۲۸۲۲
۰
۱۴۰۰/۱۲/۱۸

گفتگو در باره ایرج افشار

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

پاسخ چند پرسش در باره مرحوم ایرج افشار است که سال 1398 نوشته ام.

 

* سابقه آشنایی شما با مرحوم افشار از کجا بود و آیا این سوابق روی توجه شما به حوزه کتابشناسی تأثیر داشت؟

بنده از زمانی که به تاریخ علاقه مند شده و در این حوزه به پژوهش پرداختم، با کارهای مرحوم افشار به خصوص در زمینه تصحیح متونی که در حوزه تاریخ ایران و مشروطه بود، آشنا شدم. این آثار به قدری متنوع بود که شما در هر حوزه ای قدم می گذاشتید، اثری از ایشان می دیدید که از متون کهن تصحیح کرده اند. در سال 68 زمانی که کتاب «تاریخ تشیع در ایران» بنده چاپ شد، مرحوم افشار آن را در مجله آینده معرفی کرد. روشن بود که علاقه ایشان به ایران، زمینه توجه به این اثر شده است. مرحوم افشار به هر آنچه مربوط به ایران بود علاقه مند بود و وجودش را حس و گزارش می کرد. آن زمان از طریق کتابفروشی تاریخ که مرحوم بابک افشار اداره می کرد، با ایشان آشنا شدم. خاطرم هست وقتی کتاب «قانون قزوینی» را که اثری از آثار نقد اجتماعی مهم در آغازین سالهای نیمه دوم قرن سیزدهم بود، تصحیح می کردند، و در مقدمه آن فهرستی از آثار مشابه را آوردند، بنده هم آنچه را از این آثار یافته بودم خدمتشان دادم که در پایان آن را به نام بنده آوردند. کارهای صفوی بنده در اوائل دهه هفتاد هم مورد توجه ایشان بود. از همان وقت، رفت و آمد مختصری آغاز شد که تا این اواخر ادامه یافت. بیشتر این دیدارها در تهران در منزل ایشان بود. در واقع در خانه ایشان به روی محققین باز بود و بنده هم مانند سایرین رفت و آمد داشتم. اغلب با تلفن، سوالات را می پرسیدم، و اگر لازم بود حضورا خدمتشان می رسیدم. صد البته که توجه بنده به کتاب و نسخه خطی، از طریق آثار و توجه ایشان به کتابشناسی و فهرست نویسی جدی تر و بیشتر شد. وجه کتابشناسانه مرحوم افشار، هر کسی را که مشغول کاری در حوزه های ادبی و تاریخی و به طور کلی ایرانشناسی بود، تحت تأثیر قرار می داد. بنده به طور روشنی باید عرض کنم که برخی از کارهایم متأثر از کارهای مرحوم افشار است. یکی از روشن ترین موارد انتشار مجموعه «میراث اسلامی ایران» است که بنده با کمک محققان و توسط کتابخانه آیت الله مرعشی منتشر می کردم و دقیقا از لحاظ شکل و ساختار شبیه کار مرحوم افشار با عنوان «فرهنگ ایران زمین» بود. این مجموعه، یعنی «میراث اسلامی ایران»، مورد حمایت مرحوم افشار بود و چندین رساله تصحیح کرده به بنده دادند که در «میراث اسلامی ایران» منتشر شد. این رفت و آمد تا اواخر ادامه داشت. وقتی در کتابخانه مجلس بودم، تصویری از خاطرات تازه یاب مرحوم فروغی را به ایشان دادم که تصحیح کردند و کتابخانه مجلس منتشر کرد. همچنین در نشستی که به مناسبت حضور شماری از فرهیختگان افغانستانی در کتابخانه مجلس داشتیم، تشریف آوردند و سخنرانی کردند. مرحوم افشار سبب آشنایی اشخاص هم با یکدیگر بود. یکی از آنها آشنایی بنده با همایون صنعتی زاده بود که بسیار مغتنم بود. همین طور با مرحوم اصغر مهدوی و احمد اقتداری و دوستان دیگر ایشان.

