آگاهیهایی درباره تشیع در صعید مصر در سده هفتم هجری بر اساس کتاب «الطالع السعید»، اثر کمالالدین ادفوی (685-748)
خلاصه
منطقه «صعید» سرزمین وسیعی در طرفین رود نیل در جنوب مصر است که به نظر میرسد در زمینه تاریخ تشیع در آن، پژوهش علمی مناسبی صورت نگرفته است.از مهمترین منابعی که آگاهیهای تاریخی ارزشمندی در این زمینه بدست می دهد، میتوان به کتاب الطالع السعید، تألیف کمالالدین اُدفوی (685-748ق) اشاره کرد.منطقه «صعید» سرزمین وسیعی در طرفین رود نیل در جنوب مصر است که شهرهای مهمی از قبیل اُسوان، قوص، قِفط، اِخمیم و بَهنَسا (به ترتیب از جنوب تا شمال) در آن قرار دارد.[1] به نظر میرسد در زمینه تاریخ تشیع در منطقه، پژوهش علمی مناسبی صورت نگرفته است. نویسنده کتاب شیعه در مصر اشاره کرده است که شهرهای جنوب مصر، شامل اُسوان، اَسنا، اُدفو، اَرمَنت و قِفط تا دورهای متأخر از شهرهای شیعهنشین بوده است،[2] اما شواهد تاریخی قابل اعتنایی در این زمینه به دست نمیدهد.
با این حال در برخی منابع تاریخی میتوان شواهد و نشانههایی از حضور و انتشار تشیع در این منطقه در سدههای میانی به دست آورد. از مهمترین منابعی که آگاهیهای تاریخی ارزشمندی درباره تشیع و برخی اعلام شیعه در منطقه صعید مصر، بهویژه در سده هفتم هجری به دست میدهد، میتوان به کتاب الطالع السعید، تألیف کمالالدین اُدفوی (685-748ق) اشاره کرد. پیش از ارائه این شواهد و آگاهیها، به معرفی مختصر این کتاب و مؤلف آن میپردازیم.
عنوان کتاب «الطالع السعید» در نسخههای خطی و چاپی آن به اختلاف ذکر شده است. این اثر تا کنون دو بار تصحیح و منتشر شده است. بار اول با عنوان «الطالع السعید الجامع لأسماء الفضلاء و الرواة بأعلی الصعید»، به کوشش امین عبدالعزیز که از سوی «المطبعة الجمالیة» در سال 1332ق / 1914م در مصر منتشر شده است. بار دوم نیز با عنوان «الطالع السعید الجامع اسماء نجباء الصعید»، به کوشش سعد محمدحسن و بازبینی طه الحاجری در سال 1966م از سوی الدار المصریة للتألیف و الترجمة منتشر شده است. مبنای ما در این نوشتار چاپ دوم این کتاب بوده است.
الطالع السعید منبع تاریخی ارزشمندی است که اطلاعات قابل توجه و منحصربهفردی در تراجم اعلام منطقه صعید و شهرهای مختلف آن همچون قُوص، اَسوان، اَسنا، اُدفو، اَرمَنت، قنا و قفط به دست میدهد و ابعاد گستردهای از فرهنگ و تمدن اسلامی در این منطقه را در سده هفتم و نیمه نخست سده هشتم هجری روشن میکند.
مؤلف این کتاب، کمالالدین ابوالفضل جعفر بن ثعلب بن جعفر اُدفوی شافعی، مورخ و شاعر نیمه نخست سده هشتم هجری است. او در شهر «اُدفُو» به دنیا آمد. تحصیلات دینی خود را در قوص و سپس قاهره سپری کرد و سرانجام در این شهر از دنیا رفت.[3]
از وی افزون بر کتاب «الطالع السعید»، سه تألیف دیگر نیز باقی مانده است که عبارتند از: 1. «فرائد الفوائد ومقاصد القواعد» در علم فرائض. 2. «البدر السافر وتحفة المسافر» در تراجم شعرای سده هفتم هجری. 3. «الاِمتاع فی احکام السماع» در بررسی حکم فقهی غنا.[4] از این سه اثر تا کنون البدر السافر منتشر شده و دو اثر دیگر همچنان به صورت خطی باقی مانده است.
ادفوی در آغاز کتاب خود اشاره کرده است که این اثر را بنا به درخواستهای مکرّر شیخ و استاد خود ابوحیّان اندلسی غرناطی (درگذشته 745ق) نوشته است. سپس بهتفصیل به جغرافیای منطقه صعید و معرفی شهرهای آن پرداخته است، اما بخش عمده کتاب به زندگینامههای رجال و علمای منطقه صعید اختصاص دارد که در بابهایی به ترتیب حروف الفبا تقسیمبندی شده و 594 زندگینامه را شامل میشود.
ادفوی ضمن توضیحاتی که در مقدمه کتاب خود درباره شهرهای صعید ارائه میدهد، اشاره کرده است که در گذشته در برخی از این شهرها تشیع انتشار و گسترش داشته، اما در زمان وی تشیع در آنها دچار افول شده یا به طور کامل از بین رفته است.
از جمله درباره اسوان نوشته است که در دوره «عُبیدیها» (خلفای فاطمی مصر) تشیع بر اهل این شهر غلبه یافت و البته پیش از آن نیز وجود داشته است، اما امروز کم شده و از بین رفته است: «ولما كانت البلاد للعُبَيديّين غلب على اهلها التشيع، وكان بها قديماً ايضاً، وقد قلّ ذلك واضحملّ، ولله الحمد والمنّة» (ص 34).
درباره زادگاه خود ادفو نیز نوشته است که تشیع در آن گسترش داشت و اهل این شهر از دو طایفه اسماعیلیه و امامیه بودهاند. سپس تشیع آنچنان در این شهر ضعیف شد که جز اشخاص کمی بر آن باقی نماندند: «وكان التشيع بها فاشياً، وأهلها طائفتان: الإسماعيلية والإمامية، ثم ضعف حتى لا يكادُ ينبز به إلا أشخاص قليلة جداً» (ص 37).
او درباره «اسنا» نوشته است: «وكان التشيع بها فاشياً، والرفض [بها] ماشياً، فجفّ حتى خفّ» (ص 38). درباره «اُسفون» نیز نوشته است: «واُسفون ايضاً بلدة معروفة بالتشيع الشنع، لكنه جفّ بها وقلّ» (ص 39). نیز درباره «اَرمنت» نوشته است: «وكان ايضاً التشيع بها كثيراً، فقلّ او فُقد» (ص 41).
برخی شواهد نشان میدهد که شهر «اسنا» اشتهار ویژهای به تشیع داشته است. از جمله آنکه ادفوی درباره عزالدین اسماعیل بن هبة الله بن علی اسنائی (درگذشته 700ق) نوشته است: زمانی که او از قاهره به حلب رفت و در آنجا به سمت ناظر اوقاف گماشته شد، شیعیان حلب با توجه به انتساب وی به اسنا او را شیعه پنداشتند، او نیز کتابی در فضل ابوبکر تألیف کرد! (ص 170)
همچنین صفدی (درگذشته 764ق) درباره جمالالدین عثمان بن عمر بن ابیبکر دوینی کردی معروف به «ابن حاجب» (درگذشته 646ق) آورده است که او در اسنا که بیشتر اهل آن روافض هستند به دنیا آمد. سپس از خود وی نقل کرده که پدرش برای دهنکجی به اهل اسنا او را عثمان نامیده است![5]
ادفوی اشارهای نیز به حضور آخرین بازمانده امامان فاطمی مصر، یعنی داوود بن سلیمان بن داوود بن العاضد لدین الله فاطمی در صعید کرده است که حضور وی شیعیان را به حرکت یا شورش (؟)[6] واداشته بود. (ص 368) بر اساس این گزارش داوود بن سلیمان به یکی از اهالی اسفون گفته بود که به جای علاءالدین علی بن احمد اسفونی (درگذشته 731ق) نماز میگزارد [امامت جماعت را بر عهده میگیرد] و زمانی که علاءالدین اسفونی باخبر شده بود، اشعار زیر را در هجو داوود سروده بود:
ارجِع ستَلقى بعدها أهوالا * لا عِشتَ تَبلُغ عندنا الآمالا
يا مَن تَجَمّع فيه كلُّ نقيصة * فلَأضربنّ بسَيرك الأمثالا
وزعمتَ أنك للتَّكلّف حاملٌ * وكذا الحمارُ يُحَمَّل الأثقالا
گفتنی است اسماعیلیان مصر پس از مرگ العاضد فاطمی ـ آخرین خلیفه فاطمی در حق فرزند وی داوود و پس از وی نیز در حق فرزندش بدرالدین سلیمان (درگذشته 645ق) قائل به امامت بودند[7] و احتمالاً قائل به امامت داوود بن سلیمان بن داوود نیز بودهاند.
