۳۲۸۶
۰
۱۳۸۴/۳/۲۴
بررسي تغيير ايدئولوژي سازمان مجاهدين خلق ايران در سال 1354

بررسي تغيير ايدئولوژي سازمان مجاهدين خلق ايران در سال 1354

پدیدآور: مظفر مهرابادي

معرفی کتاب

بدون ترديد تحولي که در سازمان مجاهدين خلق در سال 1353 – 1354 پديد آمد گرچه دايره آن محدود به يک سازمان محدود بوده است اما نشانگر نوعي دگرگوني در تحولات روشنفکري مذهبي در تاريخ معاصر ايران است.
بحث تلفيق دين با دنياي جديد طي يک صد و پنجاه سال گذشته مسأله اي بوده است که ذهن بسياري از متفکران نو انديش اما مسلمان ما را به خود معطوف کرده و هر کدام از آنان سازوکار فکري ويژه اي را براي آن پيشنهاد کرده اند.
به طور معمول اين جريان بسته به غلبه افکار در هر مقطع تاريخي که گاه ده سال يا بيست سال يا سي سال است کوشيده اند تا آن افکار را با آنچه ا ز دين مي شناخته اند تلفيق کنند و در عرصه روشنفکري ديني کاري صورت دهند تا به قول خودشان دين را از ورطه نابودي نجات دهند و در عين حال کمکي هم به جامعه خود کرده باشند.
اين حرکت هاي تلفيق گرايانه در مرحله انگيزه متفاوت بوده است. برخي اصل برايشان جانبداري از دين بوده و برخي افکار جديد. براي مثال در نسل اول ميرزا ملکم خان همين نگاه را داشته، مستشارالدوله هم و طالبوف نيز. در ميان متدينين و حتي مجتهدين بنام هم کساني به دنبال اين قبيل تلفيق ها بوده اند. اين مسأله تا روزگار ما ادامه داشته است.
در ميان اين تحولات سازمان مجاهدين خلق وضعيت شناخته شده اي دارد. نوگرايي ديني را از نهضت آزادي به ارث مي برد اما با چموشي در برابر پدر رو به سوي مارکسيسم مي آورد. اين مسأله سبب مي شود تا سريعتر به نتيجه برسد و با کنار گذاشتن دين مارکسيسم را علمي تر و واقعي تر بيابد. اين تحولي بود که پس از ده سال کار ايدئولوژيک در سازمان مجاهدين رخ داد. از سال 1344 تا سال 1354.
داستان اين تحول را نويسنده اين سطور در کتاب جريان ها و سازمان هاي مذهبي سياسي ايران آورده است. حتي پيش از آن متن بيانيه سازمان مجاهدين را در تغيير مواضع تصحيح کرده و در نسخه هاي محدودي در اختيار کتابخانه هاي بنام کشور قرار داد تا اهميت اين تحول در روشنفکري ديني به خوبي شناخته شود.
اکنون کار جديدي در اين باره منتشر شده است که اميدوارم قدم تازه اي در شناخت آن رويداد ديني – روشنفکري باشد.

بنده در باره آن کتاب حرفي نمي زنم. اما به تناسب، يادداشتي را که چند روز قبل در باره روشنفکري و مراحل آن در ايران نوشتم در اينجا مي آورم. هدف من از نگارش آن يادداشت اشاره به شعارهاي انتخاباتي مدعيان رياست جمهوري در انتخابات جديد بود که ديگر رنگ فکري و ديني ندارد بلکه بر پايه نوعي نگرش عمل گرايانه و همزمان رفاه طلبانه و اقتصادگرايانه محض است. اگر از عدالت هم سختي به ميان آمده تنها بعد اقتصادي آن مورد توجه است.
در حقيقت اين هم مرحله اي است در تاريخ روشنفکري ما که وابسته به غرب هستيم و چيزي جز يک پيرو بي خاصيت نيستيم.