*جناب آقای دکتر! جنابعالی به نحو دیگری نیز میراث‌دار مرحوم افشار هستید. شما اکنون کرسی ریاست کتابخانه ای را در اختیار دارید که سالیان درازی در اختیار ایرج افشار بود. چندی پیش نیز به پاس زحمات و خدمات او تالاری را در این کتابخانه به نام ایشان نامگذاری کردید. درباره نقش افشار در تاسیس و بالندگی این کتابخانه پیش از انقلاب چه نکاتی می توانید بیان کنید؟

افشار در درجه اول، یک کتابشناس بود، آن هم در حوزه ایرانشناسی، یعنی تمامی دانش هایی که به نوعی به ایران مربوط می شد. این مسأله با توجه به هوش و دقت وی، سبب شهرت وی در اواخر دهه بیست و پس از آن شد. همین امر سبب شد تا مورد توجه برخی از رجال علاقه مند به حوزه علم و کتاب و کتابخانه قرار گیرد. افشار در سال 1328 تحصیلش در دانشکده حقوق تمام شد، اما کار اصلی اش از همان ایرانشناسی و کتابشناسی و کتابداری بود. به همین دلیل، یکی از شخصیت های با نفوذ سیاسی و فکری در ایران، افشار را به رئیس دانشگاه معرفی کرد و به این ترتیب او به عنوان یک استاد که تحصیلات کتابشناسی مدرن را هم فراگرفت، در دانشگاه تهران که مهم ترین مرکز علمی ایران در آن دوره بود، استخدام شد. آن وقت یکی از بهترین کتابخانه های دانشکده های دانشگاه تهران، کتابخانه دانشکده حقوق بود، جایی که از حوالی سال 1320، محمدتقی دانش پژوه، دوست دیرین و کتابشناس افشار، آنجا کار می کرد. آنها از همانجا فعالیت مشترک را شروع کردند. زمانی که اندیشه کتابخانه مرکزی در حوالی سال 1328ش پدید آمد، این دو نفر به عنوان دو جوان بسیار فعال و آشنا محور کار قرار گرفتند. مرحوم مشکوه کتابهای خطی خود را به کتابخانه مرکزی داد و فهرست نویسی آن آغاز شد. این فعالیت مشترک به طور مستمر ادامه داشت. در سال 44 ساختمان امروزین کتابخانه مرکزی، آغاز به ساخت شد و سال 1350 به طور رسمی آغاز به کار کرد. در تمام این سالها، افشار ریاست آن را داشت یا به عبارت آن روز «مدیر کل کتابخانه دانشگاه» بود. این ریاست تا سال 1358 ادامه یافت. معنای این حرف، این بود که هسته مرکزی این کتابخانه طی سه دهه کاملا در اختیار مرحوم افشار و دوست صمیمی او مرحوم دانش پژوه بود. در این دوره، دانشگاه تهران محور فعالیت های کتابشناسی و نسخ خطی در ایران و کشورهایی بود که با این موضوع سروکار داشتند. گردآوری هزاران نسخه خطی و فهرست کردن تمام آنها، تنها یکی از کارهای آنها بود. فهرست نویسی برای بسیاری از کتابخانه های دیگر، مثل ملک و بخش قابل توجهی از کتابخانه مجلس، در همین جا تصمیم گیری و انجام شد. همکاری با کتابخانه های کابل، کتابخانه های غنی شوروی آن وقت، امریکا و اروپا، از اینجا هدایت می شد و اینها به طور مداوم در کار فهرست نویسی نسخ خطی آن مراکز در بخش فارسی و عربی بودند. این موارد بخشی از فعالیت افشار با محوریت کتابخانه مرکزی است که اشاره کردم. آن زمان در ایران، آستان قدس فعالیتی در زمینه خطی داشت. در قم، تنها در سال 1354 کتابخانه مرعشی تأسیس شد و همان وقت، محمدتقی دانش پژوه فهرست کتابهای خطی آستان قم را نوشت. هرچه هست، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، نتیجه فعالیت مرحوم افشار است.

* این روزها زیاد می بینیم که هر بزرگواری را پدر یک علم معرفی می کنند. فارغ از صحت و دقت این نامگذاری ها، با توجه به کارنامه و اندیشه مرحوم افشار آیا او را می توان پدر کتابشناسی و یا کتابداری ایران در دوره جدید تاریخ آن دانست؟