ادفوی در مواردی نیز از نقش برخی رجال اهل سنت در مبارزه با تشیع و دعوت مردم به عقیده اهل سنت سخن گفته است. از جمله درباره علی بن وهب بن مُطیع، معروف به ابن دقیق العید قُشیری (درگذشته 667ق) نوشته است: «أتى إلى الصعيد في طالع لأهله سعيد، فتمّت عليهم بركاته، و عَمَّتهم علومه و دعواته، و كان مذهب الشيعة فاشياً في ذلك الإقليم، فأجرى مذهب السنة على أسلوب حكيم، و زال الرفض و انجاب، و ثبت الحقّ حتى لم يبقَ فيه شكٌّ و لا ارتياب، و ارتحل الناس إليه من سائر الأقطار ...». (ص 424-425)
او همچنین درباره هبةالله بن عبدالله بن سیّد الکل عُذری معروف به «بهاءالدین قِفطی» (درگذشته 697ق) نوشته است که با سکونت وی در اَسنا، غلبه تشیع در آنجا از بین رفت و خداوند به دست وی مردم بسیاری را هدایت کرد و از این شهر بزرگان اهل علم و ادب و دیانت برخاستند. (ص 39)
ادفوی در جای دیگری از تلاشهای بهاءالدین قفطی در مبارزه با تشیع در اسنا به «فتح» این شهر تعبیر کرده و نوشته است که وی کتابی به نام النصائح المفترَضة فی فضائح الرفضة نوشت و آنها نیز تصمیم به قتل وی گرفتند، اما خداوند او را از آنان حمایت کرد و سرانجام تلاشهای او باعث شد شمار فراوانی از عقیده سابق خود دست بردارند و بسیاری از آنها نزد وی «تفقّه» ورزیدند. (ص 693)
او در این باب حکایتی نیز به شرح زیر نقل کرده است که: «بلغني أن بعض الأسنائية قال له: يا سيّدي زال عنّي امرُ السبّ، واعتقدتُ فضل الصحابة، غيرَ أنّي ما قدرتُ على نفسي ان توافق على تفضيل أحد على عليٍّ، فقال له الشيخ: بقيتَ تحتاج إلى مُسَهِّل ...». (ص 693)
بخش دیگری از آگاهیهایی که از کتاب الطالع السعید درباره تاریخ تشیع در صعید به دست میآید، متعلق به احوال برخی شخصیتهای شیعه این سرزمین است که ادفوی زندگینامه آنها را در کتاب خود نقل کرده است.
از جمله این شخصیتها جلالالدین حسن بن منصور بن محمد بن مبارک اسنائی (632-706) معروف به «ابن شَوّاق» است که شاعر و ادیب بوده و به گفته ادفوی دارای «نظم فائق و نثر رائق».[8] ادفوی در توصیف شخصیت وی نوشته است: «رأیتُه و صحبتُه مدّة، و کان رئیسَ الذات، حَسَنَ الاخلاق والصفات، کریماً فی نهایة الکرم، جواداً یُخجِلُ جودُه الدّیمَ، حلیماً له فی الحلم عَلَم، اوضح للسّارین من عَلم، شاعراً ادیباً، فاضلاً لبیباً، ینتمی الیه اهل الادب، وتنسلُ الیه الفضلاء من کلّ حدب، واسع الصدر رحب الذراع، کبیر القدر کثیر الاتّضاع». (ص 210)
درباره تشیع وی نیز آمده است: «و کان بنو السّدید بأسنا تحسدُه وتعملُ علیه، حتی اوصلوا شرّاً الیه، وعلّموا علیه بعض العوام، فرماه بالتشیّع بین الانام. ولما حضر بعضُ الکُشّاف الی اَسنا، حضر الیه شخصٌ یقال له عیسی بن اسحاق و اظهر التوبة من الرفض وأتی بالشهادتین، وقال إن شیخهم ومدرِّسهم فیه القاضی جلال الدین المذکور، فصُودِر اُخِذَ مالُه. ولما وصل الی القاهرة اجتمع بالصاحب تاج الدین محمد، ابن الصاحب فخرالدین، ابن الصاحب بهاءالدین، فأعجبه وطلب منه ان یُفطر عنده شهرَ رمضان، فامتنع وقال: فی مثل هذا الشهر یفطرُ عندی جماعةٌ». (ص 210-211)
