۴۲۱۸
۰
۱۳۹۶/۰۸/۱۳

حکایت فرنگی که آلت دورنما و سمعک «عینک گوش» در اصفهان صفوی ساخته بود

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

گزارش زیر مربوط به نخستین گزارشی است که ما در باره ساخت دورنما یا همان دوربین و نیز سمعک در اصفهان دوره صفوی داریم.

گزارش زیر مربوط به نخستین گزارشی است که ما در باره ساخت دورنما یا همان دوربین و نیز سمعک در اصفهان دوره صفوی داریم.

هفته قبل که در سفر کاشان بودم و در دانشگاه سخنرانی کردم، ضمن صحبت اشاره کردم که مع الاسف در اصفهان صفوی ما، به رغم فراوانی فرنگیان، علمای منجم ما، با آلات و اسباب جدید آشنا نبودند. آثار نجومی آن دوره، شاهد است که به هیچ روی با نظریات جدید آشنا نبوده اند. برای نمونه در کتاب اختیارات علامه مجلسی و دیگر آثار منجمان، هیچ اشاره به یافته های جدید نجومی فرنگی نشده است.

در بازگشت، دکتر منصوری، فرمودند که خبری در این باره را در نشریه ای دیده اند. خواستار آن شدم و از روی لطف، شب آن را برای بنده ارسال کردند. اصل یادداشت از مجله یادگار سال دوم، شماره دهم بود. یادداشتی در دو صفحه اما بدون نام نویسنده که به احتمال قریب به یقین باید از خود مرحوم عباس اقبال باشد.
ایشان در آنجا، مطلبی را از ریاض العلماء نقل کرده بودند و این که ذیل شرح حال ثابت بن قرّه، مطلبی در باره شخصی به نام رافائیل در اصفهان آمده که آلتی ساخته بوده که ستارگان را بهتر می دیده و ماه در آن روشن تر بوده است. متن گزارش مانند بود و لذا دوست داشتم اصل آن را از ریاض بیابم.
جستجو در ریاض چاپی نتیجه ای نداد، و حدس زدم که باید در بخش چاپ نشده آن که شرح حال علمای اهل سنت است باشد. از دوستی که سابقا علاقه مند بود تا چاپ تازه ای از ریاض بکند، سراغ گرفتم. معلوم شد در نسخه ای که دست ایشان است، این مطلب نیامده است. جستجوی بیشتری کردم تا بالاخره نسخه ریاض را از کتابخانه ملک، به یمن سخاوت مندی دوست عزیزم جناب حسینی، مدیر محترم آن کتابخانه گرفتم. در واقع، ساعتی پیش این نسخه را فرستادند و من هم به سرعت مشغول شدم.
متن ریاض را مرور کردم، و مطلب مورد نظر را یافتم. حالا باید از مرحوم عباس اقبال، دکتر منصوری، آقای ثقفیان و جناب حسینی تشکر کنم، و متن زیر را که یادداشتی منحصر به فرد در باره وجود دروبین یا به قول افندی، دورنما در اصفهان صفوی و دست فرنگی است، ارائه دهم. باز هم تأکید کنم که تقریبا حکایت در یادگار آمده، اما نکات ریز و مهم دیگری در لابلای آن عبارات بود که ارزش ارائه متن کامل آن را داشت.
داستان از ثابت بن قره آغاز می شود، و این که او از یکی از حکمای سابق نقل کرده است که می توان سرمه ای را یافت که وقتی به چشم مالیده می شود، ستارگان تا عمق آسمان بهتر دیده می شوند. باز نقل شده که منجمی بابلی، تمام سیارات را می دیده و چشمانی داشته که نفوذ در احجار و اشیاء سخت «کثیفه» می کرده است. این مطالب را میرمحمد صالح قزوینی در کتاب نوار العلوم و الادب آورده، و نفوذ دید چشم، از میان اجسام کثیفه را انکار کرده که چنین چیزی شدنی نیست. عبارت این است: «جامع گوید این حکایت بر تقدیر صحت، کار قوت بصر نیست، اگر شاید به قوت بصر، تمام ستارگان آسمان را دیدن، و لیکن نشاید از پشت دیوار نقش و خط دیدن و خواندن». آنگاه بحث آلتی را که یک فرنگی ساخته و با آن امکان رؤیت آسمان و ستارگان و بویژه ماه بوده را نقل می کند. این شخص رفائیل است که بنا به حدس مجله یادگار، به احتمال زیاد، همان پدر رافائل دومان فرانسوی است.
افندی، ابتدا سخن میرمحمد صالح قزوینی را در باره آن دوربین نقل می کند، و علاوه، مطلبی هم در باره سمعک یا به گفته افندی «عینک چشم» می آورد. هر دو شگفت و خواندنی است. مطلب قزوینی به فارسی و یادداشت توضیحی افندی به عربی است که البته مثل فارسی است! حاشیه افندی این است که این آلتی که قزوینی از آن یاد کرده، چیزی است که او بارها در اصفهان و روم (عثمانی) دیده و نامش دورنما است.
سپس در باره آن آلتی هم که برای تقویت شنوایی بوده است، گوید که ظرفا به آن عینک چشم می گویند، اما من در آن تردید دارم که درست باشد. گویی افندی کارکرد آن را قبول ندارد. به هر روی، اهمیت این نقل در این است که دقیقا ساخت دوربین یا همان دورنما را توضیح می دهد.
میرمحمد صالح قزوینی به نقل افندی از کتاب نوادر العلوم او می نویسد:

بلی در زمان ما در اصفهان، مردی فرنگی فاضل مهندس ذوفنون هست که در فنّ ریاضی علی الخصوص عدیل و سهیم ندارد؛ و آلتی ساخته است، و از استادان فرنگ فراگرفته که چون از آن آلت نظر کنی، در شب، بسیار ستارگان که دیده نشده اند، دیده شوند، و علی الخصوص، در حوالی بعضی از سیارات، ستاره چند بنماید، و ماه هیئتی عجیب دیده می شود. و ایشان دعوی کنند که در میان ماه، زمینها و جنگلها و نهرها است، و خوش پروین چنان بزرگ نماید که به وصف نیاید، و ستارگان بسیار در او پیدا بود دور از هم به مسافت دور جدا. و الغرض عجبها به آن آلت در آسمان دیده می شود، و هیأت آن آلت، بر مثال انبوییست همچو نی هندی که از آن نیزه سازند به طول و زرع تخمینا، و از نی فیز! غلیظ تر، از مقوای کاغذ ساخته اند، و در دو طرف آن، دو شیشه مدوّر همچو عینک نصب کرده، سر آن صنعت در آن دو شیشه، و هیأت آنها است در تدویر و تقصیر، و مثل این چون چشم بر یک شیشه نهند، و از درون نی بنگرند، این اثر بر آن دو شیشه مواجه هم مترتب گردد، و بس عجیب است؛
و عجب تر از این که، هم این فرنگی که مسمی به رفائیل است، آلتی مانند شاخ نفر قلندران ساخته است که چون بر گوش نهند بشنود، و برای تجربه بر گوش شخصی که گوشش سخت گران بود، نهادیم، و او را از دور خواندیم، آواز داد، و آنچه گفتیم می شنید.
و اقول: ما ذکره هو اوّلا من فضل رفائیل، لیس هو بتلک المثابة. و امّا ما حکاه فی شأن تلک الالة فلیس ببدیع، و هو الان شایع بین الطائفة الافرنجیة و لها انواع منها الخ... و نحن شاهدناها مراراً فی الروم و اصفهان، و هی فی الحقیقه نوع من الالة المعروفة الموسومة ب: دورنما، و قد رأینا خواص عدیدة اُخری سوی ما ذکره لتلک الالة،
و اما قصة الالة التی یسمع بها الاصم، فهو ما اشتهر بین الظرفاء ب : «عینک گوش». و ما اظنّ صحة ذلک.
حکایت مهوش کابلی
میرمحمد صالح قزوینی، ضمن نقل داستان آن فرنگی و آلت دورنما، حکایت زنی را هم که از طایفه کابلیان اصفهان بوده، نقل می کند که گویا با جن سرو کار داشته و کارهای شگفتی می کرده است. این کارها، همانهاست که افرادی حتی تا روزگار ما هستند و افراد مال باخته و دزد زده، به آنها مراجعه می کنند تا دزد آنها را بابند. این توضیح هم از این بابت که به هر حال برخی از ابعاد وضعیت فرهنگی ما را روشن می کند، جالب است و می آورم. افندی در اینجا هم حاشیه ای دارد که بیشتر در حول و حوش کلمه کاولی و کابلی ست.
قزوینی می نویسد: و مناسب این نقل در عهد ما زنی است در اصفهان، مهوش نام از کابلیان، و او طاسی آب پیش گیرد، و زنی دیگر همراه اوست که شخصی او را به کناری برد، و در گوش او نام های مردم گوید؛ او بیاید انگشت میان آن طاس نهد؛ آن زن کابلی آن نامها را یک یک بگوید، بر هیئت طفل که حرفی هجا می کند، مگر آن نام را به هجا بیرون می آورد. گویند جن به او خبر می دهد. و از او عجایب بسیار به ثبوت رسیده است، و ما او را آزمودیم و عجایب دیدیم، و زن رفیقه او را دور کردیم، و در گوش زنی دیگر. و قال فی موضع آخر: و این مهوش کابلی بعد از دو سه سال از نوشته من، کشته شد بر دست بعضی اشرار و مفسدان که از او در بیم و خوف بودند با آن که او تا میتوانست پنهان می داشت، و ظاهر نمی ساخت، و مکرر می گفته که این جماعت مرا خواهند کشتن، و گویند یکی از خدمتکاران سلطان، خنجری مرصع بربود، و در راه آبی دفن کرده بود، مهوش به آن دلالت نمود انتهی. و اقول و الله اعلم بحقیقة الحال.
در اینجا افندی به عنوان حاشیه بر سخن قزوینی، توضیحی در باره کابلی و ریشه این طایفه کابلی های اصفهان ارائه داده می گوید:
و اما حکایة تلک المرأة فنحن ایضا شاهدناه و کانت تعرف بمهوش کاولی، فعل من تغییرات العوام، و الصواب کابلی کما قاله، بل لفظة کاولی الدایرة علی الالسنة مطلقا مصحّف کابلی، بأن یکون هذه الطائفة، لمّا کان اصلهم من بلاد کابل سمّو کابلی، و العوام صحفوه و جعلوه کاولی، فتأمل. و قد سمعت من بعض الناس ان هذه الطائفة قد جاء بهم الحجاج من کابل و قد کانوا اهل طرب.

17-10-28-23195212.JPG

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب

رسول جعفریان

کتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در

برهان المسلمین در توحید و فلسفه احکام و قوانین اسلام

رسول جعفریان

نویسنده کتاب برهان المسلمین که در سال 1307 خورشیدی نوشته و منتشر شده است، می کوشد تصویری از اسلام ار