady, Reza & Schmidtke, Sabine, A Jewish Philosopher of Baghdad, pp. 8-23.
پربازدید ها بیشتر ...
آثار و مقالهشناسی دکتر حسین مدرسی طباطبایی
محمدرضا رهبریانسیدحسین مدرسی طباطبایی (متولد 1320 ش در قم) استاد و پژوهشگر علوم اسلامی، پس از تحصیلات جدید به حوزۀ
عکس نوجواني منسوب به رسول خدا (ص) از کجا آمده است؟
جعفر هادي جعفريانعکس نوجواني رسول خدا (ص) از کجا آمده است؟ نوشته: Pierree Centlivre & Micheline Centlivre
نظری یافت نشد.