ادفوی همچنین از حاتم بن نفیس اسنائی نقل کرده است که در زمینه تشیع با جلالالدین اسنائی صحبت کرده بود و او سوگند خورده بود که همه صحابه را دوست و به فضلشان اقرار دارد و آنها را بزرگ میشمارد، اما علی (ع) را بر همه آنان مقدّم میدارد. (ص 215)
ادفوی همچنین نمونههایی از اشعار و قصاید وی را نقل کرده است. از جمله ابیاتی از قصیده «حائیه» وی در مدح اهل بیت (ع) که با این بیت آغاز میشود: (ص 212)
كيف لا يحلو غرامي وافتضاحي * وأنا بين غَبوقٍ واصطباحِ
و در بخشی از این قصیده آمده است:
اُمناءُ الله في السِرّ الذي * عجزتْ عن حمله اهلُ الصلاحِ
هم مصابيحُ الدُّجا عند السُّرى * وهُمُ اُسدُ الشّرى عند الكفاحِ
تُشرقُ الانوارُ في ساحاتهم * ضوءُها يربُو على ضوء الصباحِ
اهلُ بيت الله إذ طهَّرهُ * فجميعُ الرِّجس عنهم في انتزاحِ
آلُ طه لو شرحنا فضْلَهم * رجعتْ مِنّا صدورٌ في انشراحِ
انتُمُ اَعلى واَغلى قيمةً * من قريضي وثنائي وامتداحِ
جدُّكُم اشرفُ من داس الثّرى * في مقامٍ وغدوٍّ ورواحِ
واَبوكم بعده خيرُ الورى * فارسُ الفرسان في يوم الكفاحِ
وارثُ الهادي النّبيِّ المصطفى * ما على من قال حقّاً من جُناحِ
لو يُقاسُ الناسُ جمعاً بكم * لرجحتُم جمعَهم كلَّ رَجاحِ
با بني الزهراء يرجو «حسنٌ» * بكم الخُلْدَ مع الحور الصّباحِ
قد اتاكم بمديحٍ نظْمُهُ * كجُمان الدُّرِّ في جيد الرّداحِ
فاسمحوا يا خير آلٍ ذكرُكم * يُنعش الارواحَ مع مرِّ الرِّياحِ
جلالالدین اسنائی همچنین قصیدهای طولانی در مدح رسول خدا (ص) داشته که دو بیت آغازین آن چنین است: (ص 214)
هَوا طَيْبَةٍ اهواه من حيثُ ارَّجا * فعُوجا بنا نحو العقيق وعرَّجا
وسيرا بنا سيْراً حثيثاً ملازماً * ولا تَنِيا فالعيسُ لم تعرف الوَجى
ادفوی همچنین از شخصیت دیگری با نام تقیالدین عبدالملک بن الاَعَزّ بن عمران اسنائی (درگذشته 707)، معروف به «ابن الاعزّ» با تعبیر «کان متّهماً بالتشیّع مشهوراً به» یاد کرده است. این شخص نیز مانند شخصیت قبلی ادیب و شاعر بوده و دیوان شعری داشته و ادفوی نمونههایی از اشعار و قصایدش را نقل کرده است. (ص 341-344)
شخصیت شیعه دیگر قطبالدین ابراهیم بن محمد بن علی بن مطهّر بن نوفل ثعلبی ادفوی (درگذشته 737) از خاندان مؤلف الطالع السعید بوده است. ادفوی در توصیف شخصیت وی نوشته است: «كان رحمه الله لطيفَ الذات، حَسَن الصّفات، شاعراً ثائراً، وكان في عنفوان شبابه يَضرِبُ بالوتر، ويُغَنّي بين أصحابه غناءً يُشجي السامع، ويُطربُ المسامع، ثمّ عكف على حفظ كتاب الله العزيز، فاستحقّ به التمييز، واستمرّ إلى آخر عمره على إقراء القرآن، والانقطاع عن تلك الأقران، ملازماً للصّلاة والتّلاوة والعبادة، وسلوك الطريق الشّاهدة [لسالكها] بالسّعادة، وهو كلّ يوم من الخير في زيادة، مع صدْق لهجةٍ وصيانة، وأمانة وديانة». با این حال توصیف شخصیت وی را با این عبارت در بیان تشیّع وی: «اِلاّ انّه کان من اتباع الشیعة، اصحاب تلک البِدَع الشنیعة!» به پایان برده است. (ص 66)
