۳۹۷۶
۰
۱۳۹۵/۱۰/۱۲
بررسی تطبیقی مضمون‮های کتاب «ذیلِ نَفثَة المَصدور» با امثال و حکم عربی

بررسی تطبیقی مضمون‮های کتاب «ذیلِ نَفثَة المَصدور» با امثال و حکم عربی

پدیدآور: نَجم‌الدِّین ابوالرَّجاء قُمّی ناشر: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامیتاریخ چاپ: ۱۳۸۸مکان چاپ: تهران

خلاصه

نَجم‌الدِّین ابوالرَّجاء قُمّی، از دبیران دورهٔ سلطان سنجر سلجوقی است. وی کتابش را در حدود سال 584 قمری نوشته است. این کتاب متضمن شرح حال هفده تن از وزیران سلجوقی، از دورهٔ دوم وزارت قوام‌الدین دَرگَزینی تا پایان وزارت عزیزالدِّین کاشی است.

معرفی کتاب

تقدیم به استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی

«و کُلُّ خیرٍ عِندَنا مِن عِندِه»

کتاب ارزشمند و در گونهٔ خود بینظیر ذیل نَفثَة المَصدور،[1] تألیف نَجم‌الدِّین ابوالرَّجاء قُمّی، از دبیران دورهٔ سلطان سنجر سلجوقی است که در حدود 584 قمری نوشته شده است. این کتاب متضمن شرح حال هفده تن از وزیران سلجوقی، از دورهٔ دوم وزارت قوام‌الدین دَرگَزینی تا پایان وزارت عزیزالدِّین کاشی است. ابوالرّجاء قمّی مشاهدات خود را در این کتاب ثبت و ضبط کرده است. این کتاب در موضوع خود منبعی دسته اول برای تاریخ سلجوقیان عراق و شایستهٔ بررسیهای بیشتر است.[2]

این کتاب «به برکت کنجکاوی علمی شرقشناسان خارجی شناخته و ارزش ادبی و تاریخی آن آشکار شد. نخست الن لوثر Allen Luther، ایرانشناس فقید دانشگاه ان اربر میشیگان، مقالهای دربارهٔ اهمیت کتاب در مجلّهٔ Der Islam آلمان در سال 1966 چاپ کرد و سپس شاگرد او استفان فربنکس Stephen Fairbanks به پیشنهاد وی آن را مبنای رسالهٔ دکتری خود قرار داد»،[3] اما در ایران کتاب مذکور دو بار چاپ شده است: نخست استاد دانشپژوه کتاب را با نام «تاریخ الوزراء»(1363) چاپ کردند، «امّا چون آن دانشمند عالی‌قدر و کتابشناس بیبدیل در آن اوان در سالهای پایانی زندگی بود چاپی چندان مُنَقَّح از کار درنیامده و در آن بندهایی از متن اصلی، از جمله یک ورق کامل (برگ 180پ-181ر) از نسخهٔ اساس، افتاده بود».[4] سپس استاد سیدحسین مدرّسی طباطبایی کتاب را با عنوان «ذیل نفثة المصدور (چاپ اول 1386، چاپ دوم 1388)، با مرتفع‌گرداندن پارهای از کاستیهای چاپ استاد دانشپژوه چاپ کردهاند. از آنجا که در هر دو چاپ متأسّفانه عموم لغات و تعبیرات و اصطلاحات و کنایات، تبیین و معنا و امثال و مصاریع و ابیات عربی اغلب مشکول و عموماً ترجمه نشدهاند، بسی میزیبد که این کتاب ارزشمند با تعلیقات و حواشی بیشتر و نمایههای مختلفی چاپ گردد.

نثر کتاب ذیل نفثة المصدور را میتوان نثری ترکیبی دانست. به این معنی که هم از خصوصیّات نثر مُرسَل در آن یافت میشود که همان سادگی بیان و کوتاهی جملهها و کاربرد اندک آرایههای لفظی است و هم از ویژگیهای نثر موزون و مُسَجَّع و نیز نثر فنّی که در آن از استشهاد به آیات و احادیث و اشعار و امثال عربی استفاده میشود. این عناصر همگی در حد اعتدال به کار رفته و موجب نشده است که خواننده در درک مفهوم با دشواری و پیچیدگی روبه‌رو شود.

یکی از مهمترین ویژگیهای این کتاب شباهتهای فراوان مضمونهای فارسی آن با امثال و حکم و مضامین عربی است که در متون ادبی عرب دیده می‌شود؛ به گونهای که میتوان مدّعی شد که در هیچ یک از متون منثور فارسی این مایه مضامین مشترک یافت نمیشود. در عموم متون نثر فنی و متکلّف و مصنوع اشاره به صورتِ عربیِ امثال و حکم عربی است تا کاربرد ترجمهٔ آنها در مَطاوی متن. این نکته را نیز باید گفت که عموم مضامینی را که نویسنده از ادب عرب گرفته است، در دیگر متون مشابه آن دیده نمیشود و ما در اینجا به این دسته از مضامین کم‌کاربرد یا بی‌سابقه اشاره خواهیم کرد، ورنه بخشی از امثالی را که نویسنده از آنها استفاده کرده در متون دیگر هم میبینیم. به همین دلیل از بیان آنها در این مقاله عامداً رویگردان شدهایم.

باری نگارندهٔ این سطور که مدتی در پی یافتن برابرهای عربی و معادلاتی برای مضامین فارسی کتاب ذیل نفثة المصدور در منابع ادب عربی بوده است، مجموعهای از یافتههای خود را که شامل 65 مضمون مشترک است میآورد و بر این باور است که با بررسیها و تَتَبُّعات بیشتر، مشترکات بسیار دیگر نیز میان مضامین این کتاب با امثال و حکم عربی یافته خواهد شد.[5]

اینک مضامین مشابه و مشترک

1. همسایه را به گناه همسایه نتوان گرفتن[6]

معادل عربی:

قَد يُؤخَذُ الجَارُ بِذَنبِ الجَارِ.[7]

ترجمه: گاهی همسایه به گناه همسایهٔ دیگر مؤاخذه میشود.

2. بسيار كار به سوزن شايد كردن، كه به نيزه‏ نتوان كردن[8]

معادل عربی:

و لا تَحقِرَنَّ عَدُوّاً رَماكَ/ و إن كانَ فى ساعِدَيه قَصرُ

فَإنَّ السُّيوفَ تَحُزُّ الرِّقابَ‏/ و تَعجِزُ عَمّا تَنالُ الإبَرُ.[9]

ترجمه: هرگز دشمنى را كوچك مشمار كه تو را نشانه گرفته است، هرچند دستانش كوتاه باشند؛ چرا كه شمشير گردن مى‏زند، اما از كارى كه سوزن مى‏تواند كرد درمانده است.

3. ایشان را سیل میبرد و خبر نداشتند[10]

معادل عربی:

سِيلَ‏ بِه‏ و هو لا يَدرِي‏.[11]

ترجمه: او را سیل برده است و نمیداند.

4. مشهورتر از اسبِ اَبلَق[12]

معادل عربی:

أشهَرُ مِنَ‏ الفَرَسِ الأبلَق.[13]

ترجمه: مشهورتر از اسبِ پیسه.[14]

5. دُمِ خر میپیمودند که هرگز زیادت نشود[15]

معادل عربی:

ثعالبی در ثِمار القلوب، ذیل «ذَنَب‏ الحِمار» چنین نوشته است: هر چيز را كه افزون مى‏گردد و كاهش نمى‏يابد به دُمِ خر مثل زنند.[16]

6. تا لَونِ غُراب، سفيد نشود، از اهل روزگار مردمى نيايد[17]

معادل عربی:

 لا يَكُونُ ذلك/کَذا حَتَّى يَشِيبَ الغُرابُ.[18]

ترجمه: چنین نخواهد شد مگر آنگاه که کلاغ پیر شود.

از آنجا که معتقد بودهاند که «...أنَّ الغرابَ لا یَشِیبُ أبداً»[19] یعنی: کلاغ هرگز پیر نمیگردد، مفهوم مثل این است که هرگز آن کار صورت نمیگیرد. گاهی نیز گویند: «لا أفعَلُ کَذا حتّی یَشیبُ الغُرابُ».[20]

7. پیشکاران او چون پاىِ پيل بودند كه بر قدِّ تَنَش آفريده بودند[21]

معادل عربی:

عَلَى قَدرِ جِرمُ الفِيلِ تُبنَى قَوائِمُه.[22]

ترجمه: به قدرِ حجم و اندازهٔ پیل به او پا داده شده است.

8. جماعتی نَمّامتر از آبگینه بودند[23]

معادل عربی:

أنَمُّ مِنَ الزُّجاجَةِ عَلَی ما فیها.[24]

ترجمه: غَمّازتر از آبگینه به آنچه در آن است.

9. مارافسای را اغلب مار کُشَد[25]

معادل عربی:

الحاوِي لا یَنجُو مِنَ الحَیّاتِ.[26]

ترجمه: مارافسا از [نیش] ماران رهایی نمییابد.

10. به إحتشامِ ایشان ستاره به روز میدیدند[27]

معادل عربی:

رَأَى الكَوكَبَ ظُهراً.[28]

 ترجمه: در ظهر (یا روز) ستاره دید.[29]

11. آن پیاده، فرزین آمد.[30]

معادل عربی:

تَفَرزَنَ البَيدَقُ.[31]

ترجمه: پیاده، وزیر شد.[32]

12. آن حِصرِم زَبیب گشت[33]

معادل عربی:

فلانٌ يَتَزَبَبُّ و هو حِصرِمٌ.[34] قد زَبَّبَ قَبلَ أن یَحَصرَمَ.[35] تَزَبَّبتَ حِصرِماً.[36]

ترجمه کُلّی مثل عربی مذکور ـ که به سه گونه نقل شد ـ چنین است: در غورگی (یا پیش از غورگی) مَویز شد.

13. مرده را از نیکوییِ کَفَن چه فایده باشد؟[37]

معادل عربی:

و هل تَرُوق دَفيناً جُودَةُالكَفَنِ؟[38]

ترجمه: آیا مرده را نکویی کفن خوش میآید (و یا مُرده را به شگفتی میآورد؟)

14. آبِ‏ زلال‏ به دهان بيمار ناخوش بود[39]

معادل عربی:

و مَن یَکُ ذا فَمٍ مُرٍّ مریضٍ/ یَجِد مُرّاً بِه الماءَ الزُّلالا.[40]

ترجمه: هر كه دهن تلخ و بيمار دارد، آب زلال را تلخ پندارد.[41]

15. باران‏ باشد كه‏ بر سگ بارد، بِدان گَنده‏تر شود[42]

به این مضمون در ادب عربی هم اشاراتی شده است:

الكَلبُ‏ يُوصَفُ بالنَّتنِ إذا بَلَّه المَطَرُ:[43] سگ آن هنگام که از باران خیس شود به گَندگی موصوف میشود. همچنین گفتهاند: و رِيحُها رِيحُ كَلبٍ‏ مَسَّه مَطَرٌ:[44] بویِ آن همچو بوی سگی است که باران خورده است.

16. سگ آنگاه پلیدتر باشد که به آب غسل کند[45]

معادل عربی:

أنجَسُ ما يَكونُ الكَلبُ إذا اغتَسَلَ.[46]

ترجمه: نجستر از سگ به هنگامی که شُسته و خیس شود.

17. سرِ باز آرایشی ندارد و هدهد تاجدار است[47]

برگرفته از این بیت ابوالفرج قمّی است:

... إنَّ البُزاةَرُؤُوسُهُنَّ عَواطِلُ‏/ و التّاجُ مَعقودٌ بِرَأسِ‏ الهُدهُدِ.[48]

ترجمه: سرِ بازها بیزیور است، در حالی که هدهد تاجدار است.

18. جاهلان خرانیاند که... چون گرسنه باشند بانگ بردارند، چون سیر شوند لگد زنند.[49]

معادل عربی:

كَحِمارِ السُّوءِ إن أشبَعتَه‏/ رَمَحَ النّاسَ و إن جاعَ نَهَقَ.[50]

ترجمه: همچون خرِ پست است، اگر آن را سیر کُنی به مردم لگد خواهد زد و اگر گرسنه شوَد بانگ برمیدارد.

19. چون گَلِّه‏ را برگردانند، بُزِ لنگ‏ پيش‏رو باشد[51]

معادل عربی:

إنَّ الوُحوشَ إذا رَجَعنَ نَوافراً/قُطعانُهنَّ، تَقَدَّمَت عُرجانُها.[52]

ترجمه: هرگاه چارپایان [از آبشخور و...] برگردند لنگانِ آنها پیشرو خواهند شد.

20. شترمرغ بودند كه نه ‏پَرَد و نه بار كشد[53]

معادل عربی:

مِثلُ النَّعامةِ لا طَيرٌ و لا جَمَلٌ.[54]

ترجمه: همچون شترمرغ، نه مرغ است و نه شتر.

21. وجود و عدم‏ ايشان يكى بود[55]

معادل عربی:

سَواءٌ هَو و العَدَمُ[56]

ترجمه: او و عدم برابر است

 22. سُؤرِ شراب بودند كه با ساقى‏ دهند[57]

معادل عربی:

کفَضَلاتِ أقداحٍ رُدِدنَ عَلَی السّاقِی.[58]

ترجمه: مانند باقی‌مانده‌های جامهای شراب که به ساقی برگردانده میشود.

23. آفتاب را اگر غيبت نبودى، از وى ملال خاستى‏[59]

معادل عربی:

لَو لَم تَغِب شَمسُ النَّهارِ لَمُلَّت.[60]

ترجمه: اگر آفتاب روز پنهان نمیشد (و غروب نمیکرد) ملالانگیز میگشت.

24. طعامها چون از دهان بگذرند، همه يكسان باشد[61]

معادل عربی:

تُنافِسُ في طِيبِ الطَّعامِ و كُلُّه‏/ سَواءٌ إذا ما جاوَزَ اللَّهواتِ.[62]

ترجمه: در خوراکِ دلچسب و نیکو رغبت میکنی، حال آنکه همه آن خوراکها چون که از گلو بگذرد یکسان‌اند.

25. در این جهان، نعمتی که بر آن، کس را حسد نباشد جز تواضع نیست[63]

معادل عربی:

كُلُّ [ذِي] نِعمةٍ محسودٌ عَلَيها، إلّا التَّواضُعُ.[64]

ترجمه: به هر نعمتی جز فروتنی رشک میبرند.

26. حسود بر آن‏كس كه او را هيچ گناه‏ نباشد، خشمناک بود.[65]

معادل عربی:

الحُسودُ مُغتاظٌ عَلَى مَن‏ لا ذَنبَ لَه عِندَه.[66]

ترجمه: حسود بر بی‌گناه خشمناک است.

27. از زبان مردم کس خلاص نمییابد[67]

معادل عربی:

مَن يَسُدُّ أفواهَ النّاس؟[68] چه کسی [میتواند] زبان مردم را ببندد؟

إعلَمُوا أنَّكم لَن تَقدِرُوا عَلَى خَتمِ أفواهِ‏ النّاسِ‏ مِن الطَّعنِ و الإزراءِ عليكم:[69] بدانید که شما نمیتوانید زبان مردم را از نیش زدن و تحقیر کردنتان ببندید.

28. اگر گورى‏ رايگان ديدى، بيم آن بودى كه در آنجا خُفتى[70]

معادل عربی:

إذا وَجَدتَ القَبرَ مَجّاناً فادخُل فِيه.[71]

ترجمه: اگر گورِ مجّانی یافتی خود را در آن انداز.

29. تَیس را عزمِ دوشيدن كردى[72]

معادل عربی:

إنَّ الذَّى يَرتَجِي نَداكَ كَمَن‏/ يَحلِبُ‏ تَيساً مِن شَهوَةِ اللَّبَنِ[73]

ترجمه: كسى كه به بخشش تو چشم داشته باشد، مانند كسى است كه به آرزوى شير، بزِ نَری را مى‏دوشد.

30. کوه را از آنکه بُزِ کوهی بر آن سر زند، چه زیان دارد؟[74]

معادل عربی:

كَناطِحٍ صَخرةً يوماً ليَفلِقَها / فلم يَضرِها و أوهَى قَرنَه الوَعلُ.[75]

ترجمه: همچو شاخزننده به صخرهای برای شکافتن آن است، اما به صخره آسیبی نرسانید و شاخ بز کوهی شکسته شد.

31. هیچ باد، غبار او نمیشکافت[76]

معادل عربی:

ما يُشَقُّ‏ غُبارُه.[77]

ترجمه: غبارش شکافته نمیشود.[78]

32. گریانی خندانتر از قلم ندیدهاند‏[79]

معادل عربی:

لَم أرَ باكِياً أحسَنُ تَبَسُّماً مِنَ القَلَم‏.[80]

ترجمه: گریانی خوشخندهتر از قلم ندیدم.

33. خط، زبانِ دست است[81]

معادل عربی:

الخطُّ لِسانُ‏ اليَدِ.[82]

ترجمه: خط، زبانِ دست است.

34. بسیار، زنِ نیکو را طلاق دهند[83]

معادل عربی:

رُبَّ حَسناءَ طالِقٌ.[84]

ترجمه: چه بسا نکورویی که طلاق داده شود.

35. شبكهٔ ناهموارى بازگستردند[85]

معادل عربی:

فلانٌ قَد نَصَبَ شَبَكَتَه.[86]

ترجمه: تورش را گسترده و پهن کرده است.

36. به زبانِ خوش مار را از سوراخ بیرون آوردی[87]

 معادل عربی:

مَن یَستَعِن بالرِّفقِ في أمرِه / یَستَخرِجِ الحَیَّةَ مِن جُحرِها.[88]

ترجمه: هرکس در کارش نرمی کند مار را از سوراخ بیرون میکشد.

37. همچون عَقعَقَند که در روش تَشَبُّه به کبک کند[89]

معادل عربی:

و كَم مِن غُرابٍ رامَ مِشيةَ قَبجَةٍ / فأُنسِيَ مَمشاه و لم يَمشِ كالحَجَل[90]

ترجمه: چه بسا کلاغی که میخواست همچو کبک راه برود امّا راه رفتن خود را هم از یاد برد و نتوانست همچو کبک راه رود.

38. أَراقِم شَرّ میانِ ایشان به جنبش آمدند[91]

در متون ادبی عربی در برابر «به جنبش آمدن ماران شرّ...»، «به جنبش درآمدن کژدمان...» به کار رفته است و به همان معنای شرانگیزی و ... است. ثعالبی چنین آورده است: «دَبيب العَقرَب: استعاره است براى سخنچين و شرّ برانگيز. گويند: «دَبَّت‏ عقارِبَ‏ فلان»:[92] كژدمهاى فلان جنبيدند؛ يعنى پيش‌درآمد شرّ و ناراحتى وى نزديک گرديد. شاعر گفته: مَن نَمَّ فى النّاسِ لَم تُؤمَن عَقارِبه‏/ عَلَى الصِّديقِ و لم تُؤمَن أفاعيه...‏: كسى كه در ميان مردم سخن‌چینی كند، از بدخواهى و شرّ او دوستان ‏نتوانند آسوده بمانند و از كژدمان و ماران وى آسايشى نيست...».[93]

39. مانندهتر از آب به آب بودند[94]

معادل عربی:

أشبَهُ‏ مِنَ الماءِ بِالماءِ.[95]

ترجمه: هممانندتر از آب به آب.

40. تیرِ حوادث را در دل او جای نبود؛ پیکان بر سرِ پیکان آمد[96]

معادل عربی:

...فصِرتُ إذا أصابَتني سِهامٌ‏/ تَكَسَّرَتِ النِّصالُ‏ عَلَى النِّصالِ‏.[97]

ترجمه: «از (کثرت) ِاصابتِ تير چنان شدم كه چون تيرى بر بدن من خورَد پيكان آن تير به پيكان تيرهاى پيشين برخورد و بشكند. (مراد آنكه دل من، سراسر از تير (حوادث و بلايا) پوشيده شده بود)».[98]

41. او را در هر دیگی کَفچهای بود[99]

معادل عربی:

 لَه في كُلِّ قِدرٍ مِغرَفَة.[100]

ترجمه: در هر دیگی کَمچهای دارد.[101]

42. همچون باز بود كه چشمش نه از مَذَلَّت دوزند[102]

معادل عربی:

و لا مِنَ الذُّلِّ حِيصَت مُقلَةُ البازِ.[103]

ترجمه: دوخته شدن چشم‌باز نه از خواری است

43. آدمى را كه غذاى‏ اول‏ در رَحِمِ مادر خونِ حيض باشد و عاقبت گنديده شود، زِعارت و تكبر نرسد[104]

سنجیده شود با:

مَا لِابنِ آدَمَ وَ الفَخر، أَوَّلُهُ نُطفَةٌ وَ آخِرُهُ‏ جِيفَةٌ وَ لَا يَرزُقُ نَفسَهُ وَ لَا يَدفَعُ حَتفَه‏.[105]

ترجمه: پسر آدم را با ناز چه كار كه آغازش نطفه بوده است و پايانش مردار. نه روزى خود دادن تواند و نه تواند مرگش را باز راند![106]

44. از باران برخاستند، با ناودان نشستند[107]

معادل عربی:

فَرَّ مِنَ المَطَرِ و قَعَدَ تَحتَ المِيزابِ[108]

ترجمه: از باران گریخت و در زیر ناودان نشست.

45. بِدان دود که دید پنداشت که بریان خواهند کرد، ندانست که داغ خواهندنهادن[109]

معادل عربی:

رُبِّ نارِ كَيٍّ خِيلَت نارُ شَيٍّ.[110]

ترجمه: چه بسا آتشی که برای داغ کردن افروخته شده، آتشِ کباب پنداشته شود!

46. همچون مار باشد كه در دندان‏ او زهر باشد و در گوشت او ترياک[111]

معادل عربی:

لَئِن كانَ سَمٌّ ناقِعٌ تَحتَ نابِها/ فَفِي لَحمِها تَرياقُ‏ غائلةِ السَّمّ‏[112]

ترجمه: اگر شرنگی مُهلک در زیر دندان مار است، در گوشت او پادزهری برای شرنگ کُشنده است.

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

حقایق

حقایق

ناشناس

حقایق متنی کهن (شاید قرن پنجم یا ششم) از نویسنده ای ناشناس است. نسخ کتاب در چین بود. هرچند کتاب در ب

دانشنامه ی هزاره (جلد اول)

دانشنامه ی هزاره (جلد اول)

زیر نظر شورای علمی

دانشنامه یا دایرة المعارف، به کتابی گفته می شود که به ترتیب الفبایی یا موضوعی، درباره ی رشته یا رشته