وقعه دلسوز طوس یا حرکات اسلامیت بر باد کن دولت روس
خلاصه
شامل گزارشهای خبری مربوط به واقعه حمله روسها به حرم امام رضا علیه السلام در دهم ربیع الثانی 1330
حرکات اسلامیت بر باد کن دولت روس
شامل گزارشهای خبری مربوط به واقعه حمله روسها
به حرم امام رضا علیه السلام در دهم ربیع الثانی 1330
به کوشش رسول جعفریان
ماجرای حمله روسها به حرم مطهر امام رضا علیه السلام تأثیر عمیقی در روح و فکر و جان مردم ایران گذاشت. این تجاوز آشکار سبب شد تا برای دست کم بیست سال مردم ایران از آن رخداد به عنوان یک فاجعه دینی یاد کرده و یادش را با اشعار مختلف و حتی اشعار سینه زنی و برگزاری مراسم نوحه خوانی حفظ کند.
این ماجرا از یک سو مربوط به مسائل داخلی ایران و رویدادهای پس از مشروطه داشت و از سوی دیگر به منازعات روس و انگلیس در ایران مربوط میشد. روسها در تلاش برای بازگرداندن محمدعلی شاه به سلطنت بودند و این اقدام آنان با اعتراضاتی روبرو شد که بخشی نیز در مشهد سروسامان مییافت. تلاش روسها برای فرونشاندن این شورش با حمله به متحصنانی صورت گرفت در حرم پناه گرفته بودند.
این حمله حوالی ساعت سه بعد از ظهر روز شنبه دهم ربیع الثانی سال 1330 (فروردین ماه 1290) آغاز شد. روسها با استفاده از توپهای سنگین یورش آورده و بسیاری از مردم و زوار را کشتند.
در باره این رویداد گزارشهایی در حبل المتین منتشر شد که بخش عمده آنها را در اینجا ملاحظه خواهید کرد. اما پیش از آن اشاره به نشریه دیگری بکنیم که با عنوان مصیبت نامه منتشر شده و حاوی اشعار فراوانی در باره این رویداد است. شگفت آن که مصیبت نامه در سال 1346 ق یعنی شانزده سال پس از این رویداد در کرمان منتشر شده است. متن آن را در مقالات تاریخی دفتر ششم به چاپ رساندهام.
اما آنچه در اینجا آمده است، رسالهای است مستقل که شامل دو بخش است. یک بخش مقدمه آن است که شرحی در باره این ماجرا به دست داده و بخش عمده آن که در پی آمده گزارشهایی است که کسانی از مشهد برای حبل المتین کلکته فرستادهاند و در آن منتشر شده است. گردآورنده این کتابچه حسینقلی تبریزی است. وی در چند سطر شرح این اقدام خود را بعد از نامیدن کتاب به «وقعة دلسوز طوس» یا این که «حرکات اسلامیت بربادکن حکومت روس» چنین نوشته است:
در تسوید این رساله سوای از نشر مصائب وارده بر مرقد منورۀ حضرت ثامنالائمه و حفظ استقلال دولت قدیمه منظوری نمیباشد. در مقابل این خدمت ناچیز فقط از محضر قارئین کرام استدعای آن دارم بدون ملاحظۀ حقارت شخص مسوّد در مندرجات آن نظیر عمیق فرموده، و پس از مطالعه به جاهای دیگر بفرستند و به اشخاص دیگر بخوانانند. «الحاج حسینقلی تبریزی»
نویسنده یک مشروطه خواه معتدل است که ضمن ستایش از اصل مشروطه، از مشروطه نمایان بی دین هم بدگویی کرده است. نوع نگاه او در مقدمه نیز جنبه دینی داشته و رویداد حمله روسها را از این زاویه و بیشتر در مشابهت با واقعه کربلا مقایسه میکند. این کتابچه و مقدمه آن شش ماه پس از حمله یعنی در شوال سال 1330 فراهم آمده است.
وقعۀ دلسوز طوس
یا این که
حرکات اسلامیت بر بادکن حکومت روس
اگر چه کافۀ مسلمین ساکنین کرۀ ارض بطور اجمال از وقعۀ اَلیمۀ مشهد مقدّس رضوی (ع) که با دست مأمورین حکومت جابرۀ روس، مغایر احکام کتب اربعه، خارج از قوانین مذهبیۀ عموم ملل متدیّنه واقع گردیده، مستحضر بوده، و وقوف به هم رسانیدهاند، ولی از آنجاییکه پارلمان ایران مسدود و روزنامهها که ناشر حوادث و آئینۀ وقایع میباشند، در مملکت مشروطۀ ما توقیف شده، تفصیل این حادثۀ هائله تالی وقعۀ دلخراش کربلا، چنانچه باید به گوش مسلمانان با دیانت نرسیده و معلوم ایرانیان با حمیّت نگردیده است؛ والا بایست بود کافۀ مسلمانان خاصه ایرانیان مانند برادران ساکنین هندوستان همان روز مشؤوم را مثل روز عاشورا یوم مصیبت کبری قرار داده، به مظلومیت آن حضرت و بیکسی اسلامیت گریسته، و برای اخذ ثار با جان و مال میکوشیدند.
لذا این بنده به مقتضای دیانت وسائقۀ ملیّت واسلامیت، فریضۀ ذمّت شمردم که با نشر مکاتیب ودرج مقالاتی که در روزنامۀ مقدسۀ حبلالمتین انتشار یافته و پرده از روی معاملات وحشیانه و حرکات اسلامیّت شکنانۀ حکومت روس ومسبّبین این واقعۀ ناگوار برداشته است، نظر اسلامیّت و دیانت کافۀ مسلمانان جهان به ویژه ایرانیان که طواف کنندۀ خاص آن آستان ملائک پاسبان میباشند، جلب نموده و از اهمیت حادثۀ هائله و عظمت مصیبت که به واسطۀ اهانت و تحقیر بدان مقام عالیه و برآن بزرگوار وارد گردیده، خاطر همکیشان خود را مستحضر داشته باشم تا این که بهانۀ عدم وقوفی، دامنگیر تشبّثات اسلامیّت پرستانۀ شان نگردیده، با رفع نفاق و واژگون نمودن بیدق شقاق، درصدد تعمیر قلب مبارک آن مهر درخشندۀ سپهر امامت درآمده، و هنوز که فرصت باقی است، جبران مافات را نموده باشند.
به عقیدۀ عموم اسلامیّت پرستان و دوستدارن ایران، خلاصی و نجات ایرانیان از این پرتگاه بیپایان در تهیه اسباب اتفاق و علیرغم شِرذِمۀ خائنین وطن و دشمنان اسلامیّت خواستگاری افتتاح مجلس شورای ملی از حکومت حاضره میباشد و بس.
ایرانیان دانسته باشند از آنجا که شالودۀ کافۀ حکومات شخصیّه بر اساس مطلقیّت گذاشته شده و طبایعشان مألوف با استبداد است، هرگز دیده و شنیده نشده که یک حکومت مطلقه و یا یک سلطنت مستبده با صرافت طبع و میل خود (سوای امپراطور متوفای ژاپن) آزادی خدادادی و سربستی فطری را بر ملّت خود بخشیده ترک استبداد و مطلقیّت گقته باشند، مگر اینکه یکی از دو سبب وجود خارجی پیدا کرده، طوعاً و کرهاً مجبورشان به تبدیل ادارۀ اولیّه و ترک حکومت مستبدّه نموده باشد.
هرگاه اغماض نکرده باشیم اذعان خواهیم کرد که یکی از آن دو سبب علم است که قوم با کیاست ژاپون را در نظر میکادو امپراطور عالیجناب خودشان شایستۀ برترین مقام مشروطیّت جلوهگر ساخته، بدون تضییق امر خارجی، بالطّوع والرغبه، باب سعادت و ترقّی را به روی ملّت خود گشوده، به ترقّیات غیر قابلُ الانکار امروزه نائلشان نمود، یعنی هرگاه ملت ژاپون عالم نبوده و لیاقت خودشان را اثبات نمیکردند، میکادو با وجود آن همه سلامت نفس که حائز بوده و در میان ملوک و سلاطین عصر خود در ملّتپرستی و رعیّتپروری موقع ممتازی پیدا کرده بود، خلعت آزادی بر قامت ملّت خود نمیپوشانید.
بلی قامت راست بباید که شود قابل زیب
.[6] سبب دوم، ظلم است که جامۀ صبر و شکیبایی یک ملّت و قوم را چاک کرده تا آنکه به مقام استرداد حقوق مغصوبه و خلاصی از قید اسارت درآمده و درصدد تبدیل حکومت کیفی میباشند. اگر چه در این قرنهای اخیره، بسیاری از ملل کُره به سبب همین ظلم و تعدّی که از حکمداران جابر و سلاطین جائر نسبت بر ایشان وارد شده، دچار بسی انقلابات گردیدهاند که ذکر تاریخ و احوال هر یک از ایشان را فصل ُمشْبع لازم دارد که مافوق اطلاع عاجز بوده، و قلم من قادر بر تحریرش نمیباشد. ولی در این مختصر فقط اکتفا به ذکر احوال دو قوم آسیایی که ماضی و حالشان مشابهت تامّه به همدیگر داشته، و وقایعشان تالی یکدیگر میباشد، خواهم نمود که یکی از آن ملت نجیب عثمانی بوده، بعد از تحمّل به ظلمهای طاقت فرسای سی و دو ساله پادشاه خونخوار، عبدالحمید و اطرافیان نابکارش که در کشتن نفوس ذکیه و هتک نوامیس نزیهه آن ملّت نجیبه ذرّهای فروگذاری نمیکردند، عاجز از تحمّل گردیده، خلاصی از قید اسارت را در اسارتی آن ماحی بنیان عدالت دیده، رعد غضب ملیّت به غرّیدن درآمده، سیل انتقام، خروشیدن گرفت، با کندن شجرۀ نحس استبداد و فرود آوردن آن مجسّمۀ جور و بیداد از بالای سریر ظلم و عناد، ایّام شرّ و فساد را خاتمه داده، حکومت[7] مطلقه را مبدّل به مشروطه نمودند. دیگری
قوم قدیم ایران است که با وجود آن همه تشعشع تاریخی و محافظة شرف قومیّت، توالی جور و ستم اواخر سلطنت ناصرالدین شاه، آن سد کنندۀ باب ترقی و معرفت به روی ایرانیان و اوایل حکومت مظفرالدین شاه، بر باد دهندۀ هستی ایران به یکبارگی اثر عدالت را از صفحۀ خاک ملک کیان مفقود داشته، نوامیس ذکیه با دست منیجهها مهتوک [= رسوا] و بیتوت یک شبه با پسران بقّال، اعتبار قومیّت و شرف استقلال را از نظر انداخته، بدبختی ایرانیان حد نصاب را طی نموده و فضای صبر و شکیبایی بر آن قوم صبور و متحمّل تنگ گردیده، کار به جایی انجامید که برای نجات از این بدبختی و خلاصی از زیر دستی فقط به ایجاد یک ادارۀ عدلیه جهت حفظ حقوق بشریه قناعت نمودند؛ چنانچه در مقدمۀ انقلاب منظور همه هموطنان گردید، ولی عاشقان دیدار عروس مشروطه که سالها انتظار همچو روز را کشیده و مترصّد وقت بودند و هر وقتی که میخواستند دم از آزادی زده و سخن از مشروطه سرایند با نسبت بابگری و بیدینی متّهمشان نموده با قتل و تعزیت و زجر و تعذیب تهدیدشان مینمودند، فرصت را غنیمت شمرده تدارک انقلاب محدودی را در پایتخت حاضر نموده، و بعد از اینکه زمان را موافق و زمین را مساعد دیدند، انقلاب محدود را با سرعت برقی که عموم را به حیرت انداخت به کافۀ [9] ولایات توسیع داده، به همان نهجی که تاریخ ثبت نموده و بعد از این هم ضبط خواهد نمود، تمام مردم ایرانی داخلاً و خارجاً اظهار نفرت از حکومت مطلقه نموده، درخواست سلطنت مشروطه را کردند. و از آنجایی که پادشاه وقت (مظفرالدین شاه طاب ثراه) در ایام ولیعهدی کام خود را از لذائذ حکومت کیفی برداشته، و عمر خود را در عیش و عشرت گذرانیده بود، چندان مائل به حکومت مطلقه که با زحمت و مشاق توأم است نبوده، و از یک طرف هم هیجان عمومی و همراهی علما و مجتهدین نواب امام (ع) را منظور داشته، کرهاً و برای خوش گذرانیدن چند روزه عمر خود، منشور سلطنت مشروطه را امضا نموده با آن دبدبه و شکوه که عموم جهانیان را دچار شگفت و حیرت نمود، پارلمان را با دست خود افتتاح فرموده، ایرانیان را غریق مسرّت و انبساط داشت.
ولی باید حکم کرد، از بدبختی ایرانیان بود که آخر عمرِ آن مغفور با ابتدای مشروطه مصادف گشته و از آنجایی که حکمران خلف مشار الیه هنوز اعتیاد به سلطنت مشروطه نکرده، و اطرافیانش هم که از مزایای مشروطه کما یلیق واقف بوده و منافی با منافع خودشان میدانستند، بر ضد ادارۀ آزادی وادارش نموده و بدبختانه حاضرکنندگان انقلاب و مؤسسین اساس مشروطه، اگر چه نظریاتشان [10] در آن باب قابل تمجید بوده و شایان تقدیر کافۀ طرفداران انصاف گردیده بود، از عدم تجربه در عملیّات فعلی که بایست بود، قبل از این که مشروطۀ حاضرۀ فرانسه و انگریز را که نتیجۀ اقدامات و تشبّثات عالمانۀ دویست وسیصد سالۀشان بوده، و بهای خون ملیونها نفوس بود، در مملکت ایران تطبیق نموده و بر اهالی جاهلش بقبولانند، متوسل به مقدمات مشروطۀ فرانسه و سایر دول گردیده، به تنویر افکار اهالی سعی نموده و یک مشت قشون نظامی را (چنانچه برادران عثمانی این اقدام را نموده و در سایۀ قشون، مشروطه را تحصیل کرده و از شرّ مجاهدین خلاص شده و با همین قوّت مشروطه را هم محافظه مینمایند) با خودشان متّفق داشنه، علاوه بر اینکه به حزب آشوبطلب و یغماگر مجاهد نمایان که استقلال شش هزار ساله در نظرشان به دانۀ ارزن نمیارزد، محتاج نگردیده و جلوگیری از هجوم و اختلاف بعضِ ملانمایان و مفتخوران که قشون طبیعی حکومت مستبدّه و مطلقه مینمودند نشد، مؤید حرکات استبدادکارانه و معاملات جبارانۀ محمدعلی شاه و اطرافیانش گردیدند.
بلی با قوّت قلب، به آقایان زمامداران امور حکومتی و پارلمانی که حیات استقلال و شرف قومیّت سپرده به دستشان بود، عرض میکنم، هرگاه افکار عمومی را دخیل در پیشرفت امر مشروطه دیده وبهانه جویی و منتظر [11] وقت بودن همسایگان را منظور داشته، آسایش را علت غایی نیل به مقصد میدانستند، بایست بود قبل از شروع در عمل، قشون نظامی را با خودشان همراه نموده باشند تا این که پادشاه را رام به امضای اوامر پارلمانی دیده، و از آن جایی که اطرافیان طمّاع و بعض مجاهدین آشوبطلب و یغماگر و صاحبان تیول و مستمری که دچار تنسیقات شده بودند در بالای سر خودشان یک قوۀ فوق العاده که تهدیدشان مینماید میدیدند، هرگز یارای نفس کشیدن نداشته و بر همچو روز سیاه مبتلا نشده و استقلالمان تباه نگردیده، شیرازۀ انتظام شیراز از هم نپاشیده، دارایی و نوامیس تبریزیان به باد نرفته، ثقۀالاسلامها و ضیاءالعلماها و محترمین تبریز بر سر دار انتقام روسها نشده، و ضیاءالدولهها به سائقۀ حمیّت در قونسولخانۀ دولت متمدّن انگریز خود را انتحار نکرده، و وقعۀ دلسوز مشهد رضا(ع) که ثانی واقعۀ جگر خراش کربلا بود، واقع نمیگردید.
نی نی غلط گفته و تشبیه ضد بر ضد نمودم. کی و کجا واقعۀ اسلامیت بر باد کن خراسان با حادثۀ هائلۀ کربلا قیاس پذیر بوده، و میتوان به همدیگر تشبیه کرد؟ برای اینکه عقیدۀ قاطبۀ مسلمانان جهان و منصفین نصارا بر آن است که وقعۀ دلسوز کربلا با آن همه فجاعت، یگانه سبب پایداری اسلام و بقای شریعت حضرت خیرالانام (ص) گردیده و باعث قوّت و اعتلای مذهب حنیف جعفری (ع) بوده است.
ولی هرگاه با نظر [12] حقیقتبین اسلامیّت و تشیّع در احوال ملالت اشتمال خراسان نگریسته و آن گنبد مشبک با گلولههای توپ شراپنل روس که مطلع انوار آفتاب جهانتاب و آن حرم محترم که مطاف ارواح انبیاء و اولیاء بوده و زیارتگاه ملائک میباشد، سالداتهای روس بیباکانه داخل شده، چنانچه از مقالات ذیل معلوم پیروان آن مهر منیر آسمان امامت خواهد شد با دریدن شکمهای زنان بیپناه و کشتن مردان بیگناه در هتک احترام حرم مقدّس از هیچ گونه ظلم و اعتساف دریغ نکردهاند، در پیش چشم مجسّم داشته باشیم از تصدیق اینکه واقعۀ جگر سوز مشهد مقدس رضوی(ع) که در تاریخ هیچ ملّت و قوم امثالش دیده نشده ثلمة عظیم بر دین مبین اسلام وارد آورده و حقارت بزرگی که جبرانش حاصل نمیشود الاّ با ریخته شدن خون کافۀ مسلمانان روی زمین خودداری نخواهند نمود.
آیا بعد از حاصل نمودن این همه تجربیات تلخ از خوردن ضربههای استقلال شکن و مقاومت و تحمّل به تطاولات اسلامیّت بر باد کن دشمن و شرف قومیّت و ملیّت شش هزار ساله را بازیچۀ اغراض و حصول آمال بعضی وزرا و وکلای سراپا شِیْن دیدن. خلاصه ایران و ایرانیان زبون، پنجۀ خونخوارانۀ معدودی از وطنفروشان مشاهده نمودن روا میباشد به خواب خرگوشی رفته و به تسویلات چند نفر[13] دینفروش و روسپرست گولخورده و به آسایش موقتی باور کرده از استقلال با شرف ابدی دست کشیده دارند یا اینکه از حرکات نازیبا و مغایر اسلامیّت قلیلی از مشروطه نمایان بیدین که لکۀ مشروطیّون حقیقی بودند منزجر شده از حیات دائمی با عزّت قهر نموده باشند.
برادران عزیزم! هموطنان محترمم! من در اینجا از حسن مشروطه و قبح استبداد و حکومت مطلقه سخن نسروده، و این که برخی پستفطرتان و دونطبیعت، کسوۀ مشروطه خواهی را در بر کرده داخل زمرۀ نیک سریره و مشروطهطلبان پاک طبیعت گردیده با حرکات زشت از قبیل یغما گری و قتل عَجَزه و هتک نوامیس و شرف اعزّه و ارتکاب مناهی علی مَلاء الناس که باعث نفرت عامّه از مشروطۀ مشروعه گردید، حرف نزده و در اینکه بعضی ملانمایان دنیا پرست که به جهت تأمین معیشت و محافظۀ ریاست، شَقّ عصای اسلامیّت و ایرانیت نموده، باعث سفک این همه خونهای ناحق گردیده، نائره نفاق و شقاق را بینالاهالی مشتعل ساخته، نتیجۀ اعمال سوءشان فاجعۀ جگرگداز مشهد و به یغما رفتن کتابخانۀ مقدسۀ حضرت ثامن الائمه(ع) که مشحون از کتب نادر الوجود گرانبهای آنتیک بود و میتوانست دولت و مملکت اسلامی ما را از قرضهای خانه برانداز آن هم با آن شرائط مملکت بر باد ده نجات بدهد [14] زینت موزۀ دولتی و کتابخانۀ امپراطوری شد، سخنسرایی نخواهم نموده، و پیرامن اعمال سوء وکلای پانزده ملیون ایرانی نگردیده و از اینکه مغایر وظیفۀ مودوعه، پارتی بازی آغاز نموده و به خیال حکومت و اجارهداری اوفتاده، مدت چهار سال تالار دلنشین بهارستان را معطّل نموده، یک قانون صحیح که به حال ملت برخورد از مجلس بیرون نکردند، و اینکه وزرای هر دوره، علیرغم وکلا ولایات را بیحکومت داشته، اسباب هرج و مرج را تولید نموده، بهانه به دست اجانب دادند بحث نخواهم کرد.
ولی این قدر به نام مقدّس وطن از شما ایرانیان، از مجتهدین عظام و حامیان دین مبین اسلام گرفته تا رؤسای عشایر ذویالعزّ و الاحتشام و تجّار ذوالاحترام و اعیان و امرای والا مقام و زرّاع ذوالاکدار و الآلام استدعای عاجزانه به طریق الحاح و لابه مینمایم، بعد از اینکه شما ایرانیان را مقتضیات زمان ثابت و محقق نموده که ایرانی باید با حفظ قومیت و استقلال سلطنت خود زیست نموده و با محافظۀ آداب اسلامی و مطاوعت به احکام قرآنی و اوامر آسمانی، ملیّت خود را ابراز خواهد نمود، چرا بیحسی اظهار نموده، متوسّل به اسباب استحصال این نعمت رایگان که از پدران و نیاکانتان ارث مانده و مفت میخواهند از دست شما بربایند نشده، با وجود اینکه والا حضرت آقای نائب السلطنه[15] دامت شوکته در هنگام حضر و اثنای عزیمت سفر، به واسطۀ یادداشتها به وزای عظام تأکید در لزوم و سرعت انتخاب به طور صحیح فرموده، سخنی از انتخاب نرفته و اثری از حرکت هیچ یک از طبقات شما ایرانیان محسوس نمیشود.
آنفاً عرض شد که هیچ کدام از حکومات جهان دیده نشده که با میل خود حقوق ملّی را تسلیم صاحبانش نموده باشد، مگر در تحت سببی. و هرگاه فرض کنیم اعضای حکومت حاضره، اشخاصی باشند صاحبان نفس سلیم و از هر قسم شائبۀ غرض مبرّا بوده و مصمّم هم بوده باشند که حقوق شما را تسلیم نمایند، با این حال بیحالی که از علائم عدم لیاقت میباشد و با مشاهدۀ این بیحسّی و درماندگی که از آثار عدم وقوف به مزایای آزادی و محسّنات استقلال و خود مختاری است، آیا ممکن است حکومت حاضره با آنکه در میانشان بعضی اشخاص هستند که جداً علیرغم تأکیدات والا حضرت دامت شوکته، راضی به عود حکومت مشروطه و مشروعه نیستند، حقوق ارثی شما را تسلیم نمایند. هیهات!
تا نگرید طفل کِی نوشد لبن
تا نبارد ابر کِی خندد چمن
هموطنان عزیزم! شاید در میان شما بعضی اشخاص کوتهبین و صاحبان افکار سقیم که با دلایل غیرموجه که در مقابل [18] جریان طبیعت منفی و بلا اثر است از قبیل اینکه سلطنت استبدادی و مطلقۀ سابقه عود خواهند نمود و یا آن که به آسایش موقّتی راهها و به رونق بازار تجارت محتضری در سایۀ اشغال روسها قناعت نموده و چشم پوشی از سعادت ابدی که در پایداری حکومت مشروطه است نمایند، پیدا شده، منافی شیمۀ مرضیۀ ملل حیّه و اقوام مستقله خموشی ورزیده از مطالبۀ حقوق صرف نظر نموده، و درصدد جبران مافات نبوده باشند، چه فکر باطل و چه خیال بی شرفانه.
