نسخهخوانی(۴)؛ تاریخ چند طاعون و زلزله در فاصله سالهای 1194 تا 1261ق
خلاصه
متن زیر مشتمل بر شماری از اتفاقات هولناک از طاعون و زلزله در منطقه آذربایجان، به خصوص شهر مراغه است که در فاصله سالهای 1194 تا 1261 قمری رخ داده است.متن کوتاه زیر مشتمل بر شماری از اتفاقات هولناک از طاعون و زلزله در منطقه آذربایجان، به خصوص شهر مراغه است که در فاصله سالهای 1194 تا 1261 قمری رخ داده است. نویسنده عبدالغفار بن محمد فصیح مراغهای است و گوید وقتی که در سنندج «به جهت دماغ سوختگی غربت» به سر میبرده، این حوادث را در این یک صفحه فهرست کرده است. صفحه مزبور در درون جنگ شماره 14418، فریم 67 جای گرفته و مطالب آن ارتباطی با قبل و بعد آن ندارد.
وقایع اتفاقیه که در سنوات ماضیه و ازمنه سابقه سانح و واقع شده که بعضی از آنها در محروسه بلده مراغه و بعضی در سایر بلاد آذربایجان شده و وقوع به هم رسانیده که محرّر داعی از بیمشغلتی و بیکاری، خود را مشغول نموده، در اوقاتی که به جهت دماغ سوختگی غربت، در دار الایاله محروسه سنندج کردستان ساکن بود، به رسم یادگاری سمت تحریر پذیرفت.
حرّره عبدالمذنب عبدالغفار ابن المرحوم الحاج محمد فصیح مراغه طاب مثواه به تاریخ یوم عصر یومالجمعه فی 26 شهر ربیعالاول من شهور سنه 1261 هزار دویست شصت و یک.
تاریخ وقوع طاعون که قدیم از زمان کمترین راقم بوده، سنه 1172 در ایام سلطنت محمدحسن خان قاجار در آذربایجان حادث شده بود.
تاریخ وقوع زلزله عظیم که در تبریز در ایام پادشاهی آقا محمدخان قاجار و در حکومت نجفقلیخان بیگلربیگی تبریز سانح شده بود و تبریز را بالمرة خراب نموده بود، در شنبه غرّه محرّم الحرام یک ساعت از شب گذشته سنه 1194.
تاریخ وقوع طاعونی که در عهد خاقان مغفور فتحعلی شاه بود و اول سلطنت مغفور مزبور و ایام حکومت جنت آرامگاه احمدخان بیگلربیگی مرحوم مراغه بوده و بسیار کس از مردم مراغه مرحوم شده بودند، سنه 1213.
تاریخ وقوع طاعونی که در اواخر سلطنت فتحعلی شاه بود، ایام شباب کمترین راقم الحروف بود، سنه 1244.
تاریخ وقوع طاعونی که در عهد سلطنت محمدشاه غازی ابن عباس میرزا بن فتحعلی شاه بوده، الی دو سال در میان بلاد آذربایجان وقوع یافت. فی شهر جمادی الثانی من شهور، سنه 1252.
تاریخ وفات آقا محمدخان قاجار که در قلعه شیشه واقع شده بود. فی یازدهم شهر ذیحجةالحرام، سنه 1211.
تاریخ قتلشدن هزار نفر از زنها و بزرگان به لباس بد اساس در بلده مراغه، به موجب حکم مرحوم مغفور احمدخان بیگلربیگی، چون که طایفه مذکور از نواحی بلده مذکور بسیار بسیار شرارت نمود و قتل و غارت و ... نموده بودند برای انتقامکشیدن بیگلربیگی مرحوم بس که غیور بود و به رعایای مراغه دلسوز بودند، به حیلهگری ایشان را به مراغه آورده، به سزای خودشان و ادخال سرور به قلوب رعای خود فرمودند، و به نحوی به قتل رسانیدند که به جز یک نفری از ایشان جان بر نشدند. فی هفتم شهر صفر المظفر، سنه 1198.
تاریخ واقعه هایله وفات مرحوم مغفور علیین آرامگاه احمدخان بیگلربیگی مراغه در میان دواب که به جهت اینکه خودشان آن دو را آبادان فرموده بودند که اسمش را مرحمتآباد گذاشته بودند، فی شهر جمادی الثانی، سنه 1232.
میرزا عبداللطیف این رباعی را ماده انشا فرموده بودند:
بیگلربیگی از هر آنچه شد با برکات / تا مرحمت آباد جنان شد بشتاب
تاریخ وفات او خرد گفت به رمز / از روی مراغه برگرفتند حجاب
تاریخ وفات خاقان مغفور فتحعلی شاه در اصفهان، سنه 1250.
تاریخ وقوع زلزله که در عهد محمدشاه واقع شده بود هم در بلاد عراق و هم در آذربایجان و در کاشان و محال اصفهان بسیار خرابی شده بود فی شهر ربیع الثانی، سنه 1260. ایضاً در عهد محمدشاه زلزله شده بود و در خوی بسیار خرابی کرده بود. سنه 1258.
قحطی و سیل در سال 1247 ق
یادداشتی دربارۀ قطحی و سیل و مرگ و میر از سال 1247 ق و حوالی آن ... . مع الاسف حوصله خواندن همه جزئیات نبود، اما همین مقدار غنیمت و عبرتآموز است. این مطالب در نسخه شماره 3184، فریم 8 ـ 10 آمده است.
به تاریخ شهر رجب المرجب سنه 1247 لغایت شهر شوال سنه 1247 که چهار ماه بوده باشد، در سال مذکور نزول رحمت الهی به حدی شد که کسی آفتاب را ندید، و چنان برفی افتاد که در هیچ تاریخ ذکر نکرده، و پیوسته به نوعی شد که عبور مردم بالمرّه موقوف، و راه آمد و شد مکاریان بسته شد.
