۳۷۷۲
۰
۱۳۹۶/۰۳/۰۹

آگاهی‌هایی از اندیشه و اجتماع در لار در نیمه نخست قرن یازدهم هجری

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

قطب الدین لاری (م بعد از 1032)، منجم و صوفی، شارح کتاب اعتقادات نوربخش، به نام سراج السالکین، از منجمان دستگاه صفوی و شخص امام قلی خان، از مردمان لار و خاندانی بنام بود. وی در سراج السالکین که همین شرح است، اطلاعات جالبی در باره خودش، لار، باورهای صوفیانه ومنازعات فکری در اطراف آن، بدست داده است. وی این کتاب را به شاه عباس و امام قلی خان اهداء کرده، اثری که حاوی اطلاعات جالبی از او و زمانه اوست. این مقاله ناچیز را به دوست عزیزم جناب آقای دکتر وثوقی که سالهاست در دانشگاه در خدمتشان هستم، و برای تاریخ لار زحمات زیادی کشیده اند، تقدیم می کنم.

قطب الدین لاری (م بعد از 1032)، منجم و صوفی، شارح کتاب اعتقادات نوربخش، به نام سراج السالکین، از منجمان دستگاه صفوی و شخص امام قلی خان، از مردمان لار و خاندانی بنام بود. وی در سراج السالکین که همین شرح است، اطلاعات جالبی در باره خودش، لار، باورهای صوفیانه ومنازعات فکری در اطراف آن، بدست داده است. وی این کتاب را به شاه عباس و امام قلی خان اهداء کرده، اثری که حاوی اطلاعات جالبی از او و زمانه اوست. این مقاله ناچیز را به دوست عزیزم جناب آقای دکتر وثوقی که سالهاست در دانشگاه در خدمتشان هستم، و برای تاریخ لار زحمات زیادی کشیده اند، تقدیم می کنم.

در باره قطب الدین لاری

قطب الدین عبدالحی بن عزالدین بن عبدالحی زاهدی الحسینی اللاری [نامی که در برخی از آثار خودش نوشته)، منجم برجسته، عارف و صوفی، و مؤلف آثار چندی در دانش نجوم و عرفان، از چهره های برجسته لار و دولت صفوی، در نیمه دوم قرن دهم و نیمه اول قرن یازدهم هجری است. از وی آثار فراوانی در نجوم  و جز آن، مانند حل مسائل (فهرستواره کتابهای فارسی: 4/2914)، حل و عقد (فهرستواره: 4/2916)حاشیه بر اختیارات فخر رازی، تحفه معینیه، تعلیقه بر سی فصل خواجه و  ... بر جای مانده است. شرح حال وی در طبقات اعلام الشیعه قرن یازدهم (ص 459) آمده و در مجموعه های کتابشناسی های نسخ خطی، از آثار وی یاد شده است. (در دنا ، ذیل زاهدی لاری! فقط از چهار کتاب یاد شده و در باره انتساب برخی از آثار به وی باید بیشتر تحقیق شود). منابع قدیمی تر نوشته اند که تا سال 1027 زنده بوده است (فهرستواره: 4/2845)، اما در منابع بعدی آمده است که کتاب او در تقویم و طالع، به نام شاه عباس صفوی، در سال 1033 نوشته شده است (اثر آفرینان: 5/94). یکی از آثار او همین سراج السالکین است که در اینجا، بر آن مرور خواهیم کرد. این کتاب، به شاه عباس و امام قلی خان تقدیم شده است، مطلبی که شرح آن را ذیلا خواهیم آورد.

قطب الدین لاری منجم (دستگاه امام قلی خان)

قطب الدین با دولت صفوی و امرای آن در لارستان پیوند نزدیک داشته و این مطلب را در برخی از آثار او به خوبی می توان دریافت. وی در شیراز از نزدیکان امام قلی خان بوده و پیشگویی های نجومی آنان را انجام می داده است. قطب در کتاب حل مسائل، وقتی بحث از زمان «حاجت روا» شدن درخواست ها بحث می کند می نویسد: ... در بیان وقت روا گشتن حاجت: چون دانسته باشی روا می شود و خواهی که بدانی که کدام وقت حاجت روا کردن، پس بدان که کارها که (یا) به روز تمام شود، یا به ماه، یا به سال، به قدر طبیعت حاجت، و بیشتر علما بر آنند که وتد طالع دلیل ساعت، و عاشر دلیل روز، و سابع دلیل ماه، و رابع دلیل سال، چرا که بعضی چیزهاست که به اندک مایه روزگار تمام گردد، و بعضی بود که نشاید که تمام شود، مگر به ماهها، چون مدت آبستنی و زادنی... وی سپس توضیحی داده و دو نمونه را بیان می کند.... مثال: سوال کنند که حاکم بندر عباسی به جهت حاجتی عرضه به دیوان عالی نوشته، حاجت او روا شود یا نه. ارتفاع گرفتیم و طالع معین شد بدین صورت : [اینجا شکل طالع را گذاشته]... (سپس پاسخ داده است) ... بعد از دو سال حاجت برآید و چنان شد.... سپس مثال دیگری زده که جالب است. ابوالحسن فراهانی (شارح دیوان انوری) که از نزدیکان امامقلی خان بوده، حاجتی داشته، و امام قلی آن را برای دربار شاهی فرستاده است. از قطب الدین لاری در باره حاجت روا شدن آن سوال شده، طالع گرفته، و گفته است روز یکشنبه 26 ماه ربیع حاجت روا می شود، یعنی شش روز پس از سوال کردن از او... و چنین شده است.

