۳۲۱۴
۰
۱۳۹۸/۰۳/۲۱

به یاد دکتر احمد احمدی، مردی که عمرش را برای فرهنگ و دانش گذاشت

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

دکتر احمدی، در میان اعضای شورای انقلاب فرهنگی، مردی همه جانبه بود. در تهران و قم. از در راه حق شروع کرد، با شورای عالی انقلاب فرهنگی ادامه داد. به تربیت استاد معارف پرداخت، تربیت مدرس تهران و سپس قم را درست کرد. در تأسیس دفتر همکاری حوزه و دانشگاه فعال بود و عاقبت سمت را تأسیس و تا آخرین روزهای عمرش اداره کرد. او عمرش را نه برای نوشتن، برای تربیت دیگران برای نوشتن و جهت دادن به پژوهشگران برای نگارش های دانشگاهی صرف کرد.

 

یک سال از درگذشت آقای دکتر احمدی (1312 ـ 19 خرداد 1397) گذشت، مردی که در اخلاق و مدیریت دانش، ممتاز بود. 
دکتر احمد احمدی  در میان هم مسلکان، هم کلاسان، هم لباسان، همکاران، و معاصران خود چهره متفاوتی داشت، تا آن اندازه که می توان او را یک مدل ویژه دانست.

همه کسانی که دکتر احمدی را از نزدیک می شناختند، همزمان نسبت به اخلاق انسانی ایشان و نیز فعالیت های آموزشی و پژوهشی در شگفت بودند، و فعالیت های او را در بخش تأسیس نهادهای پژوهشی، آموزشی و نیز در مدیریت موثر و طولانی آنها، تحسین می کردند.نقش محوری دکتر احمدی در یک شرایط بسیار خاص آن هم در زمینه اقداماتی که انقلاب در سطح دانشگاهی به آن سخت نیاز مند بود، امری است که مورد اعتراف همه است. خیلی ها ممکن است کاری کنند برای زمانهای دیگر، اما او زمان خود را شناخت، و با تمام استعداد و موقعیت و اخلاق، سعی کرد، این نیاز زمان را بر طرف کند.

احمدی پیش از انقلاب، کارش درس های طلبگی، سپس تحصیل دانشگاهی در رشته فلسفه تا مرحله دکترا، و نیز انجام کارهای مطالعاتی و ویرایشی بود که شاید مهم ترین آنها، نظارت وی بر چاپ برخی از مجلدات المیزان و همکاری با علامه طباطبائی بود. وی همزمان از نظر دانشی که در حوزه زبان فارسی و دقت در نگارش متن فارسی داشت، و نیز علاقه خاصی که به قرآن و بویژه ترجمه و تفسیر آن داشت، فردی ممتاز بود.

در مرحله بعد، به در راه حق پیوست و در گیرودار انقلاب، با همکاری دوستانش از جمله آقایان خرازی و مصباح، تقویت کارهای نگارشی و آموزشی در این موسسه بود. همکاری وی در سری کتابچه های «پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک» که نقد مارکسیسم بود، در همان موسسه در راه حق صورت گرفت.

و اما مهم ترین خلاء علمی پس از انقلاب: من فکر می کنم ایشان از زمانی که به شورای عالی انقلاب فرهنگی رفت، حس می کرد، و حس درستی هم بود که یک خلاء علمی ـ فرهنگی در کشور هست. در واقع، یک نیاز عجیبی ایجاد شده بود که می بایست برای آن چاره ای اندیشیده می شد. مقصودمان یک نیاز در سطح کارهای دانشگاهی است، جایی که دکتر احمدی به آن تعلق داشت.

در این زمینه، دو نوع خلاء پدید آمده بود.