دانش کتابشناسی در عصر جدید، به مثابه دانشی است که کلید ورود به تاریخ علم و طبعا خود علم است. شما پیش از هر چیزی، درباره هر علمی، باید بدانید که چه مطالبی و آثاری منتشر شده و کارهای علمی درباره آن، تا کجا پیش رفته است. این علم، از نظر سنتی در مراکز علمی ما بود، اما غربی ها، با نگاهی تازه به آن پرداختند. فعالیت های سنتی در حوزه کتابشناسی که نماینده رسمی آن در این دوره آقابزرگ طهرانی بود، با کارهای جدید در حوزه کتابشناسی که افشار گل سرسبد و برجسته آن بود، بهم گره خورد. شاید این نقطه امتیاز مهم افشار باشد که سخت ایران دوست بود. به تمام معنا ایرانی بود و می دانست که باید فرهنگ ایران را بشناساند. این کار اول از همه، از زاویه کتابشناسی ممکن بود؛ گردآوری و فهرست هر آنچه درباره ایران است، چه آثاری که ایرانی ها نوشته اند، چه فرنگی ها، هر کسی باشد، در ژاپن، اروپا یا امریکا یا هر نقطه دیگر از جهان. البته یک حلقه فعال در ایران آن وقت برای کار کتابخانه ای بودند. کسانی که کتابخانه مجلس را تأسیس کردند، همین طور کتابخانه سنا را که بعدها شماره 2 مجلس شد، و نیز استوانه هایی مثل دانش پژوه. چهره هایی مثل مشکوه که با اهدای 1328 نسخه خطی در سال 1328 بخش خطی دانشگاه تهران را بنیاد گذاشت. اما افشار چیز دیگری است. او با شرق و غرب ارتباط داشت. کار علمی می کرد. عشق به کتاب داشت و هر کسی در ایران که اهل کتاب بود، این را درک می کرد. افشار روش علمی داشت و این روش چیزی بود که این زمان پسندیده بود. همه به او احترام می گذاشتند و در هر شهری عاشقانی داشت که تازه ها را به او معرفی می کردند. اگر ما فقط اداره مجله «راهنمای کتاب» را در کارنامه او داشتیم، بس بود که او را پدر کتابشناسی نوین بدانیم.

* علاوه بر کتابشناسی، ایرانشناسی نیز یکی دیگر از جنبه های مهم کارنامه علمی و فرهنگی مرحوم ایرج افشار است. سفرهای دور و دراز او به همراه احمد اقتداری و سمیعی گیلانی و شفیعی کدکنی به مناطق مختلف ایران، از او یک ایرانگرد نیز ساخته بود. می خواستم از شما بپرسم جای ایران در ذهنیت و جایگاه ایرانشناسی در کارنامه ایرج افشار کجا بود؟

افشار دو حلقه کلی برای کارهای ایرانشناسی در اطراف خود داشت. نخست در داخل کشور بود که تقریبا با اکثریت قریب به اتفاق کسانی که به طور برجسته کارهای ایرانشناسی داشتند، رفاقت و دوستی داشت. بنده دفتر تلفن ایشان را دیده بودم. این دفتر، شهر به شهر تقسیم شده بود، و ذیل مثلا قزوین یا اصفهان، او تمام آشنایان خود را ثبت کرده بود. اینها کسانی بودند که در شهرهای مختلف، کارهای تاریخی مربوط به ایران یا شهر خود در حوزه تاریخ یا ادب داشتند. این مسأله سبب نوعی تعامل می شد. هم آنان به افشار کمک می کردند و هم او در مرکز حامی آنها بود و اگر چیزی می خواستند با روی باز در خدمت آنها بود. کافی بود شما زنگی بزنید و آنچه می خواهید، در اختیار قرار دهد. او که سخت دنبال تازه ها بود، برای شناخت جاهای ناشناخته ایران، سفرهایی همراه با دوستانش به شهرها  و مناطق مختلف داشت. در این سفرها، نزدیک ترین دوست او، منوچهر ستوده بود. این ستوده، اعجوبه روزگار بود و کار مهمش «از آستارا تا استرآباد» اثری جاودانه است. باقی افراد هم مانند اقتداری و شفیعی کدکنی و بسیاری دیگر بودند. این اواخر، دوست عزیز ما، جناب آقای مطلبی کاشانی هم همراه ایشان بود. مجموعه ای از گزارش های سفرنامه ای او به شهرهای ایران با عنوان «گلگشت در وطن» منتشر شده است. زمانی که مرحوم افشار تصمیم به تدوین کتاب «کتابفروشی ها» گرفت و این کار را به یاد پسرش بابک انجام داد، محققانی از همه شهرها، گزارش کتابفروشی های شهر خود را در قالب مقاله نوشتند و برای او فرستادند. همشهری ما، مرحوم مرتضی تیموری، یک متن 250 صفحه ای درباره کتابفروشی های اصفهان نوشت که در همان دو جلدی «کتابفروشی ها» منتشر شد. حلقه دوم، ارتباط علمی افشار با مراکز ایرانشناسی و ایرانشناسان برجسته در همه نقاط جهان بود. مسلما هیچ کس به اندازه او برای ایرانشناسان شناخته شده نبود. تازه ترین تحقیقات برای او ارسال می شد و او از آنها خبر داشت و در مجله «آینده» و نشریات دیگری که در اختیار داشت، گزارش آنها را می نوشت. هر متنی که منتشر می شد، در حد توان، مطلبی درباره آن و اهمیتش و نکات تازه اش می نوشت. هزاران یادداشت کوچک و بزرگ از این دست، از او برجای مانده است. او در میان ایرانشناسان محترم بود و هر کجا می رفت، کتابخانه ها از وی استقبال می کردند. به یقین اگر او نبود، بسیاری از این تحقیقات به ایران نمی رسید. در این زمینه، البته کتابخانه های دیگری مثل کتابخانه سنا هم فعال بودند و مجموعه ای بسیار باارزش از تحقیقات ایرانی انجام شده در خارج از کشور به آنجا منتقل شد.

