رساله ایضاح الانباء ثقه الاسلام تبریزی در تعیین روز تولد رسول خدا و شهادت امام حسین
خلاصه
رساله ای است در باب تعیین روز ولادت رسول خدا (ص) و همین طور روز قتل امام حسین (ع) بر اساس آگاهی های نجومی و تقویمی.
ايضاح الانباء فى تعيين مولد خاتم الانبياء<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
و مقتل سيّد الشهداء
نگاشته
ثقة الاسلام على بن موسى بن محمّدشفيع خراسانى تبريزى
(1277 - 1330 ق)
بهكوشش
رسول جعفريان
مقدّمه مصحّح
شهيد ثقة الاسلام، مردى دانشى
خاندان ثقةالاسلام از خاندانهاى علمى برجسته تبريز است كه بويژه از زمان ميرزا شفيع كه از شاگردان شيخ كاظم رشتى بود، به عنوان يك رشته از رشتههاى مرام شيخى شناخته مىشوند. فرزند ميرزا شفيع، شيخ موسى بود كه پدر ميرزا على ثقةالاسلام، همين نويسنده ما و ميرزامحمد است كه همگى از علماى شيخى تبريزند. آگاهيم كه شيخيه تبريز تفاوت چندانى با ديگر اماميه ندارند و راهشان از شيخيه كرمان جداست. يك شعبه از شيخيه تبريز احقاقىها هستند كه همچنان بر برخى از باورهاى خاص تكيه دارند، امّا خاندان ثقةالاسلام، پايبند اجتهاد و تقليد بودند و استقلالى از ساير علما نداشتند.
زندگى سياسى مرحوم ثقةالاسلام، تاكنون مورد توجّه بوده و بجز دو كتاب زندگينامه شهيد نيك نام ثقةالاسلام تبريزى و مجموعه آثار قلمى شادروان ثقةالاسلام شهيد تبريزى كه به قلم و كوشش نصرتالله فتحى در سال 1352 و 1355 چاپ شد، شرح حالهاى ديگرى نيز براى وى منتشر شده است. نويسنده اين سطور بناى سخن گفتن در آن باره را ندارد و البته مطالبى درباره جريان شهادت وى بهدست روسهاى تجاوزگر در مقدّمه ناشر قديم اين اثر هست كه در ادامه اين مقدّمه خواهد آمد.
اما به لحاظ علمى، مرحوم ثقةالاسلام شهيد در دو رشته تبحر علمى داشته و اين افزون بر آگاهىهاى گسترده وى در علوم اسلامى بهويژه فقه بوده است. نخست در كتابشناسى كه از كار سترگ او با عنوان مرآت الكتب تتبع و تحقيق وى به خوبى آشكار است.
حوزه علمى ديگر مورد علاقه او تاريخ و دانشهاى وابسته به آن است كه از همين رساله مىتوان به دامنه آن پىبرد.
علاوه بر آن، چنان كه از همين رساله بر مىآيد وى در دانش نجوم و رياضى به سبك و سياق سنّتى آگاهىهاى استادانهاى داشته و يك چشمه آن را در اين رساله نشان داده است.
وى از نسل كتابشناسان برجستهاى است كه اين زمان در حوزه سامرا و نجف ظهور كردند و از آن جمله ميرزا حسين نورى بود كه مؤلّف ما به وى عنايت خاص دارد. اين همان مكتب و سنّتى است كه علامه آقابزرگ طهرانى از دل آن ظهور كرد.
آن زمان، آثار مصرىها بهتدريج به ايران مىرسيد و عمده راه وصول آنها به ايران از طريق عثمانى بود كه در درجه اوّل وارد تبريز و سپس تهران مىشد. بدين ترتيب، ثقةالاسلام كه خود كتابشناس و مشتاق اين قبيل آثار بود، از آنها بهره مىبرد.
علاوه بر اينها، آثار چاپ استانبول هم كه عمدتاً تركى بود در اختيار وى قرار ميگرفت و چنان كه از همين اثر نيز بر مىآيد، وى از آثار تركى استفاده مىكرده است. بنابرين او از دانش جديد تركى نيز كه تلفيقى از دانش قديم و جديد اروپايى بود، بهرهمند بود. وى خود از آنان با عنوان «مورخين فرنگ» ياد كرده و از تلاش آنان نيز براى تعيين برخى از تواريخ مربوط به رخدادهاى پيش از اسلام ياد كرده است.
تاريخچه اختلاف بين 12 و 17
هدف اصلى اين رساله، اثبات اين نكته است كه ولادت رسول اكرم (ص) هفدهم ربيعالاوّل است. اين مسأله به همراه چند مسأله ديگر در باب اول كتاب مطرح شده است. تعيين ولادت در هفدهم به عنوان هدف اصلى نگارش اين رساله، نكتهاى است كه خود مرحوم ثقةالاسلام در ميانه اين رساله به آن تصريح كرده است: «بعد از فراغت از اصل مقصود كه اثبات جمعه هفدهم ربيعالاوّل بود، مناسب ديدم....».
داستان از اين قرار است كه مرحوم كلينى در كافى، ولادت رسول خدا (ص) را در 12 ربيعالاول دانسته، در حالى كه از شيخ مفيد به بعد، تاريخ ولادت 17 ربيع عنوان و ميان علما پذيرفته شده است. بحث ياد شده ضمن بحث هاى تقويمى كه زمان صفويه درباره نوروز نوشته شد، بار ديگر طرح گرديد.
يكى از نخستين مسائل براساس گفته كلينى، فاصله ميان زمان حمل و ولادت رسول خدا (ص) بود. كلينى گفته است كه حمل در ايام تشريق (روزهاى 11 - 13 ذىحجّه) بوده و ولادت در 12 ربيعالاول. اين يعنى سه ماه. شهيد ثانى در شرح لمعه اين مسأله را مورد اشكال قرار داده و با جوابى در اين حد كه شايد اين از ويژگىهاى رسول خدا (ص) بوده به آن پاسخ داده، اما افزوده كه در منابع، تاكنون چنين ويژگى درباره حضرت، جايى نديده است.(1) اين اشكال و جواب مورد توجّه قاضى بن كاشف الدين يزدى (م 1075 در اردبيل) از شاگردان شيخ بهائى (م 1030) صاحب آثار متنوع از جمله جام جهاننماى عباسى درباره ويژگى هاى شراب، قرار گرفته و تلاش كرده است تا با طرح مسأله نسيء آن را پاسخ دهد. وى رساله كوچكى با عنوان رسالة فى مولد النبى (ص) ويژه همين موضوع در چهار صفحه نگاشته است.(2)
اما در اصل بحث مولد النبى (ص) و اين كه روز 12 بوده است يا 17، مفصّلترين بحث از آن آقارضى قزوينى (م 1096) است. نوشتههاى آقارضى مورد توجّه مرحوم مجلسى قرار گرفته و وى كه با آنها موافق نبوده، بدون نام بردن از او، تنها با گفتن «بعض المحققين» به نقد مطالب وى پرداخته است. قزوينى در يكى از مدخلهاى لسان الخواص كه ويژه بحث از تقويم است، بحثى را درباره مولد النبى، نوروز و تاريخ آن مطرح كرده است. اين مدخل ارثماطيقى است كه به معناى علم الاعداد است. وى در آنجا بحثهايى نيز در باره سال شمسى و قمرى و كبيسه و جز آن دارد.
آقارضى ضمن بحث از نظريه كلينى و مفيد، دليل غلبه نظريه شيخ مفيد را پيروى شيخ طوسى از او مىداند كه سبب شد اين تاريخ در ميان شيعه رواج يافته و به خصوص در بلاد عجم انتشار يابد. وى بر اين باور است كه مبناى عمل مستمر در مكّه و مدينه بر اساس همان 12 ربيع است. وى سپس مىافزايد كه من رسالهاى به فارسى در اين باره نوشتهام، موضوعى كه پيش از من كسى چنين به آن نپرداخته است. من در آنجا دلايل كافى براى اثبات اين كه عقيده كلينى درست است، اقامه كردهام. سپس خلاصه آن دلايل را آورده است.(3)
اما رساله فارسى آقا رضى قزوينى كه به نام مولوديه نيز شناخته مىشود، مشتمل بر ادلهاى است كه وى در اين باره اقامه كرده است. نسخهاى از اين رساله به شماره 16871 در كتابخانه مجلس با عنوان مولوديه موجود است. اين رساله در اختيار ثقةالاسلام تبريزى نيز بوده و از آن در ايضاح الانباء نقل كرده است. قزوينى در بيستم جمادى الثانيه 1092 ق از تأليف آن فراغت يافته است.(4)
اين بحث در اوائل سده 14 ق، بار ديگر توسط مرحوم ميرزا حسين نورى مطرح شده و او رساله ميزان السماء را در اين باره نوشت.(5) مرحوم ثقة الاسلام نيز با توجه به نوشتههاى او ديگران، و بر اساس نقدها و مطالبى كه در اين باره داشته، البته در تأييد روز 17 ربيع، مصمم شده است تا در اينباره رسالهاى بنويسد كه همين رساله حاضر است.
همين زمان سيد ابراهيم مدرس حسينى اصفهانى نيز رسالهاى در مولد النبى (ص) نوشت كه آقابزرگ نسخهاى از آن را در كتابخانه شيخ الشريعه اصفهانى ديده است. وى مىافزايد كه ميرزا محمد مهدى پسر شيخ الشريعه در رسالهاى كه در اين باره نوشته، از آن نقل كرده است.(6)
در اين زمينه ميرزا محمد مهدى فرزند شيخ الشريعه اصفهانى نيز رسالهاى با عنوان إعلام الأعلام بمولد سيد الأنام در تعيين تاريخ تولد پيامبر (ص) نوشته است. اين رساله تقرير عقيده پدر او يعنى شيخ الشريعه است كه با گفتههاى ميرزاى نورى در ميزان السماء موافق نبوده است. آقابزرگ كه با وى محشور بوده است، با اشاره به اين كه نسخهاى از لسان الخواص قزوينى در اختيار شيخ الشريعه بوده،(7) مىگويد كه به همين دليل، مرحوم شيخ الشريعه در انجام اعمال مستحبى روز ولادت، احتياط كرده هم در 12 و هم در 17 آن اعمال را به جاى مىآورد.(8) در ميان متأخرين، مرحوم تسترى در رساله تواريخ النبى و الآل تمايل به 12 ربيع داشت، اما به طور عموم، در ميان شيعيان، ولادت همان روز 17 پذيرفته شده است. اين در حالى است كه از زمان طرح بحث وحدت شيعه و سنى در ايران پس از انقلاب، هفتهاى كه 12 و 17 در آن است، به عنوان هفته وحدت اعلام شده است.
بجز آنچه مرحوم ثقةالاسلام در اين رساله در باره تعيين روز ولادت نوشته است، به چند نكته ديگر در حاشيه همين بحث پرداخته است كه يكى از آنها تعيين تاريخ حمل آمنه به رسول خداست. مشكل عمده اين بحث از آنجاست كه مرحوم كلينى زمان حمل را ايام تشريق دانسته است كه تا ربيعالاول فقط سه ماه مىشود. مؤلف مجبور شده است تا پاسخهايى كه به اين نكته داده شده و عمدهترين آنها مربوط به تفسير «نسىء» است، طرح و بررسى نمايد و آشنايى خود را با بحث تقويم نشان دهد. به دنبال آن نكتهاى نيز درباره تعيين روز وفات رسول خدا (ص) دارد. اين مطالب باب نخست كتاب را تشكيل مىدهد.
اما باب دوم كتاب كه در واقع رساله مستقلى است، به بحث تعيين روز عاشورا در ايام هفته اختصاص يافته و اين كه دقيقاً بر اساس محاسبات نجومى و تقويمى، روز عاشورا چه روز از هفته رخ داده است. اين مطلب گويا سالها پيش از آن به صورت مقالهاى در يكى از مطبوعات منتشر شده و در اينجا با اصلاحاتى، دوباره درج شده است.
نسخه چاپى 1330 ق
تأليف رساله ايضاح الانباء در رمضان سال 1329 ق حوالى شش ماه قبل از شهادت اوست و بنابرين بايد يكى از آخرين نوشتههاى علمى او باشد. نويسنده در جايى از همين رساله مىنويسد: «چنانچه غرّه وسطى محرّم سنه 1329 كه سال حاضر است يكشنبه و غرّه هلالى آن سه شنبه بود». ختم كتاب در زمان محاصره شهر توسط روسها رخ داده است، چنان كه خود در اواخر مىنويسد: «اين است خلاصه تحقيقات عاجزانه و محصول تتبعات ناقصه ناچيزانه كه با اختلال حال و توزع بال(9) و انقلاب دهر و محاصره شهر به رشته تحرير كشيده شد». تاريخ دقيق را در پايان رساله به اين ترتيب آورده است: «و فراغ از تأليف واقع شد در شهر رمضان سنه هزار و سيصد و بيست نه».
بانى چاپ اين رساله در مقدّمه كتاب كه شرح حال ثقةالاسلام را نگاشته، درباره تأليفات وى و نيز همين رساله مىنويسد: «و آنچه [از آثار او] مهم است همانا كتاب مرآة الكتب است كه با صرف اوقات با وجود اشتغالات و گرفتارى بهقدر مقدور، اسامى كتب و تأليفات شيعه را جمع و تأليف كردهاند و هنوز بطبع نرسيده، و فعلاً همين رساله است انتشار مىيابد كه در عين بحبوحه انقلاب و اختلال احوال، مشغول تحرير و تأليف آن بودهاند».
كتاب مرآة الكتب يكبار به صورت عكسى از روى خط ثقة الاسلام و بار ديگر به صورت حروفى با تصحيح آقاى رفعيى علامرودشتى توسط انتشارات كتابخانه مرعشى چاپ شده است.
گفتنى است كه برخى ديگر از آثار قلمى او نيز توسط نصرتاللّه فتحى با عنوان آثار قلمى مرحوم ثقة الاسلام شهيد در سال 1355ش به چاپ رسيد.
گويا چاپ آن هم در همان زمان آغاز شده است كه با رخداد شهادت وى متوقف مانده و بيست و اندى سال بعد دوباره به دست چاپ سپرده شده است. دوران رضاشاهى كه ديگر به اين قبيل نوشتهها اهميتى داده نمىشد و بعد از آن، چندان مورد توجّه قرار نگرفته است.
در متن چاپى اين رساله در محرم 1351ق مطابق اول ارديبهشت 1312ق ضمن صفحهاى مدير مطبعه حقيقت نوشته است: «اين رساله در حال حيات حضرت شهيد فقيد - أعلى الله مقامه - شروع به طبع آن شده. ليكن بواسطه وقوع قضيه ناگوار آن مرحوم، و پارهاى عوايق و حوادث دهر، در عهده تعويق و تأخير مانده تا اين كتاب به مناسبت «الاُمور مرهونةُ باوقاتها» در اين اوقات با تأييد يزدانى از طرف بندگان حضرت مستطاب شريعتمدار ملاذ الانام «آقا ميرزا محمد آقاى ثقة الاسلام» دامت بركاته، برادر معظم آن مرحوم، اقدام به طبع و انتشار اين رساله گرديد و شرح قضيه آن مرحوم نيز ضميمه آن شد تا براى مطالعه كنندگان مايه تبصّر گردد».
بدين ترتيب و با توجّه به اين كه روى صفحه اوّل تاريخ چاپ رساله 1330 ق از سوى مطبعه اميد آمده است، بايد چنين تلقى كرد كه فرمهاى كتاب همان سال شهادت چاپ شده، اما بيست سال بعد مجلّد شده و همراه چاپ شرح حال مرحوم ثقة الاسلام، به بازار آمده است. چاپ اوليه در مطبعه اميد بوده و چاپ شرح حال و جلد كتاب در مطبعه حقيقت به انجام رسيده است.
روش تحقيق ثقةالاسلام
واقعيت آن است كه ثقة الاسلام، محقق و پژوهشگرى است كه با توجّه به منابع و مآخذ موجود در دسترس، آنچه را در حد توان يك محقق است، به انجام رسانده است. اين به معناى درستى برخى از نتيجه گيرىهاى آن مرحوم نيست، كما اين كه حدس زده است عاشورا در سال شصت رخ داده است، اما به اين معناست كه وى روش علمى را براى تحقيق مىشناخته و از آن در اين پژوهش بهره برده است.
توجّه وى به مسائل نجومى و جستجو براى يافتن واقع، نشان مىدهد كه وى با روش كار در تقاويم آشناست و تمام تلاش خود را به كار مىگيرد تا در صورتى كه براى مثال، شخصى مانند ابوالفرج اصفهانى، براى تعيين روز هفته براى شهادت امام حسين، به مسائل نجومى استناد كرد، او نيز با همان روش به نقد اظهارات وى بپردازد.
در كنار روش تحقيق، وى يك منبعشناس حرفهاى است و بىدليل به يك مرجع استناد نمىكند. زمانى كه برخى براى اثبات روز دوشنبه به روز شهادت امام حسين به زيارت مفجعه استناد مىكنند، مىنويسد: «امّا زيارت مفجعه كه بر افواه عوام افتاده، از زيارات مأثوره از ائمه هُدى نيست و در هيچ يك از كتب معتبره زيارات، ذكرى از آن نشده، بلكه زيارت مزبوره تلفيق كرده شخص مجهولى است».مانند اين رويّه را در برخورد با منابع ديگر هم دارد. مختصر آن كه تيزبينى هاى كتابشناسانه او به خصوص وقتى آشكار مىشود كه كتاب مرآة الكتب آن مرحوم را مطالعه كنيم.
نسب آن مرحوم و شمّهاى از حالات اجداد ايشان(10)
مؤلّف اين رساله حضرت عليينرتبت آقاى آقا ميرزا علىآقا ثقةالاسلام - اعلى الله مقامه - كه عصر روز عاشورا 1330 هجرى در شهر تبريز با پنجه قهر و استبداد اجانب بهرحمت ايزدى واصل شده، محض اينكه حيات و خدمات آن مرحوم مخفى نماند و شمهاى از سوانح عمرى ايشان معلوم و مايه قدردانى جامعه اسلامى گردد، به طريق اجمال تذكر داده مىشود:
على بن موسى بن محمد شفيع بن محمد جعفر بن محمد رفيع بن محمد شفيع خراسانى الاصل تبريزى المسكن، تمام آباء و اجداد ايشان از جمله اكابر و علماء و فضلاء شهر تبريز بوده و هر يك از ايشان در عصر خويش، از خيرخواهى دولت و ملت كوتاهى نكرده و مرحوم ميرزا محمد شفيع در عصر نادر شاه افشار، بهواسطه اينكه در موقع مقابله با عثمانىها و حمله به عساكر ايشان در شهر تبريز ارائه طريق و راهنمائى نموده بود، مورد توجّه، و بالاخره مستوفى آذربايجان و سمت وزارت داشته و شخص عاقل و مدبّرى بوده است.
و مرحوم ميرزا محمدرفيع از جمله علماء اعلام و از تلامذه علامه بهبهانى و شيخ يوسف بحرانى صاحب حدايق و از طرف آن مرحوم مجاز بودهاند.
و ميرزا محمدرضى خوشنويس معروف، برادر كوچك آن مرحوم است. شمّهاى از نگارش مرحوم عبدالرزاق بيك دنبلى در حق آن مرحوم به قرار ذيل است:(11)
ميرزا محمد رفيع از جمله تلامذه علامه بهبهانى، صدرنشين انجمن قدردانى، خلاصه اصفياء كرام و نقاوه اتقياى ايام، محقّق علماى اعلام، مدقّق فضلاى عالى مقام، مسيحى خضردانش، ادريسى قضابينش، بزرگوارى متنسّك متهجّد، خواجه متقشّف متعبّد، عظيم القدرِ رحيب الصدر، رفيع المنزلة منيع المرتبة، در حل عبارات مشكله و مسائل غامضه از قدرت [فضل و قوّة] استحضار فيروز، و در تصادم حوادث دهر ملامت بهر، و در تلاطم امواج فتن، عقل آموز و تجربت اندوز، مشربش بسعالى، و شبها در مناجات يزدان درّ اشكى از ديدهريزان چون لآلى [غالى(12)] و حالى(13) به حليه خداشناسى حالى،(14) صديقى با وفا و وقار بود، [توفيق مغفرتش رفيق] و عزيزى با نجدت و فخار، و در انجمن دنيا با اهل ديار غربا شفيق بود،(15) و از قدردانى، نجبا را در شدّت و رخاء بهترين رفيق، از مخالف سليقه و مشرب خويش به شدّت مجانب و به دوستان جنانى(16) خود قلباً و لساناً سراً و عياناً راغب، تا اينكه مىنويسد: همواره در جويبار لطفش سلسبيل بارد، نصيب صادر و وارد،
يزدحم الناس على بابه
و المشرع (17) السهل كثير الزحام(18)
بهرهياب از خوان ايثارش موالى و معاند، از صافى طينت و صدق نيّت خلق [و صلاحجويى و خيراهى صاحب خلق] جميل و طور نبيل و شأن جليل، رأى مصلحت دانش دشمن و دوست را در مشورت رهبر و دليل، و انواع نعمش بىنقم، به مقيم و طارى و غريب و ابن السبيل، سبيل بود؛
خانهاش منزل درويشان بود
حاصلش قوت جگرريشان بود
منزل صادر وارد كويش
منهل عذب موارد كويش
شمع انجمن اين ديار، بل در دقيقهيابى و آداب دانى سواد العين هر سواد نزهت آثار.
چون در شهور سنه هزار و صد و نود و نه [1199] [از غربت] به وطن باز آمدم [و آنجناب از تعمير سرّ من رأى در سنه هزار و دويست به تبريز مراجعت كرد(19)] با وى انباز و همراز شدم. قطع نظر از الفت و قرابت ظاهرى در خدمت فضل پرورش، ارادتى و صداقتى حاصل شد و رابطه روحانى متواصل؛ از پيوند اهل ديار بريدم و به صحبت بىنفاقش آرميدم...(20).
والد ايشان ميرزا محمد شفيع را كه اصل ايشان از معارف خراسان بوده، و فرزند نامى و دو خلف سعادتمند گرامى بود، ميرزا محمد رفيع و ميرزا محمد رضى.
اين يكى ادريس موسىمرتبت
وان دگر برجيس عيسىمنقبت
اين يكى از فاضلان روزگار
وان دگر از منشيان سحركار
لفظ او را نثره و شعرى رهين
كلك اين را بحرها در آستين
گزارش حال رضىالدين عن قريب در صوادر احوال خاقان سليمان خصال و خسرو جمشيد اقبال رقم زده كلك گوهر نگار خواهد شد.(21)
در شهور سنه [1198 ابن عمّ مؤلّف] احمد خان بن مرتضى قلى خان دنبلى، بناى تعمير مشاهد متبركه سرّ من رأى كه سالها مشهور ضمير مهر تنويرش بود نهاد، و قريب دوازده هزار تومان زر مسكوك براى انجام و اتمام اين امر شگرف نزد آن جناب فرستاد و وى قريب دو سال در آن حدود متوقف بود و به تتميم اين امر اشتغال مىنمود و در تعمير مشاهده منوّره امام علىالنقى و امام حسن عسكرى و افراختن طاق و رواق آن امكنه عرش نطاق و بناى مسجد صاحب الامر و سرداب كه غيبت امام - عليهالسلام - در آن مقام اتفاق افتاده، مساعى جميله به تقديم رسانيد. قبله مسجد احمد مستنصر عباسى انحرافى داشت، اساس مسجد را [به يكبارگى] از زمين برداشت و محراب را به وضع دايره هندى راست و مسجد را تمام كرد. چون هنگام تعمير ضرايح مقدّسه و توسيع صحن روضه جنّت نهاد، به كندن اطراف مضاجع منوّره مشغول شد، بنّا و عمله در نبش قبور تو فتش مزارات عامّه همّت گماشتند. [عامه و اهالى بغداد مانع شده نزد سليمان پاشا غوغا و شورش عظيم برآوردند. جناب ميرزا، پاشا را ملاقات كرده به لطايف الحيل و سخنان معقول وجود و احسان، آن جماعت را ساكت كرده بهكار خود پرداخت.(22) بالضروره صحن مقدس را از اخشاب و الواح و صناديق صناديد آل عباس كه ابدان ايشان از مرور دهور سمت اندراس يافته بود پاك رفتند، و عظام رميمه عامه را جمع كرده در حفره ديگر نهفتند. يكى از آن جمله صندوق واثق عباسى بود كه بعد از معتصم خليفه شد... .
القصّه، جناب ميرزا مادام الحياة نزد سلاطين و امراء و حكام احترامى تمام داشت. عمرش قريب به هفتاد بود كه در اوّل(23) شوّال سنه هزار و دويست و بيست و دو [1222 از اين محنت آباد درگذشت. نعش مطهّرش از تبريز به نجف اشرف نقل شد و از مآثر او نسخهاى ست كه در ردّ صوفيه نوشته شده است.(24) (انتهى)
ميرزا محمدجعفر از اكابر و فضلاء شهر و با لقب صدر ملقب و در سنه 1235 هجرى قمرى مرحوم شده.
ميرزا شفيع جد ثقةالاسلام
همچنين حضرت حاجى ميرزا شفيع آقا، ابتداء [به] صدر كه لقب آباء و اجدادى بود ملقب، و ثانياً با لقب ثقة الاسلام ملقّب و مخاطب بودند. سالها در عتبات عاليات، محضر اكابر علماء اعلام مشغول تحصيل علوم دينيه و مخصوصاً در محضر سيد عالم كامل حاجى سيد كاظم رشتى - اعلىالله مقامه - معارف الهيه را تكميل و از طرف آن مرحوم مجاز بودند و بعد از مراجعت به تبريز، ساليان دراز همواره مرجع و ملجأ عموم ناس بود. در مجالس عمومى و خصوصى، مشغول هدايت و ارشاد مردم و تخم معرفت و توحيد را در قلوب مؤمنين كاشته، و مرحوم مزبور از جمله اشخاص عاقل و برجسته و برگزيده عصر خويش و از نقطه نظر ابقاء بناى صلح و آسايش در بين جامعه طرف اعتماد و توجه دولت و ملت بوده، و مراتب خيرخواهى و حقگزارى را نسبت به عامه ناس به تقديم رسانده، چنانچه هنگام هجوم و غارت خانه مرحوم ميرزا صادق قائم مقام و فتحعلىخان صاحبديوان شيرازى، كه هر دو از پيشكاران و حكام وقت بودند كه از طرف رجال و اوباش شهر تبريز سرزده و اقدام شده بود، در سايه تدابير حكيمانه و نصايح مردم، جان و ناموس قائم مقام را از تعرّض ديگران محافظ و از خطر مستخلص نمود. همچنين در وقعه صاحبديوان، از غارت اشرار دفاع كرده و خود را مواجه خطر نموده و بطورى كه لازم بود از هرزگى و تعدّى اجامر جلوگيرى كرد. و بالجمله تاريخ تولّد ايشان 1218 هجرى و تاريخ وفات ايشان در كربلاى معلى شهر شوال 1301 هجرى اتفاق افتاده و در قاض الحاجات در مقبره مخصوص مدفون هستند.(25)
ميرزا موسى پدر شهيد ثقةالاسلام
حضرت مرحوم حاجى ميرزا موسى آقا ثقةالاسلام به تاريخ 1258 هجرى متولد و در عصر خود از جمله علماى طراز اوّل شهر تبريز، سالها در عتبات عاليات مشغول تحصيل و مخصوصاً در محضر عالم فاضل آخوند ملاتقى هروى اصول و فقه را تكميل و در محضر والد مرحومش حاجى ميرزا شفيع آقا ثقةالاسلام از كسب كمالات معنويه و مراتب معارف الهيه بهرهمند و استفاده كلّى نموده و مقام ارجمندى را احراز كرده بودند، و در مجالس عمومى و خصوصى از القاء مطالب حقه و نشر معارف الهيه دريغ نفرموده و جلب توجّه عامه و خاصه را نموده بودند. همچنين همواره به اقتضاء فطرت سليمه در مقام خيرخواهى نسبت به دولت و ملت بوده، چنانچه در قضيه رژى انحصار دخانيات كه تمام علماء شهر تبريز در رفع آن اتفاق كرده بودند، ايشان نيز در حفظ حدود صلح بين دولت و ملّت مساعى جميله بذل نموده تا محذور مترقَب، در سايه اتحاد و رايكانى تمامى علماء اعلام مرتفع گرديد.
در سال 1314 هجرى بواسطه تعرض و گفتگوى يكنفر مسيحى نسبت به يك نفر طايفه نسوان از مسلمين فتنهاى كه توليد كرده، مسيحى و ارمنى به قونسلگرى روس پناهنده شده، مفسدين دامنى به اين آتش زده و اجانب نيز از موقع استفاده نموده، مىخواستند از آب گلآلود ماهى بگيرند و به انتشار وارد كردن قشون به ايران افكار عمومى را جلب و دولت و ملّت هر دو، دچار محذورات شده بودند؛ در عين حال پى به وخامت احوال برده با عقل و تدبير و نصايح مشفقانه، غايله را رفع و مردم و اهالى را كه ازدحام و اجتماع تمام كرده بودند، متفرّق نمودند.
همچنين در سال 1312 نگهدارى و حمايت از مرحوم ميرزا عبدالرحيمخان قايم مقام، كه حكمران و پيشكار آذربايجان و سيد نجيبى بود، از وظايف شرعيه خود ديده، وقتى كه رجّاله تبريز به خانه آن مرحوم هجوم آورده غارت مىكردند، آن مرحوم بواسطه همسايگى در مراجعت از مسجد و نماز جماعت تأمل نكرده، با جمعى از خواص و دوستان خود به خانه مرحوم قايم مقام تشريف برده، مردم رجّاله و غارتگر را طوعاً و كرهاً متفرّق و اموال منهوبه را بقدر مقدور مُسترد داشتند.
و در موقع غارت خانه مرحوم حاجى ميرزا محمد رفيع نظامالعلماء كه در سنه 1314 از طرف مفسدين واقع گشت، شبانه ايشان را در منزل خود قبول و به خارج شهر به دستيارى حكومت وقت حركت دادند.
و بالجمله مرحوم مزبور در ششم رمضان 1319 بهرحمت ايزدى پيوسته و جنازه ايشان حمل عتبات و در همان مقبره والد مرحومش مدفون گشت.
در مرثيه و ماده تاريخ مرحوم حاجى ميرزا موسى آقا ثقة الاسلام - اعلى الله مقامه - جناب مستطاب فخرالفضلاء حاجى ميرزا عبدالمحمد اسكوئى سلّمه الله انشاء نمود.(26)
شمّهاى از سوانح عمرى و قضيه حضرت آقاى ميرزا على آقا ثقةالاسلام
مرحوم مغفور در شب جمعه 7 شهر رجب هزار و دويست و هفتاد و هفت هجرى [1277] متولّد، در ايام شباب، علوم ادبيه و معانى و بيان را نزد فضلاء و ادبا كامل تحصيل و بعد از اشتغال به اصول و فقه اواخر قرن سيزده هجرى به عتبات عاليات تشرّف حاصل، بعد از مدّتى اقامت و استفاضه كامل از محضر علماء اعلام، مثل عالم فاضل مرحوم حاجى شيخ على يزدى بفورئى، و ثانياً در محضر عالم فقيه آخوند ملاحسين اردكانى و فقيه عصر خود مرحوم شيخ زينالعابدين مازندرانى استفاده و تلمّذ و از جانب آن مرحوم مجاز بودند، و مدتى نيز معارف الهيه نزد جدّ امجد خود حاجى ميرزا شفيع آقا تكميل تا اينكه در سنه 1308 مراجعت به وطن مالوف خويش نموده و همواره در بثّ علوم دينيه و معارف الهيّه سعى و اهتمام تمام داشته، و با ذهن صاف و نقّاد در فيصله امور و آسايش مردم، ساعى و جاهد بودند.
تا اينكه در سنه 1324 انقلاب و مشروطيت ايران شروع گرديد، آن مرحوم با نهايت حزم و احتياط در مواقع لازمه از خيرخواهى دولّت و ملّت آنى غفلت نورزيده، چه در مجالس خصوصى و چه ملائى، سر منبر، آنچه لازمه تنبّه و هدايت اهالى بود، هميشه القاء و متذكر مىشدند. چنانچه در موقع محاصره تبريز كه شاهزاده عينالدوله از طرف دولت با اردو در باسمنج نشسته و راه را به تبريز و تبريزيان بسته و اهالى دچار فشار و در نهايت سختى واقع شده بودند، در آن هنگام، مرحوم مزبور با دو نفر از علماى عظام، آقاى حاجى سيد المحققين، و آقاى حاجى سيد حاجى آقا ميلانى، به باسمنج رفته و مذاكرات طولانى با دولت و مرحوم محمد على شاه قاجار فرمودند و مخصوصاً تلگرافات ايشان كه چاپ شده، حاكى از علوّ رتبه و دورانديشى و خيرخواهى آن مرحوم نسبت به دولت و ملّت ايران است.
و بالجمله، چنانچه مسلّم و نزد عقلاء واضح و روشن است، در آن هنگام، همسايه شمالى و جنوبى از انقلاب ايران استفاده كرده و هر كدام از دول مجاور در مداخله بر امور ايران خود را ذىحق و ذىنفع تصور كرده و كار به جايى رسيد كه اولتيماتمى به دولت ايران داده شده و رسماً ايران را به موقع مقاسمه گذاردند.
روسها در آن موقع به عنوان حمايت و نگهدارى اتباع خويش قشونى به ايران، و سمت شمالى و شهر تبريز و نواحى آن مخصوصاً سوق نموده و پى بهانه مىگشتند كه انقلابى توليد و مجوّزى بر عمليات و مداخلات خود قرار دهند.
عقلاء و دانايان رموز مىدانستند كه مقصود بالاصالهشان چيست. اين بود كه آن مرحوم نيز كه چون عواقب امور را وخيم مىديدند، در اين موقع باريك، امر به سكوت و تأمّل فرموده و نمىخواستند طرف مقابل بهانه كرده اقدامى بكند؛ ولى اشخاص مغرض و يا دوستان جاهل، غافل از جريان امر بودند و مقابله با روسها را اوّلين علاج دانسته و طرفيتّ ايشان را سهل انگاشته و به حرف عقلا چندان وقعى نمىگذاشتند.
تا
پربازدید ها بیشتر ...
ابوریحان بیرونی، روش استدلال و نقد علمی
رسول جعفریانمروری است بر کتاب «تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات الاماکن بیرونی» با هدف استخراج روش استدلال و ن
تاریخچه بنای شهر آبادان
عبدالنبی قیمنویسنده نوشتار حاضر را با هدف ارائه تصویری واقعی و گویا از تاریخ بنای شهر آبادان، وجه تسمیه آن، موقع
منابع مشابه بیشتر ...
اندر تعریف صحیفه پنجم از کتاب صحائف العالم
رسول جعفريانگزارش و معرفی کوتاهی است از بخشی از کتاب صحائف العالم، اثری که تاکنون منتشر نشده است. در این فصل، اط
وصف شخصیت و آثار علامه مجلسی در هدایة العالمین (از سال 1142)
رسول جعفریانکتاب هدایة العالمین توسط یکی از نوادگان مجلسی در اصول دین و در هند نوشته شده است. نویسنده به مناسبت
نظری یافت نشد.