چنان برفی افتاد که در مدت مذکور چهار ماه، یک ذرع بلا خلاف و بیاغراق در زمین بود، و هجده برف حسابی افتاد که برف اوّلی چهار ساعت به صبح مانده گرفت، تا طلوع صبح سه چارک برف، به اقرار اشخاص صاحب تمیز بیشک افتاد، و پس از آن در این چهار ماه کمتر آفتاب شد، مستمر بارید، بجایی رسید که بر سبیل استمرار به مثل تحویل حواله دیوان مستمراً همه روزها میبارید، اگر چه نیم ساعت بود. از این حکایت چه آثار ضررها رسید.
کار بجایی کشید که سوخت حمام نایاب شد، و به علت بی سوختی چه بسیار حمام از کار افتاد. هیمه لنگ! وزن به قیمت رسید. پس از آن به غربال! به نوعی شد که یافت نمیشد. کار بجایی کشید که زغال را به جای زعفران از برای تعجب که در نظر باشد به دکان عطاری در اجاره داده میفروختند. مثقال. همیه و زغال معدوم شد. زغال یک من ششصد هزار و همیه یک من پانصد. به علت سد عبور خلق قیمت به هم رسانید و چنین حکایتها.
در سنه لوی ئیل خیریت دلیل سنه ... در عقرب که چهار ماه و نیم به موسم سیل آب مانده بود، و به جهت ... خاک آب و تخم کاری آدم روانه نموده بودند که آب را برداشت برساند، نزول رحمت الهی نامتناهی شامل حال مخلوق گردید، و بارش شدیدی شد و سیلاب از کوهها برخاست، و چنان سیلابی روانه شد که هیچ پیری خاطر نداشت.
چنان سیلابی در رودخانه مبارکه پیدا شد، و چندان طغیان داشت که دو زرع از روی پلها بلند ایستاده که عبور مردم از روی پلها ممکن نبود، و قریب یک ماه مدام زمان این سیلاب طول کشید، و این حکایت و کیفیت را هم احدی به خاطر نداشت که روز پنجاه و پنجم نوروز، عبور مردم از روی پلها ممکن نباشد.
مرگی هم که روی داد و رخ نمود، به غیر از طاعون دو سال قبل که در مکه معظمه اتفاق افتاد که هفتاد هزار در یک روز در منا به مثل برگ درختان به خاک افتادن، و در پس و پیش آن را خدا میداند. در دار المرز رشت و کرمانشاهان هم بدین منوال طاعون رسوخ نمود، و چنان کرد که عقل قبول این معنی ننمود، لیکن آنچه رسید که اغراق نداشت، در رشت هفتصد درب خانه بلاصاحب و مال تجار در کاروانسراها در حجرهها بلا مالک ماند، و بقیه که باقی مانده بودند، از خوف سباع و بهایم از دربار پادشاهی مستدعی شده بودند که جمعی را به جهت حفظ آنها از سایر بلاد دیگر روانه آنجا نمایند.
از این غریبتر در اصفهان که چشم و چراغ ایران ویران است، به علت قحطی و گرانی و مرگی، چه بسیار که فرار نمودند، جمعی خانه نزول به بلاد دیگر از قبل همدان جای دیگر رفتند، و برخی که پای فرار نداشتند و قدرت حرکت نداشتند، در پیش پای نشستند. به نوعی نشستند که دیگر برنخاستند تا آنها را برداشتند، چه اجسادی از آنهاکه طعمه کلاب و ذباب شدند.
عجبتر از این مقدمهها در شب هشتم شهر ذیالحجةالحرام، سنه 1247 چنان رعد و برقی شد که زن حامله بار گذارد، و زمین به حرکت درآمد، و روشنی برق در آن شب تار به مثل روز روشن گاه دیوارها را مینمود، و صدای رعد چندان طول میکشید که یک سوره یس میخواندند، و باز صدای رعد به حال خود باقی بود، و در این صدای رعد و برقی سوزنده، تگرگی باریدن گرفت که در نیم ساعت به قدر یک چهارک بروی زمین افتاد، و به نوعی باریدن گرفت که واهمه و خوف چنان بر خلق غالب آمد، تصور نمودند که خانهها بر سر آنها خراب خواهد شد و چاره به جز درگاه باریتعالی نداشتند از بس زاری لابه نمودند، خداوند عالم آن بلا را برطرف نمود، و میوه در آن سال نبود، به علت تگرگ که به آن شدت و بزرگی فندق و بزرگتر از فندق که بارید.
در روز نوروز سال بعد که سنه 1248 باشد، به همین دستور تگرگ بارید، لیکن رعد برقی نداشت، تا دهه ذیالحجٖةالحرام سال مذکور یک صدایی باز از آسمان مسموع شد که ثانی اثنین صدای رعد سال گذشته بود، لیکن طولی نکشید.
اینها آثار بلا و غضب بود مردم ادراک نمودند باعث، و سبب این بلاها از بخل و کینه و حسد زاهدان و ملا نمایان بود که بعضی از جرأت بعرض نیست.
مقابل این داستان، در زمان محمود افغان قحطی ندیدی. در تاریخ نقل نموده است که گوشت میته بر مردم حلال شد و صد ماه طول کشید. این مقدمه که عرض شد، قریب یک سال طول کشید و گوشت میته یافت نشد که مردم آن را مباح بدارند و بخورند.
این حکایت به واسطه خون فاسدی بود که در عروق عالم جمع شده بود، تنقیه شد، و مردم تنبیه نشدند، و حکایت سیلاب در زمان زکی خان مذکور شد که پنج شش روز آب بر روی پلها ظاهر افتاده بود و این سیلاب یک ماه طول کشید و مرگی زمان افغانی هم ده بیست روز طول کشیده بود، و این مرگی در پنج ماه دو فقره خلق تمام شدند، یکی فقرا و یکی کسبه و اشخاصی که باقی مانده بودند و به تدریج میمردند. از کسان صاحب اوضاع صاحب مؤونه صاحب آبرو بودند، و در یک سال با این دستور بر خلق گذشت.
اشخاصی که فرار کردند در همدان و طهران رفته آنها هم کلاً مردند، در طهران هم به جهت برودت هوا و نزول رحمت الهی و برفی که در سال دویم در آنجا افتاد، به مثل اصفهان و گرانی اتفاق افتاد. آنها جملگی تمام و تلف شدند. اینها به جهت تنبیه خلق عرض کردم که همیشه احتیاطات کار خود را داشته باشند و از خدا دور نشوند.
