۴۲۵۰
۰
۱۳۸۵/۰۴/۲۰

جنبش مشروطه از ديدگاه امام خميني

پدیدآور: رسول جعفريان
چکيده: به طور قطع يکي از ويژگي‌هاي امام خميني‌(ره‌) آگاهي از تاريخ بود، اين مسأله با نگاهي اجمالي به سخنان امام که مملو از استشهادات‌ تاريخي است کاملاً روشن است‌. گرچه حضرت امام پيرامون بسياري از مسائل دوره اخير اظهار نظر فرموده‌اند اما ما تنها به آنچه که پيرامون مشروطه و احياناً نهضت‌ تنباکو بيان شده مي‌پردازيم. از آنجا که ممکن است عنوان فوق قدري ابهام داشته باشد لازم است مطلبي را مقدمتاً بيان کنيم‌:


جنبش مشروطه از ديدگاه امام خميني
8 تير 1385
پژوهشگر: رسول جعفريان
چکيده: به طور قطع يکي از ويژگي‌هاي امام خميني‌(ره‌) آگاهي از تاريخ بود، اين مسأله با نگاهي اجمالي به سخنان امام که مملو از استشهادات‌ تاريخي است کاملاً روشن است‌. گرچه حضرت امام پيرامون بسياري از مسائل دوره اخير اظهار نظر فرموده‌اند اما ما تنها به آنچه که پيرامون مشروطه و احياناً نهضت‌ تنباکو بيان شده مي‌پردازيم. از آنجا که ممکن است عنوان فوق قدري ابهام داشته باشد لازم است مطلبي را مقدمتاً بيان کنيم‌:

دانش تاريخ در قرآن در شکل ابزاري جهت آموزش انديشه و اخلاق و به عنوان يک معلم‌، جايگاه مناسبي را به خود اختصاص داده‌است‌. به همين دليل در طليعه تدوين علوم اسلامي‌، مسلمين به تاريخ با احترام زيادي نگاه کرده و به دلايل متعددي و از جمله‌ اهميت تاريخ در قرآن‌، با شوقي کم‌نظير به نگارش سيره رسول الله‌(ص‌) و نيز تاريخ دولت‌هاي اسلامي به صورت يک امر عادي درآمده واکثر آنان واجد آگاهي تاريخي بوده‌اند. اهميت داشتن آگاهي‌هاي تاريخي را امير المؤمنين عليه‌السلام به شکل جالب توجهي‌ و در موارد متعددي گوشزد کرده‌اند.

متأسفانه در دوره‌هاي اخير، تاريخ اهميت خود را در حوزه‌هاي ديني از دست داده و آن مقدار نيز که مورد توجه قرار گرفته منحصراًتاريخ صدر اسلام آن هم به ضرورت بحث در حول و حوش درگيري‌هاي فرقه‌اي بوده است آن مقدار نيز که در دانشگاه‌هاي ما دانش‌تاريخ مورد توجه قرار گرفته در مجموع نه تنها فاقد تحقيقات علمي بوده بلکه نگرش حاکم بر آنها نيز همانند ساير رشته‌هاي علوم‌اجتماعي و انساني همان نگرش‌هاي شرک آلود غرب بوده است‌.

عدم وجود هشياري تاريخي که وجودش تأثير عميقي در آگاه ساختن فرد به زمان خودش دارد موجب خسارت‌هاي فراواني شده که‌مهمترين آنها در ميان قشري خاص موجب بي‌تعهدي نسبت به تحولات جاري و ناهشياري در برخورد با دگرگوني‌هاي سياسي‌ گرديده است‌. به يقين يکي از دلايل زودباوري برخي از رهبران مذهبي که بعضاً فريب برخي جناح‌هاي روشنفکري را خوردند.

همين نبودن و نداشتن تجربه‌هاي تاريخي است که در فهم اوضاع و شرايط حاکم و چگونگي تغيير و تحول جامعه نقش بسيار مهمي‌دارد. اين مسأله به خصوص در فهم حوادث تاريخ معاصر، اهميت ويژه خود را داراست‌.


نگرش تاريخي امام‌
به طور قطع يکي از ويژگي‌هاي امام خميني‌(ره‌) آگاهي از تاريخ بود، اين مسأله با نگاهي اجمالي به سخنان امام که مملو از استشهادات‌ تاريخي است کاملاً روشن است‌. طبعاً چنين آگاهي تاريخي در کنار دهها عامل فکري و تربيتي ديگر، به عنوان يک عامل در تکوين شخصيت عظيم امام به حساب مي‌آيد. نتيجه اين امر پيش‌بيني‌هاي خاص سياسي حضرت امام بود که براي بسياري ديگر حتي قابل تصور نيز نبوده است و درست در همين مورد و نظاير آن است که امام از سايرين ممتاز گرديده است‌.

وجود آگاهي تاريخي در درون شخصيت فکري امام باعث شد تا امام از ابتدا نه تنها به صورت يک شخصيت سياسي خود را واردصحنه کند بلکه به عنوان يک رجل سياسي موفق‌، دست تمام مخالفين و توطئه‌گران را شناخته و آنان را به موقع در برابر عمل انجام‌ شده قرار دهد. لازمه داشتن موضع تهاجمي‌، آن هم موضعي که همراه با غلبه و پيروزي باشد تنها وقتي ميسر است که فرد نسبت به ‌تجارب تاريخي مربوط با تاريخ معاصر جهان و کشور خويش مطلع باشد.

امام با دارا بودن هشياري تاريخي نه چون ساده انگاراني که تنها اطراف خويش را، آن هم ظاهرش را مي‌بينند بلکه با تسلط بر زواياي‌ مختلف تاريخي و سياسي جامعه و توجه به عمق تحولات اجتماعي‌، توانست رشته کار را به دست گرفته و آن را هدايت کند.

کتاب کشف الاسرار به خوبي نگرش تاريخي امام را نسبت به مسايل مختلف و از جمله مسايل معاصر در دوره ديکتاتوري نشان‌مي‌دهد، داشتن يک نگرش سياسي و مطرح کردن مسايل مختلف فکري در يک قالب تاريخي‌، نشان دهنده عمق نگرش تاريخي‌ امام است‌. البته امام مورخ نيست اما به عنوان يک متفکر، از تاريخ به شکل مناسب خود بهرگيري مي‌کند چنانچه قرآن نيز در حيطۀ ‌وظيفه انسان‌ساز خود کتاب تاريخ نيست اما نگرش تاريخي ـ فرهنگي خود را همراه با آوردن استشهادات تاريخي به شکل دقيق و مؤثر براي آموزش آموزه‌هاي فرهنگي خود مورد استفاده قرار مي‌دهد.

نگاه امام به تحولاتي که در زمان حيات ايشان رخ داده يک نگاه سياسي ـ تاريخي بوده و بدين جهت دقيقاً بعدها از آنها در جريان‌هدايت و رهبري انقلاب عظيم اسلامي ايران به خوبي استفاده شده است‌. آن تجربه هاي تاريخي، بخشي از شخصيت سياسي امام را ساخته و در عمل تأثير قابل ملاحظه اي روي سياست ايشان در اداره انقلاب و کشور داشته است.

امام فرموده‌اند‌: من در بعضي مجالش زمان رضاخان در مجلس رفتم به عنان يک تماشاگر.[1]

اين مسأله امري است که اساساً با در نظر گرفتن وضع فکري و فرهنگي روحانيت در آن دوره مي‌تواند قابل توجه باشد.

براي اينکه عمق نگرش تاريخي امام را دريابيم به نصيحتي که امام در جريان نهضت ملي به مرحوم آية الله کاشاني کرده توجه‌مي‌کنيم‌: به کاشاني نوشتم که لازم است براي جنبه ديني نهضت اهميت قائل شود. او به جاي اينکه جنبه مذهبي را تقويت کند و بر جنبۀ‌ سياسي چيرگي دهد به عکس رفتار کرد به گونه‌اي که رئيس مجلس شوراي ملي شد و اين اشتباه بود.[2]

چنين بينشي از امام در آن شرايط نمي‌تواند از کسي باشد که نقش عوامل فرهنگي و سياسي را در تکوين و ايجاد يک انقلاب در يک‌ مسير تاريخي نمي‌شناسد.

اين هشياري دقيقاً معلول يک نگرش قوي مذهبي همراه با داشتن يک بينش تاريخي از مسأله تحول و دگرگوني در جامعه است‌.

تاريخ از نقطه نظر امام که برگرفته از بينش خود قرآن است به عنوان وسيله‌اي براي عبرت بر روي آن تأکيد شده است‌. امام فرمودند: تاريخ و آنچه که به ملتها مي‌گذرد اين بايد عبرت باشد.[3]


امام و ضرورت نوشتن تاريخ‌

اهميت تاريخ در نظر حضرت امام باعث شد تا تأکيد بيشتري بر نگارش تاريخ از طرف ايشان صورت گيرد. در يک سخنراني در سال‌57 ايشان با اشاره با حضور بيش از 45 هزار مستشار آمريکايي يا آنچه بعضي مي‌گويند شصت هزار کارشناس فرمودند: « ... اينها قصه هايي است که تاريخ بايد ثبت کند، بعداً بفهمند که وضع ايران چه بوده است‌.»[4]

و در جاي ديگر فرمودند: «ما شاهد قتل عام مسجد گوهرشاد جنب حرم مطهر ثامن الائمه عليهم السلام بوديم‌. ما شاهد چيزهايي بوديم که تفصيل آن درتاريخ آتيه ثبت خواهد شد.»[5]

همچنين حضرت امام در سال 61 خطاب به دانش‌آموزان فرمودند:

«امروز دانش‌آموزان بايد سعي کنند تاريخ انقلاب اسلاميمان را و نقش وحدت خودشان و دانشگاهيان را با روحانيون بياموزند.»[6]

حضرت امام در يکي از آخرين پيام‌هاي خود خطاب به مسؤول وقت مرکز اسناد انقلاب اسلامي اهميت نگارش تاريخ انقلاب اسلامي واصولي که بايد در آن رعايت شود تذکر فرمودند.[7]



امام و تحليل واقعه مشروطه‌

گرچه حضرت امام پيرامون بسياري از مسائل دوره اخير اظهار نظر فرموده‌اند اما ما تنها به آنچه که پيرامون مشروطه و احياناً نهضت‌ تنباکو بيان شده مي‌پردازيم. از آنجا که ممکن است عنوان فوق قدري ابهام داشته باشد لازم است مطلبي را مقدمتاً بيان کنيم‌:

ممکن است اظهار شود که اصولاً بيان تاريخ در گرو نقل اسناد و مدارک تاريخي بوده و بيان نگرش فردي که خود نه به عنوان يک‌مورخ رسمي بلکه تنها به عنوان متفکر و روحاني دين مطرح است نمي‌تواند مشکلي را حل کند پس چه لزومي در بيان اين نظرات‌وجود دارد؟

اين اشکال در واقع از يک خلط اساسي بين دو گونه کار تاريخي ناشي شده است گرچه حاوي اشکالات جزئي‌تري نيزهست که از جمله آنها بي‌توجهي به آشنايي حضرت امام با حوادث دوره معاصر از نزديک است‌. چنانچه اشارات خود حضرت امام‌نشان مي‌دهد، هم به صورت شفاهي و هم کتبي از مصادر بهره گرفته و در دوره‌هاي متأخر، خود ناظر حوادث بوده است‌.

ما در مورد تاريخ به دو شکل و در واقع در دو مرحله برخورد مي‌کنيم يکي بررسي چگونگي وقوع حوادث از لحاظ کمي و کيفي‌است اين که چه حادثه‌اي اتفاق افتاده‌، چگونه اتفاق افتاده و اساساً آيا اين نقليات درست است يا خير، اين کار طبعاً يک کار تاريخي‌است که انجام آن بر عهده مورخ است ولو رسماً بدين نام ناميده نشود او بايد با مشاهده عيني حوادث و يا شنيدن نقليات شفاهي‌ ديگران و با استفاده از کتب و اسناد، آنچه که حقيقتاً رخ داده بنويسد.#

کار دوم اين است که ما بر اساس آنچه که از حوادث تاريخي در مورد مرحله اول شناختيم با توجه به ديدگاه‌هاي فکري خويش درمسند ارزيابي و ارزشيابي نشسته و مي‌خواهيم از آن بهره گيري کنيم‌. حرکتي را که مورد تأييد ماست خصوصيات و تجارب آن را جداکرده و حرکتهايي که در خلاف اصول فکري ما مشي کرده مسخصاً مورد انتقاد قرار دهيم‌.

آنچه ما تحت عنوان امام و تحليل مشروطه مي‌خواهيم بشناسيم‌، نگرشي است که حضرت امام در تبيين خطوط فکري موجود درمشروطه ارائه داده است‌. اين تبيين از يک سمت طبعاً متکي به نقل‌هاي تاريخي و از سمت ديگر مربوط به بينش ديني و فکريحضرت امام است که براي ما از اين زاويه اهميت دارد. چنين نگرشي متکي به يک بررسي کلي تاريخي‌، مي‌تواند نتيجه مطلوب رابراي ما داشته باشد. زماني که قرآن به قضاوت در باره حضرت موسي (عليه السلام‌) و فرعون مي‌نشيند لازم نمي‌بيند که همه‌اطلاعات ريز تاريخي را ارائه دهد بلکه تنها درسي را که از کليت اين حادثه مي‌توان آموخت ارائه مي‌دهد. طبعاً قرآن نيز يک کتاب‌ تاريخي نيست‌. دراينجا ما براي تبيين نظرات امام‌، آنها را در چند قسمت بيان مي‌داريم‌:



امام و تحليل نقش روحانيت در نهضت‌هاي سده اخير

در واقع اگر بنا باشد تاريخ معاصر نوشته شود به عنان اولين عامل بايد سخن از روحانيت به ميان آيد روحانيتي که پرچم دار اين ‌نهضتها بوده و هميشه در تحريک و بسيج مردم نقش اول را دارا بوده است اين تجربه‌اي است که هر کس اندکي در آن ترديد کند يقيناًفاقد يک نگرش اصيل تاريخي است‌. البته اين به معناي نفي نقش ديگران به صورت مثبت يا منفي نيست‌.

با اين حال در دوره اخير يعني سال‌هاي پس از مشروطه‌، و به دليل سلطه سياسي و فکري مخالفان روحانيت‌، تاريخ معاصر به‌گونه‌اي نوشته شد که نه تنها خواستند سهم روحانيت را در مبارزات استقلال طلبانه از بين ببرند بلکه آنها را به عنوان عوامل ارتجاع ومسببان عقب ماندگي جامعه نشان دادند. ذکر سه نمونه از اين منورالفکران کافي است‌، البته اين صرفنظر از تلاش‌هاي استعمار واستبداد در دوره اخير است که همگي در اين جهت مي‌کوشيده‌اند.

ملک‌زاده ـ فرزند ملک المتکلمين يکي از رهبران مشکوک در جنبش مشروطه ـ که سال‌ها در خدمت استبداد پهلوي بود در اين باره‌ مي‌نويسد: «به عقيده کليه محققيني که اوضاع اجتماعي ايران را تحت دقت و مطالعه قرار داده‌اند سرچشمه همه بدبختي‌هاي اين سامان و دورافتادن ايرانيان از کاروان تمدن جهان همانا انحراف آخوندها از جاده حقيقت و اصول مقدسه اسلام و پيروي آنها از هواي نفس‌مي‌باشد و به جاي آنکه ملت ايران را به طرف حق و عدالت و تمدن که نجات دنيا و آخرت در آن است هدايت کنند آنها را درمنجلاب خرافات و موهومات و فساد غوطه‌ور ساخته‌اند خودشان و عاقبت خودشان هم در همان مغاکي که جامعه را فرو بردند سرنگون شدند.»[8]

آشکار است اين اظهار نظر با آنچه در واقعيت تاريخ آمده منطبق نيست. شايد تنها نقل سخني از کسروي در اين باره بتواند پاسخگوي اين مطالب باشد، آن هم کسروي که موضعش نسبت به روحانيت آشکار است. وي مي نويسد:

اين نکته را نبايد فراموش کرد که مشروطه را در ايران علما پديد آوردند. در آن روزها که در ايران غول استبداد درفش افراشته، کسي را ياراي دم زدن نبود، تنها علما بودند که دل به حال مردم سوزانيده گاهي سخناني مي گفتند. نمي گويم ديگران چيزي نمي فهميدند؛ مي گويم ياراي دم زدن نداشتند. شماره هاي حبل المتين را بخوانيد. در آن زمان که تودۀ انبوه در بستر غفلت خوابيده و هرگز کاري به نيک و بد کشور نداشتند، در اسپهان علما دست به هم داده، به رواج پارچه هاي وطني مي کوشيدند... در بسياري از شهرها علما پيشقدم گرديده دبستانها برپا مي نمودند... سپس هم ديديم که بنياد مشروطه را علما گزاردند. [9]#

ميرزا ملکم‌خان پدر روشنفکران ايراني نيز مي‌گويد:

«دشمن‌ترين اشخاص براي نظم مملکت و تربيت ملت و آزادي آنها طايفه علما و اکابرفناتيک هستند.»[10]

اين گونه سخن گفتن از منورالفکراني که نه تنها روحانيت بلکه به تبع تجربه غرب مي‌خواستند دين را نيز به کناري بگذارند طبيعي‌است‌، تأسف از اين جاست که افرادي چون ملکم که اتفاقاً اهل رشوه هم بود در واگذاري امتياز لاتاري سهيم است‌، ميرزا حسين‌خان کسي بود که به نظر الگار «از نفوذ بيگانگان مخصوصاً انگليس به عنوان عوامل جلوانداز اصلاح استقبال مي‌کردند.»[11]

قضاوت سيد حسن تقي‌زاده هم که در تاريخ معاصر ايران، نقش هاي متفاوت و مشکوکي داشته در اين باره دوپهلو و البته متأثر از همان نگره اي است که مي کوشد در ادبيات رضاخاني، روحانيت را عامل مشکلات بداند. با اين حال، قدري انصاف هم در آن البته با بيان موزيانه هست. وي مي گويد:

«مردم که در ملاها گذشته از فساد و شرارتشان يک تکيه گاهي بر ضد استبداد و ظلم بي‌زمام دولت مي‌ ديدند آنها را مظهر افکار عامه ‌ملي و مرکز قوت اجتماعي و ملجأ مظلومين حساب مي‌کردند و بدين جهت وقتي که عقائد عامه پر از شکايت بر ضد خرابکاري دولت شد و از عدم رضايت اوضاع اداره مملکتي اشباع گرديد براي بلند شدن بر ضد اداره دولت مرکز، مصوني لازم داشتند که ازتجاوز دولت ايمن باشند و براي همين ملاها را علم کرده و پيش انداختند و چون ملاها در اجراي مقاصد خود به عامه و ملت محتاج‌ بودند و مردم هم در اجراي مقاصد خود به ملاها، به همين دليل ملاها نمي‌توانستند تماماً مقصود خود را اجرا بکنند و ناچار بودندکه يک قسمتي هم از مقاصد مردم را در جزو پروگرام و تقاضاي خود داخل کنند.»[12]

اعتماد مردم به روحانيت در جريان انقلاب اسلامي نشان داد که نه تنها کارهاي سياسي رضاخان و پسرش‌، بلکه بازي‌هاي‌روشنفکران نيز بي‌ثمر و بي‌اثر بوده است‌. در عين حال امام پيرامون نقش محوري روحانيت بارها به صراحت و بي‌پرده تأکيد کردند.

امام ضمن يک سخنراني در سال 57 فرمودند:

«در اين جنبشهايي که در اين طول زماني که ما بوديم در آن‌، يا نزديک به ما بوده‌، در اين جنبشها کسي که قيام کرده باز از اين طبقه‌(روحانيون‌) بودند طبقات ديگر هم همراهي کردند ليکن اينها ابتدا شروع کردند. در قضيه تنباکو اينها بودند که به هم زدند اوضاع را،در قضيه مشروطه اينها بودند که جلو افتادند و مردم هم همراهي مي‌کردند با آنها، در اين قضاياي ديگر هم روحانيت با شما همه‌ رفيق بوده است‌.»[13]

و در جاي ديگري در سال 58 فرمودند:

«اين صد سال اخير را وقتي ما ملاحظه کنيم هر جنبشي که واقع شده است از طرف روحانيون بوده است بر ضد سلاطين‌، جنبش‌تنباکو بر ضد سلطان وقت آن بوده است‌، جنبش مشروطه بر ضد رژيم بود البته با قبول داشتن رژيم‌، عدالت مي‌خواسته‌اند ايجاد کنند.»[14]

و در جاي ديگر در سال 50 فرمودند:

«بايد ملت اسلام بدانند خدمت هايي که علماي ديني به کشورهاي اسلامي در طول تاريخ کرده‌اند قابل شمارش نيست در هميناعصار اخير نجات کشور از سقوط قطعي مرهون مرجع وقت (مرحوم ميرزاي شيرازي‌) و همت علماي مرکز بود، حوزه‌هاي علميه وعلماي اعلام هميشه حافظ استقلال و تماميت ممالک اسلامي بوده‌اند خدمتهايي را که با الهام از اسلام براي آرامش و حفظ انتظامات کشورها کرده‌اند عشري از اعشار آن را دولت‌ها و قواي انتظامي نکردند با آنکه هيچ تحميلي بر بودجه مملکت نداشته‌اند.»[15]#

امام روي نهضت‌هاي روحاني که در واقع متکي بر مرجعيت است تکيه خاص داشته و آنچه در حول و حوش‌آنهاست و به شکلي در ادامه اهداف آنها، از نظر ايشان قابل تأييد است مثلاً: برخي از جريانات مشروطه و کليت جريان تنباکو، نهضت حاج آقا نورالله در اصفهان و قم بر ضد رضاخان و نيز حرکت مرحوم آقا ميرزاصادق آقا تبريزي و نيز مرحوم انگجي در آذربايجان مورد تأييد ايشان قرارگرفته است‌.[16]

با شناخته شدن قدرت روحانيت در جريان تنباکو و ساير نهضت‌ها، دشمنان خارجي کوشيدند تا اين قدرت را از صحنه سياسي جامعه ايران حذف کنند. امام در اين باره مي‌فرمايد:

«قضيه تنباکو در زمان مرحوم ميرزا به اينها (غربيها) فهماند که با يک فتواي يک آقايي که در يک ده در عراق سکونت دارد يک‌ امپراطوري را شکست داد و سلطان وقت هم با همه کوششي که کرد براي اينکه حفظ بکند آن قرارداد را نتوانست حفظ بکند ... اينها فهميدند بايد اين قدرت را بگيرند، تا اين قدرت زنده است نمي‌گذارد که اينها هر کاري دلشان بخواهد بکنند و دولت‌ها عنان‌گسيخته باشند و هر طوري دلشان بخواهد عمل بکنند و لهذا با کمال کوشش تبليغات کردند بر ضد روحانيت‌.»[17]



نقش منورالفکرها در کنار نهادن روحانيت در مشروطه‌

امام با اينکه در جريان اين نهضت‌ها بر نقش روحانيت تأکيد گسترده دارد، در مواردي به نقاط ضعف آنان و نيز شکستهايي‌که نصيب آنان شده اشاره فرموده است‌:

«البته گاهي مثل همان قضيه ميرزاي شيرازي که همه ايران با هم تبعيت کرده‌اند پيروز بوده‌اند و گاهي هم شکست مي‌خوردند.»[18]

تکيه بر اين موارد براي عبرت آموزي روحانيت مطرح گرديده به طوري که با علت‌يابي اين شکستها اين بار در جريان انقلاب اسلامي‌بيشتر مراقب رفتار ساير چهره‌هاي فکري شريک در انقلاب باشند.

در جريان مشروطه‌، جداي از نقشي که سياست خارجي و يا عناصر وابسته به دربار در جريانات داشتند دو قشر روحاني و منورالفکرکار اصلي را بر دوش داشتند. نقش روحانيت در پيدايش جنبش و نيز آرمان دفاع از مردم استوار بود اما منورالفکران در باروري فکري‌مشروطه از زاويه ترويج فکر غرب تلاش مي‌کردند و طبعاً در اين مسير نمي‌توانستند هماهنگي با فکر ديني و نماينده آن روحانيت‌داشته باشند.

ضعفي که برخي از چهره‌هاي روحاني از خود بروز دادند اين بود که فريب برخي از رفتارهاي روشنفکران را خورده و همراه با آنان وبراي پيروزي فکر آنها تا جايي پيش رفتند که عاقبت خود را شکست خورده يافتند. امام در اين باره مي‌فرمايد:

«از اول که مشروطه را اينها درست کردند اين شياطين که متوجه مسايل بودند روحانيون و مؤمنيني که تبع آنها بودند بازي دادند اينهارا، خدعه کردند، متمم قانون اساسي را قبول کردند و اينها، ليکن وقت عمل‌، عمل نکردند به متمم قانون اساسي يعني پنج نفرمجتهد در مجلس نياوردند.»[19]

کار متمم قانون اساسي در باره نظارت مجتهدين از آن شيخ شهيد نوري بود که بعد از اين‌، از آن سخن خواهيم گفت‌. در واقع آنچه‌مسلم است اينکه شيخ شهيد نوري اين خدعه را نخورد اما ديگران دير متوجه قضيه شدند گرچه هم شيخ و هم سيد عبدالله به‌دست همان مشروطه خواهان از صحنه خارج شدند. در اين باره امام مي‌فرمايد:#

«ببينيد چه جمعيت‌هايي هستند که روحانيين را مي‌خواهند کنار بگذارند همان طوري که در صدر مشروطه با روحاني اين کار راکردند و اينها زدند و کشتند و ترور کردند همان نقشه است‌. آن وقت ترور کردند سيد عبدالله بهبهاني را، کشتند مرحوم نوري را ومسير ملت را از آن راهي که بود برگرداندند به يک مسير ديگر و همان نقشه الان هست که مطهري را مي‌کشند فردا هم شايد من و پسفردا هم يکي ديگر را.»[20]

ما نظير همين تجربه را در مقطع ديگري از تاريخ خود يعني نهضت ملي شدن نفت شاهد بوديم‌. تجربه‌اي که نشان داد روحانيتي که‌نقش تعيين کننده‌اي در تعميق اين نهضت داشت چگونه توسط منورالفکران به کناري نهاده شده و حتي متهم به انواع تهمت‌هاگرديدند. گرچه عاقبت خود نيز نتوانستند رشته کار را حفظ کرده و از نظر سياسي دچار وضع بدتري شدند.

اين تجربه هم در مشروطه رخ داد و هم در نهضت نفت‌، طبعاً امام با هشياري تاريخي از اين تجربه عبرت کافي گرفته و اين بار موضع‌برتري در برابر قسمتي از روشنفکران مذهبي غربگرا اتخاذ کرد، زماني که اين افراد کوشيدند تا در دولت موقت‌، قدرت را از دست‌امام بگيرند يا در زماني بني صدر خواستند اثبات کنند مردم چند درصد او را بيش از ا مام دوست دارند، امام با موضع‌گيري‌هاي‌ معقول و به پشتوانه هشياري مردم‌، آنان را به کناري نهاد. در غير اين صورت يکبار ديگر نيز روحانيت دچار خدعه و نيرنگ‌منورالفکران شده بود. حضرت امام آنها را پله پله از نردباني که فکر مي‌کردند روحانيت براي ترقي آنان درست کرده‌، پايين کشيدند.

حضرت امام در باره شگردي که در مشروطه عمال سياست خارجي براي جايگزيني غربزده‌ها به جاي روحانيت به کار بستند،مي‌فرمايد:

«از آن طرف عمال قدرت‌هاي خارجي و خصوصاً در آن وقت انگلستان در کار بودند که اينها را از صحنه خارج کنند يا به ترور و يا به ‌تبليغات‌. گويندگان آنها کوشش کردند به اينکه روحانيون را از دخالت در سياست خارج کنند و سياست را بدهند به دست آنهايي که‌مي‌توانند به قول آنها، يعني فرنگ رفته‌ها و غربزده‌ها و شرق‌زده‌ها و کردند آنچه را کردند. يعني اسم مشروطه بود و واقعيت استبداد،آن استبداد تاريک ظلماني شايد بدتر از زمان‌، و حتماً بدتر از زمان‌هاي سابق‌.»[21]

از مسايلي که زمينه اين جايگزيني را فراهم کرد اين بود که روحانيت با سرخوردگي از برخي از قضايا خود را کنار کشيد، آنها دربحبوحه داغي جريانات حضور داشتند اما متأسفانه بعد از اوج‌گيري انحرافات‌، آن عده که در قيد حيات بودند تنها به درس و بحثخاص خود پرداختند گرچه زندگي ديني توده‌هاي مسلمان و حفظ اسلام در وجود آنها نيز به دست آنان بود، امام در اين بارهمي‌فرمايد:

«ر جنبش مشروطيت همين علما در رأس بودند اصل مشروطيت اساسش از نجف به دست علما و در ايران به دست علما شروع شدو پيش رفت اين قدر که آنها مي‌خواستند که مشروطه تحقق پيدا کند و قانون اساسي در کار باشد شد، ليکن بعد از آنکه شد، دنباله‌اش‌گرفته نشد. مردم بي‌طرف بودند روحانيون هم رفتند هر کس سراغ کار خودش‌.»[22]

و در جاي ديگر نيز حضرت امام فرمودند:

«اگر روحانيون‌، ملت‌، خطبا، علما، نويسندگان‌، روشنفکران متعهد سستي بکنند و از قضاياي صدر مشروطه عبرت نگيرند به سر اين‌انقلاب آن خواهد آمد که به سر انقلاب مشروطه آمد.»[23]#

و نيز در جاي ديگري مي‌فرمايد:

«.. و مثل زمان مشروطيت نشود که آنها که اهل کار بودند مأيوس بشوند و کنار بروند، که در زمان مشروطيت همين کار را کردند ومستبدين آمدند و مشروطه خواه شدند و مشروطه خواهان را کنار زدند.»[24]

جداي از يأسي که بر بعضي از روحانيون عارض شد، مشکل ديگري نيز روحانيت دچار آن بود و آن اينکه صرفنظر از اختلافات‌فکري موجود بين موافقين و مخالفين‌، کساني نيز عملاً بين روحانيون اختلاف افکني مي‌کردند، و بي‌توجهي روحانيت به اين مسأله‌،باعث شد تا آن قدر دو گانگي بوجود آيد که کساني از آنها حتي در برابر به شهادت رساندن شيخ فضل‌الله سکوت کنند امام در اين‌باره مي‌فرمايد:

«تاريخ درس عبرت است براي ما، شما وقتي تاريخ مشروطيت را بخوانيد مي‌بينيد که مشروطه بعد از اينکه ابتدا پيش رفت‌،دستهايي آمد و تمام مردم ايران را به دو دسته تقسيم بندي کرد. نه ايران تنها، از روحانيون بزرگ نجف يک دسته مخالف يک دسته ‌طرفدار مشروطيت يک دسته دشمن مشروطه‌، علماي خود ايران يک دسته طرفدار مشروطه يک دسته مخالف مشروطه ... همانمستبدين بعدها آمدند و مشروطه را قبضه کردند و رساندند به آنجايي که ديديد و ديديم ... در ايران هم بين علما همين جوراختلافات را ايجاد کردند و اينطور نبود که خود به خود ايجاد شد ايجاد کردند در بين آنها. ما بايد از اين تاريخ درس عبرت بگيريم که‌مبادا يک وقتي در بين شما آقايان روحانيون‌، بيفتند اشخاصي يا در بين مردم وسوسه کنند و خداي نخواسته آن امري که در مشروطه‌اتفاق افتاده در ايران اتفاق بيفتند!»[25]



امام و دفاع از موضع شهيد شيخ فضل‌الله نوري‌

از نکات مهمي که در بينش تاريخي امام پيرامون مشروطيت‌، حائز اهميت است دفاع از موضع شهيد نوري است‌. منورالفکران مشروطه‌خواه با تمام قوا شيخ را به عنوان دفاع مستبد و حامي استبداد معرفي کرده و او را به عنوان سمبل دفاع از حکومت‌مشروعه‌، مورد حمله قرار دادند.

مشروطه خواهان پس از پيروزي مجدد در سال 1327 ق با اينکه افرادي چون عين‌الدوله ـ کسي که استبدادش مشروطه را پديدآورد و بعداً نيز به عنوان فرمانده نيروهاي محمد علي شاه تبريز را در محاصره داشت ـ را بخشيدند و چند بار نيز به وزرات رساندند، و همين طور سپهدار تنکابني و ديگر مستبدان را، اما شيخ را به اتهام مخالفت با مشروطه شهيد کردند.

برخورد مورخان روشنفکر نيز با شيخ همين بوده است تنها کسي که در اين دوره از شيخ به دفاع برخاست مرحوم جلال آل احمد بود که شهادت شيخ را علامت استيلاي غربزگي در اين کشور دانست‌.[26]

با پيروزي انقلاب اسلامي که در واقع پيروزي تفکر اسلامي بر انديشه‌هاي غربي بود، امام به دفاع از شيخ برخاست به خصوص ازاقدامي که شيخ براي تصويب متمم قانون اساسي و اصل مربوط با نظارت پنج تن از مجتهدين بر مصوبات مجلس داشت‌. امام دراين ارتباط فرمودند:#

« ... ليکن راجع به همين مشروطه و اينکه مرحوم شيخ فضل‌الله رحمه‌الله ايستاد که‌: مشروطه بايد مشروعه باشد قوانين بايد قوانين‌اسلام باشد در همان وقت که ايشان اين امر را فرمود و متمم قانون اساسي هم از کوشش ايشان بود. مخالفين‌، خارجي‌ها که چنين ‌قدرتي را در روحانيت مي‌ديدند کاري کردند در ايران که شيخ فضل‌الله مجاهد مجتهد داراي مقامات عاليه را، دادگاه درست کردند ويک نفر منحرف‌، روحاني‌نما او را محاکمه کرد و در ميدان توپخانه شيخ فضل‌الله را در حضور جميعت به دار کشيدند.»[27]

امام در سال 43 آنجا که از شاه مي‌خواست تا به قانون اساسي ـ که ثمره تلاش علما و مجاهدت اقشار مختلف بود ـ عمل کند بر روي‌همان متمم و اصل نظارت مجتهدين تکيه مي‌کرد:

«با اين متمم قانون اساسي عمل کنيد که علماي اسلام در صدر مشروطيت براي گرفتن آن و رفع اسارت ملت جان دادند.»[28]

آنچه در مورد شيخ اهميت دارد اين است که چگونه او در مقابل علماي بزرگ نجف که پشت سرهم در دفاع از مشروطه فتوا مي‌دادند، با آنان مخالفت نمود. در اين باره بايد گفت گرچه شيخ آنها را درک کرده و مقام علمي و مرجعت آنان را قبول داشت امامتوجه بود که دوري آنها از محيط تهران و نيز وجود واسطه‌ها باعث شده تا به حقيقت قضايا پي‌نبرند. لذاست که حتي شهادت شيخ نيز آنها را متوجه خطر نکرده و واکنشي نشان ندادند، امام در باره شيخ فضل‌الله فرمودند:

«حتي قضيه مرحوم آقا شيخ فضل‌الله را در نجف هم يک جور بدي منعکس کردند که آنها هم صدايي از آن در نيامد اين جوّي که ساختند در ايران و در ساير جاها، اين جو اسباب اين شد که آقا شيخ فصل‌الله را با دست بعضي از روحانيون خود ايران محکوم ‌کردند، و او را آوردند به وسط ميدان و به دار کشيدند و پاي آن هم ايستادند و کف زدند و شکست دادند اسلام را در آن وقت و مردم‌هم غفلت داشتند از اين عمل حتي علما هم غفلت داشتند.»[29]

همچنين در مورد قاضي شيخ فرمودند:

«شما مي‌دانيد که مرحوم شيخ فضل‌الله نوري را کي محاکمه کرد؟ يک معمم زنجاني يک ملاي زنجاي محاکمه و حکم قتل او راصادر کرد وقتي معمم و ملا مهذب نباشد فسادش از همه بيشتر است‌.»[30]

البته حساب مفسدي چون شيخ ابراهيم زنجاني از مقام مرجعيت در نجف جدا بود آنها با تمام خلوص و به خاطر دفاع از مردم دربرابر ظلم ولي بدون توجه به مسايلي که در تهران اتفاق افتاد چنين برخوردي کردند و بعد از آن نيز که مرحوم آخوند متوجه قضيه‌ گرديد راهي ايران شد که همان روز به مرگ مشکوکي رحلت کرد.



مشروطه محدود و شکست خورده‌

صرفنظر از اينکه جنبش مشروطه از جنبه‌هاي سياست خارجي و نيز توسعه فکر غربي مشکلاتي دارد جنبشي براي محدود کردن ‌سلطنت و استبداد و تحقق حکومت قانون به حساب مي‌آيد، امري که شيخ نيز مدافع آن بود، اما در اين جهت نيز مشروطه نتوانست به هدف خودبرسد. امام در اين باره فرمودند:

«مشروطه را آنها (علما) به پا کردند و ديگران آمدند و مشروطه را همان استبداد غليظ‌تر با اسم مشروطه‌، يک اسم بي‌مسمايي بود وگفته مي‌شد که ما مجلس داريم و مشروطه داريم و مشروطه خواه هستيم ليکن استبداد به تمامي معناي خودش بر ما حکومت‌مي‌کرد.»[31]

و در جاي ديگر فرمودند:#

«جنبش مشروطيت هم همين طور بود که از روحانيين نجف و ايران شروع شد مردم تبعيت کردند و کار را تا آنجا که توانستند آن وقت‌انجام دادند و رژيم استبداد را به مشروطه برگرداندند، ليکن خوب نتوانستند مشروطه را آن طور که هست درستش کنند متحققش‌کنند باز همان بساط بود.»[32]



نقش سياست خارجي در مشروطه از ديد امام‌

آنچه که در بينش امام در جريان مشروطه قابل توجه است نقش سياست خارجي در مشروطه است‌. اين يکي از مسائل حساس‌ تاريخ مشروطه است که در باره آن اظهار نظرهاي متفاوتي ابراز شده است‌. آنچه اهميت دارد اين که حتي کساني چون شيخ که‌«مشروطه را برخاسته از ديگ پلوي انگليس مي‌دانستند» اين گونه نبود که بگويند بهبهاني يا طباطبايي که زحمات فراواني کشيدند عامل بيگانه بوده‌اند، اين مطلب براي شيخ و نيز پيروانش کاملاً مسلم و محرز بود. اما اين منافات با آن نداشت که در ميان‌منورالفکران و برخي ديگر، باشند کساني که اعتماد به حمايت انگليسي‌ها از مردم داشته و بعضاً وابسته مستقيم به آنان بودند. اين‌افراد در ميان صفوف مردم نفوذ کرده آنها را به داخل سفارت کشاندند و آن گونه ذليلانه از شارژدافر براي پيروزي استمداد کردند.

حضرت امام نيز تحليل خاص خود را از اين زاويه دارند، اين تحليل شامل دو قسمت است که در واقع بيان دو جهت نفوذانگليسي‌ها در مشروطه است يکي جنبه سياسي و منافع انگليسي‌ها در برابر روس و دوم نسبت به نفوذ دادن فکر غربي براي از بين‌بردن دين‌. در اين باره امام در کتاب ولايت فقيه چنين مرقوم فرموده‌اند:

«گاهي وسوسه مي‌کنند که احکام اسلام ناقص است‌. مثلاً آيين دادرسي و قوانين فضايي آنچنان که بايد و شايد نيست‌. به دنبال اين‌وسوسه و تبليغ‌، عمال انگليس به دستور ارباب خود، اساس مشروطه را به بازي مي‌گيرند و مردم را نيز طبق اسناد و شواهدي که دردست است فريب مي‌دهند و از ماهيت جنايت سياسي خود غافل مي‌سازند. وقتي که مي‌خواستند در اوايل مشروطه قانون ‌بنويسند و قانون اساسي را از روي آن تدوين کنند مجموعه حقوقي بلژيکي‌ها را از سفارت بلژيک قرض کردند و چند نفري که من‌ اينجا نمي‌خواهم اسم ببرم قانون اساسي را از روي آن نوشتند و نقايص آن را مجموعه‌هاي حقوقي فرانسه و انگليس به اصطلاح‌ترميم نمودند و براي گول زدن ملت‌، بعضي از احکام اسلام را ضميمه کردند، اساس قوانين را از آنها اقتباس کردند و به خورد ملت ما دادند.

توطئه‌اي که دولت استعماري انگليس در آغاز مشروطه کرد به دو منظور بود. يکي که در همان موقع فاش شد که اين بود که نفوذروسيه تزاري را در ايران از بين ببرد و ديگر همين که با آوردن قوانيين غربي احکام اسلام را از ميدان عمل و اجرا خارج کند.»[33]

اين تحليل با توجه به شواهد موجود کاملاً قابل اثبات است و طبعاً برخي از روشنفکران ملحد چون آدميت نبايد آن را پذيرفته ودخالت سياست خارجي را در جريان مشروطه را ناشي از نداشتند بينش تاريخي بدانند[34] چون ميراث آنها در تاريخ معاصر جز همان‌ محتواي انحرافي مشروطه که برخاسته از انديشه فراماسون‌هايي جون پدرش بوده‌، نيست‌.

آنچه در قسمت فوق قابل توجه است اين که‌: محتواي فکري مشروطه چيزي جز انديشه‌هاي سياسي غرب نبود. اين نکته‌اي است‌که در صدر مشروطه تنها شيخ بدان پي‌برد، حضرت امام با اشاره با اين مطلب در ادامه سخن فوق مي‌فرمايد:

«حکومت اسلامي نه استبدادي است و نه مطلقه بلکه مشروطه است البته نه مشروطه به معناي متعارف فعلي آن که تصويب قوانينو آراي اشخاص و اکثريت باشد.»[35]#

اين مطلب را شيخ مکرر در سخنان خود مطرح کرده بود.[36]

البته اگر کساني چون مرحوم نائيني از آن دفاع مي‌کردند طبعاً به معناي نفي نظرات شيخ از لحاظ فکري نبود آنها به دلايل مختلف‌ تنها محدوديت سلطنت را از مشروطه اراده مي‌کردند، چيزي که شيخ نيز در ابتدا همان تصور را از مشروطه داشت‌، مرحوم نائيني‌ ظاهراً گمان مي‌کرده که اساساً مخالفين مشروطه آن را غصب حکومت امام زمان (عليه السلام‌) مي‌دانند لذا در صدد توجيه بر آمده ودر غيبت امام‌(عليه السلام‌)، مشروطه را به عنوان حداقل چيزي که مي‌تواند بدان اعتماد داشت مطرح مي‌کرد.

البته اگر مسأله در همين جهت منحصر بود که مشروطه به معناي تحديد سلطنت است ـ و در واقع اين طور نيست ـ سخن کاملاً درستي بود. طبعاً تصور يک حکومت اسلامي در آن زمان به شکلي که بعدها حضرت امام تبيين کردند ناممکن به نظر مي‌آمده است‌.اين مسأله از طرف آنها به معناي انکار ولايت فقيه نبوده است چه‌، گاه ميرزاي قمي نيز فتحعليشاه را در حين جنگ ايران و روس تنهابه صورت وسيله‌اي براي «رفع تسلط اعادي‌» مي‌پذيرد نه به عنوان «وجوب اطاعت او»[37] طبعاً او ولايت اصلي را همان ولايت امام ‌معصوم‌ (عليه السلام‌) و بعد از آن مجتهد مي‌دانست‌، از اين رو آنان که فکر نمي‌کرند در آن شرايط‌، امکان حکومت يک فقيه باشد به ‌نظرشان مشروطه براي جلويري از ظلم سلاطين مناسب مي‌آمد. در اين باره حضرت امام فرموند:

«مرحله پيش از کودتاي رضاخان در آن وقت طوري بوده است که ايرانيان و مسلمين نمي‌توانستند طرح حکومت اسلامي را بدهند، از اين جهت براي تقليل ظلم استبدادهاي قاجار و پيش از قاجار بر اين شدند که قوانين وضع شود و سلطنت به صورت سلطنت‌ مشروطه در آيد.»[38]

اين تحليل‌، تناقضي با آنچه که شيخ مطرح کرد و حضرت امام نيز در سخناني که پيش از اين آورديم ندارد اگر قضيه در همين تحديد سلطنت باشد که فقهاي حامي مشروطه نيز نظرشان اين بود، اين اشکالي ندارد، اشکال از آنجا ناشي شد که ابتدا مي‌خواستند تحديد سلطنت کنند اما کم‌ کم به جاي قوانين ديني شروع به وضع قانون جديد کردند. شيخ مي‌گويد:

«تمام مفاسد ملکي و مخاطرات ديني از اينجا ظهور کرد که قرار بود مجلس شورا فقط براي کارهاي دولتي و ديواني و درباري که به دلخواه اداره مي‌شد، قوانيني قرار بدهد که پادشاه و هيئت سلطنت را محدود کند و راه ظلم و تعدي و تطاول را مسدود نمايد امروزمي‌بينيم که در مجلس شورا کتب قانون پارلمنت فرنگ را آورده و در دايره احتياج به قانون قائل به توسعه شده‌اند.»[39]

طبعاً زماني که منورالفکران مي‌خواستند با کنار گذاشتن دين‌، امر «قانون‌» را سر و سامان داده و لذا رضايت نمي‌دادند که مشروطه‌،مشروعه شود، براي شيخ آشکار شد که مسأله غير از تحديد سلطنت بوده و في الواقع تحديد مذهب در ميان است‌. تفاوت بين دونگرش در ارتباط با حکومت که يکي مبتني بر رأي اکثريت مردم و ديگري بر اساس شرع باشد براي شيخ کاملاً آشکار بوده و اساس‌مخالفتنش نيز با مشروطه همين بود.

امام نظير همين تبيين را در ملاقاتي با الگار براي او بيان داشتند.[40] در جاي ديگر نيز حضرت امام با اشاره به اختلاف بين مشروطه‌خواه و غيره فرمودند:

«تا آنجا که مثل مرحوم حاج شيخ فضل‌الله نوري را در ايران به خاطر اينکه مي‌گفت مشروطه مشروعه باشد و آن مشروطه‌اي که ازغرب و شرق به ما برسد قبول نداريم‌، در همين تهران به دار زدند.»[41]#

و در جاي ديگري ضمن تشويق روحانيون به حضور در مجلس فرمودند:

«در جايي که اگر در هر شهري و استاني چند نفر مؤثر افکار، مثل مرحوم مدرس شهيد را داشتند، مشروطه به طور مشروع و صحيح‌پيش مي‌رفت و قانون اساسي با متمم آن که مرحوم حاج شيخ فضل‌الله در راه آن شهيد شد دستخوش افکار غربي و دستخوش‌ تصرفاتي که در آن شد نمي‌گرديد.»[42]



نقش بازار در نهضت تنباکو و مشروطيت‌

ساخت اقتصادي ـ اجتماعي ايران در عصر قاجاريه به گونه‌اي بود که بازار از عناصر پايه‌اي به حساب مي‌آمد. طبقه تجار در کنارروحانيون از يک طرف و شاهزادگان از طرف ديگر از مهمترين عناصر تشکيل دهنده ساخت اجتماعي‌، اقتصادي و سياسي بودند.طبعاً موضع آنها در حوادث سده اخير به همين جهت‌، بسيار با اهميت بوده است‌. تا آنجا که تاريخ معاصر مي‌تواند نشان دهد، بازاربه دليل وجود انگيزه‌هاي قوي ديني در درون آن‌، اکثراوقات در کنار نهضت‌هاي مردمي نقش فعالي را بر عهده داشته گرچه اين به‌معناي انکار وجود انگيزه‌هاي ديگر به صورت جزئي نيست‌.

پايه تحليل نقش آنها از ديدگاه حضرت امام به خصوص بر سلامت موضع آنها از حيث ديني است‌. در دوره ما کم‌کم ساخت بازاردگرگونيهايي يافته و با ورود عناصر جديد به صحنه سياسي و اجتماعي و هوشياري عمده‌اي که ايجاد شده‌، تغييراتي را در تحليل‌نقش بازار سبب شده که با وضع گذشته تفاوت دارد. لذا نبايد آن تحليل بر پايه تصوراتي باشد که گاه در شرايط حاضر، ما از نظام‌اقتصادي و يا سرمايه‌داران مفسد داشته و يا تصور کنيم در آن زمان نيز نيروهاي اجتماعي که اکنون وجود دارند بوده‌اند.

امام نقش آنها را بارها در نهضت تنباکو، جنبش مشروطيت و انقلاب اسلامي بيان فرموده که صراحت آن جاي هيچگونه توجيهي راباقي نمي‌گذارد چنانکه واقعيت تاريخ صد ساله اخير اين مطلب را تأييد مي‌کند:

امام در سال 59 فرمودند:

«شما (بازاريان‌) مي‌دانيد که در مشکلاتي که در سابق بود، از زمان ميرزاي شيرازي تا حالا مشکلات در بازارها حاصل مي‌شد اگر يک‌وقت يکي از علماي تهران به واسطه بد رفتاري دولت‌هاي زمان قاجار مي‌خواست از تهران برود، بازار مي‌بست و همان بود که آنهاتوبه مي‌کردند و آن عالم را با التماس نگه مي‌داشتند.»[43]

حضرت امام در سال 61 نيز ضمن سخنراني خود فرمودند:

«مي‌دانيد که بازار يکي از قشرهاي عظيم متعهد به اسلام و در هر غائله‌اي که براي اسلام پيش آمده است‌، اين بازار است که پيش‌قدم است‌. در قضيه تنباکو و حکم مرحوم ميرزاي شيرازي اعلي الله مقامه اين بازار بود که همراهي کرد و متهي به قيام شد ... پس ازاو در طول مشروطيت و استبداد به صورت مشروطيت باز در همه زمينه هم اين بازار است که پيش قدم است و همراه باسايرقشرهاي ملت از کارگران و کشاورزان و امثال اينها مجاهده کرده است و در پيشبرد مقاصد اسلام آنچه که توان داشته عمل کرده است ‌و در اين پنجاه سال سياه که تاريخ ايران را سياه کرد سياه‌تر از رژيم‌هاي سابق کرد فشار بر بازار بسيار بود و بيشتر بود و از بازار آنهاخيلي وحشت داشتند و به همين دليل يک وقت هم بنا را بر اين گذاشتند که اين سقفها را خراب کنند. از زير سقفها خوف داشتند.ليکن موفق نشدند و در نهضت بازار يک حظ وافر در امور داشت از تعطيلي‌هايي که کرد، از اعتصاباتي که کرد. البته ساير قشرها همسهيم بودند ليکن بازار هم يک قشر عظيم سهيم در اين امر بود.»#

حضرت امام در ادامه با توجه به نقش بازار در نهضت تنباکو فرمودند:

«ميرزا يک آقاي مرجع بود و در يک دهي از عراق‌. او نمي‌توانست که خودش با طلبه‌هايي که آنجا دارند بسيج کنند براي مقابله با آن‌سلطنت استبدادي‌. او حکمي فرمود علماي بلاد هم نمي‌توانستند خودشان راه بيفتند و اين استبداد سياه را بشکنند. اين بازار وملت بود که پشتيباني از مراجع خودشان مي‌کردند و آنهايي را که به راه استبداد مي‌رفتند آنها را به زمين مي‌زدند و در هميمن نهضت‌و در همين قضايايي که همه شاهد بوديم باز بازار است که تعطيلات طولاني کرد.»[44]

و در جاي ديگر خطاب به آنها فرمودند:

«شما در انقلاب سهم زيادي داريد بازار هم همينطور اگر بازاري‌ها همراهي نمي‌کردند انقلاب پيروز نمي‌شد.»[45]

در واقع اهميت نقش بازار، براي تمام کساني که آشنايي مختصري با تحولات دوره معاصر داشته و به خصوص حوادث سال 56،57 را به خاطر دارند قابل اثبات است‌. گرچه بعدها مشکلاتي که از ناحيه گرايشات فکري خاص و اغلب با تأثيري که از ناحيه‌معيارهاي چپ در بعضي از نگرشها پديد آمد به زبان آوردن اين مسأله قدري مشکل مي‌نمود و البته امام به صراحت‌، نظر خويش رابيان داشته و صداقت را بر مصلحت نگري‌هاي بي‌مورد ترجيح دادند.

در اينجا لازم است به اين نکته نيز اشاره کنيم که در جريان مشروطه در عين حال که بازار سهم عمده‌اي در پيروزي داشته به همان‌صورت در انحراف آن نيز برخي از بازاريان سهيم بودند. حاجي محمدتقي بنکدار، رئيس متحصنين در سفارت بود که مي‌توان او رايکي از عوامل اصلي تحصن در سفارت انگليس دانست گرچه او صاحب علم و دانش نبود که بتواند مسئوليت تمام آنچه را که درسفارت پيش آمد بر عهده او گذاشت و لاجرم اين منورالفکران تازه به دوران رسيده بودند که آن مسايل را ايجاد کردند. اما در هر حال ‌سرپرستي ظاهري تحصن به عهده معتمد بازار يعني حاجي محمدتقي سفارتي بوده است‌. طبعاً مسؤليت کارش متوجه خود اوست‌نه سايرين‌.#





--------------------------------------------------------------------------------

[1] . صحيفه نور، ج‌12، ص 115، سخنراني در جمع نمايندگان مجلس شوراي اسلامي‌

[2] . در جستجوي راه از کلام امام‌، ج 16، ص 84، در مصاحبه با هيکل‌. کيهان 57.12.2

[3] . همان‌، ج 16، ص 40

[4] . سخنراني در پاريس‌، 57.8.21، کتاب «نداي حق‌» ص 349 ـ 350، در جستجوي راه‌، ج‌16، ص 359

[5] . نامه به انجمن اسلامي دانشجويان در آمريکا و کانادا، مهر 56، در جستجوي راه‌، ج‌16، ص 349

[6] . پيام به مناسبت آغاز سال تحصيلي 61 ـ 62، صحيفه نور، ج‌17، ص 36

[7] . در تشريح اين پيام رک‌: مجله حوزه شماره مسلسل 30، ص 149

[8] . تاريخ انقلاب مشروطيت‌، ايران ج‌1، ص 67

[9] . کسروي، تاريخ هجده ساله آذربايجان (ضميمه مجله پيمان 1313ش) ، ص 106

[10] . نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت‌، ص 264

[11] . همان‌، ص 245

[12] . مقالات تقي‌زاده ، ج‌1، ص 327

[13] . سخنراني در جمع وکلاي دادگستري‌، 57.11.17 صحيفه نور، ج‌5، ص 51

[14] . سخنراني در جمع اعضاء جهاد، 58.4.5، صحيفه نور، ج‌7، ص 204

[15] . پيام به مناسبت تشکيل سپاه دين‌، 50.8.21، صحيفه نور، ج‌1، ص 177

[16] . سخنراني در جمع دانشجويان دانشکده صمديه لباف بابل‌، 58.4.30، در جستجوي راه از کلام امام‌، ج‌16، صص 39 ـ 42

[17] . در جستجوي راه از کلام امام‌، ج‌16، صص 59، 60

[18] . همان‌

[19] . سخنراني در پاريس‌، 57.8.18، صحيفه نور، ج‌2، ص 285

[20] . سخنرانيدر جمع فرهنگيان و دانشجويان دانشکده ادبيات دانشگاه اهواز، 58.3.3، صحيفه نور، ج‌6، ص 258

[21] . سخنراني در جمع روحانيون‌، صحيفه نور، ج‌15، ص 202، کيهان 60.8.4

[22] . همان‌

[23] . همان‌

[24] . صحيفه نور، ج‌18، ص 151 و رک‌: 178

[25] . صحيفه نور، ج‌18، صص 135، 137

[26] . غربزدگي‌، ص 36

[27] . سخنراني در جمع گروهي از مردم قم‌، صحيفه نور، ج‌13، ص 175

[28] . سخنراني به مناسبت 15 خرداد، صحيفه نور، ج‌1، ص 69

[29] . صحيفه نور، ج‌18، ص 181

[30] . روزنامه جمهوري اسلامي‌، 59.10.13

[31] . سخنراني در جمع مجروحين‌، کيهان 60.8.26، صحيفه نور، ج‌15، ص 222

[32] . سخنراني حضرت امام در تاريخ 58.4.30، صحيفه نور، ج‌8، ص 179

[33] . ولايت فقيه‌، صص 11، 133 و 174 به نقل از کلام امام‌، ج 16، ص 66

[34] . آدميت‌، ايدئولوژي نهضت مشروطه ايران‌، ص 177

[35] . کلام امام‌، ج‌16، ص 66

[36] . ترکمان‌، رسائل‌، اعلاميه‌ها، مکتوبات ... و روزنامه شيخ شهيد فضل‌الله نوري‌،
نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

منابع مشابه بیشتر ...

دو رساله اعتقادی صریح السنه و التبصیر فی معالم الدین از محمد بن جریر طبری مورخ و مفسر (224 ـ 310)

رسول جعفریان

طبری بیش از همه به تاریخ و تفسیرش شهرت دارد. چندین اثر حدیثی هم دارد که یکی تهذیب الاثار است. در دهه

مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب

رسول جعفریان

کتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

اندر تعریف صحیفه پنجم از کتاب صحائف العالم

رسول جعفريان

گزارش و معرفی کوتاهی است از بخشی از کتاب صحائف العالم، اثری که تاکنون منتشر نشده است. در این فصل، اط

يک گزارش و سه سند در باره حجاج ايراني در راه جبل

رسول جعفريان

یش از یک هزار و سیصد سال، ایرانیانی که عازم حج بودند از راه جبل، به مکه می رفتند. این راه، حد فاصل ک