۴۰۱۶
۰
۱۳۹۷/۰۹/۰۴

تفاوت مشی شیخ علی کرکی و شیخ بهایی در معاشرت با اهل سنت از نظر سید نعمت الله جزائری

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

سید نعمت الله جزائری (م 1112) در شرح عوالی اللئالی، به مناسبتی، و از این بابت که نویسنده این اثر متمایل به حکمت و فلسفه بوده، بحثی را مطرح می کند که جالب است. محور این بحث به تدریج در باره مواضع شیخ بهایی در مسائل مختلف، و شاید از همه مهمتر تفاوت دیدگاه و رفتار او با شیخ علی کرکی است.

 سید نعمت الله جزائری (م 1112) در شرح عوالی اللئالی، به مناسبتی، و از این بابت که نویسنده این اثر متمایل به حکمت و فلسفه بوده، بحثی را مطرح می کند که جالب است. محور این بحث به تدریج در باره مواضع شیخ بهایی در مسائل مختلف، و شاید از همه مهمتر تفاوت دیدگاه و رفتار او با شیخ علی کرکی است. به نظرم بحثی خواندنی است.

سید نعمت الله جزائری در همان آغاز به ستایش از مولف یعنی ابن ابی جمهور احسایی می پردازد و می گوید: این که او کمال معرفت را نسبت به دانش فلسفه و تصوف دارد، قدحی در شأن و منزلت علمی او نخواهد بود، چرا که بیشتر علمای قدیم و متأخر ما، در این دو علم، ورود داشتند؛ همین طور در ریاضی و نجوم. این نیاز به شرح ندارد. طبعا تحقیقات آنان در این علوم و امثال آن، به معنای اعتقاد و باور شان به آن علوم نیست، بلکه «لمعرفتهم بها و الاطلاع علی مذاهب اهلها» صرفا برای اطلاع بر آنهاست.

سپس می گوید، یکی از فرزندان [نوادگان] شیخ ما شهید ثانی به من می گفت: در زمان حیات شیخ [شهید ثانی] کسانی او را متهم به تسنن می کردند، زیرا در بعلبک و دیگر شهرهای مخالفان، روزها مذاهب چهارگانه را می خواند، و شبها بر اساس مذهب امامیه تدریس می کرد؛ چنان که شناخت او نسبت به مذاهب اربعه، و کتب حدیث و فقه شان، بیش از خود آنها بود. همین طور شیخ کمال الدین بن میثم بحرانی، در تحقیقات فلسفی «فی تحقیق حکمة الفلاسفة» و مانند آن، شأنش از افلاطون و ارسطو و دیگر اساطین از حکما بالاتر بود. کسی که شرح نهج البلاغه او را بخواند، درستی این سخن را درخواهد یافت. اما آنچه که در آن کتاب، از تأویلات [فلسفی] آورده که مطابق ظاهر لسان شریعت نیست، به نظر می رسد، نقل از آرای حکما و صوفیه و قائلان به سخنان آنهاست، نه آن که خودش به آن تأویلات بعیده، باور دارد.

اما شیخ ما، بهاء الملة و الدین، برخی او را متمایل به علوم صوفیه می دانند، گاهی از سماع غنا توسط او سخن می گویند، برخی از معاشرت او با طوائف اسلام و اهل ملل و حتی ملاحده و قائلان به اقوال باطله یاد می کنند. [اینها چند اشکالی است که در ذهنها نسبت به شیخ بهایی بوده و سید نعمت الله می خواهد از آنها جواب بدهد]. وی در باره اتهام شیخ به تسنن می گوید: زمانی من وارد بصره شدم، اعلم آنان شخصی به نام شیخ عمر بود، با وی گفتگو کردیم تا رسیدیم به شیخ بهایی، به من گفت: شما تصور می کنید او از امامیه است! نه به خدا، بلکه او از اهل سنت و جماعت است، اما از سلطان وقت، تقیه می کرده است. وقتی این را شنیدم، مذهب شیخ را برای او شرح دادم و این که او از امامیه است. خیلی به حیرت افتاد و در مذهب خودش هم شک کرد، حتی گفته شد که باطنا از مذهب خودش برگشت.

برخی از موثق ترین مشایخ من در اصفهان به من گفتند در یک وقتی، شماری از علمای ملاحده که خواستار گفتگو با اهل ادیان بودند، در زمان سلطان اعظم شاه عباس اول، به اصفهان آمدند. شاه آنان را نزد شیخ بهایی فرستاد. آنها در وقت درس بر او وارد شدند. به او اطلاع دادند، و وی همانجا به نقل و معرفی مذاهب ملاحده و دلایل آنان و جوابشان پرداخت تا روز تمام شد. ملاحده برخاسته، زمین را بوسیدند و گفتند: این شیخ، عالم ما و دین ماست، و ما پیرو او هستیم. بعد که در باره مذهب او تحقیق کردند، [و دیدند که مسلمان است] به اسلام گرویدند. طبعا اگر به عنوان خصم با آنان گفتگو می کرد، آنها از باطل خویش باز نمی گشتند. این روشی لطیف در مناظره است که انبیاء و امامان در گفتگوی با معاندان و اهل تعصب در مذاهب باطل دارند. روشی که قرآن در آیه «و جادلهم بالتی هی احسن» بر آن تأکید دارد، همان که از قول رسول هم آمده که «انا و ایاکم لعلی هدی او فی ضلال مبین»، و در سوره کافرون هم با تعبیر «لا اعبد ما تعبدون» آمده است. کسی که احتجاج طبرسی را بنگرد، درخواهید یافت که روش درست همین است تا بتوان مخالفان را وارد دین قویم کرد.

همین شیخ من، برایم تعریف کرد که دو نفر از اهالی بهبهان، یکی سنی و دیگری شعی، در مذهب با یکدیگر مباحثه می کردند. به این نتیجه رسیدند که به اصفهان آمده و از شیخ، در باره مذهبش بپرسند. به اصفهان که رسیدند، فرد شیعی، پنهانی نزد شیخ آمد و گفت که با دوستش چه بحث هایی کرده است. وقتی آن دو نفر نزد شیخ آمدند، از اول صبح،  شروع به نقل آرای دو مذهب کرده، و دلایل اصحاب آنها را بازگفت و پاسخ های هریک به دیگری را بیان کرد تا روز تمام شد. بحث او به گونه ای بود که هر کدام از آن دو مدعی بودند شیخ مذهب او را دارد. اما وقتی مرد سنی دریافت که شیخ بر مذهب امامیه است، عقیده او را پذیرفت.

شیخ بهایی سفرهای زیادی در بلاد مخالفین داشت. وطن و خویشان و عشایر او هم در آن بلاد بودند. او با آنها معاشرت نیکویی داشت «فکان یحسن المعاشرة معهم».

جزائری می گوید: کسی که مورد اطمینان و وثوق من است، به من گفت: برخی از علمای فرقه حقه که در شهر مکه ـ زاد الله شرفا ـ سکونت داشتند، به علمای اصفهان که اهل محراب و منبر بودند، [نامه] فرستادند که : «انّکم تَسبّون ایمتهم فی اصفهان و نحن فی الحرمین تعذّب بذلک اللعن و السب». شما در اصفهان، به امامان آنها دشنام می دهید، و ما در حرمین به خاطر لعن و سب شما، در عذاب هستیم.

سید نعمت الله در اینجا، به تفاوت مشرب شیخ علی کرکی با شیخ بهایی می پردازد، این که روش شیخ علی، سبب بالا گرفتن فتنه میان سلاطین شد، اما شیخ بهایی با ملاحظه آن سابقه تلاش کرد، روش دیگری را در پیش گیرد تا سبب فتنه نشود.

جزائری می گوید: همین طور شیخ ما، شیخ علی بن عبدالعالی، وقتی در عصر سلطان عادل شاه طهماسب وارد اصفهان و قزوین شد، شاه [خواست] سلطنت و ملک به وی دهد. به او گفت: انت احقّ بالمُلک، لانک النائب عن الامام علیه السلام، و أنا اکون من عمّالک، اقوم بأوامرک و نواهیک. من [جزائری] احکام و نامه هایی از شیخ علی دیده ام که برای نقاط مختلف در ممالک شاهیه، برای علما و اهل اختیار آنها فرستاده، و مشتمل بر قوانین عدل و کیفیت رفتار عمال با رعایا در گرفتن خراج و مقدار آن و دستور به اخراج مخالفان است تا موافقان را گمراه نکنند. او دستور داده است که در هر قریه ای، عاملی و امامی باشد تا برای مردم نماز بخواند و شریعت را به آنان تعلیم دهد. شاه هم نامه هایی به عمال خود می نوشت تا دستورات شیخ را اطلاع کنند و این که او اصل در این اوامر و نواهی است. شیخ [کرکی] هم هیچ کجا نمی رفت، جز آنان «سبّاب» [تبرائیان] در رکاب او می رفتند، و آشکار لعن به شیخین و تابعان آنان می کردند. زمانی که ملوک مخالف این را شنیدند، «ثارت الفتن بین السلاطین، و سفکت الدماء و ذهبت الاموال» فتنه ها میان سلاطین بالا گرفت، خونها ریخته شد و اموال از میان رفت.

این در حالی بود که شیخ بهایی، ملاحظه این امور را می کرد و با ارباب مذهب، معاشرت خوبی داشت، برای آن که ترس از بالا گرفتن فتنه داشت!

اما حکایت سماع غنا و آواز از سوی شیخ بهایی، باید گفت، او نص بر تحریم غنا دارد، و اجماع بر آن را نقل کرده، و به مناقشه کسانی از علمای اهل سنت، مانند غزالی و گروهی از شافعیه  برخاسته که گفته اند، آنچه از غنا [آواز خوانی] همراه آلات لهو مانند عود و طنبور و مانند اینها باشد، حرام است، اما خود غنا حرام نیست. من در این باره بحث خواهم کرد، و آرای فاضل کاشی را در کتاب وافی که مطابق آنچه ما غزالی نقل کردیم نظر داده، رد خواهیم کرد.

بله، گفته اند که شیخ بهایی به شنیدن اشعاری که با لحن خوانده می شد، می پرداخت، چون آنها را از مصادیق غنای حرام نمی دانست، گرچه این هم از مواردی است که اصحاب ما، اجماع بر حرمت آن دارند، جز این که در تحقیق معنای آن اختلاف دارند. برخی [صدق کلمه غنا را بر مورد خاص] راجع به عرف و عادت دانسته، برخی سراغ اهل لغت می روند، و مسأله، مسأله اجتهادی است که هر قولی، دلایل خاص خود را دارد و شیخ هم، قولی از اینها را دارد.

اما این که او برخی از اشعار صوفیه، مانند اشعار منثوی و محیی الدین اعرابی و امثال اینها را استحسان کرده، این نوعی تحسین کلام است «فانما هو تحسین الکلام» و حکمت هم گمشده مومن است.

جزائری در اینجا  به بیان روش سید مرتضی در برخورد با مخالفان و اهل ادیان می پردازد:

 اما سیدنا، سید مرتضی، هم تمایل به گفتگوی با اهل دیان داشت، و در اشعار ش، کسی را که به خاطر مرتبت علمی اش شایسته بود، مدح می کرد. بویژه اسحاق صابی را که ملازم مجلس و مصاحب او در سفر و حضر بود، و وقتی مرد، در قصیده ای، رثای او گفت که فکر می کنم مانند آن را برای برادرش سید رضی نگفت. گویند وقتی که سوار بود و به قبر او می رسید، پیاده می شد و بعد از رد شدن از آن دوباره سوار می شد. علت را پرسیدند، گفت: من به خاطر عظمت این مرد و مرتبت کمالی که داشت، پیاده می شوم نه به خاطر مذهب او.

اما نسبت به آنچه از شیخ [بهایی] در باره مولوی رومی نبقل شده، من در کتابی ندیده ام و برایم ثابت نشده است. حتی اگر درست باشد، از همین بابی است که گفتیم.

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

منابع مشابه

چه عواملی سبب خشک شدن ریشه های تفکر در میان مسلمانان شده است؟

رسول جعفریان

هر دوره ای از ادوار تمدنی را در محدوده وسیع دنیای اسلام از نظر اندیشه مرور می کنیم، شاهد نوعی ذهن و

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

نسخه خوانی 13

رسول جعفریان

نسخه خوانی، مروری بر چند نسخه خطی است. متن مقاله در مجله آینه پژوهش شماره 172 چاپ شده و می توانید فا

ارزش «سوال» در علم. یادداشتی برای دانشجویانم

رسول جعفریان

در دانش، و همین طور در درس خواندن و درس دادن، امهم است که در هر زمینه و هر بحثی، بدانیم «مسأله» ما چ