عین عبارت او این است: مثال: در روز دوشنبه بیستم شهر ربیع الاول 1037 سوال کردند که بندگان علامی فهامی امیر ابوالحسن که در ملک فارس بعد از نواب مستطاب خانی امام قلی خان، به بزرگی و فضیلت و حالت او در فارس نبود، حاجتی داشت به نواب اعلای همایون شاهی [شاه عباس]، و نواب مستطاب عالی [یعنی امام قلی خان) به جهت روا شدن حاجت سابق الالقاب، عریضه ای به درگاه گیتی پناه نوشته، آیا حاجت روا شود؟ بر وفق مدعا بندگان علامی رقم شاهنشاهی صادر شود یا نه.  (یعنی اگر وقت حاجت روا شدن هست، امامقلی عریضه را بفرستد).

ارتفاع گرفته شد و زایجه طالع بدین طریق صورت یافت. بعد از طی دلایل و امتزاج، حکم بر آن شد که در روز یکشنبه بیستم شهر مذکور، رقم از جانب نواب اعلی همایون رسید که حاجت حضرت علامی روا شود، و احکام آنچه بود نوشته، در روز دوشنبه مذکور به ملازمان نواب علامی سپرده که روز مذکور مطالعه فرمایند، و صدق و کذب نوشته بر خود ظاهر سازند.

چون روز یکشنبه 26 رقم نواب اشرف رسید، و مژده بهجت و سرور رسانید، اکابر و اشارف فارس و لار به تهنیت روا شدن حاجت حضرت سابق الالقاب در خدمت حضرت علامی بودند که طالع مساله که نوشته شده بود به حضور طلبید و احکام خوانده شد. آنچه این بی بضاعت نوشته بود، خصوصا این که روز یکشنبه 26 شهر مذکور حاجت روا خواهد شد و به فعل آمده بود، همه دعای آمرزش استادان این فن  کردند و تحسین این بی بضاعت گفته و چون تالیف به نام نواب علامی بود، در نظر ایشان آزمود و سپرد.

قطب الدین صوفی (و کتاب سراج السالکین)

منابع کهن، قطب را به عنوان منجم می شناسند، اما وجه صوفیانه او آن هم به صورت علمی، قابل توجه است. این نکته را می توان از کتاب سراج السالکین او دریافت، اثری که شرح یک متن اعتقادی ـ عرفانی است، مانند دیگر متون مشابه، سراج، ترکیبی از متن اصلی عربی و شرح فارسی آن است. متن عربی بسیار مختصر است، اما فارسی آن مفصل و جمعا کتابی است که در 274 صفحه شکل گرفته است. نسخه آن در دانشگاه تهران، به شماره 4256 در سال 1104 کتابت شده است.

شرح رساله اعتقادات سید محمد نوربخش

نویسنده متن اصلی، این رساله اعتقادی ـ عرفانی را برای کسی که او را فرزند (روحی) خود دانسته، به عربی نوشته و شارح ما، آن را شرح کرده است. نخستین سوال این است که نویسنده متن اصلی کیست؟ در بخش نخست کتاب، عبارتی از او نقل می شود که خطاب به فرزندش  می نویسد: «اعلم أیها الولد! أعزّ من الروح صاحب النصرة و الفتوح السلطان الاعدل و المقبل الاقبل ذو النسب الطاهر النبوی و الحسب الباهر العلوی، الذی امتاز من السلاطین الدوران بقول اهل الکشف و العرفان و فاق بالعقل و الفهم و العقیدة الطاهرة علی الاقران و اختصّ بتقویة الاسلام فی آخر الزمان». شارح ما، در ترجمه و شرح بند بالا می نویسد: «و مراد به فرزند آخر، کار کیا سلطان محمد است انار الله مضجعه که چون اقوال قوم در بعضی اعتقادات که علم به آن از ضروریات بود و در آن اختلاف بود، و از حضرت قدسی مآب استدعای محاکمه طرفین و اظهار اعتقاد حضرت ماتن در این ابواب نموده بود، ملتمس ایشان را مبذول فرموده به این رساله رفع شک از خاطر سلطان و اظهار عقیده خود و اصلاح ذات البین نموده اند» (ص 21 ـ 22).

نویسنده از نام ماتن سخنی نگفته است، اما معمولا از وی با تعبیر قدسی مآب یاد کرده از جمله می نویسد: «حضرت قدسی مآب بر طریق و سنت الباب این رساله تصنیف فرمود» (ص 27). و یا «حضرت قدسی مآب متعرض حصر طبقات به واسطه اختلاف نشده» (ص 34). اما در واقع، این رساله، همان رساله اعتقادات سید محمد نوربخش است که در برخی از منابع، به قاسم انوار هم نسبت داده شده است. از جمله در نسخه شماره 10055 مجلس (ص 242 به بعد)، این رساله، یعنی دقیقا همین متنی که لاری در اینجا شرح کرده و نامش را سراج السالکین گذاشته، به عنوان رساله شاه قاسم انوار آمده است، ولی در غالب منابع، و به درستی، از سید محمد نوربخش (795 ـ 869) دانسته شده است (نسخه ش 14280 مجلس، برگ 41 ـ 42). (و بنگرید دنا، ج 2، ص 15 برای نسخه های دیگر). بدین ترتیب، اصل رساله، از سید محمد نوربخش است و لاری ما با تعلق خاطری که به وی دارد و او را حضرت قدسی مآب یاد می کند، آن را شرح کرده است.

لاری و علاقه به تصوف و مشایخ صوفیه

ما دلبستگی خاندان قطب الدین لاری را به تصوف، به راحتی باید از این کتاب استفاده کنیم. نیز این که او نوربخشی است و مطمئنا علاقه  مند و مرتبط با مشایخ و بزرگان این خاندان بوده است. در این کتاب، در موردی، بحث از امامت بویژه امام مهدی ع دارد و در باره امامت پس از آن به امامت نوعی باورمند است، و این که «در یک وقت چندین کس می شاید که هر یک به امامت و ارشاد قومی مشغول باشند که تنفید احکام الهی و اقامت حدود الله و سدّ ثغور شیاطین و تجهیز لشکر عقل و روح و قهر متغلبه ... نفس و شیطان و قطاع الطریق شهوات و هرچه محتاج الیه ایشان باشد، نماید، چنانچه از احوال مشایخ معلوم می شود بلکه بعضی بر بعضی مردم را امام اند، چون پدر و فرزند و استاد و شاگرد». (ص 133). جای این بحث البته در ضمن توضیح خاتم اولیاء است که در آنجا هم این اشاره را دارد که امامان بعد از مهدی (ع) « علمای ربانی و صوفیه و متصوفه عبارت از ایشان است» یعنی اولیاء (ص 142).

نقد صوفیان بازاری

لاری عمیقا صوفی است، اما از صوفیان بازاری متنفّر است، و در این باب شرحی مفصل داده می نویسد: «اما جمعی که نه طالب علم باشند و نه صاحب عمل، لیکن به درّاعه زرق و جبّه شید و طیلسان تلبیس همچون ابلیس متلبّس شده باشند، و عصای تزویر در دست و نعلین فریب در پای کرده، گرد شهر و بازار و کوچه می گردیده که کدام ساده دل مسلوب العقل را به دام آورند، و از مشتهیات نفسانی و لذّات جسمانی آن قدر که میسّر و مقدور باشد از وی اجتناب نمایند، و به نذر و وظیفه حساب کنند، و اگر بالفرض کسی از این جماعت صوفی نمای ظاهر آرای باطن آلوده، استمداد و استعانت در قطع طریق برایا و غصب اموال مؤمنان نماید، و به جهت حصول همین مرادات غیر مشروعه به ایشان نذری قبول کند، ایشان از سر ذوق بهر برآمدن حاجات غیر مشروعه او فاتحه و سوره اخلاص از سر اخلاص خوانند، و ندانند که این فاتحه از جانب حضرت عزّت لعنت شود، و بر ایشان فرود آید، و حدیث ربّ تال القرآن و القرآن یلعنه، اِشعار بر این دارد، و بعد از این که به حسب اتفاق، آن ساده دل مطلوب غیر مشروع خود را در کنار دید، گوید از اثر توجه فلان شیخ یا صوفی حاجتم روا شده، و وفا به نذر نمایم، پس شهرت کاذب در دهد، و آوازه در اندازد که فلان شیخ یا صوفی باطن اوصاف و دل او شفاف است، و به سبب توجه باطن وی مطالب و مآرب بر وفق مدعا بحصول انجامید، لهذا به خدمت او می شتابم با نذری که کرده ام، جمعی خران احمق، چون کلام او استماع نمایند با وی اتفاق کرده، با نذر و هدیه متوجه خانقاه شیخ شوند، و شیخ را دریابند، و شرح توجه در حصول مراد و اظهار وفا به نذر نمایند، شیخ از غایت حرص و شره، آن مال به یقین حرام را از ایشان قبول کند، و وجه معاش خود سازد، و حصّه ای از آن به جهت دیگران به تبرّک فرستد، و غرضش آن که آن دیگران را به همین وتیره فریب دهد، و از جمله ی مریدان و معتقدان خود سازد. این چنین شیخ و صوفی حزب الشیطان اند، نه اولیاء رحمان، و حذر از ایشان واجب» (ص 145 ـ 146).

در باره مهدویت، به رغم ادعاهایی که در باره سید محمد نوربخش از طرف خود اویا برخی از یارانش مطرح شد، حالا که دو قرن گذشته، نویسنده به همان عقاید رسمی امامیه در باره حضرت مهدی ع باور دارد، وی با اشاره به عقاید فرق مختلف در باره مهدی ع می نویسد: «اما آنچه محققان دانند و چشم ظهور او دارند محمد بن حسن عسکری است و گویند او در حیات است، و اکنون بر چشم محبان و طالبان ظاهر می شود و راه می نماید و از غار سرّ من رأی که آن به غار سامره مشهور است انتظار او می برند» (ص 141).

پیشگویی ظهور مهدی (ع) در سال 1073

از لاری که یک منجم  و پیشگوست، می توان انتظار داشت که زمان خروج حضرت مهدی را هم معین کند، و از قضا در همین کتاب این کار را کرده است: «و مشایخ خروج او تعیین نموده اند، و همه گذشته، اما آنچه مولف بر این است در شب چهارشنبه پانزدهم شهر شعبان سنه هزار و هفتاد و سه (1073) سال عالم نو خواهد شد، و طالع سال عالم میزان به بیست و شش درجه و هشت دقیقه است، و عاشر برج سرطان به بیست و نه درجه و پنجاه دقیقه، مستولی بر کوکب زحل به شرکت زهره، و مستولی بر مرکز عاشر آفتاب و ... در صورت طالع کوکب زحل، در شب سه شنبه نوزدهم ربیع الاول هزار و هفتاد و چهار قران علویین است در برج قوس، و مستعلی درین قران در هر دو فلک زحل، و مستولی بر جزو قران کوکب مشتری به شرکت زهره، در این سال، انتقال دور است به اعتقاد جمهور منجمین به زحل، در این سال اکثر اموری که قران کبری قوسی نزد بعضی و قران عظمی نزد بعضی اقتضاء کرده باشد به ظهور آید، و صاحب قران عظمی یا کبری در مدت این قران ظهور کند، و صاحب قران ظن غالب آن است که مهدی موعود باشد». (ص 141 ـ 142)

نویسنده یک صوفی تمام عیار است و به رغم اختلاف نظرها میان آنان، با طبیعی دانستن این امر، در کل از جریان تصوف حمایت می کند: حاصل این که هر طایفه از صوفیه، روشی و طریقی حاصل دارند که الطریق الی الله تعالی بعدد انفاس الخلائق، و بعضی را صوفیه و گروهی را متصوّفه و جمعی را ابطال شناسند، و قوی را ابدال شمارند و طایفه ای را سیاح دانند، و جماعتی را اوتاد و الی غیر ذلک، اما جریان انهار ولایت از سرچشمه انا مدینة العلم و علی بابها ست، و سلسله کمالات این جمله منوط به سر حلقه أنت منّی بمنزلة هارون من موسی است» (ص 137).

برخی از منابع مولف

 شارح مطالبی از غزالی و عطار نقل کرده (ص 28 ـ 29، 225 «از عطار، کتاب اسرار نامه حشر اجساد»)،  همین طور از مواقع النجوم (ص 37)، گلشن راز ( ص 40، 250) . ثمرة الفلک از بطلمیوس (ص 55) سلسلة الذهب عبدالرحمن جامی (ص 71، 90)، تمهیدات عین القضات (ص 88) از رساله جواب مسؤولات امیرزاده اسکندر حاکم فارس از میرسید شریف شیرازی (ص 147)، فصول الحکم ابن عربی (ص 216)، حکمة الاشراق سهروردی (ص 216)، و فتوحات (ص 256 ـ 266).

تفسیر نجومیِ عالم طبیعی

تبحّر وی در نجوم سبب  شده است که گاه گاه در لابلای عبارت از آن دانش در شرح برخی از کلمات ماتن یعنی سید محمد نوربخش استفاده کند. از جمله در تفسیر آیه «و من الارض مِثلَهنّ» در باره طبقات زمین سخن گفته است (ص 34). این رویه در جای جای کتاب دیده می شود. یکی از شیرین ترین آنها بحث از معراج  و مسائل نجومی است (صص 113 ـ 117).

 دلیل پرداختن به مسائل نجومی هم این است در متن رساله، اشارات نجومی که در افکار عرفانی آن وقت معمول است، فراوان دارد، و بسا توان گفت این که یک منجم عارف در اندیشه شرح آن افتاده همین است. برای مثال این عبارت عربی ماتن: و تجربة أحکام الموالید توجب یقینا کاملاً شاملاً فی القدر، لان الحکیم الکامل المتبحّر فی علم النجوم یحکم علی المولود الذی ترصد درجة طالعه و دقیقه» (ص 50 ـ 52) که شرح مفصلی در پی آن آمده است.

تحلیل های طبیت شناسانه او، تحت تأثیر عبارات ماتن که همان نوربخش است، و تفسیر های نجومی او، در اینجا آشکار است. ما در علم اسلامی، بین تفسیر یک متن مقدس، دانش های پیشینی به ارث رسیده، آیات قرآنی و برداشت ها و کشفیات شخصی درگیر هستیم و باید میان آنها توافقی ایجاد کنیم، مشکلی که معضل اصلی ما در نرسیدن به مفهوم دقیق علم است. ماتن نوشته است که «فأحاطه کرة الماء بکرة التراب» پس احاطه کند کره آب، کره خاک را، چنان که مقتضی طبیعت اصلی ایشان است، زیرا که طبیعت اصلی ایشان آن است که کره آب محیط باشد بر کره خاک، لیکن عنایت ازلی این تقاضا کرد که کره آب از آب اندکی بیرون آید که مساکن حیوانات و مواضع نباتات گردد، و این در وقتی به ظهور می رسد که منطقة البروج و معدل النهار منطبق و ... شوند». (ص 178).

توجیهات دیگر طبیعت شناسانه به همین کیفیت و در همان چارچوب که اشاره شد، فراوان است. جایی هم روایت امام صادق (ع) را دارد که فرمود: «در جبل اروند چشمه ای است از عیون جنّت»، سپس می نویسد: «و کوه اروند نزدیک همدان است». (ص 253).

برای حل مسأله جای بهشت و جنهم و این که دقیقا کجاست، تلاش می کند تا با نشان دادن محیط زمین، مساحت، و دور فلک البروج و اندازه آن، توضیحی بدهد که چون در آسمان دنیا با این وسعت و فسحت، (بودن بهشت و جهنم) محال باشد، در زمین به طریق اولی» نخواهد بود، و این که حضرت رسول ص آن را دیده باید «حمل بر این کنند که بهشت و دوزخ در مکان اصلی خود بوده، و رفع حجاب شده و حضرت آنرا دیده است». (ص 254). وی سپس دیدگاه های خاص خود را هم در این باره و این که «و جنّة عَرضُها کَعرض السموات و الارض» بیان کرده است (ص 255).

اطلاعات لاری در باره خودش

اطلاعات زیادی در منابع شرح حال، در باره وی نیست، اما خوشبختانه در این اثر و آثار دیگر، گهگاه اشارات سودمندی هست.

قطب الدین در جایی از همین سراج، در باره علت یادگیری علم نجوم و این که توصیه همان حضرت قدسی مآب بوده، می نویسد: و مؤلف در احکام موالید و کیفیت و کمّیت عمر اولاد خود و اولاد جیران بسیار خوض نمود و بر اصول و قواعد احکامیان حکمها راند و رسایل در این باب نوشت جمیع از قوت به فعل آمد، و علم یقین حاصل نشد که ان کل صغیر و کبیر مستطر، و از این جهت است که حضرت قدسی مآب در این باب، امر به تعلیم علم نجوم فرموده (ص 56). این عبارت نشان می دهد که تعلق خاطر وی به سید محمد نوربخش سبب رفتن وی به سمت علم نجوم شده است.

و در مورد دیگر در باره سفر خود به مشهد از راه یزد، و دیدن چاه آبی گوید: راقم حروف در وقتی که متوجه زیارت حضرت امام ثامن ضامن ـ علیه صلوات الملک المهیمن ـ بود، به راه دارالعباده یزد متوجه بود، در اثنای راه به جایی رسیدیم که آن را ترشه صالحی گویدن، در وسط همان زمین شوره و در آن منزل چاهی بود سه ذرع عمق داشت و آن چاره آب یبود سفید همچون لون آب لیمو، در غایت ترشی. از آب لیمو حموضت آن به مراتب زیادتر. پس آب نیز ذات حلاوت و مرارت و حموضت است (ص 62 ـ 63). این نکته را برای توضیحی در باره آب بیان کرده است.

در همین کتاب روی تمایلات صوفیانه خود تکیه کرده و موضعش را با فلسفه و اهل ظاهر نشان می دهد. از جمله سعی می کند آراء فلاسفه را در باره این که گویند خداوند عالم به کلیات است و علم او به جزئیات بر وجه کلیست را نقد کند (ص 69، و نیز بنگرید: ص 72).

انتقاد از اعلم العلمای وقت

موضعگیری وی علیه برخی از عالمان زمانش یا عالم نمایان که روی شریعت حساسیت ندارند، در جاهای دیگر هم هست. در اینجا به طور مشخص از شخصی صحبت می کند که اسمش را نمی دانیم. بحث را در باره  ماهیت «امر» و اقسام آن آغاز کرده و سپس می گوید : و امر ایجابی همچون امر به نماز و روزه و زکات و حج و غیر ذلک از آن تخلف جایز، بلکه بعضی از اکابر زمان ما بعضی واجب دانند. و آن کس که این حال داشته باشد، و ترک مأمورٌ به واجب داند و اقدام بر مواظبت منهیّ عنه کند، او را اقضی القضات خوانند، و لیس أول قاروة کثرت فی الاسلام، بلکه در سوالف ایام و سوابق اعوام، جمعی عام کالانعام بواسطه جنسیت اقتدا به مثل خودی کرده با وجود جهالت او را به اعلم العلماء مشهور ساخته اند... و بسا کسی که در دریای جهل و جور غرق باشد، از متقلّدین حکومت در زمان تو بدرستی و تحقیق لقب کنند او را قاضی القضات، و معنی او به عربی احکم الحاکمین است، پس عبرت گیر از زمان دون پرور و اشک ندامت بریز حالا که هزار و سی و دو سال [1032] سال از هجرت پیغمبر صلی الله علیه و آله گذشته باشد، و از احسن القرون بُعد بهم رسانیده باشد به طریق اولی» (ص 74). عبارت بعدی ماتن، در باره قشری مذهب هاست که از «پوست پی به مغز نبرده باشند» (ص 75)

در اینجا به وضوح از سال تألیف رساله یعنی 1032 یاد کرده و در جایی از همین رساله که خواهیم دید، از سال 1031 به عنوان سال غلا و قحطی یاد می کند.

پرهیز اهل ظاهر از تکفیر صوفیان و فیلسوفان

در جای دیگر هم از این که برخی از صوفیان و فیلسوفان کلمات شگفت بر زبان می رانند که به ظاهر شرع سازگاری ندارد، می گوید که بهتر است اهل شرع «در تشهیر و تکفیر این طایفه زود زود دلیری و جرأت» ننمایند و «رقم کفر و عصیان آسان بر جریده این قوم نباید کشید که اگر ایشان کافر باشند پیداست که حال دیگران چون باشد». آنگاه شعر ابن سینا را آورده که گفته است: «کفر چو منی گزاف و آسان نبود...» به نظر وی در این موارد «تکلیف به تأویل آن باید نمود» علتش آن است که «درویشان را ورای طور عقل، طوری است که از آن چیزها صادر می شود و در آن معذورند». (ص 91 ـ 92). وی در اینجا، نمونه مطالبی را که در خطبة البیان آمده، از همین دست می داند!

یادی از فکریِ شاعر

وی به مناسبت از یکی از شاعران معاصر خویش یک رباعی نقل کرده گوید: از حضرت ملاکمال الدین فکری نیمدهی از اعمال فارس قریب به این است، جهت تیمن ایراد نمود و آن این است:

فکری! نزنم پیش کس از عشق نفس

کین راز نهفته بِه، ز هر ناکس و کس

خواهم که چنان نهفته ماند این راز

من دانم و یار، بلکه من دانم و بس (ص 95 ـ 96)

یاد از برخی از تألیفات نجومی خود

جای دیگری در باره خود و اثری که در احکام نجومی نوشته می نویسد: «طالع جزئی است از فلک البروج که در وقت ولادت مولود بر افق مشرق باشد و آن را طالع جزوی گویند، و دانستن موجب طبیعی و موجب قاطع و غیر ذلک، مبنی بر مقدمه ای چند است که در کتب احکام نجوم ذکر آن کرده اند، و ما نیز در کتاب حل و عقد نجوم ایراد کرده ایم، لیکن قلیلی در اینجا ایراد کنم» (ص 164). وی شرحی مختصر در این باره داده، و سپس می نویسد: «این بود فی الجمله که بیان نمود، و اگر کسی خواهد که علمی از این حاصل کند، مقاله دوم از حلّ و عقد تصنیف مسوّد این اوراق مطالعه نماید و اگر عمل خواهد، طالع مولودی که به جهت یکی از اولاد خود نوشته بودم، مطالعه نماید تا رؤیت حاصل کند. (ص 166 ـ 167).

قیامت وسطای آفاقی یا طاعون (وبای در لار)

در جای دیگری در باره «قیامت وسطای آفاقی» می نویسد که «عبارت است از موت عام در اقلیمی از اقالیم به طاعون... چنان که از جمعی کثیر و جمّی غفیر که جمله ثقات بودند، استماع شد که در ملک مصر، طاعونی شد که در سه روز، سی هزار آدم به عالم بقا پیوستند، و در یک موضع هشتاد نفر در یک ساعت به امتحان قدم بر جای یکدیگر نهاده، قدم بر نمی داشتند، و به عالم آخرت می خرامیدند».

سپس در باره وبا می نویسد: وبا آن است که هوا مکدّر و متعفّن گردد، و حیوانات ذکیة الحس بگریزند، و حشرات الارض بسیار شوند، و تعفّن هوا افساد به راح روح کند، و موجب تعفّن رطوبات گردد، و از آن حمی اعفنه تولّد نماید، و بدن را فاسد گرداند، و سبب هلاکت مریض شود، چنان که در سال غلا که عبارت از سال هزار و سی و یک [1031] باشد در دار الامان لار جنود تب وبایی تاختن آورد، و شهربند اکثر ابدان را مسخّر خود ساخته، به اندک صدمتی شکست بر لشکر ارواح می آمد، و از شهر بند بدن می گریختند تا بسیاری از اهل آن دیار در مضیق قبور متواری شدند، و در این واقعه دو پسر مؤلف به رحمت حق واصل شدند».

قتل عام مغولان در اصفهان

نیز در باره «قتل عام» می نویسد: «قتل عام آن بود که چون هلاکو به اصفهان آمد و مردم اصفهان را مقتول ساخت و نماند در اصفهان الا زنی، و آن زن را به نظر هلاکو بردند، درشتی بسیار نمود، هلاکو گفت که مردم اصفهان اگر از خشخاش بتراشند، هنوز درشتند».

صفویان و قتل عام در لار

سپس اشاره به مسائل لار دارد، و می نویسد: «و در لار بعد از آن که به تصرف شاه جهان پناه درآمده، بغی و عناد پیش گرفتند و عتو و سرکشی آغاز نهادند برای خود والی تعیین کردند، و پدر مؤلف که از جانب غلامان شاه دین پناه حاکم آن دیار بود، به درجه شهادت رسانیدند، و لشکر ظفر اثر به دفع و قمع ایشان آمده، قرب چهار هزار آدم از ولایات لار به قتل رسانیدند».

مرگ فرزنداش در طاعون و واکنش آرام وی

بدین ترتیب به جز مردن دو فرزند وی در طاعون لار، از کشته شدن پدرش هم یاد کرده است. خواهیم دید که اشاره به شغل قضاوت جدش هم در لار دارد که نشان می دهد خانواده اصیلی در این شهر داشته است.

آنگاه در باره «موت عام به قحط» می نویسد: «آن بود که در زمان براق [خان] در ولایت خراسان، به مرتبه ای قحط شد که از سگ و گربه و دیگر سباع نماند که خوردند و در لار خود دیدیم که قحط شد و بسیاری از علّت جوع و گرسنگی فوت شدند». (ص 168).

روشن است که وی در تمام این دوره، نویسنده از وقایع سیاسی و همین طور طبیعی ، مصیبت ها کشیده و لذا در ادامه از خداوند انتظار آن دارد که به خاطر صبر و شکر خود، پاداشی دریافت کند: چه در مصایب بسیار صابر و شاکر بوده، معظم آن، آن که جمله اولاد، ولدی اعزّ در غایت فهم و نهایت ادارک  در سن شش سالگی قراءت قرآن مجید کرده، به طاعت و عبادت حضرت بی نیاز حریص بود، و دیگری کوچک در سنّ یک سالگی در سال هزار و سی و یک [1031] که تب وبایی در میان مردم لار شایع بود، عرض مرض در ایشان سرایت کرده، در یک ماه، هر دو به جوار رحمت ایزدی پیوستند، انا لله و انا الیه راجعون. و در وقت احتضارِ یکی از ایشان، جمعی از مردم لار و فارس میهمان راقم حروف بودند، و در آن روز چون آفتاب به سمت الرأس رسیده، قابل ارواح روح آن میوه نور رسیده را به اعلی علّیین برد، و این واقعه هایله را مخفی داشت، به نحوی که آن جماعت آثار حزن و کلال چنان که دأب مصیبت رسیدگان است از بشَره ی مولف مشاهده ننموده، بلکه در بشاشت و بهجت و تبسّط افزود تا بعد از غروب که از طعام فارغ شد، آن را اظهار نمود و مؤمنان را به نماز میّـ اعلام داد. امید که این آخر المصایب باشد. آمین» (ص 170).

یادی از عبدالحی قاضی لار جدّ مولف

در جای دیگری در باره جد خود و این که هم نام او بوده و هشتاد سال قاضی لار بوده، مطلبی آورده که برای شناخت خاندان وی سودمند است: «و جدّ بزرگوار این اقلّ عباد الله که راقم حروف، مسمّی به اسم ایشان ساخته اند، در وقت هِرَم [پیری] که میعاد حضرت خالق ذوالجلال نزدیک رسیده، و جنود مرض هجوم آورده، بر محفّه ای سوار شده به مسجد جامع بلده  لار حاضر شده، با وجود آن که هشتاد سال به قضای آن محل به استقلال اشتغال داشت، ردّ مظالم نموده، استحلال از اهل آن دیار طلب کرده، هر کس حقّی بر رقبه ی او داشت، ادا نمود، و چون مراجعت و معاودت نمود، قبر خود را حفر کرده، منتظر امر حضرت کردگار بود تا از روز سیوم. و در این سه روز هر روز سه مرتبه قبر را پر از گندم کرده، به فقرا و مساکین خیر کرده، و وسیله تقرّب حضرت رب العزّة می ساخت، و در روز سیوم وقت عصر به رحمت حق واصل شده. غفر الله له و لا تحرمنا من برکاته آمین» (ص 195 ـ 196).

تقدیم کتاب به شاه عباس و امام قلی خان

چنان که اشارت رفت، وی از اطرافیان امام قلی خان در فارس بوده و این را از برخی از حکایاتی که در حل و عقد آورده، و نقل کردیم، می توان دریافت. وی به عکس روال معمول، تقدیم نامه کتاب را به سلطان و امیر وقت، در پایان کتاب آورده است. در این توضیح، او نکاتی را هم به عنوان رسم مرسوم در یاد از امراء و هم توضیحاتی را در باره دیدگاهش نسبت به شاه عباس و امام قلی خان آورده که نشان از همراهی او با صفویان دارد. وی می نویسد:

الحمد لله ربّ العالمین که از باطن فیاض کرده قدسی شکوه انبیاء و اولیاء و اصفیاء، کلام خیر نظام حضرت قدسی مآب بر وفق صواب شرح کرده شد، در حل دقایق آن به قدر وُسع، بذل جهد نمود، و آنچه از ارباب کشف و ایقان و اصحاب ذوق و عرفان استماع شده بود، علاوه ی آن ساخت.

انتخاب نام سراج السالکین به الهام

و چون از افتتاح تا اختتام، علی حسب المقدور، بشرح آن قیام و اقدام نمود، خواست که بر سنّت اسلاف و طریق اخیار، این را از سمی و علامتی خالی نگذارد. از این واسطه، متفکر بود که مُلهم توفیق از آسمان عنایت ازلی چه اسم به جهت این کتاب نازل سازد، و به چه علامت آن را مُتَوسّم گرداند.

ناگاه سروش غیبی و هاتف لاریبی، در گوش دل بی غل فرو خواند که چون این کتاب سراجی است که از انوار شمع جمال ازلی مشتعل، و از شعله ی آتش جلال لم یزل مستضیء گشته، راه سالکان مسالک دین، و طریقه ی راه روان مناهل یقین از آن روشن و نورانی شده، از جهت تناسب الفاظ و معانی، این کتاب را به سراج السالکین موسوم، زین پس به اشاره سروش غیبی این کتاب را به «سراج السالکین» موسوم ساختم.

التماس از مطالعه کنندگان این کتاب آن که به نظر ا نصاف منظور فرمایند، و به ذیل عفو، خطا و خلل آن بپوشند، و غُرَر دُرَر فراید فوائد آن را قرط وار به گوش جان وصل کنند، و به مقتضای خیر انتمای آن عمل نمایند. و اعتقاد ثابت جازم دارند که هر سالک صادق که اعتقاد او همین باشد که مذکور شد، ایمان او مطابق واقع است.

ای سالک مؤمن! اعتقاد خود مطابق این اعتاد نامه ساز که:

گرت زین بد آید گناه من است

چنین است و این رسم و راه من است

و به موجب «انظُر إلی ما قال و لا تنظر إلی من قال» نظر به اعمال این شکسته بال ننمایند؛ و نیکو گفت حسن بصری در این باب:

خُذ من علومی و لا تنظر الی عملی

ینفعک علمی و لا یضرّک اصراری

إن الرجال کاشجار لها ثمر

اجنّ الثمار و خلّ العود للنّاری.

تاریخ تألیف این شرح

و اقدام به شرح این کتاب در روز دوشنبه شانزدهم شهر رمضان کثیر الفیضان عام هزار و سی و یک [1031] واقع شد، و در آن شب قران نخستین بود در سرطان به بیست و هشت درجه طالع وقت قران عقرب، و اختتام آن در روز پنج شنبه دوازدهم شهر شوال سال هزار و سی و دوم [1032] از هجرت در نصف النهار، و در آن وقت قرآن علویین بود در برج اسد، و اجتماع رباعی در آن برج و طالع وقت قران بر عقرب.

شاه عباس

امید که پسندیده آید در نظر صاحب قران گیتی ستان، و پادشاه جهان، و مهبط امن و امان، ناصر شریعت مصطفوی و حافظ طریق مرتضوی، دوحه ی روضه ی اصطفاء، و ثمره ی شجره ی ارتضی، پادشاه دادگستر و عادل رعیّت پرور، آن که محدّب آسمان هفتمین، اولین پایه  ای از آستان درگاه اوست، و فوق فلک نهمین، کهین مرتبه ای از مراتب جاه او، اعنی خدیو جهان، و أباً عن جد شاه و شاه نشان، ابوالمظفر شاه عباس بهادرخان ـ خلّد الله ملکه و سلطانه ـ که کافّه ی خلائق، و عامه ی فرایق، و جمهور اعالی از اعالی و ادانی ایران، ربقه ی فرمان برداری و طوق اطاعت و جانسپاری در گردن دل و جان انداخته، در ظلال الویت معدلت و مرحمت شاهنشاهی غنوده اند.

و بازوی سلطنتش که بازوی قوی بازوان پیش بازوی مرد افکنش شکسته، و پنجه شیر علمش، شیر گردون را، ناخن از پنجه کشیده، و تیر تدبیرش برتر فلک شکست آورده،

تیر او مرغ پران سوی به سو

 نامه ی مرگ بر جانِ عدو

بر کمانش که به هر گوشه زه است

زان بصید ظفرش توشه ده است

رمح او شاخ سعادت ثمر است

که از آن کام امل میوه خور است [از جامی در هفت اورنگ]

امام قلی خان

و برق تیغ آبدارش به شرق و غرب رسیده، یأجوج کفر از صدمه ی لشکر فیروزی اثر درهم شکسته، و بنای کفر و طغیان زیر و زبر ساخته، و به همت والا، قدم بر دریا نهاده، به مثال اسکندر ذو القرنین برّ و بحر به تیغ فتح و ظفر مسخّر گردانید، و بر آب و خاک راند، اعنی خان بن خان، و تهمتن زمان و روئین تن دوران، ابوالغازی امام قلی خان ـ ادام الله ایام اقباله و معدله الی یوم القیام آمین، إنه قریب مجیب و بالاجابة جدیر. تمّت الکتاب بعون الملک الوهاب. تمام شد کتاب سراج السالکین فی یوم الخمیس یازدهم شهر رجب سنه 1104 . تمت.
 

17-5-30-13321203.jpg

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

شیخ محمد خالصی و افکار انقلابی او در سال 1301 ش

رسول جعفریان

زمانی که علمای عراق از جمله محمد مهدی خالصی ـ پدر شیخ محمد ـ به ایران تبعید شدند، مرحوم خالصی با پدر

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

ریاض الجنه زنوزی اثری دایرة المعارفی در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی

رسول جعفریان

در زمستان سال 1402 موفق شدیم یک چاپ عکسی از کتاب ریاض الجنه زنوزی که اثری دایره المعرافی در حوزه فره

مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»

رسول جعفریان

نوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل