۴۱۸۲
۰
۱۳۸۵/۰۷/۱۸

منابع بيهقي در کتاب «دلائل النبوه»

پدیدآور: عبدالرحمان بن علي سندي مترجم: رسول جعفريان
مقدمه:
کتاب «دلائل النبوة» از ابوبکر بيهقي يکي از آثار پرحجم در سيره نبوي است که در قرن پنجم پديد آمده و به دليل گرايش آن به بيان معجزات و دلائل و با توجه به حجم بالاي آن، از آثار مهم و قابل توجه اين قرن در سيره نبوي به شمار مي‌آيد. اندکي پيش از وي جريان نگارش در زمينه دلائل در ميان محدثان اهل سنت پديد آمده بود و پس از آن هم اين حرکت ادامه يافت. اما اثر بيهقي اثري شاخص در اين بخش است که به رغم وسواسي که در گزينش اخبار و احاديث آن با معيارهاي سني در آن صورت گرفته، همچنان اثري است که حاوي بخشي از ميراث قصصي در سيره نبوي است. با اين حال، نبايد غفلت کرد که بيهقي در اين کتاب بخش مهمي از کتابهايي مانند مغازي موسي بن عقبه را براي نسلهاي بعدي حفظ کرده و با توجه به مفقود شده کتاب مزبور، اين امر مي‌تواند بر ارزش و اعتبار اين کتاب بيفزايد.
اما به هر روي، گرايش کلي کتاب توجه به «دلائل» و «اعلام النبوه» است و به نظر مي‌رسد بايد در زمينه سيره شناسي، تحقيق خاصي در باره نگاشته‌هاي مربوط به دلائل صورت گيرد.
آقاي عبدالرحمان بن علي سندي کتابي با عنوان «السيرة النبوية عند البيهقي» نوشته و ضمن بررسي اين کتاب مقايسه‌اي ميان آن و آثار ديگري که در قرن پنجم در شرق اسلامي پديد آمده انجام داده است. اين تحقيق 500 صفحه‌اي که رساله دکترا بوده در سال 2005 توسط دانشگاه امام محمد بن سعود چاپ شده است.
وي در اين کتاب جريان دلائل نگاري را هم مورد توجه قرار داده و در جاي جاي کتاب اشاراتي دارد که اين قبيل اخبار در کتابهاي سيره و مغازي که در قرن دوم و سوم نوشته شده بوده، وجود نداشته است.
بخشي از اين کتاب به مآخذ بيهقي پرداخته است که به لحاظ مرور بر تاريخ سيره نگاري اهميت دارد. ما اين بخش را با تلخيص مختصر، در اينجا ترجمه کرده ايم. البته بخشي از همين بخش استفاده بيهقي از آثار حديثي مانند بخاري و غيره است که کنار گذاشتيم.
ابوبکر بيهقي در سال 384 در قريه خسروجرد از توابع بيهقي به دنيا آمد و به سال 458 درگذشت. اين دوره، دوره شکوه خراسان دردانش‌هاي مختلف به ويژه دانش‌هاي ديني و در رأس آنها دانش حديث است. وي نزد بسياري از جمله ابوعبدالله حاکم نيشابوري حديث را فرا گرفت و خود با تأليف «السنن الکبري» نشان داد که ذخيره شگفتي از احاديث رايج در آن زمان را گردآوري کرده است. وي علاوه بر آن، همين کتاب دلائل النبوه و آثاري ديگر مانند الاسماء و الصفات و الجامع لشعب الايمان و بسياري ديگر را تأليف کرد.
از جمله استادان وي ابوسعد عبدالملک خرگوشي (م 407) بود که کتابش با عنوان شرف المصطفي يا شرف النبي(ص) در همين رشته علمي يعني دلائل نگاري است.
کتاب دلائل النبوه بيهقي علاوه بر آن که کتابي مانند ديگر آثار سيره‌اي است و اخبار مغازي و حوادث دوران بعثت را دارد فصل‌هاي فراواني در باره معجزات و اخبار غيبي و پيشگويي‌ها و خوابها و علائم نبوت دارد. شبيه اين ابواب را در کتاب دلائل النبوه ابونعيم اصفهاني هم مي‌توانيم ملاحظه کنيم. مؤلف کتاب «السيرة النبوية عند البيهقي» شرحي کامل از محتواي کتاب ضمن صفحات 139 – 157 آورده است.
در اينجا بخش منابع بيهقي را در کتاب دلائل النبوه از کتاب ياد شده ترجمه مي‌کنيم. در بخش اول منابع سيره اي، در ادامه منابع شمائل و دلائل و در پايان، تواريخ مورد استفاده وي فهرست خواهد شد.
کتاب دلائل توسط عبدالمعطي قلعچي در سال 1985 توسط دارالکتب العلميه در هفت مجلد در بيروت منتشر شده است.
* * *

منابع سيره‌اي بيهقي در دلائل النبوه
بيهقي در اين کتاب از منابع مختلف سيره‌اي بهره برده است، اما اولا نشان داده است که به لحاظ اعتبار ميان آنان تفاوت قائل است؛ و ديگر آن که از طرق متنوعي به عنوان واسطه در نقل از آن منابع استفاده مي‌کند. طبعا براي ما اين امکان وجود دارد که طرق اساسي مورد استفاده بيهقي را که از طريق آنها به شمار زيادي از نقلهاي سيره دسترسي پيدا کرده، مشخص کنيم. اينها طرقي است که وي را به منابع نخستين سيره رسانده است. در اين باره، ضمن بحث، توضيحاتي خواهد آمد.
اما منابع «سيره اي» وي – منهاي منابع حديثي يا آنچه از کتب شمائل گرفته يا ازمنابع ادبي غيره، و تنها منابع سيره‌اي – به اين شرح است:

1. عروة بن زبير (م 94/712)
بر اساس آنچه برخي از منابع نوشته‌اند ، عروه يکي از نخستين مؤلفان در موضوع سيره نبوي است. بيهقي تعداد 160 روايت از وي البته از طرق مختلف نقل کرده که بخشي از آنها از طريق فرزندش هشام بن عروة بن زبير است. روايات وي بيشتر در وصف پيامبر(ص) (دلائل: 1/224، 266، 298، 306، 310، 311) و تعداد اندکي هم در مغازي است.
همچنين شماري از روايات وي در باره مسائل بيماري اخير رسول خدا(ص) و وفات ايشان است. عروه بيشتر اين نقلها را منسوب به عايشه و کسان ديگري کرده است که آن روايات را در باره آن روزها و شرايط حاکم بر آن، براي وي نقل کرده‌اند (براي نمونه بنگريد: دلائل: 7/144، 164، 188، 213، 217، 221، 248). بدين ترتيب روايات هشام بن عروه از پدرش از عايشه، منبعي براي رخدادهايي است که نزديک به زمان رخدادهاست. قاعده بر آن است که اين امر، يعني نزديکي راوي با حادثه، معياري براي ترجيح اين نقلها بر ديگر نقلهاي مشابه است. به عبارت ديگر در مباحث علم اصول نشان داده شده است که نقلهاي مستقيم از حادثه در وقت تعارض نقلها، معيار ترجيح است.
بخشي از رواياتي که به عروه باز مي‌گردد، از طريق ابوالاسود بن محمد بن عبدالرحمن (م 131/748) نقل شده است، کسي که راوي اخبار مغازي از عروه است. بيهقي اين روايات را از طريق «ابن لهيعه از ابوالاسود» از عروه نقل کرده که کمتر از 40 روايت در مغازي نيست و همه جز اندکي از يک طريق است. به رغم آن که روايت از ابن لهيعه از ابوالاسود از عروه از جمله روايات اساسي بيهقي در باب مغازي است، اما بايد توجه داشت که اينها روايات ضعيف است چرا که از مرسلات عروه بوده و منسوب به هيچ يک از صحابه نيست. به نظر مي‌رسد، بيهقي مي‌کوشد تا ميان طريق مزبور از عروه با آنچه موسي بن عقبه در مغازي خود آورده، مقايسه‌اي صورت دهد. موردي که چنين امري را نشان مي‌دهد نقل خبر دخول رسول خدا(ص) با اصحابش به شِعب ابي طالب و تاريخ اسراء و معراج و نيز غزوه ذي قرد و خبر فرستادن ابوبکر به عنوان امير الحاج در سال نهم هجري است (دلائل:2/311، 314، 354، 355؛ 4/191، 5/298).
روايات ديگري هم از عروه توسط بيهقي نقل شده است، اما به نظر مي‌رسد ميان اينها و آنچه گذشت، تفاوت‌هايي وجود دارد چيزي که بيهقي به اين نکته توجه داشته است. وي اين نکته را زماني که بر آن است تا آراي نويسندگان مغازي را در باب تاريخ حديبيه مشخص کند، توضيح مي‌دهد، به اين ترتيب که پس از نقل رأي زهري و قتاده و موسي بن عقبه و ابن اسحاق مي‌نويسد: اين مخالف با چيزي است که از عروه بن زبير نقل شده است (4/91-92). سپس روايت فرزندش هشام را از پدرش در باره خروج رسول الله به حديبيه در رمضان آورده و تأکيد بر اين که در شوال بوده – سال ششم – بوده است (همان).
در روايت ابن لهيعه از ابوالاسود آمده است که رسول خدا(ص) براي عمره آماده شد و اين در ذي قعده سال ششم بود.
در اينجا اختلافات ديگري هم هست که از ظاهر عبارات گذشته و به داده‌هاي اساسي نقلها مربوط مي‌شود. مانند اين نقل از عروه در باره «آزاري که رسول و اصحاب از مشرکان ديدند». در روايت محمد بن ابراهيم تيمي از عروه اين روايت مستند به عمرو بن عاص است در حالي که روايت ياد شده از طريق هشام بن عروه از پدرش مستند به عبدالله بن عمرو بن عاص است (2/274، 275).
مانند همين اختلاف در باره زمان اقامت رسول(ص) در غار ثور ميان روايت زهري و روايت ابوالاسود از عروه وجود دارد.
بسا بتوان گفت که اين اختلافات مربوط به عدم دقت راويان است. چنان که محتمل است که برخي از اين اختلافات را به کار خود عروه در باره تجميع روايات مغازي باز گرداند که در مراحل مختلف بوده و هر بار مورد تهذيب و ويرايش و حذف و اضافه قرار گرفته است. اين عقيده محمد الاعظمي در باره اختلافات موجود در نقلهاي متفاوت از عروه است.

2. ابن شهاب زهري
محمد بن مسلم بن عبيدالله بن شهاب زهري (م 124/742) از کساني است که بيهقي نصوص بسيار زيادي از وي نقل کرده است. برخي از اين نقلها به خود او باز مي‌گردد و برخي از آنها را وي از شيوخ خود و تابعين مانند سعيد بن مسيب و عروة بن زبير و حتي صحابه‌اي مانند انس بن مالک نقل کرده است (2/137-138،154، 357).
از بارزترين نقلهايي که به خود زهري مي‌رسد و از انشاي خود است، روايت طولاني وي در باره حمله اصحاب فيل و حفر زمزم توسط عبدالمطلب و نذر او براي ذبح يکي فرزندانش و نيز مولد النبي(ص) و شيرخوارگي و دوران زندگي وي در کنف حمايت عبدالمطلب و سپس ابوطالب، سفر وي به شام همراه ابوطالب و سپس مشارکت او در بناي کعبه، سفر او بعد از آن – چنان که در آن نقل آمده – به بازار حباشه در تهامه براي تجارت، و ازدواج او با خديجه دختر خويلد است (1/85-98). در اين روايت رنگ داستاني ديده شده و حوادث پي در پي، آن هم با ذکر حوادث غريب آمده و صرفا از زهري نقل شده است. براي مثال اين که حمله اصحاب فيل پيش از تولد رسول(ص) بوده، حتي پيش از تولد پدرش عبدالله، و نيز اين که آن حمله پيش از حفر چاه زمزم بوده است. نيز اين نقل که خديجه، رسول خدا(ص) را اجير کرد تا به بازار حباشه در تهامه برود. اينها اوهامي است که واقدي و ابراهيم بن منذر و خود بيهقي، حاشيه بر آنها زده‌اند، چنان که خواهد آمد. همين طور روايات فراواني با طرق گونه گوني هست که به موضوعات مختلفي از سيره نبوي در کتاب بيهقي به نقل از زهري آمده است. اينها در باره صفت رسول خدا(ص) و اخبار مربوط به مبعث است. به طور کلي به نظر مي‌رسد که مرويات وي در مغازي کتاب بيهقي، با توجه به اين که وي را از مؤلفان در اين رشته مي‌دانند، به طور نسبي اندک است. از جمله نشان‌هاي اندکي نقلهاي او در بخش مغازي کتاب بيهقي اين است که روايات مسند به وي، در ميان 142 روايت مسندي که در باره غزوه بدر نقل شده (دلائل: 3/124-157)، از 10 مورد تجاوز نمي‌کند.
به علاوه همه آنچه که بيهقي از نصوص مسند به زهري نقل کرده، از کتاب المغازي زهري که البته به دست ما نرسيده، نيست، بلکه غالب اين نصوص بخشي از مرويات زهري در حديث است که البته بسيار فراوان است و برخي از حافظان شمار آنها را دو هزار حديث مي‌دانند. بخاري در تاريخ الکبير از ابراهيم بن سعد از پدرش نقل مي‌کند که مي‌گفت: بعد از رسول الله(ص) هيچ کس را نديدم که به‌اندازه زهري به جمع حديث بپردازد. شاهدي بر اين که بيهقي کتاب المغازي زهري را ديده وجود ندارد. آنچه نزد وي بوده روايات او در سياق واحد با سلسله سندي است که به زهري مي‌رسد.
از زهري رواياتي هم نقل شده است که بيهقي بر آنها حاشيه و تعقيب دارد. از آن جمله در باره مدت زمان ميان مبعث رسول خدا(ص) با حادثۀ حمله اصحاب فيل است که مي‌گويد هفتاد سال بوده است. بيهقي در ادامه، از قول ابراهيم بن منذر نقل کرده که مي‌گويد: اين اشتباه است و احدي از علماي ما در اين باره ترديد ندارد که رسول خدا در عام الفيل به دنيا آمد و چهل سال که از حادثه فيل گذشت، مبعوث گشت (1/79). بيهقي در جاي ديگري هم متعرض روايت مزبور از زهري شده و آن موردي است که اشاره به رواياتي مي‌کند که راويان اجماع دارند که تولد حضرت در عام الفيل بوده است (1/92). باور زهري آن است که غزوه بني النضير بعد از بدر و پيش از احد بوده است، عقيده‌اي که موسي بن عقبه و ابن اسحاق و ديگران برخلاف آن هستند و زمان آن را پس از احد مي‌دانند (3/176، 180). اما بيهقي، در اين باره نظر قاطعي نداده و از اين غزوه در دو جا ياد کرده که نخستين آنها پيش از غزوة احد است (3/176) و مورد دوم پس از احد (3/354)؛ و بدين ترتيب نشان داده است که خودش هم در اين باره ترديد داشته است.
روايت بيهقي از زهري بطلان اين عقيده را که زهري در برابر حکومت امويان خاضع بوده و احاديثي به مزاق آنان جعل مي‌کرده باطل مي‌کند. از جمله مستشرقاني که روي اين مسأله انگشت نهاده گلدزيهر بوده است. اگر بخواهيم بي‌طرف باشيم مي‌توانيم دريابيم که زهري حاضر به پذيرش هيچ گونه تأويلي نسبت به نصوص و ترديدي در حقايق سيره نبوده است. اين مطلب در باره روايت بيهقي در باره حديث افک آشکار مي‌شود. وي مي‌گويد: من نزد وليد بن عبدالملک – خليفه اموي ميان سالهاي 86/704-96/715 – بودم. او گفت مصداق «الذي» در «تولي کبره» در قرآن در باره افک نسبت به عايشه، علي بن ابي طالب بوده است. من گفتم: نه، سعيد بن مسيب و عروه و علقمة بن ابي وقاص و عبيدالله بن عتبه همه گفتند که از عايشه شنيده‌اند که مقصود «عبدالله بن ابي سلول» بوده است (4/72-73) بدين ترتيب مي‌توانيم دريابيم که زهري در برابر خليفه مسلط اموي، اين چنين به بيان حق پرداخته و اين نشانگر امانت داري زهري است.
در مجموع بايد گفت روايات زهري در مغازي و به طور کلي روايات و احاديث او در موضوعات سيره توسط بيهقي در کتاب او استفاده شده و سهمي براي و در اين کتاب پديد آورده است.

3. موسي بن عُقبه
موسي بن عقبة بن ابي عياش اسدي (م 141/758) مؤلف کتاب المغازي و از راوياني است که بخاري و مسلم و چهار امام حديث ديگر از وي روايت دارند. وي مقبوليت خاصي نزد علما داشت و بيهقي هم در باره مغازي موسي بن عقبه مي‌گويد که اهل علم بر آن هستند که اين کتاب «اصحّ المغازي» است (3/101). سپس با سند خود از امام مالک نقل مي‌کند که وقتي در باره مغازي از وي پرسيدند گفت: بر تو باد که به مغازي اين مرد صالح موسي بن عقبه مراجعه کني که صحيح ترين مغازي است. يحيي بن معين هم مي‌گويد: کتاب موسي بن عقبه از صحيح ترين کتب است.
از اين نقلها مي‌توان به اهميت اين مغازي پي برد که به صورت کلي و مجمل، توثيق شده و مواد آن در ميان راويان مدينه شايع بوده است. بيهقي 95 روايت از آن نقل کرده که برخي کوتاه و برخي بلند است و شامل رواياتي در باره صفت رسول الله(ص)، بناي کعبه و مشارکت رسول در آن و نيز رواياتي در رويدادهاي مختلف مبعث، و نيز هجرت نخست به حبشه است که روايتي طولاني است و بيهقي آن را مقدم بر ديگر نقلها آورده است، همين طور خبر دخول رسول و اصحاب به شعب ابي طالب (1/215، 2/58، 60، 285-286)، خبر عرض بر قبايل (2/430) که بيهقي بر آن اعتماد کرده، خبر عقبه اولي، هجرت اصحاب به مدينه، خبر ورود عبدالله بن سلام خدمت رسول خدا(ص) در وقت ورود به مدينه، بناي مسجد (2/430، 458، 532، 538)، و نيز مغازي، که در اين بخش بيهقي مواد زيادي از کتاب مغازي موسي بن عقبه را آورده و احتمال مي‌رود که تمامي آنها را نقل کرده باشد. به نظر مي‌رسد بيشتر نقلهايي که بيهقي از موسي بن عقبه آورده در بخش مغازي کتاب بيهقي است که در جلد سوم و چهارم و پنجم آمده و شامل 65 روايت است (براي نمونه: 3/101 – 121، 398-470، 4/119). اين در حالي است که در بخش معجزات و دعوت و همين طور پرسشهاي يهود هيچ روايتي از وي نقل نکرده و در باره ابواب مربوط به «اِخبار النبي بالکوائن» تنها سه روايت از او نقل کرده است (6/319، 393، 399).
نقلهاي بيهقي از مغازي موسي بن عقبه، مي‌تواند محتواي کتاب او را بر ما آشکار سازد. بر اين اساس مي¬توان گفت آن کتاب، متضمن اخباري در باره رويدادهاي سيره نبوي در دوره مکه، بوده است. شاهد آن که وقتي بيهقي روايت هجرت به حبشه را به نقل از موسي به عقبه مي‌آورد، پس از ذکر نام موسي بن عقبه در اسناد آن (2/485)، به نام کتاب المغازي موسي بن عقبه تصريح مي‌کند. اين خبر از جمله رويدادهاي معروف دوران مکه است. شاهد ديگر آن است که سند رواياتي که رويدادهاي مکه و مدينه را نقل کرده و به موسي بن عقبه مي‌رسد، جز در موارد اندکي، يکسان است و اين نشان مي‌دهد که نصوص مربوطه همه به يک اصل واحد باز مي‌گردد. بدين ترتيب، بايد گفت که مغازي موسي بن عقبه، ايضا شامل رويدادهاي دوران حيات پيامبر(ص) پيش از بعثت و بعد از آن بوده و اين قاعده‌اي را تأييد مي‌کند که برخي از محققان به آن باور دارند و آن اين که مقصود از کتب «مغازي» صرفا کتابهايي در باره مغازي رسول يعني جنگها نيست بلکه به طور کلي مقصود از آن، حيات رسول الله(ص) به طور عموم است.
بيهقي از طريق ابوالحسين بن فضل قطان از ابوبکر بن عتاب از قاسم جوهري از اسماعيل بن ابي اويس از اسماعيل بن عقبه از موسي بن عقبه و نيز از طريق ابوعبدالله حافظ (حاکم نيشابوري)، از اسماعيل بن محمد بن فضل شعراني، از فضل شعراني از ابراهيم بن منذر از محمد بن فليح از موسي بن عقبه، از اين کتاب نقل مي‌کند. البته طريق نادر ديگري هم هست که از آن طريق هم نقل کرده اما غالبا از همان دو طريق ياد شده اول نقل کرده و آنها را با يکديگر مقارنه مي‌کند (براي نمونه: 2/311، 358، 3/8، 101، 206، 384، 393).
بيهقي مطالب اين منبع را مقدم بر منابع ديگر مي‌آورد؛ چيزي که کاملا براي بيهقي آشکار بوده است به طوري که براي برخي از رواياتش ابواب ويژه‌اي طرح مي‌کند (3/101، 206، 398) و رواياتش را از روايات ديگران جدا مي‌سازد. به علاوه که وي در بسياري از موارد، نصوص منسوب به وي را مستقيم به کتاب او که از آن با عنوان «مغازي موسي بن عقبه» (3/353، 7/66، 193)يا «کتاب المغازي» (2/285، 3/147) ياد کرده، ارجاع مي‌دهد.
ما با توجه به کثرت نقلهاي بيهقي مي‌توانيم اسلوب کتاب مغازي بن عقبه و نيز مواردي که مورد عنايت وي بوده و نيز متفردات او را در اخبار مغازي و آنچه از نصوص صحيح با اسناد عالي در آنها آمده، بشناسيم. اسلوب کتاب وي يک اسلوب قصصي پياپي با درهم آميختن روايات مربوط به وقايع غريبه است، مانند حکايت ماري که وقت خراب کردن کعبه – براي بازسازي آن – خود را گرداگرد کعبه پيچيده بود (2/59). يا مانند خبر مکر عمرو بن عاص در جاهليت با رفيقش در هيئتي که قريش او را با عمارة بن وليد فرستاد. وقتي نجاشي از مکر عمرو بن عاص آگاه شد، گفت تا در احليل او باد کرده و سپس وي را به جزيره‌ انداختند و او مجنون شد و با وحوش بود و سپس به مکه باز گشت و مصاحب وي، هلاک شد و مسيرش را گم کرد و نتوانست به مقصودش برسد» (2/296).
نيز موسي‌بن عقبه فراوان از کلماتي که براي تضعيف روايات به کار مي‌رود، استفاده مي‌کند؛ مانند آنچه در غزوه بدر آورده و پنج بار کلمه «زعموا» يا «يزعمون» را بکار مي‌برد (3/109، 115)؛ يا در غزوه احد هفت با الفاظي را با همان دلالت استفاده مي‌کند (3/207، 211، 214، 216). شايد به کار بردن اين تعابير براي نشان دادن پرهيزش از قبول کامل اين اخبار و عدم اطمينان وي به منابع اخباري باشد که اين تعابير را در مورد آنها بکار برده است.
موسي بن عقبه اهتمام خاص به بيان نتايج معنوي برخي از رويدادهاي دارد، چنان که در وصف سختي مسلمانان در مکه پيش از هجرت به حبشه اين تعبير را به کار مي‌برد: «فکانت فتنة شديدة و زلزلوا زلزالا شديدا» (2/285). در باره نقش منافقين در احد مي‌گويد: منافقان، در وقت گريه مسلمانان، به مکر و تفرقه در اطراف رسول الله مشغول بوده و مؤمنان را محزون مي‌ساختند... و مدينه سرتاپا پر از نفاق شد و آنان نفاق و فريب را ظاهر کردند (3/216-217).
روايات بيهقي از موسي بن عقبه، توجه او را به تواريخ و انساب به خصوص ارائه نام کامل افراد را آنچنان که در شأن بيشتر مورخان سيره است، نشان مي‌دهد (4/195). اين کار به خصوص در بيان تاريخ دقيق مغازي است؛ همچنين در باره تعيين بعثت نبوي در رأس گذشت 15 سال از بناي کعبه (2/41)، و نيز ارائه نسب عاصم بن ثابت بن ابي الافلح با تأکيد بر اين که از بني عمرو بن عوف است (3/326). وي در باره عدي بن ابي الزغباء مي‌گويد که اصل وي از جهينه بود (3/102). البته اسامي برخي هم بدون ياد از نسب آنان در مغازي او هست مانند مليح که مي‌گويد «او نخستين کسي است که کعبه را عطرآميز کرد». اين در حالي است که ابن اسحاق وي را دويک مولي بني مليح بن عمرو بن خزاعه ياد کرده است.
بيشتر مرويات بيهقي از موسي بن عقبه، مرسلات و غالب آنها سندش به نام خود او ختم مي‌شود. برخي هم به زهري، شيخ او مي‌رسد (براي نمونه: 4/119، 172، 214). وي در برخي از مسائل تاريخي با وي به مخالفت بر مي‌خيزد، مانند آن که موسي‌بن عقبه در باره دليل تصميم قريش به تخريب کعبه مي‌گويد که «آنچه قريش را وادار به هدم آن از بنيان کرد، آمدن سيل از بالاي آن بود» (2/58)، در حالي که زهري عامل آن را چنين مي‌داند که زني از قريش کنار کعبه آتش روشن کرد که پردة کعبه از آن آتش روشن شد و کعبه در آتش سوخت (1/89). همين طور در باره تاريخ غزوه بني النضير با زهري مخالفت کرده آن را بعد از احد مي‌داند، در حالي که ابن شهاب زهري آن را بعد از بدر و پيش از احد مي‌داند (3/176، 180).
نکته ديگر آن که ميان روايات موسي بن عقبه و نصوصي که از عروه از طريق ابن لهيعه از ابوالاسود از عروه، يک توافق ضمني وجود دارد. به همين جهت بيهقي در بسياري از موارد ميان آنها جمع کرده است (براي نمونه: 3/8، 4/264، 5/132)، به اين ترتيب که عبارت را از يکي از دو منبع آورده و سپس عبارات ديگري را که تنها خود او بدان متفرد است، مي‌آورد. براي نمونه روايتي را در باره فرستاد حمزه در سال اوّل هجرت نقل کرده و سند آن را به عروه مي‌رساند، سپس از آنجا به سراغ سند موسي بن عقبه رفته و روايت را از طريق وي دنبال مي‌کند و آنگاه مي‌گويد: «اين عبارت موسي بن عقبه است، اما در حديث عروه آمده است که که حمزه با ابوجهل بن هشام ملاقات کرد. باقي عبارت همان معنا را مي‌رساند». و نيز اين عبارت بيهقي :«اين عبارت موسي است، اما در عبارت عروه تعبير «قام رسول الله» و نيز اين سخن او: يا انصار الله، نيامده و در باره سنگريزه گويد که از پيش رو و پشت سر آنها را پرتاب کرد». (5/132) (پرتاب کردن سنگريزه‌ها از سوي رسول خدا(ص) به طرف دشمن).
به هر حال، موسي بن عقبه از شاگردان عروه بوده است؛ چنان که نصوص سيره به صورت عام مشابه و نزديک به يکديگر است. بيهقي کاملا نسبت به اين تشابه وقوف دارد و به همين دليل ميان اين دو منبع، مانند ديگر محدثان که بين آنها جمع کرده‌اند، نوعي مقارنه انجام داده است.