الف: اول استاد: از یک طرف بسیاری از استادان قدیمی یا بازنشسته شدند یا اخراج گشتند، چون از نظر انقلابیون به هر حال بسیاری از آنها زبان انقلاب را در شرایط جدید درک نمی کردند، چنان که بسیاری از مدیران فرهنگی سابق به دلیل این که از همکاران رژیم قبل بودند، کنار گذاشته شدند. اینها شرایطی بود که انقلاب پدید آورده بود. علاوه، درسهای معارف در دوره تعطیلی دانشگاهها برای همه رشته ها تدارک دیده شد که آقای احمدی در این زمینه و به خصوص تامین استاد و متن نقش محوری داشت. ایجاد یک گروه آموزشی موسسه در راه حق برای تربیت استاد معارف کاری بود که در سال 60 آغاز شد و پس از بازگشایی دانشگاهها در ترم دوم سال 62 و پس از آن، این استادان به دانشگاه های مختلف اعزام شدند. خواهیم دید که این مسیر به ایجاد تربیت مدرس در تهران و همین طور قم منجر شد و در همه اینها دکتر احمدی نقش محوری داشت.

ب: دوم کتاب: از سوی دیگر، انقلاب عطش تازه ای را ایجاد کرده بود که باید با تولیدات جدید علمی پر می شد. درسهای تازه ای گذاشته شده بود. یک فرجه ای تحت عنوان تعطیلی دانشگاهها داده شد، و در این فاصله تلاشها آغاز شد و پس از آن، از سال 62 فعالیت های آموزشی آغاز گشت. آقای دکتر احمدی به همراه دوستانشان در شورای عالی انقلاب فرهنگی نقش محوری در برنامه ریزی داشتند. ایشان به دلیل ارتباط با قم، نقش حساس تری داشت. آقای احمدی، در سری اول که رجایی و باهنر هم بودند، نبود. آنها که شهید شدند، آقای دکتر احمدی و مهدوی کنی، عضو شدند که آقای مهدوی، عملا به شورای انقلاب فرهنگی نرفتند.

در هر حال، انقلاب در یک شرایط خلاء بود. این خلاء هم در مورد استاد بود و هم در مورد کتاب درسی. این وضعیت باید مورد توجه قرار می گرفت.

آقای احمدی، از نسل انقلابیون حرفه ای نبود، و بیشتر پیرو، روحانیونی چون مطهری و بهشتی و باهنر بود که به مسائل آموزشی ـ فرهنگی بیشتر می پرداختند. ایشان هم مانند آنان انقلاب را باور کرده بود. حالا باید تلاش می کرد در جایگاه کسی که علم و دانشگاه را می فهمد، کاری انجام دهد. بسیاری از دوستان روحانی حوزوی او در قم، دانشگاه را نمی شناختند، اما در تهران، کسانی بودند که اینها، انگشت شمار بودند و برخی خیلی زود شهید شدند. بنابرین ایشان به عنوان یکی از کلیدهای این تحول، فعالیت را آغاز کرد.

احمدی و سیاست: به نظر می رسید چنین شخصیتی نباید خود را زیاد درگیر سیاست می کرد. او باید، آنچه را که در توان داشت، در راه مسوولیتی که بر عهده اش گذاشته شده بود بکار می گرفت. بسیاری از هم لباسان ایشان، به اجبار یا از روی علاقه، از حوزه علم پا فراتر گذاشتند و قدم در عالم سیاست و قضاوت نهادند. دکتر احمدی هم یکی دو بار از این زاویه ورودی یافت، اما شاید بشود گفت به لطف خدا، غرق در آن نشد، و به سرعت به کار مدیریت آموزشی و پژوهشی برگشت.

وارد نشدن در جناح های سیاسی: یک مشکل دیگر این بود که بسیاری از همراهان و هم سلکان ایشان، چه آنها که درگیر سیاست به صورت رسمی شدند چه نشدند، در فضای تند سیاسی سالهای دهه شصت و هفتاد و حتی بعد از آن، مواضع جناحی تند اتخاذ کردند و وابسته به این جناح و آن جناح شدند. دکتر احمدی از این حیث هم، مبرا بود، و هرچند مواضع خود را داشت، اما با صبوری و بردباری در مقام یک شخصیت مدیر فرهنگی و پژوهشی، کار را دنبال می کرد. مع الاسف، در این زمینه، افرادی در این حد و مرتبه، کمتر سالم ماندند و بیشتر خود را گرفتار سیاست روز کردند. من البته بگویم، او دل پردردی از برخی از رؤسای قبلی داشت و گاه با تعابیر تند از آنان یاد می کرد. واقعا دلسوزانه نقد می کرد، اما در سطح برخوردهای عمومی، سعی می کرد به همان وظایف عمومی خویش عمل کند.

و اما خلائی که از آن یاد شده، دو بخش داشت: الف: استاد، ب: کتاب، و دکتر احمدی به طور جدی در هر دو زمینه فعال بود.

نخست این که او توفیق تأسیس و اداره دانشگاه تربیت مدرس را داشت. این دانشگاه، که سال 61 به اسم مدرسه تربیت مدرس و بعد دانشگاه تربیت شد، برای سالها توانست، تأمین کننده شماری از استادان باشد. من نمی گویم این کار، درجه یک بود و آنها که درآمدند، بهترین، اما به هر حال کشور نیاز به استاد داشت و آن سالها از این نظر شرایط دشورای در دانشگاهها بود. دانشگاه ها در بخش کارشناسی در حال توسعه بود، اما استاد به اندازه کافی وجود نداشت. تأمین استاد، فقط در تربیت مدرس نبود، دکتر احمدی، برای تأمین استادان درس های معارف اسلامی هم سخت تلاش می کرد و نمونه اش کاری بود که در قم آغاز کرد تا یک گروه شصت هفتاد نفره را برای این کار تربیت کند.

مشکل دیگر کتاب بود. داستان کتابهای دانشگاهی و درسی، طولانی است و مسیرهای مختلفی را در تاریخ معاصر ما طی کرده است. از یک جهت، دانشگاه به نوعی محلی است که بایید به اجتهاد فکری نزدیک باشد، و طبعا نمی تواند در چارچوب یک کتاب مشخص بماند، از سوی دیگر، بویژه در دوره کارشناسی، ما نیازمند نوعی استقرار بودیم و هستیم. به هر حال، جمع بندی این بود که سمت در حوزه علوم انسانی این کار را انجام بدهد و آقای دکتر احمدی، از وقتی سراغ آن رفت و سمت را در سال 63 تأسیس کرد، تا پایان عمر دست از آن نکشید.

من در اینجا باید از یک مرکز مهم دیگر که در دو دهه اول انقلاب فعال بود یاد کنم و آن مرکز مرکز نشر دانشگاهی است که سمت در مرحله بعد، به این جریان پیوست و البته بسیار فعال کار را دنبال کرد. به نظر می رسد، مرکز نشر دانشگاهی با مدیریت آقای دکتر پورجوادی و همکارانشان ، از مراکز موفق پس از انقلاب در حوزه کتاب دانشگاهی بودند. بعدها مرکز نشر دانشگاهی گرفتار مشکلات سیاسی و مدیریتی شد و بسا دخالت های نادرست آن را از وظایفش باز داشت و تا امروز هم تقریبا غیر فعال مانده است... و  اما دکتر احمدی در این راه پایداری ورزید و سمت را دو دستی نگاه داشت و توانست گامهایی بردارد.

در سطح کارهای پژوهشی دو اقدام مهم دیگر توسط آقای دکتر احمدی صورت گرفت:

نخست مشارکت در تأسیس دفتر همکاری حوزه و دانشگاه بود که هدفش در دوره تعطیلی دانشگاهها، فعال کردن دیدگاه های اسلامی در حوزه علوم اجتماعی، انسانی و اقتصادی بود. در این رابطه آیت الله مصباح هم فعالانه مشارکت داشت، چنان که شمار قابل توجهی از استادان دانشگاه هم بودند. بعدها این دفتر به سمت متصل شد، و اندکی بعدتر  به تدریج با عنوان پژوهشگاه حوزه و دانشگاه مستقل شد، اما هیچ گاه ارتباطش با سمت به خاطر آقای دکتر احمدی و مشترک بودند کار آنها در تدوین کتابهای درسی، قطع نشد. در واقع، باید گفت روح دکتر احمدی در آن هم دمیده شد و این اواخر و تا به امروز هم کارهایی که در پژوهشگاه حوزه و دانشگاه انجام شده، باز با کمک سمت انتشار می یابد.

دوم ایجاد جریان خبرگان بدون مدرک بود که از این طریق، شمار زیادی از متخصصانی که فاقد مدرک علمی بودند و بیشتر در حوزه یا جاهای دیگر کارهای علمی و پژوهشی داشتند، به دانشگاه آمدند. دکتر احمدی، تلاش می کرد هر کجا شخص لایقی را می یافت، به نوعی از او استفاده کند. گاهی خودش به سراغ او می رفت، و از او دعوت می کرد، ارجش می نهاد و تلاش می کرد راه را برای او باز کند.

بنابر این ما باید چهار مرکز را مهم ترین مراکزی بدانیم که دکتر احمدی برای این تحول ایجاد کرد: الف: تربیت مدرس، ب: سمت، ج: دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، د: خبرگان بدون مدرک.

در اینجا می خواهم یک نکته مهم دیگر را در باره آقای دکتر احمدی که به نوعی یک از رمزهای اصلی در فعالیت های تقریبی میان دانشگاه و حوزه است، بیان کنم و آن «حفظ آثار نشر شده در طراز دانشگاهی»، در سطحی که در ایران وجود داشت است. دکتر احمدی در این زمینه جدی بود و در حد توان تلاش کرد. ما این فعالیت او را مدیون آشنایی وی با دانشگاه و رفت و آمدش با استادان برجسته دانشکده ادبیات هستیم. این که ایشان تحصیلات دانشگاهی داشت، با توجه به موقعیتی که بدست آورد، موقعیت پرنفوذ در شورای عالی انقلاب فرهنگی، سبب شد تا این طراز حفظ شود. من کسان زیادی را می توانم در قم در سطح مدیریتی نام ببرم که به دلیل عدم آشنایی با سیستم دانشگاهی، نتوانسته اند، حتی کارهایی مانند پایان نامه های حوزوی را از نظر سطح علمی و طراز نوین دانشگاهی، با کیفیت عرضه کنند.

به نظرم، آقای دکتر احمدی، سعی کرد از حوزه استفاده کند و به این امر ایمان داشت، اما دوست داشت و بر آن بود تا این استفاده در چارچوب و در سطح طراز دانشگاهی باشد. بدون رعایت این روش، کارهای حوزوی، نمی توانست در دانشگاه عرضه شود. قبول دارم که اکنون اوضاع بهتر شده، اما اکنون از دوره ای صحبت می کنیم که چنین ملاحظاتی وجود نداشت و دکتر احمدی، کلید اصلی این کار، در بخش مهمی از تولیدات علمی قم بود که باید به دانشگاه می آمد. در واقع او در حجم وسیعی از تولیدات، حکم یک پل را داشت وموقعیت و وظیفه خود را در این زمینه می دانست و در حد توان به آن عمل کرد و خستگی ناپذیر دنبال کرد. به عبارت دیگر، تولیدات قم، در دو دهه اول که حوزه تماس جدی با دانشگاه و روش های پژوهشی نوین دست کم شکلی، نداشت، کاری از پیش نبرد، و حتی هنوز هم به دلایل مختلف، نتوانسته است جای خود را به طور جدی در دانشگاه باز کند. اکنون وضع اندکی تغییر کرده، رقابت فکری ـ  پژوهشی در جامعه علمی شدیدتر شده، و حوزه سعی در توانمند کردن خود، داشتن شفافیت علمی بیشتر، رعایت روشهای پژوهش نوین، و آشنایی با فضای فکری جدید دنیای دانشگاهی بین المللی را دارد، اما هنوز، راه زیادی مانده است که بخشی به شرایط علمی کل کشور باز می گردد.

بنده می توانم بگویم، هیچ کس به اندازه دکتر احمدی، از نظر نزدیک کردن فکر دانشگاهی با فکر حوزوی، تلاش نکرد. او همزمان یک «دانشمند» و «مومن» بود. تلاش می کرد علم را و ایمان را با هم نگاه دارد. خودش گفته بود که هیچ گاه در اسلامی کردن علوم تلاش نکرده، اما مسلما تلاش می کرد تا هر کجای علم که سر ناسازگاری با دین دارد، مسیر را تغییر دهد. مسلما این مباحث ادامه خواهد داشت، اما او همزمان یک فرد وفادار به علم و ایمان بود.

در روز درگذشت ایشان، یادداشت زیر را که سابقه آشناییم با ایشان بود نوشتم:

بنده دکتر احمدی را از میانه سال 1359 شناختم. از دو زاویه، اولا در موسسه در راه حق، زمانی که اوج تبلیغات مارکسیستی در ایران بود و ایشان و دوستانشان، با نوشتن سری کتابهای پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک، سعی کردند یک جبهه فکری برابر مارکسیسم  ایجاد کنند. و دیگر، در جلسات آموزش های عقیدتی در حزب جمهوری  قم، و در آنجا هم، غالب مطالب نقد مارکسیسم بود. اولین شناخت من از ایشان، یک استاد جذاب، عاطفی و عمیقا حساس به دانش و علم را نشان می داد. اولا درس های حوزه را خوب خوانده بود و سالها شاگردی مرحوم محقق داماد را کرده بود، استادی که بسیاری از برجستگان حوزه، در دهه چهل و اوائل پنجاه شاگردش بودند. علاوه، شاگرد حوزه علامه طباطبائی و به ایشان نزدیک بود. مرحوم احمدی، سخت روی ادبیات و وجود غلط در متن ها حساس بود و به همین دلیل کار غلط گیری المیزان را برای سالها بر عهده گرفت و به همین دلیل به علامه نزدیک بود. این کاری دقیق بود و او به همین دلیل، با ظرایف قرآنی و ترجمه دقیق قرآن آشنا بود و از خودش دیدگاه های جالبی در ترجمه و تفسیر برخی از آیات داشت که متفاوت با برداشت های رایج بود. و اما از درس علامه، مانند بسیاری از شاگردان دیگر، به فلسفه رسیده بود و در دانشگاه هم فلسفه خوانده بود و استاد رسمی گروه فلسفه دانشگاه تهران بود. روی زبان انگلیسی هم حساس بود. خودش می گفت ماهها روی ترجمه کتاب نقد تفکر فلسفی غرب از ژیلسون کار کرده بود تا دقیق از آب درآید. می گفت یک روحانی وقتی کاری از انگلیسی ترجمه می کند، باید دقیق باشد و من این کار را کردم. راستش بعدها هم نسبت به آثار بنده حساس بود که غلط های املایی دارد و این برایش قابل تحمل نبود. در سال 60 بنده رسما در زمره شاگردان وی برای درس فلسفه غرب، در موسسه در راه حق درآمدم. ایشان یک سال تمام، هفته ای سه جلسه، فلسفه غرب گفت. البته که شیفته کتاب سیر حکمت در اروپا بود، اما خودش هم آثاری را می شناخت و از آنها استفاده می کرد. این را بگویم به برکت وجود ایشان، کتابخانه در راه حق، از نظر متون انگلیسی بهترین کتابخانه قم بود. در درسهای تاریخ فلسفه غرب، دقیق بود و سعی می کرد، طلبه ها را که اگر فلسفه هم می دانستند همان فلسفه سنتی اسلامی بود، با فلسفه غرب آشنا کند. در درس ایشان، برای اولین بار ما به اهمیت مسائل شناخت شناسی در فلسفه غرب پی بردیم. با تأسیس شورای انقلاب فرهنگی دکتر احمدی بیشتر در تهران بود. از حوالی سال 1363 که من هم درسهای معارف را در دانشگاه می گفت، روی علقه سابق، به دیدن ایشان در ساختمان شورای انقلاب فرهنگی در اول خیابان فلسطین شمالی می رفتم. غالبا که برای تدریس یک روز هفته را تهران بودم، نماز و ناهار را با ایشان بودم. آن وقت ها، آقایان داوری و سروش و شریعتمداری همه آنجا مستقر بودند. به تدریج، جلساتی در اتاق ایشان برای تدوین متنی برای درس تاریخ اسلام و ریشه های انقلاب گذاشته شد که شماری از دوستان هم بودند. اهمیت تدوین کتابهای درسی دانشگاهی را آنجا دریافت و این سبب شد تا دنبال تأسیس سمت باشد. کار شگفتی که سی و سه سال آن را دنبال کرد و بیش از دو هزار و پانصد کتاب، در طول این سه دهه منتشر کرد، آن هم بدون سر و صدا. از کلاسهای ایشان خاطرات فراوانی داریم و بیش از همه، آرامش و مهربانی را در ایشان می دیدم. بگویم که شیفته امام بود، بیش از هر چیز، و علاقه مند به انقلاب، و برایش کار می کرد. علائق سیاسی کمتر داشت  و فکر می کنم ناخواسته مدتی گرفتار مجلس شد، چیزی که با علائق او سازگار نبود. دکتر احمدی می توانست آثار تألیفی و ترجمه زیادی داشته باشد، اما عمرش را وقف شورای انقلاب و سمت کرد، متواضعانه،  با مدیریت پژوهشی خوب، توانست اثر ماندگار از خود برجای بگذارد. به نظرم هیچ کس از او کلمه تندی نشنید، با این که جدی و همزمان عاطفی بود. اشک براحتی از چشمانش جاری می شد. به راحتی وقت در اختیار دیگران می گذاشت. بارها شنیدم که برای پایان نامه هایی که راهنمایی شان را داشت، وقت جدی می گذاشت و خودش ویرایش ادبی و محتوایی می کرد. بیفزایم که این روزها دوست عزیزم، جناب آقای میرشریفی تصادف کرده و بیش از پانزده روز است که در بیمارستان بستری، است که خداوند شفایش بدهد. ایشان از دوستان مرحوم احمدی و عضو هیئت علمی پاره وقت سمت بود. امروز پسر آقای میرشریفی گفت که دکتر احمدی هر روز زنگ می زد و احوال آقای میرشریفی را می پرسید. آخرین جلسات ما  در گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان، چندین بار با حضور مرحوم دکتر احمدی بود. البته که احساس ضعف شدیدی در ایشان می دیدم، اما به هیچ روی، آمادگی شنیدن خبر ناگوار درگذشت وی را نداشتم. بحث های اخیر، قرآنی بود وایشان  نکات لطیفی را در ترجمه برخی از آیات که غالبا بخطا رفته اند، بیان کرد. سعی کردم آنها را یادداشت کنم. جلسه اخیر هم با حضور داوری ریاست محترم فرهنگستان، بحث در باره علوم انسانی اسلامی بود که امیدوارم متن آن منتشر شود. خداوند آن مرد بزرگ را که آیت اخلاق بود و همه او را دوست داشتند، بیامرزد، و رحمت واسعه خود را شامل حال او گرداند.

fvpl51560202942.PNG

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

خواب ملاصدرا و تعبیر آن توسط خودش

رسول جعفریان

متن حاضر، خوابی است که ملاصدرا در شب سی ام رمضان 1028 هجری دیده و خودش آن را تعبیر کرده است.

سید حسین عرب باغی و نگاه مثبت به تحولات نوگرایانه دوره رضا شاه

رسول جعفریان

سید حسین عرب باغی (م 1329ش) از روحانیون پر نفوذ ارومیه در دوره رضاشاه است که آرای وی در خصوص تحولات