۳۷۶۵
۰
۱۳۸۵/۰۱/۲۲

نگاهي به زندگي بَلال بن رَباح حبشي مؤذن رسول خدا (ص)

پدیدآور: حسين حسينيان مقدم
نگاهي به زندگي بَلال بن رَباح حبشي مؤذن رسول خدا (ص)
 
 
بَلال (به معناى تحمل کننده سختى ها) مؤذّن، مُنادى و وکيل خرج رسول خدا (ص);
مشهور و از جمله در روايتى از پيامبر خدا (ص) وى را حبشى و برخى وى را از ساکنان نوبه (از شهرهاى مغرب) دانسته اند (ابن حجر، فتح البارى، /78). کنيه وى را بيشتر ابو عبدالله و برخى ابو عبدالکريم (بخارى، 2/106; ابن ابى حاتم، 2/395; ابن اثير، اسدالغابه، 1/415)، ابو عبدالرحمان (رک: ابن عبدالبر، 1/258) و ابو عمرو (ابن حبان، الثقات، 3/28) گفته اند. او در مکّه و در ميان تيره بنو جُمَح (از تيره هاى مشهور قريش) (ابن هشام، 2/504) و به نقلى در سَراة (ميان يمن و طائف) (رک: ابن عساکر، 10/436; ابن اثير، اسدالغابه، 1/415) به دنيا آمد و مادرش حَمامَه از بردگانِ بنو جُمَح بود و بلال در ميان آن تيره پرورش يافت. گاهى وى را به مادرش نسبت داده بلال بن حَمامَه گويند (ابن اثير، اسدالغابه، 1/414; ابن حجر، 1/455 و 484; ابو موسى مدينى، وى را غير از بلال بن رباح دانسته است). ابو ذر در نزاعى با بلال وى را ابن السوداء ناميد و به سياهى چهره و مادرش سرزنش کرد (ابن عساکر، 10/464). پيامبر خدا (ص) گفتار وى را برخاسته از کبر جاهلى ناميد، از اين رو ابو ذر صورت بر خاک نهاد و سوگند ياد کرد تا بلال پا بر گونه وى ننهد، سر برندارد و بلال چنين کرد (ابن ابى الحديد، 11/198).
شُعيب بن طَلْحَه، از نوادگان ابو بکر، بلال را هم سنّ ابو بکر مى دانست (ابن سعد، 3/179)، که با اين احتساب بايستى او سه پيش از عام الفيل به دنيا آمده باشد (رک: ابن عساکر، 10/475).
بلال نخستين برده اى بود که مسلمان شد (ابن حجر، اصابه، 1/84) و پيامبر خدا (ص) وى را پيشگام مسلمانان حبشى وصف کرد (ابن هشام، 1/209; ابن عساکر، 10/448). زمان دقيق مسلمان شدن وى، علت و چگونگى آن مبهم است، همانگونه که در باره چگونه آزاد شدن وى اخبار متفاوت است: وَضين بن عَطاء (م 149) در روايتى داستانى گويد: پيامبر خدا (ص) و ابو بکر در غارى پنهان بودند که بلال، برده و چوپان عبدالله بن جُدْعان، همراه گوسفندان وى از آنجا گذشت. پيامبر (ص) از وى شير خواست و پاسخ شنيد که صاحب يک گوسفند است و شير آن خوراک امروز اوست. با اين حال آن را ايثار کرد. رسول خدا (ص)، ابو بکر و بلال از آن نوشيدند، اما چيزى از آن کاسته نشد. آنگاه بلال به پيشنهاد آن حضرت مسلمان و به کتمان اسلامش سفارش شد. از آن روز بود که شير گوسفندان ابن جدعان چندان فزونى يافت که ترديد ابو جهل را برانگيخت و در نهايت گفت: بلال مخفيگاه محمد ]ص[ را مى داند. در اين ميان حضرت از آن غار به مکّه آمد و در خانه اى نزديک مَرْوه مخفى شد. بلال در کعبه، بى خبر از حضور ديگران، به بت ها اهانت کرد و چون مورد تعقيب قرار گرفت، به منزل ابن جُدْعان گريخت و او براى رفع اتهام مسلمانى، بلال را به اُمَيّة بن خَلَف بخشيد تا هرگونه که مى خواهد با وى رفتار کند. از اين زمان شکنجه بلال آغاز شد (رک: ابن عساکر، 10/436 ـ 437; مختصر آن را بنگريد: واحدى، 301. گويا اين داستان با خلط چند واقعه ديگر و افزوده هايى ساخته شده است). به پندار برخى مستشرقان، بلال توحيد را از مادرش گرفت، که از مردم حبشه و مسيحى بود و به همين سبب، در پذيرش دعوت رسول خدا (ص) درنگ نکرد. عقاد (ص، 68) اين ادعاى بى دليل را نپذيرفته و فهمِ بت پرستان و حبشى هاى آن زمان را نزديک به هم دانسته است.
بلال از هفت مسلمانِ نخستين و تنها کسى است که در ميان آنان، به دليل نداشتن طايفه و قبيله حامى نداشت و مورد انواع شکنجه ابو جهل (ابن عبدالبر، 1/259; ابن اثير، اسدالغابه، 1/415) و اُمَيَّة بن خَلَف قرار گرفت تا از دينش دست بردارد و به پرستش بت گردن نهد، اما وى مقاومت کرد، کلمه اى در موافقت قريش به زبان نياورد و پيوسته شعار توحيد سرداد. ابو بکر (که در بنو جُمَح خانه داشت) به اميه در باره شکنجه بلال اعتراض کرد و اميه، وى را سبب تباهى دين بلال شمرد و گفت: وى را نجات بده. از اين رو ابو بکر بلال را با برده سياه ديگرى که چلاک تر و قوى تر از بلال بود، معاوضه و سپس آزاد کرد (ابن هشام، 1/209 ـ 210). بنابر روايتى ابو بکر وى را به هفت (پنج، نُه، ابن عبدالبر، 1/258 يا چهل، ذهبى، 1/352) اوقيه (هر اوقيه هفت مثقال) طلا خريد و او را آزاد کرد; رسول خدا (ص) فرمود: من نيز مى خواستم در پرداخت آن مبلغ شريک باشم (ابن سعد، 3/175). به روايتى (عبدالرزاق صنعانى، 11/234) رسول خدا (ص) آرزو مى کرد پولى مى داشت تا بلال را خريده آزاد کند، ابو بکر در اين خصوص با عباس بن عبدالمطلب گفتگو کرد. عباس وى را خريد، در اختيار ابو بکر گزارد و ابو بکر وى را آزاد کرد. اما به روايت عروه، ورقة بن نوفل بلال را آزاد کرد (ابن عساکر، 10/440)، ولى اسلام بلال را پس از مرگ ورقه گفته اند (ابن کثير، 3/74 ـ 75). عمر بعدها از بلال به سَيِّد خود ياد مى کرد و مى گفت: ابو بکر سرور ما را آزاد کرد و او از حسنات ابو بکر است (ابن سعد، 3/175; ذهبى، 1/359. در اين که اين گفتار اقرار عمر بر افضل بودن بلال از وى است يا نه بنگريد: ابن حجر، فتح البارى، 8/78). مفيد و جعفر مرتضى در اين که ابو بکر، بلال را خريده و آزاد کرده باشد، ترديد جدّى دارند. بنگريد: الافصاح، 216 و الصحيح; 3/93 ـ 96 و 7/18. ابو جعفر نقيب نيز از ابن اسحاق و واقدى روايت کرده است که رسول خدا (ص) بلال را آزاد کرد و افزوده است آيه فَاَمّا مَن اَعطى واتَّقى ... فَسَنُيَسِّرُهُ لِليُسرى (ليل، 5 ـ 7) در باره مُصعب بن عُمير نازل شد، نه ابو بکر (ابن ابى الحديد، 13/273).
ابن اسحاق (ابن هشام، 1/210) وى را صادق الاسلام و طاهر القلب و سعيد بن مسيب او را سخت حريص بر دين و شکنجه شده راه دين وصف مى کرد (ابن عبدالبر، 1/260). آيه زُيِّنَ لِلَّذينَ کَفَروا الحَيوةُ الدُّنيا ويَسخَرونَ مِنَ الَّذينَ ءامَنوا ... (بقره: 212) و هم چنين آيه لِلَّذِينَ هَاجَرُواْ مِن بَعْدِ مَا فُتِنُواْ ثُمَّ جَـهَدُواْ وَ صَبَرُوا ... (نحل: 110 111) در باره بلال و ديگر شکنجه شده هاى مکّه نازل شد (ابن سعد، 3/188; طوسى، التبيان، 6/430; طبرسى، 2/62). بر اساس روايتى از ابن عباس آيه و مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّه (بقره: 207) در باره آنان (ابن عساکر، 10/448) نازل شد و بنابر نقلى آيه الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوةِ وَالْعَشِىِّ (انعام: 52) نيز در باره بلال، ابن مسعود، صُهَيب، عمار، مقداد و سعد بن ابى وقاص نازل شد (واحدى، 145; ابن ماجه، 2/1383; ابن جوزى، زاد المسير، 3/32).
ابو نعيم (حلية، 1/349) بلال را در شمار اهل صُفّه ياد کرده است، اما او پس از هجرت به مدينه با ابو بکر و عامر بن فُهَيْره در يک منزل زندگى مى کردند و به بيمارى وبا مبتلا شدند و در اثر شدّت بيمارى هذيان گفتنه خود را در آستانه مرگ مى ديدند. از اين رو پيامبر خدا (ص) دعا کرد تا مدينه براى مسلمانان مبارک شود (ابن هشام، 2/426). بلال مدتى نيز در خانه سعد بن خيثمه در قبا منزل کرد و رسول خدا (ص) ميان وى و يکى عقد برادرى برقرار کرد. در نام برادرِ پيمانى وى اختلاف است: واقدى (ابن سعد، 3/176) نام وى را عُبيدة بن حارث بن عبدالمطلب مى داند و برادرى وى را ابو رُوَيحه خثعمى صحيح نمى شمارد، اما ابن اسحاق (ابن هشام، 2/353) در قطعى بودن برادرى وى با ابو رُوَيحه، به تدوين ديوان شام و گفتار عمر بن خطاب (رک: ادامه مدخل) استدلال کرده است. ابن اثير (اسدالغابه، 1/416) و ابن حجر (الاصابه، 1/454) از برادرى بلال با ابو عُبيدة بن جراح نيز خبر داده اند، که شاهدى بر آن يافت نشد و گويا در نام بردن از عُبيدة بن حارث اشتباهى رخ داده باشد.رواياتى ضعيف بيانگر اذان گفتن بلال پيش از هجرت است (رک: حلبى، 2/297)، اما بنابر قول صحيح و مشهور، اذان در سال اول هجرى در مدينه تشريع شد و بلال به دليل داشتن صدايى رسا و بلند به عنوان مؤذّن رسول خدا (ص) برگزيده گرديد (ابن هشام، 2/355). به روايت ابن حازم از امام صادق (ع)، جبرئيل اذان را بر پيامبر خدا (ص) نازل کرد و به دستور ايشان، امام على (ع) آن را به بلال تعليم داد (کلينى، 3/302; صدوق، من لايحضر، 1/282). امام (ع) در روايتى ديگر فرمود: اِنّ دين الله تعالى اَعَزّ مِن اَن يُرى فى النوم (کلينى، 3/482). محمد بن حنفيه نيز با ردّ استوارى شرايع اسلام و تعاليم دين بر اساس رؤيا، از پدرش اميرالمؤمنين (ع) روايت کرده که اذان به وحى الهى بود (حلبى، 2/301; براى آگاهى بيشتر رک: مرتضى، 4/267 ـ 278). بلال نخستين کسى بود که در اسلام اذان گفت و از اين رو در ورود به بهشت از ديگران پيشى خواهد گرفت (طوسى، تهذيب، 2/284). خانه مادر زيد بن ثابت، به نام نوار، يا به روايت عروه زنى از بنو نجار (ابو داوود، سنن، 1/127)، بلندترين خانه در اطراف مسجد نبوى بود، که بلال بر بام آن خانه اذان مى گفت تا آن که بناى مسجد پايان يافت و در پشت بام مسجد جايگاهى مخصوص براى اذان (مأذنه) درست کردند. از آن به بعد، بلال آنجا اذان گفت (ابن سعد، 8/420). به روايتى او بر بلندايى از خانه حفصه اذان مى گفت (ابن قتيبه، 2/66). بلال در پايان اذان براى اعلام وقت نماز بر درِ منزل رسول خدا (ص) مى ايستاد و نداى حَىّ على الصلاة، حَىّ على الفلاح مى داد و با ديدن آن حضرت اقامه مى گفت (ابن سعد، 3/176; در دوره عمربن عبدالعزيز نيز مؤذن براى اعلام وقت نماز بر درِ خانه وى مى رفت و اين دو بند را ندا مى داد. فقهاى اهل سنت برخى به استناد کار بلال آن را جايز و برخى به استناد مخالفتِ عمر بن خطّاب آن را ناروا دانسته اند ]حلبى، 2/304[). گويند: بلال سين را (با لهجه آفريقايى) شين تلفظ مى کرد (استناد به آن را در فقه بنگريد: ابن قدامه، 1/445; حلى، 4/408) و اين گفتار را با رواياتى تأکيد کرده اند، از جمله آن که، به امير المؤمنين (ع) خبر رسيد که بلال در مناظره با مردى سخن به خطا (لحن) گفت و او خنديد و تمسخر کرد. حضرت فرمود: اديبانه (عربىِ صحيح) سخن گفتنِ براى کسى که عملکردى ناراست دارد و دشمن خدا را بر دوست خدا ترجيح مى دهد، سودى ندارد و خطاى در گفتار، براى بلالى که اعمال او درست ترين و پاکيزه ترين عمل ها است و مانندى براى رسول خدا (ص) و پس از وى براى على بن ابى طالب قايل نيست و دشمن وى را دشمن خدا مى داند، زيانى نمى رساند (تفسير منسوب به امام عسکرى (ع)، ص 90). هم چنين بر پايه روايتى (سيد على خان، 364) بلال نزد پيامبر خدا (ص) رفت و در مدح ايشان (به زبان حبشى) اين شعر را خواند:
اره بره کنکره *** کَرا کَرى مَنْدره
و آن را حَسّان بن ثابت به فرمان پيامبر (ص) اين چنين به عربى ترجمه کرد:
اذا المَکارم فى آفاقنا ذُکرت *** فانّما بک فينا يُضرب المَثَلابن کثير روايت «سين بلال نزد خداوند شين است» را بى پايه (بدون پشتوانه روايتى صحيح) و آن را پندار برخى مردم دانسته و گفته است: بلال از چهار (دو) اذان گوى پيامبر خدا (ص) و از فصيح ترين مردم است (ابن کثير، 5/355. حلبى ]1/311[ اشکال سندى در اين روايت را مستلزم نفى محتواى آن نمى داند). شواهدى نيز فصاحت بلال را تأييد مى کند: نخست آن که رسول خدا (ص) در تعيين مؤذّن به رسايى و زيبايى صدا توجهى خاص داشت و به همين سبب ابو محذوره را مؤذّن مکه قرار داد (رک: عبدالرزاق، 1/458; طبرانى، المعجم الکبير، 7/177; ابو نعيم، 3/1411; ذهبى، 3/119)، ديگر آن که بلال پيش از تشريع اذان نيز منادى رسول خدا(ص) بود و با تعبير الصلاة جامعه وقت نماز را اعلام مى کرد و از اين رو انتخاب وى نبايستى صرفاً به دليل اَحَد اَحَد گفتن وى در برابر شکنجه هاى قريش و تناسب آن با شعار توحيد در آغاز و پايان بندهاى اذان باشد (ابن حجر، فتح، 2/66). شايد زيبايى و رسايى صداى بلال، سبب پيشى وى بر ديگر مؤذنان شده باشد. شاهد ديگر (در صورت صحيح بودن اصل خبر) آن که بلال بن عبدالرحمان (م 519) از نوادگان سليمان بن بلال بن رباح نيز صدايى رسا و آوازى خوش داشت (بنگريد: ادامه مدخل). بلال گاهى که براى اذان گفتن مى رفت با خود شعرى بدين معنا مى خواند: بلال را چه مى شود، مادر به عزايش بگريد و پيشانى او به خون آغشته گردد (ابن سعد، 3/177). دقت در وقت شناسى از ويژگى هاى بلال بود، از اين رو مردم در دوره پيامبر خدا (ص) با شنيدن صداى اذان بلال (از مسجد نبوى)، در مساجد نُهگانه مدينه نماز مى خواندند: مسجد بنو عمرو بن مبذول، مسجد بنو ساعده، مسجد بنو عبيد، مسجد بنو سلمه، مسجد بنو راتج از بنو عبد اَشْهل، مسجد بنو زُريق، مسجد بنو غفار، مسجد اَسْلم، مسجد جُهَينه و مسجد ديگرى که در نام آن ترديد است (دارقطنى، سنن، 2/71; ابن حجر، تلخيص الحبير، 4/498). هم چنين بر پايه روايتى از امام صادق (ع)، بلال به هنگام طلوع فجر اذان مى گفت و (چون در شناخت زمان دقيق بود) مردم بايستى براى روزه دارى با اذان وى از خوردن خوددارى مى کردند، اما ابن ام مکتوم (که دقيق نبود) پيش از صبح، اذان مى گفت (کلينى، 4/98). اهل سنت (رک: ابن سعد، 4/156; ابن عساکر، 10/466) نام بلال و ابن ام مکتوم را در اين روايت تغيير داده و گويند: پيامبر (ص) فرمود: با اذان ابن ام مکتوم از خوردن و آشاميدن خوددارى کنيد (صدوق، من لايحضر، 1/297). بلال در سفر و حضر براى رسول خدا (ص) اذان مى گفت (طوسى، اختيار معرفة الرجال، 1/189; طوسى، رجال، 27)، اما ابو محذوره در غياب بلال و ابن ام مکتوم در غياب ابو محذوره اذان مى گفت (ابن سعد، 3/177). بنابر نقلى بلال مؤذّن مدينه و ابو محذوره نوجوان مسلمان شده پس از فتح مکّه و مؤذّن مکّه بود. (بنگريد: مدخل ابو محذوره). او بر خلاف بلال بندهاى اذان را يک مرتبه و بندهاى اقامه را دو مرتبه مى گفت. از اين رو شافعى و ساکنان مکّه مانند اذان ابو محذوره و اقامه بلال و ابو حنيفه و مردم عراق مانند اذان بلال و اقامه ابو محذوره و احمد بن حنبل، اهل حديث و مردم مدينه مانند اذان و اقامه بلال اذان و اقامه مى گفتند (ابن قيم، 1/125; حلبى، 2/306). کيفيت اذان گفتن به استناد اذان بلال را بنگريد: شريف مرتضى، 181. دلايل متقنى نشان مى دهد که جمله حَىّ على خير العمل در اذان بلال وجود داشته، در دوره عُمر به الصلاة خير من النوم تبديل شده (براى آگاهى بيشتر، رک: مرتضى، 4/267 و 283) و در دوره آل بويه به حال نخستين بازگشته است (تنوخى، 2/33). اما به گفته عبدالله بن عمر در روايتى مجعول، پس از آن که بلال براى اذان گفتن برگزيده شد، او الصلاة خير من النوم را به اذان افزود و پيامبر خدا (ص) آن را پذيرفت (ابن سعد، 1/190). بر پايه روايتِ يعقوب بن حميد، بلال در اذان الصلاة خير من النوم و بر پايه روايتِ مَعن بن عيسى حَىّ على خير العمل مى گفت. محمد سالم عزان (44) در مقايسه اين دو روايت، مَعن را ثقه و ثَبت و روايت وى را به اتفاق همگان مطمئن تر (اوثق) دانسته است. امام سجاد (ع) نيز حَىّ على خيرالعمل را در اذان مى آورد و مى فرمود: اين جمله در اذان نخستين وجود داشته است (ابن ابى شيبه، 1/244). به روايت ابو بصير از امام باقر (ع) يا امام صادق (ع) بلال پس از رحلت رسول خدا (ص) براى کسى اذان نگفت و آنگاه حىّ على خير العمل ترک شد (صدوق، من لايحضر، 1/284) و امام (ع) دليل اين خوددارى را دوستى اهل بيت بيان کرده است (مفيد، الاختصاص، 73). بلال عَنْزه اهدايى نجاشى را که نيزه مانندى از عصا بلندتر و از نيزه کوتاه تر بود، در روزهاى عيد فِطر و قربان پيشاپيش رسول خدا (ص) حمل مى کرد و به هنگام نماز (که در فضاى آزاد برگزار مى شد) آن را در محل نماز و در مقابل آن حضرت مى نهاد و مردم به آن سو نماز مى گذاردند. به روايتى بلال در دوران ابو بکر نيز آن را براى وى حمل مى کرد (ابن سعد، 3/177 ـ 178. روايت اخير با اين خبرِ مشهور و صحيح که بلال پس از رحلت پيامبر خدا (ص) عهده دار منصبى نشد، تعارض دارد. رک: ادامه بحث).
بلال افزون بر منصب مؤذّنى، مُنادى (رک: فتال نيشابورى، 72 ـ 73) و عهده دار امور مالى (خليفة بن خياط، تاريخ، 63; ابن عبدالبر، 1/258; طبرى شيعى، 87; طبرسى، 10/385; ابن اثير، اسدالغابه، 1/415) پيامبر خدا (ص) بود. شواهد زيادى اين دو منصب را نشان مى دهد که ملاحظه خواهيد کرد.
در برخى منابع از بلال، به عنوان خزانه دار امير المؤمنين (ص) ياد شده است که شريف رضى (78 ـ 79) آن را صحيح نمى داند.
بلال در سال دوم در غزوه بدر حاضر شد (واقدى، 1/155)، اُمَيّة بن ابى حُذيفه مخزومى را اسير کرد (واقدى، 1/140) و نيز بنابر نقلى زيد بن مُلَيْص مولاى عمُير بن هاشم بن عبدمناف را کشت (ابن هشام، 2/527; واقدى، 1/149). در ميدان نبرد بدر برخى مهاجران با اُمَيّة بن خَلَف جُمَحى گفتگويى دوستانه داشتند و حتى از کشته شدن وى ممانعت مى کردند، اما بلال با ديدن وى از کارى که انجام مى داد، دست کشيده (واقدى، 1/83) او را به عنوان سرکرده کفر به انصار شناساند و آنان اُمَيّه را کشتند (ابن هشام، 2/461) و از اين رو بلال را نيز در کشتن وى شريک مى دانند (واقدى، 1/151 و رک: ابن اثير، اسدالغابه، 1/416). ابو بکر در اين باره شعرى سرود و در آن به خونخواهى بلال از اميه اشاره کرد (ابن عبدالبر، 1/259).
سال سوم در غزوه غَطَفان شرکت کرد و رسول خدا (ص) جبّار نامى را از بنو ثعلبه، که اسلام آورد و اخبارى از غَطَفان را به پيامبر (ص) داد، همراه بلال کرد (واقدى، 1/194; ابن سعد، 1/26). او در همين سال در غزوه اُحد رسول خدا (ص) را همراهى کرد (واقدى، 1/216) و در پايان آن نبرد به فرمان رسول خدا (ص) ندا داد تا حاضرانِ در اُحد به تعقيب دشمن بپردازند (واقدى، 1/334).
در سال چهارم در جنگ با يهودِ بنو نضير حاضر شد و به فرمان رسول خدا (ص) خيمه چرمى اى را که سعد بن عُباده فرستاده بود، در مکانِ مسجدِ کوچکى واقع در محوطه بنو خَطْمه (تيره اى از قبيله اوس) نصب کرد (واقدى، 1/370). در همين سال پس از بازگشت مسلمانان از غزوه ذات الرقاع، به فرمان پيامبر خدا (ص) بهاى شترى را که آن حضرت از جابر بن عبدالله خريده بود، پرداخت و يکى دو قيراط (وزن آن بر اساس شهرها و زمان ها متفاوت است و برخى آن را يک بيست و يکم مثقال گويند) بيشتر به جابر داد (واقدى، 1/334). در سال پنجم در نبرد خندق، رسول خدا (ص) را همراهى کرد (رک: واقدى، 2/464 و 473) و با شبيخون خالد بن وليد کارزار چنان سخت شد که امکان خواندن نمازهاى ظهر، عصر، مغرب و عشا نبود، تا آن که مشرکان عقب نشينى کردند و رسول خدا (ص) به بلال فرمان داد براى هر نماز اذان و اقامه بگويد و مسلمانان نماز خود را قضا کنند (واقدى، 2/473). بلال پس از بازگشت پيروزمندانه مسلمانان از خندق مأموريت يافت به مردم ندا دهد به سوى بنو قريظه حرکت کنند و به فرمان رسول خدا (ص) نماز عصر را در محله بنو قريظه بخوانند.
در سال ششم در حديبيه حاضر بود و براى خواندن نماز خوف برابر نيروهاى خالد بن وليد، اذان و اقامه گفت (واقدى، 2/582). در سال ششم در فتح خيبر ندا داد مسلمانان از بريدن درختان خرما خوددارى کنند (واقدى، 2/645). کِنانة بن ابى حُقَيق در پى کشف مخفيگاه گنج هاى يهود، در منطقه کتيبه، شکنجه و سپس کشته شد، آنگاه بلال، صَفّيه همسر کِنانه و دختر عموى وى را، براى بردن به محل اقامتشان، از کنار کشته ها عبور داد. پيامبر خدا (ص) از کار بلال سخت ناراحت شد و گفت: مگر مهربانى از تو رخت بربسته است، که دختر کم سنّ و سالى را از کنار کشتگان عبور مى دهى؟ بلال گفت: گمان نمى کردم از آن کار خرسند نباشى و دوست مى داشتم محل کشته شدن خويشاوندان خود را ببينند. (ابن هشام، 3/779; واقدى، 2/673 ـ 674). بر پايه روايت ترديدآميزى، مسلمانان در بازگشت از خيبر در نزديکى مدينه براى استراحت فرود آمدند. بلال داوطلب شد آنان را براى نماز صبح بيدار کند. او دست ها را به زانوهايش حلقه زد، بر سرين و رو به سوى مشرق نشست (چمباتمه زد) و عبايش را بر خود پيچيد و خوابش برد، تا آنکه با حرارت آفتاب و شنيدن استرجاعِ مردم از خواب بيدار شد. مردم وى را سرزنش مى کردند و در اين ميان ابو بکر بيش تر و رسول خدا (ص) کم تر از ديگران. رسول خدا (ص) پس از قضاى نماز صبح فرمود: جان هاى ما به دست خداست، اگر مى خواست آن را مى گرفت و اکنون که جان هاى ما را دوباره بازگردانده است، نماز گزارديم. آنگاه خطاب به بلال فرمود: اى بلال چه شد؟ گفت: همان کسى که جان تو را گرفت، جان من را نيز گرفت. پيامبر اکرم (ص) با شنيدن پاسخ وى خنديد (واقدى، 2/711 ـ 712. مشابه اين داستان با اندک تفاوتى در غزوه تبوک نيز روايت شده است; رک: واقدى، 3/1015 و با اندک تفاوتى ابن هشام، 3/803).
در سال هفتم که مسلمانان براى قضاى عُمره حديبيه به مکّه آمدند بلال به فرمان رسول خدا (ص) بر بام کعبه اذان گفت و اشراف مکّه هريک با عباراتى انزجار خود را از اذان گفتن وى ابراز داشته برخى چهره هاى خود را پوشاندند (واقدى، 2/737 ـ 738. تکرار اين عمل را در فتح مکه بنگريد: همان، 846 و ابن هشام، 4/841). (در سال هشتم پس از شهادت جعفر بن ابى طالب) به دستور پيامبر (ص) لوازمى براى برخى فرزندان جعفر بن ابى طالب خريد (طبرانى، المعجم الاوسط، 7/7) و بنابر قولى در اين سال، پس از آن که مکّه فتح شد، فرمان رسول خدا (ص) را براى آوردن کليد کعبه به عثمان بن ابى طَلْحَه ابلاغ کرد. بلال همراه اسامة بن زيد و عثمان بن ابى طَلْحَه با رسول خدا (ص) وارد کعبه شدند و بَعداً مکان نماز آن حضرت را در درون کعبه براى عبدالله بن عمر بيان کرد (ابن هشام، 4/871; واقدى، 2/833 ـ 835 و مقايسه کنيد با مسند رويانى، 2/11. اين داستان در حجة الوداع نيز روايت شده است، بنگريد: 3/1100). اذان بلال بر بام کعبه تعجّب و خشم بسيارى را برانگيخت (ابن سعد، 3/177) و گفته اند که آيه يـاَيُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقنـکُم ... لِتَعارَفوا اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللّهِ اَتقـکُم ... (حجرات: 13) در اين خصوص نازل شد (ابن عساکر، 10/466). در غزوه حُنين مردى سخت جنگيد و به شدّت مجروح شد، اما رسول خدا (ص) وى را اهل جهنم شمرد. مردم با شنيدن اين سخن به ترديد افتادند تا آن که مَرد زخمى خودکشى کرد. حضرت (براى زدودن شکِ مردم) بلال را فرمان داد تا ندا دهد که جز مؤمن به بهشت نمى رود و خدا (گاهى) دين را با مردى فاجر تقويت مى کند (واقدى، 3/917). ابو سفيان زمانى که رسول خدا (ص) را در کنار غنايم حُنين ديد، آن حضرت را داراترينِ قريش وصف کرد و براى خود و فرزندانش يزيد و معاويه درخواست غنيمت کرد. آن حضرت با تبسمى، به بلال فرمان داد تا به هر يک از آنان صد شتر و چهل اوقيه بپردازد (واقدى، 3/944 ـ 945) و هنوز نزد بلال از غنايم حُنين مقدارى نقره باقى مانده بود، که ذوالخُوَيْصِرَه به رسول خدا (ص) در باره رعايت نکردن عدالت در تقسيم غنايم اعتراض کرد و آن حضرت وى و يارنش را «از دين بيرون روندگان» وصف کرد (واقدى، 3/948). عروة بن مسعود ثقفى در ماه رمضانِ پس از نبرد طائف به مدينه آمد. وى و همراهانش مسلمان شدند و به فرمان رسول خدا (ص) روزه مى گرفتند و بلال براى آنان افطارى و سحرى مى آورد (ابن هشام، 4/967; واقدى، 3/968). بلال به هر يک از نمايندگان (وَفْد) تميم، که براى آزادى اسيران شان به مدينه آمده بودند، دوازده و نيم اوقيه جايزه داد (واقدى، 2/980).در سال نهم بلال به هنگام حرکت به سوى تبوک اين بشارت را از پيامبر خدا (ص) شنيد که خداوند به آن حضرت گنج فارس و روم را داده و با پادشاهان حِمْيَر يارى نموده است (واقدى، 2/1011). رسول خدا (ص) در تبوک جنازه عبدالله بن ذوالبِجادين را شبانه دفن کرد و بلال با نگه داشتن چراغى کنار قبر وى آن حضرت را يارى داد (واقدى، 2/1014). همو پيامبر خدا (ص) و تنى چند از يارانش را که گرد وى بودند، غذا داد و از آنان پذيرايى کرد (واقدى، 2/1017 و نيز بنگريد: همان، 1036 ـ 1038). پيامبر خدا (ص) مقدارى نزد بلال داشت، که طعم آن ها تغيير کرده بود، وى آن ها را به نيم برابرِ خرماى خوب فروخت. حضرت آن معامله را ربوى خواند و دستور داد فسخ شود (طبرانى، المعجم الکبير، 1/339). در همين سال بلال به هريک از نمايندگان (وَفْد) بنو مُرّه، که سيزده تن بودند، ده وُقْيه (هر وقيه برابر هفت مثقال) و به حارث بن عوف دوازده وُقْيه نقره داد و با پذيرايى از نمايندگان تُجيب، جوايزى بيش از جوايز ديگر وِفْدها به آنان پرداخت (ابن سعد، 1/227) و (در اين سال) ميزبان يُحَنة بن رؤبه حکمران ايله در خانه خود شد (ابن سعد، 1/221). در سال دهم نيز از وفد مُحارب در خانه رَمْله پذيرايى کرد (ابن سعد، 1/227).
بلال در حجة الوداع مردم را براى سخنرانى پيامبر خدا (ص) آرام کرد (کلينى، 4/258) و بر بلنداى کوه ابو قبيس حرمتِ خوردن سوسمار، الاغ اهلى و ماهى بدون فلس را اعلام نمود (کلينى، 6/244) و نيز ندا داد تا مردم به سوى غدير خم بيرون روند و در آن جا بود که پيامبر خدا (ص) بحث ولايتِ اميرالمؤمنين (ع) را مطرح کرد (صدوق، امالى، 436).
در فتح مکّه، بلال، سلمان و صُهَيب با ديدن ابو سفيان (از زنده بودن وى اظهار تأسف کرده) گفتند: شمشيرهاى الهى گردن وى را نگرفت، اما ابو بکر وى را شيخ و سيّد قريش ناميد و از گفته آنان خشمگين شده نزد پيا
نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

شیخ محمد خالصی و افکار انقلابی او در سال 1301 ش

رسول جعفریان

زمانی که علمای عراق از جمله محمد مهدی خالصی ـ پدر شیخ محمد ـ به ایران تبعید شدند، مرحوم خالصی با پدر

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

منابع مشابه بیشتر ...

ریاض الجنه زنوزی اثری دایرة المعارفی در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی

رسول جعفریان

در زمستان سال 1402 موفق شدیم یک چاپ عکسی از کتاب ریاض الجنه زنوزی که اثری دایره المعرافی در حوزه فره

مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»

رسول جعفریان

نوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل