۳۳۶۶
۰
۱۳۸۴/۰۶/۱۶

امريکا چگونه ايران را از دست داد (مروري بر خاطرات گري سيک از انقلاب ايران)

پدیدآور: رسول جعفريان

امريکا چگونه ايران را از دست داد<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

مروري بر خاطرات گري سيک از انقلاب ايران

همه چيز فرو مي ريزد

گري سيک

ترجمه علي بختياري زاده 

مرکز اسناد انقلاب اسلامي

1384

 

گري سيک از کارمندان فعال کاخ سفيد و شاغل در بخش امنيت ملي امريکا در دوران کارتر و کسي است که پيش و پس از آن هم در سياست خارجي امريکا فعاليت مي کرده است. وي که دوران سخت از دست دادن ايران را براي امريکا در کاخ سفيد بوده است، خاطرات خود را در باره موضع امريکا در ارتباط با انقلاب اسلامي و شکل گيري آن نوشته است. اين اثر همين کتابي است که اکنون در صدد ارائه يک گزارش از آن هستيم.

گري سيک در مقدمه با اشاره به اين که انقلاب هاي واقعي نادرند تحول رخ داده در ايران را از جمله تحولات بنيادي مي شمرد و مي نويسد: صرف نظر از تندروي هاي مقامات تهران و قضاوتي که تاريخ در مورد اين واقعه اجتماعي منحصر به فرد خواهد داشت، قاطعانه مي توان گفت که ايران براي هميشه و به طور برگشت ناپذيري متحول گرديده است.

وي با اشاره به ثباتي که ايران در آغاز تشکيل دولت کارتر داشت،  به بحران پديد آمده پس از آن اشاره مي کند و نقش خود را به عنوان يک عنصر فعال و در عين حال ناظر اين تحولات تشريح کرده،  مي نويسد: اين موقعيت خاص، به من امکان مي داد تا با ابعاد مختلف سياست گذاري در باره ايران، از جمله شخصيت هاي دخيل در اين امر، سياست هاي کاخ سفيد در اين زمينه و اختلاف نظرهاي ميان مسوولان وزارت خارجه از نزديک آشنا شوم.

وي موضوع ايران و مقابله با آن را،  همچنان موضوع جالب توجه براي امريکايي ها مي داند و دليلش را آن مي داند که انقلاب ايران يادآور دوراني آميخته با خشم و سرخوردگي براي ملت امريکاست.#

به زبان روشن تر بايد گفت: انقلاب اسلامي ايران يک شکست و تحقير ابدي براي امريکايي بود. به همين دليل آن ماجر تبديل به  يک عقده رواني براي امريکا و امريکايي ها شد و تاکنون آنان را آزار مي دهد. بخشي از سياسيت هاي تند امريکا تا به امروز براي جبران آن شکست است.

بدون شک کتاب گري سيک يکي از اصلي ترين منابع تاريخ انقلاب اسلامي در ميان تمامي آثاري است که در خارج از کشور نوشته شده است. اين اثر روايتي است دست اول از سهم دولت امريکا به عنوان يک ابرقدرت، به عنوان قدرت حاکم بر ايران که دست کم از 28 مرداد 1332 تا سال 1357 حرف اول را در ايران مي زده است. با اين حال اين به معناي آن نيست که خطا در اين کتاب راه ندارد. گري سيک تلاش کرده است تا با استفاده از خاطرات ديگر همقطاران خود و نيز خاطرات شاه بخشي از مسائل را به صورت چند بعدي طرح کند و همين امتياز اين اثر بر خاطراتي است که ديگران يک سويه نوشته اند. به علاوه گري سيک سعي مي کند به صورت عميق تر ماجراي انقلاب ايران را درک کند و براي نمونه چندين بار به درستي تأکيد مي کند که انقلاب ايران در درجه اول انقلابي عليه تجدد غربي بود. مسلما مي بايست اين اثر در مجامع علمي ما نقد و بررسي شود. کاستي ها آن گوشزد شود و براي شناخت آينده مواضع امريکا نسبت به ما، به آنچه در ميان ايران و امريکا در دوران انقلاب گذشته توجه بيشتري مبذول شود.

آنچه در پي آمده تنها گذاشته نيمه نخست کتاب است که به دوران انقلاب مربوط مي شود. نيمه دوم آن کتاب در باره گروگانگيري است که بايد در فرصتي ديگر به آن پرداخت. نوشته حاضر تنها گزارش آن بخش است و حالت نقد و ارزيابي ندارد.

 

گزارش

گري سيک در نخستين بخش هاي کتاب  تلاش مي کند داستان ايران را از حوادث نهضت ملي شدن صنعت نفت بياغازد ومراحل نفوذ امريکا در ايران و اصول همکاري مشترک ميان دو کشور را ارزيابي کند. وي در اينجا و جاهاي ديگر کتاب به خوبي نشان مي دهد که تا چه اندازه شاه در صدد به دست گرفتن تمامي ارکان قدرت در ايران بوده و امريکا به عنوان مهم ترين دولت بيروني، بيشتر کمک خارجي را به اين کشور کرده و بيشتر سلاح را در اختيار آن قرار داده است.

وي در ادامه از « تمرين انقلاب» سخن به ميان آورده است. اين عنوان مربوط به رويدادهاي پانزده خرداد سال 42 است که مبارزان مسلمان و روحانيون در آن دوران تمرين انقلاب کردند. اين تمرين بعدها در سال 57 به ثمر نشست.#

ضعف اطلاعاتي امريکا که گري سيک تلاش مي کند در اين کتاب به خوبي آن را ترسيم کند در همان دوران وجود داشته و به صورت يک سنت ادامه يافته است. وي مي نويسد: متأسفانه هيچ گزارشي در خصوص وقايع سال 1963 يا 1342 به واشنگتن مخابره نشد، وقايعي که در سالهاي انقلاب چندين بار تکرار گرديد (ص 33).

به نظر گري سيک يک امر کليد مخالفت هاي مردم با دولت پهلوي است و وي بارها و بارها از آن سخن مي گويد: بايد گفت، امريکايي ها يک چيز را فراموش کرده بودند و آن مخالفت عميق و ريشه اي مردم ايران با سلطه ارزشهاي غربي بود... آن ها نمي دانستند که دستگيري، زنداني شدن و تبعيد چهارده ساله آيت الله، نتيجه مستقيم مخالفت وي با غربي شدن جامعه ايران و به ويژه اعطاي امتيازات ويژه به امريکايي ها بوده است (ص 34).

سرکوبي آن حوادث آرامش را به ايران باز گرداند و در اوائل دهه پنجاه نيکسون و کيسينجر سياست جديد امريکا را در قبال ايران طراحي کردند. امريکا موافقت کرد تا پيشرفته ترين سلاح ها را در اختيار ايران بگذارد و ايران را که جزيره امن و آرام منطقه مي ديد به هر نوع وسيله اي مجهز کند تا حافظ منطقه و پاسبان آن باشد. آنچه سران امريکا پذيرفتند اين بود که هر نوع سلاحي را که شاه مي خواست مي بايد در اختيارش قرار مي گرفت و بدين ترتيب نه وزارت دفاع و نه وزارت خارجه امريکا جرأت هيچ نوع مخالفتي را با اين سياست و خواسته شاه نداشتند (ص 39). اين يعني حمايت دربست و بي قيد و شرط امريکا از نظام شاه.

نکته جالب توجه از نظر گري سيک اين بود که سياستمداران کهنه کار امريکا که تحولات دوران مصدق و بعد از آن را به ياد داشتند، در آستانه روي کار آمدن کارتر در سال 1977 همگي از دستگاه هاي اداري در شوراي امنيت ملي و وزارت خارجه امريکا رفته بودند و جاي آنان را کساني در اين مقامات گرفته بودند که شاه ايران را فردي صاحب فکر مي دانستند که تنها عيبش اين است که به نصيحت کسي حاضر نيست گوش بدهد (47).

اين زمان به رغم اين که شاه نتوانسته بود کانديداي خود را در امريکا بر اريکه قدرت ببيند اما چندان در امريکا و دستگاه هاي اداري آن نفوذ داشت که تقريبا هرچه مي خواست در اختيارش بود. تصور امريکايي ها نيز بر آن بود که اساسا امکان سقوط شاه وجود ندارد. در گزارشي که هيجده ماه پيش از انقلاب توسط بازرس کل وزارت خارجه امريکا تهيه شده بود آمده بود: «هيچ چالش جدي داخلي در برابر رهبري شاه وجود ندارد» (ص 49).#

کارتر با شعار بسط حقوق بشر و کاهش فروش تسليحات روي کار آمد اما در مورد ايران هيچ کدام از اين دو مسأله طرح نشد. در واقع چنان که گري سيک شرح داده است تمام نگراني هاي شاه از روي کار آمدن کارتر در اين باره بي مورد بود و کارتر درست همان سياست طرح شده توسط نيکسون و کيسنيجر را اجرا کرد. اين در حالي است که به نوشته گري سيک : در جريان دهه 1970 استفاده از شکنجه و ترور در ايران معمول شده بود و سازمان مخوف ساواک با داشتن اختيارات گسترده به شناسايي و ارعاب دشمنان سياسي شاه مي پرداخت (50). گري سيک تأييد مي کند که در ماه هاي اول حکومت کارتر اندکي از شدت برخوردهاي شاه کاسته شد و سپس دوباره از سر گرفته شد. اما در اين باره بايد گفت دقيقا مسأله عکس آن چيزي است که وي فکر مي کند. زيرا رژيم شاه نگران محاکمات انقلابيون بود و براي آن که مسأله افشا نشود طي سالهاي 1355 صدها نفر از مبارزان را در خيابانها ترور کرد تا لازم نباشد آنان را به دادگاه کشانده و در جريان محاکمه تبليغاتي عليه آن صورت گيرد. اين مسأله را با مراجعه به روزنامه هاي وقت مي توان به دست آورد.

اهميت ايران براي امريکا چندان بود که به نظر گري سيک دولت امريکا : حاضر بود براي حفظ و تداوم اين روابط برخي از سياستهاي خود در زمينه فروش تسليحات و حقوق بشر را ناديده بگيرد (ص 53).

نخستين بحث مربوط در دوره کارتر مربوط به درخواست خريد هواپيماهاي آواکس از دولت امريکا بود . گري سيک نشان مي دهد که به رغم برخي از مخالفت ها در سطوح پايين، در نهايت دولت امريکا با اين درخواست و درخواست هاي ديگر شاه در خريد سلاح موافقت کرد. هرچند اجرايي شدن اين درخواست ها با انقلاب برخورد کرد. به نظر گري سيک تأييد فروش آواسک به ايران از طرف کارتر اين پيام را براي شاه داشت که  ايالات متحده بدون شک روابط امنيتي خود را با ايران استمرار خواهد بخشيد، (ص 56). گرچه ممکن است قدري در اين باره تأمل و تفکر کند.

شاه در نوامبر سال 77 به امريکا سفر کرد و اين بعد از گرفتن موافقت براي فروش سلاح هاي جديد درخواستي بود. مخالفت دانشجويان و تظاهرات آنان و استفاده از گاز اشک آور توسط نيروهاي انتظامي امريکايي سبب شد تا شاه در سفره شام : در ميان موجي از سرفه و احساس خفگي سخنراني رسمي خود را آغاز کند. (ص 60)#

شش هفته بعد از آن کارتر به ايران آمد و باز طي گفتگوهايي که صورت گرفت، حمايت امريکا از ايران به همان استحکام قبلي ادامه يافت. کارتر در سخنراني خود در ميهماني شاه،  ايران را «جزيره ثبات در گوشه اي پرآشوب از جهان» وصف کرد. به نظر گري سيک، هدف کارتر از اين جملات، جلب اعتماد به نفس شاه بود. (ص 62) اين زمان تصور دولت مردان امريکا و کارتر آن بود که به رغم برخي از مخالفت ها ايران يعني شاه و شاه هم يعني ايران. همين تصور که ايران را جزيره با ثبات مي دانستند سبب شد که با شروع مخالفت ها و اعتراضها در سال 56 دولت امريکا آمادگي لازم را براي برخورد با آن نداشته باشد (ص 63).

تا اين جا ده سال بود که امريکا ايران را عبارت از شاه مي دانست و براي هيچ کس از ميان مخالفان شاه، ميانه رو و افراطي، ارزش آن را قائل نبود تا با وي گفتگو کند. شاه محور همه تحليل ها بود و هيچ گزارشي از مخالفين در اختيار دولت امريکا قرار نمي گرفت و براي همين دولت امريکا از رويارويي و تحليل آنچه در يک سال و نيم انقلاب گذشت عاجز ماند.

در اينجا اينجا جاي اين پرسش هست: اگر ايران تا اين اندازه براي ايالات متحده اهميت داشت چرا اين دولت اجازه داد حکومت در اختيار امام خميني قرار گيرد؟ پاسخ اين پرسش از نظر گري سيک بسيار ساده است: تمام قدرت در دستان شاهي قرار داشت که وابسته به ايالات متحده بود. با وجود اين، امام خميني توانسته بود اين شاه را سرنگون کند. (ص 67). در واقع وقتي شما همه چيز را در اختيار يک نفر گذاشتيد و او سقوط کرد بايد بدانيد که چيزي براي شما نمي ماند.

گري سيک تازه از اينجا يعني از ص 68 به بعد شروع تحولات انقلابي در ايران را آغاز مي کند. تعبير «چهلم تا چهلم» تعبيري است که گري سيک از مصاحبه آيت الله مهدوي کني گرفته است. گري سيک اشاره به گزارشي مي کند که همزمان با برگزاري مراسم چهلم شهداي قم براي برژينسکي نوشته و در آن آورده است: به نظر مي رسد ناآرامي هاي مذکور کار دشمنان واقعي رژيم شاه، يعني فعالان دست راستي مسلمان باشد. اين افراد، برنامه مدرانيزاسيون شاه را بسيار ليبرال و سنت ستيز مي دانند (ص 69). وي در اين گزارش اين نظر را که مخالفت ها نشأت گرفته از سوي کمونيست ها باشد، يعني چيزي شاه و برخي ديگر مي گفتند، نمي پذيرد.

اکنون رژيم شاه براي سرکوب شورشها در ايران نياز به گاز اشک آور و ديگر وسائل سرکوب داشت. گري سيک مي نويسد: در 28 مارس دولت کارتر با درخواست شاه براي خريد گاز اشک آور از ايالات متحده موافقت نمود. (ص 70).

با اتفاق کودتاي کمونيستي در افغانستان و استفاده شاه از اين مسأله براي تقويت روابط خود با امريکا و درخواست سلاح هاي بيشتر، دولت مردان امريکا باز هم از ماجراي عامل اصلي مخالفت ها در ايران منحرف شدند.#

در اين زمان گري سيک مي گويد که کارمندان سفارت هاي فرانسه و اسرائيل نگران اوضاع ايران بودند و گاه اين نگراني ها به دولت هاي متبوعشان منتقل و حتي به واشنگتن هم مي رسيد اما کسي در مقابل آنها حساسيت نشان نمي داد. مهم اين بود که دولت امريکا طي دهه هفتاد ميلادي مصمم شده بود تا از شاه ايران انتقاد نکند (ص 74). نتيجه آن شد که اين دولت و عوامل آن در ايران هيچ در جستجوي دشواري هاي موجود برابر شاه بر نيامدند و درنيافتند که چه خطري اين رژيم را تهديد مي کند.

در اينجا گري سيک توضيح مي دهد که شرايط شطرنج بازي که اساس سياست است، جز وضعيت توفاني است که همه صفحه شطرنج را بهم مي ريزد.

ساليوان سفير امريکا در ايران نخستين کسي بود که مي بايست اوضاع ايران را گزارش کند. به نظر گري سيک وي اخبار را خوب گزارش مي کرد اما هيچ تحليل و تفسيري از آنها نداشت. اين مسأله خاص او نبود. به نظرگري سيک: هيچ يک از دولت هاي غربي تا ماه هاي پاياني سال 1978 طرحي را براي تغيير سياست هاي خود در قبال ايران و گرايش به سوي انقلابيون تهيه نکرده بودند (ص 79).

امريکايي ها و اروپايي ها و ديگر کساني که سر خوان نعمت شاه نشسته بودند و نازنازي بودن شاه را مي شناختند جرأت انتقاد از او را نداشتند. همچنان که جرأت تماس گرفتن با مخالفان شاه را نداشتند زيرا نمي توانستند تصور ناراحتي شاه را بکنند. در واقع تصور بر اين بود که چنين اقداماتي بسا سرنگوني شاه را تسريع کند. شايد هم کسي در دستگاه عريض و طويل امريکا نمي خواست نخستين کسي باشد که سخن از امکان سقوط شاه مي گويد (ص 81).

در اين زمان شاه که همچنان و سخت بر اريکه قدرت تکيه زده بود باز درخواست هاي عجيب و غريبي براي خريد سلاح داد. اين نشأت گرفته از اعتمادي بود که او به آينده خود داشت. بررسي اين درخواست ها مدتها وقت امريکايي ها را گرفت، در اينجا موافقت بکنند يا نه. پس از مدتها با بخش اعظم آنها موافقت شد.

اوضاع ايران چندان براي امريکا مبهم بود که ساليوان سفير اين کشور تمام تابستان سال 57 را براي گذراندن تعطيلات تابستان به امريکا رفت و گزارش ها فقط از طريق افراد عادي سفارت ارسال مي گرديد و روشن بود که نمي توانست اهميت چنداني داشته باشد. #

در اين دوره به نظر وي آرامشي که گهگاه ديده مي شود فريبنده بود. وي مي نويسد: مسالمت آميز بودن راهپيمايي هاي مردم در ماه ژوئن فقط محصول ميانجي گري هاي آيت الله شريعتمداري بود (ص 88) اما با شروع ماه رمضان شورش در اصفهان بالا گرفت و منجر به اعلام حکومت نظامي در اين شهر شد. ماجراي سينما رکس آبادان هم بر وسعت اعتراضات افزود. تمامي اين وقايع در حالي بود که ساليوان در تعطيلات تابستاني به سر مي برد (ص 89).

اکنون شاه تصميم گرفته بود تا شريف امامي را به نخست وزيري منصوب کند. ساليوان که تازه برگشته بود با شاه ديدار کرد و از قول شاه نوشت که او بناي آن دارد تا دمکراسي راستين را در کشورش پياده کند! آنچه مهم بود اين که شاه تدريجا عصبي، گوشه گير و منزوي شده و در ميان دو گرايش يکي نظاميان که طالب برخوردهاي خشن هستند و عده اي که معتقدند گسترش دمکراسي مي تواند اعتماد از دست رفته را باز گرداند گير کرده است. پيشنهاد ساليوان آن بود تا کارتر با نوشتن يک نامه دلگرم کننده شاه را در اين لحظات بحراني کمک و حمايت روحي کند. کارتر اين کار را انجام داد.

آنچه از اين پس براي امريکايي ها جالب توجه است هوش و حواس شاه و حالات روحي او و تغييرات جسمي است که در وي رخ مي دهد. گري سيک مي نويسد: اصولا شاه ايران دوست داشت به عنوان يک شخصيت منحصر به فرد، باهوش، و دور انديش شناخته شود. کسي که انديشه هاي بلندش براي نيل به ايران قوي، ثروتمند و مدرن در فراسوي ديد تمامي مشاوران و مردمش قرار دارد (ص 91). اين از شاه بعيد نبود، بعيد آن بود که امريکايي ها هم سياست خود را در رابطه با ايران بر اساس همين تصور شاه بنا کرده بودند و به نظر گري سيک: کماکان چنين تصويري از شاه در دستگاه سياست خارجي امريکا خود نمايي مي کرد.

گري سيک مي نويسد در زماني که شاه اين امتيازات را به مخالفان مي داد تصور من بر اين بود که تلقي مخالفان از امتيازات اين است که شاه چون ضعيف شده است دست به اين اقدام زده است. و اين سبب جري شدن بيشتر آنان خواهد شد که چنين هم شد. در واقع، دليلش آن بود که پيش از آن دمکراسي در ايران تجربه نشده بود و اعطاي اين امتيازات دمکرات مآبانه به معناي ضعيف شدن شاه بود (ص 93).

در اين وضعيت بود که واقعه ميدان ژاله اتفاق افتاد و باز هم دولت امريکا و شخص کارتر که سخت درگير امضاي پيمان کمپ ديويد ميان مصر و اسرائيل و نيز مذاکرات مربوط به سالت 2 و روابط با چين بودند از مسأله ايران غافل ماندند. شاه که از اوضاع ايران سخت آسيب روحي ديده بود نياز به حمايت داشت. انور سادات از کارتر خواست تا تلفني با وي گفتگو کرده او را دلگرمي دهد. بهانه صوري قضيه آن بود که بهترين راه اين است که دمکراسي در ايران بسط داده شود اما اصل ماجرا حمايت از شاه بود، شاهي که هيچ کس تصور نمي کرد او بتواند حتي اندکي از اختياراتي که براي خود قائل است در اختيار ديگري قرار دهد.#

پس از گفتگوي تلفني باز هم کاخ سفيد بيانيه اي در دفاع از شاه صادر کرد. در اين بيانيه ضمن اظهار تأسف از ريخته شدن خون افراد بيگناه، ابراز اميدواري شده بود که هرچه زودتر خشونت ها پايان يابد و اوضاع به حالت عادي برگردد (ص 95). شگفت آن است که بعدها شاه در خاطراتش صحبت تلفني با کارتر را انکار کرد. گري سيک چنين دفاع مي کند که ضربه ميدان ژاله چندان بر روح و جسم شاه سنگين بوده است که وي در حين صحبت با کارتر حيرت زده بوده و بعدا به طور کلي اصل گفتگو را فراموش کرده است. (ص 97).

پارسونز هم که تعطيلات تابستان را در ايران نبود در اولين ديدارش با شاه از تغيير و تحولاتي که در جسم و روح شاه رخ داده بود، شگفت زده شده بود. اما اين گزارش هم کسي را در امريکا يا انگليس بيدار نکرد.

در اينجا گري سيک از نخستين ارتباط هايي که امريکايي ها با گروه امام خميني برقرار کردند سخن گفته است. واسطه يک استاد دانشگاه با نام ريچارد کاتم بود که کتابي هم در باره ناسيوناليسم در ايران دارد. وي با گري سيک تماس گرفته و با اشاره به دکتر يزدي و نقشي که وي به عنوان يکي از سازمان دهندگان به مخالفت ها عليه شاه دارد از او خواسته است بداند که آيا امکان تماس ميان آنان و گفتگو وجود دارد يا نه. دستگاه بوروکراسي امريکا که همچنان شاه را استوار مي ديد با اين پيشنهاد روي موافقت نشان نداد بلکه اظهار کرد: چنان چه يزدي سخني دارد مي تواند آن را از طريق نامه به اطلاع دولت امريکا برساند (ص 100). البته گري سيک مي نويسد: در ماه هاي بعد، مستقيم و غير مستقيم، تماس هاي بسياري با يزدي برقرار شد. او در اين ديدارها همواره تلاش مي کرد مواضع امام خميني را به گونه اي قابل قبول براي جامعه غرب تعريف و تبيين کند. گري سيک مي افزايد: يزدي و چند تن ديگر از انقلابيون تحصيل کرده در غرب مثل صادق قطب زاده و ابوالحسن بني صدر، به عنوان مفسران آرا و نظرات امام خميني عمل مي کردند. آن ها تلاش مي کردند تا لبه هاي تيز و ناهموار آموزه ي امام خميني را از ميان بردارند و آن را به شکلي جذاب و قابل قبول به گوش دنياي غرب برسانند (ص 100).

خود گري سيک ميانه رو بودن امام خميني را از همان زمان باور نداشت. وي مي گويد من با رد نظر کاتم که امام خميني و افکار او را تحت تأثير افرادي مانند يزدي ميانه رو مي دانستند به برژينسکي نوشتم: رهبران سکولار و ميانه رو به زودي در اثر بحران هايي که گريبانگير جامعه ايران خواهد شد، موقعيت و جايگاه خود را از دست خواهند داد (ص 101) يعني همين که بعدها يزدي و همفکرانش از انقلاب کنار گذاشته شدند.#

اکنون شاه در برابر اين همه مخالفت و اعتراض کاملا وحشت زده شده بود. ساليوان که در دهم اکتبر ديداري طولاني با شاه داشت نوشت: شاه در ابتداي اين ديدار، به شدت افسرده و عصبي به نظر مي رسيد، اما کمي پس از گفتگو با من، وضعيت بهتري پيدا کرد. (ص 102). براي شاه که عمري را به امريکا تکيه کرده بود هيچ چيزي آرامش بخش تر از اين نبود که يا سوليوان با او ديدار کند يا کارتر تلفني با او صحبت کند يا دولت امريکا بيانيه اي در حمايت او صادر نمايد. در اين ديدار شاه از دعوت از امام خميني براي بازگشت به ايران سخن گفت، اما سوليوان با آن مخالفت کرد و دعوت بدون قيد و شرط را ناعاقلانه خواند. وي تأييد مي کند که شاه به موازات احساس خطر از سوي نظاميان و ظهور نخستين مخالفت ها به افزايش حقوق و مزاياي آنان پرداخت.

اين زمان مثل هر زمان ديگر شاه چشم و گوشش در اختيار ساليوان بود که به ديدار او بيايد، يا کارتر با او تلفني صحبت کند. يا يکي از سناتورها با او تماس بگيرند. شاه مي گويد: يک بار به من خبر دادند سناتور ادوارد کندي از واشنگتن تلفن زده است و مي خواهد با من صحبت کند؛ اما هنگامي که گوشي را برداشتم، صداي آهسته اي را شنيدم که مي گفت: محمد از سلطنت کناره گيري کن. محمد از سلطنت کناره گيري کن (ص 152)

اکنون امام خميني رهبر بلامنازع ايران بود و بايد براي او چاره اي انديشيده مي شد. شاه از دولت عراق خواست تا او را از اين کشور بيرون کند و دولت عراق که به تازگي با ايران پيمان دوستي امضا کرده بود حاضر به اين کار شد. داستان رفتن تا مرز کويت و پس از آن بازگشت به بغداد و سپس رفتن به پاريس در نهايت به عزيمت امام خميني به فرانسه و اقامت در نوفل لوشاتو منجر شد. همه تصورات بر اين بود که ارتباط او با انقلابيون قطع خواهد شد و چنين نيست که همانند عراق هر زائري بتواند به عراق برود و نوشته و نوار از او بياورد.  به نظر گري سيک : اين استدلال يکي از اشتباهات بزرگ و در نهايت فاجعه آميز دولت مردان ايران بود. (ص 104).

شاه وحشت زده گرفتار سوليواني شده بود که به رغم ديدارهاي مکرر از داشتن پيشنهادهاي روشن محروم بود. شاه دو گزينه را مطرح کرد: تشکيل دولت نظامي يا تشکيل دولت ائتلافي. هر دو تجربه بعدها با روي کار آمدن ازهاري و سپس بختيار عملي شد.

در اين زمان که شاه همه چيز را نااميد کننده مي ديد سوليوان و پارسونز بر اين باور بودند که اوضاع به آن اندازه که شاه آن را تاريک و نااميد کننده مي بيند، نيست.#

گزينه اي که در امريکا مورد توجه بود اين بود که شاه بايد دولت قدرتمندي براي سرکوب تشکيل دهد تا بتواند اوضاع را پيش از آن که ارتش وارد عمل شود در اختيار بگيرد. اين گزينه مورد قبول سوليوان نبود. گزينه اي که در امريکا طراحي شده بود حاوي اين نکته بود که مي بايست با قاطعيت از شاه دفاع کرد و او را همچنان به عنوان عنصر کليدي در انتقال ايران به يک وضعيت با ثبات حفظ نمود (ص 106) همچنين بحث تماس گرفتن با مخالفان هم طرح شده بود که ساليوان با آن هم مخالفت کرد. وي گفت: آيت الله خميني را بايد کاملا در قرنطينه نگه داشت. سرنوشت ما اين است که با شاه کار کنيم. (ص 107).

به نظر گري سيک سوليوان معتقد بود که امريکا در اين مرحله نبايد به حمايت هاي آشکار از شاه بپردازد چرا که تأثير منفي روي مخالفان باقي خواهد گذاشت.

در اين زمان دو نظر متفاوت در ميان دولتمردان امريکا بود. يک نظر که معتقد بود نبايد دولت نظامي در ايران تشکيل داد و نظري مخالف يعني لزوم تشکيل يک دولت نظامي  که برژينسکي به دنبال آن بود و تلاش مي کرد تا همراهاني براي خود در جهت تشکيل دولت نظامي در ايران فراهم آورد. به نظر گري سيک بسياري از اين مسائل در سطوح معمولي مطرح مي شد و تا پايان ماه اکتبر سال 1978 با وجود اين وضعيت ناآرام و متلاطم در ايران هنوز حتي يک نشست توسط سران عالي رتبه امريکا در خصوص تحولات ايران تشکيل نشده بود (ص 108).

در جريان اختلاف نظر هاي داخلي در امريکا، گري سيک بارها به اين نکته توجه مي دهد که زاهدي که سفير شاه در امريکا بود با برژينسکي همراهي داشت و مرتب مشغول مذاکره و گفتگو بود. زاهدي تصورش بر اين بود که مي تواند به نوعي نقش پدرش را در رويدادهاي 28 مرداد و اين بار هم با حمايت امريکايي ها تکرار کند.#

اين زمان رضا پهلوي هيجده ساله در امريکا آموزش خلباني مي ديد و روز 31 اکتبر، کارتر او را در دفترش به حضور پذيرفت. معناي اين اقدام حمايت دولت امريکا از دستگاه سلطنت بود. کارتر در اين ديدار گفت: دوستي و اتحاد ما با ايران، يکي از مباني مهم سياست خارجي ماست (ص 110).

اواخر دولت شريف امامي بود و شاه بايد تصميم مي گرفت که چه راه حلي براي آرام کردن اوضاع ايران دارد.

در همان روز 31 اکتبر ساليون هم با شاه ديدار کرد و او را «غمگين و ناراحت» وصف کرد. شاه از اين که شريف امامي نتوانسته ابتکاري به خرج بدهد ناراحت بود. اما اين که مي بايست دولت نظامي روي کار آورد يا دولت ائتلافي چيزي بود که شاه در آن باره مردد بود. به نظر گري سيک اقدام شاه براي جدا کردن جبهه ملي از روحانيون در اين مرحله شدني نبود. در واقع زمان براي انجام اين کار دير شده بود. به همين دليل به سرعت بحث از روي کار آوردن جبهه ملي کنار گذاشته شد. کريم سنجابي به پاريس رفت تا در اين باره با امام خميني صحبت کند، اما روشن بود که به نظر گري سيک: آيت الله خميني با قاطعيت تمام خواسته هاي ملي گرايان سکولار را رد مي کند. او فقط خواستار رفتن شاه بود و رهبران جبهه ملي که برخلاف آيت الله خميني از قدرت و جايگاه چنداني در ميان توده ها برخوردار نبودند در برابر اين موضع قاطع، سر تعظيم فرود آوردند (ص 112).

سردرگمي شاه را بايد ساليوان چاره مي کرد. در ميان اين که شاه بماند و با دولت نظامي کشور را اداره کند يا کشور را ترک کرده و ارتش کار را بر عهده گيرد، ساليوان راه حل اول را ترجيح مي داد. ساليوان از مقامات امريکا در خواست راهنمايي کرد و به قول گري سيک اين نخستين بار بود که او خواستار راهنمايي از واشنگتن شده بود. حتي جلسه مقامات عاليرتبه امريکا هم کاري از پيش نبرد. مشکل عمده اين بود که ايران به گلاف سردرگم تبديل شده و هيچ راه حلي به ذهن امريکايي ها هم نمي آمد. چون اصولا اطلاعات اندک بود.

از سوي ديگر يک معضل کارتر اين بود که يکسره نداي حقوق بشر سر داده بود و گرچه به قول گري سيک «مسأله حقوق بشر نقش تعيين کننده اي در سياست خارجي امريکا نداشت» اما به هر حال اين شعارها دشواري هايي را هم پديد آورده بود. (116). اين مشکل يعني فلج شدن دستگاه تصميم گيري امريکا ويژه امريکا نبود بلکه «دولت انگليس و فرانسه و اسرائيل هم با فلج سياسي روبرو شده بودند».#

در جلسه اي که برگزار شد ميان انتخاب يک راه حل نظامي گرايانه يا سياسي با تشکيل دولت ائتلافي اختلاف پديد آمد. ساليوان و شماري راه دوم را ترجيح مي دادند و برژينسکي نظر زاهدي را که «انجام اقدامات خشونت آميز عليه انقلابيون بود» ترجيح مي داد. به نوشته گري سيک هدف زاهدي آن بود که تا تاريخ را تکرار کند يعني همان نقشي را بر عهده گيرد که پدرش در کودتاي 28 مرداد داشت. اين راه حل را شاه هم نپذيرفت. او گفته بود: اکنون سال 1953 نيست  و حتي وضعيت نسبت به دو هفته پيش نيز تغيير کرده است (ص 123).

آنچه باز هم مورد توافق بود حمايت قاطعانه از شاه براي تقويت اراده او بود. در تماسي که برژينسکي با شاه گرفت باز هم از وي حمايت کرد و به وي گفته شد که صرف امتياز دادن به مخالفان مشکلات را کم نخواهد کرد. در اين مرحله برژينسکي گفت که از تشکيل دولت نظامي يا هر دولت ديگري که شاه بخواهد حمايت خواهد کرد. اين در حالي بود که شاه به ساليوان اعتراض داشت که چرا مشاور امنيت ملي امريکا تشکيل دولت نظامي را به او توصيه کرده است در حالي که اين راه حل پاسخگو نيست. بنابرين جالب است که در اين مرحله دولت امريکا حامي تشکيل دولت نظامي بود و شاه در اين باره آن را مؤثر نمي دانست و بر اين باور بود که زمان زمان 28 مرداد نيست (ص 124).

راه حل امريکا در نهايت پذيرفته شده و پس از دولت شريف امامي، دولت نظامي تشکيل شد. اين در حالي بود که در همين روزها دانشجويان عصباني به خيابانها ريخته و «به نمادهاي فرهنگ غرب حمله کردند. در نتيجه بانک ها، مغازه هاي مشروب فروشي، سينماها، مؤسسات تجاري غربي ها و هتل هاي بسياري آتش زده شدند» (ص 126).

شاه ضمن يک سخنراني تشکيل دولت نظامي را اعلام کرد و در عين حال در همين سخنراني بود که گفت: من پيام انقلابي شما ملت ايران را شنيدم. من مدافع سلطنت مشروطه هستم. سلطنت که هديه اي الهي است، هديه اي که از سوي مردم به شاه واگذار شده است». گري سيک از اين سخنان شاه خشنود نيست و مي گويد وي لحني پوزش خواهان داشت و معناي سخن اخير او اين بود که مردم حق دارند اين هديه را پس بگيرند.

در اينجا بود که شاه تعدادي از سران سابق دولت خود مانند هويدا و نصيري را به زندان انداخت. اين امر سبب شد تا به تدريج شماري ديگر به خارج بگريزند.

تا اينجا به رغم همه اعتراضات مردمي و دامنه وسيع انقلاب، امريکا هنوز هم به حمايت از شاه فکر مي کند. اين رويه اي بود تا اين زمان عمل شده بود. ترنر رئيس سيا گفت که ما هميشه براي اجتناب از آزردگي شاه از تماس گرفتن با مخالفان شاه خودداري کرده ايم. و همين امر سبب شده است تا ماجرا را از آن سو ننگريم.#

تنها چند روز پس از تشکيل دولت ازهاري که گفته مي شد قاطعيت لازم را هم ندارد، ساليوان پيشنهاد جديدي براي امريکايي ها داد که آماده شدن زمينه براي رفتن شاه بود. گرچه براي رسيدن به اين نقطه هنوز فاصله زيادي مانده بود اما به هر روي روشن بود که اوضاع وارد مرحله تازه اي شده است. به نظر وي نظاميان و و روحانيون دو عنصر کليدي هستند. سران نظامي کشور حاضر نيستند حمام خون راه بيندازند. توافق ميان اين دو هم ممکن نيست. و بسا با افتادن کار به دست افسران جوانتر اوضاع به شدت وخيم شود. ساليوان از اين طرح سخن گفته بود که هر دو کليد به دشت ضد کمونيست هستند. نسل مياني ايران هم به هر روي غربگراست و حتي اگر شاه برود و امام خميني هم به ايران بيايد اين احتمال قوي است که طيف ميانه رو بتوانند از مجموعه اين تحولات سر برآوردند. طيفي که هم ضد کمونيست است و هم غربگرا و در نهايت با از دست دادن شاه، باز فرصتي براي تجديد قوا براي امريکا وجود خواهد داشت. تنها احتمالي که ساليوان داده بود اين که دولت آينده ممکن است با اسرائيل رابطه اي نداشته باشد (ص 136).

امريکايي ها اين فرض را هم مد نظر داشتند که در صورت بازگشت امام خميني و رفتن شاه، ايرانيان تحصيل کرده، به حکومت روحانيون تن نخواهند داد (ص 157).

براي سران امريکا مهم اين بود که آيا اين پيش بيني درست از آب درخواهد آمد يا نه. اين راه حلي بود که بالاخره امريکا پذيرفت و تلاش کرد تا از دولت بازرگان يک چنين دولتي بسازد. اما به نظر گري سيک ماجرا آن گونه که امريکايي ها مي خواستند پيش نرفت چرا که برخلاف تصور آنها امام خميني پس از بازگشت به ايران نقش انفعالي نداشت بلکه فعال عمل کرد و به علاوه تمايلات غربگرايانه افسران جوان در شور و اشتياق اسلامي – انقلابي آنان محو شد. امام خميني نه تنها فعال عمل کرد بلکه با سرسختي تمام به عملي کردن نظرات خود در خصوص تشکيل حکومت ولايت فقيه در ايران پرداخت (ص 138).

اکنون مشکل جديدي پديد آمده بود و آن اين که حمايت ارتش به خصوص بدنه آن از شاه محل ترديد بود. بسياري از سربازان از پادگانها گريختند و سياست امام خميني هم بر جذب ارتش بود. امام به انقلابيون گفت: به سينه ارتش حمله نکنيد. بلکه قلب او را هدف قرار دهيد. شما بايد سعي کنيد در قلب سربازاان جاي بگيريد. حتي اگر آن ها به روي شما آتش بگشايند... آنها برادران ما هستند.#

به رغم پيشنهاد ساليوان دولت امريکا هنوز راه حل تشکيل حکومت نظامي را ترجيح مي داد گري سيک مي نويسد: سياست رسمي ايالات متحده حمايت همه جانبه از شاه بود. سياست مذکور بر اين فرض بود که شاه قادر است با قاطعيت و خشونت تمام به سرکوب مخالفان بپردازد (ص 142).

با اين حال بر اساس توصيه ساليوان، برژينسکي نماينده ويژه اي را براي بررسي اوضاع به ايران فرستاد. براي اين نماينده مهم اين بود که شاه هيچ پيشنهاد مشخصي ندارد و اوضاع را کاملا کنگ و گيج مي بيند و کمترين اعتمادي به تحليل هاي خودش ندارد. شگفت آن که شاه به امريکا و انگليس هم مشکوک است و فکر مي کند آنان در حال تماس با مخالفانش هستند.

در اين وقت داغ ترين بحثي که در ارتباط با ايران در امريکا مطرح بود مسأله ضعف اطلاعاتي بود که گري سيک مي گويد: او اين بحث را در کاخ سفيد آغاز کرده است. اين بحث براي مدتها ادامه يافت و همه به دنبال عاملي مي گشتند که سبب شده بود امريکا با فقر اطلاعات در باره ايران و به خصوص مخالفان روبرو شود (ص 146). در اين زمان گري سيک موظف مي شود تا تمامي گزارش هاي يک سال اخير را مرور کند و يک ارزيابي از کيفيت آنها و اين که دقيقا چه چيزي گزارش شده است را ارائه دهد. شگفتي آن است که سازمان سيا تنها دو مقاله تحليلي در طول اين يک سال ارائه کرده بود که در مقاله دوم که تنها مربوط به يک ماه قبل از حادثه هفدهم شهريور بود آمده بود: ايران در وضعيت انقلابي يا حتي قبل انقلابي هم نيست!

وي گزارش ديگر سازمان سيا را که همه چيز را آرام نشان داده بود، در دروغ پردازي و معکوس نشان دادن واقعيات داراي مقام اول ميان گزارش هاي مربوط به ايران مي داند.

در اين مرحله باز هم ساليوان و پارسونز به ديدار شاه رفتند. شاه از شوروي گلايه کرد که منتظر فرصت است. وي تأکيد کرد: من پيام هاي متعددي را از امريکايي ها دريافت کرده ام که همگي از من خواسته اند موضع قاطع و خشني را عليه مخالفان اتخاذ کنم. سپس با اشاره به کساني که در امريکا مي گويند او دل و جرأت ندارد به سوليوان گفت: به افراد بگو که من دل و جرأت دارم، اما در کنار آن قلب و عقل هم دارم. من نمي خواهم براي حفظ سلطه خود بر ايران جوانان ايران را قتل عام کنم. (ص 152). اين کاري بود که شاه چندين دهه انجام داده بود و اکنون بهتر از هر کس مي دانست که انجام آن سودي به حال وي ندارد و بيش از گذشته او را بدنام مي کند.

در اين وقت مقامات امريکايي به فکر استفا

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

منابع مشابه بیشتر ...

مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب

رسول جعفریان

کتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در

برهان المسلمین در توحید و فلسفه احکام و قوانین اسلام

رسول جعفریان

نویسنده کتاب برهان المسلمین که در سال 1307 خورشیدی نوشته و منتشر شده است، می کوشد تصویری از اسلام ار

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

اندر تعریف صحیفه پنجم از کتاب صحائف العالم

رسول جعفريان

گزارش و معرفی کوتاهی است از بخشی از کتاب صحائف العالم، اثری که تاکنون منتشر نشده است. در این فصل، اط

يک گزارش و سه سند در باره حجاج ايراني در راه جبل

رسول جعفريان

یش از یک هزار و سیصد سال، ایرانیانی که عازم حج بودند از راه جبل، به مکه می رفتند. این راه، حد فاصل ک