ادفوی همچنین اشاره کرده است که در زمان حضور داوود بن سلیمان فاطمی در سال 697ق، این شخص را دیده بود که در محضر داوود حضور یافته و با او عهد بسته بود و قصیدهای در مدحش سروده بود که دو بیت آغازین آن چنین است: (ص 66)
ظهر النّورُ عند رفع الحجابِ * فاستنار الوجودُ من كلِّ بابِ
وأتانا البشيرُ يخبرُ عنهم * ناطقاً عنهم بفَصل الخطابِ
سپس در ادامه آرزوی توبه و عاقبتبهخیری وی را کرده و در قالب دو بیت زیر ابراز امیدواری کرده که او بر دوستی همسران و صحابه پیامبر (ص) از دنیا رفته باشد: (ص 66-67)
وإنّي لأرجو اَن تكون وفاتُه * على حُبِّ اَزواج النبيّ وصحبه
لِتنفعَه تلك القراءةُ في الدُّجى * وتغشاه يومَ الحشر رحمةُ ربِّه
اما شخصیت جالب توجه دیگری که در این کتاب معرفی شده عبدالقادر بن مُهذّب بن جعفر ادفوی (درگذشته 725) است که به تصریح مؤلف پسرعموی وی بوده و برخلاف شخصیتهای قبلی که دقیقاً به مذهب آنها اشاره نکرده، وی را «اسماعیلی مذهب» معرفی کرده است.[9]
ادفوی آگاهیهای جالبی درباره این شخص به دست داده است و از جمله درباره شخصیت و مطالعات علمی وی نوشته است: «کان ذکیّاً جواداً متواضعاً، رحل الی قوص للاشتغال بالفقه، فحفظ اکثر «التنبیه»، ولم ینتج فیه، وکان اسماعیلی المذهب، مشتغلاً بکتاب «الدعائم» تصنیف النعمان بن محمد، متفقّهاً فیه، وکان فیلسوفاً یقرأ الفلسفة، ویحفظ من کتاب «زجر النفس»، وکتاب «ابلوخیا»،[10] وکتاب «التفاحة» المنسوب الی ارسطو کثیراً». (ص 330-331)
درباره تشرع و دیدگاه وی درباره عبادات نیز نوشته است: «وكان مؤمناً بالنبي صلى الله عليه وسلم، مُنزلاً له منزلته، ويعتقدُ وجوبَ اَركان الإسلام، غير انّه يرى انها تَسقطُ عمّن حصل له معرفةٌ بربّه، بالادلّة التي يعتقدها، ومع ذلك فكان مواظباً على العبادة في الخلوة والجلوة والصيام، اِلا أنه يصومُ بما يقتضيه الحساب، ويرى أنّ [القيام بـ] التكاليف الشرعية يقتضي زيادةَ الخير، و إن حصلت المعرفة، وكان يفكرُ طويلاً، ويقوم يرقصُ ويقول: يا قطوع من اَفنى عمره في المحلول * فاته العاجلُ والآجلُ ذا المهبول».
ادفوی همچنین کراماتی برای وی نقل کرده است، از جمله آنکه: «وذكر لي بعض أصحابنا ممّن لا أتهمه بكذب، أنّه تعسّر عليه قُفلُ باب، فذكر اسماً و فتحه ...! وأنهم قصدوا حضور امرأة، فهَمْهَم بشفتيه لحظةً فحضرتْ ... فسألوها عن ذلك، فقالت: إنه حصل عندها قلقٌ فلم تقدر على الإقامة ...!».[11] (ص 331)
کتابنامه
1. جامع کرامات الاولیاء؛ یوسف بن اسماعیل النبهانی؛ گجرات: مرکز اهل سنت برکات رضا، ط 1، 1422ق / 2001م.
2. الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة؛ ابن حجر العسقلانی؛ بیروت: دار الجیل، (لا. ت).
3. الشیعة فی مصر من الإمام علی حتی الامام الخمینی؛ صالح الوردانی؛ القاهرة: مکتبة مدبولی الصغیر، ط 1، 1414ق / 1993م.
4. الطالع السعید الجامع أسماء نجباء الصعید؛ کمالالدین الادفوی؛ تحقیق: سعد محمد حسن، مراجعة: طه الحاجری، الدار المصریة للتألیف والترجمة، 1966م.
5. الطالع السعید الجامع لأسماء الفضلاء والرواة بأعلی الصعید؛ تحقیق: امین عبدالعزیز؛ مصر: الطبعة الجمالیة، 1332ق / 1914م.
6. معجم البلدان؛ یاقوت الحموی؛ بیروت: دار صادر، 1397ق / 1977.
7. مفرّج الکروب فی اخبار بنیایوب؛ ابن واصل؛ ج 5، تحقیق: حسنین محمد ربیع.
8. الوافی بالوفیّات؛ صلاحالدین الصفدی؛ تحقیق: احمد الارناؤوط و ترکی مصطفی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ط 1، 1420ق / 2000م.
[1]. معجم البلدان، یاقوت الحموی، ج 3، ص 408.
[2]. الشیعة فی مصر من الامام علی حتی الامام الخمینی، صالح الوردانی، ص 74.
[3]. الاعلام، خیرالدین الزرکلی، ج 2، ص 122-123.
[4]. الطالع السعید الجامع أسماء نجباء الصعید، مقدمه تصحیح، ص «ن».
[5]. الوافی بالوفیّات، الصفدی، ج 19، ص 323.
[6]. در اصل ابهام وجود دارد و عبارت موجود در کتاب «تحرّکت الشیعة» است.
[7]. برای آگاهی بیشتر درباره این دو امام ر.ک به: مفرّج الکروب فی اخبار بنیایوب، ابن واصل، ج 5، ص 381-382.
[8]. زندگینامه وی را صفدی از ادفوی اقتباس کرده است. ر.ک به: الوافی بالوفیّات، ج 12، ص 172-173.
[9]. زندگینامه وی را ابن حجر از ادفوی اقتباس کرده است. ر.ک به: الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، ج 2، ص 393.
[10]. کذا فی الاصل. در پاورقی چاپ اول کتاب الطالع السعید (ص 175) احتمال داده شده که مقصود، کتاب «اثولوجیا» اثر ارسطو باشد.
[11]. نبهانی ضمن نقل این دو کرامت، عبدالقادر ادفوی را فقیه شافعی دانسته است! ر.ک به: جامع کرامات الاولیاء، ج 2، ص 207.
منبع: مجله آینه پژوهش، شماره 159
پربازدید ها بیشتر ...
طلایه، اثری از یک روحانی زاده در باره «زن» در اواخر دوره رضاشاه
رسول جعفریانطی سالهای پس از کشف حجاب در دوره رضاشاه، با یا بی توصیه حکومت، سعی شد آثاری در باره وضع زن در دوره ج
برخورد ما با تمدن غرب: از تسخیر تمدن فرنگی شادمان تا غربزدگی جلال آل احمد
رسول جعفریاندشمنی با غرب در میان ما ایرانیان امری نهادینه شده است و تنها شدت و ضعف دارد. این شامل همه طیف ها از
منابع مشابه بیشتر ...
در حاشیه مقاله آقای رابرت گلیو در باره تحقیقات در تاریخ تشیع متقدم
رسول جعفریانمطالب زیر در کلاس تاریخ تشیع ارائه شده، و ضمن آن که مسیر بحث بر اساس مقاله آقای رابرت گلیو است، نکات
مکتب شیعی ری در قرن هفتم بر اساس تبصرة العوام
رسول جعفریانتبصرة العوام از جمال الدین محمد بن حسین رازی آبی، از آثار فارسی ـ شیعی و یکی از کهن ترین و پر استفاد
نظری یافت نشد.