هموطنان عزیزم! به خدای لاشریک قسم و به وجدان پاک سوگند، دیگر عود استبداد اولی که خون مردم را خورده به راحتی میگذرانیدند، محال و بنایش پایمال گردید و این ایّام ذلّت انجام که محصول بیحسّی و بیحمیّتی ما ایرانیان بوده و به عقیدۀ بعضی کوته نظران دینفروش و روسپرستان کافرکیش ایّام آسودگی و راحتی است، زود سپری گشته، در عقبش یک دورۀ محنت و غم پدیدار خواهد شد که تجارت منحصر به تجّار روس و زراعت کاملاً به رعایای او مخصوص گردیده، سر سروان را کوفته امتیازات ایلی و فامیلی را از دستشان خواهند گرفت.
ای ایرانیان! ای علمای اعلام! ای وزرای عظام! و ای رؤسای عشایر و ایلات! هرگاه میخواهید در تحت لوای اسلام و محافظۀ شرف قومیّت خودتان زیست نموده و در میان [19] ملل و اقوام سربلند باشید، تجربهای که از واقعات روزمره فرمودهاید کافی است. از ماضی عبرت گرفته و از استقبال بهراسید و به حبل المتین اتفاق و اتحاد متمسّک بوده، رفع شقاق و نفاق را نموده و ترک اختلاف که شما ایرانیان را هر آن به طرف اضمحلال نزدیک مینماید گفته، مادامی که در عرض این پنج سالۀ انقلاب، خادم را از خائن و مفسد را از مصلح، متدین را از بیدین تشخیص داده و تفریق نمودید، آخرین چارۀ استخلاص که تسریع انتخاب به طور صحیح و افتتاح مجلس شورا است از حکومت خواسته و در تشیید قوائم حکومت ملی و تزیید قوۀ نظامی سعی نموده باشید، بس است لجاجت و کافی است غفلت. الجاآت زمان و مقتضیات طبیعت هیچ قومی را این بیحسّی و رخاوت شما به یکبارگی منزجر گردیده، عوض این که حمایت از استقلال شما نموده باشند اعلام لایق اضمحلال بودن شما را امضا کرده و بر قابل انقسام بودنتان حکم داده شوند.
و در ختام عریضه، متمسّک به دامن حمیّت و مردانگی ایلات و عشایر جنگاور خودمان که اتحاد و اتفاقشان علت غایی بقای استقلال ایران و شقاق و نفاقشان موجب محو و اضمحلال دولت شش هزاز ساله است عاجزانه به نام مقدّس وطن [20] که محل آسایش آن حامیان طبیعی و حارسان حقیقی ایران است، استدعا مینمایم زیاده از این خواری و ذّلت ایرانیان را روا ندیده و بیشتر از این موطن آبا واجداد خودشان را لگدکوب سم ستوران اجانب نخواسته باشند. ایل جلیل شاهسون خوب ملتفت بوده، ارجاع نظر به ماضی خودشان نموده باشند، این امتیاز خاص شاهدوستی که آن ایل با احتشام حائز بودهاند حاصل نشده، مگر در مقابل خدمات وطن پرستانه و اقدامات جانسپارانۀ اجداد کرام و نیاکان نیک فرجام آن ایران نژادان پاسبان ثغور اسلام نسبت به پادشاهان سلف ایران که در هر موقع و هنگام توجه فلاکت به استقلال وطن عزیزشان، با اظهار شجاعت و ابراز صداقت در دفع تهلکه کوشش نمودهاند، از طرف سلاطین ایران ملقب به لقب شاهسونی گردیده و کافۀ افراد ایرانی خاصه آذربایجانیان، همیشه خدمات سابقۀ آن خادمان وطن را منظور داشته شئونات ایلی شان را مرعی الاحترام دانستهاند.
ولی متأسفانه در اواخر سلطنت قاجاریه عیاشی سلاطین به یکبارگی اعتبار و شرف استقلال شش هزار ساله را در نظرشان حقیر داشته، شما قوم نجیب و جنگاور را به جای این که برای مدافعه از دشمنان خارجی تربیت داده باشند راحتی چند روزۀ خودشان را در القاء اختلاف مابین عشائر، خاصه میان شما ایل جلیل شاهسون دیده، از این رو در نظر [21] اجانب شما را وحشی و قطّاع الطریق جلوهگر ساخته و نتیجۀ این اختلاف و نفاق فیمابین شما موجب بسی خونریزیها و هتک نوامیس نسبت به برادران و همشیرگان خودتان گردیده و در پیش هموطنان خود، علی رغم آن همه توجه، منفور شده بودید، حال که خون ایرانیت در عروق جوانمردی و حمیّتتان به جوش آمده، سینه سپر ساخته مدافعه از دشمن استقلال ایران مینمایید، با تبدیل مسلک سابقه اجتناب از یغماگری و تعرّض به نوامیس همشیرگان خود، به هر جا که داخل شدید میتوانید جبران مافات را نموده، به دشمن خارجی غالب آمده و از هموطنان دلجویی نموده باشید.
هرگاه خواسته باشید از حال پرملال وطن به خوبی مطلع باشید، اینک خبرهای موثق ذیلاً معروض میشود، به دقت ملاحظه فرموده باشید.
والسلام علی من اتبع الهدی
غرۀ شوال 1330
اقل الحاج حسینقلی تبریزی
نقل از نمره 42 سال نوزدهم حبل المتین
وقایع نگار ما چهاردهم شرح حال
در جمله شهر خاوران سنگی نیست کز خون دل و دیده بر او رنگی نیست
خدا شاهد است سه شبانه روز میگذرد که گریهام قطع نشده و اشک چشمم مجال عریضه نگاری نمیدهد. حضراتی که با اسم هواداری محمد علی به اشارۀ روسان دو ماه بود در آستانۀ مقدسه متحصن و شبها در محلات بنای دزدی و غارت و آدم کشی را گذارده بودند، و همه جا معلوم گردید که به اشارات سرّی بوده است در آن ضمن محقق شد محمدعلی مراجعت کرده علما جمع شده و چند مجلس متحصنین را نصیحت کردند که حالا که آن مرد رفته شما هم متفرق شوید که بینظمی شهر موقوف و حرم رضوی محترم ماند در هر مرتبه منشی و ناظر و آدم های ژنرال قونسل دولت روسیه رفتند و حضرات را ملاقات محرمانه نموده قوت قلب دادند که متفرق نشوید. از ابتدا هم [23] یوسف خان و نایب علی اکبر از قونسل خانۀ روس بیرون آمده و چادر هواخواهی محمدعلی را برافراشته بودند. از اتفاقات روز یکشنبه چهارم ربیع الثانی جمعی از متحصنین میروند به طرف محلۀ سرآب به استقبال شجاع التولیه که میگفتند به همدردی آنها به آستانه میآید، در خیابان علیا مصادف با نایب حبیب کمیسری سابق پلیس شده او را مقتول میسازند. سپس دویست نفر پلیس به ارگ رفته که از ایالت اجازۀ تفرقۀ متحصنین را بخواهند. فوراً ایالت بنا بر تعهدی که با روسیان نموده بود، به قونسلخانۀ روس رفته استعفا مینمایند. روز دیگر از طرف جنرال قونسول، اعلانی چاپ منتشر نمودند که سه روزه متحصنین متفرق و خلع اسلحه نمایند و از طرف خودشان جنرال ژاریکوف را رییس قشون و خارانوف را رئیس نظمیه قرار دادند. باز علما به مسجد رفته و متحصنین را موعظه ونصیحت کرده قرار دادند، متفرق شوند، از آن طرف اجزاء قونسولخانه با تلفون طور دیگر به آن ها وا نمودند تا اینکه روز جمعه نهم علما بالتمام در منزل میرزا عبدالرحمن مدرس از صبح تا شام مذاکره نموده، حکم قطعی نوشته، همه مهر کردند که الیوم بر عموم متحصنین واجب است که خلع سلاح و عموم کسبه و تجار باید دکاکین خود را باز نمایند که رفع فتنه شود و اسباب هتک احترام بست مقدّس و سفک دماء مسلمین [24] نشود و صورت این حکم را به تمام مراکز لازمه فرستاده مردم بینی و بین الله اطاعت کردند.
صبح شنبه دهم دکاکین باز شد و متحصنین هم اسلحۀ خود را ریختند و در این گفتگو بودند که از جنرال قونسول به توسط علما اذن بخواهند که اسلحه در یکی از حجرات صحن مقدس گذارده، لاک و مهر تولیت و جنرال قونسل بشود تا یک ماه دو ماه که شهر کاملاً امن و امان گردد. آن وقت به صاحبانش رد کنند.
جنرال قونسل روس که کار را خاتمه دید با دست های سرّی و علنی خود مبلغی وجه میان چند نفر زنان بی سر و پای هرزه پخش نموده، ظهر همان روز ریختند توی بازار و با چوب کسبه ها را زدند که دکانها را ببندید. همین هیاهو را روسها بهانه کرده، دو ساعت به غروب مانده یک مرتبه این شهر را آتش باران و تمام عمارات آستانه و مسجد را گلوله ریز کردند.
نمیدانم در یک ساعت و نیم چگونه این اسباب را که در دو هفته نمیشود فراهم نموده فراهم کردند (عقلای دنیا خوب میدانند.) آن چه معلوم شد چهار عرّاده توپ مسلسل در پشت بام بانک خودشان که پنجاه قدم از مسجد گوهرشاه فاصله دارد با سنگرهای معتبر حاضر شده بود، سه عراده توپ مسلسل در پشت بام مدرسه سلیمان خان، چهار عراده توپ مسلسل [25] در پشت بام کاروانسرای ملک بالا خیابان، چهار عراده توپ چهار تیره و پنج تیره در پشت بام نظمیه، سه عراده توپ شرپنل در میدان ارگ، سه عراده توپ شربنل در گل ختمی سمت جنوب شهر، دو عراده توپ شرپنل بزرگ در دامنه سنگی غربی شهر، چند عراده توپ مسلسل در پشت بام کاروانسرای حاجی الله وردی خیابان سفلی، دو عراده توپ شربنل در اراضی متصل شرقی شهر، دو عراده توپ شرپنل در اراضی محراب خان شمالی شهر. هنوز هم توپهای مسلسل در خیلی از جاهای شهر بوده که ذکرش مورث اطناب است.
اجمالاً دو ساعت به غروب مانده روز شنبه دهم تمامی این توپها از همه نقاط یک مرتبه بنای گلوله باری و آتشفشانی رو به گنبد مطهر گذاشتند. بدیهی است حالت زن و مرد و صغیر و کبیر این شهر که ابداً مترقّب چنین وقعه نبوده، چه خواهد بود؟ بسی زنها غش کردند و بسی حوامل سقط کردند. چه مردمان بسیار که در کوچه و بازار و خیابانها و صحنَین و مسجد بیخبر هدف گلوله شدند.
این بمباردمان یک طرفه همان طور دوام داشت تا نیم ساعت از شب گذشته که جمع کثیری سالدات و قزّاق با چند عراده توپ از خیابان علیا وارد صحن عتیق شدند، و در جلو پنجرۀ فولاد از میان صحن مقدّس توپ مسلسل را به توحید خانۀ مبارکه و حرم مطهّر بستند. چه اشخاص در[26] توحید خانه و مقابل ضریح مقدس مقتول شدند.
داخل عمارات مبارکات شده با چکمه ها از ضریح مقدس بالا رفتند. قبهها و سر طوقهای جواهر و فرش و پرده هر چه بوده از دارالسیاده و دارالسعاده، طلا و نقره درها و شمشیرهای مرصّع و کشکول مرصّع سلاطین قدیم و جواهرات همه را بردند. چهل چراغها را در هم شکستند.
داخل مسجد گوهرشاه شده، جمعی را هم آنجا کشته و درب مدرسه میرزا جعفر را شکسته، تمام حجرات طلاب را غارت کرده، بازار زرگرها و جواهریها و صرّافها را تمام شکسته و غارت نمودند.
از آنجا دو ساعت از شب رفته توپها را آورده درِ صحن جدید را که بسته بوده است با توپ شکسته داخل شده، و جمعی را کشته و غارت نمودهاند. دکاکین بست را که خلاص کرده، داخل مدرسه خیرات خان شده، حجرات آنجا را هم غارت کرده، کشیکخانۀ خدام را چاپیده، خدام و طلاب و زوار را تمام در صحن جمع کرده، اطرافشان را سالدات محاصره نموده و دوشبانه روز اطراف صحن مقدس و عمارات مبارکات را ملوّث ساخته؛ بسیاری از اطراف گنبد و گلدستۀ مسجد و حرم محترم و سردرها به ضرب گلوله توپ ریخته، آن قدر از خانههای شهر خراب شده که عاجلاً به احصاء نیاید. به اندازهای مردم بی طرف هدف گلوله شدهاند که هنوز جنازۀ دویست نفر بعد از سه روز در صحن به زمین مانده است[27]
از همه عجب تر این است که رؤسای متحصنین مثل یوسف خان و محمد خان و محمد خان قریش آبادی و حسین خان تبریزی و هادی خان عراقی و کریم وکیل و محمد علی وکیل و نائب علی اکبر خان و نائب علی خان و غیره و غیره، و تفنگچیهای آنها احدی گرفتار نشده، معلوم نیست از کجا آنها را فرار دادهاند. این است که مردمان زیرک در این مقام اندیشهها دارند و نکتهها ملتفت میشوند. خداوند به فریاد مسلمانان برسد، رخنهای بزرگتر از این تاکنون در اسلام واقع نشده است.
از قراری که تخمین میکنند هشت میلیون لیرا اموال و جواهرات آستانۀ مقدسه غارت شده و همین قدر هم دکاکین کسبه و تجار و پولهاشان و اموال مردم بی نوا رفته است، هنوز جزئیات امور به دست نیامده، قزاقها و سالداتها در صحن و بازارند وکسی جرأت آمد و شد ندارد.
میگویند امروز از طهران به قونسول انگلیس تلگراف شده است که اولاً جهت و سبب این اقدام روسها را معلوم کنید. و ثانیاً مقدار ضرر و خسارت مردم و تلف نفوس و خرابی آستان قدس و غارت آنجا را معلوم نموده، اطلاع دهید؛ ولی گمان نمیکنم که چنین حسی هم در این کابینۀ موجود باشد. میشنویم در نیشابور در قوچان و جاهای دیگر هم:
در هیچ قدم و هیچ فرسنگی نیست کز خون شهیدان به زمین رنگی نیست
[28]
مرثیه در واقعات اسلام سوز خراسان» و «توسل به امام عصر (عج)» «اثر خامه یکی از ادبا»
یا صاحب الزمان به ظهورت شتاب کن عالم ز دست رفت تو پا در رکاب کن
این مصدر قضا و قدر هادی سبل ای منبع مشیّت و مالک رقاب کن
ای مظهر خدا تو که محبوب داوری قایم مقام احمدی، کشف الحجاب کن
ظلمت گرفته عالم و تو چون نشستهای این عرصه را به نور خودت آفتاب کن
از کفر و ظلم و جور ستم شد جهان خراب رایات کفر را تو بگردن طناب کن
یزدان تو را ذخیره نموده برای کی برخیز و عالمی تو پر از انقلاب کن
با این همه جلال و مقام ای ولیّ حق برخیز چهر خویش برون از نقاب کن
ای سرّ لم یزل تو مگر رفتهای به خواب برخیز یک قدم به خراسان شتاب کن
[29] در کربلا اگر تو نبودی بیا کنون بر مردمان کوفی و شامی عقاب کن
بنگر ببین که خلق خراسان چه کردهاند این انتقام از همۀ شیخ و شاب کن
بردند حرمت حرم جدّ اطهرت برخیز و تو جریدۀ عالم خراب کن
آن صحن و آن حرم که ملک محرمش نبود گردیده جای روس، تو پا در رکاب کن
اوّل به روس تکیه نمودند و دعوتش کردند سیدی، تو بر آنها عذاب کن
تسلیم مسجد و حرم جد اطهرت کردند به روسیان تو بر آنها عتاب کن
شد سلب دین و غیرت اسلام از این گروه شاها از این گروه تو خود اجتناب کن
زوّار جد خویش ببین ای شه زمن شد قتل عام و تو نظری ای جناب کن
تنهای پاره پاره و سرهای بیبدن این انتقام چون پدرت بوتراب کن
از ذوالفقار صورت، لاکن تو آشکار از لوث کفر عالم امکان ذهاب کن
[30] روی زمین ز کفر و ضلالت تو پاک کن اسلام را دوباره تو خود کامیاب کن
اسلام شد خراب و نگه دار او تویی تو دولتی ز جانب خود انتخاب کن
یاخاتم الائمه به فریاد ما برس بَهر خدا و جدّ کبارت صواب کن
دستم به دامنت نظری کن ز مرحمت غفران نما و تو به غلامی حساب کن
یارب دعای خسته دلان مستجاب باد یا صاحب الزمان به ظهورت شتاب کن
این دشمنان دین نبی را تو کن هلاک به روس و انگریز خودت سد باب کن
نقل از نمره 43 حبل المتین (مشهد)
پس از آن اقداماتی که روسیان نسبت به صحن و مسجد و گنبد و حرم مطهر نموده، جمعی را هم گرفتار کردند که [31] منجملة آنها میرزا مرتضی خان متولی باشی میباشد، و جدًاً فهرست کتب خانه حضرتی و ذخائر و خزاین متبرکه را دریافت داشتند، از آن بعد یک نوشته از متولی باشی گرفتند بر اینکه روسیان کما یلیق احترام حرم را نگاه داشتهاند و متولی باشی را رها کردند، و نیز نوشته به امضای علماء خراسان اتخاذ نمودند بر حسن سلوک و درست رفتاری قشون روسیه در مشهد، و هرکدام که اِبا و امتناع از امضای چنین نوشته نمودند فورا تهدید به قتل و دار کردند و آن بیچارگان هم محض حفظ جان خودشان چنین نوشته دادند.
و جنرال قونسل انگلیس تمام این واقعات را دیده و دانسته باید دید که چگونه راپورت این واقعه را به وزارت خارجه انگلستان خواهد داد. میجر سیکس جنرال قونسل انگلیس شخصی است صحیح و درستکار، گمان نمیرود که ذرّهای از واقعات مشهد را مستور دارد.
و در موقعی که روسیان مرتکب آن ذنب لا یغفر میشدند، جنرال قونسل مشارالیه متألّم بود و قبل از وقوع واقعه نیز که به خیالات روسیان پیبرده بود تا جایی که مأموریت وی اجازه میداد کوشش نمود که چنین واقعاتی پیش نیاید؛ ولی تدابیر ایشان در مقابل قوّت و زورگویی روسیان بیاثر ماند.
مرکز ظاهرا در وقعة بمباردمان کعبة مسلمین اظهار [33] بیقراری مینمایند، ولی حتی بچه گان مشهد هم گناه این پیش آمد را به رجال مرکز میدهند.
روسیان از دیرباز عاشق کتب خانه حضرتی و خزائن و ذخائر و اشیا عتیقة مشهد بودند و به این بهانه به خیالت خویش نائل شدند؛ هرکس در پترِسبُرگ موزة دولت روس را دیده باشد، پی به این نکته تواند بود؛ چه امروزه زینت موزة پترسبرگ از غارت کتابخانه شاه صفی در اردبیل است.
حالت بهت و سکوت عظیمی اهالی مشهد را فرا گرفته و هیچ کس نمیداند که فردا چه خواهد شد ولی عقیدة من این است روسها پس از این واقعه چند روزی آرام گرفته، منتظر نتیجه اقدام عالی سیاسی خود خواهند گردید، ظاهر است غرض روس از این حرکات بالاصاله ملک گیری منظور نبوده بلکه خیلی عالی تر بوده است.
اتحاد دولتین روس و ایطالی طشت از بام اوفتاده میباشد، غرض این دو دولت بیشتر به هیجان آوردن مسلمانان بر خلاف نصرانیت است بلکه با این وسیله مسلمانان به اسم جهاد برخاسته به آزار و اذیت نصرانیان قیام نمایند، و این امر سبب شود که تمام دول و ملل نصرانیه بر خلاف مسلمانان برخاسته، کاملا حق به طرف حرکات قصابانه روس و ایطالی بدهند، و از این نکته فایدة بزرگ برگیرند، و سپس به اقدامات جدی بر خاسته [33]فواید مطلوبه را حاصل کنند.
این بود که در آغاز جنگ طرابلس کشیش بزرگ ایطال اعلان نمود که برای اشاعة تمدن، جنگ مقدسی را باید متحمل شد و پاپ روم سبحة خود را به کماندان جهاز بحری برای تیمّن و تبرک داد و ایطالی قمران که بندر قرنطینه حجاج است، محصور داشته و برای هیجان مسلمانان علانیه اشاعه دادند که با بلونهای جنگی و قوة نارنجک، خانة خدا و قبر نبی را خراب خواهیم کرد.
از طرف دیگر کشیش بزرگ ایطالی محض تهدید عوالم نصرانیت اشاعه میدهد در سنی کانبای آفریقا اسلام به طریق خوفناک پیشرفت مینماید و در عرصة20 سال تمام، مسلمان خواهند شد. لذا پول و آدمهای زیاد برای جلوگیری چنین وقعة دهشتناکی لازم است، اینها حرکات ایطالی بود. حالا اندکی مراجعه به دوست معاهد وی روس بنمائیم.
روسیه در تبریز و گیلان تا آن درجه که متصور بود، مورث حرکات توهین آمیز به اسلام و هیجان مسلمانان شد، آیا حضرت ثقة الاسلام و ضیاء العلما مجاهد با روسیان از در جنگ آمده بودند؟ نه، نه بلکه غرض روسیان این بود که شاید از گرفتاری آن دو مرد جلیل القدر رئیس اسلام مسلمانان به هیجان آیند. چون به هیجان نیامدند آن دو بزگوار را در ظهر عاشورا به دار زدند، و در حقیقت ذرّهای هیجان مذهبی مسلمین [34] کوتاهی نکردند و همین قسم در رشت و انزلی تمام حرکات شان مبنی بر تهیج حس مذهبی اهالی بود، چون در این دو نکته به قصد خود نائل نشدند، در مشهد مقدس که مطاف چهار صد میلیون نفوس اسلامیه است، مرتکب جنایاتی شدند که برای هیجان حس مذهبی اسلامیان بالاتر از آن متصور نبود، ولی بیحسی مسلمانان یا صبوری آنها روس و ایطالی را به مرام خویش نائل نگردانید. معنی هیجان مذهبی که منشأ اصلی آنها بود در مسلمانان پیش نیامد، از این نکته هم نباید گذشت که همان وقتی که ایطالی قدم به طرابلس نهاد روسها هم در ایران آغاز به این گربه رقصانیها نمودند. چون روسیان را ایقان بود که از این گونه اقدامات اسلامسوز در مشهد رضوی مسلمانان به هیجان خواهند آمد؛ حفظ ما تقدم نموده در ممالک اسلامی خویش مانند قفقاز و غیره کاملا به تحشید عسکر کوشید. پیش از همه دولتین ایطالی و روس قصدشان اضرار به انگلیسان بود که در حقیقت مخل سرّی و علنی در اقدامات خود میدانند.
مسلم است اگر هیجان عمومی در کلیه مسلمانان عالم پیدا شود ولو از حرکات روس و ایطالی باشد، صدمهاش به انگلیسان که دارای رعایای صد میلیون اسلامیاند بیشتر وارد میآید، به هر حال در هر موقع بیحسّی مذموم است؛ ولی در این موقع ابراز این بیحسی برای مسلمانان ممدوح شده است، چه اگر مسلمین[35] اندک ابراز تعصب مذهبی (نه قومی) با عوالم عیسویت میدادند تمام دول اروپا بر خلاف مسلمانان متحد میگردیدند. نه تنها حق به روس و ایطالی میدادند بلکه منتهای تأیید به آنان در محو اسلام مینمودند.