4. سليمان بن طرخان
سليمان بن طرخان تيمي (م 143/760) يکي از مؤلفان سيره نبوي در قرن دوم و محدثي ثقه است که فرزندش معتمر بن سليمان، کتاب او را در سيره روايت کرده و محمد بن عبدالاعلي از معتمر آن را روايت مي‌کند.
بيهقي روايات اندکي از اين طريق دارد و اين به رغم فراواني راويان از محمد بن عبدالاعلي در اسانيد بيهقي است. نمونه اين روايات، روايت سليمان تيمي در باب عمرة القضاء سال هفتم است که روايتي مستقل و منقطع از مطالب پيش از آن است «رواية مقتضبة» (4/314). به هر روي، تيمي گرچه جزو سيره نويسان متقدم است، اما روايات او در کتاب بيهقي اندک بوده و از 25 عدد تجاوز نمي‌کند. به نظر مي‌رسد برخي از آنها مربوط به آياتي از قرآن کريم و مرتبط با سيره است، مانند آنچه ذيل آيۀ «و أنذر عشيرتک الاقربين» (2/178) يا « و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به» (3/288) آمده است.

5. ابن اسحاق
محمد بن اسحاق بن يسار (م 151/766) جايگاه خاص خود را در سيره و تدوين آن دارد. وي امام المغازي است و تمامي سيره‌هاي بعدي، متکي به سيره اوست. سخن ناقدان هم در باره وي مختلف و اينجا جاي بحث از آن نيست. بيهقي در باره وي مي‌گويد: مُسْلم در احاديث معدودي به وي استشهاد کرده که به نظرم پنج روايت است و جز او هم، آن روايات را نقل کرده‌اند. بخاري هم بدون نقل روايتي از وي، در يک مورد به وي استشهاد کرده است. مالک بن انس او را تأييد نمي‌کرد و يحيي بن سعيد قطان از وي روايت نمي‌کرد، و يحيي بن معين او را حجت نمي‌دانست، و احمد بن حنبل مي‌گفت: از او اين قبيل روايات – يعني مغازي و امثال آن – را مي‌توان نقل کرد، اما وقتي پاي حلال و حرام به ميان آيد بايد دنبال آدم‌هاي موثق باشيم. بنابرين وقتي در حلال و حرام امکان استناد به او نباشد اولي است که در باب صفات خداوند هم به وي استناد نشود.
از اشکالاتي که بر او کرده‌اند، نقل وي از اهل کتاب و نيز افراد ضعيف و درآميختن احاديث است. وقتي از يک ثقه نقل مي‌کند، شماري از ائمه حديث، نقل آن روايت را از وي بلا اشکال مي‌دانند.
بيهقي در سنن الکبري در باره او مي‌گويد: اما محمد بن اسحاق، اگر نام راوي را بياورد و موثق باشد، سند استوار خواهد بود.
بيهقي در کتاب دلائل النبوه فراوان به سخن ابن اسحاق استناد کرده و بيش از 380 مورد از وي نقل کرده است.
از خلال آنچه بيهقي از بن اسحاق آورده به نظر مي‌رسد وي کتاب او را به روايت يونس بن بکير شيباني در اختيار داشته است. در مواردي بيهقي به «مغازي ابن اسحاق» استناد مي‌کند (دلائل: 2/220، 3/65، 407، 4/11، 5/145، 395، 407، سنن الکبري: 6/322) و اين نامي است که براي کتاب ابن اسحاق در سيره مي‌آورد. مغازي ابن اسحاق و ديگر نوشته هاي، راويان فراواني دارد که ابن حجر نام 29 نفر را آورده است. اما بيهقي از طريق 21 نفر نقل کرده که يکي از آنها که صالح بن اسحاق جرمي (م 225) به او استناد کرده، فردي مجهول است که يک روايت از او نقل کرده است (3/235). اما بيشتر اقتباسات بيهقي از ابن اسحاق، از طريق همان يونس بن بکير است که عدد آن به 314 مورد مي‌رسد و وي اينها را از طريق ابوعبدالله حافظ، از محمد بن يعقوب اصم، احمد بن عبدالجبار از يونس بن بکير روايت مي‌کند (براي نمونه: 1/76، 82، 83، 93، 98، 104، 109، 111، 121). دو روايت هم در بيهقي هست که وي با عبارت «في مغازي يونس» (4/11) آنها را مستند کرده است. بيهقي در حالي از مغازي يونس سخن گفته است که اين يونس تنها «راوي» از ابن اسحاق است، اما بيهقي وي را بالاتر برده و دليلش هم آن است که روايت ياد شده از اضافات يونس بن بکير است.
روايات بيهقي از ابن اسحاق از طريق يونس، ساختار اصلي سيره نبوي را منهاي بحث از دعوات و اِخبار از کوائن تشکيل مي‌دهد. در اين بخش روايت از يونس از 3 مورد بيشتر در کتاب الدعوات نيست. يک مورد هم در «باب اِخبار النبي عن الکوائن و تصديق الله رسوله في جميع ما وعده» است (6/113، 123، 538). دليل اين امر آن است که سيره نبوي ابن اسحاق و ديگر مصنفان متقدم، اساسا بابي دربارة اعلام النبوه به صورت عموم و به طور خاص در باب الدعوات و اِخبار از کوائن نداشته است؛ در عين حال از شماري از معجزات و نشانه‌ها در لابلاي برخي از جاي‌هاي سيره نقل مي‌کنند. از آن جمله خبري است که ابن اسحاق نقل کرده و خود با عبارتي، خواننده يا شنونده آن خبر را به برخي از رخدادها توجه مي‌دهد. مانند اين سخن وي : «در حفر خندق احاديثي به من رسيده است که عبرتي در تصديق رسول خدا و اثبات درستي نبوت اوست و مسلمانان بعينه آنها را ديدند» (3/415). همين خود اشاره به وجود توجه خاص به دلايل و لو به صورت ثانوي و حاشيه‌اي از سوي ابن اسحاق دارد.
اقتباسات بيهقي از يونس بن بکير، نشان از آن دارد که وي افزوده‌هايي بر سيره ابن اسحاق داشته و برخي از مصنفين به اين موارد اشاره کرده‌اند. کما اين که بيهقي مروياتي از يونس از غير ابن اسحاق هم آورده و اين نشان مي‌دهد که يونس از منابع ديگري هم جز ابن اسحاق در سيره نبوي استفاده مي‌کرده است. شمار اين روايات در کتاب دلائل بيهقي به 32 مورد مي‌رسد که مبرزترين راويانش اينها هستند:
هشام بن عروه (م 147/763) (براي نمونه: 2/283، 349، 351)
سليمان بن مهران اعمش (م 147/763) (6/20، 61)
عبدالله بن عون (م 151/767) (1/112، 3/243، 257)
عمر بن ذر (م 153/769) (5/456)
مالک بن مغول (م 159/775) (6/358)
مبارک بن فضاله (م 166/782) (7/212)
ابومعشر نجيح بن عبدالرحمان (م 170/786) (6/261، 7/219)
اسباط بن نصر همداني (م 170/768) (1/53، 2/305، 404)
سوار بن مصعب (م 173/789) (5/86)
اينان و جز اينها در شمار مشايخ يونس هستد که برخي مانند هشام و اعمش و مالک بن مغول موثق و شماري هم مانند سوار بن مصعب و عبدالله بن مسعر بن کدام ضعيف هستند.
بدين ترتيب مي‌توانيم دايره موسع شيوخ يونس را که به وي امکان داده است تا مطالبي بر سيره ابن اسحاق بيفزايد، را بشناسيم. به جز يونس، بيهقي از کسان ديگري هم اخبار سيره را از ابن اسحاق نقل کرده که مبرزترين آنها عبارتند از:
جرير بن حازم ازدي بصري (م 170/768) از امامان حديث و فردي موثق است که از ابن اسحاق روايت مي‌کند. بيهقي از طريق وي 8 روايت از ابن اسحاق نقل کرده که از همان طريق خودش «ابوعبدالله حافظ، ابوعبدالرحمان سلمي، ابوالحسن بن صبيح، از عبدالله بن محمد بن شيرويه، از اسحاق نظلي، از وهب بن جرير از جرير بن حازم» و طرق ديگر است (براي نمونه: 1/76-77، 435، 3/61).
زياد بن عبدالله بکائي (م 183/798) از شاگردان ابن اسحاق است که عبدالملک بن هشام، سيره‌اي را که ميان مردم شهرت دارد، از او نقل کرده و او را در نقل از ابن اسحاق «ثبت» مي‌دانند؛ زيرا سيره را دو بار بر وي املا کرده است. وي مي‌گويد که او خانه اش را فروخت و همراه ابن اسحاق رفت تا از او مغازي را فرا گيرد. روايت بيهقي از طريق او از ابن اسحاق تنها 3 مورد است که از طريق «ابوعبدالله حافظ، از حسين دارمي، از زياد بن عبدالله » و به واسطۀ «ابوالحسين بن بشران، از ابوجعفر رزاز، از احمد فحام از ابي بلال اشعري از زياد بن عبدالله» آنها را روايت کرده است (3/57، 84، 5/31-32).
سلمة بن فضل ابرش قاضي ري (م 191/806) دوبار مغازي را از ابن اسحاق شنيد و به همان اندازه حديث از وي نوشت. يحيي بن معين مي‌گويد که تمام تر از کتاب او در مغازي نيست. بارزترين کسي که در سيره ابن اسحاق بر اين شخص تکيه کرده، طبري است. بيهقي از او 12 روايت نقل کرده که نشان مي‌دهد، بيهقي در غالب اخبار سيره به همان روايت يونس بن بکير بسنده کرده و روايات را از طرق ديگر مانند سلمة بن فضل جز اندکي نگرفته است.
محمد بن سلمة حراني (م 192/806)، وي ثقه و فاضل و عالم بود و اهل فضل و روايت. بيهقي 11 روايت از او نقل کرده که برخي را از سنن ابي داود سجستاني گرفته و چنان که معلوم مي‌شود از طريق «ابوعلي رودباري، از ابي بکر بن داسه عن ابي داود» آن موارد را نقل کرده است (4/319، 5/105، 497، 7/242).
از ديگر راوياني که بيهقي از طريق آنان از ابن اسحاق نقل کرده ابراهيم بن سعد زهري (م 182/798) (1/226، 7/17، 163) عبدالله بن ادريس بن يزيد (م 192/807) (5/129) عبدالاعلي بن عبدالاعلي بصري (م 198/814) (7/260) و شماري ديگر است.
بيهقي از اين منبع اساسي يعني مغازي ابن اسحاق فراوان روايت کرده و در مواردي نسبت به اهميت آن در تبيين و جامعيت آن در نقل حوادث، تأکيد مي‌کند؛ چنان که در جاي مي‌گويد: «اين سخن را ابن اسحاق کاملتر از موسي بن عقبه آورده است» يا مي‌گويد: «ابن اسحاق در وقت خروج معاذ واضح تر از آنچه گذشت مطلب را شرح داده است» (2/433، 5/407).
بيهقي در مواردي وجه اختلاف در روايات از ابن اسحاق را بيان مي‌کند. براي نمونه در باره سخن خبر حسان بن ثابت از يهودي که فرياد زد «طلع نجم احمد» از ابن اسحاق نقل مي‌کند که آن يهودي گفت: «طلع نجم احمد الذي ولد به» و مي‌افزايد: در روايت يونس آمده است «الذي سيبعث فيه». سپس بيهقي مي‌افزايد: و اين غلط است (1/110).
همين طور به بيان اختلاف ميان سياق جمله يونس بن بکير با جرير بن حازم مي‌پردازد که هر دو از ابن اسحاق گرفته‌اند، اما هيچ کدام آنان نام کساني از انصار را که در بيعت عقبه اولي شرکت کردند، ياد نکرده‌اند. بيهقي از جرير بن حازم چنين آورده است که «حديث را در معناي همان چه که يونس آورده نقل کرده جز آن که از جمله آن شش نفر را عوف بن عفراء و معاذ بن عفراء به جاي عوف بن مالک و عقبة بن عامر آورده است.» (2/435). نمونه ديگر در باره تبيين وجه اختلاف ميان روايتي است که دو نفر، هر دو از ابن اسحاق آورده‌اند؛ مطلبي که او پس از نقل روايت محمد بن سلمه از ابن اسحاق آورده است. بيهقي مي‌افزايد: يونس بن بکير در برخي از الفاظ با وي اختلاف دارد و از آن جمله آن که «لم يذکر لفظ الامر بالابدال» (4/319). (مقصود ابدالِ در هَدي در حج است). نيز محمد بن سلمه از ابن اسحاق روايتي مسند به ابن عباس در باب اقامت رسول خدا(ص) در سال فتح نقل کرده است. بيهقي به دنبال نقل آن، روايت ابوداود سجستاني را نقل کرده است که شماري از راويان از ابن اسحاق، نامي از ابن عباس به ميان نياورده‌اند (5/105). سر جمع بايد گفت که مواردي که اختلاف راويان از ابن اسحاق در آنها آشکار شود، نزد بيهقي اندک است. بسا اعتماد بيهقي بر روايت يونس به عنوان منبع اساسي مغازي ابن اسحاق، و خودداري وي از نقل راويان ديگر مغازي ابن اسحاق، سبب کاهش اين موارد اختلاف شده است.

6. ابومعشر مدني
نُجيح بن عبدالرحمن سندي (م 170/795) کتاب مغازي داشته و خود از سعيد بن مسيب، هشام بن عروه و ديگران روايت دارد. از مشهورترين کساني که از وي روايت کرده‌اند يکي واقدي است. بيشتر محدثان اين ابومعشر را ضعيف مي‌دانند.
بيهقي به دنبال نقل خبري از وي مي‌گويد که اهل علم او را تضعيف مي‌کنند (5/420). به هر حال، روايات بيهقي از وي اندک بوده و بيش از 11 نقل نيست که آنها را از طرق مختلف گرفته است. از اسناد بيهقي در نقل روايات وي چنين به دست مي‌آيد که او اين اخبار را از برخي از مؤلفان مشهور مانند واقدي، احمد بن حنبل، احمد بن عبيد صفار و يعقوب بن سفيان گرفته است (دلائل:2/489، 4/73، 400، 5/418-420، 6/261، 342، 7/34-235، 244)
ويژگي اساسي نقلهاي ابومعشر کوتاهي آنهاست و اين به استثناي روايتي است که بيهقي از قول او در «باب ما روي في قدوم هامة بن ميم بن لاقيس بن ابليس» نقل کرده (دلائل:5/418) و روايت باطلي است. چنان که مرويات از وي به هيچ روي به لحاظ اهميت و نيرومندي و ظهور عنصر تاريخي در آنها، در سطح آنچه از موسي بن عقبه و ابن اسحاق و شاگردان او و واقدي نقل کرده نيست.

7. وليد بن مسلم دمشقي (م 195/810)
وي يکي از علماي معروف شام در روزگار خود است که ثقه است اما اهل تدليس است. وي از مؤلفان در سيره بوده و عنوان کتابش «المغازي» است. بيهقي از وي 15 روايت دارد که 6 مورد آن در باب «اِخبار بالکوائن» (6/327، 448، 497، 513، 514)، و دو روايت در باب غزوۀ حنين است (5/145-146). اين در حالي است که هيچ روايتي از وي در غزوات و سراياي ديگر نقل نشده است. بيهقي از طرق مختلف از وي روايت کرده و در اسانيد وي نام مؤلفاني آمده است که به نظر مي‌رسد بيهقي از طريق آنها و از مصنفات آنان نقلها گرفته و البته اين گرفتن، از طريق اجازه از مشايخ خودش بوده که از آن مؤلفان روايت کرده يا از روايان مجاز از آنان، گرفته بوده‌اند. از جمله اين مؤلفان ابوداود سجساني (7/248)، يعقوب بن سفيان (2/334، 5/143، 6/513) و احمد بن عبيد صفار (2/130، 6/497) است.
خلاصه سخن آن که نصوص منسوب به وليد بن مسلم در کتاب دلائل بيهقي به دليل کمي و نيز طبيعت موضوعات آنها، به ما اجازه نمي‌دهد که معلومات کافي در باره کتاب «المغازي» او به دست آوريم. بيشتر اين روايات مربوط به موضوعاتي است مانند دعوات و اِخبار از کوائن که در کتب سيرة قرن دوم، توجه به آنها معمول نبوده است.

8. واقدي
محمد بن عمر واقدي (م 207/822) قاضي بغداد در زمان خود بود و از اوزاعي و مالک بن انس و ابومعشر مدني و ديگر عالمان قرن دوم روايت مي‌کرد. امام شافعي و کاتب واقدي، يعني محمد بن سعد و ابوعبيد قاسم بن سلام از او روايت دارند. ابن سيد الناس مي‌گويد: سخن در باره وي بسيار است. او تضعيف شده و گفته شده که جعل حديث مي‌کرده است. ابن کثير مي‌گويد: واقدي رحمه الله، اخبار اضافي فراوان و تاريخ مدون دارد. او از امامان اين رشته است و في حد نفسه صادق و داراي اخبار فراوان – مکثار – است». ذهبي مي‌گويد که در باره وهن و سستي او اجماع وجود دارد. بسا اين مربوط به روايت او در باب حلال و حرام باشد، اما در دانش مغازي «او از آگاه ترين مردم به جزئيات امور و عالم ترين آنان به اوضاع و احوال است. اما استشهاد به حديث او و کمک از آنها چيزي است که نمي‌توان در آن گفتگو داشت، به خصوص در يک داستان تمام و کمال که اسم قاتل و مقتول و صورت اتفاق را بيان مي‌کند.»
ابن نديم و ديگران مؤلفات متعددي از وي در باره سيره نبوي و فتوحات اسلامي و موضوعات ديگر نقل مي‌کنند. در رأس مؤلفات وي کتاب المغازي است که از منابع اساسي سيرۀ نبوي است.
بيهقي برخي از اخبار مربوط به مکه پس از مبعث را از وي گرفته است (2/166 – 167، 172، 297). همين طور در مورد 28 غزوه و سريه در دوره مدينه از سريه حمزه تا غزوه طائف در شوال سال هشتم (3/15، 5/161)، روايات او را نقل کرده است. اخبار اندکي هم در ابواب دعوات و اِخبار به کوائن از او آورده که بيش از 3 مورد نيست (6/76، 503، 504). اينها علاوه بر روايات پراکنده‌اي است که در ابواب بيماري رسول خدا و وفات آن حضرت دارد و 11 روايت است (دلائل:7/178، 197، 210، 219، 235، 250، 253، 258، 267).
مقايسه ميان نقلهاي بيهقي با کتاب المغازي واقدي نشان مي‌دهد که چه‌اندازه اين نقلها مطابق با مطالب آن کتاب است. البته نصوصي در بيهقي وجود دارد که در کتاب مغازي نيامده است (5/205، 6/176). به هر روي، بيهقي عمده مواد بخش مغازي خود را از واقدي گرفته و در بسياري از موارد از آن به عنوان تنها منبع بهره برده که از آن جمله در «باب ذکر السرايا التي کانت في سنة ست» (4/82) و «باب ذکر سرية عمر بن خطاب الي عجز هوازن وراء مکة » است.
بيهقي از مؤلفات واقدي و در رأس آنها از مغازي استفاده کرده و تعداد نقلهاي وي 88 مورد است. اين روايات را از طريق «ابوعبدالله حافظ، از ابوعبدالله اصفهاني از حسن بن جهم، از حسين بن فرج از واقدي» گرفته است. بخشي از اين مروياتي که به اين طريق نقلها کرده بر اساس اجازه‌اي بوده که وي داشته و از آن با اين عبارت ياد کرده است «ابوعبدالله در جزء اي که من نسخه سماع خود را از آن نيافتم و او من را با اجازه از آن آگاه ساخت» مي‌گويد؛ و سپس نقل را مي‌آورد (4/249).
بيهقي در مواردي از کتاب واقدي نقل مي‌کند بدون آن که نام آن را به ميان آورد يا سندش را به آن کتاب بيان کند؛ با اين عبارت «و قرأت في کتاب الواقدي» (5/205، 6/176) بدون اين که نام اين کتاب برده شود؛ چيزي که ما را به اشتباه مي‌اندازد، به خصوص که واقدي از مصنفان پرتأليفي است که نديم براي او 280 کتاب بر مي‌شمرد. و بسا آن نقل از غير مغازي باشد. همچنين بيهقي عبارتي را بکار مي‌برد که ظاهر آن نشان مي‌دهد که وي به طور مستقيم از خود کتاب گرفته است، مانند اين عبارت «ذکر الواقدي» (3/259، 264)يا «روي الواقدي» (4/64).
توجه خاص بيهقي به واقدي مانع از آن نشده است که در موارد اندکي عبارت يا کلمه‌اي به کار ببرد که نشان از تضعيف نقل وي دارد. مانند اين عبارت «زعم الواقدي انهم خرجوا من الشعب قبل الهجرة بثلاث سنين» (2/353). يا اين عبارت «و اما الهجرة الثانية الي الحبشة و هي فيما زعم الواقدي سنة خمس من مبعث النبي(ص)» (2/297) و يا اين عبارت « و زعم الواقدي انه انتهي في هذه الغزوة – غزوة بدر الاخر – الي بدر هلال ذوالعقدة» (3/388). چنان که روايت واقدي را در «باب ما يؤثر عنه(ص) من ألفاظ في مرض موته» تضعيف کرده و تصريح مي‌کند که سند آن منقطع است (7/210). همين طور در موردي، وي با نقل روايت ديگري به معارضه با واقدي برخاسته، چنان که در جايي از ابوعبدالله بن منده نويسنده کتاب المعرفه، در موضوع تاريخ وفات خديجه روايتي را نقل مي‌کند در باب اين که آيا پيش از وفات ابوطالب بوده يا بعد از آن (2/353). کما اين که در جايي روايت موسي بن عقبه را در تاريخ غزوه بدر دوم به روايت واقدي ترجيح داده است (3/388).
با اين حال بيهقي در کتاب دلائل، نقد آشکاري از واقدي نکرده و اين نشان از اهميت منزلت وي نزد او دارد؛ کاري که در سنن الکبري انجام داده و به ضعف روايت او يکبار و اين که روايتش قابل احتجاج نيست بار ديگر و اين که «لاتنفع متابعته» در جاي سوم تصريح کرده است (سنن الکبري:1/38، 382، 5/37، 9/54). دليل اين مطلب آن است که کتاب «السنن الکبري» کتاب حديثي است که احکام حلال و حرام در آن بيان مي‌شود و نياز به دقت دارد. اما در کتاب دلائل، بيهقي تنها تعهد کرده است که روايت غريبي در آن نياورد مگر آن که شرح يک روايت صحيح و معروف باشد(1/69). معناي اين سخن آن است که آنچه از واقدي آورده، در منابع ديگر اصل و اساسي دارد اما نه به اين تفصيل؛ مسأله‌اي که سبب شده است تا بيهقي منقولات واقدي را از مغازي يا آثار ديگر او بياورد.

استفاده بيهقي از کتب «دلائل» و «شمائل»
در بخش «شمائل و دلائل» بيهقي از چندين اثر که در همين موضوع بوده استفاده کرده است:
محمد بن عيسي ترمذي (م 279/892)
وي يکي از ائمه حديث و فردي موثق است که که عموما او را از برجسته ترين مشايخ بخاري مي‌شمرند. از جمله راويان از وي محمد بن سهل غزال و بکر بن محمد دهقان است. مشهورترين اثر وي الجامع الصحيح از کتب حديث است. همين طور کتاب شمائل و تاريخ هم داشته است. بيهقي يک نص از کتاب شمائل او گرفته که اصل آن روايت به اصمعي بر مي‌گردد و در وصف رسول الله(ص) است (دلائل: 1/272).

ابوبکر عبدالله بن محمد معروف به ابن ابي الدنيا (م 281/906)
وي نويسنده‌اي پرکار و پرتأليف است که از جمله آثارش تاريخ الخلفاء، دلائل النبوه، الهواتف، و صفة النبي و المغازي است. بيهقي نصوصي از وي نقل کرده است که نشان مي‌دهد ابن ابي الدنيا به بحث «دلائل» که پيش از بعثت و بعد از آن ظاهر شده و نيز کرامات صحابه مانند برخي از قصه‌هاي مربوط به هواتف و چند داستان ديگر (2/17-18، 2/118، 6/39، 51) توجه داشته است. بيشتر اين روايات مرسل و از راويان ضعيف است و نشانگر آن که رواياتي که بيهقي از ابن ابي الدنيا آورده، رنگ قصصي و اسطوره‌اي دارد. اين امر به خصوص در مورد هواتف صادق است.

جعفر بن محمد بن حسن فريابي (م 301/914)
از ائمه حديث و مشهور که مدتي قاضي دينور بود و در بغداد ساکن شد و به فراواني شاگرد شهرت دارد. از جمله نوشته‌هاي وي دلائل النبوه، فضائل القرآن، معجزات النبي(ص) است. سخاوي او را از جمله کساني دانسته که در باره تاريخ مدينه هم کتاب داشته است. بيهقي دو نص با دو سند مختلف از وي آورده (1/362، 7/36) که درکتاب دلائل فريابي که اخيرا چاپ شده است، نيافتم. شايد در کتابهاي ديگر او باشد که به دست ما نرسيده است. چنان که محتمل است نسخه خطي مورد استفاده در چاپ مزبور ناقص بوده است.

ابومحمد بن حيان اصفهاني (م 369/982)
وي از مؤلفاني است که در شمائل و دلائل کتاب داشته و از جمله مؤلفات او «اخلاق النبي(ص)» و «دلائل النبوة» است. بيهقي 5 روايت از او به واسطۀ احمد بن حارث اصفهاني نقل کرده است (3/461، 5/297، 6/141ريال 143، 308)

ابوبکر محمد بن علي شاشي (م 365/987)
وي از علماي ماورالنهر است و آثاري در فقه و اصول دارد. هموست که فقه شافعي را در آن نواحي پراکنده ساخت. کتابي در «دلائل النبوة» داشته و به نظر مي‌رسد که بيهقي به طور مستقيم دو مورد از آن نقل کرده و در يک جا به کتاب شاشي اشاره کرده اما نام آن را نياورده است (5/399-401). دو بار هم به واسطه ابوسعد نيشابوري و ابوعبدالرحمن سلمي در دو جا از آن نقل کرده است (دلائل: 2/422، 6/167).

منابع تاريخي مورد استفاده بيهقي
استفاده بيهقي از تواريخ عمومي يا تک نگاري‌ها اندک است و اين به آن دليل است که وي با برهه تاريخي کوتاهي سروکار دارد و نياز به آن تواريخ عمومي ندارد که بخشي از آنها اختصاص به سيره يافته است. زيرا با مراجعه به کتب مغازي و آثار حديثي، تمام موارد مورد نيازش را تأمين مي‌کرده است. البته به کتب رجال نيازمند بوده است زيرا براي شناخت راويان و تاريخ تولد و سماع و وفات و مشايخ آنان و راويان از آنها و سفرها و ديگر معلومات مورد نياز در علم الدرايه، چاره‌اي جز مراجعه به کتابهاي رجال نداشته است. زيرا از طريق بررسي اين قبيل آثار است که مي‌تواند راويان را شناخته و در باره روايات آنان حکم کند، سند را متصل بداند و مرتبت راوي را بشناسد.
در اين ميان تواريخ صحابه به دليل ارتباط وثيق آن آثار با سيره نبوي به دليل مشارکت صحابه در دعوت و جهاد زمان رسول خدا(ص) اهميت خاص خود را داراست.
مجموعه اينها سبب شده است تا بيهقي با مراجعه به اين قبيل آثار نصوصي را اخذ کند. در اينجا شماري از مهم ترين اين منابع را ياد مي‌کنيم.
هشام بن محمد بن سائب کلبي (م 204/817): سه مورد به واسطۀ ابوعبدالله حاکم نيشابوري و محمد بن حسين بن فضل با سند آنان به هشام نقل کرده است (2/255، 258، 428).
محمد بن سعد کاتب واقدي »م 230/845): دو روايت مسند (3/144، 5/429) و سه روايت به صورت وجاده، يعني از کتاب او نقل کرده با اين عبارت: و قرأت في کتاب محمد بن سعد (5/102، 6/137، 177)
يحيي بن معين (م 233/847): بيهقي 17 مورد از او نقل کرده که بيشتر آنها از طريق ابوعبدالله حاکم نيشابوري با سند اوست. (2/7-8، 202، 349، 4/98).
مصعب بن عبدالله زبيري (م 236/850). معروف ترين کتاب وي «الجمهرة في نسب قريش» است که بيهقي در دو مورد از طريق شيخش ابوعبدالله نقل کرده است (2/70، 5/429).
يعقوب بن سفيان فسوي (م 277/890): معروف ترين کتاب او المعرفة و التاريخ است که مجلد نخست آن شامل سيره نبوي و تاريخ خلفاي نخست و اموي و عباسي است. به نظر مي‌رسد که بيهقي به طور اساسي از اين کتاب و بسا ديگر مصنفات
نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

منابع مشابه بیشتر ...

دو رساله اعتقادی صریح السنه و التبصیر فی معالم الدین از محمد بن جریر طبری مورخ و مفسر (224 ـ 310)

رسول جعفریان

طبری بیش از همه به تاریخ و تفسیرش شهرت دارد. چندین اثر حدیثی هم دارد که یکی تهذیب الاثار است. در دهه

مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب

رسول جعفریان

کتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در