اما متن آن يادداشت با عنوان ارتجاع و انحطاط در روشنفکري ايران:

براي کساني که حوصله تاريخ را ندارند اين خطر وجود دارد که در گردابهاي جاري که به ظاهر بي ريشه مي نمايند غرق شوند. اين جماعت اغلب تصور مي کنند هر آنچه در حال حاضر رخ مي دهد چندان واقعي و منطبق با اصول و مباني است که گويي همه آنان که در گذشته بوده اند، زير پا رفته اند تا جامعه انساني به مرحله فعلي برسد و سعادتمند شود.
در حال حاضر روشنفکري در کشور ما انديشه ها و افکاربه ظاهر تازه اي را مطرح مي کند و مي کوشد تا به نسل جوان چنين تفهيم کند که در حال بسط عقل انساني و ارزشهاي فراگير و مطلق حقوق بشري است. ارزشهايي که منشأ آن روشن است و معمولا سر در آخور يکي از حلقات دانشگاهي و روشنفکري غرب دارد و با ترجمه هاي دست چندمي نصيب کشورهاي مصرف کننده از قبيل ايران مي شود.
قصد اطاله کلام در اين باره را ندارم. آنچه مقصود است اين که نسل جديد بداند که روشنفکري، تاريخ متناقض و پرفراز و نشيبي را در ايران 150 ساله سپري کرده و چنين نبوده است که اگر شعاري 150 سال پيش داده هم اکنون هم به دنبال همان باشد.
البته از يک زاويه چرا، همين طور است؛ اما نه از آن جهت که شعار يک نواختي را تعقيب کرده و تا به اينجا آمده است، بلکه از اين زاويه که آن قدر سطحي بوده است که با رسيدن امواج مختلف از منشأ شکل گيري تاريخ روشنفکري، آمال و آرزوهايش تغيير مي کرده، ارزشهايش دگرگونه مي شده و وقت و جان يک نسل را به طور کامل تلف مي کرده است.
چه کسي است که نداند حزب توده روي همين امواج روشنفکري، دست کم چه لطمه اي به يک نسل زد و آثار آن تا کجا رفت.
دهها روشنفکر پر مدعا به همراه صدها نويسنده روزنامه اي و در کنار هزاران جوان علاقمند به عقل و استدلال که در دامن آنان از ميان رفتند داستان پر غصه نسل دهه بيست و سي است که پايمال ارزشهاي روشنفکري چپ در اين مملکت شدند. اين به جز فجايعي بود که اين حرکت به خاطر چپ بودن پديد آورد و بعدها بارها و بارها گند آن درآمد و هنوز هم اسنادش منتشر مي شود.
براي آن که مقصودم را واضح تر بگويم اشاره مي کنم که داستان روشنفکري در کشور ما دست کم به لحاظ موضعش نسبت به غرب سه مرحله را طي کرده است.

مرحله نخست زماني است که شيفته غرب است. اروپا برايش چندان ارزش دارد که بت هبل براي اعراب بت پرست. همه چيزش خوب است و هر آنچه غير آن باشد بد است. آدم شدن در گرو غربي شدن است و انساني که غربي نشود يک شرقي احمق و نفهم است. بايد مثل آن ها لباس پوشيد؛ مثل آنها راه رفت، مثل آنها کلاه گذاشت، مثل آنها خورد و پوشيد و .... در آن روزگار که زمان پيش از مشروطه و سالها پس از آن است غرب همه چيز روشنفکري است.
وقتي مستبدي مثل رضاخان هم داد غربي شدن مي دهد همه روشنفکران يا اکثريت قريب به اتفاق اطرافش را مي گيرند. حمايتش مي کنند. عقل مستقلش مي شوند. برايش ترجمه مي کنند. دولتش را تشکيل مي دهند. اينجا روشنفکري تنها و تنها مي خواهد غربي شود. از نوک پا تا فرق سر.

اما مرحله دوم؛ مرحله اي است که کمونيسم عالمگير مي شود. ارزشهاي کمونيستي قداست پيدا مي کند. در اين مرحله غرب، نجس مي شود. اميرپاليستي مي شود که مي خواهد خون ملت ها را بمکد. مال و منالشان را ببرد. در اينجا غرب نکبت است، کثافت است. همه اش دشواري و مشکل است. ستمگر است. طرفدار استبدادهاي محلي است. در اين مرحله روشنفکر ما تحت تأثير ارزشهاي جديد کمونيستي دوراني را سپري مي کند که همه اش تنفر از اروپاست. بگذريم که رؤساي کمونيستش در کنفرانس هاي جهاني با رهبران امپرياليست لاس مي زنند و دنيا را ميان خودشان تقسيم مي کنند و در اينجا هم وابستگانشان در پي تقسيم منافع با غربي ها هستند و امتياز نفت شمال را مي خواهند. به هر حال روشنفکر بدبخت ما همه اش در حال فحش دادن به غرب و امپرياليسم است. دين را هم مارکسيستي و ضد سرمايه داري مي فهمد و تماما به آن سوي تأويلش مي کند.

اما مرحله سوم که يک ده سالي است پديد آمده چنان است که دوباره روشنفکر ما با فراموش کردن همه آن دشنامها و ناسزاها، به سراغ غرب مي رود همان طور که بچه به آغوش مادر. اين زماني است که مارکسيسم شکست خورده. ارزشهايش از همه نوع، از نوع استاليني و مائوئيستي و انورخوجه اي و ... همه نابود شده. همه آمال و آرزوهاي آن زير خروارها خاک دفن شده است. روشنفکر ما که لاجرم بايد سر در آخور جايي به جز ملت خودش داشته باشد دوباره به سوي غرب باز مي گردد. تلاش مي کند تا گذشته اش را به عنوان چپ گرايي افراطي محکوم کند. اصلا همه آن خشونت ها را که خودش به آن دامن زده و نسلي را از ميان برده به فراموشي بسپارد. دوباره جمهوري خواه از نوع غربي و لائيکش مي شود. دوباره رو به سوي ارزشهاي جهاني غرب مي آورد. دوباره دم از حقوق بشر مي زند. اين بار تمام جنايت هاي غرب و چهره امپرياليستي آن را فراموش مي کند. به نمونه هايي استناد مي کند که با افکار جديدش سازگار باشد. از اسرائيل و ستم گري هاي آن و حمايت امريکا از آن سخني نمي گويد. از اين که امريکا چشمش را به روي کشتار مردم ازبکستان مي بندد تا بتواند پايگاههايش را در آنجا حفظ کند، حرفي نمي زند. در اين مرحله محو دمکراسي خواهي اروپايي است، همان دمکراسي که فقط براي جاهايي بکار مي رود که به نفع منافع غرب باشد.

در اينجا چه بايد بگوييم. بايد عرض کنيم که روشنفکري به همان حرف هاي بي پايه 150 سال خويش باز گشته است. دوباره بناي ستايش غرب را گذاشته است. دوباره در فکر آن است که آدم شدن يعني غربي شدن. مي خواهد مثل آنها راه برود. مثل آنها بپوشد. مثل آنها تيپ بزند. مثل آنها شعار بدهد.
شايد فقط بايد از معدود روشنفکراني مانند جلال و شريعتي ياد کرد که مي کوشند به افکار خودي و بومي باز گردند.
و امروز: آيا شما به راستي برخي از اين مطالب را در شعارهاي برخي از کانديداهاي رياست جمهوري ما نمي بينيند. اينها نه روشنفکرند و نه ... بلکه ... طلباني هستند که مي کوشند تا از فضايي که روشنفکري منحط و مرتجع در حال پديد آوردن آن است استفاده کنند.
22/3/1384
نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

ارنست پرون فراش دبيرستان شوهر شاهنشاه آريامهر

ارنست پرون فراش دبيرستان شوهر شاهنشاه آريامهر

محمد پورکيان

اين کتاب که در برلن غربي در سال 1357 چاپ شده است در باره سابقه آشنايي ارنست پرون با محمدرضا پهلوي و

بریتانیا و کشور حائل: فروپاشی امپراتوری ایران 1914-1890

بریتانیا و کشور حائل: فروپاشی امپراتوری ایران 1914-1890

دیوید مک لین

کتاب حاضر با تکیه بر منابع و اسناد دست اول، دورنمایی از جایگاه ایران در رقابت روس و انگلیس در اواخر

منابع مشابه بیشتر ...

ابن ابی الحدید و فهم نهج البلاغه

ابن ابی الحدید و فهم نهج البلاغه

محسن رفعت

کتاب پیش رو تلاشی است برای فهم روش تفسیری ابن ابی الحدید و می کوشد روش تعامل او با حدیث و روایت را د

بریتانیا و کشور حائل: فروپاشی امپراتوری ایران 1914-1890

بریتانیا و کشور حائل: فروپاشی امپراتوری ایران 1914-1890

دیوید مک لین

کتاب حاضر با تکیه بر منابع و اسناد دست اول، دورنمایی از جایگاه ایران در رقابت روس و انگلیس در اواخر