باید گقت که روس و ایطالی در این مقصود هم نایل نخواهند گردید. جای سوختن دل اینجا است که برای بزرگترین مجرم سیاسی و شرعی مانند امیر افخم دوازده تلگراف از مبادی علیۀ تهران به سفارت اسلامبول در رهایی او میشود، ولی در وقعۀ تبریز و گیلان و واقعۀ اسلام سوز مشهد مقدس احدی از مرکزیان را کک هم نمیگزد. همینقدر میگوییم:
بر تواضعهای دشمن تکیه بردن ابلهی است
پای بوس سیل دریا افکند دیوار را
نقل از نمرۀ 44حبل المتین
نگارش یک از فضلای موثق مشهد
شرح جگر خراش مصیبت عظمی و داهیۀ کبری که به اهل اسلام وارد شده است از دهم الی شانزدهم ربیع الثانی 1330 (يا لَيْتَني مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا) و تمام مسلمین [36]روی زمین بخوانند و از غصّه جان بدهند و به هر چه اسلام از برای آنها تکلیف معین فرموده، اقدام نمایند و بدانند چنانچه حضرت سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا (هل من ناصر) فرمود، امروز حضرت رضا (ع) نیز هل من ناصر میفرماید و از دوستان خود طلب یاری میجوید، خوب است به گوش دل ندای غربت غریب الغرباء را شنیده جواب بدهند.
خلاصه این است که روز دهم ربیع الثانی هزار و سیصد و سی هجری، دو ساعت به غروب مانده، روس بدون مقدمه از چهار نقطه توپ قلعه کوب به عمارات آستان ملایک پاسبان، از صحنَین و گنبد مطهّر و مسجد جامع زد و از سه نقطه یورش به چهار بست آورد. با تفنگ و توپ شصت تیره، صد تیره مسلسل، شلیک کنان وارد بست شد. نیم ساعت از شب گذشته وارد صحنین و مسجد گردید. مردم از اطراف فرار کرده پناهندۀ صحنین و رواق حرم و مسجد شدند. از نیم ساعت از شب گذشته به ضرب توپ مسلسل صحنین مقدّس و مسجد و رواق و حرم محترم حجت خدا هر کس بود یا مقتول و یا اسیر شد، حتی بر حرم مطهّر توپ بست. پای ضریح مقدس جمعی را مقتول ساخت که خون آنها در حرم محترم جاری شد. قزاق و سالدات روس کجا! حرم محترم حضرت رضا (ع) کجا، توپ کجا بارگاه امام هشتم کجا؟[37] ای مسلمانان از شب یازدهم الی حال، صحنین و مسجد و حرم محترم که محل صعود و نزول ملائکه مقربین است (خاک بر سرم) محل آمد و شد قزاق و سالدات روس شده است. زن و مرد روسی با سگهای خود روزها به گردش میآیند و در حرم محترم گردش مینمایند، و صحن مطهر اصطبل اسبهای قزاق گردیده، آیا صدای غربت حضرت رضا علیه السلام و مظلومیت ثامن الائمۀ الهدی و بیچارگی زوّار و مجاورین آن بزرگوار را میشنوید؟
آنچه معلوم شده است در ظرف چهار ساعت، قریب ششصد نفر زوار وبومس از زن و مرد صغیر و کبیر در صحنین و مسجد و رواقها و حرم محترم به صدمۀ توپ و تفنگ بیداد روس، مقتول و اجساد آنها تا سه روز افتاده بود و کسی را راه نمیدادند برود آنها را برده دفن نماید و بسیاری را شبانه خودشان در گاریها ریخته، مثل گوسفند بردند زیر خاک کردند. باقی را بعد از سه روز حمّال گرفته، نقل به قبرستانها شد. آیا به دیدۀ دل نظری به تجاوزات روس به این قبۀالاسلام مسلمین مینمایید و رقت به حال مظلومیّت این امام غریب میفرمایید؟ آیا تصوّر نمیشود که بعد از این وَقْعه حرمین شریفین مکة معظّمه در مدینۀ طیّبه و عتبات عالیات را به این قسم ملاحظه نمایند و مسلمانان در روی زمین، اَذلّ از یهود گردند.
باری بعد از همۀ این ظلمها، امروز شش روز است صحن [38] مطهّر اصطبل قزاق است. اسبهای خود را بسته و مسلمانان ممنوع از دخول و خروج هستند. از هفتم ذی حجه 1329 الی محرم 1330 قریب سه هزار سالدات و قزاق روس به خاک خراسان وارد کرد، با قورخانه و توپخانه تا غرّه صفر هر چه خواست بهانه به دست بیاورد که دخالت نماید. چون مسلمانان ارض اقدس مسبوق مظالم روس در تبریز و گیلان بودند، با کمال متانت از بهانهگیری او جلوگیری کردند، چون دید بدون بهانه دخالت ممکن نیست، لهذا از هر طبقه چند نفر بیدینهای روس پرست را به قوۀ پول با خود همدست و همراه نمود ودر اغتشاش شهر نقشهای ریختند.
از طبقۀ علما نمایان، میرزا ابراهیم رضوی، حاجی میرزا جعفر، سید علی سیستانی، حاجی شیخ اسماعیل قائینی. از اعیان شهر حاجی معاونالتجار و برادرش حاجی معینالتجار.
از اهالی آستانه مبارکه غالبشان که نمک حضرت رضا آنها را کور نماید و به عقوبت دنیا قبل از عذاب آخرت آنها را مبتلا فرماید که عبرت اهل عالم شوند، خاصّه حاجی قائم مقامالتولیه و دبیرالتولیه و حاجی میرزا عبدالمجید خادم باشی و زیارتنامه خوانها باَجمعهم و میرزا عبدالله متولی مسجد جامع.
از اهل منبر سید محمد یزدی طالبالحق معروف، و شیخ [39] علی اکبر لنکرانی که تبعۀ روس است و سید محمد علی طهرانی.
از الواط و اشرار سید آقا کوچک خبازی، علی اکبر نوغانی و علی آقائی پائین خیابانی و قاسم سار و اصغر بندار بقال، اسدالله کبابی، میرزا حسین سر ستوری معروف هراتی.
به دست یاری ایالت خراسان رکنالدوله و کارگزار نبیل الملک رشتی، مرتضی قلیخان متولی باشی و سردار منظم رئیس قشون.
به این قسم که غرۀ صفر یوسف خان هراتی که مقصر دولت و متحصن به قونسل گری روس بود، او را دستوالعمل دادند که در مسجد میرهوا که جنب قونسلگری روس است، چادر بزند و چایی و پلو بدهد به مردم و بگوید ما محمد علی شاه را میخواهیم و تمام خرج را قونسول میداد. به محض بر پا شدن چادر آقایان سابقالذکر، کسان خود را فرستادند و دور یوسف خان را گرفتند. مسجد پر شد. دو روز بعد دستورالعمل داد محلات دیگر هم چادر بزنند. لهذا نایب علی اکبر نوغانی، علی آقائی پایئن خیابان، میرزا حسین مسجد ذوالفقار، چادرها زدند و دستگاه چائی و آش از محل مخصوص به آنها داده میشد و اینها از هر نقطه با جمعیت خود به نقطۀ دیگر دید و بازدید میرفتند و میگفتند محمدعلی شاه را میخواهیم و در ضمن خواستند علمای مذکورِ محل جمع میشوند.
در بدو امر اسم ختم گرفتن جهت فضلالله در مسجد جامع. حاجی معاون بانی [40]خرج شد، مجلس فاتحه گرفت. صاحبان مجلس هم علمای مذکور و اهالی آستانه، خاصه زیارت نامه خوانها و چند نفر سابق الذکر مجلس نشین و طالبالحق و شیخ علی اکبر وسید محمدعلی اهل منبر و به طوری همراهی روس خاصّه با یوسف خان ظاهر نمود که ستر آن ممکن نبود. از جهت رفع این اتهام یوسف خان را از مسجد میرهوا و قونسولخانه که محل حزب او بود، عذر خواسته و گفت برو و رفت و در ظاهر اظهار کرد که عذر یوسف خان را خواستم که از قونسول خانه برود؛ او هم آمد به مدرسه پایین پا، یک شب ماند. طلاب دیدند مقدمه فساد است او را از مدرسه بیرون کردند که مدرسه جای بزرگی نیست. لهذا آمد میان مسجد گوهرشاه. میرزا عبدالله متولّی مسجد، اطاق نشیمن خود را با فرش و لوازمات تفویض به او کرد. فرّاش باشیِ مسجد را در خدمتگذاری او معین نمود.
سایر رفقای او هم از محلات آمده به او ملحق شدند و همه روزه میرزا ابراهیم و حاجی میرزا جعفر و سید علی و حاجی شیخ اسماعیل و حاجی معاون و حاجی معین قائم مقام و اهالی آستانه با نایب علی اکبر و علی آقائی و قاسم سار و اسدالله کبابی و سایر اشرار محلات که روز به روز بر عدۀ آنها افزوده میشد، در اطاق مسجد جمع میشدند و دستورالعمل قونسولگری را به اشرار و طالبالحق و شیخ علی اکبر و سید[41] محمد علی القا میکردند.
آنها در منبر القا به مردم مینمودند که محمدعلی شاه نوشته است با چقدر جمعیت میخواهم حرکت کنم. چون درست به رسیدن نوشتۀ شما اطمینان حاصل ندارم، به توسط قونسول روس بفرستید تا اطمینان حاصل کنم و فوری حرکت نمایم. مهر خود را بدهید به این مجلّه بزنیم که بفرستیم به توسط قونسول تا شاه اطمینان حاصل کرده بیاید. هر چه میخواستند به دستورالعمل قونسول نوشته و مهر مردم را میزدند. چندی مردم را به این مشغول کردند و در ضمن بد به مشروطه و حضرات آیۀالله در منابر میگفتند.
چون مسلمانان میدانستند اینها همه تحریکات روس است که به این بدگویی مشروطه خواهان به آنها طرف شوند و اغتشاش شود، بهانهای به دست آنها بیاید و دخالت نمایند، تمام ساکت بودند. اشرار چون دیدند به فحش مسلمانان با آنها طرف نشدند، مشروطه را کفر و مشروطه خواهان را کافر خواندند. باز دیدند کسی طرف نشد، گفتند هر کس مشروطه است، خونش مباح، مالش حلال است و هر کس را دیدند زدند.
باز آنها جهت حفظ مملکت و قبۀالاسلام دست از کار و کسب کشیده به خانهها نشسته، بسیاری هم از مشهد رفتند. سکوت طرف، بر جرئت و جسارت آنها افزود و قونسول هم تحریک میکرد آنها را به فساد. حتی اکبر بلند که در وقعۀ میدان توپخانۀ تهران هرزگیها کرده بعد از فتح تهران فراراً[42]خراسان آمده، از آن زمان در قونسولخانۀ روس [رفته] و نشان روسی زده است و غالب فساد مشهد به توسط او است. فرستاد قونسول او را، رفت نیشابور. محمد دزد که مدتها است سر راه را گرفته و کارش سرقت است آورده، با اشرار همدست کرد، دوباره رفت ترشیز، حسین وکیل که او هم یکی از دزدهای نامی است با اتباعش آورد و اطمینان به او داد و با اشرار همراه نمود. دیدند مسجد جای همه نیست. یوسف خان و محمد دزد و حسین وکیل از مسجد رفتند به صحن مطهر، مرتضی قلیخان متولّی باشی و قایم مقام و سایر اهالی آستانه چند حجره و یک سراچه تخلیه کرده، به آنها دادند و خان سالار آستانۀ مبارکه را از پیشخدمات آنها معین کردند، و هر شب شام و ناهار آنها را از مال موقوفه حضرت رضا (ع) که متعلق زوّار فلک زده و خدّام است به آنها از شبی بیست الی شصت مجمعه دادند.
از این طرف مردم مسلمان بیغرض، هر روزه به ایالت از حرکات آنها شکایت کردند و دفع آنها را استدعا نمودند. و تمام این مدت در جواب همه وعدۀ اصلاح میداد و همه روزه با حاجی معاون و معین و حاجی میرزا جعفر و قائم مقام و کارگزار و متولی باشی به اسم صلح، مجلس میکردند و هر چه قونسول دستورالعمل داده بود، به آنها میگفت و آنها هم به مسجدیها رسانیده، کار را سخت تر میکردند، تا روز بیستم ربیع الاوّل که تلگرافات رسمی به توسط قونسول انگلیس[43] رسید که محمدعلی میرزا از خاک ایران رفت. مردم خواستند متفرّق شوند. هر دو روز فاصله، یوسف خان و طالبالحق تلگرافی به توسط قونسول روس جهت مردم میخواندند که دروغ است رفتن محمدعلی شاه، عن قریبٍ وارد میشود. شعاعالسلطنه با فلان قدر جمعیت وارد قوچان شده است و از این طرف هم هر که را گیر آورده، میان بست، حتی حرم محترم به انواع مختلف او را که گرفته، حبس کرده، چوب زده، جریمه گرفته، آدم کشتند که تو مشروطهای و کافری تا آن که دکاکین بسته و پای زوّار بریده شد. کسی جرأت رفتن به حرم محترم نمیکرد.
از آن طرف اشرار تبعه روس از گاریچی و غیره تحریک شده و هزاران شلیک میکردند، تا آن که سلب امنیت از تمام شهر نمودند، و شب و روز مست شده، اذیت داده و زنده باد محمدعلی شاه میگفتند و شبها به خانهای خارج بست رفته، حتی در خیابان اوّل شب کاری آوردند، و مغازۀ یکی از تجار را خالی کردند.
طلاب مدرسه آنها را شناخته که رعایای روس هستند، ولی جرأت نکردند بگویند. فقط قوهای که از دولت با ملت باقی بود نظمیه بود که تمام اشرار با او طرف بودند و هر چه از ایالت هم اجازه میخواست که اشرار را دفع نماید، ایالت اجازه نداد. از این طرف هر چه پلیس در بست گرفتار میشد میزدند، حبس میکردند، حتی دو نفر را هم کشتند. باز ایالت[44] اجازۀ طرف شدن نداد، تا روز چهارم ربیع الثانی اشرار عصر از بست بیرون رفته، حبیب نایب کمیسری را وسط خیابان کشتند و حمله به سه کمیسری بردند. از هر کمیسری از مرکز اجازۀ دفاع خواستند، رئیس هم از ایالت اذن خواست، ایالت جواب داد طرف نشوند، فرار کرده به مرکز بیایند. اشرار هم بی مانع، کمیسرها را غارت و خراب کردند، پلیسها جنازۀ نایب حبیب را نزد ایالت بردند که تکلیف چیست.
اینجا باطن ایالت بروز کرد که این دو ماه انتظار امروز را داشت که آنچه باطن او بود بروز کرد؛ یعنی قبۀالاسلام را تسلیم روس نماید. گفت بروید نزد قونسول روس، رفتند پیش قونسول، او هم ایالت را خواست که یا شهر را امن نما یا امن مینمایم. آن نامسلمان نوشته داد من عاجزم از امن کردن شهر، خودت امن کن، فوری توپ و قزاق و سالدات فرستاد، اطراف بست ر امحاصره کرد، و از همه جا مطمئن بود مگر از قوۀ نظمیه و یک نفر معاون فرستاد، خارائف نام، جهت معاونت نظمیه و پرسید مواجب چقدر طلب دارید؟ گفتند: دو ماه. بعد از دو روز گفت: پول حاضر است، بیائید مواجب بگیرید، آنها را در سربازخانه که محل قزاق است برد و تمام یراق و لباس آنها را گرفت و بیمواجب آنها را مرخّص نمود.
چون این قوّه را هم گرفت، عصر دهم به اسم آنکه یک زن به قزاق[45]فحش داده است، توپها را از اطراف بست به آستان مقدّس بست، و تمام اشرار سابقالذکر مسبوق بودند و فرار کردند، مگر زوّار و مردمان فقیر بیطرف که در خیابانها در مسجد مشغول نماز و زیارت بودند گرفتار و مقتول شدند و چند نفر از سردستههای اشرار که دستگیر شدند، مثل سید آقا کوچک و سید محمدعلی و شیخ اسماعیل قائینی و اسدالله کبابی و حاجی حسین خیّاط، و بعضی دربانها به وساطت متولی باشی مرتضی قلیخان که گفت آنها بیتقصیراند مرخّص شدند.
ای امنای دولت و ملت! دقت فرمایید دین را یاری امام غریب را نصرت نمایید، راضی نشوید دولت جابرة روس به همراهی یک مشت نامسلمان دین به دنیا فروش به این وقاحت و فضاحت مملکت ایران را بر باد دهند، و قبۀالاسلام را این قسم خراب کنند و این قدر هتک و بی احترامی به امام مظلوم غریب نمایند و این مردمان بیگناه را به قتل برسانند و صحن مطهّر و ایوان طلای امام هشتم فرزند رسول اکرم [ص] را است ببندند، اگر چه به دادن جان است، این بزرگوار را یاری فرمایید، آخر نه شما چشم شفاعت به این بزرگوار و اجداد طاهرینش دارید؟ خداوند تعالی میفرماید: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ وَ الْقُرْآن [46]
کجایند حافظان شریعت؟ کجایند حارسان مملکت؟ کجایند شجاعان ایران؟ کجایند غیرتمندان زمان که بیایند دفع شرّ این دشمنان دین و اعداء عدوّ اسلام را که جز هدم ارکان اسلام و محو احکام قرآن خیالی ندارند بفرمایند، و حرم محترم حضرت ثامن الائمه ـ علیهالسلام ـ را از این ملوثات پاک نمایند، و خدا و رسول و روح مقدّس این بزرگوار را از خود راضی فرمایند، چگونه راضی میشوند غیرتمندان ایلات به این اسبابی که خود روسها چیدند، قبۀالاسلام آنها را ببرند و تصرّف نمایند و این قدر هتک و بیاحترامی وارد بیاوند.
سی و سه گلوله توپ قلعهکوب به گنبد مطهر خورده که هر کدام به اندازۀ نیم ذرع شکافته است و هزار گلوله توپ مسلسل زیادتر به آن گنبد مطهر زدند. دیگر حال صحنین و مسجد معلوم است.
همّت کنید غیرت نمایید اگر در مسألۀ تبریز دولت و ملت اقدام کرده و جلوگیری نموده بودند، این قضیه اتفاق نمیافتاد.
امنای دولت و ملت بعد این مقدمه، منتظر چه هستند. جان و مال و عیال برای کی و کجا میخواهند؟ اگر امروز از تجاوزات جُند تثلیث به قبۀالاسلام مشهد جلوگیری نشود، فرداست خدای نکرده همین کار را در مکه و مدینه خواهند کرد. اگر عرض روسها، گرفتاری اشرار دست نشاندۀ خودش بود گنبد، مطهّر حضرت رضا را چرا به توپ قلعهکوب سوراخ سوراخ نمود،[47] اشرار، بالای گنبد که نبودند، پس معلوم است اصل غرض آنها خراب کردن گنبد مطهّر بوده، چنانچه گلولههای توپهای قلعهکوب بیشتر به گنبد طلای امام غریب وارد آمده است.
در صحن کهنه ایوان عباسی 16 تیر، در مسجد ایوان در حرم 12 تیر، گنبد ایوان مقصوره 20 تیر، سر در ساعت 6 تیر، سر در نقاره خانه 3 تیر، گنبد طلای مبارک 33 تیر، در صحن نو سردر سمت خیابان 5 تیر، سردر آشپزخانه 7 تیر، ایوان طلا 3 تیر.
بار خدایا شکست سطوت اسلام از اثر اختلاف ملت اسلام
کرد خدا امتحان اهالی ایران داد به ایشان کلید عزّت اسلام
نعمت مشروطه گشت ظاهر و افسوس جهل و غرض شد دلیل ذلّت اسلام
چون که مسلمان ز کف شهامت و غیرت داد از این شد نتیجه خفت اسلام
اهل خراسان ز فرط جهل و حماقت داده ز کف دامن مودت اسلام
با خرد ار بشنود سجیه اهلش[48] مینشمارندشان ز ملت اسلام
فتح و ظفر شد نصیب لشگر کفار شوکت اسلام رفت و قدرت اسلام
نالۀ وا غربتا ز شاه خراسان گوش فلک کر کند ز غربت اسلام
حیرتم از وضع روزگار و ندانم چون شود آخر به دهر حالت اسلام
نیست به جز اتحاد هیچ دوایی مثمر و نافع برای علت اسلام
مینتوانم شمرد غیر مقصّر عالم و جاهل در این مصیبت اسلام
اوف به تو ای بخت نامساعد ایران چند بخوابی که رفت حرمت اسلام
جمله فرومایگان ز غیر بنالند من یکی از ساکنان ملکت اسلام
غیرتم آخر کشد ز غصه و ماتم عالم ما را کجا است غیرت اسلام
در عجبم یا رب از حوادث دوران چون کنم اظهار حال عسرت اسلام
ای شه خوبان که غائب از نظرستی[49] کی رسد آخر زمان شوکت اسلام
چند کشد انتظار ملت مظلوم بهر ظهورت برای عصمت اسلام
ای فلک علم و آسمان عدالت یکسره نابود شد عدالت اسلام
بین که زدودند مسلمین ز جهالت یکسره از مملکت علامت اسلام
جان به لب آمد ز بی دیانتی خلق حافظ شرعی نما حمایت اسلام
فانی گم گشته گفت با دل خونین بار الها چه شد شرافت اسلام
کاش نبودی مرا ز چشم نشانی تا شود آگه از این مذلّت اسلام
[ه ـ م ـ ن ـ ا ـ د ]
نقل از نمره یکم سال بیستم حبل المتین
یا صاحب الزمان به ظهورت شتاب کن
عالم ز دست رفت تو پا در رکاب کن
ای مصدر خدا و وصیّ محمدی
[50]برخیز زود چهره برون از نقاب کن
ای منبع قضا و قدر معدن دو کون
ای مخزن اله تو کشف حجاب کن
بنگر به فاسقان که بر باد دادهاند
اسلام را، شها تو بر ایشان عذاب کن
دین را فروختند به دنیا هزار حیف
زین دشمنان دین تو شها اجتناب کن
بنگر به مردمان خراسان چه کردهاند
یا قائم الائمه تو ز ایشان حساب کن
اندر حریم جد کبارت چه کردهاند
با تیغ خون چکان، تو بر ایشان عتاب کن
تاراج و قتل زایر جدّت نمودهاند
لله شها به گردن ایشان طناب کن
کشتند ز ایران حریم شه رضا
ای مظهر خدا تو به مشهد شتاب کن
بنگر به اهل دین که ز جور و جفای روس
آواره گشتهاند تو رحم ای جناب کن
با حیله و بهانه چو روباه آمدند
ضیغم صفت شها تو برون سر ز غاب کن
ناموس مسلمین شده معروض اشقیا
[51]رحمی به حال این همۀ شیخ و شاب کن
صدها فتاده زایر مسکین بی کفن
در انتقام قتل، تو چون بوتراب کن
کشتند پیر و طفل جوانان اهل دین
رحمی به مسلمین شه مالک رقاب کن
خشکید جمله باغ تمنا هزار حیف
ای شه ز لطف و مکرمت خود بر آب کن
ز آنسان که روس سوخت دل ما ز درد و غم
ای مصدر قضا تو دلش را کباب کن
ای قایم به قسط وجود تو واجب است
برخیز و عالمی پر از اضطراب کن
اسلام شد ز دست شها حافظش تویی
حکام را ز جانب خود انتخاب کن
برکش تو ذوالفقار علی از نیام خویش
وانگه ز خون خصم زمین را خضاب کن
ظلمت فرا گرفته به عالم ز هر طرف
لله ز نور طلعت خود آفتاب کن
از ظلم روس، دین نبی خوار و زار شد
برخیز این جریدۀ عالم خراب کن
مگذار زین سپس که شود دین حق تباه
[52]بر روسیانِ روی سیه، سدّ باب کن
ماییم تلخ کام شها را از فراق تو
در کام ما ز وصل خودت شهد ناب کن
با ذوالفقار خون عدو ریز بر ملا
چون مرتضی به عالم امکان ذهاب کن
از بهر حفظ دین نبی ای ولی حق
خیز ای جناب زود تو پا در رکاب کن
روی زمین ز کفر و ضلالت شده است پر
از عدل وداد باز و را کامیاب کن
توفیق خیر ده که رسم من به خدمتت
این التجا برای خدا مستجاب کن
دست من است و دامن تو ای ولی حق
از خویشتن مر آن به غلامی حساب کن
سلطان بود غلام درت ای شه زَمَن
وی را به خادمان خودت انتساب کن
چون روس توپ شربنل بست بر مشهد
ربیع دومین، روح الامین در عرش گریان بین
[53]به صحنین مقدس از هجوم فرقه طاغی
شهیدان بلاکش را به خون خویش غلطان بین
هم از توپ کروپ قلعه کوب این جفا کیشان
هزاران رخنه اندر کاخ سلطان خراسان بین
زبانم لال کز خصم مخالف قرب یک هفته
به صحن کهنه و نو بسته در ایوان ستوران بین
از این بی حرمتی اندر حریم زاده موسی
خجل عیسی بن مریم، منفعل موسی بن عمران بین
پی تخریب دین کشتند جمعی، جمع از غولان
یکی عِجل سخنگو گشت، باقی حزب شیطان بین
زدست امتان روسیه ای احمد مرسل
حرم مأوای کفر و کعبه اسلام ویران بین
سه تن از مفتیان را بلعم باعور امت دان
دو تن فرمان دهان ملک را فرعون و هامان بین
سر از خاک نجف یک دم بر آر ای شیر یزدانی
بیا در آستان قدس جمعی نامسلمان بین
شفیعۀ روز محشر جفت حیدر دخت پیغمبر
نظر بگشا ز جنت یوسفت در چنگ گرگان بین
[54]نمیگویم حسین در کربلا شد کشتۀ خنجر
و یا عباس را اندر کنار آب عطشان بین
به تابوت حسن گر بیگمان تیر از کمان آمد
گلوله توپ بر قبر رضا مانند باران بین
خدا را ای امام هشتمین ای قبلۀ هفتم
همه انصار و اعوان مستحق نار نیران بین
سراسر سرکشیک و خادم و فرّاش و دربان را
حضور حضرت یزدان قرین خزی و خذلان بین
به دور خود شها اشراف و اعیان ولایت را
به باطن جملگی ابلیس و ظاهر شکل انسان بین
کنم گر آشکارا قصۀ این ماتم عظمی
ز اشک غصه خیز چشم من از گریه طوفان بین
زمین بر گشت از جور و ستم ای مهدی قایم
تو قسط و عدل را چون ماه کنعانی به زندان بین
سپس صبر و تحمل ای امام منتقم تا کی
ز روی مرحمت یک لحظه بر حال ضعیفان بین
کمر بستند روسان از پی قتل مسلمانان
به این بیچارگان یاری زخیل انگلیسان بین
[55]ولیّ الله اعظم شیعیان حیران و سرگردان
گروهی مبتلای رنج و قومی را پریشان بین
قدم بگذار بیرون ای سلیل حیدر صفدر
فراز مسند جم حکمران سالار دیوان بین
بیا سوی خراسان ای قدر چاکر قضا فرمان
ز نارنجک مشبق گنبد و اطراف ایوان بین
ببین شور نشوز از شش جهت اندر زمین پیدا
ملایک نیز در هفت آسمان زین غم در افغان بین
پس از تاراج تاج و تخت با تومان ایرانی
خسارتهای گوناگون فزون از صد هزاران بین
قلم عاجز شد از تحریر هاتف آتش نظمت
نه بر جان جهان اندر جنان بر حور و غلمان بین
طلب فرمود مولای زمن تاریخ این کربت
که او را در خراسان در سخاوت معن و قاآن بین
حکایت مختصر با خامه گفتا طبع سرشارم
چو من گویندۀ تاریخ کمتر کس را در ایران بین
تمنّا کردم از وی تا سراید نغز تاریخی
به پاسخ گفت این مصرع زایقان ثبت دیوان بین
[56]بر آر از بحر فکرت سر، رقم کن سال تاریخش
ز توپِ روسِ بیدین منهدم ارکان ایمان بین
مصائب الرضویه
دوازده بند است که جناب ملک الشعراء خراسانی در فاجعۀ الیمۀ خراسان و مصائب واردۀ بر حرم محترم ثامن الائمه(ع) و مسلمین آن سامان سروده و ما برای ادای فرایض سوگواری به تدریج در نمرات حبل المتین مندرج خواهیم نمود.
بند اوّل
اردی بهشت نوحه و آغاز ماتم است
ماه ربیع نیست که ماه محرّم است
گر باد نوبهار وزد اندرین ربیع
همچون محرم از چه جهان غرق ماتم است
در عاشر محرم اگر کشته شد حسین
در عاشر ربیع چرا دل پر از غم است
باز این مصیبت و این نوحه بهر چیست
آن نوحه و مصیبت دیرین مگر کم است
[57]تا کی جهان به کشتن آزادگان جری است
تا کی فلک به خواری پاکان مصمم است
در اخر الزمان چه غمی داده است روی
بر شیعیان که بر همه غمها مقدّم است
گوئی در اهل فرش بود ماتمی عظیم
کافغان و شور و ولوله در عرش اعظم است
یا خود عزای تازه و سوگ دو بارهای
این مه برای آل محمد فراهم است
پیغمبر خدای چرا نوحه میکند
گوئی به یاد قبر سلیل مکرّم است
شاه رضا شهید خراسان غریب طوس
که آتش به قلب پاک وی افکنده توپ روس
بند دوم
شاهی که خون کند دل احباب غربتش
پرخون شد از جفای بد اندیش تربتش
جور غریب مایۀ اندوه و کربت است
جور از پس وفات فزون است کربتش
محصور شد ز خیل عدو در گهی که بود
خلق دو کون در کنف لطف و عزّتش
[58]آن آستانهای که خدا کردش احترام
دردا که توپ روس بر انداخت حرمتش
صحنی که داشت قیمت جانها غبار او
نعل سمند حادثه بشکست قیمتش
سوراخ شد ز تیر جفا پیکری که بود
پشت نهم سپهر کمان بهر خدمتش
غلطید در دماء شهیدان تنی که بود
آب حیات ریزهخور خوان نعمتش
دریای قهر حق ز چه رو موج زن نگشت
زین کینهها که رفت به دریای رحمتش
ای حجّت خدای ز غیبت برار سر
بنگر که با خدای چه کردند و حجّتش
بیدار گشت فتنه چرا رخ نهفتهای
بر پای شد قیامت کبری چه خفتهای؟
بند سوم
ای حجّت زمان دل ما به جان رسید
تعجیل کن که فتنۀ آخر زمان رسید
دزدان شرع، لاف دیانت همین زنند
ای حجّت خدای بیا که امتحان رسید
[59] دین زین شکستهای پیاپی زدست رفت
هنگام فتح و زندگی جاودان رسید
اسلام از تطاول اعدا ز پا افتاد
بر ما ز دستبرد اجانب زیان رسید
قصد خراب کردن ایرانیان نمود
آن سیل فتنهای که به هندوستان رسید
خود مینگویم این که به ایران چه میرسد
یا خود چه لطمهای به سریر کیان رسید
ای پیشتاز لشگر اسلام در نگر
بر این مصیبتی که بر اسلامیان رسید
بنگر که از زمین خراسان ز جور روس
افغان و شور و غلغه بر آسمان رسید
بنگر که در میان شبستانِ جدّ تو
خونهای کشتگان جفا تا میان رسید
بنگر که از ضریح رضا تیر آتشین
از چارسو بر آن تن بهتر ز جان رسید
بر آن ضریح توپ مسلسل زدند آه
آتش به قلب احمد مرسل زدند آه
دیوان ملک الشعراء ج 1، ص 235
[60] مکتوب خراسان
سابقاً حالات را مفصّلا نگاشته عرض نمودم که از رؤسای اشرار سوای طالب الحق کسی دستگیر نشده، و بعضیها هم که در میان اسرا بودند، تاجر باشی روس عیناً آنها را مرخص و بیتقصیر آن را به حبس فرستاده، و نوشته میخواستند که به مال آستانه و خزانه حضرت و کتاب خانه و به جواهرات ضریح دست نخورده است. آنها هم خواهی نخواهی نوشتهای که بدواً مرتضی قلیخان متولی باشی مهر کرده بود امضا کرده مرخص میشدند.
متجاوز از چند کرور مال تجار و کسبه و زرگر و فیروزه تراش به تاراج رفت و سالدات روس یک سر فیروزه یا یک توپ برگ را به دیناری یا سیگاری مبادله میکردند. اموال حضرتی از جواهر و کتابهای خطی و قرآنهای خطی و غیره و شمشیرهای سلاطین هند و سرطوق مکلّل به انواع و اقسام جواهر در بالای ضریح مطهّرٰ قالیچههای ابریشمی و قالیهای زرباف و قدّارۀ قطب شاه هندی و جیقههای مروارید و غیره که بالغ بر دویست کرور ایرانی یا سی کرور روپیه هند در بازارهای پاریس به قیمت خواهد رسید، تماماش شب یازدهم مفقود و ناپدید شد.
اما یوسف خان محمد بعد از آنکه مدتی تربت، ترشیز[61] و نیشابور و غیره را چاپیدند به سمت سیستان خیال حرکت داشتند و در عقب آنها هم همه جا سالدات و قزاق رهسپار و در حدود بیرجند از وزیر مختار روس تلگراف آمده که تخطّی از ترتیب قشون روس ننمایند؛ بعد از چندی محمد به طرف نیشابور و یوسف خان به فریمان مراجعت کرده و بربریها یوسف خان را گرفته به خازن الملک نائب الایاله اطلاع داده، آن هم یک طاقه شال برای رئیس بربریها با چند سوار برای آوردن یوسف خان به مشهد فرستاد. قونسول روس از ترس استنطاق یوسف خان نوشتهجاتی که به مهر دولت روسیه برای برهم زدن امنیت مشهد داده بود، علنا ممانعت از ورود او به شهر کرده، چند نفر سالدات برای جلوگیری فرستاده و ضمنا پولی برای بربریها فرستاده بود که او را به خاک روسیه فرار دهند؛ ولی بربریها منتهای صداقت و تعصّب مذهبی به خرج داده او را تسلیم سواران دولت ایران نمودند.
قونسول انگلیس در این یک مورد خیلی ایستادگی کرد که یوسف خان را را به شهر بیاورند، ولی چهل نفر ترک قفقازی بین راه، کوهی را سنگر کرده و دو سه نفر از مأمورین یوسف خان را مقتول و مجروح نموده آنها هم ناچار یوسف خان را در بین جنگ گلوله ریز کرده و نعش او را به مشهد آورده، به دار آویختند.
نقصانات جانی که از روی تحقیقات معلوم شده از این قرار است،از اهالی شهر مشهد دویست[62] و هفتاد شش نفر، از اهالی اطراف مشهد 173نفر، از زوّار بربری و هندوستانی و غیره از قفقازی و افغانی و بخارائی و غیره340؛ از زوّار سائر بلاد ایران 372 نفر مقتول شدند.
من جمله جسد307 نفر به دست آمده، اجساد سائرین را شبانه در گاریها کرده به خارج شهر بردهاند تا معلوم نگردد.
مجروحین ریخته معلوم میشود عدهشان بیش از اینها است و از ترس جانهای خود به تداوی مشغولند، فعلا به ظاهر، شهر و حرم در قبضه ایران است، ولی در باطن آنچه روسها میخواهند میکنند. مرتضی قلیخان متولی باشی نماینده حزب اعتدال در مجلس و نائب مخصوص والا حضرت نیابت سلطنت، هنوز هم به تولیت برقرار است و محل شماتت خودی و بیگانه شده که چرا نوشته رضایت نامه به روسها دادی؟ او جواب میدهد که اگر نمیدادم مثل ثقة الاسلام به دارم میفرستادند. تمام خرابیها را متولّی باشی نمود و میگویند از مرکز مأمور بوده است؛ ولی عقیده ما این نیست، چه او را شخص خودرأی و خود پسند و نفع پرست میپنداری. در این غارتگری یک مبلغ هنگفتی هم به کیسۀ متولی باشی رفته و عن قریب است برای فروش آنها به سیر و سیاحت اروپا رهسپار آیند.[63]
افسوس علاج درد پنهانی ما
صد حیف که چارۀ پریشانی ما
در دست کسانی است که پنداشتهاند
آبادی خویش را ز ویرانی ما
مکتوب مشهد
تازه اعلانی اشاعه یافته که الزام به اهالی خراسان میدهد، لازم آمد برای دفع الزام واقعات را تذکاراً تکرار نمائیم. فتنه روسیان در خراسان بر سبیل اختصار که بر تمام اسلامیان معلوم میباشد:
اوّلا یوسف خان هراتی را که حال او اظهر من الشمس و اَبین من الامس است، مقصّر دولت و ملت و خائن و فتنهجو که هم خلایق مطلع بودهاند و اخبار نویس روسها فراری و هر روزی متحصن و نجاتی پناه آورده، عاقبت چندی قبل به آستانه مبارکه رضویه آمده، و از طرف حکومت تولیت سابق امر شد که او را در مجلس آستانه حبس و توقیف نمایند.
چون حین تحصنش به آستانه به امر مخفیانة جنرال قونسول روس در مدرسة میرزا جعفر که واقع در صحن عتیق است، در حجره و اطاق طلاب ترک قفقازیها که رعیت روس میباشند، متحصن [64] بود، طلاب ترکیه قفقازی مانع از گرفتن یوسف خان شدند. تولیت آن زمان که جناب صدرالملک بود، امر نمود به جماعت خدّام و فراشان و در آستانه مبارکه که بروند یوسف خان را گرفته ببرند به محبس آستانه که استنطاق از جهت محرکّ او شده، مجازات شود.
فوری قونسول روس مطلع شده، یک صد قبضۀ تفنگ ته پر با فشنگ فرستاده و عدّهای هم از ترکهای گاریچی به کمک طلاب ترک و یوسف خان فرستاد، قدری درب مدرسه زد و خورد بین دربان و طلاب و خدام شده، فوری حکومت، تولیت را از گرفتن یوسف خان منع نمود. اهالی آستانه مشاهده نمودند باعث فتنۀ بزرگ خواهد شد صرف نظر نمودند. پس از چندی او را قونسول خانۀ خودشان برده پناه دادند و در این مدت چند ماهه معاهداتی با او نمودند و دستورالعملی به او داده تا زمانی که محمدعلی میرزا سلطان مخلوع را به جهت انجام مقاصد خود به استرآباد وارد نمودند آن وقت قدری پول به یوسف خان دادند و گفتند به اسم آنکه ما سلطان خود را میخواهیم که محمدعلی میرزا باشد و حرکت کن، یوسف خان را هم متحصن مسجد قریب ارگ دولت نمودند، پوش و خیمه بر پا نموده و جمعی را اطراف خود از ترکهای خارجه روسیه و قدری اشرار شهری بدواً جمع نموده و صدای زنده باد محمدعلی شاه بلند نمودند.[65]
دارم عجب که از چه نبود اندران میان
نفسی ز روس یا تنی از تابعین آن
ای روس! کس مگر به تو آهنگ جنگ داشت
یا آستانه لشگر و توپ و تفنگ داشت
اشرار جیره خوار تو تعلیم از تو بود
شیپور و طبل و اسلحه و سیم از تو بود
اسب جفا به پیکر اسلام تاختی
نرد دغا به مشت کر و کور باختی
با سنگ و چوب و آجر تو جنگ داشتی
نیکی برای خویش به عالم گذاشتی
و بیرق که سنجاق باشد، نقش بر پارچه او نموده، زنده باد محمدعلی شاه قاجار. کمکم فسادهای و هیاهو بلند شد. به جهت حمایت روس حکومت نتوانست او را خارج کند، لکن قونسول انگریز در مقام رفع این فساد برآمد؛ ظاهراً او را طرد نمود و روانه صحن مقدس جدیدش ساختند، و علیالاتصال منات و پول و فشنگ به جهت آنها داده و استعداد جماعت لور را زیاد نمود و خفا هر شب آدم خود را از قونسول خانه میفرستاد و بعضی اوقات مشهدیِ اکثر طهرانی که مقصّر و فراری از طهران بود و دولتیان امر به گرفتن او نموده، آن هم متحصن به قونسول خانه روسها بود، روانه مینمودند که محمدعلی شاه را اگر استشهاد [66] نوشته که ملّتیان تماماً او را به سلطنت میخواهند، به قانون فوری او را حرکت خواهم داد. آنها یک طاقه چهلواری دادند اولاً خود متحصنین و بعد به اجبار بعضی ملتیان را که نوشتند و مهر نمودند. علاوه سالدات و قزاقهای روس را وارد مشهد مینمود، اولاً شجاعالسلطنه حاکم قوچان تلگراف نمود تکلیف چیست در خصوص جلوگیری لشگر روس از طهران؟ تلگراف شد از دولتیان که متعرّض آنان نشوید و بعد از ورود منازل به آنها میهمان داری نمایید. لذا این جماعت لشگر روس با اجلال و کبکبه و افتخاری وارد میشدند، متعمّداً از دروازه بالا خیابان هر دسته که وارد میشدند هشت و شش از آن توپ قلعهکوبی و شربنل و کریهای اسلحه وارد میکردند و صداهای تو هم انداخته که زنده باد نیکولائی امپراطور، زنده باد محمد علی. علاوه مدت هشت نه سال است متصل اسلحه حربی و توپ مسلسل و گاریهای تفنگ و فشنگ وارد به مشهد میآید، احدی به ملاحظه خاطر و گمرکات ایرانی نمیشد، خصوصاً این سه چهار سالۀ اخیر در ملاء با گاری وارد بانک استقراضی روس که در بازار قریب به آستانه مبارکه میباشد مینمود. علاوه چهار عراده توپ قلعه کوبی در کوه معجون یک فرسخی شهر که مسلط بر تمام خانههای شهر مشهد است سوار نمود. دهنه توپ به[67] طرف شهر، و اطراف شهر را هم توپ نصب و سوار نمود از هر سمت، واحدی از دولتیان اعتراض نمیکردند که با که جنگ دارید و طرف شماها کیست که منع و جلوگیری نماید، و از طهران هم توصیه و سفارش ترضیه قلب مهمانان متصل تلگراف میآمد.
خلاصه مشاهده نمودند مملکتی است در کمال امنیت و سکونت و خلق فقیری و تسلیم به هر نوع تجاوزات نماید، تمکین دارند، لهذا به مقصود خود با این جمعی اشرار که در صحن میباشند نتوانند رسید، امر نمود و رسانید به حضرات ترکهای قفقازی که اغلب آنها فراری و قاچاق وارد ایران شده بودند و اشرار بودند که شبها بروند با نردبان و طنابها به دکاکین و خانههای مسلمانان خصوصاً آقایان و روساء مملکت و اموال آنها را در گاری میبردند. هرج و مرج ظاهر شد و امنیت از سکنه رفت و سپس حکم نمود و اعلان داد که هر کس به قدر قوّه و استعداد ولو به فروش اساس البیت بود آلات حربیه خصوصاً تفنگ و فشنگ خرید و اگر داشت ظاهر نمود.
هر شب چندین هزار فشنگ و صدای تفنگ از جمیع خانههای مشهد بلند میشد که زنان و اطفال خائف و ترسان و مردان امید به حیات خود نداشتند و کسی خواب نمیرفت.
باز هم به ملاحظه مقصود [68] و غرض فتنه جوئی، خود قونسول تجار و کسبه قفقازی را محرّک شد که در قونسولخانه روس متحصن شوند که تامین میخواهیم. آن وقت به حکومت سخت گرفت یا آن که تأمین بده مملکت را خصوصاً اموال خارجه را و یا واگذار کن به ما تا شهر را امن کنیم.
حکومت هم به طهران تلگراف نمود جواب از مرکز آمد که از حکومت معاف هستید و شهر را به حضرات روسها و قونسول وا گذار [کنید]. آن بدبخت هم حسب الامر واگذار نمود. پس از آن که امر راجع به خود او شد اعلانی نوشت و در معابر چسبانید که هر که آلت حربیه و تفنگ دارد در ظرف مدت ده روز بیاورد به قونسولخانه روس بسپارد و قبض بگیرد، و هر کس نیاورد پس از مدت ده روز مفتش میفرستیم در خانهها، اگر در خانهای تفنگ یا شش لولی بیرون آید اموال خانه را تاراج و صاحب خانه مجازات سخت خواهد شد.
بیچاره مردم از یک طرف امر نموده مستحفظ خانههای خود باشید، هر کدام به قدر قوه تحصیل اسلحه نمودهاند. اعجب امور آن است که جمیع اطراف شهر را توپ و سالدات و قزاق فرستاد و یک طرف را به جهت اشرار متحصنین صحنین باز گذارده و آنها را فرار داده که یک نفر از اشرار کشته نشده است و جمیعاً فرار نمودهاند و مردم بیگناه را شهید نمود [69].
بالجمله از خوف و ترس، هر کس آنچه حربه و اسلحه و تفنگ داشت به قونسولخانه تحویل داد. پس از گرفتن تمام آلات حربیه و اسلحه از اهالی استانه و اهل بلد، آن وقت سرباز و پلیس را امر نمود بیائید مواجب عقب افتادۀ خود را بگیرید و مشق کنید. پس از حضور، امر کرد تفنگهای خودتان را با فشنگ کمرهاتان بگذارید. آنها هم اطاعت نمودند. پی از آن امر نمود که سالدات جلو آنها را گرفته تفنگ به روی آنها نگاه داشته، آن وقت تفنگ آنان را ضبط نمود بعد فرستاد، توپچیها را آورده حبس و توپهای ایرانی را نیز ضبط نمود و دو سه عراده توپها را جلو باغ خونی به طرف شهر سوار نمود.
پس از آنکه از هر جهت آسوده خاطر شد، سالدات و قزاق خود را فرستاد، اطراف آستانه را گرفتند و بدون اذن بالای خانه و عمارات مردم رفته و توپ مسلسل سوار نموده با قزاق و سالدات در جمیع شهر در خانهها و کاروان سراها و مدرسهها با توپهای مسلسل بر مردم گماشتند که راه عبور و مشرّف شدن حرم و مسجد مسدود بود، و در اطراف شهر و دروازهها تا نیم فرسخی توپ سوار نمودند که احدی از خارج و داخل ممکن نبود عبور کند. آن وقت دست بسته خلایق بیتقصیر و گناه و همه مطیع و فرمان بردار، به ساعت ده روز دهم ربیع الثانی، توپ بست به آستانه مبارکه، و شاهد بر این احوال این است[70]که یک نفر سالدات و قزاق کشته نشد و آلات حربیه را از تمام گرفته و مردم یک تفنگ نداشتند که با او طرف شوند و زوّار و مجاور و بیگناه و بیتقصیر را در حالت عبادت و نماز شهید نمودند و تمام گنبد مطهّر و صحنَین و توی حرم محترم تا آنکه ضریح مقدس و قبر فرزند پیغمبر و ایوانهای مسجد و صحن و منارهها و مأذنهها و سردرها را تمام خراب و مشبک و منهدم نمودند.
در چنین حال و این وضع مردم خراسان چه کنند و چه تقصیر دارند. اسلامبول، مطبعه شمس
پربازدید ها بیشتر ...
آثار و مقالهشناسی دکتر حسین مدرسی طباطبایی
محمدرضا رهبریانسیدحسین مدرسی طباطبایی (متولد 1320 ش در قم) استاد و پژوهشگر علوم اسلامی، پس از تحصیلات جدید به حوزۀ
عکس نوجواني منسوب به رسول خدا (ص) از کجا آمده است؟
جعفر هادي جعفريانعکس نوجواني رسول خدا (ص) از کجا آمده است؟ نوشته: Pierree Centlivre & Micheline Centlivre
منابع مشابه
Karbala: From Beginning to End (کربلا از آغاز تا پایان)
Rasool jafarianمقاله زیر گزارشی است از واقعه عاشورا از آغاز تا پایان که قبلا متن فارسی آن در همین وبلاگ انتشار یافت
مسیرهای روسیه به مکه (تساهل مذهبی و حجگزاری مسلمانان ساکن در امپراتوری روسیه)
Daniel Browerامپراتوری روسیه در داخل مرزهایش، جایگاهی محفوظ ولی متزلزل برای اسلام فراهم کرد؛ تلاش های پراکنده ای
دیگر آثار نویسنده بیشتر ...
خطابه های آیت الله ناصر مکارم شیرازی و گفتمان تمدن اسلامی پیش از انقلاب
رسول جعفریانماموران ساواک، گزارش سخنرانی شماری از منبرهای پیش از انقلاب را می نوشتند. سخنرانی های آقای مکارم شیر
یک بار دیگر با نهم ربیع
رسول جعفریانچند خبر و یک مقدمه از یک کتاب در این باره را اینجا ملاحظه می فرمایید.
نظری یافت نشد.