۴۰۵۲
۰
۱۳۹۳/۵/۲۹
مقالاتی درباره مفهوم علم در تمدن اسلامی

مقالاتی درباره مفهوم علم در تمدن اسلامی

پدیدآور: رسول جعفریان ناشر: علمتاریخ چاپ: ۱۳۹۳مکان چاپ: تهران

خلاصه

فکر کردم به قرن سوم و چهارم هجری بروم، ببنم «علم» چه معنایی داشته، «خرافه» چه جایگاهی. «نجوم» در کجا مستقر بوده، «فلسفه یونانی»‌ را به چه روزی انداخته و.... و بسیاری از مطالب دیگر.

معرفی کتاب

ساده ترین انگیزه برای این کار یعنی کشف چگونه اندیشیدن ما در گذشته مان، این است که اغلب فکر می کنیم، همیشه یک طور (همین طوری که الان هستیم) فکر می کرده ایم و همه عالم، همیشه از نظر نحوه تفکر، روی یک پاشنه می چرخیده است. البته این طور هم نیست که خیلی متفاوت بوده و در هر دوره، نحوه تفکر از زمین تا آسمان با دوره دیگر تفاوت داشته است. با این حال، همین که این وسط یک یونانی پیدا شده که نحوه فکر کردنش متفاوت با دنیای قدیم و عوالم دیگر بوده، و پس از آن دنیا را در یک مدار تازه قرار داده خیلی مهم است. مسلمانان هم در دوره ای که برجستگی داشتند، تکان های قابل ملاحظه‌ ای به نحوه اندیشه آدمی دادند و تازه هایی یافتند که دیگر امم به آن نرسیده بودند. حالا هم غرب نحوه ای از تفکر را آغاز کرده  و ملتهای دیگر به پیروی از آن، مسیری را در تفکر شروع کرده اند که دست کم آثار عملی آن همه را شگفت زده کرده و دنیای ما را از عهد قدیم متفاوت نموده است.

و انگیزه دیگر این که (و این نکته ای است که برای من اهمیت داشت) الان وقتی همین سه دهه گذشته مرور می کنم، می بینم از اول تا اینجای کار، چه اندازه در نحوه اندیشیدن ما تفاوت ایجاد شده است. این «ما» البته دایره اش وسیع است و گفتمان های رایج همه ما را در این مرز و بوم در بر می گیرد. این که حالا می نشینیم و اغلب می بینم که از مجری تا میهمان از فیلم تا مداحی و غیره و غیره در سیمای مبارک، همه چیز را با کرامت و معجزه و کارهای خارق العاده و خلق الساعه و شگفت و عجیب تعریف می کنند، پدیده شگفتی است، دست کم در دهه اول این طورها نبود. البته می دانیم که در قرآن معجزه هست، اما این را هم باید بدانیم علم کلام هم، معجزه را برای پیامبران و امامان برای اثبات نبوت و امامت مطرح کرد، اما این که هر آدمی می تواند یک کارهای شگفتی بکند و یک جوری بشود که خیلی عجیب همه چیز در وجودش تجلی کند، دکتر نباتی شود و.... این شگفت بود. نفس این که ممکن است این قبیل اتفاقات برای کسی هم بیفتد باز چیزی (هرچند برای دیگران قابل اثبات نباشد) اما این که تعمیم پیدا کند آن طور که صبح تا شب در خلوت و جلوت، داستانهایی برای او و دیگران نقل شود که شگفت است، آدم را به یاد عصر عجایب المخلوقات می اندازد. حتما روزی این قصه ها و حکایات را کسی جمع خواهد کرد. زندگی نامه این افراد را که در وقت حیات آدم های خیلی عادی بودند اما یک مرتبه پس از مرگ یا آخر حیات، تبدیل به قلمبه ای پر از کرامت شدند، گردآوری خواهند کرد. کسی این جزوه ها و قصه ها و داستانهایی را که ناشران قمی در این کوچه و آن کوچه منتشر می کنند، جمع خواهد کرد و نشان خواهد داد که در روزگار ما مردم چطور فکر می کرده اند. خوب، باز هم البته و خواهشا، کسی اینها را به لائیک بودن و شدن تفسیر نکند، اتفاقا این همان چیزی است که در این بخش برای من مهم بوده و هست. اتهامی که به راحتی دیگران را به بیدینی متهم می کنیم. از اوائل انقلاب عده ای شروع کردند به نقد غرب، این که همه چیز انحرافی و در مسیر غرب است. اصلا از پیش از انقلاب شروع شد. آقایان نصر و فردید و شایگان. ترویج به اصطلاح تفکر قدسی و غیر عادی، بزرگ کردن هند و اباطیل آن به عنوان فلسفه های شگفت عالم. تفسیر عالم بر اساس نگاهی قدیسانه آن هم چیزهای من درآوردی که واقعا قرآنی و دینی نبود، بلکه مانند افکار هورقلیایی شیخی ها بود. اباطیل باب در تفسیر سوره یوسف بود که هگل هم نمی فهمید و تمام کائنات و عالم لاهوت را با ناسوت، درآن چپانده بود. یا میرزا محمد اخباری در تحفه خاقان که عالم را حلقه حلقه در هم تنیده بود. از نظر یک نسلی که نفوذی یافتند، هر کسی جز این بود، از نظر آنها آدم سطحی و غیر عمیق و غربی و غرب زده بود. زمانی، وقتی خیلی جوان بودم، مثل آنان می گفتم و می نوشتم. ویژگی دیگر این ادبیات، کلی گویی بود، یک غرب یکپارچه و فراگیر، غربی که خدا را زیر چاقوی جراحی دنبال می کند، یک فکر ..... و یک نسلی که سی سال دنبال این حرفها میگشت و این نحوه اندیشیدن را هم ترویج می کرد و حالا هم از انجمن حکمت گرفته تا تمام مغازه های صدا و سیما خانه کرده است. برخی از آنها که این بازی را درآوردند، مثل شایگان که روزگاری این حرفها را می زد و آسیا در برابر غرب می نوشت، خودش گذاشت و رفت در دل غرب زندگیش را کرد. نصر هم همین طور. حتی برخی از زندگان هم که بانی و باعث آن افکار بودند، الان جور دیگری می نویسند، لااقل دو پهلوتر، خوب، تفکر همه جورش برای تمدن مهم است، اما مقصودم تفکر نیست، که هرچه باشد ارزشمند است، بلکه تحکم در یک نوع سلیقه فکری است که اعمال می شود و همه جا هست، در غرب هم است. اکنون دیگر،  این جا و آنجا، غرب یا شرق، چیزی جز رفتاری و عملی و این که در مسیر صحیح اخلاق دینی و انسانی است اهمیتی ندارد، آنچه مهم است، نحوه تفکر است که از ابهام آن هم کم و بیش آگاهم، اما به هر حال زمانه ما یک توافقات کلی را دز حوزه تفکر پذیرفته است. در این میان، اما آنچه بر ما رفت این بود که بر اساس این افکار و نحوه اندیشیدن نسلی پرورش یافت، نسلی که این حرفها را در باب جغرافیایی کردن تفکر جدی گرفت، به داخل میدان نبرد و فیلم و سینما و شب های رمضان و اینها برد، مداح ها را هم به کمک طلبید. نسلی از منبرهای را هم  همین طور تربیت کرد، یک مرتبه سرحساب شدیم که یک جور خاصی فکر می کنیم. شاید هم اصلا فکر نمی کنیم، مدل خاصی نگاه می کنیم. در حالی که زندگی مادی مان باید همه اش بیندیشیم و تجربه کسب کنیم و برای شناخت عظمت خدا از یک طرف و درست زندگی کردن از طرف دیگر، عالمانه به آن بنگریم، از کفمان رفته و به دست غرب بد افتاده و سهم ما در آن بسیار اندک شده است.

 اصلا چرا دور می رویم، دور از جان ما که حالا کلی مطالعه می کنیم و فلسفه می خوانیم و خرد گرا هستیم، همین داعش، با هزاران نیرو و صدها هزار طرفدار در این گوشه و آن گوشه، حتی در دل غرب، یک جور خاصی «فکر»‌ می کنند و به حرفهای خود «ایمان» دارند. اگر جانی و قاتل هستند، این را با دل و جان افتخار می دانند. آدم سر می برند، زنده بگور می کنند، و خیلی از کارهای شگفت... اینها ریشه در نوعی «تفکر» دارد. قرآن و حدیث و همه چیز را طور خاصی می فهمد که با ما تفاوت دارد. پس این مهم است که بدانیم ما چطور فکر می کرده ایم و حالا به کجا رسیده ایم.

بگذریم. دلم می خواست در این زمینه بیشتر تامل کنم. فکر کردم به قرن سوم و چهارم هجری بروم، ببنم «علم» چه معنایی داشته، «خرافه» چه جایگاهی. «نجوم» در کجا مستقر بوده، «فلسفه یونانی»‌ را به چه روزی انداخته و.... و بسیاری از مطالب دیگر.

در این کارها، نگاهم جزئی بود و لازمه آن مرور صدها کتاب و رساله مهم. آرام آرام مجموعه مقالاتی را تدوین کردم. واقعا نکته مهمی ندارد، بیشتر یک مرور است. اول فهرست مقالات را می آورم و بعد مقدمه آن کتاب را که حالا چاپ شده و واقعا مرا خجلت زده کرده است. همه این مقالات از بنده است به جز مقاله اندیشه و تفکر مقدسی در باره علم و نظر که از مقدمه دکتر شفیعی کدکنی بر ترجمه البدء و التاریخ برداشته و مقدمه ای هم برآن نوشته ام.
فهرست مقالات این مجموعه که با عنوان مقالاتی در باره مفهوم علم در تمدن اسلامی منتشر شده (تهران، نشر علم، تابستان  1393)، بدین شرح است:

* مفهوم دانش در تمدن اسلامی(مورد عجائب المخلوقات طوسی)

* عَمرو بن بحر جاحظ و نظام معرفتی علوم در قرن سوم هجری

* همه علوم  و یک علم (دیدگاه های ابن حزم در طبقه بندی علوم)

* مفهوم علم در طب سنتی (نقد رساله دفاع از طب سنتی)

* ابوالحسن عامری و مراتب علوم

* نفائس الفنون و مفهوم علم و تقسیمات آن  

* تجربه عقل گرایی و نقل گرایی میان ابوحاتم رازی و زکریای رازی   

* مفهوم خرافه در ادبیات اسلامی قرون میانه

* سيد مرتضي و نقد احادیث مربوط به حیوانات و پرندگان     

* احکام نجومی و اغتشاش فکری ـ عقلی در تمدن اسلامی

* دیدگاه علمای عصر صفوی در باره احکام نجومی 

* علوم شرعی و غیر شرعی از دیدگاه غزالی

* رابطه هدف ِاز آموختن دانش با پیشرفت آن

* علم فریضه عمومی است یا خصوصی!  

* ابن صاعد اندلسی و مفهوم علم در تمدن اسلامی     

* اندیشه و تفکر مقدسی در باره علم و نظر

* ابن حزم اندلسی و نقد تاریخی (روش نقد علمی در تاریخ)    


اما مقدمه کتاب: 

درآمد بحث

به محض آن که بحث «علم» مطرح می شود، نخستین پرسش این است که مقصود شما کدام معنای از علم است؟ علم به معنای تجربی آن، یا علم به معنای آگاهی؟ باید گفت، در یک نگاه وسیع و فراگیر، اینها دو امر جدا از یکدیگر نیستند، زیرا وقتی از مفهوم علم در تمدن اسلامی صحبت می‌کنیم، با توجه به این که در این تمدن، از تمامی شقوق علم و آگاهی و معرفت و فهم، اعم از فلسفی و تجربی و دینی و عرفانی آن استفاده شده، طبعا علم را باید به معنایی فراگیر آن که شامل نوع فهم و درک حاکم بر این تمدن و البته برای هر بخش آن، گونه ای از آن، در نظر بگیریم. آنچه زیر عنوان «علم» در یک فرهنگ و تمدن قرار دارد به صورت یک شبکه درهم تنیده، مفهومی از دانایی را شامل می شود که در شکل گیری آن مجموعه فرهنگ ـ تمدنی نقش اساسی دارد، مجموعه‌ای که هر گوشه‌ای از آن، مدلی و نوعی از علم، برای ترسیم چارچوب «درک» اهمیت و اعتبار دارد، و به گمان یا به واقع، روشنایی و نور را نسبت به موضوعی ایجاد می کند. این امر، به تعریف عقل و علم، به ماهیت شیء معقول، به روشی خاص از فهم و استنتاج، به سنت هایی که به این مدل اعتبار واقع نمایی می بخشد، و به بسیاری از چیزهای دیگر بستگی دارد. نمای بیرونی این مجموعه دانایی در یک تمدن، با نمای داخلی و جزئی آن، کاملا در ارتباط‌اند و در مجموع، ساختمان معرفتی یک فرهنگ را می سازند.

با این حال، همین ساختمان عظیم معرفتی را گاه در یک متن کوتاه هم می توان جستجو کرد.  تصور کنید جمعیتی پای سخنرانی شخصی (که می تواند یک مرشد، یا روحانی، استاد دانشگاه، و حتی یک معرکه گیر عادی باد) نشسته و به مفاهیمی را که او در باره موضوعی به هم متصل کرده و از آنها گزاره می سازد، گوش می‌دهد. او معلوماتی را بر اساس یک نظام دانشی ارائه می دهد و این معلومات در اذهان این جمع که با او سنخیتی دارند، با پیشینه فکری‌ و مفهومی‌شان ترکیب شده و آثاری از آن برجای می‌ماند. اگر این سخنرانی تجزیه و ترکیب مفهومی شود، می توان آثار سنت های دیرینه دینی، تمدنی را از یک طرف، باورهای رایج اجتماعی از طرف دیگر، مفاهیم برخاسته از شرایط خاص اجتماعی از همان روزگار، مفاهیم اخلاقی پذیرفته شده، آرمان های جمعی آن ملت و بسیاری از مسائل دیگر را در آن یافت. هر کدام از این مفاهیم یا گزاره ها، ریشه در جایی دارند و به طریقی خاص، مفهوم و معلوم و ثابت شده و اکنون در یک ترکیب عمومی به صورت یک سخنرانی یک ساعته درآمده است. برخی از این مفاهیم فلسفی، برخی دینی یا تجربی یا عرفانی است. اگر در این سخنرانی از خواب و پیشگویی هم برای اثبات چیزی استفاده شود، اگر از قصه ها و داستانها و اشعار مواردی ارائه گردد، و یا از نظریه های رایج و پذیرفته شده های در برخی از رشته های علمی و غیره هم بهره برده شود، دایره معرفتی آن سخنرانی، مفاهیم بسیار گسترده‌ای خواهد بود که در یک سیستم معرفتی وسیع در حال عمل کردن و تأثیر گذاشتن و تولید کردن است. هیچ شکی نیست که در یک سخنرانی یک ساعته با این ویژگی ها، دریایی از مفاهیمی هست که هر کدام اگر عمیقا شکافته شود، بسا دهها مفهوم دیگر از آنها بیرون آید، مفاهیمی که هر کدام به نوعی در ترکیب آن موثر بوده اند.

اکنون، وقتی می گوییم «علم» مقصودمان یک منظومه معرفتی در یک دایره وسیعی است که ذهنیت یک جامعه را در چارچوب یک فرهنگ و تمدن می سازد. در روزگاران یا میان جوامعی متعلق به دنیای اسلام که فرضا در آن اخباریگری غلبه دارد، یا فلسفه، یا عرفان و تصوف حرف اول را می زند، و یا دورانی که ادبیات و شعر و قصه، زبان حاکم است، هر کدام، بنابر روشهای معرفتی خود، در طرح و اثبات نوع گزاره ها، شرایط تصور و تصدیق آنها، راه های خاص خود را دارند. این راه‌ها، برای گویندگان و شنودگان آن روزگار یا جامعه خاص، راهی طبیعی و معقول یعنی درک شده و پذیرفته شده است، اما بسا برای جامعه دیگر، همان اعمال یا گزاره ها، غیر قابل قبول و گاه مسخره به نظر برسد. مشترکاتی هم وجود دارد که میان همه انسانها بلکه فرهنگها و تمدنها را با هم پیوند می‌دهد، اما در تعریف همان ها نیز گاه هزاران صفحه مطلب متفاوت نوشته می شود. به هر حال آنچه به عنوان مجموعه دانایی و دانسته در یک فرهنگ مطرح است، می باید به دقت تفکیک شده و ریشه ها و بندهای هر کدام از آن مفاهیم و گزاره‌ها را بدست آورد.

برای مثال وقتی در بغداد قرن سوم هستیم، سرجمع، میان مدرسه و راسته بازار وراق ها، مدرسه بربهاری، محله کوفی ها یا خراسانی ها و سر مزار ابوحنیفه و دیگران که مجالس طلبگی برقرار است، و همین طور دربار عباسی، یک مجموعه دانایی وجود دارد که تلفیقی از علم و شبه علم است، تلفیقی از قرآن و تفسیر آن، از دو سه میلیون حدیث که در اختیار بخاری و مسلم و احمد بن حنبل بوده است، از صدها کتاب و جزوه ترجمه شده از یونانی ها، هندی ها و ایرانیها و مجموعه اینها معرفتی را پدید آورده که در جمله بندی‌های واعظان بغداد و مدرسان و معرکه گیران و قصاص و دیگران بکار می رود. حتی وقتی مذمت از یونان می کند، وقتی ستایش از اخبار و روایات دارد، وقتی کلام ملوک العرب را نقل می‌کند، همه اینها یک مجموعه‌ی دانشی بهم پیوسته است که امکان تجزیه بسیاری از آنها وجود دارد. تازه، اینها گفته‌هاست، ناگفته‌هایی که پشت سر هر کلمه ای پنهان شده، گاه دهها برابر گفته‌هاست. همچنین بینشهایی که در عمق ذهن جامعه و فرد سبب چینش این کلمات و جملات می شود، مجموعه ای از باورها و تصورهاست که راه را برای تفسیر و تحلیل و اثبات گزاره های موجود فراهم می سازد. این در عرصه عمومی است. در طب، نجوم، کیمیا و دیگر علوم طبیعی هم، تک به تک، به همین شکل، پیش فرضها و دانسته های کهن و روایات بیشمار و اقوال حکما و سخن هندیان، خرافات کهن ایرانیان و داستانهای یونانیان و .... همه و همه مجموعه ای از دانایی ها یا شبه دانایی ها را پیرامون آن علم ایجاد کرده اند.

در همه اینها، یعنی عرصه عمومی یا تخصصی، این مجموعه دانایی ریشه در عمق ذهنیت جامعه مربوطه دارد. مهم ترین کارکرد آن، در بند کشیدن افراد وابسته به آن مجموعه برای فکر کردن در این چارچوب است. جنبه مثبت آن، خارج نشدن مجموعه، از مداری است که قرنها در آن تنیده و راه رفته است. اما جنبه‌ی منفی آن، بستن باب فکر نو و اصرار بر حرکت در دایره کهنه هاست. در بخشی از این مجموعه، اقوال پیشینیان و مکاتب فکری حاکم است که شما بخشی از آن هستید و تمام حیث وجودی شما در دفاع از آن مجموعه است. وقتی در دایره‌ی فلسفه سینایی یا صدرایی هستید، تمام امتیاز شما به دفاع جانانه از این فلسفه و حرکت در آن چارچوب و پیش فرضهای آن است. اگر مرید ابوسعید ابوالحیر هم باشید، و سرسپردگی به مکتب و خانقاه او داشته باشید، آنچه در ذهنتان می آید و از زبانتان بر می تراود، همه در چارچوب آموزه های شیخ است که آنها خود وابسته به مجموعه ای دیگر با هزاران مفهوم و تعریف و اصطلاح و غیره و غیره است. در چارچوب مذهبی حنفی، دانش فقهی شما، از لحاظ نوع نگاه، روش فهم، و حتی نتایج، چنان است که جز در چند امر جزئی، امکان تغییر و تحول در شما وجود ندارد.

حال باید پرسید: در این مجموعه ها خرد چه جایگاهی دارد؟ و این که اساسا خرد در آن روزگار چه تعریفی دارد؟ آیا خرد عقل تجربی است؟ چه کسی خردمند تر است؟ آیا خرد امر ثابت و تعریف شده است؟ آیا خرد جز همین یقین درونی، با هر شکل و هر مقدمه ای است، چه نوع یقینی؟ وقتی می گوییم فلان جامعه خردگراست، یا تمدن اسلامی در قرن سوم و چهارم خردگرا بوده،  با چه تعریفی است؟

پاسخ دادن به این پرسشها، به خصوص در باره ماهیت خرد، امری سهل و ممتنع است. سهل است به این خاطر که به هر حال خرد گویی برای همه امری مفهوم و قابل درک است. آن که عقلی‌تر می‌اندیشید، خردگراتر است. اما ممتنع است، زیرا تعریف خرد به این سادگی نیست. بشر تلاش زیادی برای تعریف خرد داشته و اساسا منطق در یونان و توسط ارسطو برای همین وضع شده است. مسلمانان نیز این حقیقت را دریافتند و در این باره تلاش کردند. اما راه های معرفت، تنها در چارچوب آن منطق پیش نرفت. آنها که در مجموعه دانایی «صوفیانه» زندگی می کردند، پا و پایه همین خرد را چوبین و سست و یقینیات خود را بسیار بالاتر از استدلالهای اهل منطق می دانستند. جمعیتشان هم به مراتب از خردگرایان بیشتر بود و گاه آنها را «زندیق» هم می‌گفتند. آنان بر این باور بودند  این همه استدلال درهم و برهم چه چیزی را ثابت می کند؟ کدام یقین را به اندازه ای که آنان دارند، برایشان به ارمغان می آورد؟ این جماعت مفهوم «علم» را نه تنها در حد دانایی به معنای مصطلح آن، یعنی علم حاصل شده در ذهن، از طریق حواس یا تجربه یا استدلال معنا نمی کنند، و صرفا آن را عبارت از «کشف و شهود» و نوعی «دریافت باطنی» می دانند، بلکه در کل، در تعریف علم، چیزی جز یک امر باطنی و روحی که سبب پاک بودن نفس، داشتن تقوا و ورع، نوعی بصیرت باطنی و آماده کردن نفس برای دریافت الهام و مسائلی از این قبیل است، سخنی نمی گویند. به عبارت دیگر، اگر «علم» در اصطلاح اکثریت حوزه‌های فکری در تمدن اسلامی، عمدتا به علوم دینی گفته می شود [سراسر کتاب جامع بیان العلم و فضله ابن عبدالبر گواه این امر است]، و تلویحا علوم دیگر در مرتبه دوم قرار می‌گیرد، در نظر صوفیه، مسأله از این هم متفاوت تر است آنچنان که علم، حتی به خود علم از هر نوع آن، حتی علوم دینی، مانند تفسیر و حدیث و کلام هم گفته نمی شود. گرچه نباید از نظر دور داشت که دنیایی از شبه علم برای به تصویر کشیدن چیزی که مدعی هستند «علم» نیست، به عنوان کتاب و رساله از طرف همین جماعت ارائه شده است. کلمه «علم» در متنی مانند «قُوت القلوب» ابوطالب مکی، متوفای 383، صدها بار تکرار شده و در تمامی این موارد، عبارت از آن چیزی است که نه با خرد ارتباطی دارد، و نه با دریافت های حسی، بلکه صرفا نوعی تهذیب نفس، تقوای باطنی، و یقین و معرفت درونی است. گهگاه و به طور استثناء، از علم به احکام یاد می شود، آن هم به هیچ روی در مرتبه علم یقینی نیست: العلم علمان: علم الامراء و علم المتقین. فأما علم الامراء علم القضایا، و اما علم المتقین فهو علم الیقین و المعرفة [قوت القلوب: 1/247].

با همه این احوال، هرچند اختلاف در تعریف خرد زیاد است، اما به هر حال، راه و رسم خردگرایانه برخورد کردن، تا اندازه ای در مجموعه فرهنگ و تمدن اسلامی، امری شناخته شده است؛ البته نه چندان دقیق، اما این مقدار که تفاوت میان آنچه مستدل خوانده می شود با آنچه بی پایه است، تا حدودی روشن است. نگاهی به بحث مفهوم خرافه در ادبیات اسلامی قرون میانه در همین کتاب، ما را با کلیت این بحث آشنا خواهد کرد.

به واقع، وقتی میان ابوریحان و احمد بن حنبل مقایسه می کنیم، تفاوت مشرب آنها را در می‌یابیم. دنیای «معرفتی» آنان از زمین تا آسمان با یکدیگر تفاوت دارد، و این در حالی است که هر دو، مسلمان هستند. ما می توانیم بربهاری را با ابوالحسن عامری مقایسه کنیم، ابن سینا را با ابن جوزی. آثار مکتوب نویسندگان مختلف این دوره را نیز می توانیم با هم مقایسه کنیم. همان طور که اشاره شد، در کل می توانیم تفاوت افراد خردگرا و روشهای آنها را با گروه های دیگر بشناسیم.

برماست تا لایه های فکر و اندیشه آنها را از هم باز کنیم. روشهای آنها را در ارائه مطلب، استدلالهای آن را برای اثبات قضایا، نوع تصویر ذهنی آنها از مسأله مورد بحث، نوع نگارش، تعابیری که برای درستی و نادرستی افکار بکار می برند، مجموعه باورهایی که نسبت به گفته های مربوط به موضوع مورد بحث دارند، و بسیاری از مسائل این چنینی را با دقت بشناسیم. ما باید دنیای معرفتی این افراد را که حد فاصل میان خودشان و جهان پیرامون‌شان است دریابیم.

کتابها و رساله‌های این دوره، به دو صورت ما را با نظام معرفتی خود آشنا می کنند. دسته اول آثاری هستند که به تعریف مفهوم علم یا شاخه های آن می پردازند. ورود آنان در این مبحث، گاه در حد نقل کلمات قدما در اهمیت علم است، و تنها وقتی ارزش دارد که آنها وارد مبحث علم، واقع نمایی آن، راه های اثبات قضایا و این قبیل مباحث شوند. در این زمینه، نمونه هایی شامل آنها که استطرادا به این مباحث می پردازند تا آنها که در آثار فلسفی خود، بخش ویا حتی مجلدی از یک مجموعه را به مبحث علم و تعریف آن اختصاص می دهند، می‌توان یافت. شاید مهم‌ترین آنها، کار قاضی عبدالجبار در کتاب المغنی او باشد که  مجلد دوازدهم را «فی النظر و المعارف» یعنی به بحث علم و ماهیت نظر و استدلال اختصاص داده است.

 دسته دوم، کتابهایی است که موضوع آنها یک پژوهش تاریخی، جغرافیایی یا فرهنگی است، و ما می توانیم از نوع نگاه آنها، نکاتی که در این زمینه به صورت جسته گریخته دارند، روشی که در مواردی روی آن برای بحث و فحص تکیه می کنند و .... چهارچوب معرفتی آنان را بدست آوریم. برای مثال، مرور بر آثار بیرونی، فهرست ابن ندیم، و نیز کتابها و رسائل جاحظ، مسعودی و بسیاری دیگر که حساسیت روی نوع نگاه معرفتی خود در لابلای تحلیل ها دارند، می تواند ما را در نشان دادن این که در تمدن اسلامی چه نوع نگاه معرفتی وجود داشته یاری کند.

همه ما آگاهیم که بحث «معرفت و مرتبه شناسی علم» در فلسفه، از بحث های بسیار قدیمی است و کهن ترین صورت بندی آنها، در فلسفه یونانی، در قالب مکتب‌های مختلف صورت گرفته و از آنجا به دست مسلمانان رسیده است. در تمدن اسلامی هم، این بحث هم به لحاظ نظری و استقلالی مورد توجه بود، و هم در عمل، در تولید مکتب ها یا مذهب های خاص در میان هواداران فلسفه یا تصوف یا اخبار نقلی خود را نشان داد. آنچه بر ما لازم است، شناخت درست این بحث بر اساس منابع پیشگفته است. در این باره، به دلیل آن که در قرون اخیر، جایگاه واقعی مباحث معرفت شناسی جدی نبوده، کار جدی نشده و بیشتر بر اساس اصول پذیرفته شده در رشته های علمی، مثلا فقه با روش اجتهادی خود، در علم اصول، و حتی در فلسفه که جایگاه اصلی این مبحث بوده، کارها به صورت تکراری پیش رفته است. این در حالی است که فلسفه غربی در قرون اخیر، به صورت عمده، مباحث خود را اختصاص به مبحث معرفت شناسی داده است.

در باره مفهوم علم میان مسلمانان، آنچه به صورت سامان یافته این جریانها را در ارتباط و با تکیه با مفهوم علم دنبال کرده، کاری است از فرانتس روزنتال با عنوان Knowledge Triumphant: The Concept of Knowledge in Medieval of Islam  که تحت عنوان «دانش پیروزمند» به فارسی درآمده است (تهران، نشر گستره، 1392). در این کتاب سیری از نظریات مربوط به تفسیر مفهوم علم و تلقی های مختلف آن در کلام اسلامی، عرفان، فلسفه و به طور کلی  در جامعه اسلامی به لحاظ آموزشی، مورد بحث مستوفا قرار گرفته است. فصل های این کتاب عبارتند از:

دانش پیش از دانش، ظهور دانش،  صورت جمع دانش، تعریف های دانش، دانش همان اسلام (کلام و دانش های دینی)، دانش همان نور (تصوف)، دانش همان اندیشه (فلسفه)، دانش همان جامعه (آموزش). روزنتال در کتاب دیگر خود با عنوان «میراث کلاسیک اسلام» نیز، برخی از متن هایی را که به این حوزه مربوط می شد، آورده و توضیحاتی در باره آنها داده است. فصل سوم آن کتاب با عنون رده بندی علوم و روشهای پژوهش و آموزش، شامل چند متن شناخته شده از خوارزمی، فارابی، اخوان الصفا، ابن حزم، ابن سینا، ابوالحسن عامری، ابوالفرج عبدالله بن طیب و حنین بن اسحاق. در باره رده بندی علوم در اسلام، مقالات دیگری هم نوشته شده اما اغلب اینها، مبتنی بر رساله های تقسیم علوم است که خود متأثر از نوع نگاه یونانی است، و در عمل، خالی از مرورهای جدی بر متونی که در خود تمدن اسلامی در چارچوب نظام معرفتی موجود و البته متنوع، نگاشته شده اند.

آنچه مهم است این که ما در بررسی مفهوم علم در تمدن اسلامی، اولا لازم است تا دست از خیالات و اوهام و تعصبات خویش برداریم. در قرن گذشته، از زمانی که به مقایسه وضعیت خود با اروپا پرداخته‌ایم، اغلب سعی کرده ایم نشان دهیم وضع ما در گذشته‌ی تمدنی‌مان، بسیار عالی بوده است. صد البته که نقاط مثبت فراوانی داریم که غربی ها هم در پژوهشهای خود به آنها تصریح کرده اند، اما نباید این نگاه، مانع از آن شود تا از نقاط ضعف خود به خصوص بخش معرفت شناسی که کلید هر نوع پیشرفت یا پسرفت بوده، غفلت کنیم. انبوهی از نوشته هایی با روشهای معرفتی معیوب که تولیدی سراسر اشتباه به عنوان علم برای ما به ارمغان داشته، گاه به عنوان میراث عظیم و بزرگ معرفی می‌شود. همزمان با احترامی که برای آثار جدی پزشکی دوره اسلامی قائلیم، باید اعتراف کنیم که انبوهی از رسائل و کتابهای مشتمل بر داده ها و معلومات بی‌پایه و در عین حال شگفت و غیر علمی وجود دارد که به اسم کتاب پزشکی در دسترس طبیبان سنتی بوده و ارزش و اعتبار آنها سخیف‌تر از آن چیزی است که در پایین ترین طبقات مردم بوده و هست. بی راه نیست نگاه به کتاب منافع الحیوان، متنی از قرن هفتم، از عبدالهادی بن محمد با تصحیح محمد روشن (تهران، موقوفات افشار، 1338) و یا رساله خواص اشیاء را ملاحظه فرمایید تا انبوهی از دستورالعمل‌های پزشکی عجیب و غریب آشنا شوید. یک نمونه در باره خرگوش این است: «دندان خرگوش بر خود بندند از آن جانب که دندان درد کند ساکن شود. سرگین او زن با خود دارد، آبستن نشود. و اگر در شراب بخورند در جامه خواب، شاشه نکند. خرزه او به آب بپزند و زن بخورد و مرد با او جمع شود، به یک دفعه آبستن گردد. (منافع الحیوان، ص 102).

ثانیا آن که، نباید همه چیز را در قالب منازعات شرقی ـ غربی ببینیم. به خصوص آنچه که در قرن بیستم به عنوان فرهنگ غربی و شرقی مطرح شده نباید به عنوان یک کلید تمام عیار در تحلیل دنیای گذشته ما باشد. به طور معمول، هر «فرهنگ و تمدنی» ویژگیهای خاص خود با اتکاء به منابع درونی، زایش های داخلی با تلفیق داشت های محلی خود دارد و همزمان ارتباطات بیرونی خود را در استفاده از آثار دیگران. تمدن اسلامی، به غیر از مقومات داخلی، رشته ای پیوسته با هند، ایران و یونان است. مجموعه «فرهنگ ـ تمدنی» ایران قبل از اسلام و همین طور هند قدیم، یونان کهن نیز چنین هستند. ما باید وقت خویش را صرف شناخت مقومات داخلی و عناصر بیرونی آن مجموعه ها بکنیم و بی‌دلیل با تحمیل نگره های جدید مثلا در تعارض میان فلسفه های غربی ـ شرقی، به کلی گویی در باره آنها نپردازیم. ما بیش از آن که به این تقسیم بندی های کلی نظر داشته باشیم، می بایست به بستر تاریخی بحث، شکل گیری عناصر ریز در یک مجموعه کلی و نمونه های عینی و واقعی آنها توجه داشته باشیم. اغلب کسانی که به این بحث ها از منظر نظریات کلان و تقسیم مدارانه تمدنی نگاه می‌کنند، فاقد نگاه ریزنگر و جزئی در آثار برجای مانده از آن فرهنگ و تمدن هستند. چنان که غالب کسانی که فیلسوفانه در باره کلیت نظام معرفتی ما و غرب سخن گفته اند، حتی از عمومی ترین متن هایی که مسلمانان در باره علم، تاریخ آن، معیارها و نیز تجربه های پژوهشی عملی خود در این باب نوشته‌اند، غافل مانده‌اند.

به هر روی آنچه مسلم است این که دایره این بحث، یعنی یافتن عناصر معرفت شناسانه در متون ادبی و علمی گذشته، در ادوار مختلف دوره اسلامی، در مناطق مختلف، در میان فرقه ها و مکتب های متفاوت، چندان گسترده است که هر اندازه جستجو شود، باز پایان نخواهد پذیرفت. ما با این قبیل پژوهشها می توانیم، اندازه عمق نگاه معرفت شناسانه عالمان برجسته موجود در تمدن اسلامی را دریابیم، عمقی که هم حد پیشرفت و هم موانع اصلی توقف و پسرفت را به ما نشان می دهد.

یکی از بهترین نتایجی که از این قبیل پژوهشها بدست می‌آید، درک درآمیختگی روشهای معرفتی در حوزه های مختلف فلسفی، علمی و صوفیانه است. برای مثال تأثیر نجوم در عرفان، چه در حد تشبیهات ادبی و چه آثاری که در اثبات نوع قضایای نظری عرفان گذاشته، یکی از جالب ترین تجربه هایی است که برای مثال با مرور بر متون نوشته شده توسط ابن عربی می توان بدست آورد [بنگرید: نجوم کهن در آموزه های ابن عربی، تیتوس بورکهارت، ترجمه لیلا کبریتچی، مهدی حیبی زاده، تهران، 1393].

در این مجموعه، با نمونه های اندکی از این قبیل بررسی ها آشنا خواهیم شد و بسا کمترین نتیجه آن است که مقالات حاضر را نقطه‌ای کمرنگ در این مسیر به حساب آورده و سپس با تأمل در متون کهن، بر اساس همان روش، به جستجوی بیشتر در این باره بپردازیم.  2 / 4 /  1393

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

حقایق

حقایق

ناشناس

حقایق متنی کهن (شاید قرن پنجم یا ششم) از نویسنده ای ناشناس است. نسخ کتاب در چین بود. هرچند کتاب در ب

دانشنامه ی هزاره (جلد اول)

دانشنامه ی هزاره (جلد اول)

زیر نظر شورای علمی

دانشنامه یا دایرة المعارف، به کتابی گفته می شود که به ترتیب الفبایی یا موضوعی، درباره ی رشته یا رشته

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

مقالات و رسالات تاریخی (بیست و سه مقاله و رساله تاریخی)/ 4

مقالات و رسالات تاریخی (بیست و سه مقاله و رساله تاریخی)/ 4

رسول جعفریان

دفتر چهارم مقالات و رسالات تاریخی شامل بیست و سه مقاله و رساله تاریخی منتشر شد.

تاریخ ایران از آغاز اسلام تا پایان صفویان

تاریخ ایران از آغاز اسلام تا پایان صفویان

رسول جعفریان

کتاب تاریخ ایران، چند سال پیش در چهار جلد منتشر شد، اما به درخواست مکرر خوانندگان و محققان و کمیاب ش