واقعه مغول بدترین واقعه تاریخ
در جنگی صفوی، (ش 2978، دانشگاه ص 51) صفحهای به مقایسه جنایات و کشتار چنگیز با دیگر حوادث خونبار تاریخ پرداخته و بر آن است که این بدترین واقعهای بوده که تا این زمان رخ داده است. منبع این عبارت را نمیدانم. محتمل است که از کتابی تاریخی نقل کرده باشد، اما به هر حال هرچه هست، از روزگار پیش از صفوی یا همان دوره است:
هر چند که کتب تواریخ مشحون است به شرح نوایب حیرتافزا و مخبر است بر حوادث عظمای عبرتافزا چون واقعه طوفان نوح و استیلای بختالنصر و قتلعام بنیاسرائیل و قصّه تسلط افراسیاب بر ملوک عجم، اما چون واقفان مواقف امم و سالکان غایب عالم از روی بصیرت، فترات مغول را به آن وقایع موازنه فرمایند، یقین است که آن وقایع را در جنب این داهیه عظمی وقعی نخواهند نهاد، چه در غیر طوفان، این معنی وضوح تمام دارد، و نسبت به طوفان نیز رجحانش ظاهر است، چرا که در آن اوان، کثرت بنیآدم را در اطراف عالم این قدرها نبود، و در این فترت، از آن روزی که چنگیز خان بر صحرانشینان مستولی گشت، و لوای سفک دماء در ممالک خطا برافراشت، تا به محلی که به عجم معاودت نمود، از اترار که سرمد دشت است تا دربند قیردان و مساکن مردم دشت قپچاق آلان، لگدکوب عساکر طوفان مآثر او شدند، و در همه ناحیه ایران و توران، قطع نظر از ولات بینهایت خطا و ترکستان اثر طوفان به ظهور رسید. بیت [از امیر خسرو دهلوی]
ستم در عهد تو زان گونه خویین شد که هر ساعت
اجل بهر شفاعت آید و دست ستم گیرد
غایتش در آن طوفان آب از سر میگذشت و در این تلاطم جیحون به گردون میرسید
چگونه شرح توان داد آن قیامت را
کزان فزع ملک الموت خاستی زنهار
یادداشتی دربارۀ منشیان دوره قاجاری
منشیگری یا همان ادب الکاتب، یک شغل ریشهدار و اساسی در نظام اداری ـ سیاسی جهان اسلام بوده است. این شغل، تا پیش از مشروطه، و شاید اندکی پس از آن اهمیت داشت و زمانی که ادب جدید فارسی و نظامات تازه اداری آمد، تقریباً به طور کامل از این مجموعه حذف گردید. البته نوشتن رسائل ادبی همچنان معمول بوده و هست، اما مع الاسف اینها هم با آمدن ابزارهای جدید نقل و انتقال مطلب، از قبیل تلفن و باقی وسایل ارتباطی بسیار بسیار ضعیف شد. دیگر یافتن نشانی از نگارش متنهای سنگین یا حتی خطهای بسیار خوش قدری دشوار است.
اما این چند صفحه که در ادامه آمده، گزارشی است که یک منشی دوره قاجاری در مقدمه کتابی با عنوان چارهساز در شرح برخی از فرمایشات امام علی (ع) نوشته است. وی در این مقدمه، به بهانه گزارشی از وضع زندگی و شغلی خود و نیز ستایش از شاه و امین السلطان و حاکم خراسان، یعنی رکن الدوله، نکاتی را دربارۀ وضع منشیگری نوشته که بسیار جالب است.
تقی عنوان نگار، فرزند رئیس محمد منشی ساوجبلاغی، شرحی دربارۀ کار خود، تواناییهایش، آثاری که به خط خویش نوشته و نیز مطالبی دربارۀ برادر نابینای خود و نیز فرزندش عزیزالله که از او با عنوان غلامزاده یاد میکند نوشته که جالب است. زمانی که این متن را مینوشته، پدرش که منشی قدری بوده مرحوم شده بوده و او پس از ستایش خدا و رسول و شاه و وزیر، در مقدمه این کتاب میگوید که آن را برای شکرگزاری از نعمتی که نصیب او شده نوشته است.
وی از جمله خدمات خود را نگارش قطعهها، کتابت قرآن مجید، مرقعات و قطعات قاب آینه دانسته است. طبعاً منشیان هم نثر زیبا داشتند و هم خط خوش. بنابراین بسیاری از اوقات به عنوان تحفه آثاری مانند قرآن یا حدیث یا قطعه یا برخی از کتب دینی را مینوشتند و تقدیم شاه و وزیر میکردند. گاهی هم به آنها تکلیف میشد که البته بابت آن پول میگرفتند.
وی در زمره آثار خود اثری را میداند که «یک سال متجاوز شب و روز» برای نگارش آن تلاش کرده و طی آن زمان، «جلد اول شرح مثنوی را از ترکی به پارسی ترجمه کرده، بنام نامی صدر اقدس به اتابکیه اقدسیه موسوم ساخت».
برادرش ملا عباسعلی نیز به رغم آنکه نابینا بوده، تواناییهایی داشته است و «به قوّه استماع با معلّمی مخصوص، در حفظ کلام الله، و آموزش قواعد عربیه، و علم قرائت و مطالب ادبیه رنج برده، با صغر سن، دقیقهای از دعا و فرایض نمکشناسی غفلت ندارد، و در منابر خامس آل عبا ـ علیه من الصلوة انماها و من التحیات ازکاها ـ به دعاگویی متذکر است».
فرزندش عزیزالله هم از سن هشت و نه سالگی به آموختن قرآن و دیگر رموز انشاء مشغول بوده و این زمان هم در کنار پدر مشغول نگارش میبوده است. نویسنده ما میگوید که اکنون که «ده و اند از قرن دویم ناصری میگذرد»، اجازه گرفته به سراغ املاکشان در ساوجبلاغ رفته، اما همان جا نیز بیکار نبوده و «از خط پدر و پسر دعای ایام هفته نوشته، جلد آن را به عکس مبارک موشّح داشته، به طور ارمغان و راه آورد تقدیم کرد». بنابراین باید فرض کرد بسیاری از این کتابچههای دعا که با خط خوش در کتابخانههای سلطنتی یا جز آن بوده و هست، از آثار همین دبیران و به قصد خوشآمدگویی به درباریان نوشته شده است.
همان وقت که در ساوجبلاغ بوده، قطعهای به اسم پسرش عزیزالله به خاکپای همایون تقدیم کرده، و نیز «کتاب دعایی به کتابخانه مبارکه» آماده کرده است. نتیجه آنکه وزیر هم «وعده منشیگری» به فرزند داده و «یکصد و پنجاه تومان مواجب» سالانه برای او در نظر گرفته است.
حالا او با خیال راحت مدتی در ساوجبلاغ بوده و علاوه بر آنچه برای فرزندش گرفته، مقدار «بیست خروار خانواری معوقه» هم «از محل تخفیفات خالصه ساوجبلاغ» برای ملاعباسعلی نابینا، برادرش گرفته است.
وی میگوید که دو والده دارد که اینها از بس برای شاه و وزیر دعا کردهاند دندانشان ساییده شده است: «خانهزاد را دو نفر والده است که در مظان اجابت دعوات، از بس به وجود مبارک دعا کردهاند، دندان به دهان هیچیک نمانده، مدتهاست آرزو دارند که دعای وجود مقدس را در اراضی مقدسه بجای آرند». آرزوی اینها سفر مشهد است که گویا برای این هم پولی میخواهد.
و اما این کار وی، یعنی ترجمه و شرح فرمایشات امام علی (ع) که نامش را چارهساز نوشته، کاری است که «دارای انواع حکم عقلیه و نقلیه، و مراتب علمیه و عملیه است. نامش را چارهساز گذاشته است. گویا این متن را در سفر مشهد نوشته و میگوید این وقت شاهزاده رکنالدوله به سمت حاکم خراسان است و میافزاید که حکم او را پدرش در آن وقت نوشته است: «پدر این غلام، محمد منشی ساوجبلاغی، فرمان آن مملکت وسیع فسیح را به اسم مبارک این شاهزاده بزرگ که شخص سلطنت را والاگهر برادر است، نوشت» و بابت آن «توسط میرزا عبدالوهاب خان آصف الدوله، یکصد تومان دریافت کرده است. «بعد از آن نیز چون تحریرات و احکام خراسان در دیوان رسایل خاصه، با این پدر و پسر بود، همه وقت، بهر تقریبی که پیش میآمده، طرف مرحمت و رعایت این شاهزاده رؤوف قدردان بوده».
وی میگوید البته نهجالبلاغه ترجمه و شرح فراوان دارد، اما او نیز دلش خواسته است کاری انجام دهد و «نیت او جز عبودیت و استفاضه نیست»!
برای وی، نکته مهم خداشناسی و شاهپرستی است که آن را به کار برده و به عنوان دو ویژگی مهم یاد کرده است.
و اما چارهساز، کتابی است در 147 صفحه در شرح شماری از فرمایشات حکمتآمیز امام علی (ع) با خط خوش نوشته شده و آخرین کلمات آن دو بیت شعر در ستایش ناصرالدینشاه است:
شه ناصر دین که مهر و مه برده اوست
تا خیمه مشتری سراپرده اوست
گوهر خرد امین سلطان شهست
نبود عجبی که دست پرورده اوست
نسخهای از این کتاب، به شماره 321 در کتابخانه مجلس موجود است که این گزارش بر اساس آن نوشته شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
ای تو نوازنده بیچارگان /ای تو رهاننده آوارگان
چاره ما ساز که بیچارهایم /گمره و سرگشته و آوارهایم
چارهساز بینیاز را سپاس سزاست که به لطف عمیم وجود مسعود همایون اعلیحضرت قدر قدرت شاهنشاه اسلامپناه را ـ ارواح العالمین فداه ـ نگین صاحبقرانی بخشد، و به تخت و اورنگ ذوالقرنین جای فرمود، و دولت ابد آیت ناصری را در آسایش عباد، به قرون متوالیه نعمت جاوید ارزانی داشت.
خدایا تو این شاه درویش دوست /که آسایش خلق در ظلّ اوست
بقائی فزونش ز اندازه بخش /بهر ساعتی نعمتی تازه بخش
الحمدالله تعالی، قوام سلطنت جاوید نگین، چون نظام دولت ابد تمکین، رونقی به کمال دارد، و امروز برای این مردم آن سعادت و شرافت حاصل است که مربّی ارباب کمال خداوند، اصحاب حال حضرت اشرف مستطاب اجل امجد افخم، وزیر اقدس اعظم، امین السلطان ـ متّع الله المسلمین بطول بقائه، در تحصیل آسایش عموم و خصوص دعای ذات ملکوتی صفات همایون ـ خلد الله ملکه و سلطانه ـ در مسند صدارت اقدسیه، به وجود حقشناس شاهنشاهپرست، زحمت را بر راحت مقدم داشته، و تحمّل بسی زحمتهای خداجویی دارند که در هر دو عالم غیر خدا نشناسند، خدایش در عوض خداجویی، دنیا و اهل دنیا را در خدمتش مطیع ساخته که در حدیث قدسی میفرماید: یا دنیا اخدمی من خدمنی و استخدمی من خدمک. لمؤلفه الفقیر
تا هست جهان تو صدر باشی /در حضرت شه بقدر باشی
خانه را و بن خانه را و تقی عنوان نگار پسر مرحوم رئیس محمد ساوجبلاغی، اوّل منشی دیوان رسایل خاصه همایونی، عمری در خدمتگزاری و تحریرات دیوانی، زیردست پدر، به علم صدق و دانش و راستی ولینعمتپرستی قیام و اقدام ورزیده، و در مأموریتها و نگارشات مطالب سرحدیه و تکالیف عبیدانه با اهتمامات لازمه دارای فرامین واجب الاطاعه و تصدیقات رجال قدردان آمد، فحمدالله ثم حمدالله، همیشه به کمال رغبت طالب است، همانطور که اغلب از فضلا از روزگار و اهل دنیا شکایت داشته، و رساله شکوی نوشتهاند، در مقابل این نعم الهیه که برای آحاد و افراد ناس از پرتو مبارک خداشناس ـ ارواح العالمین له الفداء ـ حاصل است، خانهزاد کتب مبسوطه لشکر عرضه دارد. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا.
الحق در این دعوی سجل حقیّت را این بنده میبرد که خدا میفرماید: ولئن شکرتم لازیدنکم. به شکرانه اقبال این عهد سعید، قطعهها نوشت، برای کتابخانه مبارکه کلام الله مجید، و مرقعها و قطعات قاب آینه ترتیب داده، کتب متعدده به روزگار سعادت یادآور گذاشت، و به ارث و اکتساب، چون استادان قدیم، در فنون خطاطی از کتیبه تا قلم غبار بر امثال رجحان یافت. در نشر فضایل اقدسیه، از اثر تربیت ملوکانه، یک سال متجاوز شب و روز نیاسود، و جلد اول شرح مثنوی را از ترکی به پارسی ترجمه کرده، بنام نامی صدر اقدس به اتابکیه اقدسیه موسوم ساخت، و در تقدیم آن به قبول مستدعیات غلامانه، با صدور دستخط مبارک، در ذیل بزرگواری و اعطاف و الطاف حضرت مستطاب اجل اکرم بندگان، آقای امین الملک ـ ادام الله اجلاله العالی ـ به اختصاص جاروبکشی آستان مبارک سرافراز آمد.
امین الملک شَه، آن مظهر عقل /که نظم ملک شه، زو شد مسلم
خدایش داده اقبال مؤبد /که بوده در خداجویی معظم
اکنون دو سال است که به تشکر این اختصاص، به عقل ناقص و زبان کلیل، به تصدیق عموم فضلای عصر، محسود اماثل و اقران و مغبوط ابن مقله و سحبان گردیده، به عونالله از ملتزمین خدمت، و مستعدین مرحمت است. برادری دارد ضریر و نابینا، به قوه استماع با معلمی مخصوص، در حفظ کلام الله، و آموزش قواعد عربیه، و علم قرائت و مطالب ادبیه رنج برده، با صغر سن، دقیقهای از دعا و فرایض نمکشناسی غفلت ندارد، و در منابر خامس آل عبا ـ علیه من الصلوة انماها و من التحیات ازکاها ـ به دعاگوئی متذکر است. عزیزالله، غلامزاده، به تربیت آفتاب اقبال در سن هشت و نه سال، به درس و مشق چاکری کتاب و قطعه تقدیم نموده، و مورد این مرحمت آمد که هذا الشبل من ذاک الاسد [ضربالمثل که یعنی به پدرش رفته!] امسال که ده و اند از قرن دویم ناصری میگذرد، و بر سبیل معهود، سه ماه سر خرمن را استیذان نموده، مرخص خانه شده، و به ساوجبلاغ برای سرکشی تیولات چاکرانه و علاقه رعیتی رفت. بعد از انقضاء مدت مرخصی، به فرایض چاکری به زیارت آستان اقدس عودت نمود. از خط پدر و پسر دعای ایام هفته نوشته، جلد آن را به عکس مبارک موشّح داشته، به طور ارمغان و راه آورد تقدیم کرد. مثنوی
گر برای تو دل و جان آورم / زیره را من سوی کرمان آورم
در موقع استرخاص به ساوجبلاغ نیز، قطعهای به اسم غلامزاده عزیزالله، به خاکپای اعلی، و کتاب دعایی به کتابخانه مبارکه، و حضور مبارک حضرت اشرف وزیر اقدس اعظم ـ اروحنا فداه ـ فرستاد، و عزیز الله غلامزاده به وعده منصب منشیگری، و یکصد و پنجاه تومان مواجب او از صرف جیب مبارک مستظهر شده، به کمال امیدواری به ساوجبلاغ رفته، و در این مدت شب و روز چیز نوشته، در حق خانهزاد دیگر، برادر این غلام ملاعباسعلی اعمی نیز منتظر است که بیست خروار خانواری معوّقه این غلام را از محل تخفیفات خالصه ساوجبلاغ در حق او مستمر فرمایند که یکصد نفر صغیر و کبیر نانخور دعاگو، از تصدّق فرق فرقدسای مبارک، به ترفیه و آسایش باشد، تا خدا چه بخواهد، و همت والا نهمت چه اقتضا فرماید.
خانهزاد را دو نفر والده است که در مظان اجابت دعوات، از بس به وجود مبارک دعا کردهاند، دندان به دهان هیچ یک نمانده، مدتهاست آرزو دارند که دعای وجود مقدس را در اراضی مقدسه بجای آرند. به عونالله اکنون به زیارت ارض اقدس و مشهد مقدس عازماند، به شکرانه اینکه الحمدالله المتعال مساعدت بخت و رهبری سعادت در جرگه خدام آستان رفعت بنیان حضرت اشرف افخم وزیر اقدس اعظم ـ دامت شوکته العالی ـ منسلک داشته، محض دعای بقای وجود مبارک، در زیارات مخصوصه خود، مرخصی حاصل نموده، حاضر میشود، و با آنکه زاد و راحله ندارد، توکل به خدا و توسل به ائمه هدی را بهترین راحله و توشه میشمارد. در این توکل و توسل، ترجمه این باب از فرمایشات حضرت یعسوب الدین امیرالمؤمنین اسدالله الغالب علی بن ابیطالب ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ را به رجاء واثق چاره ساز عبودیت خود قرار میدهد، و این ترجمه باب شریف را که دارای انواع حکم عقلیه و نقلیه، و مراتب علمیه و عملیه است، به ملایمت براعت استهلال که در توحید دیباچه به قلم رسیده، به چارهساز مسما میدارد، و از خلاق رؤوف چاره ساز، مسألت مینماید که به تفضلات سبحانی، این سفر توکل و توسل را به وسعت و نعمت دنیا و آخرت مقرون داشته، توفیقی عطا فرماید که در استدامت این عهد فیروز مهد، مصون از زوال که قوام دولتش پاینده و آفتاب شوکتش تابنده باد، سجدات شکر بجای آرد.
آری زیارت مشهد مقدس، به خلوص عقیدت، ازاله معاصی و اجابت دعوات مینماید، و تحریرات آن سرحد و ثغور، به خداشناسی و شاهپرستی، در انواع تعیّش مورث برکت میآید، خاصه در این موقع که ایالت و فرمانفرمایی آن مملکت وسیع، به حضرت مستطاب اشرف ارفع امجد والا شاهزاده رکنالدوله العلیة و العالیه ـ دامت شوکته الوالا ـ مفوّض و موکول است، ولینعمت و ولینعمتزادهاند، و در اسفار سابقه که به حکمرانی این مملکت و مضافات مأمور آمدند پدر این غلام، محمد منشی ساوجبلاغی، فرمان آن مملکت وسیع فسیح را به اسم مبارک این شاهزاده بزرگ که شخص سلطنت را والاگهر برادر است، نوشت، و به توسط مرحوم مبرور میرزا عبدالوهاب خان آصف الدوله که در آن وقت نصیر الدوله لقب داشتند، و در حضرت مستطاب اشرف والا، وکالت کافیه مینمودند ـ البسه الله تعالی حلل النور ـ یکصد تومان رسوم فرمان مرحمت فرمودند. بعد از آن نیز چون تحریرات و احکام خراسان در دیوان رسایل خاصه، با این پدر و پسر بود، همه وقت، بهر تقریبی که پیش میآمده، طرف مرحمت و رعایت این شاهزاده رؤوف قدردان بوده، نعم الاتفاق منتهی سعادت است، هرگاه توفیق رفیق شود و به یک کرشمه دو کار، زیارت سرکار فیض آثار، و فیض حضور حضرت شاهزاده والاتبار کامکار حاصل آید انشاءالله!
شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر منتهای مطلب خود کامران شدم
با دست تهی آمدهام زانکه نزیبد
جز دست تهی تحفه خداوند کرم را
به دست تهی ترجمه این باب را از کلمات مبارکه نهجالبلاغه ارمغان آن حضرت و مایه توکل شمرده، به تألیف و تلفیق آن جسارت عبیدانه ورزید، و به اذن الله تعالی و اذن رسوله و خلفائه، و به اجازه ولینعمت عصر برکت عزت و اقبال بدان حضرت آورد، اگرچه اهل فضل و بلاغت از متقدمین و متأخرین عرب و فرس، بسی شرح و تفسیر برای این کتاب مبارک نوشتهاند، ولی چون نیت جز عبودیت و استفاضه نیست، انشاءالله مقبول حضرت میآید.
مسلم است که گنجشک نیست چون شهباز
ولی گریز ندارد ز پر زدن گنجشک
خاطرهای از علامه مجلسی دربارۀ یک جوکی هندی که به اصفهان آمد
حکایت زیر را علامه مجلسی از یکی از دوستان پدرش نقل کرده که جالب است. محل درج این حکایت، در بحثی است که علامه از سحر و احکام آن در کتاب حدود (نسخه ش 3229 دانشگاه) دارد. حکایت، مربوط به آمدن یکی از مرتاضان هندی به اصفهان است. میدانیم آن زمان رفتوآمد میان ایران و هند بسیار زیاد بود. گرچه این ارتباط بیشتر با رفتن ایرانیان دبیر و شاعر و سیاسی و گاه مذهبی به هند بود، اما تجار هندی هم برای تجارت به ایران، بهویژه به اصفهان و کاشان میآمدند. در این حکایت، بحث از آمدن یکی جوکی هندی است که کارهای شگفتی میکرده و چنانکه خودش گفته، میخواسته است تمام امرا و اعیان این مملکت را تسخیر کند و دختر و پسر سالم نگذارد! متن گفتگوی دوست پدر مرحوم مجلسی را با وی خواهید خواند. نظر من در بیان این حکایت، بیشتر به بیان تاریخ اجتماعی دوره صفوی از دل این قبیل حکایات است. راوی آن به هر حال فردی مانند علامه مجلسی است. همینطور، توجهم به باورهایی که در ارتباط با سحر و جادو وجود داشته و کارهایی که مردم برای دفع این قبیل مسائل داشتهاند. طبعاً نه نگاه تردید دارم، نه تصدیق، بلکه صرفاً به اینکه مردم ما چگونه میاندیشیدهاند توجه میدهم. البته این رویهای که در اینجا آمده، تا همین اواخر رواج داشته و حتی الان نیز کمابیش هست. هرچند در گذشته بسیار گسترده بوده و دلیل آن هم دشواریهای لاعلاجی بوده که مردم با آنها روبرو بودند و حالا و در این زمان تلاش میکنند با روشهای دیگری آنها را حل کنند.
یک نکته کلی دیگر که شاید به درد علاقهمندان تاریخ اجتماعی بیاید این است که در بحث سحر در کتابهای حدیثی و فقهی، اطلاعات اجتماعی بسیار گستردهای هست و امکان این وجود دارد که بر اساس آنها بخشی از تاریخ اجتماعی ما نوشته شود.
علامه مجلسی مینویسد: شنیدم از مرد ثقه از اصدقاء والد مرحوم خود که در زمان نواب گیتی ستان ـ علیه الرحمة و الغفران ـ جوکی از هند آمد به این ولایت و شهرت عظیم کرد که مناطر (منتر!) و طلسمات و علوم غریبه میداند و مردم بر سر او جمعیت عظیم کردند، و به سعی بسیار به او راه مییافتند. شخصی مرا به تکلیف بسیار به دیدن او برد، و او ملتفت من نشد، و چون خود نیز قدری سعی در تحصیل علوم غریبه کرده بودم، بر طبعم بسیار گران آمد. چون برخاستم، به نزدیک او رفتم، و در گوش او گفتم که اگر آنها که دعوی میکنی یکی را در این شهر به عملآوری، مردی!
این را گفتم و بیرون آمدم. بعد از چند روز شنیدم که او تفحّص من میکند، و التماس میکند که من یکبار به دیدن او بروم. یکی از آشنایان او به سعی بسیار مرا به دیدن او برد. چون داخل شدم بر خلاف سابق مرا تعظیم و تکریم بسیار کرد، و مرا به خلوت برد، و گفت: به خدا سوگند میدهم تو را که بگویی که آن سخن که با من گفتی چه معنا داشت؟ و از جهت چه گفتی؟
گفتم: مگر اثر صدقی از آن سخن یافتی؟
گفت: من نیامدم به این شهر مگر به این قصد که پادشاه و امرا و اعیان همه را تسخیر کنم، و یک پسر و دختر درست در این شهر نگذارم، و بعد از آنکه تو آن سخن گفتی، هر عمل تجربی که داشتم کردم، و هیچ اثر ندیدم. نمیدانم چه جهت دارد!
من جواب گفتم که تو آن اعمال را در بلاد کفر برای کافری چند کردهای و اثر دیدهای، و اکنون به شهری داخل شدهای که آثار اسلام از طاعات و عبادات جمیع ایشان را فرو گرفته، و خانهای نیست که چندین قرآن مجید و صحیفه کامل و کتب دعا نباشد، و هیچ کس نیست که بر بازویش چندین تعویذ و دعا نباشد، و سینههای ایشان مملو از عقاید حقه و قرآن و دعا و دل ایشان قوی است. به اعتماد بر خدا، در چنین شهری جادوهای باطل تو چه اثر میکند؟ و منطرهای کفرآمیز تو چه کار از آنها میآید؟
این را که شنید، دست مرا بوسید و روز دیگر سفر اختیار کرد و روانه کفرآباد خود شد.
چه وقت حاجتروا میشویم؟ نگاهی به نفوذ منجمان در میان سیاستمداران صفوی
قطبالدین لاری یکی از بزرگترین منجمان دوره صفوی و مقیم فارس است که آثار متعددی از وی برجای مانده است. وی در یکی از این آثار با نام حلالمسائل [نجومی] جدای از مباحث علمی، نسبت به طالعبینی که شغل شاغل او بوده، مطالب فراوانی را مطرح میکند.
از جمله، در باره زمان «حاجتروا» شدن خواستهها، و اینکه در «چه زمانی» دقیقاً آدمی حاجتروا میشود مطالبی دارد که نفوذ منجمان را در زندگی روزانه سیاستمداران این دوره نشان میدهد.
در آغاز این بحث مینویسد:
... در بیان وقت رواگشتن حاجت: چون دانسته باشی روا میشود و خواهی که بدانی که کدام وقت حاجترواکردن، پس بدان که کارها که (یا) به روز تمام شود، یا به ماه، یا به سال، به قدر طبیعت حاجت، و بیشتر علما بر آناند که وتد طالع دلیل ساعت، و عاشر دلیل روز، و سابع دلیل ماه، و رابع دلیل سال؛ چرا که بعضی چیزهاست که به اندک مایه روزگار تمام گردد، و بعضی بود که نشاید که تمام شود، مگر به ماهها، چون مدت آبستنی و زادنی ... .
وی سپس توضیحی داده و دو نمونه را بیان میکند... .
مثال: سؤال کنند که حاکم بندرعباسی به جهت حاجتی عرضه به دیوان عالی نوشته، حاجت او روا شود یا نه. ارتفاع گرفتیم و طالع معین شد بدین صورت: [اینجا شکل طالع را گذاشته]... (سپس پاسخ داده است) ... بعد از دو سال حاجت برآید و چنان شد...؛
سپس مثال دیگری زده که جالب است.
ابوالحسن فراهانی (شارح دیوان انوری) که از نزدیکان امامقلی خان بوده، حاجتی داشته، و امام قلی آن را برای دربار شاهی فرستاده است. از قطبالدین لاری دربارۀ حاجترواشدن آن سؤال شده، طالع گرفته، و گفته است روز یکشنبه 26 ماه ربیع حاجتروا میشود، یعنی شش روز پس از سؤالکردن از او ... و چنین شده است.
عین عبارت او این است:
مثال: در روز دوشنبه بیستم شهر ربیعالاول 1037 سؤال کردند که بندگان علامی فهامی امیر ابوالحسن که در ملک فارس بعد از نواب مستطاب خانی امام قلی خان، به بزرگی و فضیلت و حالت او در فارس نبود، حاجتی داشت به نواب اعلای همایون شاهی [شاه عباس]، و نواب مستطاب عالی (امام قلی خان) به جهت رواشدن حاجت سابقالالقاب، عریضهای به درگاه گیتیپناه نوشته، آیا حاجتروا شود؟ بر وفق مدعا بندگان علامی رقم شاهنشاهی صادر شود یا نه. (یعنی اگر وقت حاجترواشدن هست، امامقلی عریضه را بفرستد.)
ارتفاع گرفته شد و زایجه طالع بدین طریق صورت یافت. [تصویر طالع]
بعد از طی دلایل و امتزاج، حکم بر آن شد که در روز یکشنبه بیستم شهر مذکور، رقم از جانب نواب اعلی همایون رسید که حاجت حضرت علامی روا شود، و احکام آنچه بود نوشته، در روز دوشنبه مذکور به ملازمان نواب علامی سپرده که روز مذکور مطالعه فرمایند، و صدق و کذب نوشته بر خود ظاهر سازند.
چون روز یکشنبه 26 رقم نواب اشرف رسید، و مژده بهجت و سرور رسانید، اکابر و اشارف فارس و لار به تهنیت رواشدن حاجت حضرت سابقالالقاب در خدمت حضرت علامی بودند که طالع مسئله که نوشته شده بود به حضور طلبید و احکام خوانده شد. آنچه این بیبضاعت نوشته بود، خصوصاً اینکه روز یکشنبه 26 شهر مذکور حاجتروا خواهد شد و به فعل آمده بود، همه دعای آمرزش استادان این فن کردند و تحسین این بیبضاعت گفته و چون تألیف به نام نواب علامی بود، در نظر ایشان آزمود و سپرد.
وقفنامه کتاب از سال 1118ق
متن زیر وقفنامه دو جلد یک کتاب «مصباح» است که حاجی نسیم که به احتمال از آقایان یا همان خواجگان حرم صفوی است، آن را وقف کرده و تولیت آن را به میر محمدعلی بن میر علیرضا حسینی واگذار کرده و نوشته است که پس از او، تولیت در اختیار فرزندان او و اگر آنها شایستگی نداشتند، برادرزادگان او و اگر آنها هم نداشتند، در اختیار فقیه جامعالشرایط باشد. با توجه به این کتاب است که نوشته است شش ماه بیشتر امانت نباشد، مگر با اجازه جدید متولی. به علاوه، کتاب نباید معطل بماند. البته، این قبیل وقف نامه فراوان است، اما از حیث جامعیت آن و نیز نکاتی که دربارۀ واگذاری تولیت از سوی یک خواجه به یک عالم هست، به دلیل اینکه خودش فرزندی ندارد، قابل توجه است.
جالب است که وسط وقفنامه دربارۀ ملکیت آن مطلبی آمده است. به نظر میرسد این ملکیت روی نسخه بوده و سپس کسی مانند حاجی نسیم که آن را خریداری کرده، وقف نموده است. آن عبارت این است: قد صار هذا الکتاب بالبیع الصحیح الشرعی من جملة ملکی و انا العبد الراجی الی عفو ربه الغنی پروانه ابن الله قلی غفر الله لهما و لاستاده بالنبی و الوصی.
این نسخه متعلق به کتابخانه مرحوم سیدمصلحالدین مهدوی اصفهانی، مؤلف آثاری با ارزش در تاریخ و رجال اصفهان است که پس از رحلت، به کتابخانه ابن مسکویه اصفهان منتقل شده است.
هو الواقف السرّ والخفیَات
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
الحمدلله الذی وقف علی سرائر العباد، و شرع لهم دیناً کافیاً فی الفوز یوم التناد، وافیاً فی اُمور المعاش والمعاد، صافیاً من دون الزّیغ والفَساد، و هداهم إلی ینابیع الحکمة، نَبَعَ من حدائق القرآن أحلی من الشّهد، و أصفی من حیاة الحَیَوان.
و الصّلاة و السّلام علی محمدٍ، البشیر و النذیر لأهل البلاد، و آله الائمة الامجاد، سیّما أسدالله الغالب علیّ بن ابی طالب، الذی هو لکلّ قوم هاد ـ صلوات الله علیهم و لعنة الله علی أعدائهم أهل العناد و الفساد الی یوم التناد.
و بعد
باعث بر تحریر و ترقیم این رقیمه نمیقه وثیقه، آنکه وقف صحیح شرعی، و حبس صریح ملّی نمود، رفعت و معالی پناه، عزّت و عوالی دستگاه، مکرمت و محمدت اکتناه، معتمد الخواص، حاجی الحرمین الشریفین، حاجی نسیم، این جلد و جلد اوّل مصباح را بر کافّه مؤمنان اثنی عشریه ـ کثرهم الله فی الارضین، هو قربةً الی الله و طلباً لمرضات الله، که از آن منتفع شوند، و واقف را در اجر آن شریک گرداند، و معطّل نگذارند، و مشروط به آنکه زیاده بر شش ماه نگاه ندارند. اگر احتیاج باقی باشد، به نظر متولّی شرعی رسانند، و به اذن جدید نگاه دارند.
و تولیت شرعی این دو جلد را در اخذ و اعطا و ضبط و حفظ، مفوّض گردانید به سیادت و نجابت پناه، فضیلت و کمالات دستگاه، صلاحیت و تقوی شعار، میر محمدعلی، خلف مرحمت و غفران پناه میر علیرضا الحسینی، و بعد از او بر اولاد ذکور او، ما تَعاقَبوا و تَناسَلوا، هر یک که اهلیت و صلاحیت امر مزبور را داشته باشد، مختص او بوده، و اگر هیچیک قابلیت و صلاحیت امر مزبور را نداشته باشند، امر تولیت مزبور بر اولاد برادران سیادت پناه مشارالیه مرجوع و مفوّض است، به دستور فوق، ما تَعاقَبوا و تَناسلوا، و اگر ایشان العیاذ بالله منقرض شوند، امر تولیت مرجوع خواهد بود به فقیه جامعالشرایط.
وظیفه هر یک از متولیان در هر مرتبه از مراتب آنکه، صرفه و غبطه وقف را در آن دانند، مناسب هر وقتی و زمان عمل آورده، دقیقهای از دقایق فرو نگذارند، وقف صحیح شرعی مشتمل بر جمیع نواقص و بطلان، «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذينَ يُبَدِّلُونَهُ»، واللهُ علی ما نَقول شهید، و کفی بالله شهیداً.
تحریراً فی یوم الاربعا ثامن عشر شهر ذیالحجه الحرام سنة 1118
پربازدید ها بیشتر ...
ابوریحان بیرونی، روش استدلال و نقد علمی
رسول جعفریانمروری است بر کتاب «تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات الاماکن بیرونی» با هدف استخراج روش استدلال و ن
تاریخچه بنای شهر آبادان
عبدالنبی قیمنویسنده نوشتار حاضر را با هدف ارائه تصویری واقعی و گویا از تاریخ بنای شهر آبادان، وجه تسمیه آن، موقع
منابع مشابه
تازه هایی از جبل عامل، اهواز، و تبریز از سال 1156 هجری
رسول جعفریانپیش از این قطعه ای از کتاب طلسم اسکندری از عبدالله بن نورالدین بن نعمة الله جزائری را در باره صابئه
دیگر آثار نویسنده بیشتر ...
وصف شخصیت و آثار علامه مجلسی در هدایة العالمین (از سال 1142)
رسول جعفریانکتاب هدایة العالمین توسط یکی از نوادگان مجلسی در اصول دین و در هند نوشته شده است. نویسنده به مناسبت
گزارشی از «باب الشیطان» (از کتاب الشجره) ابوتمام نیشابوری، منبعی با ارزش در باره فرق اسلامی
رسول جعفریانگزارشی است از بخشی از کتاب الشجره که در باره فرق اسلامی است. نویسنده اسماعیلی مذهب و از اواخر قرن سو
نظری یافت نشد.