*شما خاطرات زیادی از همراهی و همکاری با ایراج افشار دارید. اگر امکان دارد به عنوان آخرین سوال، یکی از آنها را برای ما نقل کنید. نقلی که در آن سجایای اخلاقی و فضیلت های فکری و روحی افشار نیز مستتر باشد و کمتر در دیده عموم آمده باشد.

بنده نمی توانم بگویم خیلی به ایشان نزدیک و از رفقای صمیمی بودم. در واقع، بنده هم مانند صدها نفر دیگر که با ایشان آشنا بودند و رفاقت داشتند، از خدمتشان استفاده می کردم. اما ایشان روابطش با افرادی که می آمدند آنقدر صمیمی بود که همه فکر می کردند دوست نزدیک او هستند! اما حلقه یاران نزدیک ایشان، همان اصغر مهدوی و منوچهر ستوده و شفیعی کدکنی و همایون صنعتی زاده و احمد اقتداری و کیکاوس جهانداری و شماری دیگر از این دست بودند. دوست ما آقای مطلبی کاشانی، سالهای سال خدمت ایشان بود. با این حال، که بنده در این حلقه نزدیک نبودم، اما هیچ وقت نشد که بنده زنگ بزنم که قصد دارم خدمت برسم و ایشان در خانه باشد و پاسخ منفی بدهند. به راحتی می رفتم و گاه ساعتها گفتگو و صحبت می کردم.  غالب وقت ها، دیگران هم حضور داشتند و در واقع آنجا محل رفت و آمد دانشمندان و دانش پژوهان بود. برای یک عالم، بهترین خصلت همین است که پذیرای طالب علمانی باشد که عشق به فهمیدن و دانستن دارند و به سراغ او می آیند. این اواخر که ایشان کم و بیش مانند قدیم ها سرحال هم نبودند، خاطرم هست کسانی مرتب تلفن می زدند. یک بار گلایه کرد که دانشجویی برای پایان نامه زنگ زده، قبل از انجام هر کاری، به سراغ من آمده است. انتظار داشت این افراد این قبیل موارد را مراعات کنند. اول جستجویی انجام دهند بعد سراغ ایشان بیایند به نظرم خصلت دیگر ایشان بود که فقط برایش علم مهم بود. این علم، از نظر او، علم ایرانشناسی و خدمت به ایران بود. بنیاد موقوفات افشار، یکی از کارآمدترین مراکزی بود که زیر نظر ایشان به کار ایرانشناسی می پرداخت و امروزه هم با درایت استاد دکتر مصطفی محقق به طور جدی مشغول انجام کارهای علمی است. پیر و جوان را احترام می گذاشت. و چه جوانهایی که در طول این سالها، نزدش می آمدند و او زیر بال آنها را می گرفت. حامی کسانی مانند علی دهباشی بود و مرتب آنها را تشویق می کرد. مرحوم افشار، هرچه می نوشت و می گفت، علمی بود و حرف زائد در کلماتش یافت نمی شد. او از زبان فارسی، برای بیان دانش ایرانشناسی استفاده می کرد. از تاریخ کاغذ و مسائل تمدنی باشد، تا تاریخ سیاسی و خاطرات، تا شعر و ادب، تا علوم سنتی و هر آنچه که می توانست به قلم درآید و ایران را بلندمرتبه کند. در ایران نمی توان ایران دوست تر از او با نگاهی واقع بینانه پیدا کرد. البته خیلی ها عشق به ایران دارند، مقصودم از میان ایرانشناسان است. البته که تعصب افراطی نداشت، برایش دانش مهم بود. مرحوم افشار چندین بار به همراه رفقایش به قم آمد. سالهای 1376 تا 1382. در این سفرها، همیشه بنده را به خاطر کتابخانه تاریخ تشویق می کرد. آخرین بار در بیمارستان، در روزهای منجر به فوت ایشان، صحبت «سفرنامه های حج قاجاری» شد. گفت از اینجا برخیزم، یادداشتی درباره اهمیت آنها خواهم نوشت. دریغ و صد دریغ که این امر عملی نشد. خداوند او را رحمت کند. (23/1/1398)

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»

رسول جعفریان

نوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

ریاض الجنه زنوزی اثری دایرة المعارفی در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی

رسول جعفریان

در زمستان سال 1402 موفق شدیم یک چاپ عکسی از کتاب ریاض الجنه زنوزی که اثری دایره المعرافی در حوزه فره

مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»

رسول جعفریان

نوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل